موضوعات وبسایت : اجتماعی خانواده

زنم زیبا نیست چکار کنم

زنم زیبا نیست چکار کنم

نویسنده : سمیرا | زمان انتشار : 14 اسفند 1400 ساعت 10:20

  1. با سلام
    بدبختی های من دقیقا از ابان ماه سال 91 شروع شد :
    من بالاخره بعد از مدت 29 سال از مجردی تصمیم گرفتم ازدواج کنم و لذا با توجه به روحیه مذهبی که داشتم وارزوهای معنوی که از ازدواج داشتم تصمیم گرفتم یک زن طلبه انتخاب کنم و هرچقدر هم روحیاتم را بررسی میکردم به هیچ وجه راضی نمیشدم با غیر طلبه ازدواج کنم
    خلاصه از طریق چند نفر واسطه سفارش پیدا کردن یک گزینه مناسب با روحیاتم کردم و دقیقا انچه لازم بود به واسطه ها سپردم وگزینه های مختلفی رو هم پیشنهاد دادند که با شرایط من سازگار نبودند ومن رد میکردم تا اینکه زن یکی از دوستام که خودش هم طلبه بود یک دختر طلبه رو برام معرفی کردن و توضیحاتی هم درباره با ویزگی های خوب ظاهری وباطنیش برام گفتن ولی از انجایی که من خیلی ادم حساس ودقیقی بودم با مراجعه به متون دینی و سفارش بزرگان دین تصمیم گرفتم مراحل اشنایی روم دقیقا متناسب با شرع و شرط عقل جلو ببرم و حتی در این راه مدام دعا ونماز استخاره میخواندم و از خدا طلب خیر میکردم و مدام ذکر توکلت علی الله و حسبنا الله ونعم الوکیل و افوض امری الی الله میخواندم و با دوستم واز طریق هماهنگی با خانمش تصمیم گرفتیم دختره رو به صورت نامحسوس در یک جایی مشاهده کنم طوری که طرف متوجه نشه و بالاخره همین کار رو هم کردیم ولی من خوب ندیدمش البته قد و اندازه و ظاهرش تقریبا همان چیزی بود که من میخواستم و حجابش هم خیلی متین و خوب بود ولی صورتش رو درست ندیدم و لذا تصمیم گرفتم طی یک ملاقات نیم ساعته و با هماهنگی واسطه دختره رو ببینم و هم دختره من روببینه که فقط برای دیدن ظاهر همدیگه بود و خلاصه روز موعود فرا رسید ومن و دختره همدیگه رو دیدیم دو سه سوال هم ازهم پرسیدیم و من دختره رو پسندیدنم ولی دختره که هنوز نپسندیده بود قرار یک ملاقات دیگه و پرسیدن سوالاتش ازمن کرد و بعد از قرار ملاقات دوم دختره هم پسندید و قرار شد ما به خواستگاری بریم و ما هم به خواستگاری رفتیم و بعد از هماهنگی های لازم قرار شد ما 15 روز جهت اشنایی بیشتر صیغه محرمیت بخونیم و بعد عقد کنیم

    خلاصه همه چیز به خوبی پیش میرفت تا اینکه روز هفتم از محرمیت که ما تا قبلش فقط از طریق تلفن با هم در تماس بودیم بالاخره همدیگه رو در خانه دختره از نزدیک و بدون حجاب دیدیم و دقیقا همین لحظه شروع غصه ها و بدبختی های من بود چون من دقیقا خودم رو در چاهی میدیدم که دیگه دیگه امیدی به نجات از اون نبود چون اصلا و به هیچ وجه ظاهر دختر بدون حجاب با حجاب مساوی نبود و با حجاب در حقیقت دختری دیگه بود و حجاب کلیه معایبش رو پوشش داده بود و بدون حجاب یک دختر لاغر و استخوانی و صورتش هم اصلا مناسب نبود ومن اون روز تا مرز سکته پیش رفتم ولی با توجه به احساسات شدید و مهربانیهای دختر وخانواده اش و ویزگی های شخصی و محیطی خانواده خودم که من ادم بسیار عاطفی هستم و حاضر نیستم به هیچ وجه قلب پدر ومادرم و دختره و خانواده اش رو بشکنم ناخواسته وبا اکراه تمام دختره رو عقد کردم


    این درحالی بود که من 30 سال بود که دخترهای زیادی رو رد کرده بودم که خیلی زیباتر از این بودند و زندگی برای من و دختر روز بروز داره سیاه تر میشه و من به هزار جور گناه و خیانت کشیده شدم و دیگه بخاطر اینکه از خدا طلب خیر کرده بودم و خدا کمکم نکرد ازش بسار شاکی هستم و حو صله نماز هم ندارم چون ظاهر برام مهم بود حداقل میخواستم مهر طرف تو دلم بشینه
    دختره از لحاظ عاطفی بسیار مهربون و با تقواست و هیچ کاری رو هم بدون اجازه من انجام نمیده و دعا وعبادتش هم ول نمیشه و بسار خوش رو وخوش اخلاقه تا جایی که در این مدت همه اقوام به من غیطه میخورن ولی خوب من اصلا از ظاهرش خوشم نمیاد و الان یک سال ونیمه دارم فیلم بازی میکنم و دیگه دارم خسته میشم و من معنی عشق و ازدواج و ماه عسل و دوران زیبای نامزدی رو نفهمیدم و دختره رو هم از داشتن یک دوران نامزدی خاطره انگیز با بی تفاوتی هام نسبت بهش محروم کردم و خودش هم الان داره کم کم میفهمه وزندگی در کنار من براش زهر شده چون من تا الان حتی کنار یک پارک هم باهاش نرفتم ولی دختره با اینکه قلبا در عذابه ولی همیشه بخاطر رضای خدا با من و خانوادم مهربونه و احتراممم میذاره ولی با ابن وجود من اصلا از ظاهرش خوشم نمیاد و مدام دارم جهت ارضای نیاز جنسیم به ناموس مردم نگاه میکنم و این مسئله هم برای من اصلا مفهمومی نداره که اگه طرف اخلاقش خوب باشه ظاهرش هم برات قشنگ میشه

    حالا من با این شرایط چطور باید زندگی کنم ؟


    ویرایش توسط مدیر ارجاع سوالات : ۱۳۹۲/۱۱/۲۵ در ساعت ۱۹:۳۹ دلیل: تغییر سایز فونت ، لطفا کمی درشت تر بنویسید!

