عضویت: 1396/07/06
تعداد پست: 695
خواستگار برای من اومد فوق لیسانس بود رفتیم حرف بزنیم دیدم یه برگه در اورد 35 تا سوال از من پرسید گفت دو شبه دارم سوال طرح میکنم ازتون بپرسم منم مجبور شدم همه رو جواب بدم سوال مسخره هم بود وقتی نوبت من شد ازش سوال بپرسم بهش گفتم از همون سوالا از اول جواب بده بیا پایین
عضویت: 1395/11/16
تعداد پست: 19792
يكي از خاستگارا من تيك عصبي داشت يهو نصق بدنش ميلرزيد
خدایا به خاطر اینهمه نعمت بی شمار در زندگیم و حس خوبم هزاران بار شکرت
عضویت: 1395/02/12
تعداد پست: 4039
یادمه خانومی ساعت 12 شب زنگ زد، مامانم جواب داد بعد حال و احوالی گفته بود به دخترت بگو، قصد ازدواج نداری؟ منم زورم گرف گفتم نه?
به مامانم گفته ؛ خو خدافظ ????
واقعا خدا شفای عاجلش بده
یک خیابان کرده مجنونم? تو می دانی کجاست؟/ آن خیابان کوی جانان قطعه ای از کربلاست ?یک خیابان دل ربوده از تمام عاشقان ? هست آنجا جای پای مهدی صاحب زمان? یک خیابان گشته تنها جلوه گاه عالمین? یک طرف قبر ابوالفضل یک طرف قبر حسین ?کاش در بین دو شاهد عمر پایان می گرفت? کاش جانم را اجل در آن خیابان می گرفت ?
عضویت: 1396/06/12
تعداد پست: 8380
رفته بودیم شمال ...همکار بابام رو دیدیم .. با خانواده .... فرداش زنگ زد گفت همو ببینیم و اینا ... خلاصه من از بابام خواستگاری کردند ... بعد من و داماد سوار قایق کرد به زور که حرفامون بزنیم
پدرش پشتکار خوبی داشت ... اجازه نداد برگردیم تهران بعد
#چالش هر کاربر- هر هفته - یک تاپیک مفید #
1965
عضویت: 1396/06/30
تعداد پست: 3037
وای یبار ی خواستگار اومده بود زیپ شلوارش باز مونده بود و خودشم خبر نداشت و شدیدا داشت تز در مورد زندگی مشترک و روانشناسی زن و...میداد منم خندم گرفته بود ،بعد میگفت:ب حرفهای من میخندید
حاکمی به مردمانش گفت:صادقانه مشکلاتتان را بگویید تا حل کنم،از میان جمع حسنک بلند شد و گفت:گندم و شیر که گفتی چه شد؟!کار چه شد؟!!مسکن چه شد؟!!!! حاکم گفت:ممنون که مرا آگاه کردید،همه چیز درست می شود...یک سال بعد حاکم مردمان را جمع کرد و گفت:صادقانه مشکلاتتان را بگویید تا حل کنم،کسی نگفت:گندم چه شد؟کار چه شد؟شیر چه شد؟ آرام وبی صدا یک نفر از میان جمع گفت:حسنک چه شد؟!!!!!
مدیر استارتر
عضویت: 1390/07/24
تعداد پست: 3421
من يه خواستگار داشتم بيچاره يه خورده مشكل رواني داشت هي زنگ ميزد خونمون ميگفت دوستت دارم و ميدونم توهم دوستم داري چون اون روز توي ماشين كه بودي بهم نگاه كردي و خنديدي خخخخ . يه روز كه از دانشگاه برگشتم ديدم روي در خونمون رو كلا با خودكار نوشته شاينا دوستت دارم و ميميرم برات و... واي توي آپارتمان آبروم رفت. وقتيم با شوهرم عقد كردم يه نامه انداخته بود توي در شانسي پيداش كردم نوشته بود به شوهرت يك هفته فرصت ميدم طلاقت بده وگرنه آبروي خواهر و مادرشو ميبرم خخخ. الان ميخندم ولي اون موقع واقعا ترسيده بودم ازش
@raazi_naaraazi يه پيج مفيد براي همه
عضویت: 1395/08/02
تعداد پست: 1884
دوتا پسرعموهام اومدن خواستگاریم به فاصله یکسال دوتاااا هم برادر بودن
در زندگی یاد گرفتم:با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند.با وقیح جدل نکنم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه می کند.از حسود دوری کنم چون اگر دنیا را هم به او تقدیم کنم باز از من بیزار خواهد بود.وتنهایی را به بودن در جمعی که به آن تعلق ندارم ترجیح دهم.
