موضوعات وبسایت : اجتماعی خانواده

سالگرد مادر

نویسنده : علیرضا | زمان انتشار : 05 تیر 1398 ساعت 12:46

پست ثابت

+

نوشته شده در چهارشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۱ ساعت

1:38 AM

توسط Tahere

یادش بخیر

میدونی دلتنگی یعنی چی؟
دلتنگی یعنی اینکه: بشینی به خاطراتت با مادرت فکر کنی ..
اونوقت یه لبخند بیاد رو لبت ..
ولی چند لحظه بعد ...
شوری اشکهای لعنتی ، شیرینی اون خاطره ها رو از یادت ببرند

یادت بخیر مادرم....

+

نوشته شده در چهارشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۲ ساعت

10:30 PM

توسط Tahere  | 

دلم واسه روزایی که چادر مادرمو محکم میگرفتم تا گم نشم٬

واسه روزایی که منو بغلش میکرد و سرمو زیر چادر میکرد٬

واسه روزایی که رو دستش یه خواب راحت داشتم٬

واسه روزایی که مریض بودم و تا صبح بالاسرم بود...خیلی تنگه....خیلی

20.gifدوستت دارم مادرم20.gif

+

نوشته شده در سه شنبه ۳ دی ۱۳۹۲ ساعت

9:36 PM

توسط Tahere  | 

دومین سالگرد مـادرم

دو سال است که دل‌تنگی‌های غروب را با بودن در کنار مزارش سپری کردیم

و ناباورانه روزهایمان را به شب‌هایمان گره زدیم

و شب‌هایمان را به امید آن که هلال ماهگونش را یک بار دیگر در خواب به نظاره بنشینیم به صبح رساندیم.

طنین صدای دلنشینش همچنان در گوش ما، مهربانیش در قلب ما و زیبایی چهره‌اش همیشه در یاد ماست.

مامان دوساله که رفتید...دوساله که هرچی صدا میزنم مامان...مامــان جوابی ازتون نمیشنوم..خیلی سخته خدا خیلی..واقعا آدم پیر میشه وقتی مامانشو صدا میزنه و جوابی نمیشنوه...

خدایا شکرت که دیشب خوابشو دیدم.خواب دیدم مامانم از مکه اومده و مهرشو داد به من تا براش نگهدارم.گفت نگهدار میام ازت میگیرم اما تو یه مجلس روضه بودیم من نشستم یه گوشه و فقط گریه کردم.انقد که وقتی از خواب بیدار شدم چشمام خیس بود.مهر مامانمم پیشم موند.همه مشکی پوشیده بودن..خدایــا...یعنی بخاطر محرم بود؟

 دومین سال آسمانی شدنت مبارک

20.gifدوستت دارم مادرم20.gif

+

نوشته شده در چهارشنبه ۶ آذر ۱۳۹۲ ساعت

12:33 PM

توسط Tahere  | 

به این فکر میکنم...

لالایی های مادرم زیر کدام بالشتک کودکی هایم جامانده؟!؟!

شاید هنوز بشود آسوده خوابید...

20.gifدوستت دارم مادرم20.gif

+

نوشته شده در چهارشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۲ ساعت

11:30 AM

توسط Tahere  | 

بعد از تو فقط بغض و خدا را دارم!

آسوده بخواب مادر بیمارم

راحت شدی از اذیت و آزارم

                                                 با دسته گلی به دیدنت آمده ام

                                                 بر خاک تو از اشک ، چه ها می کارم

20.gifدوستت دارم مادرم20.gif

+

نوشته شده در جمعه ۱۹ مهر ۱۳۹۲ ساعت

1:28 PM

توسط Tahere  | 

پـــآییــز

پاییز غریب و بی رحم، این همه برگ مگر کم بود؟


گل مرا چیدی،‌ گل من دنیای من بود

20.gifدوستت دارم مادرم20.gif

+

نوشته شده در پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۹۲ ساعت

10:34 PM

توسط Tahere  | 

از مرگ نمی ترسم

من فقط نگرانم

که در شلوغی آن دنیا

مادرم را پیدا نکنم ...