  2. صلوات ها 15

    Ahoo-71, complexcoding, guest, m001, maedeh-r, raahaa, reyhan2, لبخندخدا, مهر..., متعلم, yaHosseinDS, بال, حامی, دردائل, ریحــانه الــنبی


  3. avatar22107_2.gif


    با نام و یاد دوست

    1_11.png



    کارشناس بحث: استاد حامی




  4. سلام بر شما
    ممنونم كه خوب و با دقت توضيحات كافي و كاملي را نوشتيد.
    بله واقعا اگر قلب كسي را نپذيرد زندگي با او سخت است ولي مي توان كارهايي كه كرد كه قلب رو به تدريج راضي كرد. من نمونه هايي را براتون توضيح مي دهم.
    اول:‌عشق ليلي و مجنون:‌به مجنون ايراد گرفتند بابا ليلي اينه كه خودت براش مي كشتي. اين كه زيبا نيست و سيه چرده است و....مجنون گفت:‌ شما به ظاهر كوزه نگاه مي كنيد من به شراب مست كننده داخلش، صورت را مي بينيد من سيرت را مي بينم. اگر بر ديده مجنون نشيني به غير از خوبي ليلي نبيني.
    واقعا سيرت اين قدرت را دارد و اگر غير از اين بود مردان زيادي نمي توانستند با بيماري و پيري همسرشان با آنها كنار بيايند. در واقع عشق حقيقي از «شناخت عميق» متولد مي شود.
    دوم:‌ مال و جمال: به اين سخن مقام معظم رهبري به عنوان يك اسلام شناس دقت كنيد: «اگر چنانچه كسي بخاطر مال و جمال ازدواج كند مطابق روايت ممكن است خداي متعال مال و جمال را به او بدهد و ممكن هم هست كه ندهد. اما اگر چنانچه براي «تقوا و عفاف» قدم بگذارد و ازدواج كند خداي متعال به او مال هم خواهد داد جمال هم خواهد داد. ممكن است كسي بگويد جمال كه اعطا كردني نيست، يك كسي يا جمال دارد يا ندارد! معنايش اين است كه چون جمال در چشم شما و دل شما و در نگاه شماست، اگر انسان كسي را كه خيلي هم جميل نباشد دوست داشت او را جميل مي بيند وقتي كسي را دوست نداشت هر چقدر هم جميل باشد به نظر او جميل نمي آيد.»

    سوم: از قدرت تلقين: تلقين و خودگويي مثبت و منفي نقش سازنده و يا مخرب بسيار بالايي دارند. وقتي ما مثلا به عنوان كاسب كه خيلي تكرار كنيم كه اوضاع بد است مشتري نيست، اين كار عاقبت خوبي ندارد، همه وضعشان بهتر است و...طبيعي است كه به تدريج دل و دماغ كار را نخواهيم داشت. برخوردمان با مشتري مناسب نخواهد بود چون درونمون آشفته است. ولي وقتي روي نكات مثبت دقت و تمركز مي كنيم و آنها را به زبان مي آوريم اين امر مانند اين است كه ما به نهالي آب دهيم و روز به روز شاهد رشدش باشيم به تدريج همين نهال تبديل به درخت تنومندي خواهد شد.


    اگر صفات مثبت را براي اطرافيان مانند مادر و خواهر خود همسرتان هم به زبان بياوريد بعد از مدتي احساس تان هم تغيير خواهد كرد. (خيلي دقت كنيد)

