موضوعات وبسایت : اجتماعی خانواده

سرد شدم ازت

نویسنده : نادر | زمان انتشار : 05 تیر 1398 ساعت 12:45

خیلی دردناکه بچه ها من بعد 5 سال عشق و عاشقی ی دفعه نسبت

بهش سرد بشم. میدونید چرا ؟

چون 5 ساله (3ماه کم) جوجولیم قراره شرایط ازدواجشو فراهم کنه تا ازدواج کنیم

تو این مدت بخدا قسم فقط ب اون فکر می کردم . ب آیندمون .

چقدر واسه زندگی مشترکمون نقشه کشیدم.

ولی وقتی میشینم فکر می کنم تو این مدت پیشرفتی ازش ندیدم .

قدمی برنداشت ؛ پس اندازی نکرد. 5 ساله قول ادامه تحصیل بهم داد ولی...

هیچوقت ب نظراتم اهمیت نداد،و نخاست گوش کنه.

ولی نظرات اطرافیانش رو زود گوش میکنه و نظرات اونا رو انجام میده واسه زندگیش.

همینه ک بدبخت شده .

نمیفهمه خوبشو میخام و اگه بحرفام گوش میکرد الان بهترین زندگی رو داشت

حتی ازدواج کرده بودیم .با این آدم ک خودش فکر خوبی واسه زندگی نداره و

 حتی حاضر نیس با نظرات من ک واسه اینده انتخابم کرده پیش بره

چجور زندگی کنم؟؟؟!!!!!

اگه اعتراضی کنم میگه غر می زنی.

بخاطرش همه خاستگارامو رد کردم !

تفاهم اخلاقی داریم. . علاقه بینمون هست. همینه ک تا الان نگهم داشته.

من دوستش دارم اونم دوستم داره.ولی نمیدونم تکلیف آیندمون چیه.

خدا التماست می کنم زود تکلیفمو معلوم کن.

درست و غلط رو تشخیص نمیده،خستم کرده.

اینقد خستم ک انگار دیگه اشتیاقی ندارم بیام وبم ، اشتیاق ندارم باهاش بحرفم و ببینمش.

انگار دلم میخاد مثه خودش بشم. بی خیال از همه چیز.

از آینده، از زندگی اونی ک ب زندگیم وابستس.کلا میخام بی خیال بشم.عین خودش.

میخام مثه خودش همه کارامو انجام بدم بعد اگه شد واسش وقت بذارم...خوبه؟

اینجور آروم می شم.

دیگه کارامو کنسل نمی کنم تا برم پیشش.

دیگه نمیخام درمورد آیندمون فکر کنم و باهاش صحبت کنم .خوبه؟

با رفتاراش بهم ثابت شد ک از فکر ازدواج بیام بیرون.خوبه؟

نظرتون چیه؟

می فهمید چی می گم؟

ولی هنوز دوسش دارم و اونم دوسم داره.

دیگه عذاب کشیدن بخاطر کارات پر عزیزم، چون خودت نمیخای ما بشیم.

بچه ها خیلی احساس سبکی می کنم. دیگه زندگیم ، فکرم و

اعصابم مال خودمه..خودم تنها بی زجر ، بی استرس ، آخیییییش . دیگه خودممو خودم

این مدت خیلی واسه دوستام  کم گذاشتم. همه وقتمو با محسن بودم و اصلا با اونا

نمیرفتم بیرون و تفریح .حسابی ازم دلخورن .

ازین ب بعد میشم اون نگار قبلی دوستای خوفم

 326.gif326.gif

 ب نظرتون می تونم ب حرفایی ک بالا زدم عمل کنم ؟؟!! ای دل من ...


قلب عزیز لطفا خفه شو و در همه کارها “ دخالت ” نکن !

همان کـه خون “ پمپاژ” می کنی کافیه

اگر هم “ خسته ” شدی اجباری نیسـت کار کنی . .


دوسـتـت داشـتم …

زيــــــــاد …

کـمـش کـردي …

کـــمترش کـردي …

بــي تـفاوت شــدم …

لااقل ديـگر مرا به نــفـرت نـرسان …


چقدسخته دست سردتوتودسته یکی دیگه بزاری که بهش هیچ حسی نداری.تافقط

به یار بی معرفتت ثابت کنی منم میتونم


این روزها دلم اصرار دارد فریاد بزند . . .اما . . .من جلوی دهانش را میگیرموقتی میدانم کسی تمایلی به شنیدن

صدایش ندارد!!!!این روزها من . . .خدای سکوت شده امخفقان گرفته ام تا آرامش اهالی دنیا خط خطی نشود . .

.!!!آرزوی خیلی ها بودم اما اسیر قدر نشناسی یک نفر شدم . . .!!!!!!!!!!!!


+

نوشته شده در جمعه ۱۳۹۲/۰۶/۲۲ ساعت 21:42 توسط نگار

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟




ارسال نظر

نام


ایمیل


نظر