24.gifدوستت دارم مادرم24.gif

+

نوشته شده در دوشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۲ ساعت

8:20 PM

توسط Tahere  | 

قصه گوی خوب ما رفتی به خواب اما بدان

خواب دیدم خانه ای داری میان آسمان

24.gifدوستت دارم مادرم24.gif


+

نوشته شده در سه شنبه ۵ شهریور ۱۳۹۲ ساعت

2:6 PM

توسط Tahere  | 

مادرم برایم دعا کن !
اجابتش با خداست !
نیاز من آرامشی است که بدانم تو به یاد منی …

24.gifدوستت دارم مادرم24.gif

+

نوشته شده در جمعه ۲۸ تیر ۱۳۹۲ ساعت

6:1 PM

توسط Tahere  | 

غم...

 روزهاست روی خوبت را ندیدم مادرم
در فراقت شعر هجران می سرودم مادرم
کاش می مردم، نمی دیدم که رفتی زیر خاک
خاک بر سر شد مرا زین غم که دیدم مادرم

24.gifدوستت دارم مادرم24.gif

+

نوشته شده در جمعه ۷ تیر ۱۳۹۲ ساعت

12:58 PM

توسط Tahere  | 

تو نیستی که ببینی ...

مادرم! تو نیستی که ببینی
چگونه عطر تو در عمق لحظه‌ها جاری است
چگونه عکس تو در برق شیشه‌ها پیداست
چگونه جای تو در جان زندگی سبز است
تو نیستی که ببینی
چگونه با دیوار
به مهربانی یک دوست از تو می‌گویم
تو نیستی که ببینی چگونه از دیوار
جواب می‌شنوم
تو نیستی که ببینی چگونه دور از تو
به روی هرچه در این خانه ست
غبار سربی اندوه بال گسترده است
تو نیستی که ببینی دل رمیده من
بجز تو یاد همه چیز را رها کرده است
غروب‌های غریب
در این رواق نیاز
پرنده ساکت و غمگین
ستاره بیمار است
دو چشم خسته من
در این امید عبث
دو شمع سوخته جان همیشه بیدار است
تو نیستی که ببینی...

24.gifدوستت دارم مادرم24.gif

+

نوشته شده در یکشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۲ ساعت

10:24 PM

توسط Tahere  | 

بزرگترين درد دنيا اينه که ببيني،
اوني که تا ديروز درداتو مي کشيده؛
داره درد مي کشه ...
اون یه نفر فقط " مــــــــــــادره... "

اگه دارین...
مـواظبش باشین . . .