    تلقين --------------- احساس-------------------باور--------------------رفتار


    باز يك اصل روان شناختي هم داريم كه رفتار احساس توليد متناسب با آن توليد مي كند. يعني مثلا اگر شما حالت خوشحالي به خود بگيريد يا خوش اخلاقي اين احساس در شما رشد مي كند كه شما از زندگي راضي هستد و برعكس. بنابراين مديريت ظاهر و رفتارتان را به دست بگيريد ولي اگر ظاهر را كنترل نكنيد به تدريج احساس شما هم تغيير مي كند هم ظاهر خراب مي شود و هم حس دروني.
    رفتار------------------- توليد كننده --------------احساس ( و برعكس)
    از نظر روان شناختي پذيرفته شده است كه اگر ما خودمان را به حالت وادار كنيم به آن حالت مي رسيم.
    نيز قدرت تجسم ذهني هم همين گونه است يعني در حالم ذهن و تصورات و تجسمات ذهن بايد مهندسي آن را به عهده بگيريد. تجسم كنيد كه از بيرون مي آييد برايش گل مي گيريد. به او لبخند مي زنيد. ديگران از خوبي هاي او مي گويند و.......(خب طبيعي است اگر اين تجسمات ذهني را ذهن ناهشيار شما در جهت عكس به كار بگيريد و پيوسته تكرار كند كه اين آن كسي نيست كه شما مي خواستي و.................بعد از مدتي شما قلبا نمي توانيد با چهره و زيبايي هاي او كنار بياييد.)
    البته انسان موجود عجيبي است اغلب افراد چنين تجاربي دارند كه مثلا در كلاس از قيافه همكلاسي يا هم اتاقي خودشان خوششان نمي آيد ولي وقتي با او زمان بيشتري را مي گذرانند با خلقيات و خوشمزگي و لطائف روحي او آشنا مي شوند غرق در سجايا و صفات او مي شوند و ظاهر را توجه نمي كنند و اصل برايشان صفات اوست.
    چهارم:‌ذهن تحريف گر: گاهي ذهن ما تحريف گر است يعني زيبايي از نظر ذهن ناهشيار ما به دلايئل مختلف (آرزوها، گذشته، وابستگان، گره خوردن خاطرات به چهره اي خاص و....) معناي خاصي پيدا مي كند به همين دليل زيبايي امري نسبي است فردي دوست دارد همسرش سفيد و ديگري تمايل دارد او سبزه باشد.
    گاهي ما به خاطر دلايل خاصي عاشق رنگ خاصي مي شويم و حاضر نيستيم لباس به رنگ ديگر را امتحان كنيم ولي وقتي مي پوشيم مي بينيم كه اين رنگ هم به ما مي آيد و ما بي جهت آن را نمي پذيرفتم. گاهي اين امر در يك شامپوي ساده هم مي تواند اتفاف افتد يعني جهتي (گاهي شرطي سازي رسانه ها يا خاطرات يا ....) از شامپوي خاصي خوشمان مي آيد و نمي خواهيم شامپوي جديد را تجربه كنيم چون اين گونه پذيرفته ايم كه اصلا شامپو در فرهنگ من يعني مثلا شامپو صدر صحت يا....اما وقتي با مديريت ذهن را به دست مي گيريم مي بينيم كه ساختار ذهني قلبي متعصبانه بوده است.
    پنجم: تكنيك هاي معنوي:‌در دعاهاي مخصوص زفاف داريم كه خداي مهر او را به دل ما بينداز. دعا و توسل و صدقه دادن مي تواند گره هاي زيادي را باز كند.
    گاهي واقعا ذائقا معنوي ما خراب شده وگرنه مشكلي وجود ندارد. برخي از عرفا واقعا زيبايي ظاهري ندارند ولي مريدان او كه عاشق اخلاق و سجاياي او شده اند او را در ديوانه وار دوست دارند در حالي كه افرادي كه از سجاياي عرفاني او بي خبرند يا با گناه ذائقه عرفاني خود را از بين برده اند متوجه نيستند و حتي بدشان هم مي آيد.
    وعده قرآن است كه اگر كسي ايمان و عمل صالح داشته باشد ما مهرش را در دل ديگران مي اندازيم ولي اگر دل ديگري با گناه انس گرفته باشد مانند ويروسي است كه اجازه نمي دهد ايمان و عمل صالح كار خودش را بكند مانند كسي كه به حضرت علي يا ائمه ناسزا مي گويد.
    ششم: زيبايي دردسر ساز: موارد زيادي در مشاوره ها داريم كه افراد از زيبايي دردسرساز همسرشان ناراحت هستند كه با اين كه او خودش را مي پوشاند چشماني حتي برادر شوهر و پدر شوهر و... به او بد نگاه مي كنند. و خود اين امر مي تواند آرامش شوهر را به هم بزند و گاهي بدون اين كه زن مشكلي داشته باشد سبب بدبيني مرد به همسرش شود. به همين دليل توصيه مي شود كه زيبايي نسبي خوب است.
    هفتم:‌ زيبا شدن:‌برخي از خانم ها در زندگي زناشويي به دلائلي حتي روابط زناشويي رنگ و لعاب عوض مي كنند و از نظر ظاهري و پوستي و چاقي تغييراتي مي كنند. به بنابراين برخي موارد ممكن است به تدريج مورد پسند شما شود و برخي از موارد را هم مي توانيد با نوع پوشش و نوع آرايش و....تا حدي مورد پسند كنيد. به عنوان نمونه زني كه ورزش مي كند تغذيه خوبي دارد با نشاط تر و سالم تر و بدني متناسب تر خواهد داشت.
    هشتم:‌ عايق زدايي:‌ گاهي موانعي است كه اجازه نمي دهد ما خوب بينديشيم‌ببينيم و حس كنيم. اضطراب، وسواس و افسردگي از اين عايق ها هستند. اگر ما به عنوان مثال اضطراب داشته باشيم گرفتار تحريف شناختي مي شويم و مشكلات زيادي برايمان به بار مي آورد منفي باف مي شويم و افكار منفي به صورت خودكار از ذهن مي جوشد و ما قدرت كنترل و مديريت آنها را نخواهيم داشت. بنابراين براي رفع اين عايق توصيه مي شود از روان شناس باليني و روان پزشك كمك بگيريم:
    برخي از نشانه هاي اضطراب كه مي تواند بروز كنند:‌دلشوره، فكرارهاي تكراري، رفتار وسواسي، به هم خوردن نظم خواب( كم خوابي يا پرخوابي) و خوراك( كم خوري يا پرخوري)، تعريق،‌تكرر ادرار، گوش به زنگ بودن و احتمال رخ دادن حادثه تلخ و...


    ویرایش توسط حامی : ۱۳۹۲/۱۱/۲۶ در ساعت ۱۱:۱۷

    طفل بافي ماندن
    1- دلبستن به تعلقات و شهوات و داشتن ها (به خصوص در عصر مدرنيته)
    2- غفلت از بودن
    3- غفلت از شدن
    4- طفل باقي ماندن عقل غايت نگر (عدم بلوغ عقلاني)


  5. صلوات ها 25

    **فاطمه, farzan68, guest, iranimij, m001, maedeh-r, neg@r, raahaa, reza1371, لبخندخدا, مه حنانه, مهر..., متعلم, ناگفته هاي ناب, یامهدی مددی, یاس نرگس, کوثر الزهرا, yaHosseinDS, امام عشق, حق دوست, خانوم شمالی, دردائل, ریحــانه الــنبی, سلام برحسین


  6. avatar31141_1.gif


    quote_icon.png

    نوشته اصلی توسط

    shahneshinviewpost-left.png

    از ظاهر زنم بعد از یک سال و نیم هنوز خوشم نیومده

    با سلام

    بدبختی های من دقیقا از ابان ماه سال 91 شروع شد :

