موضوعات وبسایت : اجتماعی خانواده

فراموش كردن عشق اول

نویسنده : علی بجنوردی | زمان انتشار : 05 تیر 1398 ساعت 12:46

guest.png?1

دخمل بد ♡♡♡

  • آدرس نظر
  • شنبه ۹ خرداد ۹۴
  • ۲۰:۵۰

guest.png?1

!

  • آدرس نظر
  • شنبه ۹ خرداد ۹۴
  • ۲۱:۱۲

برای هر 2 کاملا سخته , یعنی نمی شه گفت کدوم سخت تره , البته می شه واسه 2 تا آدم مختلف گفت مثلا یکی راحت تر فراموش می کنه یکی سخت تر اما صرفا از روی جنسیت نمی شه گفت , البته احساسم اینه که جواب ها بیشتر بگند خانم ها براشون سخت تره اما به نظر من برای آقایون هم خیلی سخته

guest.png?1

*

  • آدرس نظر
  • شنبه ۹ خرداد ۹۴
  • ۲۲:۱۶

بعینه دیدم که دختره شیفته یکی بوده امابعدازدواج اون آقا وگذشت سالها دیگه هیچ احساسی بهش نداشته و خودشم باورش نشده که تونسته فراموشش کنه اما درمورد آقایون شنیده ها حاکی از فراموش نکردن عشق اولشونه

guest.png?1

ع-ف

  • آدرس نظر
  • شنبه ۹ خرداد ۹۴
  • ۲۳:۰۸

guest.png?1

ش.

  • آدرس نظر
  • شنبه ۹ خرداد ۹۴
  • ۲۳:۴۲

guest.png?1

امید

  • آدرس نظر
  • شنبه ۹ خرداد ۹۴
  • ۲۳:۵۷

guest.png?1

سرباز

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۰ خرداد ۹۴
  • ۰۰:۱۴

guest.png?1

هم نفس

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۰ خرداد ۹۴
  • ۰۰:۱۸

guest.png?1

malosak

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۰ خرداد ۹۴
  • ۰۳:۳۹

guest.png?1

اناهید

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۰ خرداد ۹۴
  • ۰۸:۰۹

خوب معلومه خانوما اصلا عشق به گروه خونیه اقایون میخوره؟خانوما هستن که واسه همه چیز دنبال عشقن و فراموش کردن عشق اولم واسه خانوما سخت تره.

guest.png?1

دخترم

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۰ خرداد ۹۴
  • ۰۸:۵۸

10 ساله عشقمو فراموش نکردم. البته میخام فرامشش کنم. خودمم باعث جدایی بودم. از رو منطق. سخت بود ولی تموم شد.

guest.png?1

به امید

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۰ خرداد ۹۴
  • ۰۹:۰۱

از خوندن کامنتت بغضم گرفت:(

guest.png?1

دخمل بد ♡♡♡

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۰ خرداد ۹۴
  • ۰۹:۰۶

guest.png?1

1

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۰ خرداد ۹۴
  • ۱۰:۲۸

guest.png?1

دختر بی نام

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۰ خرداد ۹۴
  • ۱۱:۰۸

من که براحتی فراموشش کردم

guest.png?1

منم مجنون یک لیلی!!

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۰ خرداد ۹۴
  • ۱۱:۵۴

guest.png?1

---

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۰ خرداد ۹۴
  • ۱۲:۰۶

guest.png?1

....

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۰ خرداد ۹۴
  • ۱۳:۳۲

bara aghayon sakhtare

guest.png?1

من نه منم!

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۰ خرداد ۹۴
  • ۱۴:۱۱

guest.png?1

یکتا

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۰ خرداد ۹۴
  • ۱۴:۴۶

همه چیز به طرز فکر خود آدم داره چه مرد و چه زن تا زمانی که راه بریم و بگیم من هرگز فراموشش نمیکنم هرگز نمیتونم فراموشش کنم اما اگر خیلی منطقی با خودم حل و فصبش کنم خیلی راحت هم فراموشش میکنم! بعضی ها اینکارو میکنن و بعضی ها نه. اما درکل بخام برات بگم ازونجا که خانمها احساسی تر از آقایون هستن با این مشکل هم احساسی تر برخورد میکنن یعنی خیلی به عشقشون دامن میزنن و ازش یه غول بی شاخ و دم میسازن و اینقد رویابافی میکنن که خب طبیعتن دیرتر از ذهنشون میپره و چون احساسی هستن اگر بعدها یه عشق جدید وارد زندگیشون بشه و شانس بیارن آدم خوبی باشه به دلیل احساسی بودنشون اولیرو یادشون میره و احساسشونو معطوف به دومی میکنن! ولی خب شکست عشقی واسه خانما سخت تره چدن زیادی غرق عشقشون میشن. 

guest.png?1

malosakبه سرباز

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۰ خرداد ۹۴
  • ۱۵:۲۵

guest.png?1

یه نفر

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۰ خرداد ۹۴
  • ۲۲:۱۴

guest.png?1

الی خانوم

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۰ خرداد ۹۴
  • ۲۳:۲۰

guest.png?1

پاندا

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۰ خرداد ۹۴
  • ۲۳:۵۱

عشق اگر عشق باشه فراموش نمیشه...
نمیدونم ولی تا این حد میدونم که مردا معمولا اون خانوم همیشه توی ذهنشون هست...
"در کل دیگه آدم اون آدم سابق نیست"

guest.png?1

......

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۱۱ خرداد ۹۴
  • ۰۲:۲۱

مردها زودتر فراموش میکنن. من که این طوری دیدم.

guest.png?1

malosakبه من نه منم!

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۱۲ خرداد ۹۴
  • ۰۴:۵۵

guest.png?1

mari

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۱۲ خرداد ۹۴
  • ۱۱:۰۲

چه مرد چه زن اگه عشقشون عشق واقعی باشه هیچ وقت فراموشش نمیکنن فقط مجبورم مخفیش کنن توی قلبشون

guest.png?1

زهرا به مجنون یک لیلی

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۱۳ خرداد ۹۴
  • ۱۸:۱۵

guest.png?1

منم مجنون یک لیلی!!

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۱۳ خرداد ۹۴
  • ۲۲:۰۵

guest.png?1

منم

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۱۴ خرداد ۹۴
  • ۰۱:۳۲

به نظرم خانما راحتتر فراموش میکنن مثلا دخترخالم به خطر یه پسر دوبار قرص خورده بود اونم یه عالمه. چند سال عاشقش بود و فقط به اون فکر میکرد ولی بعد دیدن یه نفر دیگه عاشق اون شد
یادوستم که سه سال بایه پسردوست بود ولی پسره بهش خیانت کرد بهم زنگ زده بو ومیگفت میخواد خودکشی کنه واز گریه نمیتونست حرف بزنه بعد 1ماه دیدم بایه پسره دیگه دوست شده گفتم به این زودی فراموشش کردی گفت بیخی بابا واسه منم باور کردنش سخت بود

guest.png?1

مریم

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۷ تیر ۹۴
  • ۱۳:۰۰

من دو ساله ازدواج کردم عشقم خیلی دوسم داشت واسم میمرد ولی خانواده ها نذاشتن بهم برسیم کارم همش شده گریه بهش  زنگ نمیزنم چون بعد من اونم فوری عقد کرد دارم میمیرم خیلی سخته

guest.png?1

Shahram

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۳۰ تیر ۹۴
  • ۱۴:۰۱

guest.png?1

sahar

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۶ مرداد ۹۴
  • ۰۹:۴۹

سلام من یه سوال داشتم
من با یکی داخل فیسبوک اشنا شدم پسر خیلی خوبی بود بعد از مدتی عاشق هم شدیم ولی این اواخر خیلی سرد شده بود   بعد فهمیدم چندتا دیگه هم عاشقشن و اونم عاشق اوناست
 بهش گفتم ولی قبول نکرد و گفت من بهت دروغ نگفتم ولی از اون به بعد دیگه مسدودم کرد حرفی نزده باهام حدودا چهار ماهه پیش رفت ......ولی الان خوابش رو میبینم . خیلی اذیت میشم میشه کمکم کنید که چجوری فراموشش کنم مرسی از همگی

guest.png?1

پانیز

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۵ شهریور ۹۴
  • ۰۲:۲۴

من چهارساله ازدواج کردم،از زندگی و همسرمم راضیم.اما هنوز ته قلبم،به عشق اولم یوقتایی فکر میکنم.فراموش نشدنیه...سعی نکنین...

guest.png?1

پانیز

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۵ شهریور ۹۴
  • ۰۲:۲۵

من چهارساله ازدواج کردم،از زندگی و همسرمم راضیم.اما هنوز ته قلبم،به عشق اولم یوقتایی فکر میکنم.فراموش نشدنیه...سعی نکنین...

guest.png?1

دخترغمگین

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۵ شهریور ۹۴
  • ۲۱:۵۸

منم ۷سال پیش عاشق بودم،ما با هم حرف نمیزدیم،اون فکر میکرد عشقش یکطرفه اس! من بهش فهموندم ولی نمیدونستم خیلی دیر شده و اون از یک نفر دیگه خواستگاری کرده بود،نمیدونم شاید خدا نخواست.. نمیدونم بعد از اینکه فهمیدچه احساسی پیدا کرد؟چرا سعی نکرد برگرده؟، ولی من هنوزم دلم براش تنگ میشه وگریه میکنم،یه مدت بی احساس شدم واز همه پسرها متنفر چون بهم شوک وارد شده بود،ولی الان باز حس دلتنگیم برگشته خیلی دلم براش تنگ شده خیلی

guest.png?1

مهیا

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۲۶ شهریور ۹۴
  • ۱۵:۰۶

guest.png?1

رضا

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۲۹ شهریور ۹۴
  • ۱۴:۳۷

با سلام و عرض ادب و احترام به نظرات کلیه دوستان به نظر من هر چیزی تو زندگی انسان که انسان به آن وابسته می شود یک عادت هستش فر ق نمیکنه این عادت خوب باشه یا بد حالا این عادت بد یا خوب در تمام انسانها متفاوته بعضی ای عادت خو یا بد زود ترک میکنند بعضی دیر پس نتیجه میگیریم عشق هم یک عادته بعضی این عادتو زود از یاد میبرن بعضی دیر حالا خودتون باز نتیجه بگیری

guest.png?1

****

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۲۹ شهریور ۹۴
  • ۱۴:۳۷

guest.png?1

...

  • آدرس نظر
  • جمعه ۳ مهر ۹۴
  • ۰۱:۵۶

guest.png?1

عشقم

  • آدرس نظر
  • شنبه ۱۶ آبان ۹۴
  • ۱۴:۴۳

دعا کنین بتونم فراموشش کنم.عشقم خیلی عوض شده خییییییلی برام سخته....اصلا فراموش نمیشه

guest.png?1

ندا

  • آدرس نظر
  • جمعه ۲۲ آبان ۹۴
  • ۰۲:۳۸

guest.png?1

مهران

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۲۷ آبان ۹۴
  • ۰۰:۵۲

خب بستگی به شخص داره.اما من فکر میکنم خانم ها خیلی دیرتر فراموش میکنن.البته این طبیعت یک مرد ه که زودتر فراموش کنه و منطقی هم هست.مردا سخت ترند.به محض ورود یه شخص دیگه توی زندگی یکمرد عشق قبلی کلا از بین میره.اما چند مورد از خانم ها رو دیدم که بعد از ازدواج هم فراموش نکردن.

guest.png?1

احمد

  • آدرس نظر
  • جمعه ۲۹ آبان ۹۴
  • ۲۳:۴۸

اگه اون نباشه میخوام کس دیگه ای هم نباشه

guest.png?1

شیوا

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۱۱ آذر ۹۴
  • ۱۱:۳۹

guest.png?1

Rolypoly

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۱ دی ۹۴
  • ۰۰:۲۳

guest.png?1

reza

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۷ دی ۹۴
  • ۰۲:۴۸

guest.png?1

سمیه

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۸ دی ۹۴
  • ۲۳:۲۱

guest.png?1

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۹ دی ۹۴
  • ۱۵:۳۹

خوب خدا بخیر کنه به حال همسرای شما، بنظر خود شما این کار خیانت نیست؟.... بدنت پیش یکی باشه و دلت پیش یکی دیگه؟... حداقل کاش یه ذره بعضی ها شرافت داشتن که تو جلسه خواستگاری شون میگفتن، کس دیگه ای رو دوست دارند 

guest.png?1

فرشاد

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۱۰ دی ۹۴
  • ۱۱:۴۵

سلام.من پسرم و حدوده دو سال با ی دختری بودم و عاشقشم هنوزم ولی بهم خیانت کرده.دیگه گفتم بمیرمم نمیرم سمتش ولی بازم خبری که ازش میشنوم با فلان پسر دیوونه میشم و تا حالا میخواستم ضد باره برم بکشمش اضلا ولی اونم حقه انتخاب داره.حدودا 6 ماهه دیگه ندیدمش و فقط خبراش بهم میرسه ولی بازم دیوونه میشم و فراموش نشدنیه

guest.png?1

نازافرین

  • آدرس نظر
  • جمعه ۱۱ دی ۹۴
  • ۱۸:۵۹

بچه ها از تیرماه 89 یکی از پسرای فامیل به من ابراز علاقه میکرد و صد هزار بار خواستگاری رسمی..ولی من دوسش نداشتم..فروردین 93 نمیدونم چی شد ازش خوشم اومد اونم اون موقع هم چنان دوستم داشت ولی به خاطر مرگ و میر و کارش ز رسوماتی که داشتیم نمیتونست خواستگاری کنه ولی مادرش یه بار با خودم حرف زد کخ ما سر حرفمون هستیم تیر 94 باز مامانش با من و مامانم حرف زد که ما سر حرفمون هستیم و منتظر باشین منم تو این مدت کم و بیش خواستگار داشتم ولی به خاطر این پسر ردشون کردم..شهریور 94 این پسر یهو گفت نمیخامت..دنیا رو سرم خراب شد اصلا دلیل نخاستنشم نگفت..مامانشم گفت این چیزا پیش میاد..هنوزم به خاطر کارشون ناراحتم چون واقعا در حقم ظلم کردن..امروز دیگهمن خیلی کم بهش فکر میکنم..شاید 5 درصد از مشغله های فکریم اون باشه ولی امروز میفهمم که عشق دروغه..یه ازدواج عاقلانه بهتر از یه ازدواج عاشقانست که عشقش ممکنه هر لحظه از بین بره..امروز من هیچ عشقی ندارم و خوش بخت ترین دختر دنیام..الانم خدا رو شکر میکنم اون پسر به هم زده چون هم تحصیلات کمتری از من داشت هم اینکه اخلاقش به من نمیخورد

guest.png?1

مهشید

  • آدرس نظر
  • جمعه ۱۸ دی ۹۴
  • ۰۰:۱۸

عشق اولم .خیلی دلم براش تنگ شده.5 ساله ندیدمش رفته کانادا.با توجه به تفاوت خانوادگی نمیزاشتن که ازدواج کنیم چون من مطلقه بودم و یه بچه داشتم  توی اداره با هم آشنا شدیم ازدواج اول  با اجبار پدرم وسنتی بود و معتقد به چند همسری منم عشقی تجربه نکردم.اما وقتی با  همکارم اشنا شدم..انقدر مهربون و خوب بود حد نداشت. توی 6 ماه واقعا بهم خوش گذشت.خودش گفت نمیتونه جلو خانواده اش باستد و داره باب میل خوانداده اش میره خواستگاری.منم پامو کشیدم کنار.و الکی گفتم محل  زندگیم خواستگار دارم و دارم ازدواج میکنم چون حتی شنیدن صداش از بس دوستش داشتم زجرم میداد.من یه دروغی گفتم اونم با طرف مقابلش به هم زد.ولی من حقیقت رو نگفتم از عشق زیادی که بهش داشتم رهاش کردم تا خوشبخت بشه من پا روی دلم گذاشتم که بره.الان گاهی با ایمیل در تماس هستیم.اون فکر میکنه من متاهلم.ولی خیلی زجر میکشم. ولی از یه طرف خوشحالم که عشق رو تجربه کردم.بعد از اون دیگه حوصله هیچ مردی رو ندارم .فقط یه نصیحت خوهرانه همون ازدواج اول چشماتون رو خوب باز کنید و بدون فشار خانواده ازدواج کنید.زن مطلقه یعنی بلیط سوخته از طرف همه بایکوت میشید حتی والدین.و مجبور هستین چشم های زهر آگین جنس مذکر رو تحمل کنید.من به عشق پسرم که اینده خوب داشته باشه و با خاطرات عشق اول و آخرم زنده ام.

guest.png?1

***********

  • آدرس نظر
  • جمعه ۹ بهمن ۹۴
  • ۱۶:۳۶

guest.png?1

گلنار

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۸ بهمن ۹۴
  • ۰۳:۴۳

سلام..من سال ها پیش حدود 16 سال پیش در دوران دانشگاه به پسری علاقه مند شدم.ایشان نیز  شدیدا به من ابراز علاقه می کرد..اما من به دلیل استرس مشکلات ناشی ازداشتن رابطه نزدیک و طولانی تا زمان فراهم شدن شرایط ازدواج برای ما،رابطه کوتاه مدتی رو که با هم داشتیم قطع کردم. ایشان نیز خیلی زود با دختر  دیگری در دانشگاه دوست شد...من بسیار عذاب کشیدم و اصلا نمی توانستم فراموشش کنم...تو برخوردهای کوتاهی که گه گاه با هم داشتیم طوری برخورد می کرد که نشان از فراموش نکردن من داشت..اما برای من بسیار سخت بود....با این که خیلی بهش علاقه داشتم اما اصلا نمی خواستم به رابطه و دوستی باهاش تو این شرایط تن بدم...خدا برای من معجزه کرد..و همسرم رو سر راهم گذاشت..من قبل از پیشنهاد ازدواج همسرم..داستان عشق اولم رو براش تعریف کردم و این که چه قدر عذاب می کشم و نمی تونم فراموشش کنم...همسرم مثل یک دوست صمیمی به من کمک کرد...و با من همدردی کرد..تا آرامش و اعتماد به نفس خودم رو به دست اوردم...حدود یک سال بعد از من خواستگاری کرد. الان 11 سال باهم زندگی می کنیم... و احساس خوشبختی دارم....اما یه گوشه قلبم برای همیشه زخمی و مجروح موند و همیشه یادآوری غصه های اون روزگار قلبم رو به درد میاره...این که آدم فراموش نمی کنه چون روحش زخمی میشه...ای کاش برای هیچکس پیش نیاد.

guest.png?1

نوید

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۸ بهمن ۹۴
  • ۱۳:۰۹

guest.png?1

اسرا

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۸ بهمن ۹۴
  • ۱۸:۱۸

من قبل از اینکه برم دانشگاه با عشق اولم اشنا شدم عشقمون دو طرفه بود خیلی دوسش داشتم ولی وختی وارد داشگاه شد به کلی منو فراموش کرد خیلی عذاب کشیدم و الانم شبا با گریه میخوابم عشق اول مقدس ترین عشقه یه زخمه ...یه تیکه از وجودته اسمش رو قلبت حک میشه و فراموش نمیشه ..اگه بخوای هم فراموش نمیشه

guest.png?1

majid

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۲۲ بهمن ۹۴
  • ۰۰:۵۳

guest.png?1

من تنها

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۲۵ بهمن ۹۴
  • ۱۸:۳۲

عشق اول فراموش میشه نه با خیال دروغ با یه باور درست با یه منطق درست که اره واقعا من دوسش داشتم اون بهم هیچ حسی نداشت و نداشت و نداشت !

guest.png?1

من تنها

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۲۵ بهمن ۹۴
  • ۱۸:۴۲

عشق اول فراموش کردنش سخت اره دختر پسر نداره عشق متصل به احساس ادم به دل و روح ادم وصل میشه بخاطر همینه کابوس و فکر و همه چیه ادم میشه فراموش کردن عشق اول یه باور محکم و یه منطق سالم میخواد یعنی باور کنی که زندگی ادامه داره ادم ها تنها بدنیا اومدن از مادراشون و تنها هم میمیرن و از این دنیا میرن عشق مال این دنیاست فقط............

guest.png?1

‏*‏‏*‏

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۲۵ بهمن ۹۴
  • ۲۰:۰۵

منم خیلی راحت فراموش کردم؛

guest.png?1

محمد جواد

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۲۷ بهمن ۹۴
  • ۰۲:۱۳

guest.png?1

لیلا

  • آدرس نظر
  • شنبه ۱ اسفند ۹۴
  • ۱۴:۲۱

عشق اول فراموش شدنی نیست پس تلاش نکنید 

guest.png?1

مریم

  • آدرس نظر
  • جمعه ۱۴ اسفند ۹۴
  • ۰۰:۱۲

guest.png?1

Maryam

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۲۰ اسفند ۹۴
  • ۱۲:۳۶

سلام من دوساله بایه نفرم وحدود یک ساله شدیدا عاشقش شدم قبل از این هم باکسی نبودم ولی ایشون چندماهیه که نسبت به من سرد شده میگه من دوست دارم دخترخوبی هستی ولی نمیتونم عشق اولمو بااینکه ازدواج کرده فراموش کنم. خودش میگه سه ساله تلاش کردم ولی هنوزم بادیدن عکساش فقط آروم میشم ازطرفی من خیلی دوسش دارم همش به این فکرم که کمکش کنم فراموش کنه اما اون میگه پسرا فقط یه بار عاشق میشن من سعیمو کردم نتونستم عاشقت باشم. بدون اون نمیتونم وقتی میبینم هنوزم به اون فک میکنه و اسمشو میاره روانی میشم حتی اگه جداشه حاضره که بره باهاش ازدواج کنه میگه تو خیلی بهتری و یه چیزدیگه ای اما من فقط اونو دوس دارم. بهم کمک کنیدکه  چیکارکنم.میگه من ازدواج میکنم اما هیچ وقت عاشق زنم نیستم واسه همین نمیخوام زندگی تورو خراب کنم

guest.png?1

شقایق

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۲۴ اسفند ۹۴
  • ۲۱:۴۴

به نظر من که دخترا میتونن فراموش کننداگه با یکی آشنا بشن که دوسشون داشته باشه و بهشون محبت کنه و آرامش بده به زندگیشون.حداقل خیلی از دخترا همینطورین حالا اونا که هنوزم با وجود زندگی خوب بعد از ازدواجشون نتونستن عشقش اولشون فراموش کنند شاید توی همسرشون ویژگیهای نفر قبلیو که شاخص تر بوده پیدا نکردن!
ولی با نظر"آرین"کاملا موافقم وقتی آدم ازدواج میکنه باید قلب و روحش برای همسرش بتپه چون با اونه که لحظه لحظه زندگیش و آرزوهاش تقسیم کرده. با اون هست که غم و شادیش تقسیم کرده تا آخر عمرش. بنابراین فکر کردن به یه مرد یا زن دیگه خواهی نخواهی خیانت محسوب میشه.
به نظرم این خودخواهیه که آدم با وجودی که میدونه هنوز قلبش با یکی دیگست با یکی دیگه عهد ببنده...

guest.png?1

misagh

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۲۶ اسفند ۹۴
  • ۰۱:۳۲

سلام من مدت شیش ماه بود عاشق یه دختره بودم بعدش اون به دلیل حساسیت زیاد من ولم کرد رفت الانم شوهر کرده یه سالم نبود که جدا شده بودیم الانم شوهرش به جز اخلاق صفر دست بزنم داره پدرو مادر دختره هم جرات نمیکنن دخالت بکنن اما من هنوز تو عشق اونم و مجرد زندگی خودمو دارم درامد دارم همه چیز دارم ولی اینا فقط پنجاه درصد اسایشمو تامین میکنن تااخر عمرم گرفتار عشق اونم میخوام دخترا اینو بدونن با همه مسایل احساسی برخورد نکنین درسته اقاتون سرت داد میزنه اما به یه ساعتم نمیکشه میاد منت کشی متاسفانه اگه دخترا یکم به جا احساسی منطقی برخورد بکنن خیلی از مشکلات زن و شوهرها حل میشه شوهرهاهم همینطور بسازین باهم زندگی دوروزه بزارین تا اخر عمرتون کنار عشقتون باشین به امید موفقیت برای همه

guest.png?1

پویا

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۲۶ اسفند ۹۴
  • ۱۳:۴۶

سلام
پیرو حرفهای دوستان باید بگیم که فراموش کردن داریم تا فراموش کردن , اگه طرف خیانت یا خاطره خیلی بدی بزاره , سریع فراموش میشه , ولی اگه خاطرات خیلی خوب باهم داشته باشن یعنی خاطرات خوب به خاطرات بد بچربه, خیلی دیر فراموش میشه و تقریبا غیر ممکنه مخصوصا برای اون طرفی که رابطه رو تموم کرده عذاب آور تره چون همیشه احساس گناه میکنه

guest.png?1

یه پسر

  • آدرس نظر
  • شنبه ۲۹ اسفند ۹۴
  • ۰۵:۵۷

سلام من نظرمو برای کسانی میذارم که میگن نمیشه عشق اولو فراموش کرد و برای هر کسی که مفید باشه چون تجربه خودمه:
نوجوون بودم که عاشق شدم خیلی شدید طوری که براش گریه میکردم تا حدودا پیش دانشگاهیم بعدش دیگه از چشم افتاد باور کنین ماهاییم که از طرفمون فرشته میسازیم چند وقت پیش ازدواج کرد و تا حالا چند بار دیدمش حتی با شوهرش ولی باور کنین راست میگم هیچ حسی بش ندارم.
در مجموع نظر من اینه که میشه فراموش کرد و کس دیگه رو تو دلت جا داد بله چرا که نه؟ من فک میکنم افرادی که میگن نمیشه فراموش کرد هم اگه اشکالات عشق اولشونو برا خودشون مرور کنن و از عشق اولشون شخص بهتری بیاد و عاشقش بشن (نه دوست داشتن) براحتی تو قلبشون جایگزینش میکنن. و دیگه اینکه دل آدم فقط جای یه نفره البته به عنوان عشق نه دوست داشتن.

guest.png?1

شیدا

  • آدرس نظر
  • شنبه ۲۹ اسفند ۹۴
  • ۰۹:۴۹

سلام من شوهرم قبلا یکیو دوست داشت بدش اونا رو باهم یه روز تو خیابون دیدم هیچی نگفتم از جلو شون رد شدم. یه ساعت بعدش شوهرم امد گفت خواهر دوستم بوده منم باور کردم اخه تا به حال دختررو ندیده بودم خیلی قسم می خورد هیچی بعدش برادر شوهرم زنگ زد گفت که اره با اون دختره بوده که دوست داشته بدش هیچی من گفتم طلاقمو میگیرم از جدا میشم ولی پسره یا شوهرم راضی نمیشد طلاقمو نمی داد منم شرط گذاشتم که حق طلاق با من باشه وملک به نامم بزنه خلاصه قبول کردن پسره میگفت واست بشما شهترینها رو میگیرم عالی ترین زندگی رو میسازیم و اینا ولی من هنوز دلم سرده انگاری قلبم یخ زده به نظر شما ایا فرا موشش میکنه 

guest.png?1

دریا

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۹ فروردين ۹۵
  • ۰۷:۴۱

guest.png?1

zhr

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۱۰ فروردين ۹۵
  • ۱۵:۱۵

همین چیزا بدبختمون کرد نابودمون کرد منم داغونم نمیتونم حرفی بزنم چون بد دلم پره ...ولی میدونم عشقم واقعی بود دلیلم دارم چون از روی تنهایی عاشق نشدم با ی نگاه عاشق نشدم من بعد ی سال عاشقش شدم ولی خیلی دیر شد خیلی ...هیچ چیز بدتر از این نیس که مقصر خودت باشی و عمری خودتو سرزنش کنی ....هیچ چیز بدتر از این نیس ک هر روز ببینیش و ببینی چقد بی تفاوته....بدونی که تا چند سال بعد باید بری عروسیشو تماشا بکنی ....هیچ چیز بدتر از این نیست که ببنی بدون تو خوشه....ای داد بیداد

guest.png?1

پریا

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۱۰ فروردين ۹۵
  • ۱۹:۱۴

به نظرتون عشق اول فراموش میشه؟آخه من یکیو دوس دارم ک قبلا عاشق شده میخوام هرطور شده فراموشش کنه میشه؟

guest.png?1

sarina

  • آدرس نظر
  • جمعه ۱۳ فروردين ۹۵
  • ۲۳:۴۵

ببینیدبحث عشق اول نیس بحث اینه ک چ اقایون چ خانومااگه طرف مقابلشون معیاراشونوداشته باشن ومهترازهمه بهم دیگه عشق بدن خصوصابه خانوماعشق واقعی بدن یه زندگی خوب بسازن فراموش میشه واینکه سعی کنیداوایل جدایی تلاش وناراحتیاتونوبکنیدکه بعداخودتونوسرزنش نکنید.وچ دلیلی محکمترازاینکه طرفتون رفته باهمه خوبیاش رفته پس بایدفراموشش کنیدزندگی ادامه داره من خودم تجربه داشتم والان مدت کوتاهیه جداشدیم دارم تلاش میکنم ک فراموش کنم خداهم خیلی بهم کمک کرده ودوستام.خانومایی ک باوجودهمسربازم ب فردی ک قبلاتوزندگیتون بوده فک میکنید بخاطرخدااینکارونکنیدزندگیتونودوس داشته باشیداگه خوشبختیدشماخانومیدخداازروحش مهربونیش ب ماداده نذاریدزندگیتون بافکرای بیخودخراب شه شماخودتونید ک زندگیتونومیسازید 

guest.png?1

سهیلا

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۲۳ فروردين ۹۵
  • ۰۱:۰۷

دبیرستان میرفتم و اون دانشجو بود ، آشنای خانوادگی مون بود ، پسر محجوب و مودب ، در ارتباطهای خانوادگی به همدیگه علاقمند شدیم ، ارتباط ما به تلفن ختم میشد و یکی دو بار دیدار کوتاه در بیرون ، بودنش برایم امید بود طوریکه توانستم در بهترین رشته دانشگاه سراسری قبول شوم ، و او هم مدام آزمون استخدامی شرکت میکرد به این امید که با پیدا کردن کار بتواند به خواستگاریم بیاید اما دقیقا زمانی که این شرایط فراهم شد دختر دایی بنده که خانم برادر ایشان بود تصمیم به طلاق گرفت و با داشتن دو فرزند از هم جدا شدندو همین امر منجر به مخالفت مادر و خواهر ایشان در مورد ازدواج ما شد چون خانواده اش حاضر نبودند با فامیل ما وصلت کنند ...تماس تلفنی آخر ما بسیار دردناک بود ، باهم خداحافظی کردیم ، او دو سال بعد از ایران رفت و من هنوز با وجود شرایط خوب ، نمیتوانم به هیچ مردی دل ببندم .

guest.png?1

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۲ ارديبهشت ۹۵
  • ۰۰:۲۹

بابا گور  پدرعشق اول جمع کنین با 

guest.png?1

مارال

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۹ ارديبهشت ۹۵
  • ۱۴:۰۸

بنظر من برا هردو سخته البته اگه عشق بوده  نه هوس زودگذر

guest.png?1

نفرت

  • آدرس نظر
  • جمعه ۱۷ ارديبهشت ۹۵
  • ۲۳:۳۲

سلام...سال 86 بود به همکلاسم وابسته و عاشقش شدم...هیچوجه اجازه نمیداد دختری با من حرف بزنه حتی. همش میگفت زوده بیای خواستگاری موقعی به فارغ التحصیلی نزدیک میشدیم دیگه سردشد و بی دلیل گذاشت رفت...یماه بعدش یکی از خانومای کلاس گفت فلانی عاشقش بودی بازیت میداد اون ازاول در شهرشون نامزدداشته... فهمیدم فقط از حسادتش میخواست بگه این پسر خاطرخاهمه.. گند زد به همه احساسم. الانم 34سالمه مجرد با کوله باری از تنفر نسبت به کلمه عشق.

guest.png?1

نفرت

  • آدرس نظر
  • جمعه ۱۷ ارديبهشت ۹۵
  • ۲۳:۳۲

سلام...سال 86 بود به همکلاسم وابسته و عاشقش شدم...هیچوجه اجازه نمیداد دختری با من حرف بزنه حتی. همش میگفت زوده بیای خواستگاری موقعی به فارغ التحصیلی نزدیک میشدیم دیگه سردشد و بی دلیل گذاشت رفت...یماه بعدش یکی از خانومای کلاس گفت فلانی عاشقش بودی بازیت میداد اون ازاول در شهرشون نامزدداشته... فهمیدم فقط از حسادتش میخواست بگه این پسر خاطرخاهمه.. گند زد به همه احساسم. الانم 34سالمه مجرد با کوله باری از تنفر نسبت به کلمه عشق.

guest.png?1

شادی

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۲۳ ارديبهشت ۹۵
  • ۰۹:۴۸

عشق اول فراموش نشدنیه اگه واقعی باشه من الان نزدیک دوساله از عشقم جداشدم ولی یک ذره هم فراموشش نکردم و اون توی خون من هست جزیی از وجودمه بارها تلاش کردم و لی فراموش نشدنیه و با فکر اون به زندگیم ادامه میدم و یادش برای من کافیه

guest.png?1

گلی

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۲۳ ارديبهشت ۹۵
  • ۱۳:۵۶

ادم وقتی واسه بار اول عاشق میشه.قلبش سالمه و ترکی بر نداشته.خودشه و کسی ک بهش دل بسته و اعتمادی ک مثل کوه محکمه.وای اگر این کوه بریزه و اوار بشه.دیگه اعتماد ب کسی دیگه و اینکه بخوای همونجور عاشق کسی دیگه بشی سخته .یعنی از عاشق شدن میترسی.نمیتونی مثل اول باشی.واسه همینه نمیتونی با کسی ک میاد تو زندگیت و عاشقته مثل عشق اولت و عشق واقعیت باشی. همش میخوای جلوی عاشق شدنتو بگیری ک نکنه بازم ضربه بخوری.خاطره های عشق اولتو نمیزاری تکرار بشه.اهمیت هایی ک ب عشق اولت دادی بهش نمیدی بهش اونجور توجه نمیکنی. اخه میترسی.همینجور جلویدعاشق شدنو میگیری.واسه اینه ک عشق اول قوی تره .محکم تره.

guest.png?1

هما

  • آدرس نظر
  • جمعه ۲۴ ارديبهشت ۹۵
  • ۱۷:۰۳

guest.png?1

هما

  • آدرس نظر
  • جمعه ۲۴ ارديبهشت ۹۵
  • ۱۷:۰۷

guest.png?1

فاطمه

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۲۹ ارديبهشت ۹۵
  • ۰۹:۲۶

10 سال گذشت 7 سال ازدواج کردم یه پسر 4 ساله دارم ولی فراموشش نکردم به خدا نشدنیه هنوزم شبا خوابش میبینم

guest.png?1

Mehdi

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۳۰ ارديبهشت ۹۵
  • ۲۳:۱۵

چهار سال گذشته ... انگار همین دیروز بود ک گفتی اخرین باریه که صدامو میشنوی ... انگاار همینن دیروز بود که تو اوج گریه هام همه میگفتن ولش کن ارزشش رو نداره ... انگار همین دیروز بود که همه میگفتن یکسال نشده یادت میره ! .... انگار همین دیروز بود که بهم خیانت کردی ! انگار نه انگار چهار ساله با یکی صد برایر از تو بهتر هستم اما انگار نه انگار ک  حتی یک روز هم گذشته هنوز انگار دنیا برام متوقف شده هربار اسمت میاد دلم میلرزه هربار یادت میوفتم اشکم در میاد ... 

guest.png?1

شادیا

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۳ خرداد ۹۵
  • ۱۶:۵۹

guest.png?1

رهااا

  • آدرس نظر
  • جمعه ۷ خرداد ۹۵
  • ۰۰:۱۲

guest.png?1

حامد

  • آدرس نظر
  • شنبه ۸ خرداد ۹۵
  • ۰۰:۱۵

دوستان سلام گرچه سالهاست روحیه ای برای این کارا ندارم ولی این کامنتا رو که دیدم خواستم منم نظری داده باشم.اصلا به جنسیت ربطی نداره بستگی به آدمش داره خود من بعد از بلوغ که فهمیدم عشق چیه عاشقی چیه عاشق دخترعموم شدم در حد جنون توی هجده سالگی آزمایش دادیم خونمون به هم نخورد الان بیست و شش سالمه چندین مورد خوب هم برای ازدواج داشتم ولی نتونستم از عشقی که از دخترعموم توی قلبم بود یه کمی خالی کنم تا جا برای عشق دیگه ای باز بشه برای همین تا الان با شرایط مالی و شغلی خوبی هم که دارم ازدواج نکردم باور کنید هر روز هم بهش فکر میکنم توی این هشت نه سال نشده حداقل یک بار در روزدر هر شرایطی هم که بودم بهش فکر نکنم چه تو سرما چه تو گرما چه غم چه شادی هر روز بهش فکر میکنم تا حالا نشده براش گریه کنم ولی بارها برای کم شدن ناراحتیم رفتم سر کوه و تا جایی که تونستم فریاد زدم.داستان عموم دردآور تره الان چهل وهشت سالشه هرکس جوونیاش رو دیده والانشم داره میبینه حسرت میخوره حتی خود من عکساشو میبینم میگم دروغه این تو نیستی.خوشگل بدن ورزیده کشتی گیر رزمی کار لوطی و بامرام محله ولی الان یه معتاد که تقریبا بیست وپنج ساله همه چی مصرف کرده داستانشم اینه که بیست سالش بوده یه دختری رو میخواسته خلاصه نرسیدن بهم این با یکی ازدواج میکنه اونم با یکی دیگه سه سال بعدش از زنش جدا میشه یه روز دست به خودکشی میزنه نمیمیره بعد اعتیاد شروع میشه سالها مواد مصرف میکنه ثروتی که تراکتورم نمیتونسته بکشتش دود میشهاون زنه هم بخاطر شغل شوهرش که پلیس بوده و میرن بم و همراه با سه تا بچش زیر آوار میمونن و میمیرن روزی که جنازه ها رو اوردن شهر خودمون برای دفن شبش حال عموم بد شد بردیمش بیمارستان گفتن تا حد سنگکوب پیش رفته وقتی اوردیمش خونه گفت خودم تصمیم گرفتم انقدر بکشم تا بمیرم دیگه تحمل نداشتم این زندگی رو بعدش که تنها شدیم و زیر زبونش رو کشیدم فهمیدم هنوز بعد از بیست و هشت سال عشق اولش فراموشش نشده و بعد از اینکه فهمیده مرده اینم خواسته خودشو بکشه.ببخشید که سرتون رو درد اوردماولش نمیخواستم اینا رو بگم ولی یهو خالی شدم.فرق جنسیت توی اینه که پسر اگه بخواد میتونه بعد از عشق اولش اگه دلش به کسی نرفت دیگه ازدواج نکنه ولی دختر اینطوری نیست مجبوره ازدواج کنه.منظورم جامعه خودمون بود.دعا میکنم به جایی که من هستم هیچوقت نرسید

guest.png?1

پسری شاعر و عاشق

  • آدرس نظر
  • شنبه ۸ خرداد ۹۵
  • ۱۸:۳۱

guest.png?1

sh

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۱۹ خرداد ۹۵
  • ۱۹:۵۰

نمیتونم بهت بگم چون دیگه راهی نیست ولی سامان هرجای دنیا که هستی دوست دارم هرچند دیگه راهی نیست ولی این ته دلم مونده.قناری

guest.png?1

fariba

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۲۳ خرداد ۹۵
  • ۱۵:۳۸

چه در زن و چه در مرد فراموش نمیشه طوری که دیگه یادت بره همچین کسی وجود داشته.ولی ممکنه دیگه بی خیال بشی یا احساساتی وجود نداشته باشه.ولی این که کلن از یادت بره امکان نداره مگر این که فراموشی بگیری.

guest.png?1

Saba

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۲۵ خرداد ۹۵
  • ۰۲:۱۷

به نظر من فراموش کردن آدمهای خوب امکان پذیر نیست و ای کاش همون زمانی که هستن قدرشون رو بدونیم و به راحتی از دست ندیدمشون من که بعد از ده سال ازدواج هنوز نتونستم کسی رو که واقعا عاشقم بود رو فراموش کنم و خیلی متاسفم که چرا نمی فهمیدم یکی از مهمترین معیارهای ازدواج دوست داشتن هست و آدم فقط با منطق خوشبخت نمیشه. بهترین رو براش آرزو می کنم. 

guest.png?1

shiva

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۲۵ خرداد ۹۵
  • ۱۴:۱۰

نزدیک 6ساله با عشق اولمم و تو این مدت عاشقانه و با تمام وجود دوسش داشتم و بهش توجه کردم و لحظه ای نبود که فراموشش کنم و ازش غافل شم،با اینکه اخلاقای منو خیلی خوب میمونه اما خیلی از کارایی که میدونه چقد ناراحتم میکنه رو انجام میده با اینکه هزار بار بهش گفتم چقد عذابم میده چقد بخاطرشون غصه میخورم و گریه میکنم،حتی اگه صد بار بخاطر این کارای تکراری باهاش قهر کرده باشم اونم قهری که چیزی به جدایی نمونده باشه باز وقتی  بخاطر اصرار و خواهشاش و عشقی که تو قلبمه ببخشمش بازم بعد یه مدت کوتاه دوباره همون کارارو تکرار میکنه... دوباره قهر... دوباره تکرار اتفاقای تکراری..عشق اولمه با تمام وجودم دوسش دارم نمیتونم فراموشش کنم نمیدونم چیکار کنم......

guest.png?1

الناز

  • آدرس نظر
  • شنبه ۲۹ خرداد ۹۵
  • ۱۲:۰۹

guest.png?1

برای هما

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۱ تیر ۹۵
  • ۱۵:۴۷

هما خانم،،،،فک می کنم خودت عشقتو سرد کردی ک برگشته اینو بهت گفته،،،مطمانی بهش خیانت نکردی،،،الان مال منه،،،و همدیگرو خیلی دوس داریم،،وقتی ک درمورد تو ازش می پرسم می گه بی خیال گذشته ها گذشته،، اگه بهش خیانت نمی کردی هیچوقت این حرفو بهت نمی زد،،،تو با کس دیگه همصحبت شدئ بعد چن وقت برگشتی اینو گفتی،،،اگه من نبودم خودشو نابود کرده بود،،،ممنونم ازت هما جان ک عشقمو تنها گذاشتی چون با عث شدی عاشق من شه و من نعمتی دارم ک با دنیا عوضش نمی کنم،،،،،خوشحالم ک رفتی

guest.png?1

نیوشا

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۳ تیر ۹۵
  • ۱۷:۲۳

بنظرمن کسی که ازدواج کرده حق دوست داشتن دیگرانو نداره..شوهرمن چهارسال بایه دختردوست بوده و عشق اولش اون دختره..هنوزم که هنوزه آهنگای عاشقانه گوش میکنه و  به یاد اون گریه میکنه..اول که باهم ازدواج کردیم عاشقش بودم اما الان خیلی ناراحتم که چرا باهاش ازدواج کردم .حالم از آدمای متاهلی که فکر عشقای دیگشونن بهم میخوره..فکر کردن به عشق اول عین خیانته..من انقد خواستگار داشتم که  همسرم به خوابش نمیومد بهش جواب مثبت بدم اما کم عقلی از خودم بود الان آرزوم اینه که بتونم ترکش کنم و دیگه نبینمش اما باه برگشت ندارم چون بخاطرش خانوادمو ول کردم.عشق همش کشکه باعقل ازدواج کنید تا خوشبخت باشید

guest.png?1

ناهید

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۶ تیر ۹۵
  • ۱۳:۳۴

guest.png?1

همنفس

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۳ تیر ۹۵
  • ۰۴:۲۵

شوهرمن قبل من زمان نوجونی عاشق شده بودباهمون دخترم ازدواج کرده بودبعدهشت سال دختره بهش خیانت کردورفت بعدیک سال من باهاش ازدواج کردم شوهرم واقعاعاشقمه حتی میگهالان معنی عشقومیفهمه امامن باورم نمیشه حس میکنم من جای عشق اولشونمیگیرم خیلی داغونم خیلی

guest.png?1

غمگین

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۳ تیر ۹۵
  • ۱۲:۳۵

من الآن 4 ماهه نامزد کردم تازه فهمیدم که خانومم یه عشق اول داشته که آخرین بار 4 ماهه پیش باهاش حرف زده و الآنم هرشب به خاطرش گریه میکنه 
خودش میگه که میخواد فراموش کنه ولی نمیتونه .
اصلا نمیدونم باید چیکار کنم خیلی حالم بده کمکم کنید 

guest.png?1

دلشکسته

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۱۶ تیر ۹۵
  • ۰۰:۰۰

عشق یک طرفه نیست.چه بد است دوستش داشته باشی.ولی او نگاهش به دوست توست

guest.png?1

مریم

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۱۶ تیر ۹۵
  • ۲۲:۳۸

سلام این تجربه عاشقانه منه.... من و شوهرم شش سال عاشق هم بودیم همه سختیا و مخالفتای خانوادها رو تحمل کردیم و جنگیدیم تا بلاخره دوسال پیش ازدواج کردیم... بعدازچند ناه باردار شدم تو ماه چهارم باردارز فهمیدم شوهرم یعنی عشقم تنها عشق زندگیم داره بهم خیانت میکنه با یه زن که همسن مادرش و به معنای واقعی زشت و بدقیافه است.اما بخاطر اون شوهرم منو حیون صدا میکرد تو خونه و هر بی توجهی و بی اهمیتی بهم میکرد منی که باردار بودم و شدیدا به محبتش نیاز داشتم. آره شوهرم همون عاشقی که یه روزی بخاطر عشقمون هرسختی که فکرش رو بکنید رو تحمل کرده بود اما بخاطر یه هوس همه چیز رو زیر پا گذاشت جالبش اینجاست که هنوزم ادلای عاشقی میکنه... وای که چه موقعیتهایی رو بخاطرش از دست دادمهمه عشقم تبدیل به نفرت شد و از اون مریم زیبا الان یه قلب یخ زده با یه صورت پژمرده وچشمای گود افتاده چیز دیگه نمونده اما بخاطر پسرم مجبور به تحمل و زندگی شدم... از عشق نفرت دارم بزرگترین اشتباه دنیا عشقه...

guest.png?1

آیلا

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۲۴ تیر ۹۵
  • ۱۵:۰۸

سلام...بنظرم عشق اول ودوم وسوم نداره؛عشق فقط یکبارواسه آدم پیش میاد؛ممکنه آدم بارهاواردرابطه بشه ولی عشق نباشه وبعدازسالهاورابطه هاعاشق بشه؛من ک اولین رابطه موک 6سال هم طول کشیدفراموش کردم چون ب دردنمیخوردازچشمم افتاد،دروغگوبود؛ولی الان باعقل این سنم عاشق یکی شدم ک گذشته م هیچی تاابدهم عاشق کس دیگه ای نخوهم شدچه بهم برسیم چه نرسیم

guest.png?1

یه دختر

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۲۸ تیر ۹۵
  • ۱۳:۳۹

guest.png?1

سحرعشق اول بود

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۲۸ تیر ۹۵
  • ۱۶:۰۳

مهدی هنوزم دوست دارم مطمئن ام یه روز برمیگردی

guest.png?1

فروزان

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۳۱ تیر ۹۵
  • ۰۶:۴۲

guest.png?1

امیرعلی

  • آدرس نظر
  • شنبه ۲ مرداد ۹۵
  • ۰۲:۰۶

به نظر من وابستگی و تنهایی و عادت به افراد که فراموش کردنو سخت مکنه . حاضرم قسم بخورم کسایی که میگن نمیشه ..... یا همیشه تنهابودن یا کسی دیگرو بهتر از اون پیدا نکردن یا اگرم ازدواج کردن یا با کسی رابطه دارن اون نیاز و خلاع روحیشون پر نشده . هیچ کاری نشد نداره . من که واقعا دوسش داشتم و دارم و در اوج احترام از هم جدا شدیم و امیدوارم همیشه خوش بخت باشه .......... به امید خدا . در هر حال عشق بورز تا عاشقت شوند . از خودت شروع کن ............ . عشق بنظر من یک کلمه ای هست با هزار معنی که برایه افراد و موقعیت ها گوناگون فرق داره فقط باید پا بزاری رو احساست و واقع بین باش . ایشالله و به امیدخدا

guest.png?1

نیما

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۳ مرداد ۹۵
  • ۱۷:۴۳

هزار نفر اینجا نظر دادن یه نفر نیومد بگه اصلا عشق  انسان به انسان تعریف نشدست. عشق نقص رو نمیپذیره و به ذات دنبال یه وجود بی نقصه که فقط خدا اون موجود بی نقصه . عشق خدا به انسان به صورت یه جلوه کوچیک تو مادر و بعد پدر به خواست خدا حلول کرده واسه همینه که اطاعت از اون ها واجبه. به همین دلیله که مادر بچش رو بی نقص میبینه. حالا بچش هرشکل و قیافه ای داشته باشه. تو درجات کمترش خواهر برادر و بستگان وجود داره بازم به خواست الهی. به همین دلیل صله رحم واجب شده و عمر رو افزایش میده. یعنی عشق فقط از طرف خدا به انسان و انسان به خداست که عشق خدا به انسان به صورت غریزی تو نزدیکان ما قرار داده شده. اما محبتی که بین زن و شوهر و دو جنس مخالف به وجود میاد به دلیل تفاوت های روحی و جسمی و نیاز به تکمیل این تفاوت ها در وجود هرکسیه. اون چیزی که بین دو جنس مخالف باید وجود داشته باشه محبته نه عشق. محبت هم دلیل عقلی میخواد. هرکس راهی غیر از این بره نا آگاهانه دچار خطا میشه و ممکنه یه عمر اثراتش رو ببینه 

guest.png?1

شادی

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۵ مرداد ۹۵
  • ۲۲:۵۳

من خودم الان داغونما....سه ماه تموم گریه کردم...بارها تا صبح گریه کردم....
ولی کسی که میره یعنی لیاقت نداره...ب درک ک رفته....کن خیلی عذاب کشیدم...ولی کلا حس میکنم هرچی‌جلوتر میریم به موردای بهتری میخوریم?یه‌دلیلش اینه که چشممون بیشتر باز میشه...اتفاقا عشق اولمو االان متنفرم ازش و هرکیم دیده داره ناله نفرین میکنه عشق اولشو‌...چون کسی ک آدم باشه ول نمیکنه بره...حل میکنه مشکلشو..نه بره...الان هم ک رفت ب ددددرک...منم میرم با یکی دیگه چشاش دراد از کاسه...

guest.png?1

عاطفه

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۷ مرداد ۹۵
  • ۰۲:۵۴

سلام من 21 سالمه 6 ساله از هم جدا شدیم. پسر عممو میگم خیلی دوستش داشتم با تمام وجودم براش میمردم. اما تو بد سنی خیلی ضربه ی بدی بهم زد. دو سال با هم دوست بودیم تصمیممون هم واسه ازدواج جدی بود اما بهم خیانت کرد و رفت با یه دختر خیلی بدجنس تو فامیلمون. به خاطر غرورم قیدشو زدم و سعی کردم فراموشش کنم چندماه قبل عروسیش بهش زنگ زدم چند بار التماسش کردم اما فایده ای نداشت تو مدت دوریش ه حتی خودکشی هم کردم. در حد مرگ گریه میکردم و حالم بد بود. انگار جادوی اون دختره شده بود. از خدا خواستم یه نفرو بهم بده که خوب باشه بهم وفادار باشه و خیلی همو بخوایم. باورتون نمیشه با اون دل شکسته به جایی نرسید که اون ادم پیدا شد که من تونستم ازدواج عشق اولمو طاقت بیارم. الان یه ساله عقدم.من و شوهرم خیلی همو دوست داریم. اونم دو ساله عقده. خیلی دیر به دیر به فکرش میفتم اما امشب دلم بدجور دلتنگشه. چندماه پیش بهم زنگ زد. دیگه مثل قبلا یه حس عجیبی نداشتم وقتی صداشو میفهمیدم فقط با خودم میگفتم دیگه چه فایده.حرفاش بوی پشیمونی میداد ولی بهش گفتم میدونی که جفتمون متعهلیم.حتی گفتم شوهرم خیلی غیرتیه. بهم گفت هیچوقت فراموشم نکرده و هنوزم یه ته علاقه ای بهم داره. خیلی تمایل داشت هر دفعه ای با هم صحبت کنیم گفت بعد از یه خط دیگه بهم بزنگ که زنم شک نکنه. اما من بعد چندوقت شمارشو پاک کردم که هیچوقت دیگه با هم نحرفیم. وای خدا چقدر بده...وقتی به این فکر میکنم که هرکاری کردم نشد انگار قسمت هم نبودیم فقط با یه چیزی اروم میشم اونم اینکه شاید اگه میشد خیلی بد میشد. شما هم اینطوری خودتونو اروم کنین. خدا صلاح مارو بهتر میدونه. 

guest.png?1

  • آدرس نظر
  • جمعه ۸ مرداد ۹۵
  • ۰۱:۳۶

guest.png?1

محمد

  • آدرس نظر
  • جمعه ۸ مرداد ۹۵
  • ۱۸:۱۳

guest.png?1

ساجده

  • آدرس نظر
  • شنبه ۹ مرداد ۹۵
  • ۱۵:۰۹

ادم فقط یه بار عاشق میشه ... بار دوم خبری از جنس اصل نیست ..................ح

guest.png?1

محمد

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۰ مرداد ۹۵
  • ۲۰:۰۲

فراموشی عشق اول در اقایون سخت تر است. این قضیه از نظر علمی هم ثابت شده.خانوم ها با دارا بودن هرمون نوستروژن با شکست های عاطفی زدتر کنار میان. وراحت تر با مسایلی مثل طلاق.شکست عاطفی یا عشقی کنار میان.

guest.png?1

shadow

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۱۱ مرداد ۹۵
  • ۰۰:۴۴

guest.png?1

ف

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۱۱ مرداد ۹۵
  • ۲۰:۰۵

شاید نفهمیدی که من بی اونکه تو چیزی بگی سپردمت دست خدا که بی خداحافظی نری!.."ع"

guest.png?1

به امیر علی

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۱۱ مرداد ۹۵
  • ۲۳:۵۶

guest.png?1

رها

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۱۲ مرداد ۹۵
  • ۱۰:۴۶

به نظرم عشق اول اصلا فراموش نمیشه. من مدام خاطراتش رو مرور میکنم. حتی بعد از یکسال از ازدواجم بازم خوابش رو میبینم و یادش میفتم. کاش میدونستم اونم یادم میفته....

guest.png?1

امیرعلی

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۱۳ مرداد ۹۵
  • ۱۵:۰۸

guest.png?1

علی

  • آدرس نظر
  • جمعه ۱۵ مرداد ۹۵
  • ۱۸:۵۸

دانشجوی دکتری بیوشیمی 29 سالمه 19 سالم بود عاشقم کرد اما در عین حال 3 بار نامزد کرد بار اول که فهمیدم قیدشو زدم الان باز هم التماس میکنه اشتباه کرده اما من 10 ساله جوابشم نمیدم با اینکه عاشقشم چون قابل اعتماد نیست.به خودمم اجازه رابطه با هیچ دختری رو ندادم سخته سخته اما میگذره.خیانت نکنید روی انتخابتون محکم پا فشاری کنید.

guest.png?1

حسام

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۷ مرداد ۹۵
  • ۱۷:۴۴

سال 86  باهاش دوست شدم دوسال با هم بودیم اون موقع 20 سالم بود بدنسازی میرفتم و درس میخوندم کم کم باباش متوجه شد و رابطمون رو قطع کرد خییییلییی دوسش داشتم تا جایی که حاضر بودم بخاطر همه کاری بکنم تا از دست ندمش اون هم تا جایی که یادمه اونقدر دوسم داشت که بدون اجازم آب نمیخورد وقتی از هم جدا شدیم 7 ماه دنبالم میگشته و من رو پیدا نکرده نا امید شده تا اینکه سال قبل دیدمش با بچش یه پسر داره اومد طرفم سلام کرد تو پارک دیدمش اول نشناختمش بعد خودشو معرفی کرد خدا شاهده آسمون دور سرم چرخید گفت 2 ساله ازدواج کرده و شوهرش دست بزن داره یادمه اون زمان 115 کیلو وزنم بود با قد 183 کوه عضله بودم الان 90 کیلو شدم موهام سفید شد و ریخت اعصابم از بین رفت امیدهام همه مردن قابل توجه خانومهایی که خیلی به خودشون مینازن من 9 ساله عشقمو از دست دادم و ازدواج هم نکردم چون بعد اون دیگه نتونستم هیچ دختری رو تو دلم جا بدم اون به قدری بهم محبت کرده بود که الان هنوز خاطراتش واسم زندس هیچ وقتم خاطراتشو به هیچ دختری نمیدم 

guest.png?1

مریم

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۷ مرداد ۹۵
  • ۱۸:۱۸

سلام منم عشق اولمو از دست دادم اونم با حماقت و خودخواهی خودشحدود 10سال از اون موقع میگذره و هنوزم فراموشش نکردم و بعد اون دیگه نتونستم کس دیگه ای و ببینمحتی کسایی ک تو محیط دانشگا ب قول خودشون دیئانه وار دوسم داشتن و ابراز علاقه میکردذن.احساسم بهش خیلی عجیبه ی حس و ارامش بخش و باک.نمیتونم ب خودم بقبولونم ک کسی غیر  اون بیاد تو زنتدگیم.برام خییییییلی سخته .اسمش محمد بود و هنهوزم بار اخری ک حرفاشو زد صداش تو گوشمه .فقط خوشبختیمو با اون میبینم و بس.                               الالن فقط ی دنیا حسرت برام مونده و بس ک با هیچ چیز دیگه ای هم قابل جبران نیس.تحت هر شرایطی عشق اولتون رو از دست ندید......

guest.png?1

گلشن

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۱۸ مرداد ۹۵
  • ۰۳:۳۶

عشق اول همش بچه بازیه.من برای اولین بار وقتی ١٦ سالم بود فکر کردم که عاشق شدم صداشو میشنیدم قلبم تند تند میزد دستمو میگرفت تمام بدنم داغ میشد اما بعد یه مدت بخاطر یه سری مسائل رابطرو تموم کردم    و خیلی واسم جدا شدن ازش راحت بود با این حال وقتی با یکی دیگه دیدمش کلی حسودیم شد حدود ١ سال بعد جوری عاشق شدم که جایی واسه عشق اون تو قلبم نموند الانم ٨ ساله از رابطم با اون شخص دوم میگذره  و فکر می کنم عشق اول و آخرمه چون اون آقا که اولین دوست پسرم و به اصطلاح عشقمو بارها تو خیابون و.. دیدم اما هیچ حس خاصی بهش ندارم هیچ حسی ولی عشق یا هر اسم دیگه ای که روش بذاریم حس پاک و معصومیانه ای بود واسش همیشه آرزوی خوشبختی می کنم...

guest.png?1

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۱۹ مرداد ۹۵
  • ۰۱:۲۰

من ۱۰ سال با عشق اولم بودم خیلی همدیگه رو دوست داشتیم جونمون وابسته به هم بود عشقمون مثل لیلی و مجنون بود ولی متاسقانه چون وضعیت مالی خوبی نداشتم نتونستم یرم جلو الن ۴ ساله از جدایمون میگذره دلم داره واسش در میاد شنیدم نامزد کرده جز اون به هیچکس نمیتونم دل ببندم .و حالا تصمیم به خودکشی دارم فقط نمیدونم چطور مادرم رو برای مرگم اماده کنم ما که رفتیم ولی دوستان خواهشا عاجزانه میگم چه دختر چه پسر عشق اولتون رو الکی و دست کم نگیرید .واسم دعا کنید و فاتحه بقرستید عشقم صدیقه سلیمانی بود حلالش نمیکنم

guest.png?1

مریم

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۲۴ مرداد ۹۵
  • ۱۵:۴۵

سلام اگر کسی را پیدا کردید که بهتر از قبلی باشه راحت فراموش میشه. من که فراموشش کردم هر چند تو حافظم هست ولی اصلا تو قلبم نیست. 

guest.png?1

زهرا

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۲۶ مرداد ۹۵
  • ۱۹:۳۰

guest.png?1

تنهاترین تنها

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۲۶ مرداد ۹۵
  • ۲۲:۵۱

guest.png?1

لیلا

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۲۶ مرداد ۹۵
  • ۲۳:۰۵

عشق یعنی عذاب شدید قلبی وقتی یه عاشق واقعی باشی هرجورم شده نه باس ولش کنی من خودم یه ساله یکیو دوست دارم و سالها بعدم دوسش خواهم داشت برا رسیدن بهش هرکاری میکنم تا اخر عمرمم کسیو جایگزینش نمیکنم خیلیا هم مثل من هستن بنظر من فرقی برای پسر و دختر نداره فراموش کردن برای هردوسخته دخترا اگ عاشقین نگهش دارین اگه باهاتون سرد شد خودتون دوباره میونتونو گرم کنین هیچوقت کنار نکشین بی وفا نباشین بسلامتی همچین دخترایی✌✌?

guest.png?1

خاله باران

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۲۷ مرداد ۹۵
  • ۰۲:۰۵

TKZaYia-2mhyj7jpKt4aMqDPTkI%3D

الی24 ...

