شورت
????واسه منم چن سال پیش اتفاق افتادهنوز با شوهرم دوست بودم, اونم ازون مردا بود که میگفت تا وقتی همو نشناختیم و خواستگاری و عقد نشد بهت حتی دست نمیزنم و خیلی مقید بود, یه روز از سرکار اومدم خونه هیشکی نبود یه تاپ و دامن پوشیدم داشتم برا خودم غذا درست میکردم گفتم دم غروبه زباله رو بزارم تو راه پله مامان و بابام میان میگن ما تبودیم یه زباله رو بیرون نذاشت, یهویی نایلون محتوی نون از روی زباله افتاد پایین, پامو از در گذاشتم بیرون, بادکولر درو بست, خونه بابام طبقه اول بود و طبقه بالاشون یه...
تاریخ 26 بهمن 1400