    من بالاخره بعد از مدت 29 سال از مجردی تصمیم گرفتم ازدواج کنم و لذا با توجه به روحیه مذهبی که داشتم وارزوهای معنوی که از ازدواج داشتم تصمیم گرفتم یک زن طلبه انتخاب کنم و هرچقدر هم روحیاتم را بررسی میکردم به هیچ وجه راضی نمیشدم با غیر طلبه ازدواج کنم

    خلاصه از طریق چند نفر واسطه سفارش پیدا کردن یک گزینه مناسب با روحیاتم کردم و دقیقا انچه لازم بود به واسطه ها سپردم وگزینه های مختلفی رو هم پیشنهاد دادند که با شرایط من سازگار نبودند ومن رد میکردم تا اینکه زن یکی از دوستام که خودش هم طلبه بود یک دختر طلبه رو برام معرفی کردن و توضیحاتی هم درباره با ویزگی های خوب ظاهری وباطنیش برام گفتن ولی از انجایی که من خیلی ادم حساس ودقیقی بودم با مراجعه به متون دینی و سفارش بزرگان دین تصمیم گرفتم مراحل اشنایی روم دقیقا متناسب با شرع و شرط عقل جلو ببرم و حتی در این راه مدام دعا ونماز استخاره میخواندم و از خدا طلب خیر میکردم و مدام ذکر توکلت علی الله و حسبنا الله ونعم الوکیل و افوض امری الی الله میخواندم و با دوستم واز طریق هماهنگی با خانمش تصمیم گرفتیم دختره رو به صورت نامحسوس در یک جایی مشاهده کنم طوری که طرف متوجه نشه و بالاخره همین کار رو هم کردیم ولی من خوب ندیدمش البته قد و اندازه و ظاهرش تقریبا همان چیزی بود که من میخواستم و حجابش هم خیلی متین و خوب بود ولی صورتش رو درست ندیدم و لذا تصمیم گرفتم طی یک ملاقات نیم ساعته و با هماهنگی واسطه دختره رو ببینم و هم دختره من روببینه که فقط برای دیدن ظاهر همدیگه بود و خلاصه روز موعود فرا رسید ومن و دختره همدیگه رو دیدیم دو سه سوال هم ازهم پرسیدیم و من دختره رو پسندیدنم ولی دختره که هنوز نپسندیده بود قرار یک ملاقات دیگه و پرسیدن سوالاتش ازمن کرد و بعد از قرار ملاقات دوم دختره هم پسندید و قرار شد ما به خواستگاری بریم و ما هم به خواستگاری رفتیم و بعد از هماهنگی های لازم قرار شد ما 15 روز جهت اشنایی بیشتر صیغه محرمیت بخونیم و بعد عقد کنیم

    خلاصه همه چیز به خوبی پیش میرفت تا اینکه روز هفتم از محرمیت که ما تا قبلش فقط از طریق تلفن با هم در تماس بودیم بالاخره همدیگه رو در خانه دختره از نزدیک و بدون حجاب دیدیم و دقیقا همین لحظه شروع غصه ها و بدبختی های من بود چون من دقیقا خودم رو در چاهی میدیدم که دیگه دیگه امیدی به نجات از اون نبود چون اصلا و به هیچ وجه ظاهر دختر بدون حجاب با حجاب مساوی نبود و با حجاب در حقیقت دختری دیگه بود و حجاب کلیه معایبش رو پوشش داده بود و بدون حجاب یک دختر لاغر و استخوانی و صورتش هم اصلا مناسب نبود ومن اون روز تا مرز سکته پیش رفتم ولی با توجه به احساسات شدید و مهربانیهای دختر وخانواده اش و ویزگی های شخصی و محیطی خانواده خودم که من ادم بسیار عاطفی هستم و حاضر نیستم به هیچ وجه قلب پدر ومادرم و دختره و خانواده اش رو بشکنم ناخواسته وبا اکراه تمام دختره رو عقد کردم

    این درحالی بود که من 30 سال بود که دخترهای زیادی رو رد کرده بودم که خیلی زیباتر از این بودند و زندگی برای من و دختر روز بروز داره سیاه تر میشه و من به هزار جور گناه و خیانت کشیده شدم و دیگه بخاطر اینکه از خدا طلب خیر کرده بودم و خدا کمکم نکرد ازش بسار شاکی هستم و حو صله نماز هم ندارم چون ظاهر برام مهم بود حداقل میخواستم مهر طرف تو دلم بشینه

    دختره از لحاظ عاطفی بسیار مهربون و با تقواست و هیچ کاری رو هم بدون اجازه من انجام نمیده و دعا وعبادتش هم ول نمیشه و بسار خوش رو وخوش اخلاقه تا جایی که در این مدت همه اقوام به من غیطه میخورن ولی خوب من اصلا از ظاهرش خوشم نمیاد و الان یک سال ونیمه دارم فیلم بازی میکنم و دیگه دارم خسته میشم و من معنی عشق و ازدواج و ماه عسل و دوران زیبای نامزدی رو نفهمیدم و دختره رو هم از داشتن یک دوران نامزدی خاطره انگیز با بی تفاوتی هام نسبت بهش محروم کردم و خودش هم الان داره کم کم میفهمه وزندگی در کنار من براش زهر شده چون من تا الان حتی کنار یک پارک هم باهاش نرفتم ولی دختره با اینکه قلبا در عذابه ولی همیشه بخاطر رضای خدا با من و خانوادم مهربونه و احتراممم میذاره ولی با ابن وجود من اصلا از ظاهرش خوشم نمیاد و مدام دارم جهت ارضای نیاز جنسیم به ناموس مردم نگاه میکنم و این مسئله هم برای من اصلا مفهمومی نداره که اگه طرف اخلاقش خوب باشه ظاهرش هم برات قشنگ میشه

    حالا من با این شرایط چطور باید زندگی کنم ؟

    متاسفم مشکل ناخوش داری

    امروزه زنهایی وجود داره از شوهرش قدرت پیدا میکنه و کنترل همه جانبه به دست خودش میگیره حتی کنترل شوهر در خانواده اش میگیره و زن ها ممکن است کنترل بدی داشته باشد نظیر ولخرجی و اعصاب خورد کن و شوهر نمیتونه برخورد کنه نظم و اسایش خانواده بهم میریزه تاسفش اندازه دوجهان ه و همه این نکته قبل از ازدواج توجه کنند و بهم شرط ببندید و آمادگی پیدا کنید و اگر میدونی زورگیره اصلا ازدواج نکن و.... لستخاره کن




  7. avatar30043_1.gif


    کارشناسان بزرگوار عذرخواهی بنده رو بپذیرید بابت جسارتی که میکنم و پستی که میذارم ..