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۲۷ مرداد ۹۵
  • ۱۲:۰۴

guest.png?1

محمد60

  • آدرس نظر
  • جمعه ۲۹ مرداد ۹۵
  • ۱۹:۱۰

guest.png?1

!...E

  • آدرس نظر
  • شنبه ۳۰ مرداد ۹۵
  • ۱۴:۱۳

سلام من خیلی زود عاشق شدم وخیلی عجیب 16 سالم بود.هروقت میدیدمش قلبم تند میزد اونقدر تند که فکر میکردم اونم صداشو میشنوه.گاهی اونقدر پاهام سست میشد که نمیتونستم درست حسابی راه برم مثل آدم آهنی میشدم.یادش بخیر احسانو چقدر دوس داشتم همیشه میدیدمش.بعضی وقتا صورتم داغ میشد.یادمه چند روز که از مدرسه میومدم خونه وایمیستاد سر راهم تامیرسیدم خونه درو میبستم میرفت نمی دونم شاید به خاطر من نبود ولی باعث میشد دستام بلرزه برا همین قبل ناهار خودم تنهایی میخوردم که کسی متوجه نشه.خیلی بچه بودم ولی احسان بزرگم کرد بدون اینکه خودش بفهمه.الانم بعضی وقتا میبینمش همش میگم عادی باشم ولی نمیتونم.خیلی وقت بود ندیده بودمش تا دیروز که تو خیابون از پلاک ماشینش شناختمش نمیدونم اونم هنوز منو یادشه یا نه. 5سال گذشته ولی من هنوز دوسش دارم عشق اول همیشه برای همه پاکو محترمه 

guest.png?1

مریم گلی

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۲ شهریور ۹۵
  • ۱۳:۳۷

سلام.ب نظر من مردانمتونن فراموش کنن.طرف به من خیانت کرد ولی خبر ازدواج کرد.خبرازدواجشو از مادرو فامیلش گرفتم.دنیارو سرم خراب شد.مامانش که مخالف بود خوشحال بود.اما بعد یکسال اشک مامانشون خیلی اتفاقی تو اتوبوس دیدم.فهمیدم پسرش زنشو طلاق داده .بعد متوجه شدم علاقه ای به زنش نداره.اما دوباره دلمو شکوند.چون بخاطر غرورش و اینکه فامیل سرزنشش میکردن حاضرنشدم برگرده.همینکه داره عذاب میکشه وبعد من عاشق کسی نشد برام کافیه.منم رهاش کردم.چون نه تعهدداشت نه انسانیت.سرشارازغرور.این برام ارزش نداشت.میخوام عاشق کسی باشم که ارزششو داشته باشه نه اینکه تلاشش با دیدن پول بیشتر بابای دختر دیگه فراموش کنه.امیدوارم تااخرعمرپشت عذاب غرورشو بکشه

guest.png?1

مریم گلی

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۲ شهریور ۹۵
  • ۱۴:۰۹

گاهی شاید بشه به عشق اول گفت بزرگترین اشتباه .وقتی طرفت خواستگاری میادوالتماست میکنه واس صبرکنی.اما بعد که برنامه هاش درست شدمیذاره و میره.انگارنه انگار انسانی وجود داشت که قلبشو تسخیرکرده بوده و ددر برابرش مسیولی.این یعنی خطا. ال ز خطا باید عبرت گرفت و فراموشش کردمن چندسال از عمرمو فدای اون شخص به ظاهر عاشق و احساساتی کردم .وقتی رفت باورم نشد که تموم مدت برام نقش بازی می کردم.وقتی بهمگف حالا وضع مالیم بهترشده و یک آدم دیگه شده باید انتخاب دیگه آی بکنه.این افراد جز لکه سیاهی از انسانیت در ذهن چیز دیگه ای نیستن.باید فراموش کرد

guest.png?1

عباس

  • آدرس نظر
  • شنبه ۶ شهریور ۹۵
  • ۱۳:۰۵

guest.png?1

ناشناس

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۸ شهریور ۹۵
  • ۱۳:۵۶

سلام- نمیدونم این دوستانی که میگن راحت فراموش کردیم چجوری این به راحتی تونستن؟ به نظر من عشق واقعی تا موقه مرگ تو ذهن آدم میمونه. من 8 ساله پیش سر مخالفت خانوادم به عشقم نرسیدم. یعنی تلخترین روزای زندگیمو بعد جدایی تجربه کردم. فقط اونایی که سرشون اومده میفهمن چی میگم. هنوزم بعد این همه سال گاهی سیگار به دست میرم دم خونشون. آقا بخدا سخته. من الان ازدواج کردم و 1 بچه هم دارم.از زندگیم راضیم ولی دلم پیش اون لامصبه. شرایط مالیم هم خوبه ولی حاضرم نون خشک میخوردم ولی با عشق اولم بودم. نگید راحت میشه فراموش کرد که مطمئنم تجربه نکردید و ایشالله نکنید. گاهی میشینم فکر میکنم به اینکه من تا کی قراره اینطوری زندگی کنم و زندگی بی عشق و صرفاً با تظاهر رو ادامه بدم؟ الان 28 سالمه میگم یعنی من باید تا مثلاً 60 سالگی همینطور ادامه بدم واقعا؟ زندگی بدون عشق؟ از عشق اولم هم خبر دارم ازدواج کرده و  اونم حس من رو داره و دلش پیش منه و این موضوع فکرم رو دوچندان مشغول کرده. دوس دارم زنگیم زودتر تموم شه چون ازش بدون عشقم لذتی نمی برم. دلمم برا زنو بچم میسوزه من فکر کردم با ازدواج همه چی تموم میشه ولی نشد و نخواهد شد. ای خداااااا 

guest.png?1

محمد

  • آدرس نظر
  • جمعه ۱۲ شهریور ۹۵
  • ۰۶:۴۶

guest.png?1

امیر

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۴ شهریور ۹۵
  • ۰۴:۲۷

guest.png?1

تازه دل شکسته

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۴ شهریور ۹۵
  • ۰۷:۰۹

guest.png?1

ف

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۱۷ شهریور ۹۵
  • ۱۰:۴۰

سلام فک میکردم مث خودم توهنوزم فراموشم نکردی همون عشق اولت موندم ..هه...یه جورایی بی تکلیف بودم واسه همین اون حرفا رو بهت گفتم میخاستم برا موندن یا رفتنم مطمئن شم...ممنونم ازت از بلاتکلیفی درم آوردی. .وقتی از احساساتت حرف میزدی و افعالت ماضی بود دیگ فهمیدم وقتی میگفتی عاشقت بودم یا کاش مال من بودی همه چیز دستم اومد ولی نمیخواستم باور کنم که خداروشکر الان چشاموواکردم...... میرم خیلی زود میرم...تویی که گفتی غرور چیز بدیه؛من شاید مغرور باشم ...ولی آویزوون نع!...پس میرم  چون دیگ هیچ بهونه ای واسه موندنم نیست.... برا برگشتنت التماس نمیکنم خواستی برگرد خوشبحال اونیکه الان اینجوری پاش وایسادی 

guest.png?1

دریا

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۱۷ شهریور ۹۵
  • ۱۱:۰۵

به نظر من فراموش کردن عشق در خانمها و اقایون یکسانه لضا باید اندازه عشقی که به هم دارن یکسان باشه وگر نه هر کدوم کمتر باشه زود تر فراموش میتونن کنن و ناراحتیشون کمتره. 

guest.png?1

زهرا

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۱۷ شهریور ۹۵
  • ۱۴:۲۶

guest.png?1

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۱۷ شهریور ۹۵
  • ۱۴:۳۲

guest.png?1

زهرا

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۲۲ شهریور ۹۵
  • ۱۷:۴۳

guest.png?1

ف

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۲۴ شهریور ۹۵
  • ۰۷:۵۴

درد داره وقتی یجای ی چیزی براش بنویسی و ندونی که حتی یبار میخوندش یا ن...من هزار جا براش نوشتم. ...............

guest.png?1

سعید

  • آدرس نظر
  • شنبه ۲۷ شهریور ۹۵
  • ۰۹:۴۲

سلام برای مردا سخت تر هست چون خانم ها از هورمون استروزن دارن .به قول قدیمیا زن وفا براش سخته

guest.png?1

همیشه تنها

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۳۰ شهریور ۹۵
  • ۰۰:۰۷

دوست دارم میلاد.......هیچ وقت از یادم نمیری..

guest.png?1

محمدرضا

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۳۰ شهریور ۹۵
  • ۲۱:۱۹

سلام.من الان 2ساله عشقمو از روی هرزه بازیاش از دست دادم باهرپسری بود.2ساله ترکش کردم هر روز به کارایی ک بامن کرد فکر میکنم به حرفایی ک راجبش از اینو اون میشنیدم.غرورم شکست از همه بدتر دختر عموم هست همیشه جلو چشممه.بنظر من فراموش کردنش واس اقایون سخت تره.چون سخت عاشق میشن سخت هم فراموش میکنن.و خانوم ها به امید روزای بهتر و زود باوریشون زود عاشق میشن و زود فراموش میکنن.

guest.png?1

احمد

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۵ مهر ۹۵
  • ۲۱:۱۲

guest.png?1

‍pantea

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۷ مهر ۹۵
  • ۰۸:۰۵

guest.png?1

هرا&

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۲۲ مهر ۹۵
  • ۲۰:۵۰

من همیشه اعتقاد داشتم اگه تو دوران مجردی پاک باشم خدا میبینه و زندگیم پاک خواهد موند یه مدت به یه نفر نامزد بودم اونم پسره خیلی خوبی بود همه چیش خوب بود فقط بدیش این بود که هر حرفی بین ما بود به مامانش مبگفت و یه بدی دیگه که داشت وقتی عصبانی میشد هر چی دلش میخاست میگفت و سریع پشیمون میشد این زندگی دوام پیدا نمیکرد چون خانواده ی من بشدت مخالف بودن منو خودش باهم مشکلی نداشتیم ولی اون همش بحث خانواده ها رو میکشید وسط و بی احترامی میکرد بااینکه عشق اولم بود و منو خیلی دوست داشت و نتونست رفارشو تغییر بده و نامزدی بهم خورد خیلی دوسش دارم اونم منو خیلی دوست داره ولی دیگه نمیشه بهم برسیم اون همه ی پل های پشت سرشو خراب کرد

guest.png?1

یه عاشق

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۲۶ مهر ۹۵
  • ۲۰:۰۷

guest.png?1

همون دل شکسته

  • آدرس نظر
  • شنبه ۱ آبان ۹۵
  • ۱۶:۲۰

guest.png?1

نفیسه

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۲ آبان ۹۵
  • ۱۲:۲۴

سلام دوستان من ۶سال باهاش دوست بودم خانوادش مخالف سرسخت بودن اخررفتن یکی ازفامیلاشون گرفتن اون دختر هم واسه فراموش کردن عشقش بود هم دوستم ولی هردونتونستن طلاق گرفتن بعدیک ماه نامزدی الان من ودوستم شدیم خانواده اره دوستان بعد۷سال جنگیدن انتظارشدیم زنوشوهر وخیلی خیلی خوشبختیم اون دختر هم ب عشقش رسید وخیلی خوشبخته مث ما عشق پاک باشه خداخودش کمک میکنه دخترپسراخواهش میکنم وقتی باهرکی عقدکردین هرکی بوده نبوده توزندگیتون فراموش کنیدفقط مهرهمسر تودلتون باشه ب کسی دیگه فکرکنید اینم یه جور خیانته درضمن همون طور خانوادش ناراضی بودن سرسخت الان سرسخت دوسم دارن دعاکنید واسم خدانگهدارتون...

guest.png?1

فاطمه

  • آدرس نظر
  • جمعه ۷ آبان ۹۵
  • ۰۰:۰۴

فک می کنم فراموشی غیر ممکنه مخصوصا اگه فامیل باشین هر از گاهی چشم تو چشم بشین عشق اول من از بچگی پسر داییم بود که فقط سال به سال میدیدمش حسرت داشتنش به دلم موند و حسرت من به دل اون من  ازدواج نکردم ولی خانم اون همیشه از نگاه محبت شوهرش نسبت به من در اذاب هستش کاش پدر و مادر ها دل بچه هاشونم رعایت کنن گذشته ما فایده ای نداره فقط  به  نوجوون میگم حواستون باشه تا حد امکان به ته دلتان رجوع کنین وگر نه یک عمر پشیمون هستین نه راه پس دارین نه راه پیش

guest.png?1

باختم

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۹ آبان ۹۵
  • ۰۱:۲۷

نمیدونم واسه کدوم سختره و واسه کدوم آسونتر فقط اینو میدونم دنیای بعد از جداییشون چ جهنمی بشه واسه اونی ک با هزارو یک امید و آرزو میاد تو زندگی هر کدوم از اون دو نفر........

CDR6cuBtA5Few3MLwVCLDdFLUJs%3D

rana rv

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۹ آبان ۹۵
  • ۲۳:۲۴

سلام منم مثل ناهید به دلایلی به عشقم اخم کردمو اون فقط با چشاش ونگاهاش بهم فهموند که دوستم داره حتی بار توکلاس ب دوستش اسممو گفت وهمه خندیدن اروم گفت ولی منم شنیدم بهر حال سعی میکنم بهش بفهمونم ک حسش رو درک کردم منم اما....... کاش ببینمش اقلا ی بار دیگ کاش پام نلارزه برا رفتن پیشش وحرف زدن

guest.png?1

هاله

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۱۰ آبان ۹۵
  • ۰۱:۱۶

سلام به نظر من ربطی نداره تو هر برهه اززمان هر کس یه عشقی داشته وخدا به همه قدرت فراموشی رو میده اونی که من فراموش نکردم فقط یه وابستگی هست وگرنه چرا میگن عشق اول خوب بگن عشق اگه فراموش نکردی پس چرا دنبال کس دیگه میری .من دوست خودم تو گروه تلگرام با هم هستیم.نامزد قبلیشم تو گروه هست ولی میگه به خدا اصلا هیچ احساسی دیگه بهش ندارم انگار نه انگار نامزدم بوده .خود منم همین طور اصلا به عشق اولم فکرم نمیکنم چون یه زمانی اونو دوست داشتم الان کس دیگه اومده تو زندگیم .که در حال حاضر با دنیا عوضش نمیکنم ممکنه یهو عشق اولم یادم بیاد ولی این یاد اوری منو ناراحت نمیکنه دلم رو به لرزه دیگه نمیندازه .خواهرمم همین طور الان با عشق اولش خیلی راحت مثل دو تا دوست عادی حرف میزنن میگه اصلا دیگه هیچ حسی راجع بهش تدارم

guest.png?1

هاله

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۱۰ آبان ۹۵
  • ۰۱:۳۵

سلام به نظر من ربطی نداره تو هر برهه اززمان هر کس یه عشقی داشته وخدا به همه قدرت فراموشی رو میده اونی که من فراموش نکردم فقط یه وابستگی هست وگرنه چرا میگن عشق اول خوب بگن عشق اگه فراموش نکردی پس چرا دنبال کس دیگه میری .من دوست خودم تو گروه تلگرام با هم هستیم.نامزد قبلیشم تو گروه هست ولی میگه به خدا اصلا هیچ احساسی دیگه بهش ندارم انگار نه انگار نامزدم بوده .خود منم همین طور اصلا به عشق اولم فکرم نمیکنم چون یه زمانی اونو دوست داشتم الان کس دیگه اومده تو زندگیم .که در حال حاضر با دنیا عوضش نمیکنم ممکنه یهو عشق اولم یادم بیاد ولی این یاد اوری منو ناراحت نمیکنه دلم رو به لرزه دیگه نمیندازه .خواهرمم همین طور الان با عشق اولش خیلی راحت مثل دو تا دوست عادی حرف میزنن میگه اصلا دیگه هیچ حسی راجع بهش تدارم

guest.png?1

هاله

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۱۰ آبان ۹۵
  • ۱۱:۱۲

guest.png?1

هاله

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۱۰ آبان ۹۵
  • ۱۱:۱۶

guest.png?1

Dr.y

  • آدرس نظر
  • شنبه ۱۵ آبان ۹۵
  • ۱۲:۰۱

guest.png?1

مهرو

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۶ آبان ۹۵
  • ۱۵:۳۴

سلام من دو ماهه که ازدواج کردم ولی به هیچ عنوان خاطرات خودمو با اولین عشقم فراموش نمیکنم اخه 5 سال با هم بودیم 5 سال یه عمره خودش گاهی بدجور دلم واسش تنگ میشه . ما همو دوست داشتیم ولی بنا به دلایلی نشد . بهش چند بار زنگ زدم اما بهم گفت قسمت هم نبودیم برو به سلامت . شوهرم خیلی گنا داره حس میکنم تو این دو ماه در حقش ظلم کردم کمک کنید .

guest.png?1

فراز

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۱۹ آبان ۹۵
  • ۰۲:۰۸

عشق اول من خودمم. همیشه م عاشق خودم میمونم =))

guest.png?1

زیبا

  • آدرس نظر
  • جمعه ۲۱ آبان ۹۵
  • ۱۹:۵۷

فکر میکنم برای مردها سخت تر باشه...یکیش تجربه ی خودمه عشق اول مردی بودم والان با وجود اینکه زندگی خوبی داره وپایبنده ولی باز احساسش رو به من داره واینو خیلی ساده میشه فهمید

guest.png?1

Zalone

  • آدرس نظر
  • شنبه ۲۲ آبان ۹۵
  • ۰۱:۴۱

guest.png?1

دلشکسته

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۲۵ آبان ۹۵
  • ۰۲:۴۶

هادی دوستت دارم عزیزم
7 سال و 3 ماهه که ندیدمت ولی هنوزم دیوانه وار دوستت  دارم
دختر کوچولوت که چهره ش فتوکپی خودته رو وقتی عکسشو رو پروفایلت دیدم قلبم لرزید قرار بود اسم دخترمون هانا باشه یادته
دلم برات تنگه
هنوز هیچکس جات نیومده
اینحرفا رو نمیتونم به خودت بگم چون تو الان زن داری نمیخوام ارامشتو به هم بزنم
فقط اینجا گفتم که دلم یکم اروم شه با اینکه میدونم هیچوقت اینجا رو نخواهی خوند...
دوستت دارم عزیزم دلم گرفته کاش برای ارامشم دعا میکردی

guest.png?1

£n

  • آدرس نظر
  • شنبه ۲۹ آبان ۹۵
  • ۰۰:۵۹

guest.png?1

دخترم

  • آدرس نظر
  • شنبه ۲۹ آبان ۹۵
  • ۱۱:۵۰

4سال پیش عاشق شدم اونم عاشقم بود امد خواستگاری ولی به خاطر مخالفت خونواده ها بهم خورد بعدش پاشو از زندگیم کشید بیرون تا یک سال بعد جداییمون هنوز فراموشم نکرده بود اما الان نمیدونم تو این مدت شبو روز بهش فکر میکنم هرکار میکم نمیتونم فراموشش کنم چند وقت پیش بهش پیام دادم ولی جوابمو نداد حتما دیگه براش مهم نیستم تو این مدت چند نفر امدن تو زندگیم اما مثل ان نتونستم دوش داشته باشم الانم یک سال با یکی هستم دیونه وار عاشقمه ولی من حسی بهش ندارم دنبال راهیم از جداشم چچون جای اونو برام پر نمیکنه میخوام تنها باشم .شاید اون فراموش کرده عشقشو اما من نمیتونم نمیتونم ..

guest.png?1

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۱ آذر ۹۵
  • ۰۸:۲۵

guest.png?1

رویای خیس

  • آدرس نظر
  • جمعه ۵ آذر ۹۵
  • ۰۰:۱۴

guest.png?1

N.F.A

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۷ آذر ۹۵
  • ۲۱:۴۹

guest.png?1

مبینا

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۸ آذر ۹۵
  • ۰۰:۵۵

guest.png?1

پسر تنها

  • آدرس نظر
  • جمعه ۱۲ آذر ۹۵
  • ۰۶:۱۹

بستگی به شرایط داره و دختر و پسرم نداره.عشق اول کلا سخته.من خودم دو ساله عشق اولم که به سختی به دستش آواردم و چه عذابی کشیدم واسش،رفته و خیییییلی خاطرات باهم داشتیم.فقط فقط هم بخاطر اینکه خانوادش گیر بودن و میترسیداز این رابطه پنهانی،منم شرایط ازدواج نداشتم،رفت.الان فراموش کردنش واقعا سخته.در کل به همه دوستان بگم که هیچ وقت تجربه نکنن عاشق شدن رو مخصوصااگه بره از پیشت واقعا روانی میشی،اگه از ادامه رابطه و ازدواج مطمئنید شروع کنید وگرنه از من وصیت.......

guest.png?1

معشوقه

  • آدرس نظر
  • جمعه ۱۹ آذر ۹۵
  • ۲۳:۳۰

مطمنا برای مردا سختره چون بشخصه تجربه شو دیدم ... یعنی اینکه کسی ک عاشقم بوده اخرش به دیوانگی کشده شد 

guest.png?1

شهناز

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۱ دی ۹۵
  • ۱۴:۰۷

فرقی نمیکنه.پسر یا دختر..عشق اول برا هیشکی فراموش شدنی نیس...

guest.png?1

رها

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۶ دی ۹۵
  • ۰۲:۰۷

guest.png?1

somu

  • آدرس نظر
  • جمعه ۱۰ دی ۹۵
  • ۰۲:۲۰

guest.png?1

زهرا

  • آدرس نظر
  • جمعه ۱۰ دی ۹۵
  • ۱۸:۵۷

سلام دوستان. بیشتر نظرات رو خوندم با خودم گفتم من چقدر بدبختم که تا حالا که 32سال سن دارم هیچکس عاشقم نشده که بخام عشق اولش باشم خودمم از سر تنهایی عاشق همه میشدم ولی نزدیک نمیشدم بهشون چون به خودم میگفتم پسر باید بیاد جلو که واسه من تا الان چند نفری که اومدن جلو فقط بخاطر رابطه.. اومدن که منم جواب رد دادم و تنهایی رو قبول کردم واسه خودم. همکلاسی ها و یا پسرایی که تو تمام این سالها ازشون خوشم اومده همه ازدواج کردن و خوشبخت عکس های پروفایلشون رو میبینم بجای آرزوی خوشبختی واسه خودم گریه میکنم که هیچکدوم منو نمیخواستن.

guest.png?1

الی

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۱۶ دی ۹۵
  • ۲۰:۲۰

فرزاد هیچوقت اینو بهت نگفتم که خییییلی دوست دارم منو بخشش.. ماهیچوقت نمیتونیم کنارهم باشیم.. 5ساله فقط تویی تو فکرم.. کجای خیلی دلم گرفته

guest.png?1

دا

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۹ دی ۹۵
  • ۰۹:۳۸

guest.png?1

من لعنتی...

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۲۰ دی ۹۵
  • ۰۲:۲۰

guest.png?1

تنها

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۲۱ دی ۹۵
  • ۱۴:۱۷

قایقی خاهم ساخت... خاهم انداخت به اب... دور خاهم شدازاین خاک غریب.. دلم پره..

guest.png?1

زمان زود بگذر

  • آدرس نظر
  • جمعه ۲۴ دی ۹۵
  • ۰۰:۰۷

خدایا یا ادما رو عاشق نکن یا اگه عاشق کردی بهم برسون...جداییم منطقی بود...بخاطر اینکه فراموشش کنم رفتم استان دیگه از شانس بد من بعد 3 سال اونجا اتفاقی دیدمش..حالم خییلییییییی بده.الان دارم اینو مینویسم بغض داره خفم میکنه.خدایا فقط مرگ بده ...یک ماه قرص قلب مصرف میکنم.لعنت به عشق لعنت به کلمه دوس داشتن که.ای کاش کور بودم...بعضی وقتا میگم خدایا ای کاش منم ی حیوان بودم تا دیگه فکر سراغم نمیامد...

guest.png?1

زهرا

  • آدرس نظر
  • جمعه ۲۴ دی ۹۵
  • ۱۱:۱۵

بنظرمن که عشق کشکه چون هرمردی تااتفاقی بیفته میره بهترازشما رو پیدا مینکنه 

guest.png?1

....

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۲۷ دی ۹۵
  • ۰۰:۰۴

وای خدا چقد دلم گرفته..

guest.png?1

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۲۸ دی ۹۵
  • ۱۵:۱۰

به نظر برای دختر ها سخت تره چون دخترها احساس دارند چیزی که پسر ها ندارند.دخترها وفادارند ولی پسرها هر ماهی عاشق یکیند.من خودم ضربه خوردم و به نظرم پسرها همشون یکیند و ارزش حس پاک ما دختر ها رو ندارند

guest.png?1

na3ثق

  • آدرس نظر
  • جمعه ۱ بهمن ۹۵
  • ۱۱:۵۱

من تو دانشگاه با عشقم اشنا شدم بعد سه ما ازم جدا شد و رفت با یکی دیگه از همکلاسیام.
با اینکه تو دانشگاه با اون پسره میبینمش با اینکه میدونم باهم میرن جشن و پلرتی با اینکه می دونم خونه اون پسره گاهی وقتا می خوابه ولی هنوز دوسش دارم نمی تونم یه روز بهش فکر نکنم می خوام برگرده ولی نمی دونم چطوری.
تو سه ماهی که با من بود خیلی باهم خاطره ساختیم خیلی. با اینکه الان یه ماه هست باهام نیست ولی نتونستم هنوز فراموشش کنم.
دیوونه نفهمید دوسش دارم.

guest.png?1

فاطیما

  • آدرس نظر
  • جمعه ۱ بهمن ۹۵
  • ۱۵:۱۳

یه پسری که قبلا عاشق یکی بودو عشقش ازدواج کرد با من رفیق شد دقیقا دو ماه یا سه ماه بعد ازدواج عشقش...خیلی مغروره ولی با ااون همه غرورش الان میفهمم که چقدر عاشقمه و دوستم داره چقدر حواسش بهم هست و از همه لحاظ پشتیبانمه.حتی منو به کل خونوادش معرفی کرد.از اون دختره هم تک و توک خبر داشتن یه سری ولی منو معرفی کرد ب همه.میخوام بدونم این واقعا عاشقمه یا میترسه از دست بده منو؟یعنی هنوزم به عشق قدیمیش فکر میکنه؟

guest.png?1

ی تنها

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۴ بهمن ۹۵
  • ۱۹:۲۰

بچه ها خیلی داغونم همین...

guest.png?1

ی تنها و غریب

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۵ بهمن ۹۵
  • ۲۰:۴۷

guest.png?1

سارا

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۶ بهمن ۹۵
  • ۲۰:۵۷

هیچ وقت دنبال انتقام نباشید چون شما لایق ارامش هستید...

guest.png?1

محسن

  • آدرس نظر
  • شنبه ۹ بهمن ۹۵
  • ۱۱:۵۸

دوستان گلم اگه کسی دارین که دوسش دارین ولش نکنید هیچ وقت .

guest.png?1

منم

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۱۱ بهمن ۹۵
  • ۱۰:۵۲

guest.png?1

خسته...

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۱۲ بهمن ۹۵
  • ۱۶:۴۶

سخته عشق اولت باشه و عشق اولش نباشی... :)

guest.png?1

Me & He

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۱۳ بهمن ۹۵
  • ۲۱:۴۷

guest.png?1

رها

  • آدرس نظر
  • جمعه ۲۲ بهمن ۹۵
  • ۰۲:۳۱

guest.png?1

ارمان تنها

  • آدرس نظر
  • جمعه ۲۲ بهمن ۹۵
  • ۱۷:۱۲

guest.png?1

قایقی خواهم ساخت...

  • آدرس نظر
  • شنبه ۲۳ بهمن ۹۵
  • ۰۱:۳۶

guest.png?1

زهرا

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۲۵ بهمن ۹۵
  • ۱۳:۴۴

من که هیچ اعتقادی به عشق وعاشقی ندارم 

guest.png?1

زهرا

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۲۶ بهمن ۹۵
  • ۱۸:۵۳

guest.png?1

ارمان سرپلی_دختر پاونار

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۲۷ بهمن ۹۵
  • ۱۳:۰۸

کوثر بخدا هیچ وقت خودمو نمیبخشم

guest.png?1

...a

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۵ اسفند ۹۵
  • ۰۱:۰۱

guest.png?1

هما

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۵ اسفند ۹۵
  • ۱۷:۰۲

من بهش خیانت کردم البته از روی لجبازی و بچگی بلافاصله پشیمون شدم و ازش خاسم منو ببخشه اما نبخشید.  التماسش کردم اما نشد الان فراموشم کرده عکساشو ک روی پروفایلش میبینم میفهمم چقد خالش خوبه خیلی سرحاله خوشتیپتر از قبل چشاش برق میزنه و شاد شاده اما من افسرده شدم و عذاب وجدان دارم ک چرا اذیتش کردم چندماهه جداشدم ازش حتی ب ی نفر نگاه نکردم قبلا هم کسیو دوس نداشتم فقط لجبازی کردم اما الان فراموشم کرده انگاردن انگار من ی روز تو زندگیش بودم حالم بده 

guest.png?1

تهی

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۹ اسفند ۹۵
  • ۲۰:۵۵

guest.png?1

حس سوخته...

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۱۰ اسفند ۹۵
  • ۱۰:۴۳

guest.png?1

ANI

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۱۱ اسفند ۹۵
  • ۰۴:۵۳

والا من که عشق اولم با یه زن ٣٤ ساله بچه دار بهم خیانت کرد زنه از خدش ١٣ سال بزرگتر و از مادرش ٧ سال کوچیک تر بود ولنتاین برا من کاری نکرد و واسه اون حلقه گرفته بود وقتی هم زنه منو فهمید شمارمو بهش داد انداخت به جونم فک کنین یه زن بیاد بگه ما عاشق همیم برو کنار ? تازه جلو زنه فحشم داد گفت من اونو نمیشناسم خودش سیریشه? شبایی که من دلتنگش بودم تا ٣ صبح بیدار بودم که بیاد حتی یه شب بخیر بگم بهش اقا بغل یکی دیگه لم بود ?بدم میاد از پسرااا واقعا کاش کمى مردونگى حالیشون بود کاااااااش میدونستن اشکی که یه دختر واست میریزه خیلی با ارزش تر از تنی هست که یه زن بهت میده

guest.png?1

ا.ر.م.ا.ن

  • آدرس نظر
  • شنبه ۲۱ اسفند ۹۵
  • ۰۰:۲۲

امروز دلیت شدی...ی روز اینو میبینی

guest.png?1

پسر52

  • آدرس نظر
  • شنبه ۲۱ اسفند ۹۵
  • ۰۲:۲۶

guest.png?1

ST

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۲۳ اسفند ۹۵
  • ۰۱:۴۴

هر کاری میکنم هیچگاه نمی توانم عشق اولم را فراموش کنم این خیلی برام سخته کاش هیچگاه نمیدمش

guest.png?1

محمدزنجانی

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۲۴ اسفند ۹۵
  • ۰۰:۲۸

guest.png?1

دلشکسته

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۲۴ اسفند ۹۵
  • ۰۱:۴۵

guest.png?1

بینام

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۲۴ اسفند ۹۵
  • ۱۷:۱۰

من 6سال واسش جون کندم اونم همینطور ولی تفاوت فرهنگی باعث شد به هم نرسیم ،من دخترم ولی قویتر از خیلی از مردا واسش جنگیدم اما نشد ،فراموش هم نمیشه چون یادگار روزهای زیبایه منه 

guest.png?1

نیوشا

  • آدرس نظر
  • شنبه ۲۸ اسفند ۹۵
  • ۰۴:۴۹

guest.png?1

...a

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۲۹ اسفند ۹۵
  • ۱۲:۵۶

نوشین عید مبارک...

guest.png?1

زهرا

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۱ فروردين ۹۶
  • ۰۴:۳۶

guest.png?1

بهار

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۲ فروردين ۹۶
  • ۲۱:۴۰

guest.png?1

Ma

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۷ فروردين ۹۶
  • ۱۷:۳۱

عشق واقعی یک بار اتفاق میفته اونم دست خود آدم نیست.ما عاشق هم بودیم ولی نشد ما از هم دوریم ۶ساله. ولی من یک لحظه یادم نرفته ازدواج کردم بچه دارم ولی بازم نمیشه. اونو نمی‌دونم .

guest.png?1

تنها

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۸ فروردين ۹۶
  • ۲۳:۴۲

guest.png?1

مهتاب

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۱۵ فروردين ۹۶
  • ۰۱:۳۷

guest.png?1

تنها

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۱۶ فروردين ۹۶
  • ۰۱:۳۵

guest.png?1

یه دوست داشتنی

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۱۶ فروردين ۹۶
  • ۱۸:۲۶

guest.png?1

یه دوست داشتنی

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۱۶ فروردين ۹۶
  • ۱۸:۲۷

guest.png?1

...a

  • آدرس نظر
  • شنبه ۱۹ فروردين ۹۶
  • ۰۲:۱۵

guest.png?1

بی نام

  • آدرس نظر
  • شنبه ۱۹ فروردين ۹۶
  • ۲۳:۵۵

guest.png?1

خداوندا پناهش باش...

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۲۰ فروردين ۹۶
  • ۱۶:۲۸

guest.png?1

خداوندا پناهش باش...

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۲۰ فروردين ۹۶
  • ۱۶:۳۱

guest.png?1

م

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۲۰ فروردين ۹۶
  • ۱۸:۳۹

guest.png?1

آرمان

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۲۴ فروردين ۹۶
  • ۰۲:۰۹

guest.png?1

شاهین

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۲۷ فروردين ۹۶
  • ۲۱:۰۶

زن من 5 ماه فوت کرده وارم دیونه میشم 

guest.png?1

تنها

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۲۸ فروردين ۹۶
  • ۰۰:۴۶

فَوَرَبِّکَ لَنَسْأَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ عَمَّا کَانُوا یعْمَلُونَ فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ إِنَّا کَفَینَاکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ الَّذِینَ یجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَسَوْفَ یعْلَمُونَ وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یضِیقُ صَدْرُکَ بِمَا یقُولُونَ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَکُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یأْتِیکَ الْیقِینُ ای بنده مظلوم ما به پروردگارت سوگند، در قیامت از همه آنها بخاطر اعمال ظالمانه شان سؤال خواهیم کرد تو وظیفه ی انسانی خودت را اشکارا ادامه بده و از ظالمان دوری کن، ما شر ظالمان را از سر تو دفع می کنیم همانها که معبود دیگری با خدا قرار دادند؛ اما بزودی می‌فهمند ، ما می دانیم تو دلت از حرفای بی ربط و ظالمانه آنها سخت دلگیر می شود و دلت می شکند و سخت ناراحت می شوی پس برای دفع ناراحتی آنان پروردگارت را تسبیح و حمد گو و از سجده‌کنندگان باش تا آرامش یابی و پروردگارت را عبادت کن و به نیکوکاری و خوشرویی بپرداز تا زمان مرگ تو تو فرا رسد و به سرای عدالت من در آیی.سوره حجر آیه 92-99

guest.png?1

ناشناس

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۲۸ فروردين ۹۶
  • ۰۹:۲۴

guest.png?1

کیوان 137

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۲۸ فروردين ۹۶
  • ۱۰:۳۹

guest.png?1

ن

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۲۸ فروردين ۹۶
  • ۲۳:۱۹

سلام؛تجربه ی شخصی من اینه که پسرفراموش نمی کنه .برای من دردناک بود چندماهی فلج شد زندگیم درسم اشتهام همه چی اما خودم ترکش کردم با اینکه ازدواج کرده بازم دلش بامنه .امامن اصلا نه تنها دوستش ندارم بلکه بهش متنفرم نیستم بی تفاوتم وخوشحالم ک نیستش اصلا درحدوشان من نبود شماهم ب خودتون بیایدلطفا برای من بعد ۴سال هیچ مهم نیست 

guest.png?1

ص فارابی

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۳۰ فروردين ۹۶
  • ۰۰:۳۸

مریم فقط برگرد همین
من بلد نیسم آدم بدی بشم
حتی چطور این درد لعنتیو آروم کنم
اشکامم خشک شدن حتی نمیتونم گریه کنم
نمیتونم بهت فکر نکنم لعنتی
چرا اینکارو کردی با من؟؟
چرا رو تموم خاطرات خوبمون پا گزاشتی؟؟
مگه تو مریمم نبودی؟؟
چطور تونستی انقد بی معرفت و بی وفا باشی؟؟
چرا بعد یه عمر پاک زندگی کردن باید عشق اولم ولم کنه؟؟
خدایا این بود لیاقت من؟؟

guest.png?1

خورشید

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۳۱ فروردين ۹۶
  • ۱۹:۱۰

guest.png?1

مبینا

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۴ ارديبهشت ۹۶
  • ۲۰:۴۱

به نظرم هرکسی یه نظری راجب عشق داره...
من خودم راحت عشق اولمو فراموش کردم با اینکه 3 سال باهاش دوست بودم
نمیگم فراموشش کردما نه..ولی یه جورایی دیگه برام مهم نیس
به جاش با کسی دوس شدم که خیلی بیشتر از عشق اولم برام مهمه..خیلی بیشتر دوسش دارم
چون عشق اول فقط یه تجربه س
تجربه ایه که یاد میگیری با عشق دوم چجوری برخورد کنی
جالبش اینجاس که عشق دومم پسرعموی عشق اولمه و من عشق اولمو همش میبینم ...ولی 2 ساله کنار عشق دومم خوشبختم ...امیدوارم همیشه همینطور خوب باشیم و به هم برسیم
چون خانواده هامون میدونن

guest.png?1

در جواب مبینا

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۵ ارديبهشت ۹۶
  • ۱۲:۱۴

guest.png?1

تنها

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۶ ارديبهشت ۹۶
  • ۰۱:۴۰

guest.png?1

پ....

  • آدرس نظر
  • شنبه ۹ ارديبهشت ۹۶
  • ۱۶:۴۸

فرید فقط برگرد بی تو نمیتونم هرکار کردم نتونستم فراموشت کنم

guest.png?1

اسمر_ارمنی

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۱۳ ارديبهشت ۹۶
  • ۰۱:۳۳

guest.png?1

شکسته

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۱۳ ارديبهشت ۹۶
  • ۱۹:۳۵

سلام من عاشق شدم اونم عاشقم بود اما عشق أولشو که دید نامزدم خیللی زفتارش بامً سرد شد چیکار کنم من بخدااا چیزی کم نذاشتم اون عشق اولش بخاطر خانوادش ودختر فامیلش ولش کرد من چیکارکنم نمیتونم رابطمووو خراب کنم اخه نمیتونم خسته شدم بخدااا از وقتی فهمیدم وقتی اهنگ گوش میده احساس میکنم تو فکر اونه نه من

guest.png?1

شکسته

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۱۴ ارديبهشت ۹۶
  • ۱۱:۳۷

چیکارکنم به نظرتون خیللللی بدبین شدم بهش احساس میکنم دوستم نداره اما اون میگه من اونو فراموش. کردم تو دنیااامی اما فکرم نمیزاره باورش کنم 

guest.png?1

نازی به مبینا

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۱۴ ارديبهشت ۹۶
  • ۱۲:۵۳

عزیزم چه جالب من منم رابطه ای رو تموم کردم البته با خیانت اون طرف دیگه عشقی بهش ندارم متنفر هم شدم ازش __تازگی ها هم یه خواستگار توپ برام اومده فقط ماشینش به قیمت خونه اون طرف قبلیم هست از نظر مالی خیلی بهتر ولی همکلاسی بوده با طرف قبلیم همین دودلم کرده که جوابشو چی بدم میترسم جوابم *بدم .

guest.png?1

هانیه

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۱۴ ارديبهشت ۹۶
  • ۱۴:۰۴

guest.png?1

به شکسته

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۱۴ ارديبهشت ۹۶
  • ۱۸:۴۲

به نظرم بشین باهاش صحبت کن اگه واقعا اونو میخواد که تو نمیتونی کاری کنی. اگرم نه که شکاکی رو ول کن.

guest.png?1

ارمان

  • آدرس نظر
  • جمعه ۱۵ ارديبهشت ۹۶
  • ۰۰:۴۸

من عشق اولمو پس زدم...جدایی منطقی بود...خدایا تو شاهد بودی که من بهش خیانت نکردم...فقط گریه هایی که میکرد هق هق هقش الان میاد تو گوش بهم گفت یکی دلتو میشکنه...خندیدم بهش....چقد نادان بودم 18 سالم بودفکر نمیکردم خودم بعد 8 سال بلایی سرم بیاد که با اینکه پسرم فقط با گریه اروم بشم...یکی منو وابسته خودش کرد بعدشم رهام کرد...بعد سالها فهمیدم خدای اون دختر و گریه هاش و اه هایی که میکشید و من جوابشو ندادم داره الان سر خودم میاد.......اگه ی نفر دوستون داره پسش نزنین بخدا قسم ی روز گرفتار میشید....من از شدت دلتنگی 2 بار خواستم خودکشی کنم....الان چشام خیسه دارم اینو مینویسم...

guest.png?1

بدبخت

  • آدرس نظر
  • جمعه ۱۵ ارديبهشت ۹۶
  • ۰۱:۰۹

من ی دخترم ک از طریق نت بایکی اشنا شدم .شهریور94 تموم شد ولی خاطره هاش هنوز جلو چشامه.
دیگه خستهه شدم دهنم سرویس شد از بس غصه خوردم،هرکس کامنتو خوند برام دعا کنه ک شاد بشم دوباره

guest.png?1

?مهلا?

  • آدرس نظر
  • جمعه ۱۵ ارديبهشت ۹۶
  • ۰۱:۳۸

guest.png?1

شکسته

  • آدرس نظر
  • جمعه ۱۵ ارديبهشت ۹۶
  • ۲۰:۴۰

اونً میگه میخامت. بهش میکم میخای منو چرا به یاد اون گریه میکنی میگه زخم خوردم تورو خدا گیج شدم چیکارکنم من از وقتی باشم هیچ خیانتی نکردم اون میگه باتو خوشبختم اما عاشقت نیستم چیکار. کنم توروخدااا کمکم کنید

guest.png?1

...a

  • آدرس نظر
  • جمعه ۱۵ ارديبهشت ۹۶
  • ۲۱:۱۴

guest.png?1

آرمان

  • آدرس نظر
  • شنبه ۱۶ ارديبهشت ۹۶
  • ۱۰:۲۵

guest.png?1

به ارمان

  • آدرس نظر
  • شنبه ۱۶ ارديبهشت ۹۶
  • ۱۸:۲۱

یعنی میگی هنوز باش در ارتباط خب من چندبار خراب کردمً اما خودش زنگ زِد امااا رابطمونً رابطه ی قدیم نیست خیللللی کسله بام سرد حرف میزنه

guest.png?1

مریم

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۷ ارديبهشت ۹۶
  • ۰۵:۰۰

عشق بزرگترین اشتباه دنیاست.... شاید بخندین به حرفم اما امیدوارم تجربش نکنید که با حرفم موافق بشید....

guest.png?1

به أرمان

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۷ ارديبهشت ۹۶
  • ۰۹:۵۳

ولَم کرد رفت با اون بعد دوسال اون برأی اینکه از فکر اون دربیاد اومد بام عاشقمً کرد بام خاطره ساخت اون که بر گشت منو نخواست حاااااالم بده اخه چراااا باایندم بازی کرد نمیخام زندگی کنم دیگه خدااااا ازت نگذره به خدا میسپارمش

guest.png?1

آرمان

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۱۸ ارديبهشت ۹۶
  • ۰۰:۵۵

guest.png?1

...a

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۱۸ ارديبهشت ۹۶
  • ۰۱:۲۴

guest.png?1

رها

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۲۰ ارديبهشت ۹۶
  • ۲۰:۱۹

عاشق بزدل...
عشق و هم ضایع میکنه...

guest.png?1

مجتبی

  • آدرس نظر
  • شنبه ۲۳ ارديبهشت ۹۶
  • ۰۰:۳۲

guest.png?1

سمیه

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۲۷ ارديبهشت ۹۶
  • ۲۰:۵۹

عشق ماهم دوطرفه بود اما انقدر ازش خجالت میکشیدم که وقتی میدیدمش نمیتونستم حتی توصورتش نگاه کنم ولی نمیدونم چرا اونم هیچوقت جراتشو پیدانکرد بیاد جلو ولی نه اون منو فراموش کرده ونه من اونو اگه این دنیا نشد اون دنیا...

guest.png?1

...a

  • آدرس نظر
  • شنبه ۳۰ ارديبهشت ۹۶
  • ۰۰:۲۱

guest.png?1

آراس

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۳ خرداد ۹۶
  • ۰۰:۵۶

guest.png?1

منم دیگه

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۳ خرداد ۹۶
  • ۰۳:۰۴

یا خدا اینا چی میگن ؟؟ خخخخ

guest.png?1

یک دختر

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۴ خرداد ۹۶
  • ۱۹:۴۰

guest.png?1

...a

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۱۷ خرداد ۹۶
  • ۰۱:۱۱

guest.png?1

حسین

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۲۲ خرداد ۹۶
  • ۰۰:۳۵

دیوانه کننده اتست بعد از 10 سال هنوز نتونستم فراموششکنم هر جا ببینمش میخش میشم

guest.png?1

من

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۲۲ خرداد ۹۶
  • ۰۹:۱۷

من هفت سال با یه آقایی دوست بودم،حاضر بودم واسه خاطرش جون بدم،احاضر بودم بخاطر تا ته ته جهنم هم برم,اما اون رفت ازدواج کرد ،بچه دار شد، منم بعد ۴ سال ازدواج کردم،الانم یه دختر دارم، شوهرم رو دوست دارم اما ته ته قلب آدم هیچ وقت عشق اولش رو از یاد نمیبره،هرجا ببینی دست و دلت میلرزه,هنوزم اگه ببینمش با اینکه هم من سنم بالا رفته هم اون ، مث هفده سال پیش تپش قلب میگیرم و رنگ و روم میپره، دوست داشتن با عشق فرق میکنه،دوست داشتن منطقیه اما عشق مثله یه جنون دائم همیشه باهاته، به نظرم آدم هیچ وقت دوبار عاشق نمیشه..... برای من یکی که فراموشی اتفاق نیفتاد....اگه میخواین حداقل اذیت نشین از اون شهر و خاطره هاتون فرار کنید تا شاید گذر زمان بتونه مرهمی برای قلبتون باشه

guest.png?1

سوال

  • آدرس نظر
  • شنبه ۲۷ خرداد ۹۶
  • ۰۰:۰۹

ممنون میشم از کسانی که جواب میدن...
میخام بپرسم کسایی که عاشق میشن
 بعد از عاشقی و و شکستشون
به خدا نزدیک میشن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

guest.png?1

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۳۱ خرداد ۹۶
  • ۰۵:۵۴

سلام بچه ها،خوبین؟آدم نمیتونه نطر قطعی درباره این موضوع بده،چون هر آدمی یه جوریه،بعضی وقتا ممکنه زنا عشق اولشونو زودتر فراموش کنن بعضی وقتا مردا،اما من با چیزهایی میدونم و بهم ثابت شده و با توجه به حرفای بعضی آقایون این نظرو دارم که اولا عشق اول محاله فراموش بشه،درسته شاید با اومدن یکی دیگه توی زندگی یادو خاطره عشق اول کمرنگ بشه اما فراموشی محاله،خودتون به این فکر کنید که مثلا آدم واکسنه 7سالگیشو که میخواست به مدرسه بره رو فراموش نمیکنه چه برسه به یه آدم که یه زمانی بخشی از زندگیت بوده!!!!ولی زن ها عشق اولشونو زودتر فراموش میکنن!!!چونکه زن ها راحت عاشق میشنو راحتم فراموش میکنن اما مردا سخت عاشق میشن سختم فراموش میکنن،ما زنها همه احساساتمونو بیان میکنیم ولی مردا یه غروری دارن که اجازه نمیده مثل ما زنها چپو راست به یکی بگن عاشقتمو ازین حرفا،مردا بیشتر عشقشونو توی عملشون نشون میدن؛من اینو مطمئنم که مردا بیشتر از زن ها از نبود عشقشون عذاب میکشن،ما زنها فوقش گریه میکنیم اما مردها میریزن تو خودشون.بچه ها باور کنید هرچی گفتم دقیقا عین تجربیاته منه و اینارو از همسرم شنیدم،یادتون باشه نظر ما درباره اکثریته نه همه،چون هرکسی یه جوریه و همه مثل هم نیستن.و اینو مطمئن باشید که خدا همیشه بهترینارو براتون میده،فقط کافیه صبر کنید.آرزوی خوشبختی برای همه ی شما دوستای عزیزم...

guest.png?1

ست

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۱ تیر ۹۶
  • ۰۴:۴۷

سلام. نه. دوستان عشق اول فراموش نمیشه امکان نداره. پنج سال گذشت  از نبودش  اما یک روز نشد بدون فک کردن بهش بخوابم

guest.png?1

Sahar

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۵ تیر ۹۶
  • ۲۳:۲۷

عشق اول فراموش کردنش خیلی سخته اما  من فکر میکنم برای مردها خیلی سختر باشه فراموش کردنش 

guest.png?1

allalone

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۶ تیر ۹۶
  • ۰۷:۰۵

یا عشق اولتونو فراموش کنید یا نرین سراغ یکی دیگه اون بدبخت چیکارست می دونید وقتی بفهمه چقدر عذاب می کشه خیلی ظلمه که دارین در حق اون فرد می کنید 

guest.png?1

ست

  • آدرس نظر
  • شنبه ۱۰ تیر ۹۶
  • ۱۵:۲۴

فقط میدونم همیشه منتظرشم. نمیدونم تا کجا فقط ب خودم امیدواری میدم  که اره برمیگرده دیر یا زود برگرده. شایدم برگرده من خیلی پیر شده باشم چ بد

guest.png?1

ساناز

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۱ تیر ۹۶
  • ۱۲:۵۶

من ۷ سال ازش دورم.عکساشو خودشو صداشو هیچوقت فراموش نکردم.توی خواب هم همین طور.عشقمم فراموش نکرده.من الان متاهلم.ولی اون مجرد.میگه برگرد.دل منم همش باهاشه.اما شوهرم ادم خوبیه.چرا با هم مشکل داشتیم و داریم.اما درکل ادم مهربون وخوبیه.اما من عشق خودمو دوسشدارم وعاشقشم.هنوز برای بچه اقدام نکردیم.یعنی من به تاخیر انداختم.من دوست دارم برگردم پیش عشقم اما میترسم.کمکم کنید لطفا

guest.png?1

امیر حسین فتحی

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۱۲ تیر ۹۶
  • ۰۱:۱۴

سلام دوستان من به نظر همه احترام میزارم اما باور کنید هیچ چیزی ارزش زندگی و خوشبختی خودتون رو نداره من تو سن کم عاشق دختر عموم شدم تا سر حد جنون سه بار خود کشی نامفق کردم با قرص بعد از کلی رابطه و اسمس بازی و جنگ های بین خانواده هامون که بیشتر به خاطر حرف های فامیل به وجود امده بود و با کلی لج بازی من قرار شد پدرم تمام شرایط من رو برای ازدواج اوکی بکنه خونه ماشین عروسی همه چی از نظر مالی هیج مشکلی نداشته باشم تنها مخالفت پدر و مادرم به خاطر سن کم من بود واقع حق میدم 19 سال واقعا سن کمیه اما بار ها با روان شناس های مختلفی مشاوره کردم و همه نطرشون این بود زود بلوغ شدی و از هیچ نظر برای ازدواج مشکلی نداره اما با همه این ماجرا ها خانوادم تنها مشکلشون با سنم بود ولی اونم قبول کردن بعد از همه این ماجراها امروز قرار شد مادرم زنگ بزنه که بریم صحبت کنیم که مادرش جواب نداد و بردادرش با جدیت مخالفت خودشو اعلام کرد و بعد هم عموم هم گفت مادرش چی میگه زن عموم که تلفن رو جواب نمی داد اخر سر رفتبم در خونشون کلی در زدن و زنک زدن در و باز کرد و گفت ما به شما درختر نمی دیم و دخترم اصلا نمی خواد ازدواج کنه منم گفتم این حرف ها رو خود مهدیه بزنه که خودش گفت نه نمی خوامت منم با چشم های خیس برگشتم خونه با مادرم که از ناراحتی طاقت نیاوردم و باز زنک زدم به خونشون گفتم برای چی منو نمی خوایی اخه واقعا می گفت دوستم داره تو تمام دورانی که باهم بودیم نقشه ازدواج و شب عروسی و خاستگاری و باهم بودن ها رو می کشیدیم بهم می گفت امیرم یاتو یا هیچ کس دیگه اما امروز بعد از این که زنعموم مارو به فوش کشید بهم گفت می خواستم انتقام بگیریم انتقام نمی دونم انتقام چی رو تمام دنیا رو سرم خراب شد من دخترعموم رو خیلی دوست داشتم بهم می گفت امیر بمیر می مردم واسش جون می دادم از بچگی عاشقش بودم دیونه وار دوستش داشتم نمی گم پسر خوش قیافه ای هستم اما پیشنهاد خیلی هارو رد کردم واسه این که عشقم پاک باشه به عشقم برسم ولی چی شد اخرش هیچی من موندم و یه دنیا غم مهدیه جان دختر عمو خیلی عاشقت بودم اما نشد من همه تلاشم رو کردم دیگه پیش خودم شرمنده نیستم که اگه کاری رو می کردم می شد این تو شرایطی بود که تو حتی یه بار هم به خانوادت نگفتی اره منم امیر رو می خوام خیلی بد کردی خیلی حتی یه کلمه قسم خورده بودم رو عالم و ادم چشمم رو ببندم ولی چه اشتباهی کردم بهترین زمان عمرم رو سه سال شب ها واست اشک ریختم اونم چه اشک هایی چه کار هایی که واست نکردم اینا رو وقتی می فهمی که خیلی دیر شده فکر می کنی همه پسر ها عین منن ها عمرا لنگه منو پیدا کنی هر جوری خواستی با دلش تا کنی عمرا من دیگه پیش خودم شرمنده نیستم واسه رسیدن به تو هر کاری کردم هر کاری ولی حیف که تو یه قدم بر نداشتی اگه فقط یه کلمه می گفتی مامان من این پسر رو می خوام بع روی خودم تو چشمام نکاه کردی و گقتی نمی خوامت باشه دختر عمو اشکالی نداره منم خدایی دارم ولی اخرین حرف یادت باشه که بهم می گغتی یا تو یا هیچ کس
دوستان من در کلی با عشق مخافم چه اول چه دوم ازدواج با فکر خوبه منم پدر خودم صاحب یه برند هست تو مجموعه ما خیلی ها مشغول به کاران که طلاق گرفتن خیلی ها عشق اول بودن اونا عاشق نبودن ولش کنید برید دنبال یه نفر که قدرتون رو بدونه نه عین من که اخر سر بشم بازیجه دست برای اتقام گرفتن عشق من دختر عموم بود از خونم بود این شد وابه حال بقیه فراموش می گنید میره غمی نیست بیخیال دنبال راه پیش رفت واسه اینده باشید
مهدیه جان خدا حافظ ای کاش یه روزی بدونی به سینه کی دست رد زدی از خدا همین رو می خوام همین رو

guest.png?1

za

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۱۲ تیر ۹۶
  • ۱۱:۰۶

ای خدا خیلی دارم عذاب میکشم نمیتونم فراموشش کنم اما اون منو تنها گذاشت بعد از 3 سال دوستی اون خیلی راحت فراموشم کرد در حالی که همش ادعاش میشد منو خیلی دوست داشته و اصلا نمیتونست غیر من با کس دیگه ای باشه به نظرم پسرهاخیلی زود فراموش میکنن  علی حرفهات همش کشک بود این بود میگفتی عاشقمی نمیدونم چطوری دلت اومد منو از یاد ببری 3 تا خط داره یکیشو که شکوند دوتاشم سپرد به شخص دیگه ای به من گفت دیگه هیچ پیامی بهم نده زنگ هم نزن از این موضوع چند ماه میگذره ولی ازش هیچ خبری نیست اصلا نفهمیدم برای چی اینکارو کرد 

guest.png?1

H...!؟

  • آدرس نظر
  • شنبه ۱۷ تیر ۹۶
  • ۱۰:۴۷

guest.png?1

حامد

  • آدرس نظر
  • شنبه ۱۷ تیر ۹۶
  • ۱۳:۰۹

guest.png?1

دل شکسته

  • آدرس نظر
  • شنبه ۱۷ تیر ۹۶
  • ۱۸:۵۹

آخه چه انتقامی از پسر ها گرفتی 

guest.png?1

پسر دی.نه

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۲۰ تیر ۹۶
  • ۱۹:۰۳

من 25 سالم  هنوزم عشق اولم فراموش نکردم و  هنوزم بعد اون با کسی دوست نشدم بعد از دست دادن اون نتونستم عاشق کسی بشم  و نمتونم فراموشش کنم ولی مونده به ادمش که واقعا اونو واسه خودش میخواست یا هوس اگه هوس باشه میتونه فراموش کنه ولی بخاره خودش باشه نمیتونه

guest.png?1

حمید

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۲۱ تیر ۹۶
  • ۰۹:۵۳

به نظرم آدم اگه زندگی خوب و موفقی داشته باشه وقتش رو با گذشته تلف نمی کنه ، خاطره بازی مال آدم های بیکار و ناموفقه وگرنه همه به خیال خودشون یه عشقی داشتن !

guest.png?1

ستاره

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۲۱ تیر ۹۶
  • ۲۰:۴۸

فقط میدونم دوسش دارم دیکه هیچی نمیدونم فقط میدونم عاشقش شدم حتی خودمم نمیخوام ک عاشقش بشم نمیخوام بهش فکر کنم اما نمیشه  یه دفعه ی فکرش خاطره هاش میاد توی ذهنم دلم.  حتی یک روز  بدون فکر کردن نمیگذره از این وضعیت خسته شدم خیلی دلم ک تنگ میشه براش نمیدونم چکار کنم. چون یکسال پیش قسم خوردم ک هیچ وقت بهش زنگ نزنم و فراموشش کنم هفت سال باهاش رابطه داشتم. یک ساله ک رفتم از پیشش اما نمیشه ک فک نکنم

guest.png?1

H...?!

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۲۲ تیر ۹۶
  • ۲۱:۲۲

guest.png?1

a...