24.gifدوستت دارم مادرم24.gif

+

نوشته شده در سه شنبه ۲۱ خرداد ۱۳۹۲ ساعت

11:10 PM

توسط Tahere  | 

همی نالم که مادر در برم نیست

صفای سایه‌ی او بر سرم نیست

مرا گر دولت عالم ببخشند

برابر با نگاه مادرم نیست

24.gifدوستت دارم مادرم24.gif

+

نوشته شده در چهارشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۲ ساعت

11:45 PM

توسط Tahere  | 

ای قبر دهان بگشا می خواهم مادرم را ببوسم

flower_48950%20-JamNews%20(1).jpg

روح پاکت مادرم با فاطمه محشور باد

خانه‌ی قبرت از الطاف خدا پر نور باد

ای چراغ زندگانی مادرم یادت به خیر

خاطرت در باغ فردوس برین مسرور باد

ای قبر دهان بگشا می خواهم مادرم را ببوسم

بهترینم روزت مبارک

24.gifدوستت دارم مادرم24.gif

+

نوشته شده در سه شنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت

6:43 PM

توسط Tahere  | 

پیش نگاه شما...مادر خورشید سوخت

363424.jpg?7474

کنار بقیع

دل غـریــب مـــن از گــردش زمـــانــه گرفت
بـه یــاد غربــت زهــرا شبــی بـهانه گرفت
شبــانــه بــغـــض گلـــوگــیر مـن کـنار بقیع
شکست و دیده ز دل اشکِ دانه دانه گرفت
ز پـشـت پــنــجــره هــا دیـدگــان پـر اَشکم
سراغ مدفـن پـنـهـــان و بــی نشانه گرفت
نــشـان شـعـلــه و دود و نـــوای زهــــرا را
تـوان هـنــوز ز دیــوار و بـــام خـــانــه گرفت
مصیبتی است علی را که پیش چشمانش
عــدو امـیــد دلــش را بـــه تــــازیـانه گرفت
چـه گـفـت فـاطـمـه کـان گونـه بـا تأثر و غم
علــی مــراسم تـــدفـیــن او شبـانه گرفت
فـــراق فـاطــــمــه را بــوتــراب بـــــاور کرد
شبی کــه چوبــه تــابـوت را به شانه گرفت

شهادت بانوی دو عالم ، حضرت فاطمه زهرا (س) بر عموم شیعیان تسلیت باد

+

نوشته شده در پنجشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۲ ساعت

11:47 PM

توسط Tahere  | 

خوشحالم که ساعتها را جلو کشیده اند
حالا یک ساعت کمتر از همیشه نیستی

مامان سال نو مبارک

برامون دعا کنید

24.gifدوستت دارم مادرم24.gif

+

نوشته شده در جمعه ۲ فروردین ۱۳۹۲ ساعت

8:50 PM

توسط Tahere  | 

اگر به حکم قضا دورتر نشسته ایم از هم
میان ما و تو چیزی به نام دوری نیست

همیشه روح تو نزدیک ماست در همه حال


دریغ و درد که کاری بجز صبوری نیست

24.gifدوستت دارم مادرم24.gif

+

نوشته شده در سه شنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۱ ساعت

11:8 PM

توسط Tahere  | 

مادر...

چه تاثیر دلنشینی داشت
" غصه نخور ، درست میشود " گفتن های مادر ،
اثرش را هزار قرص آرامبخش قوی ندارد .

24.gifدوستت دارم مادرم24.gif

+

نوشته شده در چهارشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۱ ساعت

4:44 PM

توسط Tahere  | 

خــــدا کند که بدانی چقدر محتاج است      

        نگاه خسته من به دعای چشمانت مادر

24.gifدوستت دارم مادرم24.gif

+

نوشته شده در پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۹۱ ساعت

1:8 PM

توسط Tahere  | 

مادر...

2151.jpg

آدم پیر میشود وقتی مادرش را صدا میزند و جوابی نمیشنود

+

نوشته شده در شنبه ۷ بهمن ۱۳۹۱ ساعت

2:11 PM

توسط Tahere  | 

که گمان داشت که روزی تو سفر خواهی کرد
روز ما را ز شب تیره بتر خواهی کرد

که گمان داشت که یک جمع در اندیشه تو


تو نهان از همه آهنگ سفر خواهی کرد

24.gifدوستت دارم مادرم 24.gif

+

نوشته شده در شنبه ۳۰ دی ۱۳۹۱ ساعت

11:50 AM

توسط Tahere  | 

روزهای بی تو...

روزهایی که بی تو می گذرد
گرچه با یاد توست، ثانیه هایش

آرزو باز می کشد فریاد


درکنار تو می گذشت، ای کاش

24.gifدوستت دارم مادرم24.gif

+

نوشته شده در پنجشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۱ ساعت

1:0 PM

توسط Tahere  | 

مادر عزیزم تولدت مبارک

q6567_1185047685.jpg

ببار باران که آن پروانه ام رفت

عزیز و مونس و فرزانه ام رفت

بزن مطرب نوایی از غم و خون

که دیگر مادر از کاشانه ام رفت

مادر عزیزم تولدت مبارک

24.gifدوستت دارم مادرم24.gif

+

نوشته شده در جمعه ۱۵ دی ۱۳۹۱ ساعت

7:12 PM

توسط Tahere  | 

دلتنگ مادر

مادرم...