    آقای shahneshin درک میکنم، گاهی وقتی دل همراهی نکنه، چقدر موانع بزرگتر و چاله ها عمیق تر میشن .. اما ... علاوه بر راهنماییهای استاد حامی و پیداکردن عیوب خودمون، " گاهی نیاز هست دیگران در حق ما دعا و طلب خیر از خداوند کنند .... که واقعاً راه گشاست "


    ویرایش توسط raahaa : ۱۳۹۲/۱۱/۲۶ در ساعت ۱۲:۲۲

  8. صلوات ها 11

    **فاطمه, complexcoding, guest, m001, neg@r, مهر..., متعلم, امام عشق, حامی, دردائل, سلام برحسین


  9. avatar37_1.gif


    سلام
    میخوام ببرمتون آخر خط ، بر فرض که شما از همسرتون جدا بشید و با یه خانم زیبا ازدواج کنید، از کجا معلوم این همسر جدید به اندازه همسر قبلیتون با تقوا و خوش رو و خوش اخلاق باشه؟ و از کجا معلوم همه این شرایط رو داشته باشه و مهرش تو دل شما بشینه؟ از کجا معلوم با جدا شدن از همسرتون تا آخر عمر دچار عذاب وجدان نشید؟ اونوقت اگر زیباترین همسر دنیا رو هم داشته باشید از زندگی تون لذت نمی برید .جدا از همه اینها مگر زیبایی یک زن چقدر دوام داره؟ زیباترین زنها هم بعد از چند سال گذشت از جوانیشان زیبایی خودشون رو از دست میدن و ظاهرشون برای شوهر عادی میشه.
    قدر اخلاق تقوا و مهربونی همسرتون رو بدونید که خیلی ها آرزو دارن همسرشون اقل زیبایی ها رو می داشت اما در عوض از زیبایی های واقعی (همونایی که الان در وجود همسر شما هست) برخوردار می بود.
    اگر قدر نعمت هامون رو ندونیم چه بسا خداوند اونها رو از ما بگیره....


    از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوش
    زده ام فالی و فریاد رسی می آید . . .


  10. صلوات ها 30

    * elnaz *, *"عطر سیب"*, **فاطمه, complexcoding, farzan68, fatima20, lili66, m001, neg@r, raahaa, seratenoor, لبخندخدا, مهر..., متعلم, مدیر ارجاع سوالات, معلق, ناگفته هاي ناب, ورود ممنوع, یامهدی مددی, یاس نرگس, victoryone, امام عشق, حق دوست, حکمت, حامی, دردائل, ریحــانه الــنبی, سلام برحسین, سکوت, عاشق آقا


  11. noavatar.gif


    سلام

    قدردون باش..

    دنيا خيلي بي وفا تر از اين حرفاست



  12. صلوات ها 17

    * elnaz *, **فاطمه, guest, m001, neg@r, Niyaz, raahaa, متعلم, یامهدی مددی, yaHosseinDS, امام عشق, حامی, دردائل, سلام برحسین, سکوت, عاشق آقا


  13. avatar32543_1.gif


    quote_icon.png

    نوشته اصلی توسط

    shahneshinviewpost-left.png با سلام
    بدبختی های من دقیقا از ابان ماه سال 91 شروع شد :
    من بالاخره بعد از مدت 29 سال از مجردی تصمیم گرفتم ازدواج کنم و لذا با توجه به روحیه مذهبی که داشتم وارزوهای معنوی که از ازدواج داشتم تصمیم گرفتم یک زن طلبه انتخاب کنم و هرچقدر هم روحیاتم را بررسی میکردم به هیچ وجه راضی نمیشدم با غیر طلبه ازدواج کنم
    خلاصه از طریق چند نفر واسطه سفارش پیدا کردن یک گزینه مناسب با روحیاتم کردم و دقیقا انچه لازم بود به واسطه ها سپردم وگزینه های مختلفی رو هم پیشنهاد دادند که با شرایط من سازگار نبودند ومن رد میکردم تا اینکه زن یکی از دوستام که خودش هم طلبه بود یک دختر طلبه رو برام معرفی کردن و توضیحاتی هم درباره با ویزگی های خوب ظاهری وباطنیش برام گفتن ولی از انجایی که من خیلی ادم حساس ودقیقی بودم با مراجعه به متون دینی و سفارش بزرگان دین تصمیم گرفتم مراحل اشنایی روم دقیقا متناسب با شرع و شرط عقل جلو ببرم و حتی در این راه مدام دعا ونماز استخاره میخواندم و از خدا طلب خیر میکردم و مدام ذکر توکلت علی الله و حسبنا الله ونعم الوکیل و افوض امری الی الله میخواندم و با دوستم واز طریق هماهنگی با خانمش تصمیم گرفتیم دختره رو به صورت نامحسوس در یک جایی مشاهده کنم طوری که طرف متوجه نشه و بالاخره همین کار رو هم کردیم ولی من خوب ندیدمش البته قد و اندازه و ظاهرش تقریبا همان چیزی بود که من میخواستم و حجابش هم خیلی متین و خوب بود ولی صورتش رو درست ندیدم و لذا تصمیم گرفتم طی یک ملاقات نیم ساعته و با هماهنگی واسطه دختره رو ببینم و هم دختره من روببینه که فقط برای دیدن ظاهر همدیگه بود و خلاصه روز موعود فرا رسید ومن و دختره همدیگه رو دیدیم دو سه سوال هم ازهم پرسیدیم و من دختره رو پسندیدنم ولی دختره که هنوز نپسندیده بود قرار یک ملاقات دیگه و پرسیدن سوالاتش ازمن کرد و بعد از قرار ملاقات دوم دختره هم پسندید و قرار شد ما به خواستگاری بریم و ما هم به خواستگاری رفتیم و بعد از هماهنگی های لازم قرار شد ما 15 روز جهت اشنایی بیشتر صیغه محرمیت بخونیم و بعد عقد کنیم