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۲۲ تیر ۹۶
  • ۲۳:۵۶

guest.png?1

میلاد

  • آدرس نظر
  • جمعه ۲۳ تیر ۹۶
  • ۰۶:۲۷

از نظر روانشناسی برای آقایون خیلی سخت تره و گاهی هم هرگز فراموش نمیشه ...
خود من دو حالت عاطفی رو تجربه کردم ...
حالت اول که برای خیلیا پیش میاد یک هیجان عاطفی در بلوغ هست اصلا اسمش عشق نیست که برای من تو 15 سالگی اتفاق افتاد و به راحتی هم تمام شد
اما واقعی اون که تنها اسم عشق میشه روش گذاشت اونم عشق اول: در سال 92 در سن 25 سالگی اتفاق افتاد فقط میدونم بعدش اون دختر ازدواج کرده الان بعد از گذشت 4 سال و دوری و بی خبری از اون دختر ... برای من هیچ چیز عوض نشده ... هنوزم دوستش دارم با همون قدرت و همون اندازه حتی کمرنگ نشده با اینکه مجموع تمام خاطرات ما مربوط به سه روز دیدار !!! شاید کمتر از 24 ساعت اونم در طول چند سال بوده انگار همون سه روز پراکنده برای من یک عمر بوده ...
من واقعا به این نتیجه رسیدم که اون رو بیشتر از خودم دوست دارم شاید دلیل فراموش نشدنش همین باشه

guest.png?1

  • آدرس نظر
  • جمعه ۱۷ شهریور ۹۶
  • ۰۸:۴۴

هیچی بدتر از یه عشق یه طرفه ۶ساله نیست ۴ سال اول با دیدنش و عذاب کشیدن بخاطرش..۲ سال بعدش بخاطر اینکه گفت من تورو دوست ندارم..قسمتی از قلبم زخمی شده و هرگز فراموش نمیشه..چه شبا و روزایی ک با گریه برای اون گذشت..یکساله ندیدمش حتی شاید حضورشو حس کردم اما بازم نخواستم بهش نگاه کنم..چهارشنبه ۲۲ شهریور ۹۶ عروسیشه..خیلی سخته برام کارت عروسیشم اومده دستم منکه نمیرم عروسیش..چه میشه کرد جز حسرت جز اینکه کاش اونم عاشقم بود..ببینمش قلبم به جریان میفته..مهربونه میدونم ولی نخاست منو..۱۹ سالگی عاشقش شدم ۲۵ سالمه الان..اون ۳۲ ساله و با دختر زیبا رو ازدواج میکنه..هیچوقت عاشق نشید هیچوقت 

guest.png?1

امیر

  • آدرس نظر
  • شنبه ۲۵ شهریور ۹۶
  • ۰۰:۴۹

guest.png?1

سپیده

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۲۶ شهریور ۹۶
  • ۰۹:۲۲

منم همین مشکل رو دارم تو رو خدا راهنمایی کنید اولای آشناییمون میگفت فراموش کرده ولی الان دوباره فیلش یاد هندستون کرده .من خیلی بهش علاقه دارم  چیکار کنم ؟؟؟؟

guest.png?1

زهرا

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۲۹ شهریور ۹۶
  • ۰۸:۴۴

از خوندن وبلاگ و پست ها بغض  کردم و اشک تو چشمام حلقه زد عشق اول  ونمیشه  فراموش کرد 10 ساله ازش دور شدم  ولی هنوزم قلبم براش میتپه و عاشقشم حال اون ازدواج کرده و تا چند ماه دیگه  پدر میشه ولی من نتونستم فراموشش کنم وقلبم با اسمش میلرزه و با دیدنش قلبم و تمام وجودم به سمت او کشیده میشه اما افسوس دیگه صاحب قلبش کسی دیگه اس و من اینحا فقط در دل صداش میزنم

guest.png?1

امیر حسین فتحی

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۲۹ شهریور ۹۶
  • ۲۰:۴۵

guest.png?1

مریم

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۲ مهر ۹۶
  • ۲۱:۴۸

guest.png?1

این منم

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۵ مهر ۹۶
  • ۱۳:۰۴

عاشق واقعی فقط به خودمحبوبش فکرمیکنه چه زن چه مرد.یعنی به فکرسکس باهاش نیست حتی وقتی بدونه ازدواج کرده بچه هم داره بازم دوستش داره وازخدامیخوادحداقل بعضی وقتها خوابشو ببینه،بخدا.

guest.png?1

این منم

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۵ مهر ۹۶
  • ۱۷:۲۱

عاشق واقعی فقط به خودمحبوبش فکرمیکنه چه زن چه مرد.یعنی به فکرسکس باهاش نیست حتی وقتی بدونه ازدواج کرده بچه هم داره بازم دوستش داره وازخدامیخوادحداقل بعضی وقتها خوابشو ببینه،بخدا.

guest.png?1

امیر حسین فتحی

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۶ مهر ۹۶
  • ۲۳:۴۸

guest.png?1

Liiiiela

  • آدرس نظر
  • جمعه ۷ مهر ۹۶
  • ۰۰:۳۶

guest.png?1

نگین

  • آدرس نظر
  • جمعه ۷ مهر ۹۶
  • ۰۲:۴۲

عشق اول فراموش شدنیه چون اگ کسی بهتر باشه مطمئنن جاشو میگیره این ک چون یکی اول اومدت تو زندگیت دلیل نمیشه ک عشق اولت باشه خیلیا میان تو زندگی آدم ک بعد ها میفمی عشقت نبودن وقتی ک عشق واقعیتو پیدا کردی بی اف من قبل من چن تا جی اف داش ولی مطمئنم هیشکسو اندازه من دوس نداره ب قول خودش عشق اول و آخرش منم من قبلا بی اف نداشتم اصن تو فازش نبود خوشم میومد از ی کسی اونم دوسم داش ولی باش دوس نشدم از سر غرور بعد با این آقا دوس شدم الانم دیوونه وار عاشقشم خونوادهامونم در جریانن حالا ک تا اینجا خودندین ی دعام کنین زودتر بهم برسیم مرسییییی

guest.png?1

sh.b

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۱۲ مهر ۹۶
  • ۰۱:۳۵

عشق اول عشق اول هیچوقت فراموش نمیشه هیییچوقت خوشبحال اونایی که به عشقشون رسیدن

guest.png?1

ندا

  • آدرس نظر
  • شنبه ۱۵ مهر ۹۶
  • ۲۲:۵۲

سلام  22سال  از عشق اول من گذشته اما قلب مجروح من هیچگاه التیام پیدا نکرد

guest.png?1

هانیه

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۱۹ مهر ۹۶
  • ۲۱:۰۳

منم رابطه 3ساله ای داشتم تو گذشتم هر چی بود بهش گفتم نخواستم پنهون کنم خیلی دوسش داشتم ولی دوستاش پرش کرده بودن خیلی بهم تهمت زد تحقیرم کرد دلمو شکست غرورمو شکست منو ول کرد ی ماه بعد برگشت درسته حرفاش فراموش نشدنی بود ولی بخاطر عشقی ک بهش داشتم بخشیدمش دروغ هاشو نزدم روش غرورشو بیشتر ار غرور خودم دوس داشتم اما هر حرفی میزدم میگفت دروغگو خلاصه برگشت حالا هم دو روز میشه بازم ول کرد منو در حالی ک خدا وعالمو شاهد کرده بودک دیگه ولم نمیکنه من فقط میسپارم بخدا عشق فقط مال زن وشوهره لیاقت میخواست منو نگه داره الانم خوشحالم ک رفته اگه ب عشقتون نرسیدید حتما حکمتی بوده کسایی ک بعنوان همسر ایندتون میشن اونارو از عشقتون بی بهره نکنید اگه این کارو کنیئ بخدا ظلم کردید تو حقشون خدا بزرگه

guest.png?1

امیر حسین فتحی

  • آدرس نظر
  • جمعه ۲۱ مهر ۹۶
  • ۲۲:۳۹

guest.png?1

امیر حسین فتحی

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۱ آبان ۹۶
  • ۰۰:۱۱

guest.png?1

sa

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۱ آبان ۹۶
  • ۱۷:۲۳

جواب های جالبی دوستامون داده بودن
از جوابها اینجور برداشت میشه ک دخترخانوما راحت تر از یاد میبرن
عشق اول.............................
اگ عشق اول فراموش شدنی باشه پس دگ باید دره قلب و دلمونو تخته کنیم
هیچوقت نمیشه فراموش کرد؛ اون کسی رو که زندگیت بوده،هست،خواهد بود
اونایی ک میگن عشق اول فراموش شدنیه،،،،،پس بهتره روی دلشون بنویسن به کاروانسرا خوش اومدید
چون دگ ون دل صرفا ی دل نیس
بلکه کاروانسرایی بیش نیست
البته اگ روزی هم کسی ب عشق بعدیییییییی احیانا برسه؛باید همه وجودش رو صرفه عشقش بکنه.

guest.png?1

زیرخاکی

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۷ آبان ۹۶
  • ۱۶:۰۲

عشق فراموش نمیشه اگه قراره با اومدن یک فرد بهتر عشقمون را فراموش کنیم که اسمش عشق نیست هر وقت یک نفر را با تمام کمبودی هاش دوست داشتی یعنی تونستی عشق را درک کنی وگرنه ادم خوب را که همه دوست دارن.در ضمن اگه عاشق یک نفر باشی هرچقدر هم بد باشه دوستش داری اگه بره بجای نفرین براش ارزوی خوشبختی میکنی. عاشق واقعی فقط خداست با اینکه بهش خیانت میکنیم خیلی جاها هوامونو داره......

guest.png?1

دلارام

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۸ آبان ۹۶
  • ۲۳:۳۹

guest.png?1

بتجامین

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۱۷ آبان ۹۶
  • ۲۲:۲۵

guest.png?1

ناشناس

  • آدرس نظر
  • جمعه ۱۹ آبان ۹۶
  • ۱۲:۳۰

guest.png?1

امیر حسین فتحی

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۲۱ آبان ۹۶
  • ۰۰:۵۲

guest.png?1

امیر حسین فتحی

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۲۳ آبان ۹۶
  • ۱۳:۲۸

guest.png?1

آسمان ابی

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۲۳ آبان ۹۶
  • ۲۳:۲۸

guest.png?1

امیر حسین فتحی

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۲۵ آبان ۹۶
  • ۰۰:۲۰

guest.png?1

نرجس

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۶ آذر ۹۶
  • ۲۰:۰۰

guest.png?1

سورنا ۹۵

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۶ آذر ۹۶
  • ۲۱:۱۶

در جواب نرجس: بستگی به عمق علاقه اش و سن فرد و اتفاقات آینده و بعضی چیزهای دیگه داره ولی ممکنه.

guest.png?1

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۲ آذر ۹۶
  • ۱۲:۴۴

guest.png?1

به ahmady

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۱۳ آذر ۹۶
  • ۱۱:۳۳

هربار میام یه جوابی برای شما بنویسم، پشیمون میشم،فقط خواستم بگم اون کسی که عاشقش بودم واونم عاشق من بود ،ولی ما هیچوقت با هم دوست نبودیم،من واقعاااا زجر کشیدم، اونم،ولی مدام زنگ میزد به عنوان یک غریبه که فقط صدای منو بشنوه!!یا اصلا حرف نمیزد ،شاید اون وقتی زنگ میزد به قول شما خیال خودش راحت میشد ،خوشحال میشد،ولی میدونی اون زنگ زدن ها چه تاثیری روی زندگی من میذاشت!!!مطمعنم اگه میدونست اونجوری داره منو از زندگی میندازه داره منو به مرز جنون میکشونه،اگه میدونست اینجوری داره قلب منو ذره ذره میکنه شاید اینکار رو نمیکرد، اون خیال خودشو ودلتنگیشو اینطوری شاید برای خودش خالی میکرد وخوشحال میشد،ولی نمیدونست باعث میشه من چه زجرییییییی بکشم،منی که دیگه دستم به جایی بند نبود ،ومدام خودم رو به خاطر اینکه فکر میکردم مقصر بودم سرزنش میکردم،نکن برادر من اگه واقعا دوستش داری ،اگه طرفت متاهله ،کاری نکن که اون هیچوقت بفهمه،بذار بتونه فراموش کنه،منم هزارررررر بار دلم تنگ میشد که فقط صدای اونو بشنوم ولی چون میدونستم اون ازدواج کرده سعی میکردم جلو خودمو بگیرم،شاید اون فکر کرده من فراموشش کردم،شاید اونم مثل شما اینقدر بی قرار بود،شایدواقعا راضی نبود منو اونقدر زجر بده،قطعا نمیدونست!! ثانیا برادر من پیداکردن آدم ها الان خیلی راحت شده،شماتو اینستاگرام با اسم وفامیل خودت عضو باشی ،اولین نفری که شاید هزار بار اسم تورو با پسوند وپیشوند تو اینستاگرام سرچ کرده باشه همون طرفتون بوده،مطمعن باش دنبال هرچی باشی پیداش میکنی ولی ولی مراقب باش نفهمه مراقب باش اگه واقعا عاشق اون هستی نه عاشق خودت،اینم بگم اینکه آدم دلش تنگ میشه فقط صدای طرف رو بشنوه فقط مختص شما نیست فکر کنم همه آدم ها وقتی عاشق میشن بعدجدایی آرزوشون میشه فقط یکبار شنیدن صدای طرف مقابلشون!!نمیدونم شاید اینطوری برای شما یا طرفتون پیش نیاد، البته اینم بگم من خیلی خوشحال میشدم وقتی زنگ میزد،دنیارو بهم میدادن،ولی خوب هر گناهی عواقب داره واگه طرفتون متاهله زندگیشو بهم نریز

guest.png?1

نارین

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۱۳ آذر ۹۶
  • ۲۳:۳۹

بنظر من بستگى به اعتقاد و شخصیت طرف داره چه دختر چه پسر اگه یکى رو براى اولین بار صادقانه به نیت ازدواج دوس داشته باشن بعد به هر دلیلى منجر به ازدواج نشه تبدیل به داغ ابدى میشه که هیچ وقت از یاد ادم نمیره من و عشقم تو دوران دبیرستان که هردومونم همسن بودیم همدیگرو براى ازدواج انتخاب کردیم از اول عاشق هم نبودیم ولى اولین جنس مخالف زندگى هم بودیم تقریبأ دوسال همو خواستیم خیلى وابسته اش شدم تا اینکه دانشگاه قبول شد شهر تهران من قبول نشدم تو شهرستان موندم ترم اول خوب بود اما بعدش سرد شد ازم جدا شد الان چهار سال از جدایی مون گذشته ولى من هنوزم بهش پیام میدم دعوام میکنه ولى نمیتونم شش ساله دوسش دارم دوس ندارم بگم عاشقم چون عشق خیلى مفهوم عظیمى داره نباید ساده ادعا ش کرد عین این میمونه که هیچ عالم بزرگى ادعاى بزرگى نمیکنه ....... ادم اگه دوس داشتنش واقعى باشه حتى اگه طرف بهت بدى کنه بازم نمیشه فراموش کرد شاید بشه بیتفاوت بود ولى نمیشه فراموش کرد وقتى بهش دل بستم شونزده سالم بود اما چون واقعى بود الان که چهار ساله رفته بیست و دو سالمه ولى نمى تونم فراموشش کنم عشق و دوس داشتن واقعى سن و سال نمیشناسه

guest.png?1

نارین

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۱۳ آذر ۹۶
  • ۲۳:۴۴

بنظر من بستگى به اعتقاد و شخصیت طرف داره چه دختر چه پسر اگه یکى رو براى اولین بار صادقانه به نیت ازدواج دوس داشته باشن بعد به هر دلیلى منجر به ازدواج نشه تبدیل به داغ ابدى میشه که هیچ وقت از یاد ادم نمیره من و عشقم تو دوران دبیرستان که هردومونم همسن بودیم همدیگرو براى ازدواج انتخاب کردیم از اول عاشق هم نبودیم ولى اولین جنس مخالف زندگى هم بودیم تقریبأ دوسال همو خواستیم خیلى وابسته اش شدم تا اینکه دانشگاه قبول شد شهر تهران من قبول نشدم تو شهرستان موندم ترم اول خوب بود اما بعدش سرد شد ازم جدا شد الان چهار سال از جدایی مون گذشته ولى من هنوزم بهش پیام میدم دعوام میکنه ولى نمیتونم شش ساله دوسش دارم دوس ندارم بگم عاشقم چون عشق خیلى مفهوم عظیمى داره نباید ساده ادعا ش کرد عین این میمونه که هیچ عالم بزرگى ادعاى بزرگى نمیکنه ....... ادم اگه دوس داشتنش واقعى باشه حتى اگه طرف بهت بدى کنه بازم نمیشه فراموش کرد شاید بشه بیتفاوت بود ولى نمیشه فراموش کرد وقتى بهش دل بستم شونزده سالم بود اما چون واقعى بود الان که چهار ساله رفته بیست و دو سالمه ولى نمى تونم فراموشش کنم عشق و دوس داشتن واقعى سن و سال نمیشناسه

guest.png?1

به ahmady

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۱۴ آذر ۹۶
  • ۱۷:۱۹

من تو نوشته قبلیم فکر کنم منظورم رو درست نرسوندم،من اصلا نمیخواستم بگم که شما زندگی ایشون رو به هم میریزید،من بیشتر خودم وتاثیری که اون زنگ زدن ها روی زندگیم داشت رو گفتم، شرایط آدم ها فرق دارم مورد من هم کاملا با مال شما متفاوت بود،خیلی وقتها آدم وقتی یه مدت که از اون زمان ها میگذره متوجه میشه،درسته سوئ تفاهم هایی پیش اومد،ولی اون کسی که من فکر میکردم عاشقم بود در واقع خودش هم منو نخواست!مورد من کاملا باشما فرق داره!آدم وقتی داغه متوجه نیست من بعداز سال ها فهمیدم که اون خودش اصلا نخواست!! من دیوانه عاشقش بودم،شما اصلا جواب این سوال من رو بدیدلطفا؟آیا امکان داره کسی عاشق یکنفر باشه بعد خودش بره از یکنفر دیگه خواستگاری کنه وباهاش ازدواج کنه؟واز طرف دیگه دلتنگ اولی بشه!!اصلا ممکنه آدم عاشق یکی باشه ولی نخواد که باهاش ازدواج کنه؟!!  قطعا نه قطعا نهههههههه،ولی من احمق بودم من عاشقش بودم،ولی اینم اون اصلا نمیخواست ونمیدونست که من میدونم اونه،من در این مورد کوتاهی کردم اون هیچ قصدی برای به هم ریختن زندگی من نداشت!!من فکر میکنم اون داشت عشق وحالش رو میکرد ومن در اول تا آخر زندگیشش خودم هم نفهمیدم چی بودم!اگه عاشقم بود چرا منو نخواست!!اگه عاشقم نبود پس چرا اونجور رفتار میکرد!البته حق داشت که عاشق من نباشه!اون حق زندگی داشت حق انتخاب داشت!حتما من اونقدر خوب نبودم که دوست داشته باشه باهام زندگی کنه!!حتما من لایقش نبودم!!ولی مگه آدم عاشق عقل هم داره!مگه من عقل سرم میشد! هربار که فکر میکردم اون هنوز تو فکر منه هزارجور فکر وخیال به سرم میزد میگفتم شاید اتفاقی براش افتاده،چرا ناراحته!! نمیخوام نامردی کنم بگم اون قصدی داشت توی زندگی من،نه حاضرم قسم بخورم اون هیچ قصد ونیتی نداره،وچون هم دیدم شما هم مثل اون طرف من قصو نیتی ندارید این رو گفتم،وگرنه اگه کسی بخواد کاری بکنه که دیگه نمیاد این همه زجر بکشه!!! کامل نمیتونم با جزییات بنویسم چون ممکنه یه جورهایی آدم شناسایی بشه!چون عشق ما آوازه بود!وهنوز هم خیلی ها تو کتش هستند که چه اتفاقی افتاد وعلتش چی بود! چون هیچ مانعی برای ما نبود دلیلش فقط این بود اون خودش عمیقا از ته قلبش منو نخواست بقیه اش همه اش بازی بود والکی،اون خودش منو نخوااااااااست،برام دعا کنید تو عقلم یه روزنه ای باز بشه این حرف رو بپذیره که اون اصلا منو دوست نداشت، همه اش دروغه همه اش دروغه 

guest.png?1

نارین

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۱۴ آذر ۹۶
  • ۱۸:۲۱

سلام .... از برادر محترم اقاى احمدى تشکر میکنم بابت راهنمایى که بهم کردن گفتن به عشقم پیام ندم تا شاید برگرده ان شاالله .... من خیلى سعى کردم ولى نتونسم بااینکه حتى چندین بار با خشونت بهم گفته ولش کنم ولى من نمى تونم جز اون با کس دیگه ازدواج کنم همیشه هم از خدا خواستم هیچ وقت دلم به غیر از اون مال کس دیگه نشه .من توسوم دبیرستان که با هم اشنا شدیم شاگرد اول کلاس مون بودم یه دختر معتقد مذهبى که هیچ کس براش باور کردنى نبود که منم با یه پسر رابطه داشته باشم (البته رابطه از نظر هم کلاسى هام وخانوادم وگرنه من و عشقم از همون اول نیتمون ازدواج بود ) فقط یه استثنا و معجزه باعث شد من پا بذارم رو اعتقاداتم رو درسم که عاشقانه میخوندمش اما بعد دل بستگیم افت کردم الانم پنج ساله کنکور میدم .....اینکه چى باعث شد با عشقم رابطه داشته باشم چون طولانیه بعدن میگم.... فقط اینو میگم ما ذره اى به دوستى فک نمیکردیم همون هفته ى اول عشقم به خونوادش گفت میخواد با من ازدواج کنه اما به دلیل سن کم مخالفت شد .... راستى نارین اسمى بود که ما براى بچه مون انتخاب کرده بودیم ....اینم گفتم تا درد دلام با تمام جزییاتش صادقانه باشه

guest.png?1

نارین

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۱۵ آذر ۹۶
  • ۰۹:۱۳

guest.png?1

نارین

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۱۵ آذر ۹۶
  • ۱۱:۵۴

تو این چهار سال که عشقم رفته همه ى اطرافیانم میگن که منم ولش کنم حتى خودش چندین بار بهم گفته ازدواج کنم ولى من اینکارو نمیکنم چون واقعأ بیشتر از همه ى هستیم دوسش دارم یه ناخنشو با همه دنیا عوض نمیکنم از طرفى چون آشنایى ما استثنایى بود همیشه فکر میکنم شاید خدا مهرمو تو دلش گذاشته بود اینطورى خودمو توجیه میکنم که اگه  خواست خدا باشه اخرش خوب میشه  همین باعث میشه به برگشتنش امیدوار بشم هرچند اگه هیچ وقتم بر نگرده فقط اون عشق منه ..... شما دوستان اگه جاى من بودین تصورتون چى بود شما هم مثل من فکر میکردین خدا مهرتونو تو دلش قرار داده بوده و با اعتماد به حکمت خدا امیدوار میشدین یا از نظرتون چى بود؟؟؟؟؟ ممنون میشم اگه دوستان به سوالم جواب بدن . این اخرین پستى هس که میذارم بخاطر حجم زیاد درساى کنکور و دانشگاهم..... یا حق

guest.png?1

به ahmady

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۱۶ آذر ۹۶
  • ۰۰:۲۱

متشکر از نظرتون،البته خودم هم بی تاثییر نبودم،بچگی کردم،اونموقع فکر میکردم که بایدآزادش بذارم تو انتخابش که اگه دوست داره با یکی دیگه باشه،واینکه نمیدونستم باید چیکار کنم، منم وانمود میکردم که با کسی هستم!! خودمم دیگه خسته شدم،البته اینم بگم که من هنوز ازدواج نکردم،و فکر میکنم که اگه از این به بعد اگه ازدواج کردم تاثییر آنچنانی نمیتونه روی زندگیم داشته باشه،فکر کنم من فقط یه کار درستی که کردم همین بود،وواقعا هم باید تا نتونستی قضیه عشقت رو حل کنی نباید سریع ازدواج کنی،البته فکر کنم دخترها خیلی بهتر بتونن با قضیه بعد از ازدواجشون کنار بیان ،نمیدونم تجربه ندارم،هزار جور آدم هست هزارر جور میشه زندگی کرد،

guest.png?1

نارین

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۱۶ آذر ۹۶
  • ۰۰:۵۲

guest.png?1

ماهی

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۱۶ آذر ۹۶
  • ۲۰:۴۸

guest.png?1

آرمان به شیلا خانم

  • آدرس نظر
  • جمعه ۱۷ آذر ۹۶
  • ۱۴:۵۶

guest.png?1

به شیلا خانم

  • آدرس نظر
  • جمعه ۱۷ آذر ۹۶
  • ۲۰:۵۶

دقیقا خیلی از این اتفاقها افتاده یه مورد بود که به دختره یعنی زنش قبل ازدواج خودش مستقیم گفته بود من عاشق فلانی هستم،بعد اونم گفته بود اشکالی نداره من صبر میکنم ومیتونم تورو عاشق خودم کنم!!آره هستن بعضی دخترها!البته اینم بگم شاید واقعا قبل ازدواج زیاد آدم متوجه این چیزها نباشه،من خودم یه واسطه اومده بود همون اولش تو معرفیش گفت این پسر عاشق دخترخاله اش بوده،والان دختر خاله اش ازدواج کرده،ولی نمیدونم من اصلا بهم برنخورد ،دخترها قبل از ازدواج نمیدونن که این مسئله چقدرمیتونه مهم باشه باور کن!

guest.png?1

  • آدرس نظر
  • شنبه ۱۸ آذر ۹۶
  • ۲۳:۰۶

سلام..من تصادفی واردسایت شدم وچندتاازپستای آخرراخون دم ودوست داشتم نظرم رابگم..من نه مشاورم نه روانشناس من فقط یه دوست معمولی وشاغل در آموزش وپرورشم ودبیر پرورشیی هستم .ودوست دارم تاحدودی راهنماییتون کنم خصوصا شماراآقای ahmadyسوال من ازشمااینه .1.اگه روانشناسید اول زندگی خودتونادرنظرداشته باشید 2.تازندگی خودتون اصلاح نشده دیگران راراهنمایی نکنید شایدشیلاخانم ازنظرشماناراحت شده باشن این دلیل نمیشه باهزاران بارعذرخواهی خودتوناحقیرکنید یه رئس ا داره اینقدر بیکاروعلاف نیست که شما هستیدوفکرتون این شده که شیلاخانم شماراببخشه یانه همونطور که گفتید حساسیداین حساسیتتون باعث میشه تاتوزندگیتونم شکست بخوریدپساحساسی نباشیدونخواهیددیگران شماراببخشند چون شمانظرتوناگفتید ومنظوردیگری نداشتید.....واماخواستم چند نکته هم راجب زندگی الان وعشق گذشتتون که بیست وپنج سال پیش داشتید رابگم ...صحیح می فرمایید شماچون عاشق واقعی بودید نتونستید عشق اولتونافراموش کنیدواین باعث شده تادارو مصرف کنید وتااونجایی که خودتون گفتید ازهمسرتون دوری کردید .آیااین ظلم بزرگی درحق خانم شمانیست شماییکه ازروانشناسی سردرمیارید واقعاباید براتون متاسف بود چون اون خانم که عشق اولتون بوده خودشون شماراردکرده پس عشقش واقعی نبوده وبچگانه بوده والان بعدبیست وپنج سال منتظریدایشون ازخودشون خبربدن تاجوون بودید شمارارهاکرده والان خودشم صاحب زندگی وبچه است شمامنتظریدبهتون زنگ بزنه یاخبری ازتون بگیره مطمعن باشید همون اوایل شایدبراش مهم بودید ولی باگذشت چندسال ووابستگی خانوادگی خانمابه همسروفرزنداصلا این اجازه رابهشون نمیده که به شمافکرکنن واین خودشمایید که داریداعصاب خودتون وخانوادتون راداغون می کنید ..پس بهتره به خودتون بیایید وفکروذهنتونادرگیراون نکنید بیشتر به فکرهمسرفعلیتون باشید که اگه متوجه بشه براشون عذابی چندین برابربیشترازشماراداره ازکجامعلوم که خانمتون متوجه قضیه نشده مگه میشه خانم آدم بابیست سال زندگی اصلا متوجه روحیه شمانشده باشه به نظرم غیرممکنه شایدمی دونه وبه روتون نمیاره که واقعامیدونم برای یه خانم چقدرسخته بیست وچندسال کنارش باشید وازش جدابخوابیدومحبتی بهشون نکنیدکه هرخانمی محبت ودوست داشتن براش مهمتره تانیازجنسی...خواهشی برادرانه دارم آقای  ahmadyخودتونابافکرای بچگانه درگیرنکنیدوبابچه های جوون هم صحبت نشید اگه واقعازندگیتونادوست داریدوگرنه براتون متاسفم..خوددانیدمن بعنوان یه دوست نظرم رادادام ..شماهم مثل شیلاخانم زودرنج نباشید وبه صحبتهای من فکرکنید.ممنون......عشق واقعی عشق به زن وبچه است ...زندگی کن که زندگی کردن مهمتراز یه عشق کهنه وقدیمیه...محبت کن تاچندین برابرمحبت ببینید چون خانمااگه باهاشون مهربون باشیداوناصدبرابرشابراتون محبت می کنند..امتحان کن ضرر نداره....درضمن گذشته وخوردن داروبیشتربه خانواده وبچه آسیب می رسونه منظورازلحاظ روحی روانی نه جسمی...کمی بیشتردقت کنی متوجه وضعیت روحی بچه هاتون هم خواهیدشد..وآسیب جسمی وروانی خودتون هم بیشتربابت داروهاست که بافکرتون دارید هم خودتوناوهم خانواده رانابود می کنیدمن ازگفتهوهاتون به این نتیجه رسیدم ووقت گذاشتم وتمامومطالب نربوط به شماراخوب مطالعه نمودم وسرسری وبدون فکرجواب ندادم....این نظروجوابومن برااول وآخرین باره که نوشته میشه ودیگه تکرار نمیشه چون اصلا وقت این چورمسائل راندارم ووقتم پره...انشااله سالم باشید وسالم زندگی کنیدسعی کنید داروهاتوناهم کمتربخوریدچونربابالارفتن سن دچارانواع عوارض وناراحتی هایی خواهیدشد.....خدانگهدار

guest.png?1

ثنا

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۲۰ آذر ۹۶
  • ۰۹:۵۶

خیلی سخته

guest.png?1

رها

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۲۰ آذر ۹۶
  • ۱۷:۲۱

هرعشقی قابل فراموش شدن نیست .بعضی ها که توپستشون گفتن نمیشه عشق اول رافراموش کرد مگه عشق دوم قابل فراموش شدن میشه که اولی نمیشه مثلا آقای....با وجود زن وخانواده وبچه وشغل خوب اگه یه بار یه جورایی عشقش برگرده یااطلاعی از خودش بده خواهی نخواهی به دنبال بهانه هایی می گردی که یا اوراببینی یا بااودرتماس باشیدونمیشه بی تفاوت فقط بایه احوال پرسی تمومش کنید بلاخره انسان جایز الخطاست ممکنه باین اتفاق زندگیش از هم پاشیده بشه خو ب دوست داشتن دروغ که نیست به هر حال بعد از اینکه زندگی دوطرف خراب میشه ،گیرم به همم برسین یا اوضاع واحوال جوری بشه که ازدواج مجدد کنید بعد دو سه سال دوباره فکرزن وبچه خود آدم زندگی کردن باعشق اول هم دچار عذاب وجدان ومشکل چندین برابر خواهد شد.درنتیجه مصرف داروها بیشتر بیماری روحی روانی بیشتر وعذاب وجدان هم به آن ها اضافه خواهد شد .پس بهتره زندگیتونا به هم نریزید وخودتونا بااین چرند وپرندها آزار ندهید.که این خیانتی بس بزرگ می باشد..موفق باشید.

guest.png?1

مریم

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۲۰ آذر ۹۶
  • ۱۹:۴۸

 براهمه آرزوی خوشبختی دارم...

guest.png?1

علی

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۲۳ آذر ۹۶
  • ۰۰:۴۷

guest.png?1

علی

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۲۳ آذر ۹۶
  • ۰۱:۲۳

guest.png?1

مریم

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۲۳ آذر ۹۶
  • ۲۲:۴۶

guest.png?1

مینا

  • آدرس نظر
  • جمعه ۲۴ آذر ۹۶
  • ۰۱:۴۱

آخ آخ آخ ازدل بعضی ها ..

guest.png?1

رهابه a

  • آدرس نظر
  • جمعه ۲۴ آذر ۹۶
  • ۰۹:۴۳

سلام.                                من بعنوان یه دبیروخواهرشماچندتاسوال ازشمادارم اگه مایل به تجات خودتون وزندگیتون هستیدبه سوالاتم جواب بدیدوگرنه من دیگه براتون پست نزارم یعنی درواقع بیخودی وقتماتلف نکنم..علت راهنمایی من به شماوعلاقه مندبه صحبتاتون مشکل زندگی خودم وهمسرم بوده همسرمنم مثل شمابه عشقش نرسیدومنابعنوان همسرخودش برگزیدوالان حدودهفده هحدهدسال داریم زندگی می کنیم ومحبت اوبه من نه تنهاکمترنشده بلکه چندین برابره ...من این صحبتهاراراجب زندکی خودم گفتم زیراوقتی دیدم خانم شماهم درد مناداره خواستم وانتخاب کردم تاشماراراهنمایی کنم وبتونم نجاتتون بدم تاحدودی هم ماتومدرسه بابچه های دبیرستانی سروکارداریم ومشاورهم داریم خودم رشته امورتربیتی خوندم وچون مشکل بچه های دبیرستان اینچنینی هست وشاهدزندگی بعضی بچه هابعدازدواج هم بودیم تاحدودی بااین مسائل آشناهستم پس شایداگه شمابامن همکاری کنیددروقتای بیکاری میتونم پست شناراخونده وراهنماییتون کنم حالااگه مایلید به سوالاتم جواب بدید...1-ازدواج دوم شما برای فرارازعشقتون بوده یابعنوان همسرزندگی .2-ازصحبتهای قبلی متوجه مهربون بودن همسرشماشدم بااین که بیست سال ازش جدامی خوابیدولی ایشون همچنان توزندگیشون صبوروبه روتون نیاورده آیارابطه واخلاق وخصوصیات خانم شما هم مثل خودشماست یادوست داره جداباشه ؟3-به احتیاجات ایشون احترام گذاشتیدوغیرازاحتیاجات روزانه ازلحاظ مهروعاطفه وگذاشتن احترام باایشون چگونه برخوردی داشتیدوداریدایشون باشماچگونه؟4- دیدتوندراباید تسبت به گذشته عوض کنیدوازخوردن داروهاکم کنیدتابتونم شماراتاحدودی که بشه به زندگیتون برگردونم وبتونیدزندگی خوبی راکنارخانواده داشته باشیداگرمیتوانید شماراهمراهی کنم واگرمی بینیدنمیتونید وهمچنان درگذشته سپری می کنید پس کمکی ازمن برنمیادوتااینجاازشماخداحافظی کنم؟من سعی می کنم روزی یادوروزی سری به این سایت بزنم چون واقعاسایت خوب ومفیدی هست ومیتونه زندگی خیلیهارانجات بده یاازدردشون کمترکنه اگرجواب سوالاتم رادادیددرخدمتم وگرنه خدانگهدارشما.دیگه وقتتون ووقت خودم رانگیرم.درآخربه شمابگم بعدبیست سال زتدگی بایدبدونیداون خانم اصلا براتون اهمیت قائل نبوده وفقط شمارابعنوان یه دوست پسرنگاه می کرده نه بعنوان همسرپس سعی کنید اورااذهنتون دورکنیدزیرامطمعنم دوستی بیست سال پیش شمادرنظرایشون بسیارکمرنگ وحتی شایداصلا یادشمانیست ونخواهد افتادواگرهم توخاطراتش هستید مطمعنم احساسی که شمابه اوداریددراواصلانیست ایناازته قلبم دارم می گم.فعلاتابعد..موفق باشید.

guest.png?1

رهابه مریم

  • آدرس نظر
  • جمعه ۲۴ آذر ۹۶
  • ۱۰:۲۹

نظرتون واقعادرسته من ب باشماموافقم اگه عشق گذشته راببینیم اطنینان صددرصدبهتون میدم آنچنان که توذهنمون اوناتصورمی کنیم نیست باگذشت زمان دیداوسلیقه هاواخلاقلادرکل عوض میشه پس بادیدن اون اصلا احساسی بهمون دست نمیده شایدبه یادگذشته هابیفتیم وخودموناتبرئه کنیم...همین ..

guest.png?1

زهابه a

  • آدرس نظر
  • شنبه ۲۵ آذر ۹۶
  • ۲۳:۰۵

سلام دوست گرامی.             باتشکرازلطف شماباتوجه به بیانات شماراجب من خصوصیات رفتاری من بعداردواجم کاملامتفاوت وبرعکس صحبتهای شمادرموردمن بوده منظوراول زندگیمونامیگم اگه بشه شایددرپست بعدی براتون تاحدودی مختصربیان کنم اگه عمری باشه ووقتم اجازه بده البته فقط درجهت شناخت بهترهمسرتون....

guest.png?1

رهابه a

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۲۶ آذر ۹۶
  • ۰۰:۵۴

سلام.باتشکرازلطف شما باتوجه به بیانات جنابعالی،خصوصیات رفتاری بنده درابتدای زندگی درست برعکس فکرشماست که اگه عمری باقی باشه درپست بعدی براتون بیان میکنم فقط بابت شناخت بیشترهمسرتون..درادامه صحبتم شمارامطمعن کنم که فکرنکنیدمن چون خانمم واحساساتی این صحبتهارامی نویسم،خداگواهه نظرات من طبق گفته های مشاورمدرسه ومطالعه ای که درمورد مسئله شماداشتم می باشدپس امیدوارم بادقت مطالعه نمایید واگه موردی دیدید انتقادکنیدمن هیچ ناراحت نمیشم .ببخشیدمن مجبورم مسائل رابازکنم اگه موردپسندشمانیست قبول کنیدمشکل خودتونید،باتوجه به صحبتهای شماوهوش وذکاوتتون ازاین که قبولم داریدمقصراصلی خودتونیدواین نشان دهنده ذهن روشن شماست میریم سراصل مطلب.طبق گفته هاتون همسرتون:آدم مهربونیه همه میگن!!اوایل زندگی ازدوری شمادرکنارش ناراحت ورنج می برد!!دوست نداره جداباشه!!رفتارمن بااوبراش شدعادت!!(احسنت خودتون به جواب رسیدید..عادت..)همین عادت باعث تحمل ایشون شده یابهتربگم وجودبچه هاباعث شده تااززندکی درکنارشماگلایه ای نباشه یاشایدموارددیگه که خودتون بهترمی دونیدبه خانمهاتوجامعه ی مازیادی ظلم شده وعرف جامعه ی ماباعث شده بیشترخانم هابامشکلات زندگی کناربیان وبه خاطرخانواده ازفکرکردن به خودشون گذشت نمایندوبیشتربه فکربچه هاباشندتانیازهای خودشون واین مسئله کمی نیست نه فقط درخصوص همسرشمابیشترمشکلات اینچنینی...برآوردن احتیاجات روزانه وظیفه ی هرشوهری به خانواده است واین منتی برهمسرشمانیست هرچندمعلومه شماواقعاواقفیدورعایت می کنیدواین هم یکی ازخصوصیات مثبتتون ،درادامه گفتیدشاغلن ومعلم شغل خسته کننده وپردردسرولی شغل معلمی اگه باعشق همراه باشه بهترین شغل یه خانم محسوب میشه شماچون خودتون رئس اداره ایدفکرنکنید کارخانم شمامهم نیست اگه دقت کنید متوجه میشویدکه همه ی مهندسین وپزشکااززحمات معلمان دلسوزه انشااله که باشغلشون مشکلی ندارید.اگه بودبرامون می گفتیدپس خداراشکر که نبوده..وامادرمورد رفتارخانمتون بادخترخانمتون هرمادری وظیفه داره تاقبل از سن بلوغ مسائل ومشکلات جامعه رابراش بازکنه واوراازمشکلات موجودباخبرکنه .آیامطمعنید که ایشون دراین مورد بادخترخانمتون صحبتی نداشته ،غیرممکنه وبایدبدونیددخالت بیش ازاندازه وبی جاتاثیربدتری به دنبال داره مگراین که موردی بوده که بایدهم مادر وهم پدربامحبت ورفتاردرست مشکل رابرطرف نمایندواگرخانمتون دورمتوجه رفتاربچه هامیشه نشونه ضعف شوهرداری نیست این مسئله جداست وربطی به همسرداری نداره وازاین مواردتوزندگی هرجوونی پیش میادنه ابنکه بخوام بگم موردی بوده متظورمن درموردهردختروپسری توسن دخترخانم شمامسائلی هست واین وظیفه هردوی شماست که فرزندتوناآگاه کنیدفقط همسرتون به تنهایی نمیتونه درواقع دخترابیشتربابائی هستن وحرف پدررابیشترقبول دارن تامادرپس شمابارفتاردرستتون میتوانیددخترخانمتون رامتوجه بعضی مسائل کنیدواشکالی هم نداره بلاخره شمابه مسئله بیشترواقفید چون خودتونم جوون بودید وجوونی کردید..غیرت شماهم تاحدودی خوبه ولی بیشتراصلا خوبیت نداره...بپردازیم به مشکلات اصلی تااین جامواردی گفته شد که توزندگی همه وجود داره واصلا ربطی به آئین همسرداری نبوده...واقعابایدبدونیدچقدرناراحت کنندست که زنی ببینه یامتوجه بشه شوهرش داره به روزهایی که بادختردیگری بوده فکرمی کنه ودائمااون روزهاراتوذهنش مرورمی کنه واقعادل این خانم می شکنه وتکه تکه میشه "این شماییدکه اوراوارد زندگیتون کردیدواین شمایید که اورابعنوان هنسرانتخاب کردیدودرواقع این شمایید که باید خودتون راتودل همسرتون جابدیدواین شمایید که بامحبت کردن به دختری که واردزندگیتون شدهباعث جلب محبت اومی شوید.باتوجه به زندگی چندساله ی شمابازم به عشق قبلیتون فکرنی کنیدوبازم متتظریدتلصداشابشنویدیااوراببینید..آیاازاین همه عشقی که به اوداشتیدیک درصدبه خانمتون هم داشتییدبرای عشق قبلی هدیه می گرفتیدبراخانمتون چطور؟اگرچنین نبوده این زندگی تبدیل به چرخه ی معیوبی شده که اگرتلاشی دررفع آن نشه متزلزل خواهدشداگرهم ادامه داشته باشدهیچ وقت ازدل خانمتون بیرون نمیره ومطمعن باشیدضربه ی روحی اوبیشترازشماخواهدبودباگذشت زمان براتون ثابت خواهد شدمگراینکه خودتان دررفع آن کوششی داشته باشید..شماواقعاپرتوقع هستیدکه فکرمی کنیداین وظیفه خانمه که خودشاتودل شماجاکنهدرحالی که همیشه مردعاشقه وزن معشوق "مردطالبه وزن مطلوب پس وظیفه شماست که بامحبت کردن محبت ایشون راجلب کنید،اگه دخترخانمی متوجه بشه تودل هنسرشدغیرازخودش کس دیگری نیست واقعاعاشق همسروبچه هاش میشه ومتقابلا اورادوست داره واین صحبت شماغیرمتطقیه که شماعاشق کس دیکری بودیدکه واقعاعاشقتون نبوده وباکس دیگه ازدواج کرده لعدبادختری ازدواج می کنید که عاشقش نبودیدونیستیدفقط بعنوان همسرودوری ازفکروخیال وکاری هم نکردیدکه محبت اوراجلب کنید ،همچنان درگذشته خودتون به سرمی بریدازاحساسات خانمتون واقعابی خبریداوراواردزندگی خودتون کردید وانتظارات اینچنینی داریدکه ایشون به شمامحبت کنند وخودسوناتودل شماجاکنند،این نهاین خودخواهیه درواقع اوزن بیچاره رافدای خودخواهی خودتون کردیدواگربه دنبال راه حل نباشیدبرای شماجای تاسفه...پسری که عشق قبلیش هنوزتودلشه وامیدواره روزی برگرداوهرشب رابااوسپری می کنه درکل نبایدازدواج بادیگری می رفت واگرهم تشکیل زندگی داده ومطمعنه که عشق قبلیش هم ازدواج کرده نبایدغیرتش اجازه بده به زن مردم فکرکنه وازکلمات محبت آمیزبرای دیگری استفاده کنه که این خیانت بزرگی درحق همسرش بوده وخواهدبوددرآخرباید بگم که خانم شماهمسرداری رابهترازشمامی دونه واین شمائید که بایدبارفتارتون محبت اوراجلب خودتون کنیدامتحان کنیداگه غلط گفتم توهمین سایت تف بندازیدتوصحبتهای من وهرآنچه دوست داریدبه من بگویید...درضمن رفتارای زیرنشونه ضعف همسرداری است اگه شامل خانمتون هست درخدمتم..1-توهین به شخصیت شما2-پاسخ منفی به نیازشما...3-بی احترامی به شماوخانواده شما4-برخوردنادرست دربرابردبگران نسبت به شما5-رعایت نکردن شئونات اسلامی وداشتن رفتارنامناسب باجنس مخالف6-پایمال کردن حقوق شما.اگرواقعابه دنبال راه حل بودید به اندازه کافی شماراروشن نمودم انیدوارم شاهدتغییرات زندگی شماباشم.بارعایتوموارد بالارفتارخانمتون نسبت به شماصد درجه تغییرخواهدکرد ازدیگرموردی که خودم متوجه شدم سخت گرفتن زندگی باعث مشکلات زیادی میشه خواهشاسخت نباشیدمنظورجدی بودنتون..باگذشت وعطوفت روحیه شماهم بهترخواهدشد...انشاالله مطالب برای شماودیگرجوونهاسودمندباشه..شرمنده بدون رودرواسی مسائل رابیان کردم..موفق باشید.اگه بتونم ووقتم اجازه بده درپست بعدراجبدخودم خواهم گفت متشکرم وقت میزارید ومطالعه میکنیدوامیدوارم بهتون برنخوره بلاخره شما رئیس اداره هستیدشایدناراحتتون کرده باشم درواقع این مسلئل واقی زتدگیتون بوده که بادقت خوندم وراجبش سوال کردم بعدپاسخ دادم یعنی من دیشب صحبتهای شماراخوندم وامشب وقت کردم جواب بدم...خدانگهداراگه غلط املایی دیدیدبه بزرگواریتون ببخشیدسریع نوشتم.

guest.png?1

زهرانانا

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۲۹ آذر ۹۶
  • ۰۱:۲۳

سلام من 4سال ازدواج کردم ونتونسم فراموش کنم بعضی وقتایک هویی خیلی دلم میگیره ،شوهرم خیلی دوسم داره ازاونم ازهرلحاظی خیلی سرتره ولی بازم توذهنم هس میدونم بده شوهردارم ازخدامیخوام کمک کن فراموش شه وهمه عاشقابهم برسن آمین.

guest.png?1

نرگس

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۳۰ آذر ۹۶
  • ۲۲:۱۵

با عشق اولم عروسی کردم ولی یادم رفته بود که اگه عاشقم بود زودتر باهام عروسی کرده  بود آلانم احساس میکنم در گذشته عشقی داشته انگار معشوقش  همین نزدیکی هاست انگار داره بهم خیانت میشه.انشالله هر کی خیانت نمکینه بهش خیانت بشه تا درک کنه خیانت چیه از جون دادن هم سخت تره جون دادن یه لحظه س  ولی خیانت مثل سرطان کاش همین امشب همین ثانیه ها نفس آخرو میکشید م

guest.png?1

r

  • آدرس نظر
  • جمعه ۱ دی ۹۶
  • ۱۷:۱۴

guest.png?1

به a

  • آدرس نظر
  • شنبه ۲ دی ۹۶
  • ۱۰:۳۵

شما از نظر روحی خیلی داغون هستید،یا به مشاور مراجعه کن که مستقیم حرفهاتو بهش بزنی سبک شی،یا اینکه خودت هر روز بشین تمام خاطراتی رو که داری رو مدام بنویس وآتش بزن،تا هرچند بار هم که شد،اینجا کسی نیست که به شما کمک کنه! البته کارشما هم اشتباهه که از ایشون راهنمایی خواستید! اگه دنبالش باشی خودت خیلی بیشتر میتونی به خودت کمک کنی! چندتا کتاب خوب بخون! راهنمایی هاشون خیلی کمکت میکنه،ولی اصل واساس همه چیز فقط نوشتنه اون خاطره ها روی کاغذ به طور مداوم هست،که کم کم تخلیه وفراموش میشی،ما هم این زجرهارو کشیدیم،اول خدا کمک کرد بعد این نوشتن روی کاغذ وبازگو کردن باعث شد آزاد بسم،زمان میبره ولی بعد یه مدت به خودت میای میبینی آزاد شدی! این خانم هم چون شوهرخودش قبلا عاشق یکی دیگه بوده همه اش میخواد بگه که این فکر وخیال ها دروغه ودست خود آدمه!! گفتن کلمه گذشته رو رها کن گفتنش راحته!!!!!! ولی مگه به این راحتی هاس!! همه میدونن باید گذشته رو رها کنی !!! ولی مگه گذشته آدمو رها میکنه!!!! برادرمن شما آدم خوبی هستید فقط روحتون داغونه درسته اینجا کسی همدیگه رو نمیشناسه ولی بازم روح بشر عزت داره!! روحتو خورد نکن! بیخیال شو حالا هرکسی هرفکری درموردت کرد! به نظرم فضای مجازی مخصوصا این سایت گفتگوی روح آدم ها وواقعیت درون آدم ها هست! هرکدوم از این آدم ها که میان نظر میذارن شاید اگه ببینیشون باور نکنی این نظرات واقعیت درون اونها باشه!!  هر کی این پست رو میخونه ازش میخوام برای منم دعا کنه،دعای آدم دلشکسته عجیییب گیراست،برادر عزیز شما هم موفق باشید،ضمنا حواست باشه سابقه کامپیوترتون رو پاک کنید

guest.png?1

آرمان

  • آدرس نظر
  • شنبه ۲ دی ۹۶
  • ۱۳:۰۶

میخواستم برای اولین باریه پست بگذارم بیشتر درجواب خانم نرگس وخانم رها . بعضی مواقع تو این سایت میام با خانمم و پستها را میخونیم و برای هردومون هم جالبه . اما پستی نمیگذاریم . یعنی چیزی نداریم که بخوایم بگیم .!خانم نرگس باید به شما بگم با خوندن مطالبتون خیلی خیلی متاثر شدم وناراحت . هم من هم خانمم. گفتید با اولین عشقتون ازدواج کردید . اما شاید شما عشق اول همسرتون نبودید .و اینجا میخوام از پستهای قبلی یه آقا که نوشته بود آیندتونا الان در جوونی از بین نبرید وگریبان گیرتون میشه استفاده کنم هرچند چندین بار گفته که درموردم نظر ندید اما نظری نمیدم و فقط از صحبتهاشون نکته برداری کردم . واقعا درست گفته . همین اتفاقاتی که الان می افته همون ندونم کاری های جوونیه و الانم برای همسرشما پیش اومده و خصوصا همسرش که شما باشید را با این کارش داره داغون میکنه . البته این جنبه منفی قضیه بود . شایدم اصلا همچین چیزی نباشه وشما این احساس را کردید وصحت نداشته باشه . و گفتید اگه منا میخواسته زوترازدواج میکردیم شاید شرایطش را اونموقع نداشته و گزینه هی دیگه . و شایدم کاری کرده که شما حساس شدید وهمین حساسیتتون باعث شده همه چیزرا منفی ببینید واصلا خیانتی درکارنباشه . یه خورده مثبت ترفکر کنید شاید بفهمیدکه رفتار یا هرچیزدیگش طبیعیه و از وقتی که شما حساس شدیدبراتون همون رفتار عادی غیرعادی جلوه میکنه . انشاا... که همچین چیزی نیست وشما هم تامطمعن نشدید خودتونا زجر ندید. اگه عاشقتونه مطمعن باشید اشتباه میکنید واین فقط سوء تفاهمه که تو ذهن شما کم کم بزرگ شده و ازش غول ساختید.من وخانمم که 90 درصد احتمال میدیم همچین چیزی نیست . پس زندگیتا خراب نکن وخودتا زجر نده .
در خصوص خانم رها باید بگم که تا اونجا که حوصله کردم یه چیزهائی خوندم وچون پستها خیلی طولانی بود حوصله نکردم کامل بخونم .و تا اونجا که فهمیدم شما بهش مشاوره میدادید و اونم استفاده میکرده اما اخرین پستش یه خورده نظرم راجلب کرد  و تا آخر خوندم و پست شما را هم خوندم و اول دیدم اصلا شما چیز بدی نگفته بودید و نمیدونم چرا اون آقا این برداشت را کرده و چون با خانمم غیر زن وشوهر بودن رفیقیم و بعضی وقتا باهم این پستها را میخونیم چونکه ما هم هر دو عشق اول هم بودیم و ازدواج کردیم و خیلی هم خوشبختیم . خوشبخت ترین انسانهای روی زمین .خلاصه به خانمم گفتم بخون ببین شما نظرت چیه که دیدم باخوندن چند خط . خصوصا اونجا که گفتید اطلاعات شخصی شما . و من شوهر دارم ...گفت اون آقا حق داره و برداشتش درست بوده . که دقت کردم دیدم واقعا اگه بدون منظور هم گفته باشید برداشت همون میشه که خانمم واون آقا گفته ... و نمیفهمم که چطور به شما آدرس وبلاگش را داده ولی هنوز هردو برای هم ناشناسید . ولی بگم که تا اونجا که از اون آقا (دلخواه اسم نمیارم چون میدونم منظورم را میفهمید کی رامیگم) از خودش نوشته و چیزهای دیگه . هردوما . من وهمسرم . به این نتیجه رسیدیم که خیلی صادقانه گفته. هم در مورد بدی های خودش هم درمورد خوبیهای خودش و زندگیش و.... مثلا از خودش تعریف کرده .نه تعریف به اون منظور که همه تعریف میکنن . تعریف کرده صادقانه گفته وگرنه کی میاد از خودش تعریف کنه که میدونه بعد پشت سرش فوشش هم میدن . و گفتم هردو ما به این نتیجه رسیدیم که همه چیز را صادقانه گفته. نمیدونم شایدم این نظر ما بود شاید بقیه نظر دیگه ای داشته باشن . خلاصه شما با این کارتون اعتماد او را صلب کردید و این باعث خواهدشدکه مثل قبل فقط تو خودش بریزه و دیگه درموردش باکسی مشورت هم نکنه چه برسه به اعتماد.چون تا اونجا که فهمیدم اون رئیس یک ادارس و هرچقدر هم که اینجا بگه من اینجا مخاطبم وچیزهای دیگه اما رئیس بودنش دیگه توخونشه . منظورم را میفهمید؟ یعنی میخوام بگم اگه بریدتو اون اداره که اون رئیسشه شاید اصلا باورتون نشه که این همونه که خیلی ساده در پستهاش صحبت میکرد . و چون به گفته خودش بعد از چندین سال عشقش رافراموش نکرده و نتونسته حتی تو اینهمه مدت با کسی حرف بزنه . اول این پست را که پیدا کرده چون ناشناس بوده عقده هاش را خالی کرده و بعد تو اینهمه آدم شما را محرم دونسته وخواسته ازتون کمک بگیره و چون رئیس ادارس پس همه میشناسنش نمیتونه پیش روانشناس بره و بخواد از عشق و این چیزها صحبت کنه مگر اینکه شهر دیگه بره پیش روانشناس . و درمورد وبلاگ هم بگم اینطور که برداشت ما دوتا بود احتمالا شما در روستا زندگی میکنید یا اینکه تو فضای مجازی نمیرید . چون وبلاگ یا سایت بازم به قول خودش حریم شخصی نیست . شما برید پیش یه ناشناس وبهش بگید وبلاگ دارید و اگه داشت آدرسش را ازش بخواید ببینید چی میگه . آدرس را میده که هیچ میگه به دوستاتم بگو تو وبلاگم بیان . چون هرچی بازدید کننده بیشتر باشه وبلاگ به زبان ساده تر میشه مهمتر واز این چیزها. اگه حریم خصوصی بود اینهمه مطلب را در سایت ووبلاگ پس برای کی مینویسن ؟ من و همسرم وحتی پسرم که یکسال ونیمشه همه وبلاگ داریم و از بچه گلم وبللاگش فقط عکسهاشه از اول تاالان . و نمیبینم کسی را که وبلاگ نداشته باشه یا لااقل ندیدم . نمیگم همه دارن . من ندیدم. ساختن وبلاگ کلا 5 دقیقه طول میکشه و داخلشم خواستی پست بگذاری واز خودت چیزی نداشته باشی بگذاری از سایتهای دیگهاطلاعات کپی میکنی میاری تو وبلاگ خودت .مثل 90 درصد همین وبلاگ ها که باز میکنی . و بگم که اگه منظور شما همون برداشت بوده که اون آقا کرده و ما هم به همون نتیجه رسیدیم . خب آبجی اولا اگه از صحبتهاش برداشت بدی کردید یادر وبلاگش چیز دیگه بودمن نمیدونم و شما خوندید . خب دیگه اصلا جواب نمیدادید و تمام میشد و اعتماد اون آقا هم صلب نمیشد چون اون منظور نداشته و شما برداشتتون این بوده و وقتی پستی براش نمیگذاشتید خب اون فکر میکرد دیگه دوست ندارید تو این سایت بیاید ویا اصلا رفتید مسافرت طولانی و کم کم اصلا شما فراموش میشدید . ودوما اصلا میگیم یا میگیریم منظور داشته و همچین آدمی هست . یا واضح بگم آدم درستی نیست .اصلا اون شما را دیده یا میشناسه یا قیافتونا دیده که مثلا بخواد از شما خوشش بیاد واز این حرفها . که اگه بود با توجه به وضع مالی و شغل و... تا اونجا که میشه حدث زد . میتونست دنبال این کارهای مزخرف بره و کم خانمهائی راهم نداریم که بهش جواب مثبت هم میدادن .. که باید بازم بگم باتوجه به شغلش و با توجه به خصوصیات اخلاقیش که گفتم نظر ما دوتاست کاملا واضحه  اهل این چیزها اصلا نبوده . واگرنه با دیدن یک دختر اینهمه سال خودش را عذاب نمیداد .این نظر ما دوتا بود نظر بقیه شاید متفاوت باشه.والسلام /یاحق

guest.png?1

نازنین

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۳ دی ۹۶
  • ۰۸:۰۴

سلام خسته نباشید"منم جزوافرادی هستم که مطالب مربوط به سایت رادنبال می کنم ودوست دارم وخواهش می کنم نظریاپاسخ آقای نجفی محترم  راراجب صحبتهای خانم رهاوآقای aوآقای آرمان برامون بیان کنند ؟آیاخانم رهادرست گفتندیاآقایون آرمان وبقیه...باتشکرمنتظرپاسخ ایشون هستیم.

guest.png?1

sa

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۳ دی ۹۶
  • ۱۲:۴۸

منم جزو دنبال کنندگان وبلاگم ومیخموام نظرم را بگم چون انگار نمیتونم نگم ؛ ولی فقط نظر خودمه ؛ من هم برام مطالب جالب شدو از چندین پست قبل شروع به خوندن کردم و ماجرا را فهمیدم . خانم رها شما کار درستی نکردید . اول بگم درمورد وبلاگ که خیلی آتیش گرفتم ؛ آقای a بصورتهای مختلف بهتون گفت وفهموند تا میتونست طوری که کسای دیگه نفهمند که تو وبلاگش نظر بدید تا به قول خودش  نشه مثل الان که همه بخوان در مورد نظراتتون نظر بدن . و همینکه شما وبلاگ را بلاخره فهمیدید واضح گفتید که تو وبلاگتونم میرم.!! مثل این میمونه که به کسی بگی در گوشم بگو و طرف تو جمع داد بزنه ! و باعثش این شد که غیر از اونهائی که دوستان گفتن مثل اعتماد و ازاینجور مسائل . آثای a وبلاگش را حذف کرده.چون صبح که باز کردم دیدم وبلاگ حذف شده و ازمطالب قبلی که در حافظه googleمیمونه مدتها طول میکشه که کاملا حذف بشن مطلبی را از وبلاگ خوندم از این لحاظ میگم آتیش گرفتم . چون وبلاگش عالی بود ساده و در مورد تمام مسائل از درخت بگیر تا رایانه و چیزهای دیگه .و رتبه وبلاگش عالی بود.که حتما کس دیگه وبلاگش را یا مطالب آنرا به نام خودش ثبت خواهدکرد. با اینکه بازدید کننده معمولی داشت اما مطالبش عالی بود کپی نبودن به جز 2-3 موارد. من حدودا 2 سال پیش یه مشکل داشتم در مورد اینکه آنتی ویروس روی سیستمم نصب نمیشد . یعنی ویروسی هست که نمیگذاره و هزار سایت باز کردم همه در آخر میگفتن باید ویندوز عوض کنی . هم تو سایتها هم از هرکجا که پرسیدم .. بعد از عوض کردن ویندوز 1 سال خوب بود بعدوباره همونطور شد و دوباره تو سایتها گشتم وتو یه سایت راه حلش راپیدا کردم و انجام دادم درست شد . و بعد که وبلگ آقایaرا خوندم  دیدم سرمنشا این راه حل دست این آقا بوده و چقدر هم ساده توضیح داده که کسی هم که از رایانه یه ذره سر دربیاره میفهمه . منظورم اینه که این آقا راه حلش را پیدا کرده .با توضیحاتی که داده بود وبه زبان ساده هم مینوشت فهمیدم .الان تو هر سایتی بری به طریقهای مختلف این راه حل را گفتن اما اینقدر پیچ وتابش دادن که نگو... اما اونموقع هیچ سایتی نبودکه در مورد این راه حل چیزی گفته باشه . وموارد دیگه که احتمال میدم بازم سر منشا همین آقا بوده ...این فقط یک مطلبش بود  و به نظرم همونطور که خودش میگفت از نظر هوشی بالا بود . و کسی که بتونه با این اعصابی که داشت و فکر و خیالهاش2 تا مدرک بگیره . و بخوانش برای ریاست ونگذارن که بره میشه اینا فهمید . کلی بگم الان یکی رئیس جائی بشه یا با پارتی میشه یا نمیگذارن دوام بیاره . و در مورد راهنمائیهائی که خانم رها بهش میکرده . باید بگم تو این چند پست که خوندم حتی 1 بار ندیدم خانم رها بگم اینجا حق با شماست با اینکه بعضی موارد واقعا حق باهاش بوده. اخه پیش روانشناسم بری اگه 100در100 مقصر یک طرف قضیه باشه بازم روانشناس چند چیز را میگه حق با شماست .اگه درست هم نگه برای دلگرمی و اعتماد کردن هم شده میگه . ولی خانم رها حتی 1 مورد نگفته اینجا حق با توهست همش مقصر شمائید وخانم مقصر نیست و شما دارید اونا عذاب میدید و از این جور حرفهای تکراری . اون که بنده خدا خودش داره میگه مقصرم نیازی نیست شما فقط طرف خانم را بگیرید.. با اینکه بعضی موارد واقعا حق باهاش بوده .دوستان بخونن ببینن درست میگم یا نه؟ مثلا وقتی مریض بوده وخانمش میره برادی دین خواهرش تاعصر . خب اصلا گیرم شوهرکسی معتاد و بی بند وبار و مزخرف و... باشه آیا همسرش تو این موقع ولش میکنه میره و بعد هم بگیم تو خانواده اینجور مسائل هست . خب اگه اینطوره .مسائل مثل مسئله ای که برای آقای  a در جوونی پیش اومده وهنوز از ذهنش بیرون نرفته  هم هست . چرا اینا نگفتید؟ یا خانم رها اون پستهای اول که آقای a بهش اعتماد کرده . گفته مایل به نجات شما هستم و میخوام زندگیتونا نجات بدم و از این حرفها . خانم عزیز فوق تخصص یا پروفسور روانشناس اینطوری صحبت نمیکنه که شما کردید . نهایت میگه با کمک همدیکه انشاا... بتونیم مشکلتونا حل کنیم . و آقای a هم از اول تا آخرکه خوندم ندیدم اصلا ازحرفهاتون ایراد یا خرده ای بگیره ! دلیلش را آیا فهمیدی؟؟اون آقا اینها را میخونده اما به روتون نمی آورده همونطور که گفتم از لحاظ هوشی واقعا خوب بود. نگفته چون اون مطالبتونا نادیده میگرفته و به نظر من میگفته اخلاقش اینه و بهتر از این نمیتونه صحبت کنه یا موضوع را بهتر بگه . یا چون دیده  یا اینطور برداشت کرده که شما دلسوزانه دارید میگید اصلا به روتون نیاورده واگرنه به بچه 12-13 ساله هم اینطوری بگی بهش برمیخوره . چه برسه به ...  . که این میشه فهمید که چقدر آدرم فهمیده ای هست .به  جای اینکه بهش بر بخوره فقط جاهائی را که به دردش میخورده ازش استفاده میکرده یا هرچیزکه میشه اسمش را گذاشت .  اون آقا اولا همش خودش را مقصر میدونست و تو تمام پستهاش اینا تکرار کرده ولی شما بازم تکرار و تکرار که مقصر شمائید  مقصر شمائید! و به نظرم برخلاف نظر بعضی دوستان با توجه به شغل مهمش وتحصیلاتش مغرور نیست و در پستهای قبلی هم به نظرم همه اتفاق نظر دارن که آدم خوبیه و روراست وبدون شیله پیله .خیلی راحت برای بعضی مسائل خیلی تشکر و درمورد مورد بعضی مسائل  دیگه خیلی راحت عذرخواهی میکنه که این نشانه ضعف یا همچین چیزها نیست . این نشانه شخصیت آدمه . البته به نظر من . شاید دوستمون گفتن چرا عذرخواهی میکنی با اینکه نمیشناسیش . دلیلش این بوده که اونم مثل من ازاین صحبتها ناراحت شده اما مثل من رو راست حرفش را نزده و فقط دوستانه گفته بهش عذرخواهی نکن . البته کامنتم فقط شد مربوط به ایراد گرفتن از رها. اما چون با چیزهائی که گفتم واقعا نمیتونستم نگم . و هرچی گفتم صادقانه بود و منظور بدی هم نداشتم .خصوصا وبلاگ که واقعا حیف از اون وبلاگ ساده و پر معنا ومطالب خوب . که با یک اشتباه خانم رها نابود شد رفت . خانم رها میدونید یه وبلاگ ساختن به قول دوستمون 5 دقیقه وقت میگیره اما گذاشتن مطلب از خودت نه کپی کردن چقدر وچند سال طول میکشه . تازه بخوای به این رتبه که این آقا رسیده بود برسی . ولی راحت این آقا حذفش کرد چون به نظرم چیزهای دیگه براش مهمتر بوده .اینم یکی از خصوصیات مثبت آقای aهست که راحت ازخیلی چیزها میگذره مثل همین وبلاگ . وبه نظرم . نازنین  درست گفتن ؛ آقای نجفی لطفا شما هم یه نظر بدید متشکر میشیم . هر چی باشه شما بیشتر از ماها و بقیه هم تجربه بیشتر وهم  با اینجور مسائل سروکار داشته ودارید  . تا اگه بعضی از ماها اشتباه میکنیم بفهمیم که برداشت کدام ما درست بوده یا کدوم ما اشتباه میکنیم .!