عضویت: 1396/06/23
تعداد پست: 391
یارو اومده بود یه خانومی بود واس خودش ابرو برداشته و ناخون بلند و... بش گفتم تو فازت چی بوده اومدی خواستگاری وایمیسادی من میومدم خاستگاریی تو? میخواست بزنه زیر گریه روش نشد ولی رفت دیگه نیومد?
عضویت: 1396/07/10
تعداد پست: 134
من خواهرم میرفت کارآموزی آرایشگری .منم مدلش شده بودم واسه رنگ مو. فرداش خواستگار اومد البته زنونه اومدن تا منو دید .گفت وا مگه دختر موهاشو رنگ میکنه من که اصلا خوشم نیومد قشنگ مستقیم تو روم گفت
تازه خوبه موهام دکلره نبود?
فقط 18 هفته به تولد باقی مونده !
خدایا ?بارون? رحمتت رو از ما نگیر
1967
عضویت: 1396/06/12
تعداد پست: 8380
یه بنده خدایی هم بود معلم بود .... هی وسطش میگفت میفهمی چی میگم ؟!
#چالش هر کاربر- هر هفته - یک تاپیک مفید #
عضویت: 1396/02/25
تعداد پست: 7305
اوممممم
من مورد خاصي نبوده
اون موقع ها خواستگاريا مثل الان نبود كه تو شبكه هاي اجتماعي عكس طرفو اول ميبيني
خواستگار سنتي كه ميومد رسم داشتيم دختر چاي بياره از اول نميومد تو اتاق
بعد خواستگاراي خواهرم هميشه فكر ميكردن من عروسم چون خواهرم اولش نبود گل و ميدادن به من
امروز جايي هستم كه خواسته ام و فردا جايي خواهم بود كه ميخواهم....
عضویت: 1396/06/12
تعداد پست: 2687
من دامادمون یه فامیل داشتن تو یکی از دهات دور تبریز. عروسی خواهرم اومده بودن حالا ما هم مثل بقیه مهمونامون تحویلشون گرفتیم. پسرش با نیسان محصولات کشاورزی رو جابجا میکرد از سر زمین. حالا منم کارم در حد پزشکیه همه بهم میگن خانم دکتر...بعد مادرش ازم خاستگاری کرد. البته از مادر بزرگم....من خیلی ناامید شده بودم از خودم
عضویت: 1396/06/22
تعداد پست: 1325
[QUOTE=46331137]رفته بودیم شمال ...همکار بابام رو دیدیم .. با خانواده .... فرداش زنگ زد گفت همو ببینیم و اینا ... خل ...[/QUOT آخرش نتیجه قایق سواریتون چی شد?
عضویت: 1396/05/04
تعداد پست: 1988
خالم یه خواستگار داش رفته بودن تو اتاق باهم حرف بزنن از شروع حرفاش گفته بود خونه دارم ماشین دارم مغازه دارم باغ دارم، خالمم گفته بود حیف که قیافه نداری
1974
عضویت: 1395/02/03
تعداد پست: 7252
کارمند یه اداره و کم سنو سال هم بودم یه پسر بچه ننه عاشقم شد هر روز میومدخواستگاری میکرد یه دفعه به بهونه کار اداری اومد اسم مادرشو دیدم بقره بود یعنی گاو ماده گفتم واووووو مادرشوهر گاوم باشه؟ نه هرگز
عضویت: 1396/05/03
تعداد پست: 277
وای یبار ی خواستگار اومده بود زیپ شلوارش باز مونده بود و خودشم خبر نداشت و شدیدا داشت تز در مورد زند ...
مدیر استارتر
عضویت: 1390/07/24
تعداد پست: 3421
من خواهرم میرفت کارآموزی آرایشگری .منم مدلش شده بودم واسه رنگ مو. فرداش خواستگار اومد البته زنونه او ...
@raazi_naaraazi يه پيج مفيد براي همه
عضویت: 1395/11/16
تعداد پست: 19792
شوهر من هر خاستگاري برام ميومد ميگفت ميخام برم بكشمش گفتم بشين سر جات???
خدایا به خاطر اینهمه نعمت بی شمار در زندگیم و حس خوبم هزاران بار شکرت
عضویت: 1396/01/14
تعداد پست: 28426
قبلا گفتم ..بازم میگم
پسر خالم اومد خواستگاریم بعد گف نه آرسو کوچیکه ..سنش خیلی کمه ..بعد الان زنش 2سال ازم کوچیکتره?
نمیخواس منو نکبت?
بالای سر کسی که خوابه "خیار" نخورید ?
1718