دستهايت كجاست ، كنار بزند دلتنگي ام را

خيالت همه جا با من است ،

دلم گرماي بودنت را مي خواهد

نه ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــردي خيالت را ...

24.gifدوستت دارم مادرم24.gif

+

نوشته شده در چهارشنبه ۶ دی ۱۳۹۱ ساعت

4:42 PM

توسط Tahere  | 

یاد نگرفته ام...نبودنت را

روزگار نبودنت را برایم دیکته میکند و...

 نمره من باز میشود... صفر

هنوز نبودنت را یاد نگرفته ام

24.gifدوستت دارم مادرم24.gif

+

نوشته شده در سه شنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۱ ساعت

8:9 PM

توسط Tahere  | 

مادر آغوشت گرم ترین جا برای زیستن....

پای تخته نوشتم......

مادر......
گویی تخته هم دلتنگ بود.....یا شاید از راز دلم خبر داشت....ادامه ی جمله را که خواستم بنویسم تخته جیغ زد. گچ را عوض کردم باز هم جیغ زد.

فهمیدم چرا. گچ ها خیس بود.

شاید از اشک چشم های من! شاید از گریه ی دیوار. شاید از دلتنگی ساعت. شاید از

نبض خسته ی زمان. شاید از گلایه ی فاصله و شاید از صبوری

مادر......

صبر کردم تا زمان گچ را خشک کند. دوباره نوشتم.
مادر آغوش.....

آغوش را که نوشتم شکست. هم بغض خودم هم گچ!

گریه ام لبریز شد. از چشمانی که خیلی وقت بود طعم شیرین گریه را نچشیده بود! و از روحی که خیلی وقت بود مزه ی آغوش را فراموش کرده بود.....

از نوشتن با گچ منصرف شدم. فکر جدیدی به ذهنم رسید. با اشک مینویسم!

با اشک نوشتم.


مادر آغوشت گرمترین.....اما باد سردی وزید. به خودم لرزیدم. تازه یادم آمد که بدون عشق اشک آب بیش نیست!

یادم آمد. عشق

مادر! یادم آمد گرمی بوسه یمادرمبر روی گونه های خیسم. شبهایی که می ترسیدم. هنوز هم وقتی غمگینم یا میترسم، یاد آغوش گرممادر آرامم می کند.یادم آمد لالایی پر مهرمادر.

بهتر شد. حالا اشک هایم گرم و رنگش سرخ شد! عشق را ضمیمه اش کردم.....

باز نوشتم


مادر آغوشت گرم ترین جا .....

دستهایم لرزید. یاد دیروز افتادم. دختر بچه ای که بهم گفت: ازم گل میخری؟ تورو خدا. ازم گل بخر برامادرت برا پدرت برا هرکی که دوسش داری....

این را که گفت دلم لرزید. پرسیدم قیمتش چند است؟ حیف! کاش نمیپرسیدم. مگر برای مهر و محبت هم قیمت میگذارند؟!

چه بوی خوبی! بوی همان گل های دیروز است. گل های همان دختر بچه ای که

جایش به جای آغوشمادرآغوش زمین است.


همان دختر بچه ای که شاید حسرت گفتنمادربرایش غذای شب است! دختربچه ای که صدای بوق ماشین ها برایش حکم لالایی مادررا دارد. همانیکه وزش باد سرد روی تنش نقش نوازش مادررا بازی می کند.

لرزش دستانم نوشته را زیبا تر کرد. با بوی گل های دیروز و حسرت آغوشمادردر دل دختر بچه ی گل فروش!

ادامه دادم.


مادر آغوشت گرم ترین جا برای.....
از خودم پرسیدم. برای که مینویسم؟مادرم؟ کاش می توانستم خودم به او بگویم...