-UQSRq78hau4D2E3DdGAzflPoLc%3D

سلام
به طور خلاصه بفرمائید بحث سر چیه ؟!

guest.png?1

سارا

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۳ دی ۹۶
  • ۱۴:۵۳

به نظرمن زندگی حال وآینده رانبایدفدای افکارگذشته وپوسیده کرد ..عمرکوتاهه وبایدتوزمان زندکی کنیم بخواهیم باافکارگذشته آینده خودمون وبچه هامدناخراب کنیم پشیمونی بیشتری برامون باقی می مونه هرکس بایدخودش فکرکنه ببینه کدوم درستره بایدهمون راه رادرپیش بگیره نبتید ازاین واون نظربخواهیم یااعتما د کنبم درسته بامشورت هرمشکلی حل میشه دیگه زنوگی جندین ساله نبار به این صحبتهانداره.

guest.png?1

آرمان به نازنین

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۳ دی ۹۶
  • ۱۹:۰۵

میخواستم به خانم نازین بگم که شما که از آقای نجفی خواستید نظرشونا بگن .خب شما هم نظرتونا میگفتید . که بلاخره بفهمیم که کی برداشت درست یا غلط کرده . منظورم اینه خود اون آقا برداشتش که معلومه . من هم با توجه به نظر خانمم گفتم برداشتم مثل خانمم شد مثل خود همون آقا . شما هم میگفتید که نظر شما و برداشت شما چیه ؟ هم در این مورد هم موردهای دیگه . که اگه آقای a و خانم رها میومدن تو این سایت که حتما میان (شاید کامنتی تاحالا نگذاشتن شاید بعد بگذارن یا اگه نگذارن هم لااقل میان میخونن) و بلاخره با توجه به برداشتهای افراد مختلف میفهمیدن که حق با کدمشونه . منظورم اون آقا و من وخانمم اشتباه برداشت میکنیم یا درست برداشت کردیم...! نه فقط درمورد برداشت از اون موضوع در مورد همونطور که خودتون گفتید راجب صحبتهای من وaو رها...نظرتونا بگید. و آقای نجفی اگه نظر میدادن که عالی بود وچون مدیر سایته فکر نکنم نظری بدن .  پس لاافل آقای نجفی شما هم نظرتونا همونطور که به بقیه میگید تا میتونیدناشناس با اسم دیگه کامنت بگذارید لطفا خودتون هم نظرتونا با اسم دیگه یا ناشناس بذارید . چون شما تجربتون ازهمه بیشتره . ناشناس هم که نظر بدید ازنظرتون همه استفاده میکنن / یا حق

guest.png?1

نازنین به آقای نجفی

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۴ دی ۹۶
  • ۰۷:۵۹

سلام آقای نجفی مطالب مربوطه خیلی زیاده نمیشه خلاصه کردشرمنده وقتتوناگرفتم ازشمابه خاطراین که خواسته بودم نظرتونابدید عذرمیخوام..ممنون ازتوجهتون.                                        دراینجافقط نظرخودماراحب عشق اول براتون میگم :به نظرمن درسته عشق اول فراموش نمی شه ولی طرف بایدلیاقتشاداشته باشه که عمرمونابراش تلف کنیم  به همه ی جووناسفارش می کنم آینده وزندگی خودتونابابت گذشته هاتون خراب نکنید..درحال زندگی کنیدگذشته هادیگه برنمی گرده پس چه فایده داره باافکارگذشته آینده خودمونانابود کنیم بلاخره (بعدازتشکیل زندگی فقط من تنهانیستم این ماهستیم )آرزوی خوشبختی براهمه دارم...موفق باشید                  

-UQSRq78hau4D2E3DdGAzflPoLc%3D

سلام
در مواجهه با عشق اول باید دقت زیادی کرد ، برای همین دور دوستی با جنس مخالف رو باید خط کشید . اگه خواستگاری میرید یا خواستگار براتون میاد ، تا همه چیز قطعی نشده دل نبندید .
موفق باشید

guest.png?1

نازنین

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۵ دی ۹۶
  • ۱۶:۴۵

ممنون ازشمامدیرسایت بابت نظری که نوشتید.موفق باشید

guest.png?1

هانیه

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۶ دی ۹۶
  • ۱۷:۳۹

guest.png?1

سعیده

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۷ دی ۹۶
  • ۰۹:۲۵

من باعشق اول ازدواج کردم واقعاهردوعاشق هم بودیم وهردوعشق اول هم قسم خورده بودیم تاآخرعمرمون خوشبخت باشیم اوایل زندگی خوبی داشتیم وعاشقانه هم دیگه رامی پرستیدیم ورویاهای زیبایی براخودمون ساخته بودیم ولی بعددوسال جروبحث سرچیزهای جزئی توزندگیمون تبدیل به تنفرازهم دیگه وحرفهایی بینمون ردوبدل می شدکه تحملش برام عذاب آورشدتااین که ازش جداشدم هرچندخاطراتم ازذهنم بیرون نمیره ولی اینابهتون بگم هرعشق اولی هم خوشبخت نمیشه وبستگی به اخلاق وشرایط دوطرف داره وبراگذشته خودم متاسفم که چندین سال ازجوونی رابراش تلف کردم وحدود چهار ساله بامردی ازدواج کردم وواقعاآقای خودساخته وتجربه کرده ای وزندگی بسیارشیرینی برام ساخته دراین جاواقعاازش تشکرمی کنم وعاشقشم وهیچ احساسی هم به عشق اولم ندارم.

guest.png?1

r

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۷ دی ۹۶
  • ۱۵:۵۷

ازاین که نتوانستم شماراقانع کنم عذرمی خوام.من بابت صحبت های قبلی گفتم که مشاورنیستم وازتجربه خودم وکمک ازمشاورمدرسه شماراراهنمایی کردم وراهکارهایی رابراتون نوشتم من مطالب شماراcopy pest کردم وخوب مطالعه نمودم ولی وقتی برام پیش نیمده بود که جواب بدم هرچند شمامطالب ووبلاگتونا  delet کردیدونگفتم به وبلاگتون سرنمیزنم شایدمن اشتباه مطلبم رارسوندم گفتم تووبلاگ شخصی ازتظرمن درست نیست مطلب گذاشت ومن درهمین سایت براتون مطلب میزارم شایدم برداشت من بابت نظرشمادرست نبوده ..به هرحال ازاین که ازمن دلخورشدیدمتاسفم خواستم بدونیدمن شماراهمچنان برادرخودم می دانم ودیدبدی به شما نداشتم..درهرصورت تاحدودی که ازعهده ی من برمیومد شماراراهنمایی کردم واین خودشمایید که تصمیم نهایی رابایدبرای زندکیتون بگیرید وتقصیرات واشتباهات دیگرون نباید باعث بشه شمابه گذشته فکرکنیداگه خانمتونم مقصره واشتباهی ازشون سرمیزنه دلیل نمیشه که ایشون شمارابه گذشته برمی گردونه مگه ایشون توگذشته شمانقشی داشته یااوباعث شده به عشقتدن نرسیرهرچندمن مطمعنم که اگه هم سماباعشق یه طرفه ای که داشتیدباتوجه به مطالب خودتون که گفتیدازشهرتون تاتهران راباسختی زیادوسرمابه دیدنش می رفتیدواون خانم شمارارد کردن وحتی کادوی شماراپس فرستادن وحاضرنشدن باشماحرف بزننداکه عشقشون واقعی بودبایداین چیزهارادرک میکردن یالاقل سماراتحویل می گرفتن وبعدباتلفن یاهرجوردیکه به شمامی گفتن دبگه مزاحمشون نشیدپس چطورشماهنوزعاشقانه اورادوست داریددرحدی که زندکی خودتونابراش گذاشتیدوهرشب بااوسپری می کنیدوازنظرروحی خودتوناعذاب می دیدوقتی خودتون دوست نداری به زندکی برگردیداین تقصیرمن وخانم شمانیست واین زایده فکرتونه...ومطمعن باشیدتاخودتون نخواهیدازکسی کمکی براشمابرنمیاد...درجواب آقاآرمان بگم بله زندگی من هم مثل زندگی ایشونه وربطی به شمانداره من روستازاده ام یاشهری هرچندهرروستازاده ای هم الان ازشمابهترتوابن مسائل وارده وازفضای مجازی بهتراستفاده می کنه من خودم الان 14ساله وبلاگ دارم وازاین که شماکوتاه فکریدبراتون متاسفم که خودتونابرترازدیگرون می دونید چون شرایط شمافراهم بوده وبه عشقتون رسیدید وخوشبختید دلیل نمیشه ربطشابه دیگرون بدیدمنم براتون آرزوی خوشبختی دارم وحسودنیستم....آقای aخواهشی که ازتون داددم همسرتونابادیگرون نقایسه نگنیدحتیباعشق اولتون وبدونیداین مشکلات توزندگی هرزوج خوش بختی هم وجودداره وهرنشکلی مربوط به همسرداری نیست ومی توانیدباصحبت کردن برطرف کنیدوهرانسان عاقلی بامهرومحبت کردن میتونه دل سنگ سخت رانرم کنه ..خانم شمااین جانیست که من اوراهم راهنمایی کنم پس چطورمی تونم به شمابگم ایشون چطورآدمیه هرچندطبق گفته هاتون ایشون برخوردبدی باشمانداشته...دیگه خودتون می دونیدازمن هیچ کاری برنمیاد..آرزوی خوشبختی وسلامتی براتون دارم..مطالعه وراهکارهاراحتمااجراکنید..موفق باشیر.رها

guest.png?1

آرمان

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۷ دی ۹۶
  • ۱۸:۰۰

خواهر عزیز اول بگم مگه فرقی هم میکنه که با موبایل تو این سایت یا سایتهای دیگه بیای یا کامپیوتر؟؟؟واگه اون آقا میخواست وبلاگش را کسی ببینه که پاکش نمیکرد و اگر هم کسی آدرس وبلاگ را بدونه هم دیگه وبلاگی وجود نداره که بخواید ببینیدش !!!! اون آقا رفت که رفت . !!! البته شاید مطالب را بخونه اما فکر نکنم دیگه پستی بگذاره !!! تا اونجا که من و... برداشت کردیم این بود که فقط دردش فراموش نکردن عشق یا دوستش نبود . واگرنه همونطور که دوستان حتما خوندن دیدن که هم زندگیشا دوست داره هم همسرش را (نوشته بود که حاضر نیستم 1 مو از سرش کم بشه ) ولی درد دیگه ای هم به نظرم داشت . که با توجه به صحبتهاش اگه خانم رها دقت میکردن میفهمیدن که دردش فقط اون نبود .(البته گفتم به نظر من ) اما اون درد دومی که گفتم را زیاد باز نکرد وکم توضیح داد(شایدم میخواست کم کم بگه ونظر خانم رها را که همونطور که نوشته بود همسر داره و 2 تابچه . بدونه (واگرنه میتونست از جوونترها نظر بخواد!!!)ولی اگر خانم رها اینقدر فقط تو مقصری نه خانم و ... شاید بیشتر میگفت و همین دردش فکر کنم باعث عذاب بیشترش شده بود ولی نه میتونست بگه نه کسی مثل خانم رها فهمید که بتونه طوری صحبت کنه که بگه  . از این لحاظ به این نتیجه رسیدم که (درد دومی داشت) تو پستهاش چندین بار گفت که به خدا قسم اصلا دوست ندارم عشقم را ببینم ویا بدونم اصلا کجاست یا...(دوستان حتما خوندن و حرف منا تائید میکنن) .(وهمونطور هم که میگفت اینجا یه ناشناسه وبس و نیازی نیست بخوام دروغی بگم " خب راست میگفت ؛ میتونست بگه دوست دارم ببینمش مثل بقیه که راحت گفتن وآرزوی دیدن عشقشونا دارن .... واز اینجور صحبتها) "خب کیه که به قول خودش بیست وچند سال عذاب دوری از عشق داشته باشه ولی نخواد ببیندش.(مگه میشه).ولی خانم رها میگفت همسرت عذاب میکشه که بیست وچند سال را داری با امید اینکه اون برگرده سپری میکنی . اون آقا داره قسم میخوره اصلا دوست ندارم بدونم کجاست این خانم میگه منتظری برگرده !!!!( مشاوره این خانم را ببینید ....!!!!!!! ) اماخودش برای مشاوره واقعا خوب بود (یعنی کسی ازش مشورت میخواست) چون اگه تو پستهای قبلی خونده باشید دیدید که چقدر راحت و ساده به خانم نازنین مشاوره داد و روش تاثیر گذاشت .حتما خوندید واگه نخوندید بخونید ببینید که خانم نازنین همه حرفهای اون آقا را تائید کرده و نشسته سر درسش(برای کنکور) و دیگم پستی نگذاشت . اما خانم شیلا ازش مشاوره خواست و با توجه به اینکه همش درست بود بهش بر خورد(چون نمیخواست حقیقت را قبول کنه که اون آقا داره درست میگه) و اون آقا هم چند بار عذرخواهی کرد وگفت اصلا اشتباه از من بود چون از اتفاق بین شماها کامل اطلاع نداشتم نباید نظر میدادم . خلاصه هر کس دردی داره و زندگی بدون درد و جروبحث و ... اصلا نداریم . یه خانواده کمتر یکی بیشتر (که بستگی به شرایط و هزار چیز دیگه داره) خدا کنه همه خوشبخت بشن . و شما هم خواهر عزیزدنبال وبلاگ نگرد اون پاک شده تموم شده رفته . ولی اگه اون آقا بازم پست میگذاشت خوب بود . چون پستهاش قابل توجه بود . منظورم اینه اگه نبود اینهمه درموردش نظر نبود. چرا در مورد پستهای دیگه نظری نمیبینیم . دلیلش همونه که گفتم . فقط در آخر بگم که دوستان واقعا از ته دل میگم دنبال این دوست و عشق تاب نخورید که زندگیتونا نابود میکنه . زندگی کنید وبعد ازدواج عاشق همسرتون باشید . نه اینکه قبلش با چند نفر دوست و... بشید وبعد ازدواج ..!!! که ادامش راخودتون میدونید و دوستان هم زیاد گفتن /

guest.png?1

آرمان

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۷ دی ۹۶
  • ۲۲:۱۶

لطفا دوستان به تشابه های اسمی توجه کنند!!!! مثلا من( آرمان ) با آرمانی که در پستهای بالاتر(قبل تر) یا نازنین چند پست قبل با نازنین چندین پست قبل یکی نیستد!!!!!!!!! گفتم که یه بار سوء تفاهم پیش نیاد !!!!!!!!!!!

guest.png?1

a

  • آدرس نظر
  • جمعه ۸ دی ۹۶
  • ۱۵:۳۱

با سلام ؛ میخواستم دیگه پستی نگذارم ولی مجبور شدم ؛ خانم r من از شما زیاد هم دلگیرنشدم و فقط به اندازه ای که براتون پست گذاشتم و گله کردم بود و نه بیشتر!!! وبلاگم هم که حذف کردم عیبی نداره . مطمعن باشید ناراحت  نشدم (البته به اندازه ای که دراون پست نوشتم چرا) آدم باید انصاف داشته باشه . به خاطر این میگم و ازتونم ممنونم که وقت برای یه ناشناس گذاشتید و با مشاور صحبت میکردید و... !! اینها را نباید دست کم گرفت و اگر هم اشتباهی بوده نبایدتمام خوبیهای قبلی از بین بره با برد. و فقط وفقط منظورم از  گذاشتن نظرتون در وبلاگ همون بود که گفتم ( خودتونم به این نتیجه رسیدید که درست میگفتم و همون شد که گفتم . نظرها را میبینید؟؟؟"میدونستم که وقتی شما پستی(مشاوره) میگذارید بعدش میبینی هرکس میاد ونظری میده "و صد درصد هم مطمعن بودم که نظر زیاد خواهند بود. چون طریقه صحبت شما یه کم متفاوت بود و بعضی مثل آرمان وsa یه طور دیگه برداشت میکردن وکردن . و به این فکر نمیکنن که هر کس یه طور صحبت میکنه واخلاق خاص خودشو داره . و میخوام بهشون بگم چکار به طریقه صحبت دارید ؟؟ دوست داشتید مطلب را که  بخونید نه اینکه ایراد بگیرید . من خودم فهم وشعور دارم و لازم بود خودم میگفتم !!!آیا خودشما میاد برای یه ناشناس وقت بگذارید و ازاین واون مشورت هم بگیرید و به همون ناشناس بگید؟؟؟ فقط چسبیدید به طریقه گفتن !!!!و ضمنا من صدها بار گفتم دوستان عزیز لطفا نظر ندید مخاطب من کس دیگه ای است.!!!          ولی همونطور که داشتم میگفتم اونطوری در وبلاگ فقط خودم میخوندم وتائید نمیکردم که مطالب شما قابل نمایش بشه و بعد از خوندن حذف میکردم و تموم میشد . خودتون بهتر میدونید که تا نظر کسی را تائید نکنید که برای عموم نمایش داده نمیشه !!!! فقط واقعا نبایداصلا اسم وبلاگ رامی آوردید. هر چند چند بار گفتم اگه مطلب را خوندید بگید خوندم و توضیح ندید. اونطوری هرکس پستها را میخوند توجهی به چیزی که گفته بودم نمیکرد ولی با آوردن اسم وبلاگ ؛ همه فهمیدن و منم آبروم مهمتر از وبلاگم بودکه بخوام به خاطریه وبلاگ شناخته بشم و حذفش کردم. اگه حذف نمیکردم غیر از شناسائی که گفتم نظرها غیر از اینجا ؛ سرازیرمیشد در وبلاگم !!!! فقط اینم بگم که یکی از دوستان فهمید(نمیدونم کدوم بود باید برگردم بالا و تو پستها پیدا کنم که کدم گفتن که لازم هم نیست) که اگه دقت میکردید درد من فقط همون عشق و عاشقی نبود.و به قول همون دوستمون شما چون متاهل بودید و همسرو بچه داشتید مثل خود من  و خصوصا ناشناس بودید! از شما مشاوره میخواستم (که شما هم لطف کردید)ولی دیدم در مورد مشکل دوم نمیشه زیاد با شما صحبت کرد(نمیدونم منظورم را فهمیدیدیا نه ! منظور قضاوتهاتون بود) به جز موارد کوتاه که گفتم و دیگم دنبالش را نگرفتم . و فکر میکنم دیگه هرچی لازم بود را گفتم و پستی هم نمیگذارم . شما هم به نظرمن این کار را بکنید بهتر باشه . به خاطر نظرات میگم که بعضی دوستان پیگیر شدن ببینن چی میشه و شما چی میگید و  من چی میگم./ خدا نگهدار

guest.png?1

به همه دوستان

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۰ دی ۹۶
  • ۱۰:۵۵

فقط خواستم یه چیزی بگم لطفا به مشاوران مدرسه ودانشگاه زیاد بسنده نکنید ،اینا همینطوری یه چیزهای کلیشه ای رو میگن،بعدش هم فکر میکنن آدم رو کمک هم کردن!!! من وقتی اولین بار برام مشکل پیش اومد رفتم پیش مشاور دانشگاه!!! اصلا نمیدونم بر اساس چی اونو مشاور کرده بودن! چندکلمه حرف زد آخرش بهم گفت خوب مشکل دیگه ای نداری!!! تموم!! اصلا من از مشاور فراری شدم!!! کاش از اولش نمیرفتم پیش اون!!باعث شد چند سااال از زندگیم جا بمونم!! اگه اون بهم میگفت من بلد نیستم برو پیش یه مشاور خوب من الان وضعیتم خیلی بهتر بود!! بعد از اون چندین سال رفتم پیش یه مشاور خوب!! خیلی بهم کمک کرد! من دوباره به زندگیم برگشتم! دوستان لطفا از هرکسی انتظار مشاوره درست رو نداشته باشید! من حضوری نمیتونستم برم تلفنی البته با یه مشاور مطمعن که کارش تلفنی نبود ولی چون تهران بود من مجبور بودم تلفنی صحبت کنم!! آقای aمنم مطالبتون رو پیگیری میکردم ولی واقعاناراحت شدم برای خودم که وقتم رو تلف کردم ومطالب شما رو خوندم، هم طرز صحبتکردنتون بده،هم اینکه میخواید مثلا از یکی تشکر کنید  چرا به بقیه بد میگید،واقعا فکر کردید اصلا  rشما رو راهنمایی کرد!! 

guest.png?1

نظردهنده

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۰ دی ۹۶
  • ۱۹:۱۷

لطفاتوهبن نکنیدکمی فکرکنیدبعدمطلب قراربدیدگفتن نظردهی آزاده دیگه نه این که به فشرخاص وزحمت کش جامعه توهین کنیدخوب مجبورید مگه پیش مشاورمدرسه برید؟این همه توجامعه مشاورودکتروروانشناس هست .یانرویا به دیگرون توهین نکنید..اگه کمی دقت کنید به مطالب چندپست آخرکه توسط (آقاآرمان وsaومطلب آخری.. )به راحتی متوجه می شویدکه همه رایه شخص خاص بااسمهای مستعارنوشته...چقدربعضیهاوقت اضافی دارن..خداشفاشون بده به نظرم واقعامشکل خوددرگیری دارن باانواع اسمهامیخوان دیگران راقضاوت کنند..بعدازمشاورا ایراد می گیرن به راحتی میشه فهمیدازخوندن این مطالب متوجه قضیه شدم..

guest.png?1

آرمان

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۱۱ دی ۹۶
  • ۱۱:۵۰

اگه دوستان نگن که من بازم با اسم مستعارواومدم ویکی از همون 2-3 نفرم "در جواب دوستان (نظر دهنده و به همه دوستان ) اول بگم لطف کنید جمع نبندید . شما مثلا گفتید که آرمان وsaو... همه یک نفرن وبا اسامی مستعار مطلب گذاشتن . خب دوست عزیز مگه اینجا در موضوع دیگه ای هم بحث شده که کسی بخواد با چندین اسم یه مطلب را بگه یا کسی مگه گسی را میشناسه که بخواد مثلا یه مطلبش را با اسم دیگه ای بگذاره! خب من اگه همون sa یا... بودم خب چه کاری بود ؟؟؟مطلبم را تو همون پست یکجا میگفتم چرا 2 قسمت با دو اسم بگم؟؟؟(و ضمنااگه در صحبتهای خانم r دقت کنید میبینید که آقای a خودش حرفهاش را زده " نه اینکه فقط من یا... گفته باشیم. و از یه پست این خانم انتقاد کرده"من خودم خوندم قبل اینکه حذف بشه) و گفتید که توهین نکنید !!! خب دوست عزیز حرف شما درست !!!  ولی دقت کنید ببینیدکه آقای a توهین کرده یا شما؟؟؟؟؟ او گفته دوستان در مورد مطلب من لطفا نظر ندید مخاطب من کس دیگه ای است . ولی شما چقدر توهین کردید. صحبتهای  اون آقا توهینه یا صحبتهای شما؟؟؟(لطفا یه با چند سطر آخرمطلبتونا بخونید) اصلا میگیریم که شما به این نتیجه رسیدید اینها از نظر شما 1 نفرن !! خب 1 درصد احتمال نمیدید که شاید 1 نفر نباشن ؟؟؟. و درمورد دوست دیگمون بگم که شما درست میفرمائید!!! (در مورد روانشناس) ولی طرزصحبت اون آقا فکر نمیکنم همچین بد هم باشه !! حالا سوء تفاهم پیش میاد که چرا من اینها را گفتم و مگه آقای َ خود منم یا دوست منه یا میشناسمش ؟؟؟(هر فکری بکنید طوری نیست من فقط دارم حرفهام را میزنم) نه عزیز من !!! به خاطر این اینها را گفتم که شما فقط این 2-3 پست آخر را خوندید و دارید اینها را میگید ولی من تو پستهای قبلیم هم گفتم . من تمام پستها را خوندم (هر وقت وقت داشتم با خانمم پیگیر پستها بودیم ونظرات و دردودلها را میخوندیم). این آقا اول پست گذاشت (چند رو یا ماه پیش) و دردودل کرد!! (خواستید میتونید برید تو پستهای قبلی و از به ahmady بخونید به بعد که همون a  هست (بعد پست نازنین و...)و تازه اونجا در مورد پستهاش نظرات و صحبتها شده واگرنه خیلی قبلتر پست میگذاشت مثل بقیه"ولی حذف شدن" )و بعد ازچندین پست خانم r نظر دادن در مورد پستش . واگه به مطالب توجه کنید فقط میبینید که مثلا خانم r  گفته عذر میخوام نتونستم قانعتون کنم . ولی هیچگدوم از شما متوجه نشدید که این خانم تو هوا صحبت نمیکنه . آقای a قبلش براش پست گذاشته بود و اون خانم درجواب این پست را گذاشت .(پست آقای a حذف شده) و آقای a همیشه هرجا صحبت میکرد و فکرمیکرد برداشت بدی بشه هم توضیح میداد وهم عذر خواهی میکرد . تا اونجائی که اگه برید بخونید ، یکیش همین خانم r که اولین پستش را با اسم Rahar گذاشته گفته چرا عذر خواهی میکنی نظرت را گفتی هرکس هر فکری میخواد بکنه. چون قبلش خانمی به نام شیلا یه سوال ازش پرسید و این آقا هم بدون رودرواسی جوابش را داد با اینکه درست گفت به خانم بر خورد و گفت چرا اینطور میگید و... و این آقا چون دید خانم خیلی ناراحت شده و به قول معروف دردی روی دردهاش گذاشته چندین بار عذرخواهی کرد که از دلش در بیاره با اینکه اینجا کسی کسی را نمیشناسه !!!!(هردو پست حذف شدن"هم این آقا هم اون خانم) و یکی دیگش به a  که اونم همینا گفته . که چرا اینقدر عذرخواهی میکنی ودرسته ناشناسید ولی روح آدم عزت داره و... " خب حلا اینجا انصافا  شما بگید این آقا عذر خواهی میکنه (که اگه مطلبش به کسی برنخوره) بهش میگن چرا؟؟؟ نمیکنه میگن چرا ؟؟؟ نمیفهمم یعنی چه ؟ واقعا از قدیم درست گفتن که اگه میخوای به حرف مردم گوش بدی باید بری بمیری!!! (با عذر خواهی از دوستان"که لطفا بهشون بر نخوره") شما اگه میخواید اخلاق این آقا را بدونید برید چندین پست قبل ( از اونجا که خانم شیلا پست گذاشته و خانم نازنین(نازنین پستهای خیلی قبل ، نه این خانم نازنین چند پست قبل) میفهمید که چه اتفاقاتی افتاده !!! پستی از آقای a نمیبینید چون حذف شدن ولی از جوابها و پستهای بقیه میشه فهمید که آقای a فقط این یکی دو پست را نگذاشته !! (حدودا 25 پستش حذف شده من قبل اینکه پستها حذف بشن خوندم) و حق هم داشت (غیر اینکه به صحبتهاش توجه نکردن "درسته نظر آزاده ولی خواهش میکرد دراین مورد نظر ندید!!!!)و نظر میدادن حتی دوستان از مدیر محترم سایت هم نظر خواستن "وجدانا شما بودید جای این آقا چی میگفتید؟)من خوندم  همیشه در آخر پستها میگفت دوستان عزیز لطفا لطفا لطفا در مورد پست من نظر ندید مخاطب من کس دیگه ای است. و خود من هم بالغم هم تا حدی عاقل ، اگه نتیجه گیری را بگذارید به عهده خود من ممنون میشم، درست یا نادرست!!! * دیگه عرضی ندارم فقط لطفا به نظرات همدیگه احترام بگذاریم و برداشت شخصیمون را عمومی جلوه ندیم پس دوستان لطفا جو را خراب نکنید . هرچند میدونم که حتی خیلی ها هستن که میان پست میگذارن و بد وبد ویراه میگن وحتی فوش میدن (شاید یکش به خود من)ولی مدیر محترم سایت اونها را تائید نمیکنه و همین باعث شده این سایت پر بازدید و به قول دوستان دیگه این سایت چون فضای سالمی داره دوستان میان راحت دردودل میکنن وپست میگذارن ومیگذاریم و دردودل میکنن و میکنیم ./ ممنون از دوستان/ یا حق

guest.png?1

به همه دوستان

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۱۱ دی ۹۶
  • ۱۷:۲۸

guest.png?1

دل شکسته

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۱۳ دی ۹۶
  • ۰۱:۰۵

guest.png?1

یه دوست

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۱۴ دی ۹۶
  • ۲۳:۰۹

 امان ازاین روزگار.امان ازقصه ی عشق وعاشقی ....فراموش کردن عشق  اگرچه سخته ولی دل شکستن هنریه عاشق نیست.عاشق بایدهمیشه عاشق بمونه....

guest.png?1

علی

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۷ دی ۹۶
  • ۱۶:۰۰

guest.png?1

به مدیرسایت

  • آدرس نظر
  • جمعه ۲۲ دی ۹۶
  • ۱۰:۰۲

-UQSRq78hau4D2E3DdGAzflPoLc%3D

سلام
چرا ؟

guest.png?1

...a

  • آدرس نظر
  • شنبه ۲۳ دی ۹۶
  • ۰۹:۵۵

چ ساده شکستی دل تنگم ممنو ببخش

guest.png?1

به علی

  • آدرس نظر
  • شنبه ۲۳ دی ۹۶
  • ۱۲:۴۳

در حالتی که یه عشقِ متقابل وجود داشته باشه، هر دو طرف با هم سعی میکنن که به هم برسن و تا هر وقت که لازمه برای هم صبر میکنن.
ولی اگه عشق یه طرفه باشه، فقط دل اونی که عاشقه میشکنه.
وقتی شما یکی رو دوس داری ولی اون دوستت نداره، باید چیکار کنی؟باید تا آخر عمرت تنها بمونی؟واسه دخترا تقریبا غیر ممکنه که تنها بمونن چون معمولا از طرف خانواده‌هاشون تحت فشارن که حتما ازدواج کنن حتی اگه عاشق خاستگارشون نباشن و تا آخر عمرشون نتونن خاطره عشقشونو فراموش کنن.
ولی اگه آدم بدونه که عشقی که به اون شخص داره دوجانبه هستش تا ابد به خاطرش صبر میکنه و با مرد دیگه‌ای ازدواج نمیکنه

guest.png?1

ارسال نظر آزاد است

  • آدرس نظر
  • شنبه ۲۳ دی ۹۶
  • ۱۳:۴۱

عشق اول و عشق آخر نداریم که، همشون یه پخن
اگه هنوز توی فاز خریت عشق و عاشقی سابق هستین به ازدواج فکر نکنید که کثیفترین کار در حق طرف دیگه ست!

guest.png?1

ایمان

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۲۶ دی ۹۶
  • ۲۳:۱۷

خانما راحت تر فراموش میکنن .چون مردا وقتی با یه خانوم اشنا میشن وقتی میخان عاشق بشن کم کم این احساسات به وجود میاد و تبدیل به عشق میشه پس چون سخت و کم کم به وجود اومده سختم از بین میره. و خانما چون احساساتی هستن زود و اسون عاشق میشن زودم از یادشون میره و وقتی کسه دیگه بیاد تو زندگیشون جایگزین میکنن. 

guest.png?1

عشق فقط یه کلام,حسین علیه السلام

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۲۷ دی ۹۶
  • ۱۹:۵۷

guest.png?1

عشق فقط یه کلام,حسین علیه السلام

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۲۷ دی ۹۶
  • ۲۰:۰۰

THF4aP3sXH6GWxBhECqY3LnfII0%3D

* ستاره *

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۲۷ دی ۹۶
  • ۲۲:۳۸

 اینطوری نگو برادر من چند بار خوندم جواب نگرفتم نزدیک ۲ سال هر روز خوندم شاید چند روز یادم رفته باشه چند ماه زیارت عاشورا کامل خوندم با صد لعن و سلام راست میگی از طرف ما نایب بشو بخون من اگر جواب گرفتم.من برات سه ماه زیارت عاشورا رو میخونم.نمازم هم تا جای که میتونم اول وقته .

guest.png?1

به عشق فقط یک کلام

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۲۷ دی ۹۶
  • ۲۳:۴۴

guest.png?1

مبینا

  • آدرس نظر
  • شنبه ۳۰ دی ۹۶
  • ۲۲:۴۲

ب نظر من عشق اول همونیه ک اومده هیچوقت نتونسی بدونه فک کردن بهش روزتو تموم کنی من ۵ساله باهاش زندگی کردم و الان زندگی لعنتی و دخترای لعنتی ک میچسبن زندگیم خراب شد 

guest.png?1

سعید

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱ بهمن ۹۶
  • ۰۸:۴۸

سلام
من دردم و اه
23 سال از آخرین باری که دیدمش میگزه
تا 8 سال پیش با هیچ دختری دوست نشدم و به هیشکی نگاه نمیکردم چون دوستش داشتم
و هرکی رو میدیدم یاد اون میفتادم و با اون مقایسش میکردم
صورتش و دیدنش بهم آرامش میداد و چشماش زنجیر دلمو پاره میکرد
بعد از آخرین باری که دیدمش دوسه مرتبه دیگرون رو باهاش اشتباه گرفتم
موقعی که 18سالم بود با پدرش صحبت کردم و خواستگاریش کردم
گفت: باید برم سربازی برگردم کار پیدا کنم بعد بیام
معافی گرفتم ، کارهم داشتم.
ولی اتفاقی تو زندگیمون افتاد که دیگه از لحاظ مالی نتونستم به ازدواج فکر کنم
ولی دوستش داشتم
و از اینکه ببینمش خجالت میکشیدم ازش
گمش کردمو
ولی همیشه و هر لحظه تو زندگیم بود
نمیدونم در موردم چی فکر میکرد
ولی ارزو داشتم حتی برای یه بارم که شده ببینمش. حتی از دور
تا هشت سال پیش تسمیم گرفتم که فراموشش کنم و ازدواج کنم
از بین تمام دخترا فقط اونایی که منو یاد اون مینداختن به دلم میشست
ولی با هیچ دختری بیشتر از یک هفته ویا نهایتا یک ماه نتونستم باشم و مریم فراموشم نمیشد
تا سه سال پیش که به خونوادم گفتم خودتون برام یه نفر رو انتخواب کنید و با اولین نفری که معرفی کردن و به خواستگاریش رفتم به توافق رسیدیم و عقد کردم ولی هیچ وقت نتونستم باهاش زنگی رو شروع کنم و در نهایت جداشدیم
وقتی خانومم روبغل میکردم احساس بدی داشتم و ازخودم بدم میومد که دارم بهش به دروغ میگم دوستش دارم و قتی تو بغلم بود یاد مریم میفتادم وبغضم میگرفت
و ارزو میکردم ای کاش این مریم بود.
یک سالی میشه از خانومم جدا شدم..
دیشب مریم رو دیدم
 با همون متانت
با همون چشما که میشه رفت و توش برای تا ابد گم شد.
با همون لبخند که میشه اون گوشه بالاییش طناب عشق بست و دست خدا سپرد
با همون صدا که میشه باهاش مرد به ارامش رسید
ولی یه مشکلی وجود داشت اون هنوز جوون بود و 23 سالش بود
تازه بازم اسمش مریم نبود
بازم ضایع شدم
بازم یکی دیگه خودشو تو نگاهم مریم جا زده بود
بازم تنها و بی مریم بودم
...
کاش میشد تو نگاه عشق اول مرد و از دست همه راحت شد.

guest.png?1

کی عاشقتره

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۲ بهمن ۹۶
  • ۰۹:۳۲

تاحالا تواینهمه کامنت فکرکردیدکی ازهمه عاشقتره یاعشقش واقعی تره؟من تمام پستهاراکپی کرم قبل ازاینکه پستی حذف بشه(ازیه زمانی به بعد"منظورم شایدقبل پستی باشه که من کپی نکرده باشم وحذف شده باشه)الان حدود412پست کپی کردم(هرپستی که میگذارن کپی میکنم آخرپستها)دلیل کپی کردنم هم این بودکه بعضی پستشوناحذف میکنن بدونم چی گفتن"برام پستها جالبه)چندمدت قبل به این فکرافتادم که کی تواینهمه پست که گذاشتن ازهمه عاشقتروعشقش واقعی تره.ووقتی خوندن تمام پستها تموم شد(قبلاهم خونده بودم اما دوباره خوندم)آقایa راعاشق ترین و بی ریاترین وعاشق واقعی ترن وعشق پاک ترین و...انتخاب من بود.(این نظرمن بود"شاید دوستان نظر دیگه ای داشته باشن)چندتاازدلیلهام راهم میگم که فکرنکنید سرسری انتخابم این آقا بوده.یکی ازدلیلهااین بودکه25سال ،با وجوداینکه عشقش باعث قطع رابطه شده نه خودش!باوجوداین پاش هنوزمونده.وآخرپستهاش همیشه آرزوی خوشبختی برای اوکرده،وهمیشه آرزومیکنه که خدانکنه یه قطره اشک ازچشمات به هردلیلی ریخته شده باشه.یا یه خارتوپاش رفته باشه و....درپستها بخونیدمثلا یکی آرزوش اینه که عشقش که ازدواج کرده ازلحاظ جنسی با همسرش لذت نبره.ولی این آقاهمش گفته خداکنه همه لحظاتت خوش باشی وخوشبخت!!ویکی دیگه ازدوستان همش رومخ عشقش بوده واوناعذاب میداده. ولی این آقاچندین باروقتی میدیده یه خورده عشقش باهاش سرد شده(به قول خودش وقتی میبینه جو شهربزرگ داره روش اثر میگذاره)برای اینکه عشقشش تورودرواسی نمونه بهش میگه خداحافظی میکنیم اگه بعداز5دقیقه زنگ نزدی یعنی نمیخوای دیگه بامن باشی0با توجه به اینکه براش میمرده!!!راهکاری که به فکر خیلی هامون فکرنکنم برسه!چون اینطوری تورودرواسی موندن و...این حرفهادیگه نیست(زنگ نزدیعنی به خدامیسپارمد)ویه خانمم گفته بااینکه ازدواج کردم وهمسرم ازهمه لحاظ ازاون سر تره امابه یادعشقم می افتم .باید بگم نه توعاشق اون نبودی فقط همینطوری به یادش می افتی مثل دوست دبیرستانی یا راهنمائیمون که باهم شیطنت میکردیم والان به یاداون واون روزهامی افتیم.(ولی چون جنس مخالف بوده یه کم بیشتر)چون اگه عاشقش بودی اگه هسرشماپولدارترین وخوش تیپ ترین انسان روی کره زمین هم باشه اگه عشقت واقعی بود وعشقت اگه یه کارگرساده وحتی ساده ترین قیافه راداشت و...اون راسرترازهمسرت میدیدی. پس زیادفکرش رانکن این که میگی عشق نیست بچسب به زندگیت!!!ویه موضوع دیگه که دوستمون گفته(به شوخی یاجدیش کاری نداریم)که هرکس رامیبینم فکرمیکنم عشقمه وحتی اشتباه گرفتم وبعد فهمدیم اون نیست واین23سالشه واصلا اسمش اون نیست!خوب برادرمن اگه عشق واقعی باشه نمیگم اشتباه نمیگیری(توخیابون شایدیه لحظه یکی راکه شبیهشه فکرکنی اونه)ولی اگه اونموقع 15ساله باشی والان 60ساله(هردوطرف) وقتی چشمات راهم ببندن وبگن ازجلو10خانم ردمیشی ببین احساست میگه کدومه؟ و وقتی ردشدی وبه روبروی عشقت رسیدی خودبخودقلبت شروع به تند تند زدن میکنه وپاهات خودبخود وای ایسته0باورکن حس آدم اشتباه نمیکنه! وپستهای دیگه که نمیشه همه راگفت. ودرموردمسائل دیگه بگم که این آقاازشهرشون5-6ساعت بااتوبوس میرفته وشب میرسیده وتاصبح ازسرمامیلرزیده(همونموقع که عشقش در خواب ناز تورختخواب گرم ونرم خوابیده بوده)تاعشقش رابرای3-4دقیقه ببینه ودوباره5-6ساعت راه را برگرده برای3-4 دقیقه دیدن(فقط دیدن بوده دیگه واگرنه صحبت کردن که تلفنی باهم صحبت میکردن)!!اونم توخیابون(نه توخونه،نه کافی شاپ و....نه حتی توپارک بشینه نیم ساعت کنارش که لااقل خستگی (نه از لحاظ جسمی)از تنش دربیاد"فقط توخیابون!!)وای خدای من خیلی حرفه!!قبول کنید!!!(شایدکه نه حتماالان یه ماشین حداقل200 میلیونی زیرپاشه جای اون اتوبوسی که باهاش 5-6ساعت راه را طی میکرده)تازه یه بارم که اینهمه راه رابااین مشکلات رفته عشقش باهاش صحبت نکرده وحتی وانیساده هدیه ای راکه گرفته بوده بهش بده.وبعدفقط 1روزازش دلخوربوده"همین وهمین"اگه مابودیم دورش خط قرمز میکشیدیم)ومیشه نتیجه گرفت وطبق صحبتهاش که گفت بهش گفتم فقط1روزازت دلخوربودم(حیف همه حذف شدن اگه نمیشدن اونائی که نخوندن میخوندن)بعدازاون بازم باهم رابطه داشتن .خب اگه نمیخواستی پس چرابعدازاون اتفاق بازم باهاش بودی.اگه میخواستی عشقش را بسنجی وببینی بااین رفتا چکارمیکنه،که دلیل نمیشه اون فکرکنم صدهابارعشقشوبهدثابت کرده بوده(باتوجه به گفته ها)(حالا اگه مابودیم ونیم ساعت فاصلمون بودوعشقمون این کاررامیکردچی!!!!)عشق پاک یعنی این؛اگه میگفتیم میرفته تاشب باهم بودن وتو شهرتاب میخوردن یامیرفته خونشون و... یه چیزی!!میگفتیم شایدبرای اون آقاارزشش راداشته ولی توخیابون3-4دقیقه خیلی حرفه.آیاشماهاکه ازعشقتون(یکیش خودمن)دم میزنیدومینالید،حتی برای1بارهم شده این کار رامیکردید!!وباوجوداینهمه دوست داشتن وقتی میبینه عشقش داره باهاش کم کم سردمیشه(میگیم همون جوشهربزرگ)میگه میخوای دیگه زنگ نزنم اونم میگه آره،اماواقعازنگ نمیزنی میگه نخوای نه وخداحافظی وبا اینکه آدرس خونه وشماره تلفن و...همه راداشته حتی بصورت ناشناس هم بهش زنگ نزده(قسم خورد"وفکرنکنم دوروغ بگه باتوجه به توضیحاتی که دادم)و25سال خودش درحسرت شنیدن صدای عشقش مونده ولی طوری که اون دوست داشته رفتار کرده وسرحرفش مونده!!!ولی حتی نگفته کاش1روزدرد منا داشته باشی.وفقط آرزوی خوشبختی خوشبختی خوشبختی ...!!!و طبق گفته هاش که گفته اگه خودش میخواست باتوجه به تغییر خونه وتلفن و... اگه میخواست میتونست از118تلفنم رابگیره وچون فامیلم پسوندداشت شاید4-5مورد بیشترشبیه به نام من تلفن نبود که به این چندمورد زنگ میزد یکش من بودم پس نخواسته(واقعا ببینیدعشق و طرزفکررا!!!!)ولی نمیفهمم که چراعشقش وقتی شهربزرگ براش عادی شدواینهمه تظاهروعشقهای...رامیبینه برنمیگرده سراغ عشقش که منتظرشه!این آقا روحسابی که من کردم وخودش تویه پستش گفته سن من اونموقع حدود20سال بوده.پس اونموقع دانشجو بوده(چون گفته2 تامدرک داره)الان اینطوره،25سال پیش دیپلم راتوهوا میبردن سرکارچه برسه به ..."و بعدازسربازی هم  فوری سرکاررفته چون سابقش باید تایه حدی باشه که ریاست رابهش بدن.چون الان رئیس یه ادارس!و قیافه اش هم بایدخوب بوده باشه چون این خانم باهاش دوست شده.پس چرابرنگشته سراغ عشقش(مگه بهترازاین آقا میتونسته پیداکنه ؟؟؟؟)شغل خوب.تحصیلات خوب.ومهمترعشق پاک ودوست داشتن بی انتها.... تواداره آدم جدی وتاحدی فکرکنم بداخلاق وتوخونه وحتی تو پستهاش ساده و بی غل وغش!!!من که واقعا خیلی خوشم اومدازاین آقا!!کاش پست میگذاشت . کاش میتونستم آدرسش را پیدا کنم و هم راهنمائی ازش بخوام وهم تلفنی باهاش دوست باشم وازهمه چیزش استفاده کنم(تجربه، راهنمائی و...)بگذریم برگردیم سر موضوع : حال اگه بگیم برای اون خانم شغل وپول و تحصیلات و... مهم بوده وبعد ازاینها خبرنداشته وشایدهمسر فعلیش رابهترازاون دونسته وباهاش ازدواج میکنه. خب هردوهمشهری بودن.پس میدونست ازاقوامش یه طوری ازوضعیتش خبرداربشه(منظورشغل وتحصیلات و...)وبعداگه اون معیارها که توذهنش بوده را دراون میدیده برمیگشته وبعدازدواج میتونسته هرجای کشورکه دوست داشته بره زندگی کنه وتاآخرعمرفقط از زندگیش لذت ببره!!(که اگه معیارهاش این بوده باشه که فاجعه است"حال بطورمثال گفتم)شایدم چیزی هست که مانمیدونیم. ولی آدم واقعاحیفش میادکه این آقاباتوصیفهائی که کردم وباتوجه به اینکه الان همه چیز داره ولی حتی1لحظه اززندگیش به خاطرعشقش لذت نبرده که هیچ همش هم توعذاب بوده وهست!!!!!و اگه این اقا ناراحت نشه میخوام بگم اون خانم میگیریم اونموقع جوون بوده و...ولی بعد چند سال چی؟ آیا وقتی این چیزها یادش میادازعذاب وجدان تا آخر عمرمیتونه زندگی کنه(اگه وجدانی باشه"آخه خیلی خیلی نامردیه آدم میخواد دادبزنه بگه خانم ...!!!!!!!!)دیگه نمیدونم چی بگم فقط میتونم بگم عشق واقعی اینه.اگه واقعاعاشقید(مثل خودم که اینم بگم عشقم فکرکنم خیانت میکنه ودوست پسرداره ولی مطمعن نیستم)اگه تونستیدوهمچنین خودم اینطوررفتارکنیم.نه اینکه وقتی رابطه به هم خوردآرزوی...کنیم ونگذاریم عشقمون زندگیش رابکنه(که این درس را از این آقا یادگرفتم واگرنه تا یه کم به عشقم مشکوک شدم هزاران فکر انتقام و... به سرم زد).این آقابه نظرمن توعشق بایدالگوی بقیه باشه.میدونم آقایaپست نمیگذاری ولی حتماپستهارامیخونی.اگه خوندی ازم دلگیرنشودرمورددصحبت کردم چون گفته بودی به همین خاطردیگه پستی نمیگذارم ومن فقط دوست داشتم درموردد با دوستان حرف بزنم.و یه موضوع دیگم بگم که بااینکه فکر میکردم منم آدم باهوشی هستم فهمیدم خیلی هم نفهمم!اصلا متوجه وبلاگ نشدم وقتی شدم که دیگه حذف شده بودواگرنه تووبلاگش نظرمیدادم وسعی میکردم بهش نزدیک شم وقبل حذفش فوری کپیش میکردم(بااینکه نمیدونستم حذف میکنه یانه)فقط بگم دوستان بهشون برنخوره که درمورد بعضی هاشون حرف زدم فقط میخواستم بگم عشق به نظر من اینه!!!

guest.png?1

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۲ بهمن ۹۶
  • ۱۷:۰۷

guest.png?1

به سعید

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۵ بهمن ۹۶
  • ۱۲:۲۹

دوست عزیز کسی که کسی را دوست داره وقتی رابطش قطع شد یا تموم شد بعد از چند سال نمیره سراغ یکی دیگه . شما میگید تا 8 سال نتونستم با کسی دوست بشم . فکر میکنیدکار بزرگی کردید8 سال باکسی دوست نشدید؟؟ پستهای قبلی را بخونید(همین 2-3پست آخر کافیه") شاید بفهمی دوست داشتن یعنی چه!!! مثلا آقائی که 25 ساله دوری عشقش را تحمل میکنه با توجه به پستها و توضیحات خودش ودوستان دیگه ،فکر میکنی آیا تو اینمدت به دختری نگاه کرده ؟؟؟(چه برسه به دوست شدن و...)دوست عزیز اگه میخوای عشقت را پیدا کنی هم ساده است و هم مشکل ؛ ساده است به این خاطر که میتونی تو اینستوگرام اسمش را سرچ کنی و پیداش کنی و یا اگه او هنوز شما را بخواد ونشونی ازت نداشته باشه خودت ثبت نام کنی واون شما را پیدا کنه یا میکنه . و مشکله به این خاطر که شاید نه شما ونه عشقت هیچکدوم تو اینستاگرام نیستید. و اگر هم ثبت نام کرده باشید (هر2 نفر) پیدا کردن یه خورده سخته " به این خاطر میگم افراد وقتی تو اینستوگرام ثبت نام میکنن یه بارمیبینی بصورت لاتین اسمشونا نوشتن ویه بار میبینی بصورت فارسی " که در هر دوحالت وقتی سرچ میکنی صدها اسم میاد(هم لاتینش هم فارسیش) که نمیشه دونه دونه همه رانگاه کرد واگه هم حوصله کنی و نگاه کنی چون مدت قطع ارتباط شما طولانی شده الان قیافه ها هم عوض شده . البته تو عکس (خصوصا خانمها که آرایش هم میکنن) ولی اگه تو روی آدم بود و مثلا تو خیابون ببینی با یک نگاه میشناسیش ولی عکس یه کم فرق داره . و اگه هر دو شما فامیلتون پسوند داشته باشه که این دیگه نهایت شانسه. که وقتی ثبت نام میکنی پسوند فامیلتونا هم بگذارید برای پیدا کردن موقع سرچ . محدود میشه به چند اسم" امتحان کنید !! مثلا اسم شما هست ایمان معتمدی . وقتی این اسم را سرچ میکنی ببین چند نفر به این اسم هستن ! ولی اگه پسوند داشته باشی ومثلا اسم کاملت ایمان معتمدی راسخ باشه . وقتی سرچ میکنی نهایت 4-5-6-7... اسم بیشتر نیست پس اسمت را ثبت نام کن اگه تا حالا نکردی و سعی کن فارسی هم ثبت نام کنی و با پسوند(یا اگه لاتین ثبت نام کردی فارسیش هم زیرش بنویس (تو اینستاگرام یه نگاه کنی منظورم را میفهمی ). اگه هر دو طرف اسمشون پسوند داشته باشه که دیگه عالیه ... هرکدوم سرچ کنید طرف مقابل را راحت در 2-1 دقیقه پیدا میکنی . اینها را که گفتم فکر نکنم کسی باشه که دیگه ندونه اما یه یادآوری کردم (خصوصا پسوند اسم را که خیلی مهمه تو این موارد). و ضمنا بازم بگم بهدون که گفتید حدود8 سال با کسی دوست نشدم . خوب اگه واقعا عاشق او بودید که اصلا باکسی دوست نمیشدید نه اینکه 8 سال بعد یا حتی 80 سال بعد.  تازه نه با یکی با چندین نفر (به قول خودتون با هرکدوم بیشتر از یک ماه دوام نمیاوردید).و اینم ظلم بزرگیه در حق یه دختر دیگه که شما به خاطر شباهت قیافش برید سراغش . و بااینکه خودتونم میدونستیدکه دوام نمیاره . حالا شما مرد هستید . اون خانم چی ؟ زندگیش نابود نمیشه ؟؟؟؟(همین خانمی که باهاش عقد کردید الان میشه یه خانم مطلقه . آیا مثل قبل ازدواج باشما ؛ میتونه باکسی ازدواج کنه"یا خواستگارهای اونموقه را دیگه داره!!!!) عزیز من نکن " انشاا... که به عشقت برسی ناراحت نشو ولی بگم اینهائی که شما گفتید عشق نیست دوست دختره( ساده تر بگم دختر بازیه)حالا از یکی بیشتر خوشتون اومده و اون بیشتر به دلتون نشسته واگرنه همونطور که گفتم اگه عشق بود به دختری نمیتونستی نگاه کنی نه اینکه به قول خودت 8 ساللللللللللل با کسی دوست نشی و بعد باهرکسی بیشتر از1 ماه دوام نیاری(ببین چند تا دوست دختر عوض کردی عاشششششششق؟؟؟).انشاا... که موفق باشی واینطور نشه ولی دوستانه بگم با این رفتارت تاوان خواهی داد(دارم دوستانه میگم نه اینکه فکر دیگه ای درموردم بکنی)!!!!

guest.png?1

سعید - پاسخ به سعید

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۱۲ بهمن ۹۶
  • ۰۷:۵۲

ممنون از توجه و نقطه نظرات ارزشمندتون
دوست عزیز بنا به به جبر روزگار ناچار شدم عشقم رو دیگه نبینم ولی نتونستم تا حالا فراموشش کنم
با جمع بندی هایی که میشه از زاویه دید مریم انجام داد رفتار عاقلانه اینه که اون بعد از دو سه سال از آخرین دیدارمون ازدواج کره باشه و من سعی در فراموش کردنش بعد 8 سال داشتم ولی هیچ وقت موفق نشدم
اون موقعها اینیستا مد نبود و تو فیسبوک به تمام هم نام هاش پیام دادم
حتی اونایی که عکس داشتند و شبیهش نبودند چند نفری پاسخ دادند ولی نبودند
بعد ها بارها و بار ها تو اینیستا و گوگل سرچ کردم ولی پاسخ نگرفتم حداقل هر سه ماه یک بار سرچش میکنم
تو فیس بوک یه صفحه به اسم خودش درست کردم تو اون سالها که فیسبوک تازه اومده بود و فیلتر هم نبود شاید بخواد هم اسمهای خودشو سرچ کنه وبراش پیام گذاشتم طوری که فقط خوش متوجه بشه و بفهمه این صفحه از طرف منه (چون ممکنه ازدواج کرده باشه نمیخواستم مشکلی براش پیش بیاد )
آشنایی های من با دیگرون بخاطر دختر بازی نبوده و من دنبال کسی برای فراموشی مریم و برگشتن به زندگی عادی بودم و با هرکی نزدیک شدم بخاطر شباهتاش به مریم بوده که جذبش شدم ولی نتونستم دوستش داشته باشم
و گاهی هم به پیشنهاد یا اجبار مشاور و یا دوستان با کسی دوست شدم چن فکر میکردن ممکنه علاقه پیش بیاد.ولی هربار دپرستر و داغونتر از قبل میشدم چون بیشتر پی میبردم که هیچکس مریم من نمیشه و هیچوقت جای خالیش پر نمیشه
من فرزند اول خونواده بودم واسرار بر این بود که قبل از بقیه ازدواج کنم البته الان دیگه بقیه ازدواج کردن
باز هم ممنونم

guest.png?1

سعید - پاسخ به سعید

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۱۲ بهمن ۹۶
  • ۰۸:۲۶

راستی من نگفتم تا 8 سال با کسی دوست نشدم
گفتم تا 8سال پیش که اگه از 23 کم کنیم میشه تا 15 سال بعد از اخرین باری که دیدمش و بعدش در واقع با کسی دوست نشدم فقط برای دوستی اقدام کردم که هیچ کدوم به دوستی و صمیمیت منجر نشد و در همون مرحله تعارفات اولیه باقی موند و نتونستم ادامه بدم
بعد از یکی دوسال که از ندیدنش میگذشت حالم خیلی بد بود و ناراحتی های مختلفی داشتم به خاطر گلو درد دائمی که داشتم و احساس خفگی شدید میکردم و تنفسم گاهی به مشکل مواجه میشد و بعد از کرخت شدن دستو و پا و صورتم بیهوش میشدم از پزشک گوش و حلق و بینی و تا متخصص قلب و عروق و اعصاب و ... مراجعه کردم
یادمه یک بار پزشک گوش و حلق و بینی که خانم میانسالی بود بعد از چند بار که ازمایش تروئید از ازمایشگاه های مختلف رو براش بردم گفت هیچ مشکلی ندارم و گلو دردم یک احساس روانی هست که برای خوب شدنش باید یاد بگیرم گریه کنم و برم تو کوه بلند داد بزنم چند تا قرص هم بهم داد گفت برای ایجاد ارامشم خوبه و خودشم موقع امتحانا مصرف میکرده  بعد پشت دستش رو به حالت نوازش رو صورتم کشید و گفت زندگی رو سخت نگیر
وقتی به خونه برگشتم ضبط رو روشن کردم و رفتم تو حموم حق حق گریه کردم ، نه بخاطر این که خانم دکتر گفته بود
بخاطر این که چرا اون دستی که صورتم رو لمس کرد دست مریم نبود

guest.png?1

شاهد عینی

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۱۲ بهمن ۹۶
  • ۱۲:۲۸

پسر ها هم بیشتر عاشق میشوند وهم دیرتر فراموش میکردند هم بیشتر دارای تمایلات جنسی هستند  کلا مرد بدون زن نمیتونه زندگی کنه یا اگه بکنه سخته ولی زن ها در کمال خونسردی قادر به ادامه ی زندگی بدون وجود موجودی به اسم مرد هستند دلیلش هم اینه که مردها با دیدن زن برانگیخته میشوند (به دلیل زیبایی زن)ولی زن ها با دیدن مرد هیچ حسی ندارند 

guest.png?1

انتظار به سعید و شاهد عینی

  • آدرس نظر
  • جمعه ۱۳ بهمن ۹۶
  • ۱۹:۵۰

اول درمورد شاهد عینی با کمال احترام به نظرتون بگم بله همچین مردهائی هم هستن همونطور که زنها هم هستن و طبیعی هم هست ولی شمالطفا کلی جمع نبندید " شما مطمعنید که مردها به خاطر تمایل جنسی وزیبائی زن و... بیشترعاشق میشن و دورتر فراموش میکنن ولی خانمها نه و اصلا هم براشون مهم نیست وحسی هم بهشون دست نمیده؟؟؟تو زندگی و جاهای دیگه به کنار، شما اگه لطف کنید چند پست از پستهای قبلی را بخونید متوجه میشید که افرادی هستند که عشقشونابعداز 5-10-15-20-25-30و... سال هنوز فراموش نکردن و دارن عذاب میکشن و فقط آرزوی دیدن یا حتی فقط شنیدن صدایش را دارن . اگه بخونید میبینید که هیچکدوم نگفتن کاش 1 شب پیشم بودو...(توضیح دیگه نمیخواد خودت منظورم را بفهم)آیا به نظر شما این تمایل جنسی محسوب میشه؟ منظورم اینه مثلا تو اینهمه سال نمیتونستن به جای اینهمه عذاب ودرد برن سراغ یه عشق تازه و زیباتر از عشق قبلیشون؟؟(که البته به قول یکی از دوستانمون ؛ عشقش اگه یه قیافه معمولی و ... هم داشته باشه اونا زیبا ترین انسان روی زمین میبینه )حتی اگه بهش بگن روی صورت عشقت اسید پاشیده شده واونا درکنار چندین زن زیبا بگذارن بازم عشق خودش را از بین اونا انتخاب میکنه .( میدونی که اسیدبا صورت چکار میکنه وآدم چه قیافه ای میشه) و فکر نکن همینطوری یه حرفی زده میشه . میتونی از دوستان دیگم نظرشونا بخوای !!!! و گفتید مردها با دیدن زن برانگیخته میشن و... ولی زنها نه و... " با کمال احترام میگم ؛شما لطفا بگذار یه کم سن وسالت بیشتر بشه بعد در مورد این موارد نظر بده پس دوست عزیز لطف کن برو سر درس و مشقت!!!!!
میخواستم به دوست عزیزمون سعید بگم که در پست قبلی یهو عقده هام باز شدو یه خورده ریختم بیرون و همونموقع (خصوصا آخرهای پست )داشتم اشک میریختم و مینوشتم و دیگه نتونستم ادامه بدم .هرچندپستم همچین کوتاه هم نبود.. گفتم من نمیتونم دنبال اون بگردم ولی نمیتونم دلیلش را بگم!! .دلیلش اینه که چون خودش ازم خواست بهش زنگ نزنم و دلیل جدائیمون اون بود (برعکس شما که علت جدائیت خودت بودی)" و من هم انقدر دوستش دارم که روی حرفم پایبند موندم و دنبالش نگشتم تا روزی که خودش بخواد و یه طوری خبرم کنه !!!(تقریبا شبیه به یه پست دیگه که یه آقائی نوشته بود)که اونروزی که خبرم کنه یا ازش خبری بهم برسه بهترین روززندگیمه و دیگه از خدا هیچ چیز نمیخوام!!!  آره دوست عزیز گفتی گلو دردو این صحبتها... !! گفتم درکت میکنم منظورم این بود که من حدود 20 سال پیش این درد را گرفتم وحال خیلی بدی هم هست گلوی آدم میگیره تنفس سخت میشه و با دهن هی نفس نفس میزنی انگار یه چیزی تو گلوی آدمه وراه نفسش را بند آورده ونمیگذاره نفس بکشه و حالتهای خیلی بد. میفهمی که چی میگم ...ولی مثل شما بی هوش نمیشدم و منم دکتر و آزمایش و... همه را رفتم به اصرار خانواده رفتم(آخه من دوست نداشتم اصلا زنده باشم واین حالت میشدم تازه به جای بازکردن دهن و نفس کشیدن دهنم را میبستم تا خفه شم (آخه فکر میکردم چیزی تو گلومه ولی چیزی نبود) ولی خانواده ام خیلی میترسیدن ولی خودم اصلا")اول گفتن شاید تیروئید باشه ، آخه بعضی از بیرون روی گردن ورم میکنه و بعضی از طرف داخل " که قبل آزمایشها میگفتن شاید همون از طرف داخل باشه!ومنم مثل شما تمام آزمایشهام چیزی نشون نداد و فقط گفتن عصبیه!!! ولی دکتر برعکس شما که گفتید چند تا قرص بهم داد به من یگ کیسه دارو داد ولی یک درصد داروها راهم نخوردم ...واقعا هم اگه فکر کنی میبینی درسته و این از اول با انسان بوده . منظورم اینه که هزاران بار شنیدیم که میگن بقض گلو  یا از بس حرص خوردم گلوم ورم کرد یا بغض داره خفه ام میکنه و از اینجور موارد ....! پس فکر و حرص و ناراحتی و غصه و... روی گلو اثر میگذاره . (آخه اونموقع میگفتم چه ربطی داره ) و فکر میکردم سرطان حنجره گرفتم آخه خودت میدونی که چه حالت خیلی بدی هست . ولی ناراحت نبودم وهمونطور که گفتم دوست داشتم زودتر بمیرم (و هنوزهم همینطور) و گفتی دکتر دستش راروی صورتت کشید و شما رفتید خونه و تو حمام گریه کردید اونم درک میکنم " شبیه به یه بچه میمونه که به دلیلی بقض کرده باشه اگه باهاش کاری نداشته باشی یه مدت همونطور میمونه وبعد آروم میشه ولی ووقتی نوازشش میکنی و بغلش میکنی بقضش میترکه ومیزنه زیرگریه . و میدونم هم که اون نوازش هم دوست داشتنی بود (چون یه حس هم دردی داخلش بود ) وهم یه  مدت زیادی به یاد اون نوازش می افتادی .و میگفتی کاش اون عشقت بود ؛ این به خاطر همونه که گفتم(تو اون نوازشش حس همدردی بوده) اینها را گفتم که بدونی واقعا درکت میکنم نه فقط زبونی یه چیزی گفته باشم . چون برای من هم خیلی اتفاقات شبیه به تو برام افتاده (البته نه فقط برای من برای امثال ماها)ولی حاضرم قسم بخورم که نصف من عذاب و دردو گریه و... راتا بحال نداشتی . من حالم خیلی خیلی بده . همیشه میگم خدایا چرا راحتم نمیکنی یا به آرزوم نمیرسونیم . انشاا... روزی بشه خودم وهمه دوستان که این درد دوری وانتظار کشیدن را دارن یکی یکی بیان همین سایت وپست بگذارن وبا خوشحالی از عشقشون بگن که بهش رسیدن - دیدنش - باهاش حرف زدن  و... /انشاا...که به زودی وتا دیر نشده اینطور بشه " موفق باشی

guest.png?1

کاظم

  • آدرس نظر
  • شنبه ۱۴ بهمن ۹۶
  • ۰۰:۳۹

معلومه برای اقایون چون مردها از خود زن خوششون میاد ولی زن ها در مرد هیچ جذابیتی نمیبینند واز دارایی های مرد خوششون میاد

guest.png?1

امیرمحمد

  • آدرس نظر
  • شنبه ۱۴ بهمن ۹۶
  • ۱۱:۴۵

س..دل اگرباخداباشدوهمواره ذکرخدابرلب باشدعشق بنده بربنده ی دیگه درحددوست داشتن برای زندگی کردن مجازه ولی عشق ودوستی های بی موردحرومه اگرزندگی تشکیل داده باشیدکه حتی فکرکردن به عشق گذشته باداشتن زن وبچه حرومه وگناه بزرگی محسوب خواهدشد...خیانتی بس بزرگ نیزاست...برادرگل چرابااعصاب خودت بازی می کنی چراخودتوناگول می زنید،آرامش روحی بایادخداوذکراوبه دست میادازخداآرامش راطلب کن نه ازبنده خدا...بدون که هیچ کس وهیچ چیزعشق محسوب نمیشه جزعشق به خداوائمه ...بپس امتحان کن وفکرخودتاازگذشته رهاکن وفکرزندگییت باش که بیشترین خدمت زندگیت داشتن زندگی آرومه بااعصاب آروم ...معلومه اصلا خدارافراموش کردید که داشتن روح وروان سالم رادررسیدن به کس دیگه می بینید..مطمعنیدبارسیدن به معشوقه اولتون آرامش رابه دست میارید؟غیرممکنه...

guest.png?1

محمد به امیر محمد

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۵ بهمن ۹۶
  • ۱۰:۳۹

ببخشید !!! قربون خدا و تمام ائمه برم. وحرفهاتونم صحیح (واقعا میگم صحیحه نه همینطوری)!!! ولی یه سوال ازتون داشتم ؛دوست عزیز میشه بفرمائید شما دراین سایت (همین قسمت "فراموشی عشق اول برای خانمهاه سختتره یا آقایان) چکار میکنید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آیا مثل بعضی صفحات تبلیغاتی ، یهو صفحه براتون باز شد؟؟؟ آیا دنیال مطلبی میگشتید که اینقدر شبیه به این سایت بود؟؟؟  و.... " پس لطفا به قول خودتون چرا خودتونا گول میزنید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

guest.png?1

به کاظم

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۵ بهمن ۹۶
  • ۱۰:۵۶

دوست من ؛ اطلاعاتت خیلی کمه و با این وجود نظرهای قطعی وکلی میدی ! درمورد بعضی ها و خود شما فکر کنم این صدق میکنه . چون شما نمیدونی عشق یعنی چه!!!میخوای دختر بازی کنی و این دختر بازی هزینه داره (باید خرج کنی ؛ گرفتن هدیه و رفتن به رستوران و کافی شاپ و پول دستی و....)ولی خانمهائی هستن که برای عشقشون که همون به قول شما مرد باشه ؛ میمیرن و حاضرن باهاش تو یه چادر زندگی کنن.... ! مثلا یه نمونش برای بعضی خانمها خواستگار ملیاردر میاد قبول نمیکنه ولی کسی را که دوستش داره و میدونه وضع خوبی هم نداره ازدواج میکنه وبا تمام نداریش میسازه و خودشا خوشبخت ترین میدونه !!!

guest.png?1

به به کاظم

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۱۶ بهمن ۹۶
  • ۰۱:۱۲

 نه من حرفام درست بود و در ضمن فقط خواستم حقیقت رو بگم و دختر بازی هم کار امثال تو هستش نه من  اگه پیامم حذف بشه نامردیه

guest.png?1

به کاظم

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۱۶ بهمن ۹۶
  • ۱۱:۱۶

شرمنده ؛ اشتباه از من بود !!!! شما درست میفرمائید!!  منم مثل شما و بقیه مردم دارم لابلای همین مردم زندگی میکنم و از پشت کوه نیومدم !!!هزاران بار دیدم  و دیدید که بعضی خانمماه وقتی میخوان با کسی رابطه ای داشته باشن همیشه سوار مدل بالاترین ماشینها میشن و کاری نداران که طرف اصلا تیپ وقیافه و.... داره یا نه !! ولی اگه دقت کنی خانمهائی راهم میبینی که تو سرما وامیستن وصدها ماشین جلوشون بوق میزنه ولی اهمیت نمدین و در آخر میبینی یه نفر ساده با یه موتور ساده میاد وخانم سوار موتورش میشه ومیره و همون عشقش را با یه ملیاردر ، وموتور عشقش را باپورشه عوض نمیکنه !! حتی وقتی صدها ماشین این این نوع از جلوش رد میشه ویه پسر ویه دختر داخلش هستن یه لحظه هم آرزوی جای اون خانم بودن را نمیکنه !! و یا اصلا ببینید طلاق تو موادرد اول بیشتره یا موارد دوم(دوست داشتن)  من به شما گفتم کلی جمع نبندید نگفتم اینطور که شما میگید اصلا نیست!!!!!!!!!!پستتونم که گفتید نامردیه حذف بشه . فکر نکنم مدیر محترم سایت اینگونه پستها را حذف کنه منم در پستم گفتم در مورد بعضیها مثلا خودت صدق میکنه ( که منظورم هم توهین نبود " شما اینگونه برداشت کردید)مگر اینکه برسه به توهین و به قول خودمون کل کل کردن که اون موارد را دیگه مدیر سایت اجازه نمایش نمیده ! و اصلا من نباید جواب شما را میدادام این کار خانمها بود که جواب بدن و من اینجا را اشتباه کردم !!! و اگه یه روز کسی خودت را خواست (باهرشرایطی که داری) نه دارائیهات را ؛ این نامردیه که نیای تو همین سایت و پست بگذاری وبگی "  بازم متشکر از شما و عذر میخوام اگه برداشتت از صحبتها چیزی بود که منظور من نبود!!!

guest.png?1

سارااا

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۱۶ بهمن ۹۶
  • ۱۷:۵۲

واقعا از اعماق دلم میگم واقعا دلم سوخت ب تمام معنا اتیش گرفتم وقتی پیامای بعضیاتونوخوندم وقتی خوندم بعد بیست و اندی سال هنوز ب فکر عشق اولتون هستین وقتی خوندم اونی ک عشقش توی زلژله بم مرده میخاسته خودکشی کنه خیلی سخته خسلی سختتت.ولی میدونین سخت تر از اینایی ک تعریف کردین چیه اینی ک ی زن باشی و باهزار امید وارزو برا ایندت ب ی مرد جواب مثبت بدی و باهاش اژدواج کنی ولی بعد ببینی اون عاشق یکس دیگه بوده و شبانه روز تو فکر اون هس.اگز عاشق یکی دیگه اید پس چرا با یکی دیگه ازدواج میکنید چرا زندگی ی نفر دیگه رو خراب میکنین بخدا این حق زندگی نیس.البته خانومایی هم ک ب یکی دیگه علاقه دارن و بای نفر دیگه ازدواج میکنن و دایم ب اون فک میکنن دازن خیانت میکنن این کار یعنی ته خیانت.خیانت فقط این نیس ک با یکی دیگه غیر همسرت رابطه ج ن س ی داشته باشی حیانت یعنی اینکه همسرت کسی ک با هزار امید باهات اژدواج کرده کنارت باشه و تو ب فکز یکی دیگه باشی

guest.png?1

م.....