    خلاصه همه چیز به خوبی پیش میرفت تا اینکه روز هفتم از محرمیت که ما تا قبلش فقط از طریق تلفن با هم در تماس بودیم بالاخره همدیگه رو در خانه دختره از نزدیک و بدون حجاب دیدیم و دقیقا همین لحظه شروع غصه ها و بدبختی های من بود چون من دقیقا خودم رو در چاهی میدیدم که دیگه دیگه امیدی به نجات از اون نبود چون اصلا و به هیچ وجه ظاهر دختر بدون حجاب با حجاب مساوی نبود و با حجاب در حقیقت دختری دیگه بود و حجاب کلیه معایبش رو پوشش داده بود و بدون حجاب یک دختر لاغر و استخوانی و صورتش هم اصلا مناسب نبود ومن اون روز تا مرز سکته پیش رفتم ولی با توجه به احساسات شدید و مهربانیهای دختر وخانواده اش و ویزگی های شخصی و محیطی خانواده خودم که من ادم بسیار عاطفی هستم و حاضر نیستم به هیچ وجه قلب پدر ومادرم و دختره و خانواده اش رو بشکنم ناخواسته وبا اکراه تمام دختره رو عقد کردم


    این درحالی بود که من 30 سال بود که دخترهای زیادی رو رد کرده بودم که خیلی زیباتر از این بودند و زندگی برای من و دختر روز بروز داره سیاه تر میشه و من به هزار جور گناه و خیانت کشیده شدم و دیگه بخاطر اینکه از خدا طلب خیر کرده بودم و خدا کمکم نکرد ازش بسار شاکی هستم و حو صله نماز هم ندارم چون ظاهر برام مهم بود حداقل میخواستم مهر طرف تو دلم بشینه
    دختره از لحاظ عاطفی بسیار مهربون و با تقواست و هیچ کاری رو هم بدون اجازه من انجام نمیده و دعا وعبادتش هم ول نمیشه و بسار خوش رو وخوش اخلاقه تا جایی که در این مدت همه اقوام به من غیطه میخورن ولی خوب من اصلا از ظاهرش خوشم نمیاد و الان یک سال ونیمه دارم فیلم بازی میکنم و دیگه دارم خسته میشم و من معنی عشق و ازدواج و ماه عسل و دوران زیبای نامزدی رو نفهمیدم و دختره رو هم از داشتن یک دوران نامزدی خاطره انگیز با بی تفاوتی هام نسبت بهش محروم کردم و خودش هم الان داره کم کم میفهمه وزندگی در کنار من براش زهر شده چون من تا الان حتی کنار یک پارک هم باهاش نرفتم ولی دختره با اینکه قلبا در عذابه ولی همیشه بخاطر رضای خدا با من و خانوادم مهربونه و احتراممم میذاره ولی با ابن وجود من اصلا از ظاهرش خوشم نمیاد و مدام دارم جهت ارضای نیاز جنسیم به ناموس مردم نگاه میکنم و این مسئله هم برای من اصلا مفهمومی نداره که اگه طرف اخلاقش خوب باشه ظاهرش هم برات قشنگ میشه

    حالا من با این شرایط چطور باید زندگی کنم ؟

    سلام ...

    ببخشیدا این کاری که شما کردین ازدواج نبوده ...

    ازدواج یعنی بگردی و بگردی با یکی ازدواج کنی که بیشترین شباهت رو با تو داشته باشه ... 2 بال برای پرواز ... یک شکل و یک اندازه و هم هدف ...

    این چه وضع انتخاب بوده ...

    علما و فضلا میگن که هم دیگه رو اینجوری ببین و انتخاب کنین ... من میگم انتخابی که به این صورت شکل میگیره اصلا اسمش ازدواج نیست ... اسمش تجاوزه ... کسی که بهش علاقه نداری و شب ازدواج باید ...

    ازدواج یه روندی داره ... که حتما حتما باید طی بشه ... تا دو نفر بتونن درونش خوشبخت بشن و خوشبخت بمونن ...

    ازدواج تنها بر اساس زیبایی اشتباه هست و جدا شدن بابته اینکه همسرتون زیبا نیست از اون اشتباه تر ...

    ببینید آیا همسرتون چیزهای زیبایی دارند که میتونه خوشحالتون کنه ....و

    مثلا یه دوست خوب باشه ... مثلا همفکره خوبی باشه ...مثلا همکاره خوبی باشه ...

    و اگر هیچ کدوم از اینها نیست ...

    من بهتون پیشنهاد میدم که جدا بشین ( اینجور که متوجه شدم بچه ندارین ) ...

    این دختر خانوم رو کاملا کاملا به این امر راضی کنین و بعدش جدا بشین .

    مثلا یه خونه براش بخرین و سره یه کاره درست و حسابی هم بفرستینش و بعد ازش جدا بشین... یا چیزی کمتر یا بیشتر ...

    و تا قبل از اینکه رضایت ایشون رو به این امر جلب کنین ... ازش جدا نشین ...

    اشتباه ... اشتباه هست .

    و ضرر رو از هرجایی جلوش رو بگیری منفعت .

    خدا هم همه کارهاش حکمت داره ... خدا هم کاری شبیه به این عمل با من کرده ... و حکمت خدا این بوده که من بیام و تو این سایت در خیلی از مسائل اطلاع رسانی کنم و بگم اینجوری تصمیم نگیرین ... اینجوری تصمیم گرفتن ها چیزی جز خریت نیست ... حتی اگر شریک ازدواجتون بهترین آدم رویه زمین هم باشه ... چون انتخابتون شانسی بوده ....