کاش میتوانستم او را بغل کنم آرام در گوشش بگویم"دوستت دارم"نه

 فقط به خاطر اینکه مرا به دنیا آوردی، نه فقط به خاطر اینکه با صبوری مرا

 بزرگ کردی، نه فقط به خاطر از خود گذشتگی های فراوانت،

به خاطر خودت. به خاطر زیبا ترین مخلوق هستی بودنت. به خاطر جلوه ی عشق بودنت.



به خاطرمادر بودنت...

کم کم عقده ی دلم دارد وا می شود. انگار جمله دارد به آخر میرسد. تخته هنوز ناله می کند ، گچ ها هنوز خیس و اشکهایم هنوز گرم و سرخ است

عطری عجیب در فضای کلاس پیچیده است. انگار در و دیوار هم با کلمه یمادربه خروش می افتند!

اشکهایم تمامی ندارد. شاید بتوانم با آنها، با رنگ سرخ، و بوی یاس، با تمام قلب و حسم، این جمله را هزاران بار بنویسم


مادر آغوشت گرم ترین جا برای زیستن....خداوندا

جایی بالاتر از بهشت خلق کن

برای زیر پای

مادرم

 24.gifدوستت دارم مادرم24.gif

o9889_87_1.jpg

+

نوشته شده در سه شنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۱ ساعت

2:24 PM

توسط Tahere  | 

کاش

مادر کاش تکه ابری بودم که به هنگام دلتنگی ات

می باریدم و گرد و غبار غصه را از روح لطیفت پاک

می کردم.

کاش سازی بودم تا نوای غریبانه ات را

به هنگام تنهایی می نواختم.

کاش قاصدکی بودم تا

پیام مهربانی ات را به فصل بهار و به دشت و صحرا

می بردم

کجاست نگاه مهربان تو که سخت محتاج آنم؟

کجاست نفسهای سبزت که عالمی را گلستان کند؟

24.gifدوستت دارم مادرم24.gif

+

نوشته شده در چهارشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۱ ساعت

9:2 PM

توسط Tahere  | 

یک سال بی تو ولی با یاد تو گذشت...

یک سال از غروب ناباورانه عزیزمان گذشت،


دست تقدیر او را از باغ زندگی جدا کرد

و جز مشتی خاک بر ما باقی نگذاشت.


یک سال از پرواز معصومانه اش گذشت،


این یک سال را با یاد و بی حضورش


چه تلخ و مبهوت به پایان بردیم


و در فراقش چه خونها که از دل چکید


و چه اشکها که بر رخ دوید،


هنوز به یادش اشک می ریزیم


تا شاید آرام گیریم


و با حضور یاران رفتنش را باور کنیم

مادر عزیزم

يك سال است که چتر وجودت بر سرم نیست و کوله‌بارت را بستی و برای همیشه

 تنهام گذاشتی.


منی که هنوز محتاج دستان نوازشگر توام.


با رفتنت تمام وجودم و روحم ترک برداشته و با تلنگری می‌شکند.


با اینکه حالا دستانت سرد است ولی گرمای وجودت همیشه در سینه‌ام خواهد ماند.



24.gifدوستت دارم مادرم24.gif

+

نوشته شده در دوشنبه ۶ آذر ۱۳۹۱ ساعت

11:14 AM

توسط Tahere  | 

اول محرم

بغض من از غم مادر شکست


شیشهء دلم از داغ مادر شکست


ناله ها از سوز او آغاز کردم


شکوه ها از هجرت او آغاز کردم


قصه های مهر مادر دیده ای


غصه های هجرت مادر شنیده ای


مثل باران از غمش اشک باریده ام


از فراقش روزوشب نالیده ام


از هجرت مادر غمگین دل شده ام

از نبودش رانده از محبت مادر شده ام

24.gifدوستت دارم مادرم24.gif

+

نوشته شده در پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۱ ساعت

2:1 PM

توسط Tahere  | 

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟




ارسال نظر

نام


ایمیل


نظر