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۱۷ بهمن ۹۶
  • ۰۷:۳۹

guest.png?1

به م...

  • آدرس نظر
  • شنبه ۲۱ بهمن ۹۶
  • ۱۲:۲۳

لطفا توهین نکنید و لطفا بگید منظورتون کی بود!!!! من که هنوز ازدواج نکردم و هنوزم منتظرم . اگه منظورتون کس دیگه ای هست (پستهای قبلتر) چرا الان به یاد گفتن این مطالب افتادید. خب همونموقع بعد از پستشون میگفتید!!! تا جوابشونا بشنوید"وضمنا شما دلتون شور زندگی کس دیگه ای را نزنه ! مگه خودتون موردی داشتید که به شما برخورده؟؟؟؟ شما هم میتونید مثل بقیه خیلی مودبانه نظرتونا بگید واگرنه اینجا همه زبون دارن که مثل شما صحبت کنن! ولی ادب را رعایت میکنن !!!!

guest.png?1

به م

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۲۳ بهمن ۹۶
  • ۱۰:۲۴

خانم یا آقای م ؛ (با توجه به پستت باید خانم باشید) دوستمون درست فرمودن. چرا توهین میکنید ؟؟ اگه دلتون از جای دیگه پره چرا اینجا دارید اونا خالی میکنید (با توهین به بقیه) شایدم به این خاطر باشه که اگه ازدواج نکردید و با کسی ارتباط داشتید و اون درحق شما نامردی کرده یا هرچیز دیگه ، نباید اینجا بیاد و عقده هاتونا روی بقیه خالی کنید و اگر هم ازدواج کردید(که وای به حال همسرتون) و همسرتون عشقی داشته و شما را عذاب میده وباخوندن این پستها عذابتون بیشترمیشه اینم باعث نمیشه که به کسی توهین کنید.و یا اگه حس امر به معروفتون زده بالا ؛ لطف کنید برید تو بسیج ثبت نام کنید این سایت جاش نیست برای توهین و زیر سوال بردن عشق پاک بقیه دوستان!! برید تو سایتهای دیگه  وهرچی دلتون خواست فوش و بد وبیراه بگید(سایتهائی هستن که تمام پستتونا بدون سانسور برای عموم نمایش میدن !! ) اگر هم این موارد نیست پس به قول دوستمون تو این سایت چکار میکنید؟؟؟؟ این دوستان خودشون به اندازه کافی درد و عذاب دارن و شما دیگه نمیخواد با این صحبتهاتون بیشترش کنید!! کاش همه مثل این دوستانی که پست گذاشتن بودن(کلی میگم) به خاطر این میگم که اگه همه مثل اینها بودن و پایبند به یک نفر. میدونید چقدرفساد در کشور کم میشد؟؟؟؟؟؟؟ میبینید افرادی را که هرروز یا هر هفته با یکی هستن!! ولی این دوستان صادقانه عمرشونا وقف یک نفر (عشقشون کردن)و اگر هم منظورتون اینه که کسانی که ازدواج کردن و یا عشقشون ازدواج کرده ونباید دیگه به یاد اون بیفتن ؛ درست میفرمائید ولی اینم باز دلیل نمیشه !! چون دست خودشون نیست و اگرهم ازدواج کرده باشن باتوجه به صحبتها و صادق بودنشون اینقدر مردانگی دارن که نگذارن لطمه ای به زندگی طرف مقابلشون بخوره !!! پس پیشنهاد میکنم همون حسی امر به معروفی که گفتم یا سایر موارد دیگه را در سایتهای دیگه هم میتونید ابراز کنید!!! خیلی ها  مثل شما اینگون پست گذاشتن ولی با رعایت اصولش(نه توهین و...)که اگه تاثیر گذار باشه پستهای اونها خیلی تاثیرش بیشتره تا پست شما!!! شما فکر میکنید بعد از گذاشتن این پستتون کسی براتون پست نگذاشته؟؟؟؟ مطمعن باشیددهها پست با همون شیوه خودتون(توهمین و...)  براتون گذاشتن ولی اینگون پستها در این سایت نمایش داده نمیشه!!

guest.png?1

از سعید به سارا و بقیه

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۲۳ بهمن ۹۶
  • ۱۶:۲۳

سلام دوستان
فرمایش شما صحیه ولی وقتی دیگران تصمیمی تو زندگیشون گرفتن هر چند از نظر ما اشتباه باشه ولی ما نمیدونیم تو چه شرایطی اون تصمیم رو گرفته خیلی ساده نیست که بتونیم با اطمینان در مورد خودشون و تصمیمشون قضاوت کنیم.
دوستان اینجا حرفهاشون رو میگن و کمی سبکتر میشن و باقی از تجربیاتشون استفاده میکنن و کامنتهایی میزارن که طرف بفهمه حرفهاش مخاطب داشته وشنیده شده شما هم تجربه ای دارید بفرمایید تا باقی استفاده کنن
من در مورد خودم گفتم بیستو چند سال هنوز عشق اولم رو فراموش نکردم و حسرت دیدنش رو دارم و در این حسرت دارم میسوزم
ولی ایا این حسرت و عشق درونی من تا موقعی که در راه خوشبخت کردن عشقم نباشه سودی برای عشقم داره؟
فقط داره من رو از یک زندگی سالم دور میکنه (مثل یک بیماری) و همچنین یک جنس مخالف دیگه رو که ممکنه با من بتونه یه زندگی سالم داشته باشه رو از این تجربه و امکان محروم میکنه
ضمناً خیلی از دختر ها هستند با علم به این که مردی قبلا عاشق کسی بوده باهاش ازدواج میکنن چون هرد طرف نیازمند و محق زندگی هستند.

guest.png?1

مطلب رستمی

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۲۳ بهمن ۹۶
  • ۲۲:۰۸

guest.png?1

......

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۲۵ بهمن ۹۶
  • ۱۷:۰۶

با سلام به تمامی دوستان و عوامل این سایت ؛ میخواستم درمورد یه موضوعی صحبت کنم ؛ میخوام بدونم چرا ما آدما اینگونه هستیم !!! به دنیا میایم و بعد کودک و بعد نوجوان وبعد جوان و میانسال و مسن(پیر) و بعد هم مرگ!!!. و با توجه به اینکه از خیلی از حیوانات ومخلوقات عمر بیشتری میکنیم ولی کمترین لذت را در زندگی از این عمر نسبتا بلند میبریم.  واضحتر بگم : تا وقتی که کودکیم که هیچی نمیفهمیم وتو نوجوانی هم که درس و مشقو... ودر جوانی هم بازم درس و اگه ادامه ندیم کار ..." و بعد ازدواج میکنیم وبعدش بچه دار شدن و بعد هم عمرمونا میزاریم برای بچه هامون تا به جائی برسن و بعد ازدواج بچه هامون " و شدیم پدر بزرگ (که در همین سن هم بازم دست از سرمون برنمیدارن وباید بچه داری کنیم"منظورم نوه هاست). پس کی از زندگیمون لذت میبریم . بطور مثال بگم اگه از یه نفر بپرسی بهترین روزهای عمرت کی بوده ؟ میگه مثلامثلا دوران سربازی (2سال) خب ما که حدودا 80 سال عمر میکنیم چرا 2 سال بهترین روزهای زندگیمون بوده(اونم نه کل 2 سال قسمتی از اون) پس 78 سال دیگش چی ؟؟؟؟ (حالا شاید چند تا مسافرت هم تو عمرمون بریم که یعنی بهمون خوش گذشته!!!)یعنی همه عمرمونا فقط درگیریم !! بزرگ شو و بعد برو سر کار و صبح تا شب کار وکار وکار وبعد بچه دار شو و عمرت را برای بچه هات بگذار (همون بچه هائی که عمرت را براشون گذاشتی و از خیلی چیزها گذشتی برای راحتی و آسایششون . بعد که ازدواج کردن و رفتن شاید ماهی یا هفته ای 1 بارهم بهت سرنزنن و شاید به زور یه تلفن بزنن برای احوال پرسی"عین خودمون با پدر ومادرمون" ) و این پروسه همینطور ادامه داره (یعنی بچه هامون هم مثل خود ما همین راه را میرن و بچه های اونها هم همینطور...)پس این زندگی به چه دردی میخوره ؟؟امتحان کنید از یکی بپرسید که بهترین روزهای عمرت کی بوده ببینید چی میگه !!! اگه یه مدت کمتر از دوسال را نگفت!!! حالا یا همون سربازی که مثال زدم یا بعضی میگن دوران نامزدی و...(که همشون را روی هم جمع کنی بازم همون که گفتم زیر 2 سال میشه (تازه اگه وضع مالیت متعادل باشه " منظورم اینه که بیکار نباشی و یا مستاجر نباشی و...که اون دیگه زندگی نمیشه . میشه به دنیا اومدن و دویدن ودویدن و آخرش هم مردن) پس چرا نیایم از لحظه لحظه زندگیمون لذت ببریم به جای این مدت کوتاه . مثلا بیشتر این دوستان که پست گذاشتن . بهترین روزهای عمرشونا همون موقع که با عشقشون بودن میدونن!!(از 80 سال عمر مثلا 1-2 سال) و بقیش دیگه هیچ !!!و اینها تازه ازبقیه زندگی لذت نبردن که هیچ ، عمری هم در عذاب دارن زندگی میکنن و احتمالا هم تا آخر عمر ادامه دار هستش! واقعا زندگی آدم میشه همین !!!!! تازه آخرش هم که از این دنیا رفتیم (با زندگی زجر آور وبدبختی کشیدن و...) میریم جهنم ، نه بهشت !!!! چون تو همین عمر مون که همش بدبختی بوده کلی هم گناه کردیم !!!!. واقعا این دیگه یعنی چه؟؟؟؟تا جوونی باید فکر آینده ات باشی و درس بخونی و چندین ساااااال عمرت را فقط پای کتاب ودرس بگذرونی وبعد دنبال کار بگردی و تازه اگه کار مناسبی پیدا کنی بقیه عمرت را کار کنی و ...(بقیه را قبلا گفتم)و همونطور که گفتم اگه وضع مالی مناسب یا متعادلی داشته باشی که افرادی که وضع مالی خوبی دارن هم اگه چند تا برج و کارخونه هم داشته باشن بازم میبینی تو عمرشون غیر کار و گرفتاری چیز دیگه ای نداشتن (تازه اینگونه افراد بیشتر از بقیه حرص میخورن ، نگاه به خونه و ماشین و... این افراد نکنید ! این افراد خیلی بیشتر از افراد معمولی درگیرن و حتی عمرشون کوتاهتره )چرا از زندگی لذت نمیبریم ؟؟؟؟ واقعا چرا؟؟؟؟ دلایلش فکر کنم زیاد باشه ؛ جهنم رفتنمون که جای خودش ؛مثلا به خاطر حرف مردم این کار را نکن یا بکن(عمرمون داره تموم میشه اونوقت فکر این هستیم که مردم چی میگن!!والا به خدا وقتی از این دنیا رفتیم گناهکار ترین آدم دنیا یا خیر ترین آدم هم باشیم مردم یادشون میره اصلا ما وجود داشتیم") از زندگی و خیلی چیزها میگذریم به خاطر بچمون وبازم حرف مردم!! پس چه بهتر که از خیلی چیزها نگذریم و اگه میتونیم از این دنیا لذت ببریم بقیه به درک" به اندازه کافی درس خوندیم و کار کردیم و به بچه هامون رسیدیم لااقل این چند روز عمر را لااقل خوش باشیم(گه عمری باقی باشه " آخه یه بار میبینی تو همین سنی که هستیم(جوون یا میانسال یا...) یه سکته یا تصادف یا...میکنیم و تموم و اگه تموم هم نشه(مرگ نیاد سراغمون) یافلج میشیم یا... که همون بچه ها که گفتم عمرمونا براشون گذاشتیم 1 هفته نگهمون نمیدارن" اگه دختر باشن ؛ داماد(شوهرش)نمیگذاره واگه پسر باشه عروس(همسرش) نمیگذاره . و آخرش هم با جروبحث ودعوا بین خودشون ، میبرن میگذارنمون آسایشگاه وسالی 1 بارم نگاهی بمون نمیکنن!!!!واز همون مردمی که از حرفشون میترسیدیم ، اگه بهشون بگی 1000 تومن بده تا 2 تا نون بخرم ، یه طور نگاهد میکنه که انگار گناه کبیره کردی" دوستان بیاید از زندگیتون لذت ببرید؛ با هر وضع و یا اوضاعی که دارید (چه مالی چه ...) به خدا میشه لذت برد. میشه به جای رفتن به هتل 5ستاره بری تو مسافرخانه ساده و اگه بخوای لذت ببری مطمعن باش بیشتر از اون هتل5 ستاره بهت خوش میگذره . یا مسافرت خارج کشور - یا شهرهای دیگه کشور یا...نمیتونی بری . برو تو پارک نزدیک خونه و لذت ببر. به جای فکر به عشقت و حروم کردن بقیه عمرت ؛ میشه بهش رسید و به جای حرم کردن عمر بقیه عمر را لذت برد !!!! به هر شیوه که فکرش را بکنی به خدا میشه. البته اینا را که گفتم شامل خودم هم میشه چون منم از همون جهنمیهام که عمرش هیچی ندیده و آخرش هم باید برم توش(منظورم همون جهنمه"که مطمعن باشید برای امثال همین ماها ساخته شده")!!!!/والسلام

guest.png?1

انتظار به ایوب

  • آدرس نظر
  • جمعه ۲۷ بهمن ۹۶
  • ۱۰:۵۴

دوست عزیز اگه پستم را با دقت میخوندی  من خودم گفتم که نمیدونم چرا تو اینهمه پست  چرا خواب شما را دیدم !!!! و معرفی کردن من چه فرقی یا سودی به حال شما داره ؟؟؟؟ همین خود شما مگه اسمتون ایوبه؟؟؟؟ اینها همه اسم مستعاره !!! و اولین پست شما با اسم a... بودو نوشته بودی من ایوب دلتنگ توهستم... ( من اسمتونا ایوب گذاشتم و پستهای بعدی هم شما با اسم ایوب اومدید(که من پستتونا که خوندم فکر کردم و فکر کنم درست هم فکر کردم، منظورتون از ایوب دلتگ تو هستم منظورتون از ایوب ؛ صبر و صبور بودن بود"همون صبر ایوب که صبرش زبانزد مردمه"البته من اینطورفکر کردم وشایدم اسمتون ایوب باشه") و همونطور که گفتم نمیدونم چرا خواب شما را دیدم !!!!!! گفتی از این جائی که من گفتم 40درصدش این شکلیه " پس میشه نتیجه گرفت که این یکی از همون رویا یا خوابهای صادقانه است !!! واگرنه من کجا و شما کجا ؛ یا اصلا شهر هائی که زندگی میکنیم شاید صدها کیلومتر با هم فاصله داشته باشه!!! وشما اصلا نه صحبتی کردید و نه اسم اصلیتونا گفتید که فکرکنید نکنه من آشنا هستم یا میشناسمتون (شما با یه اسم مستعار فقط گفتید از سکوتی لبریزم آیا با این میشه کسی را شناخت ؟؟؟اگه همین را برادرتون یا نزدیکترین کستون هم میخوند آیا شما را میشناخت؟؟؟؟) شاید هم دیدن خواب شما دلیلش این بوده که آخر بار برای شما پست گذاشتم و یا چیزهای دیگه ... واقعا نمیدونم . و جائی را هم که دیدم  حتی جزئیاتش را هم دقیقا براتون گفتم !!!و شما میگید 40درصد اونجا که هستید این شکلیه(خوش به حالتون)!!!! و نگفتید آیا خسته بودن چهرتونم (تو خواب من) صحت داشت یا نه؟؟؟ که اگه صحت داشته باشه همون گفتم میشه(رویای صادقانه) و ضمنا یه سوالم ازتون کردم که جوابش 1 کلمه بود !! چرا جواب ندادید؟؟؟؟(همون شکل که گفتم) . /پستتونا که خوندم خیلی فکر کردم . واقعا عجیبه!!! کسی را نشناسی وخوابش را ببینی و تقریبا درست باشه(حتی همون جایی که گفتم) واقعا عجیبه و همونطور که گفتم میشه فقط اسمش را یه چیز گذاشت " رویای صادقانه . مثل مواقعی که خوابی میبینی و همون اتفاق توی خواب بعدها براد پیش میاد ویا جایی را خواب میبینی و بعد همونجا را در جائی میبینی وفکر میکنی برا خیلی آشناست و بعد میفهمی که تو خواب اونجا را دیدید و امثالاینها ... / شما هم لطف کن جواب این 2 سوال را بده (زیرشون خط کشیدم) که جوابشونم هر کدام فقط 1 کلمه است !!!!

guest.png?1

انتظار به ایوب

  • آدرس نظر
  • شنبه ۲۸ بهمن ۹۶
  • ۱۰:۱۶

guest.png?1

******

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۲۹ بهمن ۹۶
  • ۲۲:۱۷

سلام میکنم به همه اعضاوتسلیت میگن شهادت بانو فاطمه زهراص.بخشی از نظرات دوستان را خواندم.دوست ندارم قضاوت کنم چون خودم به لطف خداوند وبه پشتوانه خانواده ام چنین تجربه ای نداشتم ولی تنها راهکاری که میتونم به عزیزان بدم این است که مواظب نگاهت باش تنها از این راه است که نامحرم میتونه در حرم خدا(قلب )نفوذ  کندوبه کرمش امیدوار باشیم.

guest.png?1

امیر حسین فتحی

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۲۹ بهمن ۹۶
  • ۲۳:۵۵

guest.png?1

...a

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۲ اسفند ۹۶
  • ۰۱:۳۹

guest.png?1

یاسر وزهرابه همه دوستان

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۲ اسفند ۹۶
  • ۱۶:۱۰

سلام ...                            جوون بودی عاشق شدی ..عاشق کی ؟؟این جاست که درجامیزنی،عشق رامعنی کن؟عشق یعنی چی؟؟باخوندن چند تامتن ازاین سابت آخرش معنی عشق برام تعریف نشد..یکی گفته عاشق هم بودیم ولی به هم نرسیدیم والان درحسرت دوری داریم می سوزیم...یکی گفته عشقم منارهاکرد ومن به تنهایی دارم درددوری راتحمل میکنم...یکی باشعرگفتن عشق رامعنی کرده ..هرکس صحبتی ودرددلی داشته تواین سایت نوشته ولی هیچ کدومتون عشق رااونطور که بایدوبوده معنی نکردید.تااونجاکه برام تجربه شد عشقهای دنیوی کشکه وهمه دریه زمان ویه دوره ای ازعمراتفاق میفته ؛وابن خاطره ای از اون دورانه که برامون باقی مونده وگه گداری یادمون مبفته ..وابن معنی عشق نیست ..خاطرات پوچی که توذهنمون جاسازی شده،،اگه سعی کنیدمی توانبدباداشتن زندگی سالم وبودن درکنارخانواده ابن خاطرات پوچ وشوروحال جوونی راازذهنتون دورکنیدهرچند نمیشه پاکشون کردباتوهستم دوست خوبم :جوون بودی قول خودت ازیکی خوشت اومده،جنگیدی ولی بهش نرسیدی .خوب دیگه غصه خوردن نداره *چرافقط سعی می کنیدخودتوناتوگذشته رهاکنید چراسعی نمی کنیدباعشق معنوی عشق دنیوی راسرکوب کنید ،چراسعی نمی کنیدباعشق به پدرومادروهمسروبچه وکلاخانواده ازگذشته به دورباشید؟چراخودتوناعذاب میدید؟که چی "بهش می رسبدیااگه بهش رسیدی خوشبختیتون کامل میشه؟نه !خواهروبرادر خوبم بدونیداون خاطرات فقط مال گذشته بوده وواهی وخیالاته که شمارارهانمی کنه واین خودتون هستیدکه باید گذشته رارهاکنبدوسعی کنیدعشق واقعی که دوست داشتن خانواده است راتکمیل کنیدنه این که هنوز توافکارمنفی ازدست رفته باشبد....خداتمام دختران وپسران جوان راازاین آلودگیهای دنیوی وناپاک دورکنه واگه هم خواستاریکی شدیدراه وچاره داره... انشااله بارعایت اخلاق وموازین شرعی به خواسته ی خودشون برسندواگه هم نرسیدنددنیابه آخرخط نرسیده هزاران دختروپسرپاک برازندگی کردن پیدامیشه چراسعی می کنیدخودتوناباباون خوشبخت ببینیدازکجامعلوم بابودن اوخوشبختی شماکامل میشدمطمعن باشیدسرنوشت وتقدیرهرکس به دست خداوندارقبل تعیین شده پس شکرگزارباشیدوازخداوند خوشی وسلامتی برازندگیتون داشته باشیدمقدراینچنین رقم زده ..داشتن زندگی سالم مهمترین عشق یه خانواده است خوشی وسلامتی برای خانواده های سالم آرزوی قلبی من است...دوست گرامی اگرتشکیل خانواده دادی پس عشق وخیال باطل راازخودت دور کن وعشق رادربودن کنارخانواده جستجوکن..

guest.png?1

...a

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۳ اسفند ۹۶
  • ۰۱:۵۷

guest.png?1

امین

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۳ اسفند ۹۶
  • ۱۸:۳۰

خیلی داغونم

guest.png?1

علی

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۳ اسفند ۹۶
  • ۲۰:۵۲

guest.png?1

...a

  • آدرس نظر
  • جمعه ۴ اسفند ۹۶
  • ۱۱:۳۸

guest.png?1

T

  • آدرس نظر
  • جمعه ۴ اسفند ۹۶
  • ۲۳:۳۹

منم قرار بودش عشق اول و اخر یه پسری باشم...اما اینقدر مغرور و غد بود که عشق چندین سالمونو به فنا داد  الان ازش متنفرم فققققط

guest.png?1

T

  • آدرس نظر
  • جمعه ۴ اسفند ۹۶
  • ۲۳:۴۵

راستی اقای a حالتون خوب شد گفتی داری دق میکنی....درد جدایی از عشقمونو میشنوی ارومت میکنه!!!

guest.png?1

T

  • آدرس نظر
  • جمعه ۴ اسفند ۹۶
  • ۲۳:۵۴

guest.png?1

T

  • آدرس نظر
  • شنبه ۵ اسفند ۹۶
  • ۰۰:۰۱

guest.png?1

...a به T

  • آدرس نظر
  • شنبه ۵ اسفند ۹۶
  • ۰۰:۱۸

guest.png?1

T

  • آدرس نظر
  • شنبه ۵ اسفند ۹۶
  • ۱۵:۰۴

guest.png?1

دوستان بخونید جالبه

  • آدرس نظر
  • شنبه ۵ اسفند ۹۶
  • ۱۹:۰۹

guest.png?1

T

  • آدرس نظر
  • شنبه ۵ اسفند ۹۶
  • ۲۳:۲۴

guest.png?1

شایان

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۶ اسفند ۹۶
  • ۲۱:۰۸

guest.png?1

T

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۷ اسفند ۹۶
  • ۰۷:۴۳

اقای a شما همش دعوا میکنی ادم میترسه اصلا حرف بزنه ?چشم ما هیچی نمیگیم شما فقط صحبت کنید??

guest.png?1

دانشگاه

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۷ اسفند ۹۶
  • ۱۳:۱۵

یازده سال پیش تو دانشگاه عاشق همکلاسیم شدم.اون طفلی هم هی پا پیش میذاشت که با هم هم کلام بشیم ولی من همیشه ازش دوری می کردم چون می ترسم.ترس از آبروم چون تو یه شهر کوچیک مذهبی زندگی می کردیم و ترس از پدر نه اینکه خشن باشه نه چون دوستش داشتم و نمی خواستم به خاطر من ناراحت بشه.چهار سال تحصیلمون گذشت و اونم تو این مدت با یه دختر همکلاسیمون دوست شد که در نهایت به ازدواج با اون منجر شد.بعد از شنیدن خبر ازدواجشون تا یه سال افسرده شدم.به همه خواستگارام جواب رد میدادم.تا اینکه پسر یکی از اقوام به خواستگاریم اومد منم ازش خوشم می اومد در نهایت با اصرار خانواده ازدواج کردم.الان دوستش دارم ولی چهره همکلاسی ام هر روز و هر روز جلوی چشمم هست.چند روز پیش تو خیابون دیدمش باز قلبم مثل اون روزا از دیدنش تپید و تپید.دیگه نمی خوام بهش فک کنم چون زندگیمو دوس دارم  ولی رد پاش تو قلبم مونده متاسفانه.چه باید کرد...

guest.png?1

به پسر و T و ایوب وهرکی حوصله کنه بخونه

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۷ اسفند ۹۶
  • ۱۹:۴۶

guest.png?1

به همه دوستان

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۷ اسفند ۹۶
  • ۲۳:۰۴

iL5Q1gu-VzcrZ29ehNDolXrS2k4%3D

سلمان رضاسی

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۸ اسفند ۹۶
  • ۰۰:۵۲

سلام.من فقط یکبار عشق واقعی توی زندگیم بوجود اومد اونم ۷سال بعد از ازدواجم بود که بطور کاملا اتفاقی با دخترخانم دانشجویی آشنا شدم و این عشق ۶ سال طول کشید و ۳ روز پیش با عقد اون خانم به پایان رسید. دلم میخواد یه روز وقت کنم و داستان این عشق رو اینجا بنویسم ولی دوست دارم کسانی که این مطلب رو میخونن بدونن که عشق من یه عشق متفاوت بود و سرگذشتش عجیب و متفاوت تر. دوست ندارم کسی این رو خیانت به همسر بدونه چون ارتباط من با عشقم از روز اول تا روز آخر به سکس آلوده نشد و خوشحالم از این بابت.اگر کسی دوست داره که سرگذشت این عشق رو بدونه نظر بده.

guest.png?1

T

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۸ اسفند ۹۶
  • ۰۱:۳۲

guest.png?1

T

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۸ اسفند ۹۶
  • ۰۲:۰۲

guest.png?1

T

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۸ اسفند ۹۶
  • ۰۲:۲۶

guest.png?1

خان به همه دوستانه بخونید جالبه

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۸ اسفند ۹۶
  • ۱۵:۴۶

guest.png?1

میلاد

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۸ اسفند ۹۶
  • ۱۵:۵۱

guest.png?1

سلمان رضاسی

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۸ اسفند ۹۶
  • ۱۶:۳۶

guest.png?1

ب کل بالاییا.

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۸ اسفند ۹۶
  • ۱۷:۰۰

فقط فهمبدم چقدرتواین مملکت انسانهای ناکام زیادند ...عشق کیلوچنده منم یه روزعاشق یکی شدم ازهرچی بودبراش کم نزاشتم "چه فایده ای فقط سنگ روی یخم کردورفت پی زندگیش  الانم خوسبخته باعشقش ولی برام مهم نیست منم براش دعا می کنم ولی بدونه دلما شکوند ازش راضی نیستم ..خودمم نه ساله ازدواج کردم وخوشبختم وقدرزندگیما میدونم ودیگه هیچ احساسی بهش ندارم. چون داشتن احساس به یه شخص دیگه چه دخترچه پسرگناه محسوب مبشه واینابدونیدکه شریک زندگیتون بزرگترین عشقه که درکنارتونه وعشق پاک وصادق عشقیه که به شریک زندگیت داشته باشی نه به کس دیگه.

guest.png?1

کیانا

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۸ اسفند ۹۶
  • ۱۹:۰۲

guest.png?1

کیانا

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۸ اسفند ۹۶
  • ۱۹:۰۶

آقای سلمان رضاسی ، من مایلم قصه عشقتون رو بشنوم ( بدون هیچ قضاوتی البته :) )

guest.png?1

T

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۸ اسفند ۹۶
  • ۱۹:۱۸

وای خداااااا????

guest.png?1

سهراب

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۸ اسفند ۹۶
  • ۱۹:۴۹

کار مشکلی نیست اگر بخواهبم فراموش کنیم و این ربطی به زن و مرد ندارد به نظر من ...  اما در کل میتوانم بگم زندگی با احساس به هم دیگر زیباست نه با فراموش کردن..... 

guest.png?1

یکی

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۸ اسفند ۹۶
  • ۲۰:۱۴

تو اینهمه فقط نمیدونم چرا از پست سلماس رضاسی تو قلبم حس بدی پیدا کردم،

guest.png?1

پسر

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۸ اسفند ۹۶
  • ۲۰:۳۵

guest.png?1

بوی گل یاس

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۸ اسفند ۹۶
  • ۲۲:۲۸

guest.png?1

بوی گل یاس

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۸ اسفند ۹۶
  • ۲۲:۳۰

guest.png?1

T

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۸ اسفند ۹۶
  • ۲۳:۴۷

خداااااجونم تحمل ندارم دارم زجرکش میشم  خدااااا من دلم واسش یه ذره شده  خدا التماست میکنم  خدااااااااااا?????

guest.png?1

سلمان رضاسی به یکی

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۹ اسفند ۹۶
  • ۰۰:۴۷

سلام  یکی.
لطفا توضیح بدین از کدوم پست من احساس بدی توی قلبتون پیدا کردید? چون برام مهمه که بدونم آیا من ۶ سال اشتباه کردم یا نه ? و اینکه پا به پای عشقم بورم و مثل یه بزرگتر ازش مراقبت کردم وتا دم در خانه بخت همراهیش کردم و با کمک بزرگی که بهش کردم و باعث پیشرفتش شدم و بقول خودش اونو یه عمر مدیون خودم کردم کار اشتباهی کردم ?

guest.png?1

سلمان رضاسی به کیانا

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۹ اسفند ۹۶
  • ۰۰:۵۷

سلام کیانا
دعای قشنگی بود. خیلی ازش لذت بردم. برای شما هم از ته دل آرزوی موفقیت و خوشبختی دارم.انشالله سر فرصت قصه عشقمو مینویسم. عشقی که فقط ۴ روزه که تموم شده ولی شیرینی این عشق تا ابد توی وجودم خواهد بود وبا یادآوری خاطرات این ۶ سال شاد شاد میشم و امیدوارم که خدا به اون هم کمک کنه که مثل من فکر کنه و شاد و خوشبخت باشه. از این دعاهای قشنگی که کردید خوشم میاد و از خدا میخوام کمکم کنه که.منم همچین دل صاف و مهربان و منطقی داشتم

guest.png?1

T

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۹ اسفند ۹۶
  • ۰۸:۱۶

guest.png?1

به ایوب و پسر

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۹ اسفند ۹۶
  • ۰۹:۴۲

دوست عزیز از پستتون که حتی 3 تا نوشته بودید(ایوب ومیلادو خان) یکی با اسم خودتون و2 تا با اسمهای دیگه که واضح بود خودتونید. چون اگه حتی هر 1  ماه 1 بارم یکی از اونارا با اسم مستعارهای دیگم مینوشتید بازم واضح بود پست شماست .چون خودتون فکرکنم دقت نکردید.هر 3 پست با فاصله 2-3 دقیقه پشت سرهمه واگه کسی به این توجه نکنه با توجه به پستهاتون که با فاصله خیلی زیاد مینویسیدواضح بود مال شماست .و وجدانابه قصد این اومدم سایت را باز کنم و بنویسم که ازتون عذرمیخوام . نه به خاطر حرفاتون (که کلی بدوبیراه هم بهم گفتید)من گفتم به تقلید ازدوستمونa چیزی نمیگم(برای گذاشتن درد روی درد کسی) ولی وقتی پستم گذاشته شد دیدم گفتم چیزی نمیگم ولی خیلی حرف زدم وعذر میخوام چون پست ارسال شد ووقتی که گذاشته شد فهمیدم چیها گفتم (منظورم کلیه) و میخواستم عذربخوام  به خاطر اینکه این سایت فضای سالمی داره و نباید با کل کل کردن وتوهین به همدیگه خرابش کنیم.چون شما الان متوجه شدیدو همین که گفتید اشتباه کردید خودش یه دنیا ارزش داره (منظورم من نیست من که خودم اومده بودم برای غذرخواهی . منظورم همون خانمه)شما بی جهت بدون اینکه من اسم شما راآورده باشم ازمن انتقادکردیدوبعد اون خانم اومد حالتونا ببرسه طوری باهاش صحبت کردیدکه ...!    واگه خونده باشدید بعضیها خصوصا خانها نوشتن چون دیدم سایت فضای سالمی داره دردودل کردم وپست گذاشتم .
و مطلب دیگه اینکه درمورد آقای پسر را درست گفتید(البته به نظر من نباید بازم با توهین میگفتید) همون آقایی که من درموردش خیلی صحبت کردم تو یه پستش گفته بود هرچی دلتون میخواد به من بگید مهم نیست اگه توضیح دارم که میدم اگه ندارم هم هیچ . ولی خط قرمز من توهین به عشقمه(با اینکه اون منا تنها گذاشت) . پسرشما هم به قول دوستمون که همیشه میگفت لطفا لطفا شماهم لطفا لطفادیگه قضاوت ویا هرچی به بونت میاد نگو ونکن . و ایوب عزیزدرمورد وبلاگ اون آقا هم گفتید که دختره اومده پست بگذاره رفته تو وبلاگش و.. " این اگه توهین هم بود به من نبود! چون من فقط بازگو کردم ونه اون خانم را میشناسم نه اون وبلاگ به من ربط داشت!(اینجا باید خود اون آقا بیادوجواب بده ) فقط بگم وقتی اون آقا از اون خانم مشاوره میگرفت .پستها درموردش زیادشد(خیلیهاپستها به جزپستهای اون آقاحذف شدن) ولی وقتی پستهاونظرها زیادشدوهرکس میومدمیگفتد این چه جورمشاوره ایه و.. (بیشتر پستها هستن خودتون میتونید بخونید) اون وقتی وبلاگش همونطور که گفتم لو رفت وحذفش کردبعدش گفت خواهرم بلاخره منظورما فهمیدی ؟ گفتم تو وبلاگم آخر یکی از مطالبم این نظراتتونا یا مشاوره را بنویسید چون مخاطب شما فقط من هستم نه کل دوستان .فقط بتونم خودم بخونم وبقیه دیگه نظری ندن و نظر تووبلاگ هم میشه مثل همینجا. کسی که نظر دهنده رانمیشناسه ویا نمیتونه بفهمه کیه واینم بگم اون خانم همسر داشت و2 تا بچه ونیومده بود از عشق وعاشقی بگه . اولین پستش را بخونید 18 آذر. به نام  RAHAR بود و بستهای بعدی رها و r هستش . که اولین پستش اومده بود از همین آقا انتقادکنه(ازa)و اتفاقابااینکه پستش خیلی تند بود (منظورم انتقادشه) ولی اون آقا درجوابش گفت (به جای به شما چه مربوط و از این صحبتها...)گفت:درست میفرمائید خواهرم ولی و....! که در پستهای بعدی بخونید میبینید که همین خانم چطور ازشون عذر خواستن . (یکی از اونهائی که گفته بودم میگفت چرا اینقدر عذرخواهی میکنی نظرت راگفتی وقتی حرفهای اون آقا را شنید خودش ازش عذر خواست.یه باردیگم گفتم شایددرموردم بگید چقدر آدم ندیده وچاپلوس و... هستم ولی به خداقسم همونطور که گفتم در پستهاش(خصوصا چند پست اول) اینقدر بیتابی وخدا خدا میکرد(عین خودشما آقای ایوب) که همونطور که گفتم اگه شما خونده بودید میدونستید چی میگم (همه پستهاش رادارم ولی دوستمون "به همه دوستان"گفتن منم پیگیر بودم . پس مطالب را خونده ومیتونه حرفهای منا تائیدیا تکذیب کنه)ولی وقتی کسی براش پست میگذاشت حتی بد ! انقدر با ملایمت ودوستانه جوابش را میدادکه خود پست گذارنده شرمنده میشد!و در پست بعدیش عذرمیخواست! وباتوجه به اینکه گفتم هم تحصیل کرده بود هم موقعیت اجتماعی بالا وهم سرشناس هم رئیس یه اداره ولی در پستهاش اینقدر افتاده و ساده صحبت میکرد که به دل مینشست ولی اگه هرکس جای اون بود بازم حاضرم قسم بخورم اصلا کسی را قبول نداشت ومیگفت فقط من درست میگم وبس. خلاصه بازم پستم شد انشاء !!  اومدم سایت را بازکنم وفقط بگم من عذرمیخوام و بس ولی دیدم چند پست دیگم اومده و .... ؟ خدا نگهدار

guest.png?1

به خانم T

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۹ اسفند ۹۶
  • ۱۰:۳۲

هرکس میاد اینجا یه دردی داره فقط شما نیستید . فقط موارد وموضوعاتش باهم فرق داره .خواهر گرامی ببین دلت چی میگه ؟ به حرفهای پدر ومادرت هم بی توجهی نکن !هیچ پدرومادری بدی فرزندشونا نمیخوان! به نظرت پدرومادرت بیشتر خیرت را میخوان یا عشقت؟ به نظر من عشقت را امتحان کن . نه 1 بار چندی بار...! مثلا یه بارباهاش قهر کن یه بار بهش بی توجهی  یه بار توهین(درحد معقول) از تلگرام خارجش کن وامثال اینها... ببین پاد وامی استه یا نه! نه اینکه یکی از این کارهارابکنی اوهم بیاد عذربخواد وازدلت بخواد دربیاره و دوباره ادامه!! نه سفت ومحکم این کارها را بکن اگه پات موند (حتی توهین بهش را) اونوقت به نظرم اگه ازش دست برداری باهرکس دیگه ازدواج کنی عاقبت خوبی نخواهی داشت .و فقط زندگیت میشه حسرت !! ) مثل دوستمون که گفتن آقایa پای عشقشون موندن 25 ساله وباتوجه به راه دور(شهردیگه) و رفتن واومدن توسرما برای یه لحظه دیدنش تو خیابون وحتی یه بارم با رفتن این راه طولانی 5-6 ساعت بااتوبوس"عشقش وانیساده که ببیندش ودوباره 5-6 ساعت راه را برگرده ولی دلگیرنشه و صحبتهای دیگه (برو پستها را بخونف بخونی برات خوبه وبهد کمک میکنه)وعشقش اورا پس زده ولی هیچکدوم از اینها یه ذره از عشق اون آقا را کم نکرده . پس شما هم میتونی امتحانش کنی مثلا دنبال بهونه بگرد وبهش بدوبیراه بگو و مطمعنا اول چیزی نمیگه ولی وقتی دید که شما نرم نشدید مدتی گذشت.حتی شده 1 سال(چون زندگیه بچه بازی که نیست) و جدی گرفت که دیگه نمیخواهیدش مطمعن باش خودشا نشون میده . بعد تصمیم بگیر!!اینم بگم مطمعن باش با یه مدت کوتاه نمیتونی به نتیجه برسی . وطاقت بیار و بگذار امتحانش را پس بده .چون خانها زود با حرف نرم میشن .و اون آقا هم مطمعنن فکرمیکنه که بگذار یه مدت بگذره دوباره خودش برمیگرده. پس از نظر من حقیر این توصیه ها را عمل کن وبگذارطولانی شه . ویهو هم شروع نکن ؛ کم کم شروع به این کارها که گفتم بکن. چون اگه عشقش واقعی نباشه وقتی مطمعن شد نمیخوای باهاش باشی مطعن باش مزاحمت میشه ، اذیتت میکنه ، حتی شده شمارت را پخش میکنه و امثال اینها. پس با گفتن فقط دوستت دارم و وقتی داره به آدم خوش میگذره و هیچ اتفاق بدی هم نیفتاده و باهم خوب هستید دلیلی نیست که عشقت بخواد اون روش را بهت نشون بده(اگه واقعاعاشقت نباشه) درمواردی که گفتم اگه ثابت قدم موندی و دلت نرم نشد وطاقت آوردی اونموقس که میفهمی چی به چیه و اونوقت تصمیم قطعی بگیر که چکار کنی ولی بازم میگم حرفهای پدر ومادرت را هم دست کم نگیر. اونها چیزهائی را میبینن که شاید من وشماه نمیبینیم وفکر میکنیم قدیمی فکر میکنن و مارانمیفهمن . ولی چنین نیست/.(این نظر من بود!!!)

guest.png?1

به همه دوستان

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۹ اسفند ۹۶
  • ۱۰:۴۹

guest.png?1

یکی به رضان آقاسی

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۹ اسفند ۹۶
  • ۱۱:۲۰

guest.png?1

به T

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۹ اسفند ۹۶
  • ۱۱:۲۱

ضمنا به نظرم از اینجا شروع کنید ؛ بگیدخیلی فکر کردم دیدم  پدرمادرم درست میگن ما به درد هم نمیخوریم و همین رابطه ما باعث شده که از درس وزندگی بیفتم ودیگه نمیخوام باکسی باشم و توضیحات دیگه.و بعد چیزهای دیگه که کفتم را شروع کنید و همونطور که گفتم اگه بهش هرچی هم بگید اول مطمعن باش چیری نمیگه ولی وقتی مطمعن شد نمیخواهیدش خودشا نشون میده و وقتی این کار راکرد(اگه کرد) بازم پیش برید وادامه بدبد نه اینکه تا یه کاری کرد یا چیزی گفت بگید میخواستم امتحانتون کنم ! ولطفا نتیجه را برای دوستان درهمین سایت بگذارید " مطمعنا به درد خیلیها میخوره!!

guest.png?1

به همه دوستان

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۹ اسفند ۹۶
  • ۱۱:۳۵

guest.png?1

به همه دوستان

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۹ اسفند ۹۶
  • ۱۱:۵۷

اول ممنون که اومدی تائید کردی و گفتی (که لااقل بعضی فکر نکن من دارم از خودم چیزی میگم) و در مورد عکس دوست دختر دوستم هم بگم عکسی بود که تو اینستوگرام گذاشته بود و قابل مشاهده برای همه !! و چون میدونستم این آقا تو فضای مجازی تاب نمیخوره براش همون عکس را گذاشتیم .(هرچند اگه توفضای مجازی هم میرفت که نمیتونست این عکس راببینه بین هزاران عکس) پس دوست عزیز اول ممنون از نکته سنجیتون .و دوم عکسی که برای همه قابل نمایش بگذارن فکرنکنم برای امتحان کردن کسی (باتوجه به اینکه 99درصد ازاین آقا مطمعن بودم) ایرادی داشته باشه همون عکسی را که هزاران نفر دیدن یه نفر دیگم ببینه !و دوستم هم آدم بی غیرتی نیست . و همونطور که گفتم برعکس خانواده عشق من عشق او خیلی راحتتره و تو خانواده ای بزرگ شده که این چیزها را بد نمیدونن! منظورم گذاشتن عکس تو اینستوگرام و... ولی فکر نکنید آدمهای بی بندوباری هستن . نه! فقط اینگون بودن وهستن و بزرگ شدن.  و درمورد سوالتون بگم: از نظر شخصی من اینه که دوری کن ، جدا هم دوری کن . نکنی عواقب بدی داری . ببین شما را میخواد دوست زنش باشی که چی ؟ خب اینکه واضحه ! ارتباط بیشتر وبیشتر وبیشتر... !بعد آخرش چی میخوادمثلا خانمش را طلاق بده باشما ازدواج کنه؟ یا میخواید هووی زنش باشی؟ اگه میخواستت خب باشما ازدواج میکرد نه اینکه با یکی دیگه بعد شما هم مفت ومسلم درکنار زنش داشته باشه؟ اون عشق نیست هوسه !! میخواد باهاتون ارتباط داشته باشه اونم از نوع بدش . چون وقتی با زنش دوست باشی میری و میای وزنش هم اگه شما را مثلا تو خیابون با اون ببینه میگه دوست خانوادگیه و رسیدیم به هم حال احوال کنیم. یا تو خیابون دیدمش چون آشناست میخواستم کمکش کنم (مثلا درمورد کاری ). که اگرهم با زنش دوست بشی ورفت وآمد کنی چون حس ششم خانمها دراین مورد قویه مطمعن باش خیلی زود میفهمه ومیشه یه آبروریزی و... ! دوری کن فقط همین را میتونم بگم ! دیگه بقیه اش را باتجربه ترها باید بهتون بگن .شایدم اینقدر جوابش واضحه که کسی جواب سوالتونا نداده ! بازم از شما متشکرم

guest.png?1

2 *به همه دوستان

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۹ اسفند ۹۶
  • ۱۲:۳۳

دوستمون درست گفتن !از هزار نفر آدم باتجربه هم بهتر توضیح دادن " دوری کن ! من حتی میتونم حدس بزنم که به شما چی میگه ! مثلا میگه دوست دارم خانمم را در بعضی مواردراهنمائی کنی ! شما خیلی باتجربه تر ازاون هستید! دوست دارم فقط خانمم با شما رفت وآمد کنه و از شما یادبگیره چون شما را قبول دارم .و جملاتی مشابه به این " و یا اصلاچرا شما میخواید این مسئله به این سادگی را از کسان دیگه ببرسید؟ خودتون فکرکنید!دوستمون توضیح کامل داد. بنشین 10دقیقه فکر کن خودت به نتیجه میرسی(که خودتونم تو پستتون گفتید که به این نتیجه رسیدید)شما را میخواسته ولی باهاتون ازدواج نکرده خب یعنی چی ؟ به قول خودتون معیارهایی که میخواسته درشما ندیده ؟ پس چرا الان شدید براش خانم خوب و میشید برای خانم او یه دوست خوب ؟شما هم اینجا دارید احساسی برخورد میکنید(که دلیلش صحبتهای اون آقاست) واگرنه خودتون همه چیزرا خیلی بهتر از بقیه میدونید!! دوری کنید وحتی دیگه 1کلمه باهاش صحبت نکنید چون شاید روتون تاثیر بگذاره وهمونطور که گفتم احساسی برخورد کنید وآیندتونا و آبروتونا یکجا از دست بدید! وضمنا گفتید که بهش فوش ندید که بگم اگه کسی هم فوش بده تو این سایت نمایش داده نمیشه .که این یکی از حسنهای این سایته و دوم گفتید فوش ندید میشه یه نتیجه دیگم گرفت که دلتونا لرزونده و شما هم ازش بدتون نیومده واگرنه براتون چرا باید مهم باشه کسی که دنبال رابطه با شماست  اونم به قول دوستمون از نوع بدش "   تو رو خدا دوری کن داره رود اثر میگذاره . !!! اگه دوری نکردی گذشته از آبرو و...بعدها میای تو همین سایت میگی مردها یا پسرها نامردن و عشق دروغه و...! کسان دیگم گفتن ولی این اصلا با رابطه شما به هم نمیخوره! اونا دوست دختر پسر بودن ولی شما چی یه پسر که به قول خودتون دوستتون داشته معیارهاش را درشما نمیبینه ویکی دیگه رامیگیره بعد میخواد هردو را داشته باشه !!! نکن ! نکن ! نکن به توان  1000000000000000000000000000000000000000000000000000 !!!!!!

guest.png?1

پسر

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۹ اسفند ۹۶
  • ۱۴:۴۶

guest.png?1

ناشناس به سلمان رضاسی

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۹ اسفند ۹۶
  • ۱۷:۰۵

guest.png?1

به انشانوبس

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۹ اسفند ۹۶
  • ۱۹:۲۲

guest.png?1

T

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۹ اسفند ۹۶
  • ۲۰:۳۲

guest.png?1

به همه دوستان

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۹ اسفند ۹۶
  • ۲۱:۰۸

guest.png?1

یکی

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۹ اسفند ۹۶
  • ۲۱:۳۶

guest.png?1

به همه دوستان

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۹ اسفند ۹۶
  • ۲۳:۰۸

guest.png?1

پسر ناشناس

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۹ اسفند ۹۶
  • ۲۳:۴۹

guest.png?1

به همه دوستان

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۹ اسفند ۹۶
  • ۲۳:۵۰

guest.png?1

سلمان رضاسی به یکی

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۹ اسفند ۹۶
  • ۲۳:۵۸

سلام به یکی.
میخوام جواب شما رو توی چند قسمت بدم.ولی اگر  جوابم طول کشید و شما نظری داشتید بهم بگید. خدمت شما عرض کنم که من از حرفهای شما ناراحت نشدم و بهتر بگم اصلا ناراحت نشدم و تازه خوشحال هم شدم. چون بیشتر بهم ثابت شد که عشق من همونطوری که قبلا هم گفتم خیلی متفاوت بود و باورش برای اکثر کسانی که این مطالب رو میخونن امکان پذیر نیست. پس نتیجه میگیرم که باید از خودم راضی باشم.البته من انسان از خود راضی هم نیستم اینو از اون جهت گفتم که برای خودم دلایلی دارم که بهم ثابت میکنه خدا هم ازم راضیه و همین برام بزرگترین بازخوردی هست که از این جریان گرفتم. اینو هم بگم که حال من خیلی هم خوبه و مشکلی ندارم. فقط چندتا سوال از شما دارم و انتظار دارم صادقانه جواب بدین.
۱- کی گفته که عشق اول حتما باید توی دوران قبل از ازدواج بوجود بیاد ? من توی دوران مجردی عاشق کسی نشدم. ازدواج سنتی خانوادگی داشتم که با عشق شروع نشد و هیچوقت هم من عاشق همسرم نشدم و نخواهم شد.اینو هم صادقانه به خودش گفتم و اونم به روراستی من اعتقاد داره و میدونه که عاشقش نیستم. ولی من همسرم رو دوست دارم و حاضر نیستم این دوست داشتن رو باعشق عوض کنم. ولی همسرم عاشق منه و برام حاضره بمیره و اینو توی یه اتفاق توی زندگیمون بهم ثابت کرد. حتی بعد از ازدواجمان اعتراف کرد که بخشی از جریان مقدمات ازدواجمون رو خودش هدایت کرده و بقولی مهندسی کرد که اونم خودش داستانی داره که اگر لازم بشه سر فرصت میگم و اینو هم بگم که وقتی فهمیدم سر سوزنی ناراحت نشدم و پشیمون هم نشدم  . پس من تا اینجای کار عشق اول و همیشگی همسرم هستم و از این بابت افتخار میکنم. ولی همیشه بهش میگم من دوستت دارم ولی عاشقت نیستم و دوتا بچه هامو هم ازت بیشتر دوست دارم و خداییش از این حرفهام ناراحت نمیشه و صداقتم رو تحسین میکنه و میگه ولی من عاشقتم و تا ابد عاشقت میمونم و از بچه هام بیشتر میخوامت. و این تایید همون حرف شماست که گفتید عاشق حاضره برای عشقش هر کاری بکنه. چون همسرم اینو بهم ثابت کرده و این مورد رو به وضوح لمس کردم....

guest.png?1

پسر ناشناس ( کنکوری)

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۱۰ اسفند ۹۶
  • ۰۰:۰۵

guest.png?1

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۱۰ اسفند ۹۶
  • ۰۰:۴۹

سلام به یکی.
سوال بعدی من اینه که شما از کجا میدونی که من طرف اون دختر رفتم و از کجا میدونی اون دختر بدبخت بود? و از کجا میدونی من کمبود احساس داشتم و بوسیله اون دختر این کمبود رو برطرف کردم ? از کجا میدونی اون از اولش نمی دونست که من زن و بچه دارم ?
پس بزار برات اینو روشن کنم. یه ظهر روز گرم تابستونی توی سال ۹۱ که تعطیل هم بود برای کاری سوار ماشینم شدم که متوجه شدم گوشیم از شب قبل توی ماشین جامونده. چک کردم دیدم یه زنگ خورده و شماره ناشناسه. تماس گرفتم ببینم کیه که اونطرف خط یه خانمی که حسابی هم خواب آلود بود گفت بفرمائید ? منم چون خانمم موبایل نداشت و خونه هم تلفن نداشت فکر کردم یکی از دوستانشه. چون سابقه قبلی هم داشته که دوستاش به من زنگ میزدن و باهاش حرف میزدن.  بلافاصله گفتم من سلمان هستم شوهر نغمه. وقتی برگشتم خونه میگم زنگ بزنه خدمتتون. اون خانم که غرق خواب بود فقط گفت: ببخشید شماره شمارو اشتباه گرفتم. منم عذرخواهی کردم و خداحافظی کردم و قطع کردم. چون گوشیم سایلنت بود ۲ ساعت بعد چک کردم دیدم ۴ تا پیام اومده و از اون خانم بود. و این آغاز اون ارتباط بود. حالا شما قضاوت کنید. اون دختر شنید که من گفتم شوهر نغمه هستم. چرا به من پیام داد و شروع به ارتباط کرد????
اون اصلا احساس بدبختی نمی کرد. احساس سالاد یا سس بودن هم نمیکرد .دقیقا میدانست که داره با یه مرد متاهل صحبت میکنه. ازم خواست باهاش حرف بزنم و اینکارو کردم و تا ۳ ماه حتی نمیدونستم کدوم شهر زندگی میکنه. توی اون ۳ ماه هم مثل دوتا دوست اون سرگذشتش رو برام تعریف کرد و منم همینطور. بعد از ۳ ماه تازه فهمیدم که همشهری هستیم و فاصله محل زندگیمون ۱۰ دقیقه هم نیست. ولی اولین حرف من به اون این بود که چرا با اینکه  میدونی من متاهل هستم خواستی باهام حرف بزنی. در جواب گفت : من نمیخوام مزاحم زندگیت باشم و قول میدم هیچوقت هم مزاحم نشم و تمام تلاشمو میکنم که مشکلی برای زندگیت پیش نیاد.  ولی اجازه بده باهم حرف بزنیم و درد دل منو گوش بده و بهم کمک کن بتونم با مشکلاتم کنار بیام. منم بشرط اینکه هیچوقت به زندگیم نزدیک نشه ارتباطم رو باهاش ادامه دادم. جالبه بدونی که یکی از بهترین ثمرات این ارتباط راهنمایی هایی بود که توی زندگی خصوصی از هم میگرفتیم. مثلا اون بهم میگفت که با همسرت فلان رفتار رو بکن یا فلان کاروبکن تا همسرت خوشحال بشه و مناسبتهایی که لازم بود از همسرم با کادو یا حتی یه شاخه گل تشکر کنم بهم یادآوری میکرد و بعضی وقتها میگفت خیلی وقته خانوادت رو به شهربازی یا رستوران نبردی.منو مجبور میکرد اینکارو بکنم. یا اینکه بهم نمایشگاه های مختلف که برای خانواده بود رو بهم یادآوری میکرد یا اینکه نمایشگاه کتاب کودک رو بهم یادآوری میکرد و میگفت حتما بچه هاتو ببر اونجا و خلاصه بگم چیزهایی که در جهت استحکام خانواده و صمیمیت و همبستگی خانوادگی بود و خودم هم نمیدونستم و خبر نداشتم بهم یاد میداد و یادآوری میکرد. در مقابل منم کمکش میکردم. مثلا توی یه ارتباط با همکلاسیش بود که کمکش کردم بدون اینکه یه بار طرف رو ببینم ماهیت ونیت واقعیطرف براش محرز شد و خیلی چیزهای دیگه.
حالا این چیزها کجاش مشکل داره (یکی )محترم ????

guest.png?1

به همه دوستان

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۱۰ اسفند ۹۶
  • ۰۱:۴۹

guest.png?1

سلمان رضاسی به یکی

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۱۰ اسفند ۹۶
  • ۰۳:۱۱

یه سوال دیگه من از شما اینه که بپرسم کجای پستهای من اینو گفتم که اون دختر عاشق من شد ? و بقیه داستانی که تصور کردی؟ اینکه اون دختر چه زجری از جدایی از من کشید? و از این حرفها . 
واقعیت این است که اون دختر عاشق من نشد و به معنای واقعی حس کرد که اگر عاشق بشه یه عشق ممنوعه است. برای همین و بخاطر شرط سفت و سختی که توی شروع رابطه باهاش گذاشتم هیچوقت به خودش اجازه نداد که در مورد علاقه به من فکر کنه. اون واقعا دختر منطقی و زیبا و مهربان و فهمیده ای بود. همیشه بهش میگفتم تو خیلی میفهمی و از این بابت افتخار میکنم وحسرت میخورم که من چرا با اینکه ۱۲ سال بزرگترت هستم این چیزها رو نمیفهمم. خیلی سفت و سخت روی قولش ایستاد و در کنار زندگی شخصی خودش سعی در مستحکمتر ساختن زندگی من کرد.واقعا اراده محکمی داشت و همیشه به اراده اون غبطه میخوردم. وقتی باهاش آشنا شدم و مدتی از این ارتباط گذشت گفت میخوام این ترم بترکونم و همینکارو کرد و چند ترم پیاپی تا لیسانس رو بلااستثنا شاگرد اول شد. کنترل تصمیمات بزرگ زندگی خانواده خودش توی دستش بود و حتی برای افراد متاهل خانوادش هم راهنمایی های کلیدی و سرنوشت ساز انجام میداد. همه اینها دست به دست هم دادند تا من ذره ذره بهش علاقمند بشم و احساسم بهش عوض بشه. اعتراف میکنم منی که ازش خواسته بودم به زندگیم نزدیک نشه چندبار تا مرز فروریختن و دادن پیشنهاد ازدواج بهش پیش برم. اما هربار به هر چی فکر نمیکردم به این فکر میکردم که با اینکار اون بتی که توی ذهنش ازخودم ساخته بود یکبار خراب میکنم. بهمین دلیل هربار عقب نشینی میکردم. همیشه بهش میگفتم عزیزم ولی هیچوقت بهش نگفتم عزیزدلم. همیشه بهش میگفتم دوستت دارم ولی هیچوقت بهش نگفتم عاشقتم. همیشه بهش میگفتم هواتو دارم ولی هیچوقت بهش نگفتم میخوامت. سعی کردم هیچوقت نفهمه که عاشقش شدم و هیچوقت هم نفهمید. هر وقت خواستگار داشت میومد برام تعریف میکرد و باهم اون طرف رو تجزیه تحلیل میکردیم و جوابشو آماده میکردیم . بزرگترین کمکی که بهش کردم توی استخدام شدنش بود . وقتی دانشجوی ارشد بود بدون اینکه بدونه آزمون استخدامی ها  رو ثبت نام میکردم و مجبورش میکردم بره آزمون بده و توی یکی از همین آزمون ها بود که قبول شد و استخدام رسمی شد. بعد از استخدامش بود که شمار خواستگارها چند برابر شد و بالاخره با یکی از اونها هم ازدواج کرد. ازدواجی که با نظر مثبت من انجام شد و موفقیت یا ناکامی توی این ازدواج برای من خیلی مهمه.وقتی از خواستگاری که الان شوهرشه میگفت و میدیدم که با چه ذوق و شوقی ازش حرف میزنه مطمئن میشدم که هیچ حسی به من نداره و این برام کافی بود که بتونم راحت تر رفتنش رو تحمل کنم . اینکه خیلی راحت فردای عقدش بهم گفت که میخواد شماره منو از گوشیش پاک کنه اگر چه قلبمو بدرد آورد ولی خوشحال شدم که عاشقم نشد . ولی انصافا بارها توی تمام ۲ سالی که استخدام شده بهم میگفت که موفقیتش رو مدیون منه و خیلی چیزهای دیگه بهم ثابت کرد که آدم قدرشناسی هست . فردای عقدش بهم زنگ زد و مثل دختری که از پدرش قدردانی کنه باهام حرف زد . اگر چه من عاشقش بودم ولی نگذاشتم که بفهمه که چقدر احساسم از روز اول بهش تغییر کرده . حالا میفهمی که اون باخوشحالی رفت و حتی براحتی بهم گفت که میخواد شماره منو پاک کنه و مجبوره اینکارو بکنه . چون میخواد کاری نکنه که شوهرش بهش شکی داشته باشه و منم براحتی قبول کردم و منطق رو فدای احساسم نکردم.

guest.png?1

T

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۱۰ اسفند ۹۶
  • ۱۱:۳۷

guest.png?1

T

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۱۰ اسفند ۹۶
  • ۱۲:۰۷

guest.png?1

سلمان رضاسی به T

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۱۰ اسفند ۹۶
  • ۱۲:۱۷

سلام خانم T
من شما رو درک میکنم و حس واقعی شما رو هم میدونم . از اینکه نمیتونید عمیقا این ارتباط رو بفهمید و حلاجی کنی هم متاسف نیستم و به شما حق میدم. چون چنین ارتباطی رو نمیخواهید درک کنید.  نیازی هم ندارم که بخوام شما یا کس دیگری رو متقاعد کنم که اشتباه نکردم. همین که وجدانم راضیه برام کافیه. گفتم که دلایل زیادی هم دارم که مطمئن هستم خدا هم راضیه و کار اشتباهی نکردم. زندگیم هم عالیه و زن و بچم فوق‌العاده احساس شادی و خوشبختی میکنن. منم که هر وقت سمت خونه میرم دوست دارم بال در بیارم و زودتر برسم به خونه. دیگه چه دلیلی بهتر از این که بفهمم کارم درست بود ?

guest.png?1

T

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۱۰ اسفند ۹۶
  • ۱۳:۵۴

guest.png?1

T

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۱۰ اسفند ۹۶
  • ۱۵:۲۴

حاضرم شبانه روز تو خونه کار کنم از همه ارزوهام مثل کار تفریح بچه و....بزنم  حاضرم همممه جوره به بهترین نحو خااانومیه عشقمو کنم  حاضرم ساده ترین و بی توقعترین ادم دنیا باشم واسش با اینکه من با بهترین شرایط مالی و اجتماعی خانوادگی بزرگ شدمو پرتوقع بار اومدم اممممماااا یک لحظه عشقم با دختری وقت نگذرونه اونم با این بهانه های واااااهییییی مثل اقای سلمان ....

guest.png?1

کیانا

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۱۰ اسفند ۹۶
  • ۱۵:۳۲

guest.png?1

به کیانا

  • آدرس نظر
  • جمعه ۱۱ اسفند ۹۶
  • ۰۸:۳۸

سلام...دوست خوب سعی کن به نامزدت خیانت نکنی که اگه خدایی نکرده بفهمه تاآخرعمرت سرکوفتت میزته وبدجورازچشمش میوفتی ..شایدم اصلانامزدیتابه هم بزنه مردی که بفهمه خانمش باکسی دوست بوده عمراازدلش دربیادبددل میشه حسابی وهرمشکلی که توزندگیتون به وجودبیادربطش میده به عشقت وکلاازتون دلسرد میشه ...زتدگیتونم نابود میشه...حالاگیرم عشقت به هردلیلی درجانمیزدوباهاتون ازدواج میکردبعدازمدتی که باهم زندکی می کردید به خرف خانوادت می رسیدیدومشکلاتتون ازاونجاشروع میشد وزندگیتونم دیگه زندگی نبودپس سعی کن فراموششش کنی تادیرنشده وعاشق نامزدت باش وسعی کن اصلاازموضوع عشقتون چیزی نفهمه که خیلی بدمیشه ...فکرزندکی خودت باش که شروع کردی شایدم بعد یه مدت خودت به این نتیجه برسبی که هرعشقی عشق نیست ...عشق به زندگی وهمسرت بزرگترین عشقه ...اورادرباب ودوستش داشته باش....خوشبخت باشی.ابن به نصیحت خواهرانه من براشماست.                                                              فرق نداره چه آقا چه یه خانم بعدازدواج دیگه نبایددم ازعشق وعاشق یکی دیگه گفت فقط بایدزندگی کردوعاشق همسرخودتون باشید.که باداشتن همسروفکرعشق اول وآخرهمش گناهه وخودتونابااین حرفای الکی توجیه نکنید...

guest.png?1

انشا نویس به "به همه دوستان ")