    ویرایش توسط نفرنفر : ۱۳۹۲/۱۱/۲۶ در ساعت ۱۶:۳۸ 1-

    اغذیه متنوع از تمام گروه ها

    2-

    وزن متعادل

    3-

    کنترل چربی غذا

    4-

    کم کردن شیرینی

    5-

    کاهش نمک

    6-7-

    استÙاد٠ازÙاÙÛ

    8-

    استÙاد٠Ùکرد٠از غذاÙØ§Û ÙÙجÙØ¯Û Ú©Ù Ø¯Ø± درÙÙ Ú©Ûس٠ÙرÛزر ÙستÙد ٠تÙسط ÙاÛکرÙÙÛÙ Ûخشا٠باز ÙÛØ´Ùد

    9-

    ÙÙÙØ´Ûد٠ÚØ§Û Ú¯Ø±Ù .



  14. Û±Û³Û¹Û²/Û±Û±/Û²Û¶, Û±Û¶:Û´Û° #9 avatar31247_1.gif



    بس٠اÙÙ٠اÙرحÙ٠اÙرحÛÙ
    سÙاÙ

    شکر ÙعÙت Ø ÙعÙتت اÙزÙÙ Ú©Ùد


    Ú©Ùر ÙعÙت Ø ÙعÙت از Ú©Ùت بÛرÙÙ Ú©Ùد

    Ùدر Ø¢Ù Ø´Ûش٠بداÙÛد Ú©Ù Ùست.


    Ù٠در Ø¢Ù ÙÙÙع ک٠اÙتاد شکست.اÙبت٠در Ø¨Ø¹Ø¶Û ÙÙاÙع ÛÚ© ÙÙت٠دÙØ±Û Ø¨Ø§Ø¹Ø« دÙتÙÚ¯Û ÙÛØ´Ùد ٠دÙتÙÚ¯Û Ø¨Ø§Ø¹Ø« بÛشتر شد٠عÙاÙÙ.
    Ø®ÛÙÛ Ø§Ø² اÙØ±Ø§Ø¯Û Ú©Ù Ø·Ùا٠ÙÛÚ¯ÛرÙد بعد از ÙØ¯ØªÛ Ø¯Úار اÙØ³Ø±Ø¯Ú¯Û ÙÛØ´ÙÙد ٠حسرت گذشت٠را ÙÛØ®ÙرÙد ٠احساس ÙÛÚ©ÙÙد ک٠عشÙشا٠را Ø®ÛÙÛ Ø¯Ùست داشتÙد Ù Ø·ÙاÙشا٠ÛÚ© اشتبا٠بÙد.



  15. صÙÙات Ùا 12

    * elnaz *, m001, neg@r, ÙÙر..., ÙتعÙÙ, ÙعÙÙ, ÙÙرÙÙر, Ûاس Ùرگس, حاÙÛ, دردائÙ, رÛØ­ÙÙاÙ٠اÙÙÙÙبÛ, عاش٠آÙا


  16. Û±Û³Û¹Û²/Û±Û±/Û²Û¶, Û±Û·:Û°Û² #10 noavatar.gif


    سÙا٠خÛÙÛ Ùاراحت شد٠بابت ÙسئÙÙ Ø§Û Ú©Ù Ù¾ÛØ´ ر٠دارÛÙ.

    عÙاÙ٠بر صحبت ÙØ§Û Ú©Ø§Ø±Ø´Ùاس Ùحتر٠٠دÛگر دÙØ³ØªØ§Ù Ø Ø§ÛÙ ÙÙضÙع ر٠ÙراÙÙØ´ ÙÚ©ÙÛ٠ک٠در اÛ٠جرÛا٠ÙÙØ· Ù ÙÙØ· Ø´Ùا ÙÙصرÛÙ. Ø´Ùا Ùب٠ازدÙاج ÙÙÙÛدÛ٠ک٠اÛØ´ÙÙ ÙÙاک Ø´Ùار٠ÙدارÙد اÙا با زÙØ¯Ú¯Û Ø§Û٠خاÙÙ Ø¨Ø§Ø²Û Ú©Ø±Ø¯ÛÙ . پس اÛÙ Ùکت٠ر٠در Ùظر بگÛرÛÙ Ú©Ù Ùر Ø¨Û ØªÙجÙÛ Ø´Ùا Ú¯ÙاÙÛ٠ک٠دارÛ٠اÙجا٠ÙÛدÛÙ Ù Ø®ÙدتÙÙ ÙÙصرش ÙستÛÙ Ù ÛÚ© رÙØ²Û Ø¨Ø§Ûد در Ù¾Ûشگا٠خدا بابت رÙتارÙØ§Û Ú©Ù ÙÙرتÙ٠ب٠ÙÙسرتÙ٠جÙاب بدÛÙ.

    ÙØ·Ùب دÛگ٠اÛÙÚ©Ù ÙÙ ÙÙÛدÙÙ٠دÙÛÙا ÚÙ ÚÛز ظاÙر اÛ٠خاÙ٠براتÙÙ Ø®ÙشاÛÙد ÙÛست اÙا اÙا٠ک٠عÙÙ ÙØ§Û Ø²ÛباÛÛ Ø®ÛÙÛ Ø¨Ø§Ø¨ شد٠٠Ùکر ÙÚ©Ù٠اÛ٠دÛÚ¯Ù Ùشک٠باشÙ!

    ÙÙ ÛÚ©Û Ø§Ø² دÙستاÙ٠ب٠شدت Ùاغر بÙد (ÛعÙÛ Ø®ÛÙÛ ÙاجÙر)Ø Ø§Ø² طرÛ٠دکتر تغذÛ٠تÙÙست اÙزاÛØ´ Ùز٠پÛدا Ú©Ù٠٠اÙا٠خÛÙÛ Ø²Ûاد Ø®ÙØ´Ú¯Ùتر Ù Ø®ÙشتÛÙ¾ تر شدÙ.