  • آدرس نظر
  • جمعه ۱۱ اسفند ۹۶
  • ۱۰:۰۵

guest.png?1

به آقای ایوب

  • آدرس نظر
  • جمعه ۱۱ اسفند ۹۶
  • ۱۰:۱۸

اقای ایوب عزیز شما نفر اول آدم اینجا نیستی !فقط پستهاتون را دقت نمیکنیدو یا به قول خودتون وقتی حالت بده یا همون که گفتید مست هستید پست میگذارید. خب این کار را نکنید واون مواقع فقط بخونید چیزی ننویسید. اینجا خیلیها دوست دارن باهاتون همدردی کنن خودتونم متوجه شدید(که همین هم دردیها خیلی به آدم کمک میکنه)  ولی کیه که بخواد با کسی هم دردی کنه وبعدش بخواد حرف بشنوه " یا بعد از پستش بهش بگن مثلا به تو چه مربوطه!! چند مواردش ؛ یکی به اون آقا بیخودی بهش حرف زدید. و اون خانم گفت حالت بهتره گفتید ..." و همین خانم آخری هم که گفته خاطراتت را بنویس وآتیش بزن ؛ پشت سرش گفته حالا نیایدبه منم حرف بزنی بگی تو کارم دخالت کردی !! پس ببینید اقای ایوب همه از ناراحتی کس دیگه ناراحت میشن ودوست دارن همدردی کنن ولی شما برخورددون خیلی خیلی بده ! واگرنه همه دوست دارن باهتون صحبت کنن و همدردی کنن. اگه بازم نگید نگید به شما چه مربوط ! خدا همه این دوستان را آرامش بده!! آمین

guest.png?1

به "به همه دوستان"

  • آدرس نظر
  • جمعه ۱۱ اسفند ۹۶
  • ۱۲:۰۶

خواهر گرامی جوابهائی که بهتون دادن فکر کنم کامل بود و توضیح بیشتری نیاز نباشه (منم تااونجا که عقلم قد دادبعد جواب دوستمون چیزهائی گفتم به نام*2)ولی بگذاری چیزهائی که تو دلمه بگم ولطفا لطفااگه به مزاجتون خوش نیومد ناراحت نشید بگذاری پای ندونم کاری من! میخواستم بگم همونطور که گفتم اون دل شما را لرزونده و بهش حس پیدا کردید وهمون طرز صحبتش با شما چون خانمها احساسی هستن شما اگه ازش خوشتونم نمی اومد هم دلتون نمیومد کم محلی بهش بکنید(یعنی یه طورهائی دلتون براش میسوخت که کم محلی کنید)که این دلسوزی همون نابودی شماست واگرنه اگه با او صحبت نمیکردید مگه برای او اتفاقی می افتاد؟؟اتفاقی که نمی افتاد هیچ ، تازه هم به خودش هم به خانواده اش لطف بزرگی میکردید! و احتمالا محل کارتونم عوض نکردید یا اگه کردید بازم از اونجا رد میشید(برعکس اینکه گفتید هراس دارم از نزدیک شدن به اونجا...) واگه دومیش درست باشه(عوض کردن محل کار)فقط دوری میکنید که از همکاران دیگه! نه اون آقا!!!که همکاران شما را اونجا نبینن(که یه بارحرفی نزنن که شما اونجا اومدید به خاطر اون آقا) . و شما از اونجا میگذرید به دلیل اینکه شاید همون آقا شما را ببینه و فکر کنه اتفاقی از اونجا رد شدیدو بیادصحبت کنه .که صحبتهاش هم واضحه ؛ عذرخواهی بابت خانموشون (که حتما عذرخواهی کرده بازم عذرخواهی دوباره و... (اینها را که گفتم درصورتیه که محل کارتونا عوض کرده باشدید ونکرده باشید داریدکارتوناانجام میدید ولی حرف پشت سرتون مطمعن باشید هنوز هست ولی به گوش شما نمیرسه)و گفتید منظورش چی بوده و آدم هرزه ای نبود" خب خواهر من شما بفرمائید آدم هرزه چه شکلیه؟؟؟ومیگید هرزه نبود منم میگیم هرزه نیست ولی مگه کم آدم متدین و باشخصیت دیدیم که بعدها ازشون چیزهای عجیب غریب دیدیم ویا شنیدیم! آدم جایزالخطاست! بعضی مواقع میفهمی آدمی که پشت سرش نماز میخوندن با کسی ارتباط داشته . مثالی نمیزنم چون خودتونم حتما زیادشنیدید! واصلا اون آقا درست ،هرزه نبود وآدم درستی بود وهمینهائی که میگید" ولی غیر اونهائی که گفتم اگه شما رامیخواست خب باهاتون ازدواج میکرد!!!اینطور فکرکنیدکه با تمام باشخصیت بودنش از شما خوشش اومده و به قول معروف به دلش نشستیدو شایدم عاشقتون شده (اما فقط عشق از نوع بدش)  به این خاطر میگم که اون که نمیاد خانمش را طلاق بده وبا شما ازدواج کنه پس فقط میخواسته باهاتون ارتباط داشته باشه و ادامش میشه نابودی زندگی شما ! اون آقا پسره یا همون مرده" و یه مدت بعد هر کاری بکنه فراموش میشه (کلی میگم) ولی شما چی ؟ شما خانمید وهیچ موقع فراموش نمیشه. شما که همیشه مجرد نمیمونید بلاخره ازدواج میکنید امسال - سال دیگه -... " ووقتی خواستگارتون برای تحقیق اومد همین محل کارتون و سوال کرد بهدون قول میدم همون هم اطاقی (همکار)که خیلی هم باهاش صمیمی هستید(بلاخره هرکس تو هرجا یه دوست صمیمی پیدامیکنه) همون میگه اینطور اتفاقی افتاد وهمین خانم (شما) داشت مینشست زیرپای یکی از همکارها مرد متاهل وداشت زندگیش را به هم میریخت وآبرورزی هم شدو کلی هم آب وتابش میده وبهش چیزهای دیگم اضافه میکنه!(میتونید امتحان کنیداگه کسی را دارید وبهش مطمعنید بفرستید محل کارتون وببینید پشت سرشما بدمیگن یا اون آقا؟) گفتم اگه حرفهام به دلتون ننشست ناراحت نشید دارم برادرانه این حرفها رامیزنم .که شایدم کل حرفهام هم درست نباشه ! پس بازم میگم اگه اینطور بود بگذارید یای ندانم کاری من !اون از شما فقط خوشش اومده!(همین) و همونطور که گفتم روتونم تاثیرخودشا گذاشته . مثلا صبح می اومده برای صبح به خیر گفتن وموقع رفتن برای خداحافظی و به بهانه های مختلف میومده باهاتون صحبت کنه واگه کاری میکردید که به اون مربوط میشده و وظیفتونم بوده که انجام بدید.خیلی ازتون تشکر میکرده (به جای گفتن 1کلمه که بگه ممنون")(اینها حدثیات منه شایدم اینطور نبوده باشه)اصلا پستها به کنار ! شما خوتون خلوت کنید وبه چیزهائی که گفتم فکر کنید و اونجا دیگه نه پستی هست نه کسی که بخواید طور دیگه وانمود کنید(دیگه پیش خودتون برای خودتون که صادقید!!!)ببینید به چه نتیجه ای میرسید! پس خواهر فکر اونا از سرتون در بیارید و نگید حسی ندارم و اصلا توذهنم نیست ونگیدفقط وفقط میخوام بدونم چی بوده (حس اون آقا) بازم بگم از دستم دلگیرنشید اینجا که کسی کسی را نمیشناسه که فکر کنید با گفتن حرفهای من آبروتونا کم وزیادکردم ولطمه ای بهتون زدم یا...!!! و بگم که من که غیبگو نیستم وفقط جوابتونا دادم (دلسوزانه مثل یه برادر " از روی صحبتهاتون)با عرض پوزش که رو راست حرف زدم . چون دلم نمیخواد یه دختر خانم دیگه به جمع خانهایی که زندگیشونا نابود کردن باهمین احساسی بودنشون و ندانم کاریشون/
وبه دختر خانمهاه هم یه مطلب برادرانه بگم: . وقتی یه پسر از دختری خوشش اومدومیخواد بره خواستگاریش (چون اضواع زیادخوب نیست ونمیشه زیاد با این اوضاع به کسی اطمینان کرد)اول سعی میکنه باهاش ارتباط برقرارکنه واگه نشداز یه دوستشم میخواد این کاررا بکنه ووقتی دخترخانم به هیچکدوم توجهی نکرد بعد میره خواستگاریش واگه توجه کرد دورش خط میکشه میره سراغ یکی دیگه !!.و خودتون ببینید تو همین ادارات و مشاغل دیگه یا محل کارخودتون " دخترهایی که با چادر یا لباس مناسب رفت وآمد میکنن زودتر ازدواج میکنن و خواستگارشون آدم حسابی تره یا .... ! و زندگی کدوم بیشتردوام میاره(همین 2 حالتی که گفتم ) پس باید نتیجه بگیریدکه پسرها دنبال نجابت هستن نه آرایشهای غلیظ و... (اینم کلی گفتم چون همیشه استثنا هست) لطفا به کسانی که کمتر حجاب رارعایت میکنن برنخوره ؛ خیلی از همین خانمها خیلی پاکتر از بعضی همون چادری ها هستن (گفتم کلی گفتم ومیخواستم فقط منظورم را برسونم)خیر پیش وموفق باشید / آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ

guest.png?1

  • آدرس نظر
  • جمعه ۱۱ اسفند ۹۶
  • ۱۲:۲۷


" سلام خانم T
خوشحالم که خودت فهمیدی که توان درک چنین رابطه ای برات سخته. آخه یکی باید توی شرایطش قرار بگیره تا بفهمه چندمرده حلاجه. برای من خیلی آسون بود که در عرض یه مدت کوتاه بیشترین استفاده از بابت اون غریزه حیوانی رو از اون دختر داشته باشم و بعدشم براحتی مثل یه دستمال استفاده شده بزارمش کنار. و تازه معلوم نبود که بعد از این روزگار بیرحم چه بلایی سر اون دختر میاورد. بخاطر اینه که میگم کار درستی انجام دادم. آره شاید هم میشد همون ۶ سال پیش هیچ جوابی به اون نمیدادم و هیچ اتفاقی هم برای نمی افتاد و واقعا واقعا واقعا واقعا واقعا واقعا واقعا بگم که روند زندگی شخصی من با وجود اون دختر سر سوزنی دچار خدشه نشد و شاید حتی باعث شد که به خانوادم بیشتر هم رسیدگی کنم. اما اینو هم در نظر میگیرم که اگر من توی زندگی اون دختر نمی اومدم شاید به این مرحله از موفقیت نمیرسید. چیزی که خودش بارها به اون خطاب به من اعتراف کرد این بود که: ((تو باعث شدی بهتر درس بخونم و لیسانسی که به گرفتنش امیدی نداشتم بگیرم و ارشد دولتی هم قبول بشم که این برام خیلی  خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی باور نکردنیه و استخدام رسمی شدنم رو هم یه چیزی مثل معجزه میدونم که تمام این چیزها رو مدیون تو و خدا هستم که خدا تو رو سر راه من قرارداد تا به این موفقیت ها برسم )). امیدوارم شما هم به دور از احساسات و خیلی منطقی در اینمورد فکر کنید. من هم توی زندگیم و هم توی کارم به موفقیت دست پیدا کردم و الان در حال استراحت و تجدید قوا برای استارت یک پروژه بزرگ ساختمانی برای بعد از عید نوروز هستم. خانم T از شما بابت رعایت ادب نسبت به خودم با توجه به عصبانیتی که احساس کردم دارید تشکر میکنم و به شما قول میدم اون خانم در کنار من دارای امنیت کامل بود درست مثل امنیتی که شما در کنار پدرتون دارید. نیازی هم نمیبینم که خانمم این مسئله رو بدونه. به نظر خودم توی این ۶ سال خدا خواست که توی شهر نه چندان بزرگ ما هیچکسی از این مسئله خبردار نشد و فقط ما می دونستیم و خدا و خود خدا هم که پاکی رابطه رو میدید بهمون کمک کرد که هر دو ما تو کار و زندگی موفق باشیم. باز هم از ادب شما که نشانه شخصیت و تربیت خانوادگی شماست تشکر میکنم.پستهای شمارو هم خوندم و امیدوارم موفق باشید. ضمن اینکه بیشتر مواقع حق با خانواده است. چون سرد و گرم روزگار رو چشیدن و از تجربه اونها اتفاقا میشه استفاده بزرگی کرد. شما فرض کن که کسی ۲۰ سال مسیری رو طی کرده و تجربه طی اون مسیر رو میخواد در اختیار شما قرار بده. این بهترین هدیه است. اگر بتونی از تجربه بزرگترها استفاده کنی انگار تجربه یه راه چندین ساله رو براحتی و با کمی صحبت و مشورت بدست بیاری.با پدر و مادر صحبت کن و سعی کن بجای قهر و آشتی ها و بهونه گیریها و لجبازیها با حرف زدن و روی میز گذاشتن چند سناریوی مختلف در مورد هر کدوم بحث کنید و از اونها دلیل و توضیح بخواهید که مثلا چرا در یه مورد موافق هستن و توضیح بدن و برعکسش توضیح بدن که چرا در موردی دیگر مخالفت میکنن. در کل منظورم اینه که حرف زدن و بحث کردن اونم با آرامش و رعایت ادب هزاران بار تاثیر گذار تر از سکوت و قهر و لجبازی است.حتی با دیگر اعضای خانواده غیر از پدر و مادر و حتی با اقوام نزدیک با تجربه .باز هم از شما حق میدم که از موضوع من عصبانی باشید چون داستان پیچیده ای بود که از دیدگاه سطحی کار نادرستی بود ولی با درایت دوطرف و خواست خدا به خوبی تمام شد.بهمین خاطر عصبانیت شما رو درک میکنم و از رعایت ادب شما در عین ناراحتیتون از من, تشکر میکنم."

guest.png?1

T

  • آدرس نظر
  • جمعه ۱۱ اسفند ۹۶
  • ۱۵:۰۴

guest.png?1

به همه دوستان

  • آدرس نظر
  • جمعه ۱۱ اسفند ۹۶
  • ۲۰:۳۸

guest.png?1

*2 به : به همه دوستان و خانم T و رضاسی

  • آدرس نظر
  • جمعه ۱۱ اسفند ۹۶
  • ۲۰:۵۱

guest.png?1

T

  • آدرس نظر
  • جمعه ۱۱ اسفند ۹۶
  • ۲۳:۳۶

guest.png?1

کیانا

  • آدرس نظر
  • جمعه ۱۱ اسفند ۹۶
  • ۲۳:۴۷

برای بعضی از ماها یه همچین جایی برای خالی کردن دل پر غصمون لازمه ، ماها ممکنه اشتباه کرده باشیم ممکنه خیانت کرده باشیم ممکنه آدم کشته باشیم ولی انقد غصه و بدبختی داریم که به اینجا متوسل شدیم برای دردودل ، ازتون میخوام هیچکس و سرزنش نکنید دوستان ، بذارین ماهایی که از نظر شما دنبال بهانه ایم ماهایی که خیانت کاریم ماهایی که اصن نمیدونیم عشق چیه اینجا خودمونو خالی کنیم ، یا راه حل بدین و همدردی کنین یا هیچی نگین ، زخم زبون نزنین عزیزان

guest.png?1

T

  • آدرس نظر
  • جمعه ۱۱ اسفند ۹۶
  • ۲۳:۴۸

guest.png?1

پسر ناشناس ( کنکوری)

  • آدرس نظر
  • شنبه ۱۲ اسفند ۹۶
  • ۰۰:۱۵

guest.png?1

به همه دوستان

  • آدرس نظر
  • شنبه ۱۲ اسفند ۹۶
  • ۰۱:۰۰

guest.png?1

T

  • آدرس نظر
  • شنبه ۱۲ اسفند ۹۶
  • ۰۱:۴۲

قسمتی که حذف شده همون خاسته من هستش ک اقای 2 هم تو سه خط اخر پستشون ذکر کردن

guest.png?1

کیانا به پسر کنکوری

  • آدرس نظر
  • شنبه ۱۲ اسفند ۹۶
  • ۰۹:۳۵

مگه فقط دردم جا زدنش بوده ک الام برگرده ببخشم و نامزدم و ول کنم؟ تو این هفت سال کم بدی نکرد ، بچه بازیاش دل شکوندناش ، نامزدم یه مرد چشم پاک و نجیبه که اون آقا از این ویژگی بی بهره بود ... اوایل نامزدی خیلی دلم میخواست نامزدم و ول کنم و برگردم با اون ولی الان ... هرگز ... ولی گاهی اوقات این فکر میاد به سرم ک اگ نامزدم منو ول کنه و به هر دلیلی از زندگیم بیرون بره اونقد اراده دارم ک با عشق سابقمم ازدواج نکنم؟ جواب این سوالو هنوز پیدا نکردم ...

-UQSRq78hau4D2E3DdGAzflPoLc%3D

  • آدرس نظر
  • شنبه ۱۲ اسفند ۹۶
  • ۰۹:۳۹

guest.png?1

گیلار بانو به آقای نجفی

  • آدرس نظر
  • شنبه ۱۲ اسفند ۹۶
  • ۰۹:۵۶

-UQSRq78hau4D2E3DdGAzflPoLc%3D

سلام
وقتم آزاد تر شده
موفق باشید

guest.png?1

T

  • آدرس نظر
  • شنبه ۱۲ اسفند ۹۶
  • ۱۰:۳۹

اقای نجفی بزرگوار از پست ارزشمندتون یک دنیا متشکرم چه خوبه شما هم نظرتونو میگید??

guest.png?1

انشاء نویس به همه دوستان وکیانا وT

  • آدرس نظر
  • شنبه ۱۲ اسفند ۹۶
  • ۱۰:۵۶

آقای کیانای اینجا کسی نگفته من تا بحال اشتباه نکردم وهمه اشتباه میکنن ولی بعدش میگن اشتباه کردم و یا...! ولی موضوع این آقا فرق داره ؛ این آقا اینها را نمیگه . خب نگه " ولی به کارهاش افتخار هم میکنه . پس متوجه این موضوع باشدید. مگه شما گفتید خیانت کردید کسی به شما چیزی گفت " حتی دوستان اومدن گفتن. سعی کنیددیگه به نامزدت خیانت نکینی وکسی بهتون 1 کلمه توهین نکرد.
به خانم T ؛ شما درست میگید ولی با همون لحن را هم نباید با هاش صحبت کنید. اگه *2 اینها را نمیگفت کم کم باعث میشد که همین لحنتون روی بقیه هم اثر بگذاره .(دم آقای *2 گرم که هم خوب جواب داد هم ...!!!!)
به خانم "به همه دوستان " : اول بگم که میتونید بنویسید و بعدکه بقیه خوندن ودیگه نخواستیدپستتون باشه از مدیر سایت در همین جا یه پست بگذارید و بگید که مثلا این پستم که با این اسم ...وروز...با تاریخ... و درساعت... هستش را حذف کنید(وبگید برای چی )مدیر سایت خیلی آدم خوبیه وبه نظر دهندها تو سایتشون خیلی احترام میگذاره"چون دیدم که میگم . یکی دو پست را خواهش کردم  گفتم حذف کن در عرض 2 ساعت نشده رفتم تو سایت دیدم حذف کرده  (همونطورکه 25 پست ازآقای a و خیلی پستهای دیگه حذف کردن ! و احساس منم اینا میگه که شما هم دلتون لرزیده (به قول *2) نمیگم باش ارتباط داشتید ویا چیز دیگه فقط بازم به قول *2 دلتونا لرزونده همین "حالا به هردلیلی ؛ مثلا نمیتونید از فکر اون هنوز بیرن بیادید(باتوجه به اینکه گفتیدخیلی از اونموقع گذشته) ولی هنوز دارید درموردش میگید. اگه هیچ موردی نبود تا الان تموم شده بود رفته بود وشما هنوز پیگیر نبودید که حس اون آقا چی بوده!! (هرچی میخواست باشه تموشده بود) و فکر نکنم هم آقای *2 به شما گفتن دروغ گفتید ! واگه این آقا هم درمورد چیزی اشتباه گفتن دلیلش درست نگفتن شما بوده (یا همون حقیقت واقعیه) و هم مثل یه برادر ناراحت وضعیت شما شد ودر موردتون احساس خطرو مسئولیت کردکه بیاد وبه شما بگه (بازم هر دو پستشونا بخونید.با توجه به اینکه باچندیییییییین بار پوزش خواستن و چندیییییییین بارگفتن اگه اشتباه میکنم بگذارید پای ندانم کاریم و ناراحت نشید(اول پستش ؛ وسط پستش ؛ آخر پستش و...) و فکر میکنم باید ازش تشکر کنید(نظر من این بود). و بگم فکر نکنم متوجه شده باشید کی براتون پست گذاشته ؟ اگه به پستهاشون دقت میکردید میفهمیدید این لحن صحبت مال کیه؟؟ . من این طرز صحبت کردن را خوب میشناسم ویا اگه بازم منظورما نفهمیدید پست "به همه دوستان" جمعه 11 اسفند ساعت 12:06 دقیقه آخر پست . حرفی را تکرررررررررررررار نوشته که اگه فقط یک حرفش را درنظر بگیرید میفهمید" و با توجه به اینکه پست نمیگذاشت ولی چون همونطور که گفتم آدم درستیه اومد براتون پست گذاشت(دلیلش را هم فکر نکنیدبا تعریفازش بوده"درپستی ازشون دفاع کردید.) چون اگه بخونید اون قبل از اون پست شما . براتون پست گذاشته (و قبلاهم گفتم .تا اونجا که میشناسمش تعریف ازش تاثیری روی نظراتش نمیگذاره)پس به نظرم خیلی خاطرتونا خاسته(برادرانه!!!. چون هم من هم اونا که پستهاشا خوندن میشناسنش چطور آدمیه) وچرا راه دور بریم همین پست آخرش(که من ازاین پستش شناختمشون) ببینیدچطور آتیش گرفته وکسی که به قول خودش (وباتوجه به پستهاش) تاحالا حرفی درموردس...ک...س و اینگون مطلبها نزده بودبا عصبانیت درموردش گفته .و به قول خودش که میخواسته احساسی بودن را بهتو ثابت کنه گفته 100 بار اومدم ولی پست نگذاشتم تا خانم T  جواب اون آقا رابده بعد پست بگذارم (پس ببینید خیلی نگرانتون بوده)پس همونطور که گفتم اشتباه برداشتی هم کرده فقط تقصیر درست نگفتن موضوع خودتون بوده"
من ازش ممنونم که اومد و پست گذاشت و اینا دیگه مطمعنم که خودش بود و گفته بودیکی دو پست گذاشتم ولی سعی کرده بود مثل بقیه پست بگذاره که بازم ناشناس باشه و شایدم پستهای بیشتری گذاشته که نمیشه فهمید"واسمش نیاد ولی در عصبانیت پست آخر همه چیز را فراموش کرده وبا همون لحن پستهای قبلیش "(یا همون لحن منحصر به خودش) صحبت کردن .
و اسم نمیارم (هرچند با توضیحهام همه متوجه شدن ولی شاید کسانی باشن که متوجه نشده باشن) بگم آقای عزیز ازتون میخوام لطفا پست بگذارید!!!!!!!!!!دلگیرهم نشید که بازم اینجاحرفتونا پیش کشیدم.شاید از نفهمی خودمه . چون اگه میخواستید خودتون میگفتی نه اینکه من بگم"خواستم این خانم هم بدونه که شما بودید که مثل اینکه خواهر خودش داره اشتباه میکنه اومدید و راهنمائی کردید!! و اینم بگم که کم کم فکر میکنم لحن صحبتهای من (درپستهام)داره میشه عین اون آفا(چون هم گفتم قبولش دارم هم بازم مکرر پستهای قبلش را بعضی وقتا میخونم) واینم بد نمیدونم کاش میتونستم عین اون غیرتی بشم واحساس مسئولیت بکشوندم پای این سایت.برای اینطور موضوعها و رفتارهای دیگش را هم تقلید کنم ! ما فقط برای خودمون وناموس خودمون غیرتی میشیم ولی این آقا .... /

guest.png?1

انشاء نویس به مدیر محترم سایت

  • آدرس نظر
  • شنبه ۱۲ اسفند ۹۶
  • ۱۱:۱۲

ممنون که شما هم نظر دادید . لطفا بعضی مواقع که وقت داری نظر بدید و راهنمائی کنید. و به  آقای رضاسی هم بگم که اینکه دیگه یه آدم باتجربس ونظرشونا دراین مورد گفتن ! پس توجیه نکنید و بقیه را هم از راه در نیارید. بگذارید به قول *2 با پست نگذاشتن اسمتون کم کم کم رنگ بشه و فراموش بشید. تو این سایت آدمهای پر درد میان و اشتباه هم کرده باشن بهش افتخار نمیکنن ولی شما جای اشتباهی اومدید . هرچند شاید لازم بود بیادید ودوستان (خصوصا خانمها) اینگونه روابط را هم ببینند ! هرچند خیلیها دیدن ولی صحبتهای طرف را نشنیدن .که الان شنیدن و نظر افراد مختلف را هم دیدن و دیدن که چقدر منفور میشن و همن شاید باعث بشه کمتر دور این روابط  تاب بخورن!!  با تشکرمجدد از مدیر سایت /

guest.png?1

گیلار بانو به آقای نجفی

  • آدرس نظر
  • شنبه ۱۲ اسفند ۹۶
  • ۱۱:۳۷

ممنون از پاسخ مختصرتون?

guest.png?1

T

  • آدرس نظر
  • شنبه ۱۲ اسفند ۹۶
  • ۱۲:۲۹

guest.png?1

T

  • آدرس نظر
  • شنبه ۱۲ اسفند ۹۶
  • ۱۲:۴۹

اینجا همتون فقط به فکر مشکلات و درد دل خانوما و اقایون متاهلی هستین که خاسته یا ناخاسته وارد یه رابطه دیگه هم شدن  همش راجب اونا حرف میزنین مشاوره میدین  خب یه کسایی هم مثل من تو این وبلاگ هستن که مجرد هستن و تازه درگیر عشقشون و ازدواج شدن خب ما هم گناه داریم خیلی نگرانیم?

guest.png?1

رضا

  • آدرس نظر
  • شنبه ۱۲ اسفند ۹۶
  • ۱۳:۱۴

فراموشی عشق اول برای اقایون مشکل تره چون از همه لحاظ مردها بیشتر از زن ها خوششون میاد تا زن ها از مردها شاید بگم مرد 5برابر بیشتر زن رو دوست داره

guest.png?1

انشاء نویس به همه دوستان وT

  • آدرس نظر
  • شنبه ۱۲ اسفند ۹۶
  • ۱۹:۳۱

خانم "به همه دوستان " شما گفتید کاش میشد نوشت وپاکشون کرد ومنم راهش را گفتم و دخالتی هم در کار شما نکردم و وارد جزئیات نشدم . شما 2 بار پرسیدید و نظر خواستید ومنم  جواب دادم . شرمنده و عذر میخوام . شاید نباید من جواب میدادم (2 بارسوال شمارا آقای *2 کامل وکافی جواب داده بود وتجربش هم خیلی ازمن بیشتربود)اگه به نظرتون دخالتی یا به قول خودتون وارد جزئیات شدم .!!ببخشید!! و خانم T ؛ شما هم بزرگش کردید و خودتون چند پست در همین مورد گذاشتید. فقط 1بارآقای *2 گفت ببین چقدر زود احساساتی شدید و1بارهم من گفتم با همین لحن صحب کردید هم .اگه آقای *2 نمی اومدن و جواب نمیدادن لحن نرم صحبتتون روی بقیه هم اثر میگذاشت . غیر این 2 مورد چیز دیگه ای هم مگه بود ؟1 نظر من و یه نظر *2 " و از شما هم عذرمیخوام اگه فکر میکنید کس در مورد شما قضاوت ناعادلانه ای کرده . / کاری به آقای *2 ندارم ولی من 1 نظر دارم شد متهم کردن شما؟؟؟به هرحال ببخشید!/

guest.png?1

کیانا به انشا نویس

  • آدرس نظر
  • شنبه ۱۲ اسفند ۹۶
  • ۲۱:۲۰

guest.png?1

T

  • آدرس نظر
  • شنبه ۱۲ اسفند ۹۶
  • ۲۱:۲۳

عشق من بهترین شخصیت داره واقعا دوسم داره من واسش خیلی اهمیت دارم بارها بهم ثابت شده واقعا من بهش افتخار میکنم خیلی با اراده و قوی هست اما خب از نظر سطح خانوادگی و فرهنگی تفاوتایی داریم  بابای من همه چیو حقوقی نگا میکنه ما که جزیی از پرونده هاش نیستیم  یه کم احساسی به قضیه نگاه نمیکنه میترسم بگم میخوامش عاشقش هستم اما به قول همه دوستان باید روبه رو بشم.....تصمیم دارم خودم با بابام صحبت کنم

guest.png?1

به همه دوستان

  • آدرس نظر
  • شنبه ۱۲ اسفند ۹۶
  • ۲۲:۲۱

نه منظور من در مورد جزییات این بود که کلا پست هاتون همه ریز جزییات رو میگید،پست هاتون خیلی طولانی میشه،نه درمورد راهنمایی هاتونم ممنونم ،کلی گفتم

guest.png?1

T

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۳ اسفند ۹۶
  • ۰۹:۵۵

guest.png?1

*2 به (" به همه دوستان")

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۳ اسفند ۹۶
  • ۱۱:۴۰

با سلام: خدمتتون بگم اول اینکه حوصله نمیکنم برم دوباره ازاول پستهاتونا پیدا کنم و دوباره بخونم ولی چیزهائی که یادمه را میگم (شاید هم باتوجه به اینکه قبلا خوندم یه جاهائی را پس وپیش یا دقیق نگم) شما 1 بار گفتید عشقتون رفت ازدواج کرد و...! 1 بار گفتید میاد سر راهتون و میخواد باهام ارتباط داشته باشه ودوست خانوادگیشون باشم ! و1 بار گفتید محل کار میاد باهام هی سر صحبت را باز کنه و..! 1 بار گفتید اصلافکر کنید محل کار نبوده وفکر کنیددانشگاه بوده..! ودر آخر هم گفتید اصلا اینها نبوده و(همون صحبتها وغیرتی شدن پسرهاو... ) و گفتید دوستان راهنمائی کنید و دوباره گفتید چرا کسی جواب پستم را نداد جواب دادن و دوباره چند پست بعدگفتید لطفا ازروی احساستون بگید که چی بوده!!! و دوستمون جواب داد ومن هم وقتی خوندم واقعا براتون احساس خطر کردم (باتوجه به پستتتتتتتتتتتتتتتتتهاتون)و همونطور که گفتم تا شب چند صد باررفتم تا ببینم جواب خانم T اومده و بتونم بگم که ببینید خانمها احساسی برخورد میکنن!که شما نکنه خدای نکرده احساستون نابودتون کنه (با توجه به پستهاتون)برید یک باردیگه بخونید! وبا اینکه خودم صدتا درد ومرض دارم اونروز فقط شده بود فکر وذهنم شما!!(چون هم دلم نمیومداشتباهی کنید وهم خودمم بچه دارم)که آخرش هم فهمیدیم اصلا این حرفها نبوده (بازم با توجه به پستتون) خب خواهر گرامی شما چطور میخواستید بقیه نظرشونا بهتون بگن یا توجه به اینکه هیچکدام از اونمواردنبوده و هم دوستمون و هم من روی اون موارد اول نظر دادیم و گفتید نه حدستون درست نبوده!!مگه میشه باتوجه به نگفتن اصل قضیه شما درست هم باشه؟؟؟؟. بعد هم گفتید ول کن بابا ... وارد جزئیات نشید وبقیه پستتون....)چطور میشه نظر داد ولی نگفت اون آقا چه نیتی داره و...(که شما این وارد جزئیات شدن دیدید)شاید گفته بنویس این برداشت را کردید(اون گفته بنویس وبعد از مدیر بخواه پاکش کنه"که خودتون گفتید کاش میشد نوشت وپاکش کرد و اونم راهش را بهتون گفته) من نمیخواستم پست بگذارم ولی اومدم خواستم بگم این معنیش چی میشه ؟ آیا این سر کار گذاشتن بقیه نیست ؟ چطور انتظار دارید یه مطلبی را یه طور دیگه بیان کنید وبخواید نظر بقیه را هم بدونید؟(همونطورکه گفتم باهزار دردو مرض و با این اعصاب و همونطور که گفتم روانی بودنم و.... خودم اونروز وشب فقط فکرم شده بود شما که اشتباهی نکنید!!!)و اینم بگم که با این صحبتها که کردم بازم بگم احساسی برخورد نکنی(درمورد پست خودم) چون گفتم فکر دذهنم شده بود نکنه اشتباهی کنید. روتون تاثیر نگذاره که اگه نظرتون درموردم منفیه بشه مثبت!!!!نظرتون همون که قبلا بوده درسته !!!وفقط این گفته هاتون باعث میشه که کسی به کسی اعتماد نکنه و وقتش را برای کسی نگذاره (همون همدردی و...) مثال هم بزنم که توجیه بشید ! از کجا معلوم همین خانم T بعد یه مدت نیاد بگه من 6 ماهه عقد کردم وبانامزدم این پستها را میگذاشتیم ببینیم بقیه چه نظری میدن(خانمT لطفا لطفا لطفا بادقت بخونید:گفتم مثال زدم یا مثلا!!). و در پستهم که نظرم را گفته بودم و خواستم تا اونجا که گفتم عقلم قد میده راهنمائی برادرانه کنم .خیلی ازتون عذر خواستم  ولی الان عذر خواهیهام را پس میگیرم . وفقط میگم اصلا ببخشید که  درموردتون پست گذاشتم!!
وموضوع دیگه ای هم میخواستم بگم که ؛اصلا نمیخواستم درمورد آقای انشاءنویس حرفی بزنم (نه اینکه بهشون بی احترامی کنم)وهمونطور که تو همین چند پستم اصلا درموردشون حرفی نزدم ولی چون دیگه نمیخوام تو این سایت بیام و کلا این سایت را باز نمیکنم .بگم درمورد پستهاتون(منظورم شماره ام و...)حرفی نمیزنم شاید خودش بدونه چرا!!!!!!!!!!ولی برادرمن چرا اینقدر درمورد من غلو میکنی . چرامنا تا سقف آسمون بردی بالا و بقیه تعریف وتمجیدها...!!! من مگه کیم ؟؟؟ من اگه باهوش واستعداد و همونهائی که شما میگید بودم فکری به حال خودم میکردم!!! و من را پاک میدونید؟؟؟؟؟؟ اونها را پاک بدونید که حتی همین یک اشتباه منم نداشتن ؛ نه من را!!! بله من عشقم پاک بود(واقعا پاک بود)وقبل ازدواجمم بود در سن 17 سالگی. (که این سن برای پسر سن کمیه دراین مواردولی درمورد دختر سن کمی هست اما نه به اندازه پسر!!!) واینم یادم اومد که بگم، شایم برای بعضی این سوال پیش بیاد یا اومده باشه وبگن دروغ میگه ولی تو پستاشون نگفتن!!!!!! که چرا با اینهمه راه فقط 3-4 دقیقه دوستم را میدیدمشون(چرا مثلا نشد نیم ساعت یا 1 ساعت یا بیشتر)دلیلش این بود چون وقتی کسی از شهرستان میره یه شهر بزرگ وبی دروپیکر . واضحه که در اوایل پدرومادر بچه هارا زیاد کنترل میکن که نکنه اتفاقی براشون بیفته. چون میدونن اونجا دیگه شهرستان وشهر کوچیک نیست که بیشتر آدماش همدیگه را بشناسن!!!! اینگونه بود که وقتی پدرشون سر کار میرفت و برادرشون هم مدرسه. وفقط مادرشون خونه بودن و دوستم(وقتیکه کلاس نداشت قرار میگذاشتیم چون مواقع رفتن به مدرسه پدرشون میبردشون ومی آوردشون ) دوستم به بهانه خریدن یه چیز جزئی (مثلا خودکار-مداد - تنقلات)میگفتن به مادرش برم ازمغازه نزدیک خونشون بگیرم وزود بیام و همین باعث میشد که وقت بیشتری نشه باهاشون باشم واگه طول میکشید مادرش میومددنبالش ببینه چرا دیرکرده!!!! و منم  با توجه به طولانی بودن راه به همون دیدن 3-4 دقیفه راضی بودم وانتظار دیگه ای ازش نداشتم (چون میدونستم نمیتونه و منم کاری نمیکردم که بخواد براش درد سری یا حرفی بشه!!(اونموقع مثل الان نبود که دست هرکس یه گوشی موبایل باشه)واونبارهم که وانیساد باهام حرف بزنه : بیرون اومد ورفت تا مغازه ولی نزدیک من نیومد و رفت دوباره خونه(اگه نمیخواست منا ببینه اصلا بیرون نمی اومد ولی چرا اینکار را کرد همینطور تا الانم مبهم موند) و همونطورکه گفتم حتی دستم به دستشون نمیخورد و حتی چند تار موهم ازشون بیرون نبود(با چادربودن). وقتی شهرستانمون بودن مانتو میپوشید.وهرچقدر پدرومادرشون اصرارمیکرد چادر بپوشه نمی پوشید ومن ازش خواستم اگه میشه چادر بپوش وهرچندمیدونستم براش سخته ولی پوشید.و دیگه بعد از قطع ارتباطمون  نمیدونی چادری موند یا نه!! و فکر کنم اینم تنها نکته مبهمی بودبرای دوستان  تو دوران دوستی من که توضیح دادم. !!!! داشتم از دوستمون میگفتم ؛ آره دوست عزیز درموردم لطفا پست نگذار (واین خواهش بود)واگرنه مگه میشه به کسی گفت چکار کنه یا چی بگه چی نگه!!!و بازم میگم لطفا غلو نکن . من همچین آدمی هم که میگید نیستم بهتون گفتم اونها را پاک بدون که همین اشتباه منم نکردن (که کم هم نیستن) و در آخر از همگی خدا حافظی میکنم و انشاالله  در زندگیتون موفق باشید!!!!

guest.png?1

T

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۳ اسفند ۹۶
  • ۱۴:۴۱

guest.png?1

به همه دوستان

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۳ اسفند ۹۶
  • ۱۶:۴۳

guest.png?1

به *2 و T

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۳ اسفند ۹۶
  • ۱۸:۱۲

از بایت اینکه آقای *2 از دستم ناراحت شدن عذر میخوام ازشون ونیتم بد نبود و میخواستم آخر بار بگم که چرا تو تمام پستهام از این آقا صحبت کردم ولی مجبورم الان بگم " منظورم از نوشتن و صحبت کردن درمورد این آقا این بود که چون تمام پستهاش را حذف کرده بود (گفتم تمامشونا دارم )در هر پستم یکی دو پستش را نقل میکردم و لی با این وجود نشد که بتونم تمامشونا بگم .! ولی اگه تمام میشد میگفتم جریان از این قرار بود. چون اگه خود پستش را میگذاشتم مطمعنا نمایش داده نمیشدچون درخواست حذف کرده بود ویکی بیاد دوباره اونا بگذاره خب واضحه که مدیر سایت نمیگذاره نمایش داده بشه"و همونطور که گفتم قبولش دارم و آدم صاف وصادقیه!دوست نداشتم کسی درموردش بد قضاوت کنه ! و وقتی تمامشونا میگفتم میفهمیدید که چه صحبتهائی کردن و اتفاق زندگی چی بوده ,وبگن مرد متاهله  ولی...(چون خیلیها بعدبه این سایت اومدن و نمیدونن که چه اتفاقاتی براش افتاده و چی گفته (منظورم دردودلهاشه)و چقدر تو 25 سال زجر کشیده ولی خوب وپاک زندگی کرده و حتی همونطور که گفتم از خودش گذشته نه از عشقش .فقط همین " کاش بیاد واین پستم را بخونه و بدونه که منظورم چی بوده. هرچند شاید هم اگه میخواست بدونن پستهاش را حذف نمیکرد. ولی به هرحال متاسفم که گفت دیگه تو این سایت نمیام .
درمورد خانم    T بگم که شما فکر نمیکنید بهش توهین کردید؟ شما هم عجولید هم سرسری پستها رامیخونید درمورد خانم T :میخونید وبدون اینکه دقت کرده باشید فوری پست میگذارید و حرفتونا میزنید . یه باردیگه بخونید: وقتی گفته با نامزدتون و... تو پرانتز گفته(خانمT لطفا لطفا لطفا بادقت بخونید:گفتم مثال زدم یا مثلا!!)این پرانتز را از متن پستشون کپی کردم واینجاآوردم (که عبارت خودشون باشه) که فکر کنم خودش شخصیت شما را میشناخت که سرسرس میخونید وعجولانه تصمیم میگیرید . به خاطر اینکه کلمه لطفا را 3 بار تکرار کرده . یک بار دیگه بخونید متوجه میشید. از اولش بخونید و از قسمتی که گفته بگذار یه مثال بزنم را بادقت بیشتر بخونید!!گفتید شما استاد این کار هستید و... " بهش توهین کردید . چون خودتون دیدید که تا احساس کرد نکنه خانم "به همه دوستان "نکنه دچار احساسات بشه و خدای نکرده تصمیم اشتباه بگیره . عین یه برادر کلی باهاش صحبت کرد و به قول خودش با این حال واحوالش فکرو ذهنم شده بود همون خانم . پس نامردیه درموردش اینطور بگید . فقط به خاطر اینکه خواست مثال بزنه با اسم شما مثال زد حقش این بود؟ و یا اصلا خودتون بگید تو این چند پستش که گذاشته یه کلمه حرف نامربوط یا حرف بدی که به کسی بربخوره زده؟؟(اون پستها که شما ندیدید وحذف شدن هم یک کلمه به کسی توهین یا حرف ناراحت کننده ای نزده. حتی به کسانی که باهاش در پستشون تند برخورد کرده)در پستهای قبلتر هم با خانم "به همه دوستان " همدردی کرده و نظرش را گفته و چون رک و راست حرف میزده هر چند خط یک باز ازشون عذر خواهی کرده (باتوجه به اینکه فقط داشته مثل برادر راهنمائیشون میکرده) آیا میشه به این آقا بگید شما خودتون استاد این کارید و..."و خوشحال از اینکه خداحافظی کرده"کاش به جای این حرفها که زدید یه پست میگذاشتید وطوری وانمودمیکردید که دارید گول حرفهای کسی را میخورید . بعد میفهمیدید این آقا چطور براتون بال بال میزد که نکنه ....(الان را نمیگم چون گفته دیگه نمیام قبلترها برای امتحان کردنش )"دیگه نمیدونم چی بگم . فقط بگم دیگه درموردشون صحبت نمیکنم (چون هم خودشون گفتن وهم دیگه لازم نیست چون منظورم را گفتم برای چی بود درموردش حرف میزدم) و امید وارم که به این سایت بیان و اگه نیان موفق باشن " و خانم "به همه دوستان" شما هم اگه دوست دارید نظرتونا درمورد صحبتهای من به خانم T بگید" چه   موافق من باشید چه مخالف . منم دیگه دستم به نوشتن و پست گذاشتن دراینجا نمیره " خیلی بی انصافی هست تو بعضی پستها./

guest.png?1

T

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۳ اسفند ۹۶
  • ۲۳:۱۸

guest.png?1

به همه دوستان

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۳ اسفند ۹۶
  • ۲۳:۴۰

guest.png?1

T

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۱۴ اسفند ۹۶
  • ۰۱:۰۲

guest.png?1

انشا نویس به " به همه دوستان وT

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۱۴ اسفند ۹۶
  • ۱۲:۰۵

گفتم دیگه درمورد آقای *2 صحبت نمیکنم با ددلایلی که گفتم ولی اینبارم مجبورشدم وحسم گفت بگم چون دفعات قبل را کاری ندارم ولی اینبار نگم نامردیه" میخواستم اول بگم که تا اونجائی که آقای *2 را میشناسم خیلی منطقیه (خودتون که پستهاشو خوندیدو یا دارید)فکر کنم او فقط منظورش این بود که اینجا بی اعتمادی پیش نیاد. که با توضیحاتی که دادید وکاش بیاد وبخونه ! مطمعن باشید وخودتونم میدونید که اینطور میشد اون به جای شما میومد ازتون بابت پستش عذر  میخواست!اون پستها را که شما "به همه دوستان" قبلا گذاشتید ومتفاوت بودبا پستهای دیگتون" اگه یادتون باشه همین آقا قبلا در یه پستش(همون حذف شده ها) گفته بود که دوستان اگه میبینید پست کسی با پستهای قبلیش جور درنمیاد وفرق داره نگذاری پای دروغ گفتنش . بگذارید پای اینکه نخواسته یه چیزهائی را بگه ولی در پستهای بعدیش از دستش در رفته وچیز دیگه ای گفته پس نگید دروغ میگه و..!! پس من مطمعنم از شما دلگیرشده ولی تو دلش نمیمونه چون بازم به قول خودش اینجا همه یه دردی دارن ونباید درد کسی را با حرفی یا چیزی حتی یه ذره بیشتر کرد. و فقط میدونم بگم آدم خوبی را از دست دادیم (اگه دیگه نیاد)واقعا کیه که بیاد انقدر برای کس دیگه که ناشناس هم هست به فکرش باشه(من -شما یا کی...)و اینقدر طرفداری کنه از خانمها که نکنه گول بعضی حرفها را بخورن (با توجه به اینکه خودش آقاست . نه خانم)و یه چیز دیگه خودتونم که میدوندیا اینکه اون رئیس یه ادارس(که همین شغلش را هم بین صحبتهاش به قول خودش ازدستش دررفت وگفت) و داره 20-30پرسنل را مدیریت میکنه (جز ارباب رجوعها) ولی فکر میکنید اگه این آقا را ببینید (مثلا تو همون اداره) اصلا بهش بخوره که این پستها مال او باشه؟؟ یا اینقدر با همه با ملایمت و دائم عذرخواهی میکنه ؟؟مطمعنن که اینطور نیست ! چون اگه اینطور بود تمام کارمندان اصلا به حرفش گوش نمیدادان (به قول معروف براش تره هم خوردنمیکردن)و ریاستش 3-4 ماه هم طول نمیکشید وکنار گذاشته میشد.نه اینکه چندین سال باشه ونگذارن بره! بااینکه میگفت اعصاب جلسه ها ودائم رفتم به اداره کل و... را ندارم وچند بار استعفا دادم برگردم سر پست قبلم (همون پست قبل ریاستش) ولی قبول نکردن حتی میخواستم خودمو بازخرید کنم که بازم مدیرکل گفت اگه این کار رابکنی خودم میام ازخونه برت میدارم میبرمت اداره(حتما اینها را که گفتم یادتونه!!) یا اصلا مگه رئیس شدن به این راحتیه! وقتی کسی را برای ریاست میخوان بذارن. تو وجودش یه چیزهائی را میبینن که انتخابش میکنن . اینطور نیست که رئیس را 1 نفر انتخاب کنه!" (چندین نفر رای و اون بالا ئی هانظر میدن وانتخاب میکنن)پس باید اینا درنظر گرفت! و میگم بازم دمش گرم که هم احساس مسئولیت میکنه وبرای یه ناشناس اینقدر به هم میریزه. هرکس بود حس ریاستش اجازه نمیداد خودشا کوچیک کنه ودر پستهاش اینهمه عذرخواهی کنه).پس شما هم نگران نباشید اون به قول معروف گرگ بارون دیده است ودرک میکنه(کاش بیاد اگه پست هم نمیگذاره لااقل بخونه "به خاطر این میگم کاش بیاد چون چون با شناختی که ازش دارم همیشه سرحرفی که میزنه میمونه).
و شما خانم T : با شناختی که ازش دارم مطمعن باش . اسمتونا نمیاره . و اگه توجه کرده باشی برای بقیه پست گذاشته ولی برای شما هیچ پستی نگذاشته .و دلیلشم (فکر کنم) چون میدونم که از پستهاتون اخلاق شما دستش اومده . همون با پست اولتون" شمائی که 2 متر متن را ول کردید و پچسبیدید به 4-5 کلمه مثالش (که اونم گفته لطفا لطفا لطفا....) که اگه همین لطفا گفتن هم نمیخواست میگفت بطور مثال کافی بود. فکر نمیکنم اونم مثل خود شما تمایل داشته باشه اسم شما را بیاره. واگرنه برای خانم "به همه دوستان که پست میگذاشت . لااقل تو همون پستشهاش یه راهنمائی یا نظری هم در موردشمامیداد!حالا اگه آقای *2 بازم اینا بخونه میگه شما از کجا میدونید که اینطور قضاوت میکنید(ازشون عذرمیخوام)!!! و بهتونم بگم پدر ومادرتون واقعا حق دارن که میگن شما را لوس بارآورده و... چون یکی دیدم راهنمائیتون کرده گفته عشقت را امتحان کن . گفتید وای نه !!! ومن1 بارگفتم شما نباید بااین لحن با آقای رضاسی صحبت میکردید (که روی بقیه اثر نگذاره) اومدید چند بار گفتی مگه من چی گفتم و چرا منا متهم میکنید آقای ... بدددد(انگار دههانفر اومدن واین جمله را صدها بارتکرارکردن)و حالا هم همونطور که گفتم تو 2 متر متن . چسبیدید به مثال اون آقا (که اونم چند بار گفته لطفا با دقت بخونید مثال بود!!که اونم شما را مثال زده فکر کنم به دلیل این بوده که پستهای آخر بیشتر مال شما وخانم " به همه دوستان بوده") وچیز های دیگه ..!  پس شما لطف کن تو یه پست اختصاصی بنویس :دوستانی که پست میگذارید؛ طوری صحبت کنید که من خوشم بیاد!!تا بقیه یا پست نگذارن یابتونن چی بگن که به شما نکنه بربخوره !! و میگید چرا برای ما نظر نمیدید وفقط درمورد متاهلها و.. نظر میدید ! خب کی میتونه باتوجه به اینکه اگه این کارم بکنه شما بازم حرف خودتونا میزنید.بتونه جواب بده و آخرش شما بهش نیگید بدددد ! منظورم اینه اگه 10صفحه هم درمورد شما بنویسه و تو این 10 صفحه یک کلمش به ذاعقتون خوش نیومد میچسیبی به همون 1 کلمه !! اصلا چرا خانم "به همه دوستان" را مثال نزنیم ! اون آقا اومد و صحبتش را کردو با لحن تقریبا تند هم گفت . وحتی بعضی هم برداشتشون مثل خود همین خانم این بود که بهش گفته دروغگو هستی!!! چرا این خانم ازش دلگیر نشد و اومد وازشون عذرخواهی کرد؟ (اونم چندبار)فکر میکنید این خانم عقلش اندازه شما نمیرسه وخودشاتحقیر کرد؟؟؟ نه خانم ! این نشونه شخصیت آدمه!! ولی اگه شما بودید چی ؟؟؟ پس ببین عذرخواهی تو این موارد آدم را کوچیک نمیکنه برعکس بزرگ میکنه"و همونطور که گفتم اگه نیاد دیگه تو این سایت . آدم خوبی را از دست دادیم . اینها را از زبون من شنیدید شاید بگید شما قبولش داری که اینطورمیگی و نظر شماست ولی بقیه نظرشون این نیست!ولی دوستان میتونن اگه دوست داشته باشن بگن درست میگم یا نه!!  وضمناشما موقع ازدواجتون نیست و پدرمادرت حق دارن . خیلی خیلی نگرانت باشن!!چون کسی که بهتون میگه عشقتو امتحان کن شاید ازش بدت هم بیاد بگی چرا میگی امتحان کنم .ولی کسی بیاد با اینکه عشقت را نمیشناسه بگه عشقت عالیه وتعریف وتمجید بکنه خوشت میاد و شاید ازش تشکر هم بکنی  و جواب پستم را هم میدونم چی میگید و به قول خودتون دیگه کشش ندیم بهتره!!!فقط گفتم چون اون آقا نمیاد وپست نمیگذاره(که انشاالله بیاد) من حرفهام را زده باشم چون همونطورکه گفتم خیلی چیزها ازش یاد گرفتم . 1 موردش مثلا خیلی وقت پیش (تقریبا اوایل که این آقا دردودلشو شروع کرد وقصه اش راگفت)تو یه پستم نوشتم به عشقم شک کردم فقط شک بودواگرنه چیزی ازش ندیده بودم (که فکر میکردم باکسی رابطه داره)وهر شب هزار فکر انتقام و تلافی و .. به سرم می اومد و وقتی پستهای این آقا را خوندم به خودم گفتم اگه من ادعای عاشقی میکنم و عاشقم پس به این این آقامیشه چی گفت ؟؟؟ و همین باعث شد منطقی فکر کنم و درآخرهم دیدم شکم چقدر بی مورد بوده(عشقم به این پاکی در کنارم ومن...)واگه پستشو نخونده بودم مطمعنا یه کاری میکردم که هم روح عشقم  جریحه دارکنم به خاطر تهمت زدنم وهم از دستش بدم وهم تا آخر عمر عذاب وجدان ودرری عشقم ولم نکنه !! پس بهم حق بدید ازش طرفداری کنم وطرفدارش باشم . ودر پست قبلیم گفتم دیگه درموردش حرف نمیزنم ولی اینبار نشد ولی دیگه سعی میکن چیزی نگم و همه الحمدلله اینجا همه عاقلن ونیاز به گفتن من نیست!! (البته درپست قبلیم هم گفتم که منظورم از اونهمه پست درموردشون چی بود)/

guest.png?1

T

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۱۴ اسفند ۹۶
  • ۱۴:۵۸

guest.png?1

انشا نویس به T

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۱۴ اسفند ۹۶
  • ۱۷:۴۷

ضمنا یادم رفت بگم که اگه بگیم چون از عشقت دور بودی اعصابت بهم ریخته !  شما به قول خودتون چند روز یا هفته یا ماه  هست که از عشقت دوری اونم فقط نمیبینیش واگرنه با گوشی یا ایمیل یا... باهاش در ارتباطی ! از اول سایت بخون کسانی هستن 1 سال یا 2 سال یا 4 سال یا 10 سال یا 15 سال یا 20 سال یا 25 سال ویا30 سال و... از عشقشون دورن وحتی خبری ازش ندارن وحال واحوالشون هم که پستشونا بخونی معلومه! . ولی همینها که پست گذاشتن بخونید . همش با احترام به بقیه صحبت کردن و هیچکدام با یه پست بد که درموردشون گذاشتن بی ادبی نکردن و یا جوابشو ندادن ویا با احترام گفتن دوست عزیز موضوع از این قرار بوده !!
پس فکر نکن چون عاشق شدی بقیه برن به درک !! و هیچکس حق نداره بگه به تو که بالای چشمت ابروه!  و بگی حتی مثال هم میزنید اسم من توش نباشه! وهمه بیان ناز تو را بکشن که ای وای خانم عاشق شده . وهمه دست به دعا بشین که به آرزوش برسه و نکنه یه ذره  اذیت بشه!!پستها را بخونید خیلیها از پست همدیگه انتقاد کردن وحتی بد گفتن ولی جواب را هم بخونید که با گفتن همون بدهاش چطور مودبانه براش توضیح دادن! اونوقت شما میگید حتی تو مثالتون اسم من نباشه!!یا میگم با این لحن با اون آقا صحبت کردی هم روی بقیه اثر میگذاره ! ناراحت میشی که چرا به من اینطور میگی و به چی متهمم و بدددد! گفتم بهدون چشم از این به بعد هروقت هرکس خواست حرفی به شما بزنه فقط تائیدو تمجید وای کاش فقط تو یکی به عشقت برسی و... این حرفها باشه!! اگه یکی تمام پستش شده بود انتقاد از شما(مثل همونها که گفتم " یا همین پست من که دارم مینویسم) دیگه چی میگفتید!!!  چند پست قبل به آقای ایوب گفتید هممون زود رنج وحساس شدیم ... ! ولی فکر کنم فقط خودتونا گفتید! آخه شما از عشق چی میدونی ؟ یکی دو هفته فقط عشقت را ندیدی اینهمه آه وناله و گیر دادن به این واون !! اگه جای کسانی که گفتم بودی (مثلا همون 20تا 30 سال و بیشتر) اصلا از عشقت خبر نداتشی دیگه میگفتی خدا باید بیاد و جلو تو زانو بزنه ! من خودم در پستهای خیلی خیلی قبلم ، یه مدت از عشقم به دلایلی دور بودم (با اسمهای مستعار دیگه پست گذاشتم "اما بخونید میفهمید من هستم ) ولی بعد که پستهای دیگه هم اومدن مثل یکیش که عشقش ازدواج کرده و بعد توزلزله بم فوت کرده و خودشم خودکشی کرده ولی نجاتش دان وامثال اینها را وقتی خوندم خودم دیگه خجالت کشیدم بنالم واز عشقم بگم و همین که تو پست قبلیم گفتم با  یه شک از عشقم میخواستم اتقام بگیرم ولی پستهای همین آقائی که رفتنش خیلی خوشحالت کرد به دادم رسید. واگه میدونستی همین آقا تو چه حالیه و 25 سال (که چند سال بیشتر از سن تو میشه)فقط درد وعذاب کشیده(چند سال بیشتر از سن تو "یعنی قبل اینکه تو به دنیا بیای از چند سال قبلش تا الان!!! ) میفهمیدی که تو این مدت چی کشیده !به عشق و عاشقی خودت میخندیدی!! اینجا میان برای دردودل کردن و از غصه هاشون میگن از دوری عشقشون میگن ولی ندیدم تو این حدود 500پست کسی از رفتن کسی حتی اگه بد هم باشه (به جز رفتن رضاسی"که موضوعش فرق میکرد) احساس خوشحالی کنه ! ببین خودت میتونی یکی پیدا کنی ! یه مثال درموردت زدن با دهها لطفا وخواهشا و... قبل و بعدش . یهو میخوای دارش بزنی ! اگه درست متوجه نشدی (که خیلی واضح بود)اما اگه نشدی  میتونسی بگی منظورت چی بود! اگه متوجه شدی و بهت برخورد میگفتی درست نبود اینطوری درموردم بگی (که اگه فقط 1 نفر بیاد بگه این خانم درست میگه واون آقا حرفش بد بود و در مورد این خانم منظوری داشت . من قبول میکنم و پای تک تک دوستان را میبوسم)و میگفتی درست نبود . اون آقا بلاخره جوابی داشت بهتون بده یا اینقدر مرد بود که بیاد ازتون صد بار عذر بخواد! ما آقایون اصلا هیچی !! از خانمها لااقل یاد بگیر. همین خانم "به همه دوستان" با اینکه برداشتش این بوده که بهش گفتن دروغگو هستی (هرچند من خوندم ولی ندیدم چنین چیزی گفته باشن" فقط گفتن چند موضوع مختلف گفتی انتظار درست راهنمائی کردن ویا نظر درست را نداشته باش و..) با اینکه برداشتش دروغگو بودن بوده ببین چند بار عذرخواهی کرده و عذاب وجدان گرفته وانقدر فهم وشعور داشته که فکر کنه که اون آقا اگه به من گفت دروغگو (که نگفته بود)درعوض مثل برادر راهنمائیم کرد وبا اون حال بد خودش  همون 1روز و1 شب (یا بیشتر )ناراحت من بوده!!!.(ارزش کار اون آقا را دونسته" شما بودید میدونستید؟؟کیه اینجا که قبول کنه اگه جای این خانم بودیدشما ارزش کارش را می فهمیدید" اون آقا کاری هم نکرده فقط نگران این خانم بوده همین ولی هرکس اینقدر فهم وشعور نداره که اینها را بفهمه) از این خانم یاد بگیر! فکر نمیکنم فهم وشعور شما بیشتر از این خانم باشه یا شاید خودت خودتا بیش از حد قبول داری ؟؟اونم عاشق بوده وبه عشقش نرسیده و مثل بقیه به اندازه خودش درد و اعصاب خوردی کشیده " واضحه که به روی خودش نمیاره "کیه که همدیگه را بخوان ولی طرفش  در لحظه آخر بره سراغ یکی دیگه و ناراحت نشه و دچار درد وعذاب نشه!!(خودش بعضی وقتا میگم ترسو ام و... ولی باید بگم خیلی هم از من وشماها غیرتی تر وشجاعتره " چون ماها اینهمه نالیدیم ولی این خانم اصلا ننالیدو به روی خودش نیاورد!!!)ولی چرا نیومد 1 کلام بگه دروغگو خودتی .یا همچین عبارتهائی ... / اینها همه را گفتم که بفهمی همه زبون دارن ومینونن مثل خودت باهات حرف بزنی ولی ادب را رعایت میکنن و از رفتن کس اینقدر خوشحال نمیشن. فقط به خاطر اینکه تو مثالش اسم شاهزاده خانم را آورده !!!/بگذار یه خورده بزرگتر بشی بعد ادعای عشق وعاشقی کن و اگه بعد دونستی نمیگم 20-30سال میگم 1-2 سال دونستی دوام بیاری بعد بیا ودم از عشق بزن !!و به اونها توهین کن/روی دلم مونده بود اومدم دوباره پست گذاشتم . چون هرچی فکر کردم دیدم نمیشه هی ناز این خانم را کشید و تازه بیشتر ادعاش بشه./و با بزرگتر ازخودش اینطور صحبت کنه /و بقیه هم همش احترامش را نگه دارن وفکر کنه نکنه خبریه !ومن با همه فرق دارم !!خودتون پست اولش را ببینید چقدر با احترام اومد حرف زد ودردودل کرد وحالا را ببینید به کجا رسیده و چی میگه !! پس بهم حق بدید طاقت نیاوردنم را!!شایدم حرف دل خیلیهاتونا زدم /

guest.png?1

فرشته

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۱۴ اسفند ۹۶
  • ۱۸:۱۶

guest.png?1

T

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۱۴ اسفند ۹۶
  • ۲۳:۵۵

guest.png?1

T

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۱۵ اسفند ۹۶
  • ۰۰:۰۸

گذشته از این حرفا درست میگید دختر لوس خودخواه و مغروری هستم که عادت کردم همه ازم تعریف کنن  سعی میکنم  تو اخلاقم تجدید نظر کنم و زود بهم برنخوره  اقای انشانویس لطفا بسه دیگه ایییینقدر راجب من بد نگید وگرنه با سر میرم تو دیوار?

guest.png?1

کیانا

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۱۵ اسفند ۹۶
  • ۱۰:۱۲

خدایا اگه دونفر قسمت هم نیستن مهرشون به دل همدیگه نیفته ... چن بار از خدا پرسیدم چرا عاشق هم شدیم چراچراولی مهرش به دلم افتاد درصورتیکه قسمت هم نبودیم ولی از دوستی که به عشقش نرسیده بود و ده سال از اون قضیه میگذشت شنیدم که گفت اگ هزار بار بمیره و زنده باشه بازم از خدا میخواد عاشق بشه ... چقد تفاوت بین من و اونه ... چقد این روزا سخت میگذره ...

guest.png?1

سلمان رضاسی

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۱۵ اسفند ۹۶
  • ۱۵:۳۴

guest.png?1

انتظار

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۱۵ اسفند ۹۶
  • ۱۸:۴۶

خیلی وقت بود تو این سایت نیومده بودم . ولی امروز یه سر زدم دیدم چه خببببببببره ؟ من بی طرف هستم ولطفا حرفی میزنم کسی به دل نگیره فقط میخوام حرف بزنم همین وبس.اول آخرها را خوندم بعددیدم نمی فهمم چی شده هی مجبور شدم برم بالاترو کلی پست خوندم .و سعی میکنم اسم کسی را نیارم و با خوندن خودتون متوجه شیدمنظورم کیهاست " اول از آقای ایوب بگم که . دیگه تو سایت نیومدم والان دیدم نوشته بودید که خوابی که دیدم را برای چند نفرتعریف کنم ببینم چی میگن ؟ دوست عزیز من اگه تعریف کنم خب درمورد من تعبیرش میکنن . شما باید میپرسیدید که یه غریبه درموردم بدون اینکه بشناسه خوابی دیده که همش صحت داشته . وتعبیرش چیه ؟ دوم بهتون بگم گفتید کرمانشاهی هستید خوشحال شدم چون اونجا اقوام داریم و تابستونا میریم کرمانشاه(حتی خیلی محلهاشم میشناسم . همون اقوامی که گفتم بردن تابمون دادن ) آدمهای مهمانواز وغیرتی داره (دوستان کرمانشاه را میگم با کرمان اشتباه نگیرید من کرمان را نمیدونم چطوری هستن) ولی سومش را که  دوست ندارم بگم ولی میگم اینه که شما خودتونا قاطی بچهها کردید با توجه به اینکه در پستهای قبل خیلی خوب بست نمیگذاشتید(منظورم با بقیه خوب حرف نمیزدید) ولی در پستهای آخرتون خیلی منطقی و با تجربه صحبت کردید  . مثلا گفتید که درمورد بقیه پست ندید همه حالشون خرابه ویا گفتید اینجا همه دارن همه را ناراحت میکنن وبقیه پستهاتون . ولی در آخر. خودتونا همونطور که گفتم قاطی بچهها کردید . حتی برای خوشایند یکی به کس دیگم توهین کردید . منظورم اینه که گفتید از این داستانها همه میتونن سر هم کنن . دوست عزیز اگه منظورت اون آقاست من پستهاشا خوندم و فکر نکنم که داستان سرهم کرده باشه . چون موردی نداره که بخواد داستان سرهم کنه .مگه کسی میشناختش که بخواد براش دروغ بگه ؟. اونم مثل بقیه دردودل کرده و از عشقش گفته ، پس داستان سرهم کردنش یعنی چه؟ واقعا نمیفهمم. حتی میتونم به قول یکی دیگه از دوستان بگم خیلی هم صادق بود. چون وقتی پست گذاشت اوایل(چون پستش خیلی احساسی بود دقیقا یادم مونده) وقتی تو پستهاش گفت که 25 سال نتونستم درموردش باکسی صحبت کنم واینجا را پیدا کردم ودارم دردودل میکنم وانقدر واضح بود که داره با بقض واشک از خاطراتش میگه که واقعا به دل مینشست و همیشه میگفت خدا تو اینهمه رفیقهام(دوران مجردیش را میگفت) چرا من!! وحتی یادمه وسط یکی از پستهاش (فکرکنم حالش بدشد واضح بود)گفت ببخشید نمیتونم ادامه بدم خداحافظ تا بعد ودوبارده چند دقیقه بعد ادامش را گقت و پستهاش طولانی بود اما دلچسب .(نه طولانی اما به دل نچسبه مثل بعضیها!!!)(وقتی پستهاش گذاشته شد از روی ساعت گذاشتن پستش میگم چند دقیقه بعدش ادامه داده بود)انقدر به دل مینشست که تا مدتی پستهای بعدی هیچکس دردودل نمیکرد.و از خودش کسی چیزی نمیگفت و فقط پستها شده بود نظرها درمورد او" چون واقعا انقدر صادقانه حرف میزد  .مثل یه بچه که کسی تو کوچه دعواش کرده باشه وبیاد وبرای مامانش با گریه تعریف کنه! به همین خاطرحرفهاش به دل مینشست ) بگذریم وبگم که خودتونم عاشقید ومیدونید غم وغصش یعنی چه؟ تو اون حالت که اون داشت کی میتونه نقش بازی کنه ؟یا اگه در پستهای بعدش بود میگفتیم شایددرست نگه ولی پستهای اولش بود! به نظرم اگه دروغگو ترین آدم دنیا هم باشه تو اون حالت عین واقعیت را میگفت.و شایدم منظورتون رئیس بودنش را گفتید قصه است ولی بازم بگم همونموقع که مینوشت گفت خدا لعنت کنه کسی را که منا معرفی وانتخاب کرد و خودم را به خاطر اینکه قبول کردم .چون آدمی نیستم که از کارم کم بگذارم و نه اعصابش و حوصلش را دارم که ادامه بدم. حتی یادمه گفت نماز جمعه نمیرم و تو راهپیمائیها تاحالا شرکت نکردم و کارهای دیگه ..به خاطر اینکه ازاین پست برم دارن ولی فایده نداشته . خب ایوب عزیز میشه شما بگید کجای داستان زندگی این آدم قصه بودم . فکر نکنید دارم از تعریف یا طرفداریش میکنم .به من چه مربوطه ! ولی این آقا اومد با احترام پست گذاشت وخوندم هم که با احترام از همه خداحافظی کرده.گناهش چیه؟ یکی مثل اون آقا بیاد هی ازش حرف بزنه و بقیه را بدبین کنه تقصر اونه؟که به خیال خودش داره خوبی میکنه (بهش بگم که نه برادرمن داری بهش بدی میکنی) ! خب به نظر شما حقش این بود که شما بهش اینطور بگید . به نظرم همش تقصیر اون یکی آقاست که باعث همه اینها شده . به اون آقا بگم که برادر من نکن . ببین شما به قول خودت طرفداریش خب درست  ولی آیا او راضیه؟ که خودشم بهدون گفته راضی نیست! ولی همین شما باعث این صحبتهاشدید و شاید چند پست دیگه که بگذره یکی بیادبه اون آقا فوش هم بده . پس دیگه اگه میشه این کار را نکن اوراضی نیست.ودرموردش نگو حتی همون خوبیهاش را به قول خودت!.گفتم به من مربوط نیست ولی شما خودتونا آخرش قاطی بچهها کردید! آره آقای ایوب داستان اون آقا واقعا واقعی بودو خیلی هم مودبانه پست میگذاشت و تو اونهمه پستهاش هیچ توهینی به هیچکس نکرد. آخه دیدم که یه خانم از یه مثالش ناراحت شده . و من هم گشتم پیداش کردم و چندین بار از هر زاویه ای که بگید به موضوع نگاه کردم (منظورم خوشبین و بدبین و همه طور) ولی اصلا ندیدم ونفهمیدم توهینش چی بود که به اون خانم بر خورده . با احترام به قول همون یکی آقا چند بار هم گفته لطفا  دقت کنید مثال بود. ولی دیگه خودش میدونه . ولی خود اون آقا نیومده جوابش را بده وبازهم آقای دومی جوابش را داده که نباید میداد خود اون خانم میدونست با اون آقا... (ولی اینم بگم اون آقا واقعا باتجربه ودلسوز بود ). دیگه بسته خیلی حرف زدم .ولی از شما آقای ایوب انتظار بیشتری میرفت (من تمام پستهاتونا خوندم )شما هم عاشق واقعی هستید(عین اون آقا) ولی اگه بدتون نیا بگم که اون واقعا دلسوز تر ازشما بود و عشقش شاید بیشتر از شما. چون به خاطر رفاه عشقش ازش گذشت وعذابش موند برای خودش ودلسوز بود چون دیدم که برای یه خانم چقدر ناراحت وبی تابی کرده . (من که هیچکدوم از شماها را نمیشناسم فقط از روی پستهاتون دارم اینا میگم .ازم دلگیر نشید رک وراست بهدون گفتم چون گفتید کرمانشاهی هستید و همنطور که گفتم چون اقوام نزدیک داریم اخلاق کرمانشاهیها را میدونم وهمونطورکه گفتم مهمانوازن وخصوصا غیرتی ) و خواهشی که ازهمه شما دوستان دارم اینه که حالا نیائیددرمورد من پست بگذارید و من بشم سوژه جدید! چه بهم بد بگید چه خوب من که دیگه پستی نمیگذارم ولی آقای ایوب از شما خواهش میکنم اگه کسی برای من پستی گذاشت شما وکیل من ، از جانب من جواب بدبد. منظورم اینه بگید ویادآوری کنید که درموردم پست نذارن ونشم سوژه جدید دوستان (به این خاطر به شما میگم واز شما خواهش میکنم چونکه  شما راخیلی  قبول دارم )و لطفاهمونطور که گفتم قاطی بازی بچهها نشید که خدای نکرده خودتونا کوچیک نکنید. و همینطور که هستید باقی بمونید.همونطور که گفتم اون آقا اومد پست گذاشت خیلی مودبانه ومودبانه خداحافظی کردولی ببینید با این حال که خودش اصلا نیست بعضیها باعث میشن حرفش پیش بیاد و توهین هم بهش بکنن . و چون شما را تا حدی شناختم دوست ندارم بشید مثل اون آقا.اینا را که گفتم عین یه دوست قبول کنید نه اینکه من شما را نصیحت کرده باشم . من کوچکتر از شما هستم .شما باید منا نصیحت کنید! ببخشید پستم طولانی شد...

guest.png?1

T

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۱۶ اسفند ۹۶
  • ۰۰:۱۳

guest.png?1

T

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۱۶ اسفند ۹۶
  • ۰۰:۱۷

اقای ایوب چشم دیگه نمیخندم...

guest.png?1

مادر

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۱۶ اسفند ۹۶
  • ۰۸:۱۲

guest.png?1

به رضاسی

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۱۶ اسفند ۹۶
  • ۰۹:۵۳

guest.png?1

T

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۱۷ اسفند ۹۶
  • ۱۱:۳۷

guest.png?1

انشاء نویس

  • آدرس نظر
  • جمعه ۱۸ اسفند ۹۶
  • ۲۰:۴۲

با سلام خدمت دوستان ؛ اومدم بگم کاش مدیر محترم سایت یه خورده زودتر پست میگذاشتن . چون بچهها (و خودم ) خیلی بهم ریخته بودن و پستهاشون شده بود فقط توهین و تحقیر کردن  همدیگه و با پست مدیر سایت فکر میکنم یه شوک  به ههمون وارد شد که یه خود بیایم و این سایت جای دردودل کردن و کمک به همدیگس ولی هممون غافل شده بودیم و به جای هم فکری و دردودل داشتیم عقدها و ناراحتیهامونا سر همدیگه خالی میکردیم .  انشاا... که دیگه این موضوعها پیش نیاد ومثل قبل به همدیگه احترام بگذاریم و دوست باشیم و بیایم اینجا و با دردودل کردن یه خورده سبک شیم . و من به نوبه خودم از کسانی که ناراحتشون کردم عذرخواهی میکنم و در پستهام خیلی اشتباه داشتم و سعی میکنم که دیگه این اشتباهها را تکرار نکنم.(خصوصا صحبت کردن درمورد دیگران ) خواهشم اینه اگه دوستی مطلبی گذاشت بهش توهین نکنیم . دوست داشتیم نخونیمش واگه خوندیمش به نظرش احترام بگذاریم و یا اگه کسی چیزی گفت که بهمون برخورد بدون توهین ازش توضیح بخوایم و اگه تونست قانع کنه ازش تشکر کنیم واگه طرف نتونست قانع کنه لااقل خودش عذر خواهی کنه ویا میتونیم به جای تحقیر و توهین بهش دیگه پستهاش را نخونیم و در مورد همدیگه قضاوت نکنیم مگه اینکه طرف مقابل چیزی بپرسه و سوالی داشته باشه . که اونم اگه مطمعنیم با نظرمون کمکی بهش میشه نظر بدیم وگرنه راحت بگیم تجربه این کار را ندارم ونمیتونم جوابتون را بدم .و در صورت لزوم با تجربه ترها جواب بدن و راهنمائی کنن .ودر مورد کسی نظر ندیم و قضاوت نکنیم  و از موضوع اصلی خارج نشیم . اینجا کسانی میان که مشکل وناراحتی و غم و غصه ای دارن (درمورد عشقشون) پس در مورد همین موضوع با هم مثل قبل دوستانه دردودل کنیم و پای موضوعات متفرقه را پیش نکشیم . انشاا... که ازاین به بعد اینطور باشه . و پیشاپیش عید را به همه دوستان تبریک میگم و سال جدید سال خوب و سال رسیدن به آرزوها باشه . که هرکس پست میگذاره با خوشحالی به بقیه بگه که به عشقش رسیده و بقیه هم خوشحال کنه . در پایان بگم که چرا دوستان دیگه پستی نمیگذارید ؟ بیاید مثل قبل با همدیگه دوست باشیم و با پستهامون با همدیگه همدردی کنیم . خیلی حیفه که چند مدت با دوستان باشی و یهو هیچکس هیچی نگه . خب اشتباهاتی بوده که انشاا... تکرار نخواهد شد پس با احترام به یاد هم باشیم و حتی جویای حال همدیگه بدون قضاوت . پس برگردید بازم دور همدیگه باشیم و در درد و غصه و یا  شادی های همدیگه شریک باشیم / موفق باشید .

guest.png?1

امیر حسین فتحی

  • آدرس نظر
  • شنبه ۱۹ اسفند ۹۶
  • ۱۱:۳۵

سلام باید اعتراف کنم با این که خیلی سختی کشیدم و ازش رنجیدم هنوز دوستش دارم بار ها تو این جا به اسم واقعی خودم نظر دادم و میدونم این جا امده از صمیم قلب واقعا ددوستت دارم از قلبم بیرون نمی ری بهم حق بده دوستت دارم تا ابد عشقم 

guest.png?1

نادر کیانی

  • آدرس نظر
  • شنبه ۱۹ اسفند ۹۶
  • ۱۸:۳۳

guest.png?1

عشق شیرین زتدگی همسرم

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۲۰ اسفند ۹۶
  • ۱۷:۳۹

عشق اول ازکجاشروع میشه ؟بایک نگاه؟بایک صحبت؟بایک محبت ؟به نظرمن عشق واقعی عشقیه که هردوطرف همدیگررادوست داشته باشن وعاشقانه باهم زندکی راشروع کنن ..هروقت کسی به دوستیهای قبل ازدواجش تن بده ولی به ازدواج ختم نشه نبایداسمشاعشق گذاشت این عشقهای قبل ازدواج یه نوع کششهایی که براجنس های مخالف به وجودمیادحالااین کشش اگه دوطرفه باشه وبه ازدواج ختم بشه واگه واقعی باشه این دونفرخوشبختن ولی اگه یه طرفه باشه وبه ازدواج ختم بشه یه جایی ازهم زده شده وزندگی به بن بست می رسه ...پس سعی کنیدازاین دوستی هاتاحدامکان دوری کنیدوبراپیداکردن شریک زندگیتون بیشتربیندیشیدوبعدازدواج میتوانیدبه عشق واقعی برسیدوبدونیدعشق اول همون زوج زندگیتونه پس زندگی راباعشق ورزیدن به ایشون آغازکنیدرمزموفقیت درزندگی وخوشبختی دردوست داشتن همسرت خلاصه میشه ...آرزوی بهترینهابرای زندگیتون دارم....سال جدیدرابادوست داشتن خانواده وعشق ورزیدن به آن هاشروع کنید..

guest.png?1

نرگس به عشق شیرین

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۲۰ اسفند ۹۶
  • ۲۰:۰۹

guest.png?1

سلمان رضاسی

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۲۱ اسفند ۹۶
  • ۲۱:۲۹

guest.png?1

T

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۲۲ اسفند ۹۶
  • ۱۰:۳۹

guest.png?1

علی رضا ‌

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۲۲ اسفند ۹۶
  • ۱۹:۲۷

سلام فراموش کردن عشق بستگی به میزان دلبستگی و وابستگی وشرایط و رابطه طرفین‌وعلاقه ها ومشرکات داره از نظر من مرد و زن هم نداره

guest.png?1

کیانا

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۲۳ اسفند ۹۶
  • ۰۰:۴۸

guest.png?1

T

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۲۳ اسفند ۹۶
  • ۰۸:۰۵

guest.png?1

به همه دوستان

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۲۳ اسفند ۹۶
  • ۰۹:۴۱

guest.png?1

انتظار به دوستان

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۲۳ اسفند ۹۶
  • ۱۱:۱۵

سلام دوستان: پستها را بعضی مواقع میخونم . میخواستم به خانم T بگم که واقعا ممنونم ازت که خوشحالیتو با دوستان تقسیم کردی (آفرین) وخدا کنه هرروزت مثل همین روز که گفتی روز تو هست باشه ! . ودر موردآقای رضاسی هم بگم خیلی حرف درستی زدن بعضی وقتا همین غرور بیجا باعث دور شدن از همدیگه میشه و این منتظره اون بیاد جلو واون منتظره طرفش بیادجلو و...آخرش میشه حسرت ..!(وبه شما هم باید گفت آفرین خیلی حرف بجا ودرستی زدیدکه شاید خیلیها بهش توجه نمیکنن و همونطور که گفتم آخرش میشه حسرت و گفتن ای کاش ای کاش ای کاش اینطوری میکردم ویا اینطور نمیکردو و..)  و از خانم کیانا خواهشی داشتم که شما نامزد دارید وبه عشق قبلیتون نرسیدید ودر پستهاتونهم گفتید که اون در حق شما خوب نبوده و بهتون بدی کرده و همینها باعث شده بود که داشتید کم کم فراموشش میکردید وعشقتون به نامزددون بیشتروبیشتر میشد ولی دارید کم کم دوباره عشق اولتونا میبخشیدو تمام فکرتون به جای نامزددون میشه اون  و از نامزددون دارید دور میشید .و باعثش هم میدونید همینه که تواین سایت میاید ودردودل دوستان را میخونید و روتون تاثیر میگذاره . و همینطور پیش برید تا جائی خواهید رسید که نتونیدنه الان در کنارش باشیدویا نتونید در آینده باهاش زندگی کنید(منظورم نامزددونه)و خواهشی که ازتون داشتم این بودکه شما اگه تو این سایت نیاد خیلی براتون خوبه چون حس دوستان را میبینید و روتون تاثیر خیلی زیادی میگذاره(این پیشنهاد دوستانس . وخواهش میکنم ازم دلگیروناراحت نشید)و آقای ایوب یه بار خداحافظی کردن که خیلی ناراحت شدم ودیدم که دوباره برگشتن و خوشحال شدم .آقای ایوب لطفاباشید. و ممنون ازتون که وقتی هم که خداحافظی کردید گفتید در مورد پستهای بالا نظر ندید (خواهش کرده بودم ازتون  که اگه کسانی از پست من خوششون نیومد ودرمورد من پست گذاشتن لطفا یادآوریکنید که من نشم سوژه جدید. هرچندکلی گفتید اما تاثیر گذاربود) و لطفا و در سایت باشید.(این نظر شخصیم بود دیگرون را نمیدونم. هرچنداز پستها معلومه که دوست دارن باشید) و موضوع دیگه که کاش آقای a پست میگذاشت وبا شما پست و نظر ردوبدل میکردین که مطمعنا عالی میشد.(هردو باتجربه و بقیه میتونستن ازنظرهاتون استفاده کنن ! ) و یه سوال هم ازکل دوستان داشتم (اگه کسی بتونه جوابم را بده)که چطور میشه بعضی چیزها را از پستها فهمید"خیلی چیزها را میشه فهمید ولی بعضیهاشونا واقعا نمیشه فهمید! مثلا یکیش که خیلی درگیرم باهاش و دوست دارم بلاخره تهش را دربیارم (نگید دارم منم وارد جزئیات میشم . خودم برای خودم شده سوال)اینه که خانم T که اول اومدن 3 تا پست پشت سر هم گذاشتن ودر پست اولشون گفتن که منم عاشق پسری بودم که غد ومغروربود و عشقمونا به فا داد و ازش متنفرم (در تاریخ جمعه 14اسفند ساعت 23:39) و بعد یکی دیگه پستی گذاشت به نام :به پسر و T و هرکی حوصله کنه بخونه". یه پست گذاشتن که کاری به بقیه پستشون نداریم ولی در یه قسمتش نوشتن ازآقای a پرسیدم نظرتون درمورد خانم Tو ایوب چیه(7-8 خط اوله) (2شنبه 7 اسفند 19:46) به خاطر این روزوتاریخ مینویسم که کسی خواست بخونه وجوابم رابده راحت پیدا کنه ووقتش گرفته نشه" چون هم پستها زیادن و نمیشه اینقدروقت گذاشت برای پیدا کردنشون و هم پست اون آقا خییییییلی طولانیه میگم 7-8 خط اوله که حوصله کنید بخونید)و گفتن آقای ایوب این حسش بالاترهم میزنه (که به بازم این کاری نداریم چون همه میتونن احتمال بدن که بعضی حسهاروز به روز بیشتر میشه ) ولی درمورداولین پست T گفتن که با پست اولش کاری نداریم چون فقط برای باز کردن سر صحبت بود (و بازم به دومین وسومین پستشون هم کارینداریم که چی بوده ) و معادله این صحبتشون میشه : برای بازکردن سر صحبت بود=همینطوری یه چیزهائی گفتن =(تنیجه) حرفشون صحت نداره. خب سوال من اینجا اینه که تو اینهمه پست اگه بخونید میبینید خیلیها همیچین پستهائی گذاشتن (منظورم نامردی طرف مقابل و...)و در پستهای بعدی خانم T که خوندیم دیدیم که چقدر عاشق عشقشه و ...(پس درسته پست اولشون صحت نداشت) ولی چطور با اولین پست اونم پستی به این سادگی وبا توضیحات کم .شبیه به دهها پست دیگه(اگه توضیحاتش زیاد بود میگفتیم از توضیحاتش فهمیده) و حتی یه کلمه داخلش نیست که آدم بخواد برداشت دیگه کنه وبگه حرفشون صحت نداره . اون آقا چطور فهمیده صحت نداره . اگه جوابشون بعد از گذاشتن چند پست بود یه چیزی. ولی بایه پست دقیقا گفتن برای بازکردن سر صحبت بود" میشه کسی از دوستان بهم بگه چطور اینا فهمیده ؟ البته درمورد آقایaچیزهای عجیب زیاد خوندم که ازروی خوندن پستها گفتن و دقیقا هم درست گفتن (البته اینم بگم درمورد هیچکس تو پستهاشون چیزی نگفتن و نظر ندادن و فقط از خودشون میگفتن ولی مواردی بود که ازشون پرسیده بودن که گفته بودن (نظرش را خواسته بودن یا مشاوره یا شبیه به این چیزها)و من الان به اونا اشاره ای نمیکنم چون قرار نیست دوباره برگردیم سر نقطه اول و بچهها اینطور که دیدم همه با آرامش دارن پست میگذارن و این عالیییییییییییه" ولی این مورد من فقط یه سوال هستش که فقط این مورد را اگه کسی بگه چطور میشد فهمید(یا از کجا اون آقا اینا فهمیده) ممنون میشم شاید من نتونستم بفهمم و دوستان بتونن بهم بگن از کجا میشه فهمید یا فهمیده! و در پایان اگه پستها را میخونن ازآقای a خواهشی دارام اگه میشه پست بگذارید و با آقای ایوب پست ردو بدل کنید(منظورم تجربه هاتونه) تا بقیه هم استفاده کنن . از همگی بابت طولانی شدن پستم عذر میخوام و سال خوبی داشته باشید . سال پر از امید و رسیدن به آرزوها و رسیدن به عشقها و زندگی خوب و حال همه خوب بشه . انشاالله .

guest.png?1

T

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۲۳ اسفند ۹۶
  • ۱۷:۵۳

شبی که یه دفه در عین ناراحتی و پریشونی سر از این سایت دراوردم انگار همه چی واسم تموم شده بود  درحالیکه ماه قبل از این بحث ها با عشقم تو رویا بودیم و حتی عکس لباس عروس واسم میفرستاد که ببینم یه دفه چند روز بعد گفت من به دردت نمیخورم  من شرایطتشو ندارم.بهم گف تو اصلا میتونی پراید سوار بشی !تو میتونی با این درامد بسازی تو میتونی با این ریخت و پاش کردنات حالا با من زندگی کنی.اخر سرم گفت هیچی نمیخوام بشنوم مگه نگفتی هرچی مردم بگه  ...حالا هم من تصمیممو گرفتم و میخوام رابطمون تموم بشه رفت و منو بلاک کرد.خییییلی عصبانی بودم قدرت فکر کردن نداشتم  نمیتونستم اتفاقا و حرفایی که زدا درک کنم. دم اون کسی که پست گذاشت خانم T عجوله گرم . خیلی ماجرا داره. تازه تو این هفته هایی که گذشت کم کم از طریق نامزد پسر داییش که باش دوست بودم فهمیدم قصدش این بوده من خووووب به همه چی فکر کنم و یه مدت با خانوادم تنها باشم خوب به حرفایی که خانوادم میزنن فکر کنم و همه چیو بسنجم

guest.png?1

T

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۲۳ اسفند ۹۶
  • ۱۸:۰۶

شاید به قول عشقم من خیلی عجول و شیطون و گاهی هواس پرتم ولی اون واقعا همه جوره هواسش به هممممه چی هست و پشتمه  یه مرد واقعیه عاشششق منه  من عشق اولشم. کلی اذیت شده واسه من. خودشو به اب و اتیش زده احساس و روح و روانشو واسه من گذاشته خیلی چیزارو تغییر داده. خدایا من پول میخوام چیکار  وقتی اوضاع یه کم تغییر کرد و فهمیدم عشقم قصدش این نبوده که منو رها کنه از خوشحالی دلم میخواست هرچی شکلات تو دنیا هست بخورم .  اخه خیلی شکلات دوس دارم. هررررچی بگه گوش میکنم.  باهاش حاضرم تو جهنمم زندگی کنم  من بهش ثابت میکنم دختر ضعیفی نیستم و هیجا هم نمیزارم غرور مردم بشکنه. خداجونم همیشه سالم باشه همیشه خوشحال باشه همیشه خدا هواشو داشته باشه.   منم تا جایی که بتونم واسش خانومی میکنم واسش سنگ تموم میزارم که خوشحال باشه

guest.png?1

نیلوفر

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۲۳ اسفند ۹۶
  • ۲۲:۴۹

guest.png?1

نیلوفر

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۲۳ اسفند ۹۶
  • ۲۳:۰۳

guest.png?1

آرش

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۲۴ اسفند ۹۶
  • ۰۶:۵۹

شماها هم دلتون خوشه ها عشق چیه باید اسمششو گذاشت جنون شهوت خودم سه بار اینطوری شدم دوبارش خیلی شدید یادمه یه روز به خدا گفتم خدایا بسه دیگه چقد باید عذاب بکشم بار آخری کمتر فقط یه دوست داشتن بود الان که عاقل شدم میبینم همش ریشه در شهوت داشته درسته اصلا میلی به شهوت کردن با هیچ کدوم نداشتم ولی چرا فقط عاشق خوب رویان میشیم؟ شده تا حالا کسی عاشق یه زشت یا معیوب جسمی بشه؟ این هم که میگن علف باید به دهن بزی شیرین بیاد و لیلی زشت بود من قبول ندارم اینا فقط داستانه در هر صورت شاید به خاطر همون جنون شهوت خیلی بهتون بربخوره این حرفای من ولی بعدا که از سرتون پرید متوجه میشید که ارزش اون همه عذاب کشیدنو نداشته

guest.png?1

T

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۲۴ اسفند ۹۶
  • ۱۰:۰۲

guest.png?1

انتظار

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۲۴ اسفند ۹۶
  • ۱۱:۲۰

سلام خدمت دوستان ، اول باید به آقای ایوب بگم درست میفرمائید من درست پستها را نمیخونم یعنی میخونم اگه کوتاه باشه ولی طولانی باشه یه قسمتیش راکه خوندم ودیدم برام جالب نیست "با احترام به پستهای دوستان " دنبالش را نمیخونم ومیرم سراغ بعدی و اگه برام جالب بود تا آخر میخونم و منظورم از سوژه شدن این نبود که من بشم یک نفرکه همه درموردش صحبت کنن و... منظورم این بود که با اینکه منظوری از حرفهام ندارم شاید قسمتی از پستم به کام بعضی خوش نیاد و دوستان بیان وازم ایراد بگیرن که چرا ...! (مثل مثالی که اون آقا درمورد خانم T زد وبدون منظور و توهمین و خیلی هم مودبانه گفته بود(خودتون بخونید وقضاوت کنیدو یا اصلا به قول معروف در مثال جای هیچگونه مناقشه ای نیست!) ولی اون خانم چقدر بهشون بر خورد!! و یامثلا آقای رضا سی که اونم صحبتهاش به کام بعضی خوش نیومد وچقدردرموردش قضاوت کردن(البته اینم بگم که به نظرم دلیلش این بودکه نباید میگفت به کارم افتخارمیکنم "هرچند افتخارهم بکنه چون متاهله نباید میگفت و چون هم متاهله هم سن وسالش از خیلی بچهها بیشتره و باتجربس بچهها انتظار اینگونه صحبت کردن را ازش نداشتن . وگرنه خانم کیانا هم نامزد داره ودرمورد عشقش صحبت کرده ولی ندیدم کسی ازش ایرادبگیره چون جوونتره و تجربش کمتره ودست خودش هم میدونیم که نیست. مثل همه دوستان که حالشون بده ودوست دارن از این وضعیت بیرون بیان ولی دست خودشون نیست(با عذرخواهی از آقای رضاسی وخانم کیانا) و صحبتهای دیگه دوستان...! به خاطر این بود که گفتم سوژه نشم چون وقتی این دوستان خصوصا خانم به یه مثال ساده چنین گیر میده و عصبانی میشه خب به من حق بدید که بترسم حرفم به کام بعضی خوش نیاد ودرموردم اینگونه حرفها بگن ومنم حالتم طوریه که بعد از خوندنش دائم تو فکرمه وخصوصا شب خوابم نمیبره ". آقای ایوب عزیز منظورم از سوژه شدن  این بود(شایدم کلمه سوژه اینجا نباید بکارمیرفت) و بگم که گفتید که دوستان اسم عشقشونا بگن فکر کنم بعضی دوستان(اغلبشون)فکر نکنم هم اسم واقعی خودشونا هم اسم عشقشونا بگن چون خیلیها تو شهرهای کوچک وروستاها زندگی میکنن و اونجا مثل شهرهای بزرگ نیست که همسایه همسایه را نشناسه حتی اگه تو یه آپارتمان ودر فاصله چندمتری هم دارن زندگی میکنن همدیگه را نمیشناسن. و وقتی اسم واقعی خودشون وعشقشونا بگذارن چون شهر کوچیکه همه میشناسنشون (البته این نظر شخصیم بود) و خواستید خوابم را دوباره براتون تعریف کنم ! چشم شما جون بخواهید 10 بار دیگم که بگید براتون تعریف میکنم!!! هرچند تو اون پست همه چیزرا گفتم و فکر نمیکنم مطلبی باشه که یادم رفته باشه بگم ولی پست قبلی را هم نگاه نمیکنم و دوباره میگم که شاید چیزی باشه که اونجا نگفته باشم واگه اون پست را بخونم اگه موردی راهم نگفته باشم بازم با خوندن اون پست نگم یا یادم بره!(که البته فکر نمیکنم چیزی یادم رفته باشه). خواب از اینجا شروع شد: همونطور که گفتم تو یه شهر بودم (نمیدونم کجابود) و یه پیاده روبود که خیلی خیلی زیبا بود پیاده رو کم عرض بود عرضش اندازه اینکه2یاحااکثر 3نفر بتونن همزمان باهم درکنارهم ازش عبورکنن واگه کسی از طرف مقابل می اومد باید براش راه بازمیکردن تا رد بشه و سطح پیاده رو هم همسطح زمین نبودیعنی به اندازه مثلا یکی دو پله بلند تر از سطح بغلش یا زمین بودو یک طرف این پیاده رو خیابون یا بلوار بود که مابین پیاده رو وبلوار درخت و مابین درختها که بزرگتر بودن نمیدونم دقیقا  گل بودیا درختهای کوچکتر و طرف دیگه پیاده رو هم دیوار یه ساختمان بزرگ بود که یا بیمارستان بود یا دانشگاه یا همچین جائی چون دیوارکشی دورش خیلی بزرگ بود وداخلش چون درخت زیادبودو علفهای هرز و... بود از همون نرده ها هم نمیشد ساختمان اصلیش را دید(البته یه قسمتیش را میشددید) ودیوارهم از این دیوارهابودکه یه تکیش دیواره و یه تیکش نرده . واین دیوار ازسر پیاده رو تا ته پیاده رو ادامه داشت و مثل همون طرف که گفتم همین طرف هم درخت بود ودرختچه که درختچهها چون کوتاه بودن و شاخه زیاد داشتن حالت جنگلی شکل شده بود(وبیشتر از اون طرف پیاده رو بودن) و وقتی سر یا ته پیاده رو می ایستادی خیلی زیبا بود مثل یه تونل (منظورم دوطرفشه وگرنه بالاش بازبود وبعضی درختها بزرگ بودن ولی نه اینقدر بزرگ که بالای پیاده رو سرذشون به هم رسیده باشه.و ازطرف دیوار که کسی رد نمیشد ولی از طرف خیابون اگه کسی رد میشدو نگاه میکرد داخل پیاده رو را نمیدیدمثلا همین ماشینها که رد میشدن نگاه میکردن نمیدونستن داخل پیاده رو را ببینن (حتی اگه چندین نفر هم از داخل پیاده رو رد میشدن دیده نمیشدن مگه اینکه از سر یا ته پیاده رو نگاه میکردی میتونستی ببینیشون) و من سر این پیاده رو ایستاده بودم منتظر شما و شما اومدید وباهم دست دادیم و احوال پرسی معمولی کردیم و بعد راه افتادیم مثل دوتا رفیق که قبلا هم فکر کنم گفتم اونجا مثل دوتا رفیق نبودیم یعنی باهم رفیق بودیم ولی وقتی همون اول دیدمت چهره ات خیلی خسته بود (دقیقا اینایادمه ) خیلی خسته بود و با هم را افتادیم ازهمین پیاده رو به سمت پائینش (من سر پیاده رو منتظرت بودم) ولی نمیدونم چرا با اینکه رفیق بودم اصلا ازت نپرسیدم چرا اینقدر خسته ای(منظورم چهره ات بود) . یعنی حتی 1 کلمه هم در این مورد حرفی نزدم و باهم تعریف کردیم وراه افتادیم ودیگه چیزی یادم نمیاد. این بود خواب من ! حال اگه قسمتی از حرفهام با اونکه قبلا تعریف کرده بودم تفاوت داشت بگذارید پای گذشت زمان . چون مدتی هست که از این موضوع میگذره (که فکرنمیکنم اینگونه باشه چون گفتم حتی چیزهای جزئیش هم یادم مونده ). خدا نگهدار ./وامیدوارم همه حالشون در سال جدید خوب بشه و همه به هرچی میخوان برسن!!!

guest.png?1

انتظار

  • آدرس نظر
  • جمعه ۲۵ اسفند ۹۶
  • ۱۰:۳۰

ایوب عزیز قبلا هم بهدون گفتم این میشه رویای صادقانه . من که شما را نه اصلا دیدم نه اصلا میدنم کجا هستید . البته بعد گفتید مال کرمانشاه هستید. که من قبلش خوابم را تعریف کرده بودم . و اگه خواب من بعد این بود که گفتیداهل کرمانشاهید بعضی شایدمیگفتن من اون محلها را که گفتید دیدم(فکر کنم گفتید حدود 40 درصدش اینشکلیه)ولی تعریف خواب من قبل گفتن شما بود و همچنین خسته بودن چهره ! که گفتید هردوشون صحت داره . هم جائی که گفتم هم حالت چهرتون! پس همون که گفتم اگه این چیزهائی که من تو خواب دیدم و صحت داره میشه رویای صادقانه و یک بار دیگم میگم بعضی مواقع آدم جائی میره که برای بار اوله  ولی انگار اونجارا قبلا دیده و بعد میفهمه که تو خواب اینجاها را دیده . و خدا کنه من فرشته نجات شما باشم چی از این بهتر که بشه یکی را از حال بدی که داره دربیاره! . ولی تعبیرش را از یه نفر که سر درمیاره بپرسید (مثل امام جمعه شهر یا امثال اینگونه آدمها) انشاالله که تعبیرش خوبه . چون شنیدم دیدن جاهای سرسبز در خواب نشانه خوبیه (من که نمیدونستم شما جاهای سرسبز و... زندگی میکنید ! منظورم اینه اگه میدونستم فرق داشت ) گفتید کسی باورش نمیشه خب حق دارن " من خودمم که تعریف کردم وگفتید همش صحت داره کلی روش فکر کردم و گفتم حکمت خدا راببین . یه ناشناس را تو خواب ببینید و حتی جائی که بودیم وتمام جزئیات خواب را هم ببینی . میفهمید چی میگم ؟؟ منظورم اینه مثلا  تو خواب جائیی یا کسی را میبینی ولی اینقدر جزئیات یاد آدم نمیمونه ویا درخواب جزئیات را نمیبینی (فقط میگی یه جای سرسبز دیدمتون ) نه اینکه حتی پیاده رو و خیابون اینور و دیوار اونورش ودرختان دو طرفش و... را دیگه تو خواب آدم نمیبینه یا یادش نمیمونه و همونطور که گفتم فقط میگه یه جای سرسبز بود. همونطور که چندین بار گفتم انشاالله خیر هست ! موفق باشید/ و ضمنا یه سوال کردم ولی کسی از دوستان جوابم را نداد (گفتم چطور میشه مثل اون آقا از پستی که هیچ توضیحی نداره وساده مثل بقیه است میشه فهمید صحت داره یانه؟) البته اگه به خانم T برنخوره و حرفم رادوستانه برداشت کنه و برداشتهای دیگه ازش نکنه بگم که صحبتهاتون قانعم نکرد و دلیلش را هم بگم که گفتید اونشب ناراحت بودیدوعشقتون گفته بود .... ! و گفتیدکه تواین هفته هائی که گذشت ... ! باید بهدون بگم پستهاتونا خوندم (منظورم روز وتاریخ گذاشتن پستهاست) که اولین پستتون تا اونجا که دوباره از عشقتون گفتید وگفتید امتحانات را نگذاشتن برم بدم و.... همش 2-3یا4 روزبیشتر نمیشه (نه اینکه هفته ها عشقنون گذاشته فکرهاتونا بکنید) ازم دلخور نشیدو نمیگم خدای نکرده دروغ میگید چون دلیلی نداره حالا من قانع بشم یا نشم مسئله همچین مهمی نیست! ودلیلی هم نیست که شما بخواید خودتونا ناراحت کنید و یا بخواید منا قانع کنید این موضوع اصلا اهمیت ناراحت شدن نداره . فقط همونطور که گفتم برام سوال شده که چطور با اینکه دهها پست شبیه به اون پست داریم ولی وقتی از اون آقاپرسیدن گفتن صحت نداره ، (یا همون برای باز کردن سر صحبت بود) واقعا چطور میشه فهمید. اگه بگیم حس ششم آدمه ! بازم اینجا صدق نمیکنه چون این اولین پست نبودو همونطور که گفتم دهها پست شبیه به این داریم . چندیییییییییییییین بار اون پست را خوندم ولی اصلا هیچگونه موردی توش نیست که آدم بخواد ازروی اون این نظر را بده . مثلا همون آقا با اسم دیگه ای به آقای رضاسی گفتن عشقتون مال شهر خودتون نیست چون گفتید یه دانشجو . نگفتید یه دختری که دانشگاه هم درس میخونه . که اینم خیلی ریز بینانه است ولی وقتی گفتن وآدم روش فکر میکنه میفهمه خب میشه از صحبتشون اینطور نتیجه گرفت . ولی این پست هیچچچچچچچچچچچچچچچچچچ چیزی توش نیست که بخوای روش فکر کنی . و البته قبلا هم گفتم از اون آقا از اینطور موارد زیاد دیدم (همونطور که دوستان هم گفتن پستهاش حذف شده) ولی اونها را توضیح داده گفته به دلیل مثلا این حرف یا جمله یا کلمه یا ...(مثل همین که گفتم دانشجو) اینطوره و مخاطبش هم درپست بعدی درجوابش تائید کرده . ولی این پست خیلی رفته تو ذهنم . شایدم یه چیز جزئی باشه که اگه خودش بگه بعدمتوجه بشیم وبفهمیم چقدر ساده بوده فهمیدنش ومن نفهمیدم  ولی ....!!حالا بهم نگید اینقدر کنجکاو نباش و..." خودم اینها را میدونم ولی این برام یه سوال بزرگ شده !  ببخشید دوستان که حرفهای قبلی را پیش کشیدم واز دوستان عذر میخوام خصوصا خانم T و آقای رضا سی . منظور بدی نداشتم واز صحبتهام برداشت بد نکنید من عاشق همتونم وآرزوم اینه که حال همه در سال جدید خوب بشه وهمه به عشقشون وهرچی میخوان برسن.(و خودم هم همینطور). و از همگی بازم پوزش میخوام . و آقای ایوب شما هم تعبیر این خواب را ازاهلش (هموناکه گفتم) بپرسید و خدا کنه که تعبیرش این باشه که حالتون به زودی خوب میشه ویا خبر خوبی بهتون میرسه .یا کسی میاد تو زندگیتون که عشق قبلی را نمیگم فراموش میکنید چون میدونم نشدنیه(چون خودم دردش را کشیدم و دارم میکشم) . ولی عشق قبلی را کم رنگ کنه. خدا نگهدار دوستان باشه . انشاالله

guest.png?1

.................

  • آدرس نظر
  • جمعه ۲۵ اسفند ۹۶
  • ۱۰:۵۹

guest.png?1

T

  • آدرس نظر
  • جمعه ۲۵ اسفند ۹۶
  • ۱۲:۲۴

guest.png?1

انشا نویس

  • آدرس نظر
  • جمعه ۲۵ اسفند ۹۶
  • ۱۶:۳۷

سلام به دوستان . یه مدت نبودم و قبل نبودم خانم "به همه دوستان "پستی نمیگذاشتن . فکر کردم که اون هم خداحافظی  کرده با این سایت. ولی خوشحال شدم که شما دوباره بعد یه مدت که نبودید اومدید . و خوشحالتر شدم به خاطر ارامشی که دوباره دوستان پیدا کردن (منظورم بعد اون بگو مگوهاست ! ) و ممنون از مدیر سایت که به موقع پست گذاشتن و دوستان را به خود آوردن و آرامش دوباره برگشت . همگی دوستان عزیز سال خوبی داشته باشید/

guest.png?1

رحمت

  • آدرس نظر
  • جمعه ۲۵ اسفند ۹۶
  • ۲۳:۴۲

عشق اول هیچ وقت فراموش شدنی نیست

guest.png?1

ش

  • آدرس نظر
  • شنبه ۲۶ اسفند ۹۶
  • ۰۰:۴۶

اصلا عشق واقعی وجود نداره 

guest.png?1

....****

  • آدرس نظر
  • شنبه ۲۶ اسفند ۹۶
  • ۱۹:۵۶

guest.png?1

به ایوب

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۲۸ اسفند ۹۶
  • ۱۸:۳۲

کاش خیلی بیشتر از اینها بهت بر میخورد !!!( از جنبه مثبت میگم ) و جمله آخرت را هم درست کن یا کلا نمیدونی نگو مجبور که نیستی ! "نخود هر آش " نه آش هر نخود !!!!!!!! بازم سال نو شما وبقیه مبارک!!! و سایت هم بگذاریم آرامش خودشا داشته باشه !

guest.png?1

زهرا

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۲۹ اسفند ۹۶
  • ۰۲:۱۶

از اول که درد دلای مردم عزیزمو خوندم واسم جالب بود ولی الان میبینم مکانی واسه صحبت و نقد وبرسی شده جذابیتشو از دست داده

guest.png?1

سارا

  • آدرس نظر
  • شنبه ۴ فروردين ۹۷
  • ۰۱:۱۲

guest.png?1

س

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۷ فروردين ۹۷
  • ۱۶:۰۹

سال نو مبارک ؛ کم کم دوستان میان ودوباره جمع میش الان تعطیلات عیده و یه سری سرشون گرم دیدوبازدیده ویه سری اقوام  از شهرهای دیگه اومدن خونشون ویه سری رفتن مسافرت و... انشاا... به همه خوش بگذره و سال خوب وبانشاطی در پیش داشته باشن و همچنین مدیر وعوامل سایت . سال نوبرهمه مبارک

guest.png?1

*****

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۷ فروردين ۹۷
  • ۱۹:۱۵

سلام سال نوبرهمگان مبارک..ازدردبیکاری تواین سایت میام شمادوستان هم مثل من بیکاریدوگرنه کدوم انسان عاقلی وقت این کاراراداره ..همه روزاشون پره ازسرگرمی وتفریح وبعدشم میرن دنبال زندگی وکارشون واین من وتوهستیم رورامون بیهوده داره هدرمیره اگه ماهم مثل دیگرون بیکارنبودبم عمراتواین سایت سرمیزدیم وبابدبدونیم عشق اولم بهونمون شده واگه اونم نبود بهونه دیگه نداشتیم وقتموناهدربدیم ...لااقل به سایتاوموضوعات له دردبخور

guest.png?1

س به علی

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۸ فروردين ۹۷
  • ۱۷:۳۳

دوست عزیز شما درست میفرمائید ولی اینم میدونید که آدم دست خودش که نیست ! واگرنه کیه که بخواد عمری در رنج وعذاب باشه . همه اینها و همین ایوب که گفتید آیا دوست ندارن از این حال بیرون بیان و به عشقشون نرسیدن که جای خود لااقل بتونن فراموش کنن ؟؟؟ دوست گرامی دوست دارن ولی نمیشه که نمیشه !!!لااقل اگر هم بشه من واین دوستان تا حالا نتونستیم و واقعا هم دست خود آدم نیست . مثلا همین آقای ایوب شب بگه خب از فردا دیگه فکر و خیال و ناراحتی و.. را میگذارم کنار و خوب وخوش به زندگیم ادامه میدم ولی آیا صبح که بلند شد میتونه اینکاررا بکنه ؟ و به آقای ایوب هم بگم که شما در آخرین پست نوشتید چرا همه ساکتید؟ ولی خودتون پستهاتونا یه بار از اول بخونید نه تا حالا حرفی زدید نه درمورد رابططون توضیح دادید نه حتی قسمتی زندگیتون که به عشقتون مربوط میشه  ونه هیچ چیز دیگه .... فقط دو سه جمله ای ویا چند بیت شعر. حال خودتون بگید اگه همه بیان ومثل شما پست بگذارن شما واقعا میشینید بخونید؟؟ مطمعنانمیخونید . مثلا خود من اینهمه شعر یا شعر ترانه ها را که نوشتید تابحال غیر یک خط اولش بقیش را نخوندم . (البته شاید دوستان دیگه بخونن) ولی فکر کنم شما فقط دوست دارید بقیه دردودل کنن ولی خودتون هیچ !! و بعد هم میگید چرا بقیه ساکتید؟؟ حالا دوستان بیان وهمه یه شعر بگذارن یایکی دو جمله بنویسن آیا با ساکت بودن فرقی هم میکنه یا همونطور که گفتم به جای دردودل و داستان زندگی دوستان.میشینید شعرها را بخونید؟ وقتی آدم میاد تو این سایت و دردودلها را میخونه انگار تنها نیست و دوستان را دور همدیگه نگه میداره . واگر نه کتاب حافظ وسعدی و...را که بازشون کنی تا دلت بخواد شعر دارن . البته نمیگم شعر خوب نیست منظورم اینه که نه اینکه تمام پستهای یک نفر فقط باشه شعر یا نهایتادو سه جمله . پس شما هم اگه دوست دارید مثل بقیه یه خورده صحبت کنید. اینم نظر من بود واگرنه دوست ندارید که بازم میل خودتونه . خدا کنه به قول علی بیایم تو این سایت وببینیم نه تنها ایوب . همه دوستان از خوشیهاشون ویا رسیدن به عشقشون بگن . همونطورکه ایوب گفتن دوستان عزیزم چرا ساکتید پس نتیجه اینه که همه ایجا فارغ از جنسیت دوست هستن و با نارحتی همدیگه ناراحت وبا خوشحالی همدیگه خوشحال میشن . خدا کنه این سال جدید سال خوبی باشه برای همه .

guest.png?1

علی.

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۹ فروردين ۹۷
  • ۰۰:۵۴

سلام جناب مدیرسایت خسته نباشید..چراپست مربوط من راکه برای دوستمان آفای ایوب گذاشتم راپاکش کردبد؟؟؟مگه اشکالی تومتنش بود..ممنون اگه جوابمابدید..

-UQSRq78hau4D2E3DdGAzflPoLc%3D

سلام
پیام شما رو خوندند . ایشون مایل نیستند کسی در موردشون چیزی بنویسه

guest.png?1

س

  • آدرس نظر
  • جمعه ۱۰ فروردين ۹۷
  • ۲۰:۲۸

ببخشید اینجاش را نفهمیدم ! کی میخواد شما را تخریب کنه ؟ اگه منظور منم ، باید بگم من گفتم چند بیت شعر میگید. میشه تخریب ؟؟؟ (اونم با اسمهای مختلف ) اونوقت بفرمائید تخریب کردن شما کجای پست من بود ! اصلا بخوام چی را تخریب کنم ؟ مگه میخواید نماینده یا رئیس جمهور سری بعد بشید که من یکی از مخالفان شما باشم و بخوام شما را تخریب کنم . ببخشید اشتباه کردم . شما هر طور عشقت هست بنویس ! و ضمنا شما که دوست ندارید کسی درموردتون حرف بزنه شما هم لطف کنید در مورد بقیه  چیزی نگید و یا میگید با احترام بگید اگه بعضی دوستان با احترام نظرشونا درموردتون گفتن یا نظری دادن شما که با بی احترامی این کار را چندین بار کردید که فکر کنم شما تنها کسی باشید که از این الفاظ به کار میبرید. منظورم اینه یکیش مثلا گفته بود که این کار را بکنید بهتره . شما گفتید سرت تو لاک خودت باشه و... ولی درجواب همون اومد گفت چشم (نگفت ....!). یکی با اسم خان به یکی از دوستان نوشتید اینقدر وراجی نکن و سرت تو لاک خودت باشه . یک بار به یکی دیگه گفتی نخود هر آش نشو یه بار به یکی گفتی .....(همون که گفته پسرم تو بند قاتلاست.) یه بار به یکی دیگه گفتی سایت را پر کردی با این وراجی هاست . یه بار گفتی دختره اومده دردودل کنه سر از وبلاگ اون آقا در آورده (بدون کوچکترین اطلاعی ازموضوعش) یه بار دوباره گفتی به شما هیچ ربطی نداره یه بار به اون خانم گفتید شما کی هستید من شما را نمیشناسم و .... خب عزیزم شما هم میتونی  درست صحبت کنی و هم همونطور که خودت دوست داری در موردد حرف نزنن شما هم چیزی نگید! اونوقت میشه انصاف ! نه اینکه یکی میاد نظری میده اونم بدون منظور و از روی دوستی و شما بگی ساکت باش - وراجی نکن - نخود....و.... " و حالا هم تخیلت زده بالا که همه دست به دست هم دادن که تخریبت کنن و همونطور که گفتم چی شما را تخریب کنن را نمیفهمم .

guest.png?1

نگار

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۱۶ فروردين ۹۷
  • ۲۰:۴۶

مرد ها هیچ وقت فراموش نمیکنن،اما دخترا زودتر فراموش میکنن

guest.png?1

به نگار

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۱۶ فروردين ۹۷
  • ۲۳:۱۸

دخترایی که فراموش میکننن عشقو تجربه نکردن و مردام همینطور مرد و زن نداره اگه هر کدوم یه حس دوست داشتنه عمیق و واقعیو تجربه کنن و حتی اگه همون اندازه رو بار دیگه تجربه کنن فراموشی هیچوقت ممکن نیست

guest.png?1

ی.م

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۹ فروردين ۹۷
  • ۱۴:۰۵

guest.png?1

ح

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۲۲ فروردين ۹۷
  • ۱۹:۰۶

سلام ؛ این پست قبلی (ی.م) به قول معروف تو آش ترشی هم پیداست (واضحه) منظورم نویسندشه !!!! فکر کنم یا گوشیش یا کامپیوترش (با هرچی که پست میگذاره ) تنظیماتش اینطوره یه یا نمیتونن تنظیمش کنن(فاصله خطها را میگم !!!)

guest.png?1

من

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۲۸ فروردين ۹۷
  • ۰۹:۰۵

guest.png?1

بی سیم

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۲۸ فروردين ۹۷
  • ۲۰:۴۱

guest.png?1

T

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۲۹ فروردين ۹۷
  • ۰۰:۰۳

guest.png?1

.

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۳۰ فروردين ۹۷
  • ۰۰:۵۵

تمام بحث ها تموم شده و انگار خیلی از پست ها حذف شدن.عشق ال از یاد رفته

-UQSRq78hau4D2E3DdGAzflPoLc%3D

  • آدرس نظر
  • شنبه ۱ ارديبهشت ۹۷
  • ۱۶:۲۱

guest.png?1

یه دوست

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۲ ارديبهشت ۹۷
  • ۱۰:۰۳

با سلام خدمت دوستان ؛ میخواستم یه خورده درمورد پدر ها صحبت کنم که بعضی مواقع تو نظرات که میخونی میبینی واقعا مظلوم واقع شدن ! وقتی ماها (چه پسر وچه دختر و...) یه خطائی میکنیم (خصوصا دوستی های جنس مخالف)و فکر هم میکنیم که کارمون درسته ، آیا تابحال فکرکردید وقتی که پدرومادرهامون خبردارمیشن چه عذابی میکشن !! خصوصا اینکه مونث باشی! اینجا پسرها را میگذاریم کنار و فقط میخوام درمورد دخترخانما بگم " وقتی یه دختر با جنس مخالف ارتباط برقرار میکنه و برای خودش هم تصمیم ازدواج میگیره و... فارغ ازاینکه این کار شاید گول خوردن دختر از طرف پسر بابشه ما اصلا  فرض میکنیم که گول خوردن دختر نیست وپسر هم واقعا قصد ازدواج داره !! تا حالا فکر کردید وقتی پدرومادر میفهمن که دخترشون با یه پسر دوست شده چه حالی میشن؟ مادرها یه خورده زودتر وبهتر با این قضیه کنارمیان و میگن جوونی کرده و عیبی نداره عاقلتر میشه درست میشه (نمیگم ناراحت نمیشه، میگم بهتر کنارمیان!!) ولی آیا میدونید وقتی پدر میفهمه چی میشه ؟؟ به خدا قسم داغون میشه ، نابود میشه، حاضربود میمرد  ولی این اتفاق نمی افتاد. تو پستی خوندم که پدرم درکم نمیکنه و منا مثل پروندهاش نگاه میکنه و یا همچین چیزی ! ولی همونطور که گفتم پدر واقعا با فهمیدن این موضوع نابود میشه ! فکر نکنید تو روی خود نمیاره (منظورم غم وغصه اش هست) وقتی میفهمه ناموسش ، دختر عزیزش ، پاره تنش و... با یه پسر رابطه داره فکر میکنید چه حالی میشه؟؟ وقتیکه شب میشه و همه خوابن مطمعن باشید اون بیداره ،  و داره هزارجور فکر وخیال میکنه که دخترم تا چه حد پیش رفته ! آیا با اون پسر تنها بوده؟ آیا ...." این فکر وخیالها واقعا پدر را از درون میکشه ! ولی ماها چیزی نمیبینیم . چون مردها (پدرها) فقط تو خودشون میریزن و مدتی نمیگذره که اگه بهش دقت کنید میبینید که چقدر کم حرف و داغونه" بعضی ها که یک شبه موهاشون سفید میشه ! چطور میتونه تصور کنه دخترش با یه پسر رفت واومد داشته !! فقط میتونم همین را بگم که داغون میشه !وقتی فهمید وعصبای میشه (که این فقط 1درصدش هست که نشون میده بقیش تو خودش ریختنه) ولی ما فارغ از اینکه اون چه حالی داره تازه میگم درکمون نمیکنه یا قدیمی فکر میکنه یا موارد مشابه این "و ما که میگیم همدیگه را دوست داریم آیا میدونید با گفتن این حرف پدر میخواد زمین باز دهن باز کنه و اون را ببلعه ! کدام پدری هست که دوست نداشته باشه دخترش خوشبخت بشه ؟واقعا کیه که نخواد بچه اش یه عمر راحت زندگی کنه ؟وقتی مخالفت میکنه چیزی میدونه که ماها نمیدونیم و ما فکر میکنیم که بیشتر از او میفهمیم و اون درکمون نمیکنه ! آخه چطور میتونه پدر درک کنه که دخترش ، ناموسش و.. با جنس مخالفش داره رفت واومد میکنه یا حتی صحبت میکنه . اگه قصد ازدواجه ، که باید طبق رسم ورسوم  پیش بره و با نظارت پدرومادر بیشتر باهم آشنا بشن ولی وقتی این موارد نیست و ما میگیم که فلان پسر را دوست دارم و... خودتونا بگذارید جای پدر ! به خدا خیلی خیلی خیلِی سخته . انقدر سخته که ما نمیتونیم اصلا فکرش را بکنیم چه برسه به درک کردنش! پس لطفا دختر خانمهای عزیز پدر را لطفا درک کنید و سر سری از این موضوع نگذرید ./ موفق باشید

guest.png?1

**## به مدیر محترم سایت

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۳ ارديبهشت ۹۷
  • ۱۰:۴۶

-UQSRq78hau4D2E3DdGAzflPoLc%3D

سلام
چک کردم ، به احتمال بالای 95 درصد خیال تون راحت باشه

guest.png?1

دوست

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۹۷
  • ۰۸:۲۲

خوشحال شدم گفتی حات خوبه !! خدا را شکر  ! انشاالله که هر روز بهتر از قبل و در زندگی هم موفق باشی . و ضمنا دوستان چرا دیگه پست نمیگذارید ؟ من چند پست گذاشتم ولی کسی پستی نمیگذاره . لطفا بیان و با هم در این سایت مثل قبل  از دوستیها بگیم واز وتجربه های هم استفاده کنیم . خوندن مطالب دوستان خیلی تاثیر گذاره و حال آدم را خوب میکنه و انگار که تنها نیست ! یکی از دوستان به نام بی سیم خیلی جالب  وبامزه هم گفت (از ... به... و...) ولی همون به قول دوستمون به... ! و همون جر وبحث های دوستانه هم خوب بود . مثل یه خانواده دور هم بودیم الان  کجائید؟؟ فکر کنم همه میان و یه سر میزنن وپستی نمیبینن خودشونم پستی نمیگذارن . خب شما که میائی شروع کن . مثل من . من یکی از همون دوستان قبل هستم فقط اسم مستعارم عوض شده !! لطفا بیائید. دلم برای همتون تنگ شده . شما هم میدونم همینطوره ! پس لطفا پست بگذارید. ...

guest.png?1

دوست

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۱۱ ارديبهشت ۹۷
  • ۰۹:۵۷

بازم بگم که از اینکه حالت خوبه خیلی خوشحالم ! و برای تمامی دعاهائی هم که کردی میگم "آمین " - وقعا درست فرمودید تو این حسها تا اونجا که خودم تجربه کردم و شنیدم فقط خود آدم میتونه به خودش کمک کنه ! بازم خداراشکر که شما خوبید . خدا آرزوی من و همه این عزیزانی که تو این حس وحال هستن  را برآورده کنه !!

guest.png?1

طناز

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۱۳ ارديبهشت ۹۷
  • ۰۰:۲۹

اقای ایوب خداروشکر که حالتون بهتره.  خیلی خوشحال شدم   ایشالا که روز به روز بهتر بشید و روحیتون خوب بشه

guest.png?1

تنها

  • آدرس نظر
  • جمعه ۱۴ ارديبهشت ۹۷
  • ۱۸:۰۰

guest.png?1

دوست

  • آدرس نظر
  • شنبه ۱۵ ارديبهشت ۹۷
  • ۱۰:۰۰

سلام دوستان ! منم مثل آقای ایوب همیشه میگم کاش هیچ وقت عاشق نمیشدم کاش کاش کاش ... اینکار رو میکردم یا اون کار رو نمیکردم .واقعا سخته . بعضیها دیدید وشنیدید وتو پستهای قبلی هم بودکه میگفتن عشق چیه و...یا فکرش را نکن به موضوعات دیگه فکر کن وخودتو سرگرم کن و ازاین جورحرفها ولی اونهاواقعا عاشق نشدن و خدا نکنه بشن( یا اگه شدن خدا کنه بش برسن )که اونوقته که میفهمن عاشق شدن وعشق یعنی چه ! و ایوب عزیز گفتم به دوستان بیائید دوباره دور هم جمع بشیم و برای همدیگه و بقیه پست بگذاریم که هم از دلتنگی و تنهائی کمی بیرون بیایم چون وقتی دور همدیگه هستیم احساس تنهائیمون کمتر میشه و همونطور که گفتم شده بودیم یه خانواده . (میبینید الان که شما حالتون بهتره دوستان خوشحال شدن)و هم از تجربیات هم استفاده کنیم هم اونهائی که دنبال اینطور مسائل هستن بفهمن که دارن تو جوونی آیندشونا تباه میکنن. وقتی یکی میاد میخونه که مثلا یکی اینهمه سال داره عذاب ودرد ودلتنگی داره میکشدش شاید تلنگری باشه براش که این کار را نکنه! البته بعضی مواقع هم دست خود آدم نیست و پیش میاد بلاخره انسانیم واحساس داریم . خدایا کاری کن که قسمت همه عاشقهای واقعی عشقشون باشه .

guest.png?1

مینای تو

  • آدرس نظر
  • شنبه ۱۵ ارديبهشت ۹۷
  • ۱۲:۴۶

guest.png?1

طناز

  • آدرس نظر
  • شنبه ۱۵ ارديبهشت ۹۷
  • ۱۷:۴۷

guest.png?1

تنها

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۱۷ ارديبهشت ۹۷
  • ۰۰:۳۲

اینقده گریه کردم چشمام ضعیف شدن چکار کنم تو رو خدا یکی منو درک کنه 

guest.png?1

طناز به تنها

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۱۷ ارديبهشت ۹۷
  • ۲۲:۵۱

چی شده چرا اینجوری میگی ادم دلشوره میگیره انگار چی شده

guest.png?1

به همه دوستان

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۱۸ ارديبهشت ۹۷
  • ۱۴:۰۲

guest.png?1

دوست به به همه دوستان

  • آدرس نظر
  • شنبه ۲۲ ارديبهشت ۹۷
  • ۱۵:۴۵

خوشحال شدم که دوباره اومدید وپست گذاشتید !(قبلا تو پست قبایم گفتم من هم یکی از همون دوستان قبلی هستم وفقط اسم مستعارم را عوض کردم ) واقعا درسته ! آدم وقتی به عشقش نرسید زندگیشرا باخته و تمام ! بقیه عمر دیگه میشه حسرت و همون به قول خودتون ای کاش ای کاش ... ! خدایا کاری کن که یا کسی عاشق نشه یا اگه شدن به هم برسن و از زندگیشون لذت ببرن نه اینکه غیر از دوران جوونی بقیه عمر را هم در عذاب و افسردگی و... باشه که این که دیگه زندگی نیست فقط زنده موندن و حسرت و عذابه و بس .

guest.png?1

به عشق اولیا

  • آدرس نظر
  • شنبه ۲۲ ارديبهشت ۹۷
  • ۲۰:۱۷

GYyMN4cnjbQQV6qDenI1-5A6bIs%3D

پسر آریایی

  • آدرس نظر
  • شنبه ۲۲ ارديبهشت ۹۷
  • ۲۲:۳۰

guest.png?1

نسترن

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۲۶ ارديبهشت ۹۷
  • ۱۶:۳۵

من برای اولین بار عاشق یه پسری شدمو فکر میکردم اونم دوستم داره ولی نداشت الان یک ماهه جدا شدم ازش و هر روز دارم زجر میکشم اون داره به یکی دیگه ازدواج میکنه و مطمئنن منو فراموش کرده جدا از عشقش این خیلی عذابم میده که چرا کسی که این همه دوسش داشتم باید یهو ولم کنه بره با کسی دیگه من هیچ وقت نمی تونم فراموشش کنم تا اخر عمرمم حسرتشو خواهم خورد چون هیچ کس به غیر اون تو زندگیم نیست که بهم عشق بورزه

guest.png?1

بنیامین

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۲۶ ارديبهشت ۹۷
  • ۲۰:۵۴

guest.png?1

دوست به بنیامین

  • آدرس نظر
  • شنبه ۲۹ ارديبهشت ۹۷
  • ۰۹:۴۷

بنیامین عزیز . حالت وروحیات هر آدمی با همدیگه فرق داره . بله درسته شاید یکی ده سال با یکی باشه و در عرض 1 روز فراموشش کنه و یکی هم هست که یک هفته با کسیه و عمری فراموش نمیکنه  . پس نمیشه این موضوع کلی گفت وبه کل جمع ببندیم . شما هم بهدون قول میدم عشق اولتون از یادتون نره ! الان تازه 6 شماه گذشته وکس دیگه ای را هم درکنار خودتون دارید ولی وقتی یکی دوسال یا بیشتر گذشت . بعد به حرفم میرسید که چی میگم . کلا پسر ها اینطور هستن  اول که از هم جدا شدن براشون راحته  ولی بعد از گذشت مدتی (همون یک یا دوسال یا بیشتر یا کمتر) دلتنگی به سراغشون میاد و خیلی هم بد طوری میاد! ولی دخترها از اوایل دلتنگیشون شروع میشه (البته این نظرشخصیم بود و کلی هم گفتم و همیشه استثنا هست ) موفق باشد دوست عزیز انشاا... که شما اینطور که گفتم نشید وهمیشه همینطور خوب و سر حال باشید .

guest.png?1

جونا

  • آدرس نظر
  • شنبه ۲۹ ارديبهشت ۹۷
  • ۱۲:۱۷

guest.png?1

طناز به بنیامین

  • آدرس نظر
  • شنبه ۲۹ ارديبهشت ۹۷
  • ۱۳:۲۵

GYyMN4cnjbQQV6qDenI1-5A6bIs%3D

پسر آریایی

  • آدرس نظر
  • شنبه ۲۹ ارديبهشت ۹۷
  • ۱۸:۳۳

guest.png?1

بنیامین به دوست و طناز

  • آدرس نظر
  • شنبه ۲۹ ارديبهشت ۹۷
  • ۲۲:۴۹

guest.png?1

بنیامین

  • آدرس نظر
  • شنبه ۲۹ ارديبهشت ۹۷
  • ۲۳:۴۰

guest.png?1

حیوان مذکر

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۳۰ ارديبهشت ۹۷
  • ۰۱:۱۷

guest.png?1

ال

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۳۰ ارديبهشت ۹۷
  • ۰۱:۳۵

امیدوارم اینقدر خوب و شاد باشی که به این موضوع سر نزنی، ولی اگر اتفاقی سر زدی متن و دیدی، این حیوون حالش خوبه، آرزوش خوبی و سلامتیته

guest.png?1

طناز به اقای بنیامین

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۳۰ ارديبهشت ۹۷
  • ۱۱:۰۷

guest.png?1

دوست به بنیامین

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۳۰ ارديبهشت ۹۷
  • ۱۲:۳۳

خلاصه وبه قول معروف لپ کلام را بهدون بگم : تو یه پستتون گفتید اون شما را کتک میزد(منظور از کتک را همه دوستان میدونن چه شکلی و چطوری بوده ونیاز به توضیح نیست ) ولی بهدون قول میدم اولین چیزی که دلتون بعد از مدتها برای اون تنگ خواهد شد همون به قول خودتون کتک زدنشه !!! بازم میگم انشاا... که همیشه موفق و سرحال و پاینده باشید و هیچ موقع دچار دلتنگی نشید . !!

guest.png?1

به دوست وبه نسترن

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۳۱ ارديبهشت ۹۷
  • ۱۴:۰۱

تشما دیگه چقدربدبخنید عشق یه طرفه داشتی ودلتم به چی خوش کردی ...برو آمو به زندکیت برس ..عشق چی کشک چی ..مگه میشه به  کسی که بهمون خیانت کرده ورهامون کرده دلببندیم /.دل ببندیم که چی بشه آخرش چی به کجاختم میشه /.فقط زندگی خودمونا داغون می کنیم وبس ...پس بهتره خودمونا نبازیم وبه کسی که برامون ارزش قایل نبوده فکرنکنیم وبه فکرآینده خودمون باشیم...

guest.png?1

بنیامین به جناب دوستبه ح

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۳۱ ارديبهشت ۹۷
  • ۲۳:۳۷

guest.png?1

استاد ح ۵۸

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۱ خرداد ۹۷
  • ۰۱:۴۹

من فراموش نکردم کسی رو عاشقش بودم وقتی مهر پارسال سر کلاس بعد از ۷, سال دیدمش اون یه غمی تو چهره ش بود من میخواستم خودمو بی تفاوت نشون بدم اما اونقدر باهوش بود بفمهه خیلی غیر مستقیم اذیتش کردم . اما هیچ وقت به روم نیاورد همیشه احترام نگه داشت شاید اگه شاگردان نبود الان اوضاع جور دیگه ای بود کاش بهش مستقیم حرف  دلمو میزدم چقدر با پیام دادنما خواستم تحقیر ش کنم اما هیچ وقت جواب نداد با این که میدونستم منم تو دستش حلقه ندیدم یعنی تا حالا ازدواج نکرده تو دانشگاه رنگو رانگ دختر دیدم اما هیچ کس مثل اون ندیدم حال روحیم خوب نیست  شرمنده خودمم تو کلاس سعی کردم بگم تو ریادم نمیاد فراموشت کردم ولی دورغ بود 

guest.png?1

به مینا...