    عÙاÙ٠بر عÙÙ ÙØ§Û Ø²ÛباÛÛ Ú©Ø§Ø±ÙØ§Û Ùث٠رÙÚ¯ ÙÙØ Ø¢Ø±Ø§ÛØ´... Ø®ÛÙÛ Ø¯Ø± خاÙÙ Ùا تاثÛر گذار٠٠خÙØ´Ú¯ÙترشÙÙ ÙÛÚ©ÙÙ ÙÙØ· باÛد درست ÙتÙج٠بش٠ک٠Ú٠جÙر تغÛÛØ±Û Ø¨Ø§Ø¹Ø« اÙزاÛØ´ زÛباÛÛ ÙÛØ´ÙØ Ú©Ùاس ÙØ§Û Ø®ÙدآراÛÛ Ø®ÛÙÛ Ø®Ùب ÙÛتÙÙÙ Ú©ÙÚ© Ú©Ù٠تا Ø¨Ø±Ø§Û Ø§ÙزاÛØ´ زÛباÛÛ Ú٠جÙØ±Û Ø¢Ø±Ø§ÛØ´ Ú©Ø±Ø¯Ø ÙÙÚÙÛÙ Ø´Ùا ÙÛتÙÙÛÙ Ùباس ÙاÛÛ Ú©Ù Ø¯Ùست دارÛÙ ÙÙسرتÙ٠در ÙÙز٠بپÙØ´Ù Ø®ÙدتÙ٠تÙÛÙ Ú©ÙÛÙ Ûا ازشÙ٠بخÙاÛ٠در اÛ٠زÙÛÙÙ Ø´Ùار٠سÙرپرÛز Ú©ÙÙ Ù Ùباس ÙØ§Û Ø¬Ø°Ø§Ø¨ بپÙش٠ک٠در زÛبا ÙØ´Ù٠داد٠ÙÙ Ø®ÛÙÛ ØªØ§Ø«Ûر گذارÙ.

    اÛÙÚ©Ù ÙرÙÙدÛ٠با حجاب زÛباتر٠پس اÛÙ ÙابÙÛت٠دار٠ک٠زÛباتر باشÙØ ÙØ«Ùا شاÛد ÚÙ٠در حجاب ÙÙÙا جÙÙÛ ØµÙرت ÙÛست اÛØ´Ù٠زÛباترÙØ ÛعÙÛ Ø§Ú¯Ù ÙÙÙاش٠باÙا ببÙد٠ÙÙØªÛ Ø­Ø¬Ø§Ø¨ Ùدار٠زÛباتر بش٠(اÛÙ٠باÛد Ø®ÙدشÙÙ ÙتÙج٠بشÙØ ÚÙ٠اÙØ±Ø§Ø¯Û Ú©Ù Ø¨Ø§ حجاب زÛباتر٠اغÙب ب٠خاطر بد آراÛØ´ کرد٠Ù٠٠ظاÙرشÙÙ٠ک٠اÛÙ Ùکر٠بÙÛ٠در ÙباÙØ´Ù٠دارÙ)

    اÙبت٠اÛ٠را٠Ùا باÛد ب٠گÙÙÙ Ø§Û Ø¨Ø§Ø´Ù Ú©Ù ÙÛÚ ÙØ§Ø±Ø§Ø­ØªÛ Ûا احساس بد ٠تحÙÛر در خاÙÙتÙ٠اÛجاد ÙÚ©Ù٠٠اÛ٠ب٠ÙÙارت Ø´Ùا برÙÛگردÙ.


    ت٠خÙد Ú¯ÙØªÛ Ú©Ù Ø¯Ø± ÙÙب شکست٠خاÙÙ Ø¯Ø§Ø±Û Ø Ø´Ú©Ø³ØªÙ ÙÙب Ù٠جاÙا ب٠عÙد Ø®Ùد ÙÙا Ú©Ù...


  17. صÙÙات Ùا 18

    * elnaz *, *ahmad*, complexcoding, m001, neg@r, raahaa, seratenoor, ÙبخÙدخدا, ÙÙر..., ÙتعÙÙ, ÙدÛر ارجاع سÙاÙات, ÙÙرÙÙر, Ûاس Ùرگس, اÙا٠عشÙ, حاÙÛ, خاÙÙÙ Ø´ÙاÙÛ, دردائÙ, عاش٠آÙا


اطÙاعات ÙÙضÙع

کاربراÙÛ Ú©Ù Ø¯Ø± حا٠ÙشاÙد٠اÛÙ ÙÙضÙع ÙستÙد

در حا٠حاضر 1 کاربر در حا٠ÙشاÙد٠اÛÙ ÙÙضÙع است. (0 کاربرا٠٠1 ÙÙÙا٠Ùا)

collapse_40b.png کاربراÙÛ Ú©Ù Ø§ÛÙ ÙÙضÙع ر٠ÙطاÙع٠کرد٠اÙد از Û±Û³Û¹Ûµ/Û°Ûµ/Û°Û±, Û±Û·:Û³Û± : 2

collapse_40b.png ÙجÙز ÙØ§Û Ø§Ø±Ø³Ø§Ù Ù ÙÛراÛØ´

  • Ø´Ùا ÙÙÛتÙاÙÛد ÙÙضÙع جدÛØ¯Û Ø§Ø±Ø³Ø§Ù Ú©ÙÛد
  • Ø´Ùا اÙکا٠ارسا٠پاسخ را ÙدارÛد
  • Ø´Ùا ÙÙÛتÙاÙÛد ÙاÛÙ Ù¾ÛÙست Ú©ÙÛد.
  • Ø´Ùا ÙÙÛتÙاÙÛد پست ÙØ§Û Ø®Ùد را ÙÛراÛØ´ Ú©ÙÛد
  •  

ÙشاÙد٠ÙÙاÙÛ٠اÙجÙÙ

^

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟




ارسال نظر

نام


ایمیل


نظر