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۱ خرداد ۹۷
  • ۱۲:۲۸

guest.png?1

T

  • آدرس نظر
  • شنبه ۱۲ خرداد ۹۷
  • ۲۲:۱۶

همه چی خوبه اما دلم گرفته  

guest.png?1

نیر

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۳ خرداد ۹۷
  • ۱۱:۱۸

guest.png?1

ایوب

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۱۵ خرداد ۹۷
  • ۰۰:۳۳

حالمون گرفته کجایین دوستان

guest.png?1

آرزو

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۲۱ خرداد ۹۷
  • ۰۴:۵۰

guest.png?1

..... به ال

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۷ تیر ۹۷
  • ۱۲:۲۸

ال ؟؟؟؟؟؟؟   اگه امکان داره توضیح بیشتر بدید!!!(چون با دیدن اسم ال ناخودآگاه به یاد یه نفر افتادم) به خاطر این میگم که قبلانها یه آقائی (واقعا بدون غلو آدم درستی و باسوادی بود و با اخلاق خوب که با گذاشتن چندین پست 1 کلمه به کسی توهین یا... نکرد حتی مواقعی که ازش گله میکردن و...)  یه مدت قبل پست میگذاشت وبعد هم پستهاش را حذف کرد و خود من هم واقعا دلم براش تنگ شده (خصوصا پستهاش که واقعا گیرا بود و دل آدم را واقعا به درد می آورد ) و خیلی بی تابی میکرد و همیشه میگفت ال " (اسمش را نمیارم ولی دوستان فکر کنم بدونن کی را میگم ) به همین خاطر میگم ال اگه امکان داره توضیح بیشتر بدبد چون اگه اونی که اون آقا میگفت شما باشید من که خیلی شاد میشم (شاید این حسم ازروی دلسوزی یا هرچیز دیگه باشه ولی حیف از اون آقا که رفت و دیگه پست نگذاشت.ولی  پست نمیگذاره ولی میدونم به سایت سر میزنه شده هفته یاماهی 1 بارهم شده به اینجا سر بزنه (عین خود من وخیلی ازدوستان )و اگه شما همون باشید وقتی بدونه شما پستهاش را خوندید آرومتر میشه هرچندپستی ازش نیست ولی وقتی پستهای دوستان را بخونی تقریبا میفهمی که چی گفته )یه کار دیگه هم میتونید بکنید(اگه همون که گفتم باشید) اگه دوست دارید کس دیگه ای نفهمه که شما همون هستید پست بگذارید و یه نشونی بدید(نشونی که فقط خودت و اون بدونه نه کس دیگه). من که آرزو میکنم شما همون باشید چون خیلی خیلی به دل میشینه وقتی بعد از اینهمه سال بفهمه شما پستهاش را خوندید (حیف حیف حیف پست نمیگذاره چون واقعا پستهاش عالی بود و راهنمائی هاش عالی تر و تجربش که دیگه نهایت بود) و به آقای ایوب هم بگم که همه دوستان مطمعنم میان و به این سایت سرمیزنن ولی همونطور که گفتم فکر میکنم فقط مطالب را میخونن و پست نمیگذارن .فکر میکنم به خاطر اینه که همه پراکنده شدن و کاش میشد مثل اون موقع دور هم جمع میشدیم و همدردی میکردیم حتی همون دلخوری از همدیگه وبرای همدیگه پست گذاشتن هم خوب بود چون تخلیه میشدیم  دوستان لطفا پست بگذارید!

guest.png?1

ال

  • آدرس نظر
  • شنبه ۹ تیر ۹۷
  • ۲۱:۵۸

guest.png?1

ال

  • آدرس نظر
  • شنبه ۹ تیر ۹۷
  • ۲۲:۱۵

guest.png?1

تنها م

  • آدرس نظر
  • شنبه ۹ تیر ۹۷
  • ۲۲:۴۵

guest.png?1

....

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۷ تیر ۹۷
  • ۱۳:۴۶

بلاخره از یه حرفت خیلی خوشم اومد ومنتظرش بودم ! که با تمام این اوضاع و حال بدت و بدی که در حقت کرده گفتی انشاا... زندگیت آرام باشه ! دوست داشتن یعنی همین که گفتی . همون آقا را که  تو پیام قبلم به ال گفتم اگه اون هستی یه نشونی آدرسی بده (چون واقعا از ته دل دلم میخواستم ال کاش اون باشه و اگه شده یه ذره هم اون اقا را خوشحال کنه چون واقعا دلم برای پستهای اون آقا تنگ شده (هوشش عالی بود با اولین پست که کسی میگذاشت میتونست بگه چه اخلاقی داره - درست میگه یا نادرست - شخصیتش چطوریه و تمام خصوصیاتش را با یک پست میفهمید ولی نمیگفت فقط یکی دو مورد را که پرسیده بودن گفته بود)چون با موقعیت اجتماعی و... که داشت بی غرور و حرفهاش خیلی شنیدنی وبه دل می نشست حتی بهش توهین میکردن جوابش با متانت بودو توهین کننده خودش بعدش معذرت خواهی میکرد یادتونه که پست گذاشت بعد از اون تمام پستها شده بود صحبت درمورد او ، (همون همدردی و راه حل و پیشنهاد وبعضی هم ازش مشاوره میخواستن و..) یادته من دقیقا یادمه تمام حرفهاش را. تعریف کرده بود  چه بدبختیها که کشیده بود (شهر دیگه و رفتن واومدن و سرما وهزار بدبختی دیگه . که خودت حتما خوندی )و در آخر هم عشقش تنهاش گذاشت ولی همیشه میگفت خدایا اون مثل من نباشه و کاش یه قطره اشک به هر دلیلی از اون موقع تابه حال از چشمش به هر دلیلی نریخته باشه و خوشبخت ترین انسان روی زمین باشه ... ! خیلی از دوستان تو کامنتهای قبل که پاک شدن وبعضی هم هستن بهت میگفتن (یکیشم خود من بودم) که اون از تو عاشقتر بود و... منظور همین بود.... خدا کنه حال همه خوب بشه و توهم انشاا... مثل قبل حالت خوب و امیدوار باشی ! دوستان هم لطفا بیان پست بگذارن . نیاید بخونید و برید . یادتونه چه گروه و جمع خوبی شده بودیم . دوباره برگردید! لطفالطفا لطفا و پست بگذارید.اون آقا که اسمش را نمیارم (چون شاید دوست نداشته باشه دوباره اسمش باز بشه)اگه بیاد عالی میشه . مطمعنم گروهی جمع خواهد شد پس شما آقای محترم لطفا برگردید نخواستید درمورد عشقتون صحبت نکنیدفقط برگردید و پست بگذارید(به این خاطر میگم که پست نگذاشت دیگه به خاطر اینکه هرچی میگفت لطفا درمورد من پست نگذارید و از خودتون بگیدکسی گوش نمیداد و اونم اول پستهاش را حذف کرد و بعد هم خداحافظی کرد و رفت که رفت ) شما هم لطفا لطفا لطفا ( این لطفنها را از صحبتهای خودش میگم که تو یه پستش گفته بود) خودم یه ضربه خوردم که به یاد صحبتهای اون آقا زیاد میافتم که یه بار میگفت خواهرانم توجه کنید که اگه از 100 نفر پسر بپرسی با دوست دخترت ازدواج میکنی مطمعن باش 99 نفرشون میگن نه ! برای من همون شد که اون آقا گفت (نه فقط برای من برای چند نفر دیگم که تو پستها خوندم همینطور شده) . پس آقای محترم اگه پستها را میخونی بازم میگم لطفا برگرد و گاه گاهی پست بگذار . شرمنده پستم طولانی شد!#

guest.png?1

به ایوب

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۷ تیر ۹۷
  • ۱۷:۰۲

guest.png?1

....

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۷ تیر ۹۷
  • ۲۰:۲۱

درضمن من این کامنت را گذاشتم به بعضیها برنخوره (گفتم اون آقا میگفت 99 نفر میگن نه) غیر اون 1 نفر (یا 1درصد)به قول همون آقا همیشه استثنا هست نمونش هم همین دوستانی که عمری را پای عشقشون گذاشتن واز لحاظ اون 99 نفر هم که حساب کنیم بازم میبینیم درسته چون پستها را خوندم (با اونها که قبلا پاک شدن)تابحال 2 نفر از خانمها (با خودم 3 نفر)گفتن که دوست پسرشون یا همون عشقشون لحظه آخر رفت سراغ کس دیگه و با اون ازدواج کرد و فاجعه اینجاست که تو بیشتر این موارد پسر میاد یا دوست عشقش یا اقوام دوستش ازدواج میکنه (همیشه جلو چشم و این نابود کنندس) دلیلش هم اینه که به واسطه عشقش اون دختر را پیدا میکنه و میبینه که مثلا دختره سنگینه ودوستی نداره . پس باید به نظرم حرف اون آقا را با طلا نوشت . چون یه چیز دیگم میگفت . میگفت که وقتی از همین پسرهامیپرسی چرا با دوست دخترت ازدواج نمیکنی (همون99 نفرشون) میگن اگه من نبودم با یکی دیگه دوست میشد و همون اقا گفت اگه این موارد براتون پیش اومد وپسری این حرف را بهتون زد بگین .......(دقیقا جملش را یادم نمیاد میترسم یه جور بنویسم که مثل اون نباشه(مفهوم اونا نرسونه> یادم اومد توپست بعدی میگم) جملش واقعا تاثیرگذار و به قول معروف دندان شکن بود یعنی هیچ بهونه وجوابی از طرف پسر نمیتونست داده بشه . و دوستمون ایوب هم که گفتن عشقش آروم باشه به خاطر این میگم خوب گفت چون اون آقا صد برابر ایوب سختی وبدبختی وهرچی داشت را پای عشقش گذاشت و در آخر عشقش راحت رهاش کرد(دوستان که خوندن میدونن) ولی هیچ موقع تو پستهاش غیر خوبی چیزی بهش نگفت من میدونم چرا !! چون میدونه که روزی به یادش خواهد آمد که کی را ازدست داده (اگه تابحال نفهمیده باشه) شما آقای ایوب مطمعن باشید طرف شما هم حال وروز خوبی نداره و از بیرون نمیشه فهمیدداخل زندگی و ذهن مردم چی میگذره . مگه همین آقا رئیس یه اداره نیست . مگه خونه خوب و ماشین خوب و ویلا و.... نداره؟ اما به قول خودش اگه یادت باشه میگفت بعد25سال دارم الان تو این سایت دردودل میکنم و تابحال فقط تو خودم ریختم و آب خوش از گلوم پائین نرفته و همش عذاب و گریه های شبانه و اینگونه موارد(میفهمید که چی میگم :توسن44 سالگی گریه کردن خیلی فرق داره باسن 16-17 سالگی و خصوصا مرد باشه. چون خانمها زود اشکشون درمیاد ولی آقایان نه ) ولی از شما میپرسم آیا اطرافیان همین آقا این موضوع را میدونن؟ چی درموردش فکر میکنن؟ به نظر من که همه میگن خوشا به حالش داره عشق دنیا ولذت دنیا را میبره . غیر اینه ؟چون فقط ظاهر را میبینن .پس همون آقا مطمعن هست که عشقش چه حالیه و شما هم مطمعن باشید عشقتونا اگه میبینیدش اینگونه که تو خیابون و جلو شما و بین مردم هست .مثلا آرایش میکنه و با لباس خوب و خندین و اینطور موارد میره ومیاد مطمعن باش تو خونه و ذهنش اینگونه والا نیست . مگه میشه باشه . بلاخره اونم انسانه احساس داره و گذشته را یادش میاد ولی اگه بدترین زندگی را هم داشته باشه و همسرش ازش متنفر هم باشه حفظ ظاهر میکنه و شده به خاطر زندگیش و اگه بچه داره بچه اش طاقت بیاره و زندگی کنه پس بازم میگم به پقول اون آقا بگید خدا بهش آرامش بده و خوشبخت باشه . مگه تو پستهای قبل یه خانمی نامزد نداشت و پست میگذاشت که هیچ حسی به نامزدش نداره وعشقش از ذهنش بیرون نمیره .  یه پست دیگم یه نفر نوشت آیا حاضری برگردی بازم با عشقت که گفت نه . چون خیلی بهم بد کرد. پس ببین برادر عزیز با اینکه بهش اینقدر بد کرده بود به نامزدش حسی نداشت و بازم ذهنش درگیر عشق قبلیش بود.پس شما فکر نکنید عشقتون بیخیاله! فقط شما کاری که میتونید بکنید اینه که مثل اون آقا که میگفت این حس ودرد مختص منه یه طور اینگونه باشید (چون عشقتون همسر داره) در ضمن بگم اون خانم که حسی به نامزدش نداشت اوایل خیلی ناراحت بودکه چرا حسی نداره ولی پستهای دوستان تاثیر خودشا روش گذاشت وتو پستهای بعدیش از نامزدش کمتر حرف میزدو بیشتر ازعشقش میگفت که یه نفر پست گذاشت که تو این سایت نیا وزندگیتا تباه نکن این سایت به درد شما نمیخوره و پستها روی شما خیلی تاثیر گذاشته و زندگیت را نابود میکنه و اونم دیگه پستی نگذاشت و از طرزنوشتن پست فهمیدم که همون آقاست با اسم مستعار دیگه وگونه ای گفت که فوری تاثیر گذاشت . هیچکدوم ما نفهمیدیم داره این پستها روی اون خانم تاثیرمیگذاره ولی اون آقا حواسش به همه چیز بود . چون وقتی پستش را گذاشت رفتم از اول پستهای خانم را خوندم تا آخر دیدم واقعا چقدر تاثیر گذاشته بود. به هرحال من به خاطر این موارد هست که میگم اون آقا اگه می اومد عالی میشد(موارد دیگم داشتیم که دوستا قدیمی خوندن و نیاز نیست که دیگه من بخوام دوباره توضیح بدم حیف حیف حیف که اون آقا رفت . یه آقای دیگم بود خیلی ازاون آقا تعریف میکرد (تو تمام پستهاش خیلی خیلی زیاد . یعنی شده بود عاشق اون آقا) حالا میفهم چرا!چون منم خیلی از حرفهای اون آقا را یادم میاد و دوستان هم حتما خیلی از حرفهای اون آقا را یادشونه . (به قول اون آقا که ازش تعریف زیاد میکرد واقعا به تمام معنا مرد بود)هرچند خودش تو عذاب بود ولی واقعا برای همدردی و مشاوره عالی عالی بود . دیگه نمیدونم چی بگم فقط کاش برگرده و کاش حالش خوب شده باشه . همچنین ایوب عزیز شماهم انشااله حالتون خوب بشه و همچنین بقیه دوستان دیگه و در آخر هم خودم که سوختم . آمین. کاش اون آقا می اومد یه پست میگذاشت یا اگه مطمعن بودم تو این سایت میاد چند سوال و یه خورده راهنمائی ازش میخواستم از میپرسیدم ومیخواستم که راهنمائیم کنه که چه کنم . چون بدطوری گیر کردم .مشاوره رفتم فایده نداره یه نفر را میخوام عین او زجر کشیده دراین موردکه ساده و روان برام بگه (آخه خیلی راحت وساده مینوشت که آدم مجذوب میشد وآنی تاثیر میگرفت) فقط میتونم بگم بیا لطفا#

guest.png?1

....

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۱۸ تیر ۹۷
  • ۱۸:۵۵

روزی چند بار سر میزنم ولی خبری نیست ! میدونم با گفتن من که میگم بیا نمیاد چون از تو پستهای خیلی قبل اخلاقشون تقریبا دستم اومده و به قول معروف بخوام هندونه زیر بغلشون بگذارم یا ازوشون خوب یا بد بگم تا بیاد جواب بده جون میدونم تاثیر نداره و دیدم که حتی یه خانم چند بار از پستشون گله کرده بودحتی نیومد1 کلمه جوابش را بده به نظر فکر کرده ارزشش را نداره ویا فایده نداره . نمیدونم .ولی یه خانم خیلی خیلی قبل ازشون مشاوره خواست و گفتن رک وپوسکنده بهتون میگم ولی ناراحت نشید اگه اشتباه کردم بگذارید جای اطلاعات کمم و یا ندانم کاریم .ولی وقتی گفتن (که همش هم صحیح و عالی بود) ناراحت شد و نمیخواست حقیقت را قبول کنه وگفت شما میخواید روانشناسیدونا روی من پیاده کنید و از اینجور صحبتها .(دوستان میدونن که این آقا دوتا مدرک متفاوت داشت یکیش روانشناسی بود)ولی بعدش اومدتو دهها کامنت دهها بار ازش عذر خواست که دوستان گفتن چرا اینقدر ازشون عذر میخواید خب نظرتوناگفتید و بعد گفتن گیرم حرفهای من درست ولی کسی که حالش خوب نیست اوج نامردیه که یه ذره بخوای به دردهاش به هر صورتی اضافه کنی (دمشون گرم)اگه تو سایت نمیاد که هیچ ولی اگه میاد وپست نمیگذاره به نظرم فقط 1 مورد میدونم تاثیر داره که پست بگذاره که اونم احساس خطر برای کسی کنه (مثل وقتی که  یه خانم که سوال کرده بود از دوستان تو سایت که عشقش لحظه آخر با یکی دیگه ازدواج کرد وحالا بعد از مدتها دوباره اومده سراغش و میخواد باهاش ارتباط داشته باشه به نظرتون منظورش چیه ؟ اونموقع و اومدبا اسم مستعار دیگه  و جوابش را داد و راهنمائی یا همون مشاوره بهش داد که واقعا عالی هم گفت . گفت اون اقا اگه شما رامیخواست سراغ کس دیگه نمیرفت و رفت سراغ کس دیگه وحالا اومده سراغ شما از راه احساسات از دلتون دربیاره و هم اون (همسرش)را داشته باشه و هم شما را مفت ومسلم"وخیلی صحبتهای دیگه...)ولی من واقعا نیاز به کمک و هم فکری و مشاوره دارم و چون مسئلم طوری نیست که احساس خطر توش باشه نمیخوام از راه دروغ وارد بشم و چیزی بگم وبعد چیز دیگه و اعتمادها صلب بشه ولی آقای محترم واقعا اگه تو سایت میای و مطالب را میخونید لطفا چیزی بگو - یا کامنتی بگذار بدونم خودتی تا داستان را براتون بگم واقعا موندم و تصمیم برام سخته و جای اشتباه دیگه ندارم . هم سوال دارم هم مشاوره بهم بده و هم چند جمله بگو که لااقل آروم شم (صحبتها توناقبول دارم هرچی که بگید" چون اخلاقتونا تقریبا میدونم وتجربتونم خیلی باارزشه و کلا دلسوزید و مهمترش اینه که ساده میگید که اینه که به دل میشینه).لطفا یه پست بگذارید با هر اسمی خودم از روی پستتون میفهمم شمائید یا نه و بعد جواب سوالهام و راهنمائیتونا هم اگه دوست داشتید بدید با هر اسم دیگه بدید بازم خودم میفهمم که جواب را شما دادید یا یکی دیگه . پس لطفا اگه تو سایت سر میزنید یکی از این کارها را بکنید . لطفا ! من روزی چند بار تو سایت سرمیزنم . انشااله که دفعه بعد پستی ازتون ببینم . واینم بگم تو کامنتهام اسم شخصی را نمیارم(میگم اون آقا یا اون خانم  یا یه خانم یا آقا) چون همونطور که قبلا گفتم شاید دوستان دوست نداشته باشن اسمشون بیاد .آقای ایوب برای شما هم یه کامنت گذاشت (البته فکر میکنم اون آقا بود از پستش و از خلاقیتش میگم چون تونست که چطور شما را عصبی و منصرف کنه)وقتی که بعد از چند بار گفتی میخوام داستانم را بگم ولی اون آقا بعد از پست یک آقای دیگه طوری براتون پست گذاشت که بهتون برخورد و گفتید اصلا نمیگم . به نظر من میدونید چرا اونطور گفت که پشیمون بشید؟ فکر میکنم چون شما چند ساله تو این سایت میائید و پست میگذارید ولی حرفی نزدید اما وقتی یه بار گفتید شاید داستانم رابگم وبعدگفتید میخوام داستان را بگم میدونید که اینطور مواقع انتظارات خیلی بالا رفته و همه فکر میکنن چه اتفاقی افتاده که چند سال چیزی نگفتید و اینطور بهم ریخته اید؟ حالا اگه داستانتون چنان حساس یا متفاوت نبود چی میشد؟ فکر نمیکنید همه میگفتن داستان من که صد برابر این .... هست واین آقا بعد از چند سال بی تابی و حرف نزدن داستانش همین بود!!پس من چی بگم و صحبتهای دیگه . پس به نظرم اونجاهم خوب موقع اون آقا وارد شد(که به قول اون اقا که میگفتم عاشقش شده بود " میگفت نابغه است)!قبلانم گفتم پستها را خوب رسد میکرد/ شما هم اگه میخواستید داستانتونا بگید باید خیلی ساده و یواش یواش شروع به تعریفش میکردید نه اینکه بعد چند سال و اینهمه پست حساسترش میکردید و بگید حالا داستان من!!! (شایدم داستانتون واقعا متفاوت بود ولی اگه نبود چی؟)حالا لطفا اگه اشتباه کردم ویا نتونستم طور دیگه بگم ازم دلگیر نشید.اما به نظرم درست ترین کار را کرد(البته به نظر من)خودتون هم فکر کنید به همین نتیجه میرسید. خدا به هممون کمک کنه.#

guest.png?1

آزالیا

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۱۸ تیر ۹۷
  • ۲۰:۵۷

guest.png?1

z.s

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۱۹ تیر ۹۷
  • ۰۳:۲۷

زندگی ١٠سال رو یه عمر نمیشه فراموش کرد از زمانیکه ١۴سالم بود ک فکر میکردم یه عشقه بچه گانه اس و فراموشم میشه هر روز بیشتر براش تلاش کردم تا یه روزی عاشقم بشه ....چندسال بدونه رابطه با عشقش گذروندم تا به امید وصل چشم رو هم بگذارم سنش کم بود دوسال تفاوت داشتیم من ١٧ واون ١٩ ک اولین رابطه ٨ماه ما شروع شد و با بچه بازی تموم شد و ٢سال جدا بودیم ک بازم براش تلاش کردم تا دلش رو به دست بیارم درد و بچگی بین دختران فامیل ک بعدها شوهر کردن ک عشق من نقل دهان به دهان شوهرشون شد جدایی رو برای من رقم میزد ک هرچی میکشیم از دست فامیل زخم هاشونه ...برای بار سوم رابطع ک قهر افتاده بود باز شروع کردیم و ادامه دادیم تا ١١ماه ولی طول نکشید داستان عشق بازی ما ک با چشم گریون از هم جدا شدیم جوری همیشه میگفت اگه من قسمتش نشم میشه لحضله نبود ک ازم خبر نداشته باشه و فکر میکرد اگه سراغش نگیرم واسم تکراری شده ...ولی ارامش داشتم ک کنارمه و بعد از اون صبر دارمش و کسی نمیتونه از چنگم در بیارتش ...وقتی تو رابطه مون دونبال اینده بودیم پسر خاله مادرم فتنه شدن و جریان و داستان عشق منو عشقم رو پیشه دایی هام بازگو کردن ک مثلا ابروی من رو ببرن ک دایی هام به خودشون افتخار نکنن ک مایه ابرو ریزی تو فامیل ندارن جنگ رو برپاکردن و شدن فتنه زندگی من و سعیدم ک تمومه عمرمو نوجوونی امو واسه به دست اوردنش گذاشتم ک ما فقد دونبال فرصت بودیم  گ سعید خودشو جمع و جور کنه و اقدام کنه واسه خواستگاری ..ولی تو یک روز زندگیمون جهنم شد...و چهل کلاغ کردن حرف و حدیث ها به دوتا خانواده ها و من ک دخترم و ترس از خون ریزی  زنگ زدم به همون فتنه گر گفتم تموممش کنید من اونو نمیخوام هرکی هرچی گفته حرف درست کرده خواستم فرصت بدم به خودمو اون ک کار نداشت شرایط نداشت ک خانواده ام پسش نزنن خواستم صبر کنم بازم برای عشقش ولی اون منو دشمن خودشو خانواده اش دید با وجود حرمت هایی ک ریخته شد و مادرش طعنه منو زد ک من پسرشون رو ول نمیکردم ....اون منو له کرد همون ک موقعه های خداحافظی اشک تو چشمامون حلقه میزد از فرط دوری هم ...منو و عشقمو بی غرور خوند ...و گفت عشقمو زنم  مادرمو پدرمه ک خانواده تو قبولشون ندارن الان یکسال دوماه ١٩ روزه ک دیگه ندارمش ....و هرکسی خواست جاش بیاد نتونست جاش رو پر کنه ...و به عنوان هوس میدمش ولی اب خوردن درکنار اون از زندگی سگی ک خواهم داشت در اینده در  عذابم ...گفت هیچ وقت عشقه تورو فراموش نمیکنم و چه ساده منو فراموش کرد فقد به خاطر فتنه ها و حرف و حدیث ها و ایتکه من عشقشو انکار کردم ...چطور میومد ک فقد این من باشم واسه به دست اوردنش تلاش کنم اونم به راحتی به دستم بیاره ولی زحمت نکشه ک واسم  بجنگه .....سعیدم عشقه کودکی من ک در خون و رگم جریان داری اینو بدون من اون دنیا منتظرت خواهم بود .....

guest.png?1

آزالیا

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۲۰ تیر ۹۷
  • ۰۱:۰۷

به z.s
چه بد کاش به هم میرسیدین ... متاسفم ... امیدوارم روزای خوبی در پیش داشته باشین?

guest.png?1

....

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۲۱ تیر ۹۷
  • ۱۳:۳۲

guest.png?1

!!!!!

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۲۴ تیر ۹۷
  • ۱۵:۰۵

امرتونا بفرمائید؟ خواستید بیائید اومدم ؟

guest.png?1

!!!!!

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۲۴ تیر ۹۷
  • ۱۵:۰۶

امرتونا بفرمائید ؟ خواتید بیام اومدم >

guest.png?1

....

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۲۴ تیر ۹۷
  • ۱۵:۳۲

کجائی ؟؟؟ دیگه چقدر خواهش و تقاضا ؟ لطفا بیائید. اگه نیاز نبود اینهمه اصرار نمیکردم ! خواهشا بیا. اصلا من هیچ . بیائید همینطوری پست بگذارید !! لطفا لطفا لطفا "ایوب عزیز شما هم خدا کمک کنه حالتون خوب بشه . و همچنین دوستان دیگه . همونطور که گفتم انشاله که از پست قبلم که درمورددون گفتم ازم دلخور نشده باشید . همونطور که گفتم فقط خواستم منظورم را برسونم دیگه نمیتونم خوب گفتم یا بد؟ یا دونستم نظرم و صحبتهام  را محترمانه بگم یا نه؟ اگه نتونستم بگذارید پای اینکه مثل بقیه قدرت بیان خوبی ندارم . نگذارید پای چیز دیگه . موفق باشدید. / بازم در آخر بگم آقای محترم لطفا بیائید وپست بگذارید. لااقل میتونید ازدوستان یه احوالی بپرسد . خدا کنه شما هم حالتون خوب شده باشه بعد 25 سال که فکر میکنم بین این دوستان بیشترین رکورد باشه(25 سال کم نیست)این 25 سال میشه 2-3 سال از سن من بیشتر . یعنی من قبل اینکه به دنیا بیام (2-3 سال عقبترش این درد و عذاب را که گفته بودید را همراه خودتون به یدک کشیدید تا حالا )و فکر میکنم از خیلی دوستان هم از لحاظ سنی همینطور باشه. عاشق بودنتونا واقعا عشقه . یکی آدم را با اینهمه دوست داشتن ول کنه بره بدون هیچ عذر وبهانه ای ولی طرفت دائم بگی خوشبخت باشی . اینم خیلی حرفه . خلاصه همه چیزتون رو حسابه و خیلی مواردش هم خاص : دوست داشتن . دوری . نگشتن دنبال عشق بعد از گم کردنش به خاطر خود عشق. از عشق گذشتن به خاطر عشق . از خود گذشتن به خاطر عشق .با این حال خراب به جای نفرت و ناسزا آرزوی موفقیت برای عشقی که رهاتون کرده.عشق پاکی که برای دیدن 4-5 دقیقش تو ملع عام 7-8 ساعت راه را با اتوبوس بری و ساعت 1 نصف شب برسی و تاصبح تو سرما وایسی تاصبح بشه برای 4-5 دقیقه دیدن و دوباره تاشب تو خیابون تاب بخوری تا شب بشه و اتوبوس موقع حرکتش بشه و برگردی تو زمستون و سرما و 7-8 ساعت دوباره برگردی (برای 4-5 دقیقه اونم فکر کنم گفتید سن 17 یا 18سالگی !!)و... خدایا خیلی حرفه .من که به زور میتونم اینوهضم کنم .چه برسه اصلا بتونم فکرش را بکنم میشه کسی منا اینقدر دوست داشته باشه . اگه طرف من 1 درصد خصوصیات شما را داشت به پاهاش می افتادم .یکی نیست بگه خانم عزیز دیگه چی میخواستی؟(بی عرضه بود ، که نبود (از موقعیت الانش میگم) تحصیلاتش کم بود؟ (که دوتا مدرک گرفته)خوش قیافه نبوده؟(اگه نبود باهاش ارتباط برقرارنمیکردی)دوستت نداشت(که برای دیدن 3-4 دقیقه تو ملع عام زمستون ازشهری به شهری میرفته ومی اومده از این بیشتر)دوستش نداشتی ؟ (اگه نداشتی 2-3 سال باهاش نمیموندی)ملع عام با جای دیگه فرقش زیاده . شاید یکی به خاطر در خفا(تو خونه یا ...)بگه شاید شاید براش ارزشش را داشته ولی تو خیابون وملع عام چی؟اونم 4-5 دقیقه (که برای دوستان بگم علت 4-5 دقیقه دیدن را هم گفتن" یعنی چرا بیشتر نمیشده ببیندش 1 ساعت 2 ساعت یا نصف روز یا 1 روز ... ) خانم دیگه چی میخواستی ؟؟فکر کنم خدا شما را نازل کرد فقط برای عذاب این آقا!!به خدا حیف از این اقابا اینهمه هوش واستعداد و بقیه مواردش"دلم داره میترکه بگذار بگم شما لیاقتش را نداشتی باید بایکی برخود میکردی که پدرت را در بیاره و هر روز اشکت را در بیاره و هررو بشنوی که با یکی دیگه دیدنش و اصلا براش مهم نباشه زنده ای یانه! اونطوری فکر کنم شما دنبال این آقا از شهری به شهری میرفتید.نه اون دنبال شما بیاد! شایدم خودتون احساس کردید لیاقت این آقا را نداشتید و خودتونا کنار کشیدید. خدا میدونه وبس! بگذریم .میترسم بیشتر بگم و باعث ناراحتی این آقا بشم شایدم شده باشم . (چون بعد گذشت اینهمه سال خیلی رو عشقش حساس بود همونموقع که گفتم مثل الان من . یکی به عشقش  گفت خانم چرا ..."  این آقا خیلی ناراحت شد) اگه باعث ناراحتی  شدم عذرمیخوام آخه زورم میاره . این آقا کجا و مثلا طرف من کجا " الانم که آقای ایوب دوست دارن پست بگذارید پس لطف کن بیا (قبلا هم یکی از دوستان گفته بود اگه شما و آقای ایوب پست ردوبدل میکردید عالی بود)و درآخربه آقای ایوب بگم لطفا نگید آقای 44 ساله بیائید(این طور گفتن به نظرم همچین صورت خوشی نداره همون آقا یا چیز دیگه فکر کنم بهتره (تو متن همونطور که گفتم صورت خوبی نداره . مثلاشما 30 سالتون باشه یکی بگه اقای 30 ساله حالت خوبه؟(البته این نظر شخصیم بود) و ضمنا بگم که گفتید با اسم واقعی بیان : شما که از قدیمیهای سایت هستید! این آقا وقتی اومد با فامیل اصلی خودش پست میگذاشت بعد از چند پست فقط اول حرف فامیلش رامینوشت و بعدها که پستهاش را حذف کرد دیگه با اسمهای مستعار دیگه برا دوستان دیگه چند پستی گذاشت که ناشناس باشه (مثل همونها که گفتم راهنمائی ومشاوره ) که من از طرز نوشتن و صحبت کردنش فهمیدم مربوط میشه به اون آقا (الانم اسم نمیارم همونطور که گفتم شایدشاید دوست نداشته باشه اسمش بیاد)/ فقط لطفا بیا ازتون سوال دارم و مشورت میخوام .لطفا#

guest.png?1

....

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۲۴ تیر ۹۷
  • ۱۵:۳۸

خارج از خودم که سوال دارم ومشورت میخوام . اینم بگم همونطور که قبلا گفتم یکی دوستان خیلی قبل گفت اگه آقای ...با آقای ایوب پست ردوبدل میکردن عالی میشد واقعا عالی میشد. واقعا هم عالی میشد . چون وقتی ردو بدل میشد تجربه هاشون و صحبتها و موارد دیگه هم خواندنی میشد هم ما از اون استفاده میکردیم.#

guest.png?1

به همه دوستان

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۲۴ تیر ۹۷
  • ۱۸:۵۹

guest.png?1

....

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۲۵ تیر ۹۷
  • ۱۰:۳۶

برادر یا خواهر گرامی(!!!!!) این کارها را نکن . آخه چرا؟ فکر کنم شما اصلا پستهای اون آقا رو نخوندید (حتی 1 موردش را) حتی اگه خونده بودید و سعی میکردید مثل همون پستتونا بگذارید قسم میخورم با خوندن سطر اول پست میفهمیدم اون نیست . پس با احترام بهدون میگم دوست عزیز نکن . نگذار تو سایت به این خوبی (که همه بااحترام باهم صحبت میکنن وهیچگونه مورد نداره) بی اعتمادی پیش بیاد! فقط همینا میتونم بهتون بگم ./ اقای محترم شما هم لطفا پست بگذارید لطفا .#

guest.png?1

....

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۲۵ تیر ۹۷
  • ۱۰:۵۰

درضمن منظور اقای ایوب را من نفهمیدم (پستشون که تاریخ وساعت داره) .نمیدونم برداشتم و حدسم درست هست یا نه ؟ اگه حدسم درست باشه. من که نمیدونستم پستی گذاشته شده (پست من و اون آقا یا خانم با همدیگه گذاشته شده یعنی باهمدیگه به نمایش گذاشته شده). اگه دیده بودم تو همون پست بعدیم که پستشونا دیدم  میگفتم بهشون دوست عزیز این کارها را نکن . نمیدونم ... و اقای ایوب عزیز برداشتتون درست نیست من در فکر اون آقا نیستم فقط دوست دارم بیاد و چند سوال ازشون دارم و یه کم مشاوره ازشون میخوام فقط  همین . واگرنه مگه من میشناسمشون یا دیدمشون که در فکرش باشم. #

guest.png?1

....

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۲۵ تیر ۹۷
  • ۱۱:۲۵

ببین آقا یا خانم !!!!شما اصلا لحن صحبتتون زمین تا آسمون با اون آقا فرق داره و دیدید  تعریف و حرف بیخود نمیزدم . منظور حرفهای اون آقا بود ببینید همونطور که گفتم حرفهاش چقدر تاثیر گذار بود . (نمونش خواهرم "به همه دوستان که بعد از صحبتهای اون اقا حتی خطش را شکسته که شماره را عوض کنه. خب چرا قبل صحبتهای اون اقا این کار را نکرده بود مگه کسی راهنمائیش نکرده بود " بیرون گیرم به کسی چیزی نگفته باشه ولی تو همین سایت که گفته بودن. حتی خودشون اینقدر باتجربس که تو پستهاشون خیلیها را راهنمائی کرده بود و انصافا هم خوب گفته بود )در مورد پیش بینی آینده هم درست گفتن واقعا حرف میزد دقیقا به قول معروف میزد وسط خال. با پست طرف میفهمید که چکارس(راست میگه دروغ میگه و اخلاقیاتشو و منظورشو) و اگه میاومد میگفت که الان چکار کنه بهتره. برادرانه صحبت میکرد ! یه حرف خوب دیگه ای که اون آقا میگفت این بود که: میگفت باید بیشتر مواقع بیشترشا خواهران از برادران وبلعکس راهنمائی و نظر بخوان(خصوصا اینجا که کسی کسی را نمیشناسه که بخواد روی غرض و منظور حرف بزنه) . چون آقایون بیشتر میدونن تو فکر اقایون چی میگذره و چطور فکر میکنن وخانمها هم همینطور . واقعا شما بگید آیا درست نمیگفت؟؟ خلاصه من در فکر اون آقا نیستم فقط بعنوان برادر ازشون کمک میخوام . نه اینکه شب و روز به فکرش باشم . مگه من دیدمشون ؟ و حق هم بدید که با پستهائی که ازشون خوندم و پستهائی که برای دوستان میگذاشتن الان که مشکلی دارم ونیاز خیلی زیادی به یه راهنمائی درست دارم. بخوام من را هم راهنمائی کنه .نمیخوام توهینی کرده باشم ویا بگم مشاوره بده ولی مشاوره که میری میگه این کار را بکن این کار را نکن سرت را گرم کن به ... و از اینطور مطالب . و بازم میگم کاش با آقای ایوب پست ردو بدل میکرد. این کار را میکرد شاید سوال های من وبعضیها هم خودبخود جواب داده میشد.پس بازم میگم لطفا بیائید.#

guest.png?1

!!!!!

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۲۵ تیر ۹۷
  • ۲۱:۱۵

من منظور بدی نداشتم وفقط میخواستم اینطوری کمکی کرده باشم به دوستانی که دوست دارن اون آقا پست بگذاره . منظورم اینه با این کارم گفتم اگه اون آقا میاد و پستها را میخونه و پست نمیگذاره با پست من حداقل میاد و میگه که این پست مال من نیست و یا چرا به اسم من پست گذاشتی و اینطوری میفهمیدم که اون آقا اصلا میاد پستها را میخونه یا نه . مطمعن باشید بعد خودم ازشون عذر خواهی میکردم و میگفتم منظورم چی بود . از همگی عذز میخوام اگه برداشت بدی نسبت به پست من داشتید یا برداشتتون چیز دیگه بود و حق هم داشتید هرکس هم بود این برداشت را میکرد اما من نیت بدی نداشتم . اما کاش یه کم (2-3 روزی) درمورد پست من چیزی نمیگفتید !.

guest.png?1

....

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۲۵ تیر ۹۷
  • ۲۱:۴۱

اختیار دارید  آقای ایوب ! چه خوبه که وقتی نظری یا سوالی داری بگی . مثل الان شما ! که طرف مقابل هم اگه توضیحی داره بده واگه نداره که خودش میره کنار . چون حرفی برای گفتن نداره و دوستان دیگم که دارن پستها را میخونن قضاوت میکنن.واگرنه میشه مثل قبل که همه به همدیگه بدبین شده بودن و همه از هم گلایه میکردن و نظرات شده بود همش جروبحث . #

guest.png?1

ی پسر خیلی خوشگل

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۲۵ تیر ۹۷
  • ۲۲:۴۸

دلم میخواد عاشق بشم
یکیو خیلی دوست داشته باشم
اونم بی حد و ادازه منو بخواد
اونقدری ک حالم خوب بشه
افسوس ک همش خوابه
خستم خیلی خسته
کاش.....
خدایا؟ خودت کمکم کن

guest.png?1

....

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۲۶ تیر ۹۷
  • ۱۲:۴۶

راه خوبی را انتخاب نکردید واگرنه به فکر من هم رسید و راههای دیگه که قبلا گفتم .اما به شخصه گفتم نمیخوام از راه دیگه وارد بشم و چیز دیگه بگم وبعد اگه اومدن چیز دیگه و اعتماد صلب بشه . روراست دارم میگم سوال دارم لطفا بیائید. حال یا پستها را نمیخونه یا دوست نداره دیگه پستی بگذاره . اما کاش می اومد. ولی اعترافتون که گفتید منظورتون چی بود قابل تحسینه .#

guest.png?1

ایوب

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۲۶ تیر ۹۷
  • ۱۴:۱۷

خدا خاقظ...

guest.png?1

....

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۲۶ تیر ۹۷
  • ۱۷:۳۳

بگذارید داستان ومشکلم را بگم شاید دوستان دیگه بتونن کمکی یا مشاوره ای بهم بدن . من 22 سالمه و دیپلم گرفتم وتو خونه هستم . یعنی دنبال کار نرفتم چون پدرم نمیخواست و ادامه تحصیل هم ندادم چون به درس علاقه ندارم .مشکل من اینه که یک سال و چند ماه با یکی بودم و چند ماهی هست که از همدیگه به خوبی وخوبی جدا شدیم ودیگه ارتباطی باهم نداریم . ولی آدم درستی نبود نه از خوشحال شدنم خوشحال میشد نه از ناراحت شدنم ناراحت!(برعکس من) یعنی بی تفاوت و فکر کنم فقط منا برای موقعی میخواست که تنهاست یعنی من سرگرمی موقع تنهائیهاش بودم . و بلاخره هم نه با قهر . همینطوری ارتباطمونا باهم قطع کردیم .و خصوصیات بد دیگه که کاری فعلا به اونها ندارم. الان یه خواستگار برای من اومده که آدم خوبی هستش وهمه قبولش دارن ومن هم قبولش دارم ولی مشکل اینجاست که بااونی که باهاش دوست بودم یه طورهائی دوست هست و ارتباط داره (نه دوست صمیمی مثلا سلام علیکی یا یه خورده بیشتر از این باهم دارن)من از همین میترسم . (ضمنا خودم قبلاگفته بودم که اون اقا میگفت  وقتی دوستت لحظه اخر با کسی ازدواج میکنه خیلی سخته وفاجعه اینجاست که از نزدیکان یا از اقوام یا دوستان دوستت ازدواج کنه که همیشه جلوچشمته ! ولی من تا حدی این مشکل را ندارم چون ما با خوبی از هم جداشدیم و قصد ازدواجی هم بینمون نبود ولی ترسم ازاینه که آیا خواستگار من میدونه که من با اون دوست بودم ؟(اگه میدونه چرا اومده خواستگاری"یعنی اصلا حساس نیست")یا نمیدونه ؟به نظرتون چکار کنم قبول کنم یا  نه ؟ درهر دوحالتشو میگم که به هرحال قبول کنم یا نکنم ؟ آیا بعدا برام مشکلی پیش نمیاد؟ کسی میدونه لطفا جواب بده ! خصوصا باتجربه ترها! .#

guest.png?1

....

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۲۶ تیر ۹۷
  • ۱۷:۵۵

یادم رفت از خواهرم به همه دوستان بپرسم پستتونا خوندم ولی منظورت را نفهمیدم  چیه که گفتید  من شرایط سختتر را تحمل کنم به خاطر اینکه اونا نبینم !یعنی میگم شما که اون را نمیبینید(حتی میگید اونموقع هم 9-10ماهی بود که ندیده بودیدش ) پس شرایط سختتر را تحمل کردن چه معنائی داره؟ من یه خورده منظورها و بعضی صحبتها را دور میگیرم ! من در جریان صحبتهای قبلیت بودم و شما را نمیدونم به کی قسم بخورم دوست دارم(بااینکه نمیدونم اصلا کی وکجا هستید) از این لحاظ دوست دارم چون که تا حدی که شناختم آدن تو دار و صبوری هستی و بامعرفت(چون دیدم که چطور اعصابتون به هم ریخت وقتی دیدید اون آقا دلگیرشده از صحبتهاتون و ...) و دوست داری بقیه حالشون خوب باشه و خلاصش بااینکه خودت ضربه بزرگی خوردی ولی دلسوز بقیه دوستان هستیدو همونطور که گفتم راهنمای خوبی هم هستید. من قبلا با اسم مستعار دیگه خیلی خیلی کم پست میگذاشتم تو پستها از صحبتهای اون آقا خیلی خوشم اومد (هم صحبتهاش هم وفادارموندنش و بقیه رفتارش..)و پستها را همیشه میخوندم . و موردی ومشکلی هم نداشتم که بخوام پست آنچنانی بگذارم ولی الان مشکلم اینی هست که گفتم و یاد اون آقا افتادم که میتونه کمکم کنه (راهنمائی منظورمه) و شما هم دوست عزیز اگه نظری دراین مورد داری بهم بگو . برام خیلی باارزشه! و در آخر هم بگم چرا آقای ایوب خداحافظی میکنید؟ لطفا شما هم بمونید. اینطوری سایت داره از دوستان قدیمی خالی میشه! .#

guest.png?1

به همه دوستان

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۲۶ تیر ۹۷
  • ۲۲:۱۴

guest.png?1

تنهاترین

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۲۷ تیر ۹۷
  • ۰۸:۵۷

guest.png?1

حمید

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۲۷ تیر ۹۷
  • ۱۹:۱۴

من هم از قدیمیهای سایت هستم وبا اسم مستعار دیگه دوباره دارم پست میگذارم و فکرمیکنم خیلیها بعد از او جروبحثها ودلگیریها از همدیگه بیشتر افراد دارن همین کاررا میکنن. و میخواستم من هم نظرم را بگم . اول بگم که به همه دوستان درست گفتند بفهمه زندگیت بهم میخوره . ولی اینم بگم که گفتن چقدر براش مهمه ؟ باید بگم براش خیلی مهمه و فرقی هم نمیکنه که رابطه ات تا چه اندازه بوده !! اگه خبر داره وبراش مهم نیست ، مطمعن باش بعدا براش مهم میشه .و اگر خبرنداره هم مطمعنا بعدا باخبر میشه (اگه باهم ارتباطی نداشتن فرق داشت)میدونیدموقع عروسی دوست پسر دختر، همیشه درکنار رفیقهاش که هست حالا چه تون عروسی چه موقعی که میدونه مثلا امشب عروسی اونه! میگه که این دختر حدود x  سال یا ماه دوست من بود . وهمین صحبتها دهن به دهن میچرخه  و گفتن کسان دیگه که خبر دارن (که اینطور مواقع بیشتر از اقوام دختر به گوش طرف خواهد رسید. )خودبه خود به گوش آقای داماد خواهد رسید (به قول معروف دور و زودداره اما سوخت وسوز نداره) خیلی از پسرها هستن موقعی که با دختری ازدواج میکنن(دوران عقد ونامزدی) با اینکه میدونه همسرش با یکی رابطه ای داشته و فکر هم میکنه که اون نتونسته این خانم را به دست بیاره وخودش تونسته . موقعی که تو خیابون یا هرجائی که میبینه یا میدونه که طرف حضور داره موقع تاب خوردن وقدم زدن یا با ماشین (فرقی نمیکنه) دلخواه به نامزدش میگه بیازاینور بریم بدون اینکه به روی خودش بیاره که خبر داره قبلا رابطه ای بوده . (منظورم پسره) و هرچقدرهم که اصرارکنی ازاینور نریم میگه نه . و موقع رد شدن ازمحلی که طرف هست با کمال خونسردی ودادن سینه به جلواز اونجا میگذرن و تو وجودش افتخار هم اوج میزنه . ولی همین آقا بعد از ازدواج (6 ماه تا1سال) شروع میکنه به بهانه گرفتن وبددلیهاش شروع میشه. و به جائی میرسه که نگذاره تنها بیرون بری و پاتو از در خونه بیرون بگذاری و گوشیتا را مدام چک میکنه و با هربار زنگ زدن گوشی تو دلش غوغامیشه که آیا کیه ؟تو خیابون با هرکس احوالپرسی کنی احوالپرسی مثل قبل که هیچ موردی هم نداشت و اگه سنگینترهم حتی اینکاررا کنی  بعدش ازت ایراد میگیره که مثلا چرا خندیدی ؟ چرا اینا گفتی ؟ چرا ؟ چرا ؟چرا؟ خلاصه زندگی را برات میکنه جهنم ! مطمعن باش دیگه نمیتونی زندگی کنی و او هم همینطور!! و کارت به جدائی میکشه . خب خواهر من ، این چه کاریه داری زندگیت را میکنی خب بکن . چرا ریسک کنی ؟ زندگی که ریسک پذیر نیست ! الان گفتی 22 سالته اگه 122 سالتم که بشه وازدواج نکنی(منظورم اینه اونی که میخوای پیدانشه) هرجا که دوست داری میری و میای . دوربری زود بری.. دوربیای ... هیچ اتفاقی نمی افته شاید فقط یه دعواکردن پدر یا مادر که چرا دیر اومدی و تمام . ولی میدونی اگه 14 سالت هم باشه وطلاق بگیری . کافیه چند بار سرت را ازدر حیاط بیاری بیرون (توکوچه) یا بیرون بری حتی خیلی خیلی کمتر ازحد نیاز ویا یه چند دقیقه ای دور بیای خونه . مردم حرفهاشون شروع میشه و غیبت کردنها و ... داغونت میکنه .خصوصا خصوصاسوء استفاده کننده ها. که تو اقوام هم مطمعن باش زیاد پیدامیشه.حتی کسانی که روی اسمشون الان قسم میخوری . با لطفهای بی مورد و زبونبازیهای بی معنی و بعضی هم رک وراست پیشنهاد دادنهای عجیب که شاخ درمیاری که مثلا این همونه که تا قبل از این اینطور آدمی بودو... حتی وقتی با همسر اقوام صحبت میکنی خانم طرف مقابل از کنارتون تکون نمیخوره .یا بعد از صحبت کردنتون همسرش مطمعن باش میگه دوست ندارم دیگه زیاد با این خانم حرف بزنی ...و موارد زیاددیگه ... حتی همسایه ها .انگار کسی که طلاق گرفته دور از جونتون هرزه هم شده!!!! (من بیشتر از اقوام و دوستان به این خاطر گفتم چونکه فکر کنم تو شهربزرگ باشید و شهر بزرگ زیاد کسی کسی را نمیشناسه حتی همسایه ها )حتی بهد قول میدم خانواده خودت پیش قدم هستن تواین کار . و نمیگذارن تنها بیرون بری نمیگذارن جائی بری و چند دقیقه دوربیای!!!همون  پدرمادری که ساعتها دور میکردی و جواب تلفن را به هر دلیلی نمیدادی یه خورده دلواپس میشدن این مواقع یه کم دیرکنی حتی اگه جواب تلفن هم بدی هزار نگرانی و دلواپسیی میاد سراغشون ! الان که عاقلتر وبزرگتر وباتجربه ترشدی برعکس میشه انگار  شدی بچه ای که زود گول میخوره و نکنه ؟ نکنه ؟ نکنه ؟ تو دلشون شروع میشه !!خودتون بهتر میدونید که مطلقه تو این کشور  متاسفانه یعنی گناهکار!! و همینطوره که میبینی بیشتر خانمهای مطلقه وقتی ازدواج دوباره میکنن میبینید با یکی 2 برابر سن خودشون ازدواج کردن یا حتی طرف زن یا بچه داره یا هردوشون را  / به خاطر اینه که بعد از مدتی زندگی اینچنینی را به مجرد موندن ترجیح میدن . این نظر من بود خواهر عزیز از من میشنوی این کار را نکن و از این بگذر .مطمعن باش قسمتت هرچی باشه همون میشه . واینم بگم که اینهائی که گفتم نظر شخصی من بود و شما نظر دیگران را هم بپرسید و شاید من کلا اشتباه میکنم . و درضمن مثل بقیه دوستان بگم که همیشه استثا هست تو تمام موارد . چه تو ازدواج با این افرادی که خبر دارن طرف رابطه داشته و چه مطلقه هی محترمی که بعد از طلاقشون با یکی هم سطح و یا بالاتر از سطح خودشون ازدواج میکنن وزندگی خیلی خوبی هم دارن و تو ازدواج دومشون موفق ترن. بازهم بگم این نظر شخصیم بود و شما بیشتر مواظب باشید و احساسی برخورد نکنید حتی اگه طرف اومد گفت من از گذشتتون خبر دارم ولی برام مهم نیست و مطمعن هم باشید که اونموقع داره حقیقت را میگه نه اینکه بخواد همینطوری حرف بزنه ولی بعدها خودبخود براش مهم میشه ناخواسته !!!! پس چرا بیخود خودتا تباه کنی !! اگه اون آقا هم که گفتی بیاد ونظرشا بگه شاید بیشتر بهتون کمک بشه و بهتر بتونید تصمیم بگیرید/موفق باشید .

guest.png?1

حمید

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۲۷ تیر ۹۷
  • ۲۰:۴۴

guest.png?1

...

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۲۸ تیر ۹۷
  • ۰۰:۵۸

guest.png?1

نرگس

  • آدرس نظر
  • جمعه ۲۹ تیر ۹۷
  • ۰۰:۱۶

آقای ایوب برگرد ی سوال ازتون دارم

guest.png?1

نه نه بی بی

  • آدرس نظر
  • شنبه ۳۰ تیر ۹۷
  • ۰۱:۴۷

guest.png?1

....

  • آدرس نظر
  • شنبه ۳۰ تیر ۹۷
  • ۱۵:۵۵

guest.png?1

...

  • آدرس نظر
  • شنبه ۳۰ تیر ۹۷
  • ۲۳:۰۵

 از اون موضوع در مورد همونطور که خودتون گفتید راجب صحبتهای من بگید. واگه مهتاب نظر میدادن که عالی بود  .  پس لاافل آقایحسن شما هم نظرتونا همونطور که به بقیه میگید تا میتونید

guest.png?1

####

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۳ مرداد ۹۷
  • ۱۱:۰۱

ممنون از آقای ایوب به خاطر صحبتهاشون ! من که چندین بار  گفتم باید از باتجربه ترها کمک بگیریم ! هرچی باشه بیشتر این موارد را ازجهات مختلف تجربه کردن و کمک میشه به بقیه دوستانی که تازه شروع کردن و یا تازه با عشقشون بهم زدن یا یکی مقصربوده واون یکی را کنار گذاشته و.. و از عشقتون نمیپرسم و شما هم لطف کنید (اگه مایل باشید) گاه گاهی در این موارد(تجربه) پست بگذارید . مثل همون آقا که رفت که اونم واقعا تجربش خوب بود (بازم میگم پستهام را بخونید میبینید چندین بار گفتم کاش شما دو نفر پست میگذاشتید) دلیلش همین بود . منظورم استفاده دوستان از تجربیاتتونه . همین آقای حمید که خودش منظورما فکر کنم فهمید که من چی فهمیدم واقعا چقدر به درد من خورد واقعا اگه نمیگفتن من هیچوقت اینقدر پیگیر نمیشدم و فقط به صحبتهای این واون گوش میدادم و شاید آینده ام میشد عین ...ولی باعث شد همونطور که گفتم تنبلی نکنم و رفتم سراغ کسی که این اتفاق براش افتاده (سرهمون موضوع طلاق گرفته). در موارد دیگم اگه صد نفر مشاور مشاوره بدن  "میگیم کارش اینه و ...نمیگم مشاور خوب نیست . منظور اینه از کسی که این اتفاقات براش افتاده و تجربش را به بقیه میگه تاثیرش بیشتره(نه موضوع من ، موضوعات دیگه)ولی وقتی یک نفر که خودش تجربه داشته باشه و تجربه کرده باشه خودبخود وناخودآگاه آدم بیشتر بهش گوش میکنه  . پس شما هم لطفا پستهای اینچنینی بگذارید . اینجا جای همدردی واستفاده از تجربیات همدیگس . حالا به هردلیل .یا فراموش کردنش یا تحملش یا.... بازم تشکر از شما.#

guest.png?1

نرگس

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۷ مرداد ۹۷
  • ۱۷:۲۵

مگه چی میشه...لطفا داستانتو بگو آقای ایوب خان

guest.png?1

####

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۱۰ مرداد ۹۷
  • ۱۴:۲۰

انگار همه ازنتایج کنکور امسال شوکه شدن و اعصاب همه به هم ریخته که هیچ کدوم پیداشون نیست . قبلش گفتیم شاید مال کنکوره والان شاید به خاطر نتایج کنکوره .#

guest.png?1

####

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۱۱ مرداد ۹۷
  • ۱۲:۵۱

دوست عزیز آقای ایوب : اینهائی که گفتید شعر نیست واقعا حقیقته !!!! ممنون از گفته هاتون ! اما خودت از همه ما بهتر میدونی که دست خود آدم نیست ولی گفتن این حرفها از طرف کسانی مثل شما که عمری درگیر این کار بودن و واقعا هم عمرشون تلف شد تاثیرگذارتر از مشاور و اینگونه افراده .چون افرادی که درگیر اینگونه مسائل میشن با صحبتهائی مثل شما  عاقبت آنرا میبینند که چی میشه . ویا کسانی که تازه میخوان شروع کنن . چون خودشون تجربه کردن .ولی روانشناس از لحاظ روحی روانی سعی میکنه روی افراد تاثیر بگذاره و کسی برای مشاوره میره پیش روانشناس فکر میکنه که روانشناس که درد او را نکشیده که دقیقا بفهمه چه زجری داره  وهمیشه گفتن پیشگیری بهتر از درمانه !  . مشاور را نمیگم خوب نیست اما تاثیرش برای دوستانی که خودشون تجربه کردن بیشتر از مشاوره. شاید هم برای بعضی روانشناس و مشاوره ثاثیر گذارتر باشه و خیلیها هم با روانشناس حالشون خوب شده یا حداقل بهتر شده .#

guest.png?1

a92

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۱۵ مرداد ۹۷
  • ۱۵:۲۸

guest.png?1

a92 به ایوب و ررر

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۱۷ مرداد ۹۷
  • ۰۹:۴۰

guest.png?1

####

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۱۷ مرداد ۹۷
  • ۱۳:۳۸

92 عزیز آقای ایوب براتون خوب توضیح داد(اگه یه خورده ناراحت هم بشی به نظر من بهتره تا اینکه عمری افسرده وناراحت باشی)حالا به حرف ما گوش نمیکنی نکن ! ولی باتجربه ترها که دارن همینا بهد میگن(مثل آقای ایوب) . خودت را بکش کنار و تمومش کن ! اون به درد تو نمیخوره .فکر میکنی کسی که الان داره تو روی خودت با او مقایست میکنه بعدا از فکر او  بیرون میاد؟ مگه پستهای دوستان را نمیخونی ؟ آدمهائی هستن که بعدگذشت چندیییییییییین سال هنوز فکر و عذاب عشق اولشون ولشون نمیکنه و تازه اینها اصلا هم کسی را تو روی طرف مقاسیه نمیکنن وای به حال ... !الان اگه ناراحت بشی بهتره تا اینکه بعد داغون بشی !!واقعا داغونت میکنه . اینی که میگه عشق قبلی گذشته وفراموش کرده فقط حرفه وبس . چطور میتونی با او زندگی کنی وقتی میدونی فکر و ذهنش پیش عشق قبلیشه . آیا به قول یکی ازدوستان که من را راهنمائی کرد بعدا بد دلی و هزار جور فکر وخیال به سراغت نمیاد. مثل همون تلفن (که هربار گوشیش زنگ بخوره هزار جور فکر تو سرت میاد که آیا کی هستش) !پس همونطور که گفتم به حرف باتجربه ترها گوش کن و خودتا عمری نسوزون دوست عزیز !.#

guest.png?1

a92 به ####

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۱۷ مرداد ۹۷
  • ۱۵:۰۷

guest.png?1

رررر

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۱۸ مرداد ۹۷
  • ۱۵:۴۹

92 عزیز ، واقعا باید گفت بهدون آفرین و احسنت به طرز فکرتون ! منظور اینه ، به جای ناراحت شدن از همدلی و گفتن نظر دوستان . به تجربشون و حس همدردیشون اعتماد کردی و تشکر هم کردی ! بعضیها هرچی بهشون میگن این کار درست نیست گوش نمیدن که هیچ !! ناراحت هم میشن !!که مثلا من خودم عقلم خیلی بهتر از شما میرسه و... اینجا که کسی کسی را نمیشناسه که بخواد دشمنی کنه . اینجا همه باهم دوست هستن و همدرد و همه هم دوست دارن حال بقیه خوب باشه حتی اگه حال خودشون خوب نباشه "به گفته آقای ایوب که بهدون گفتن فقط دوست دارم حال دلت خوب باشه !!!! وخیر این مسئله هم این بود که باعث شد که تجربت تو این موارد  بیشتر بشه .انشاا... موفق باشی .#

guest.png?1

ررر

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۱۸ مرداد ۹۷
  • ۱۸:۰۰

من هم نظرم را میگم هرچند نیازی نیست (باتوجه به اینکه دوستان دیگه  درمورد شما نظر زیاد دادن و درست هم فرمودن) میخواستم بگم یه خورده فکر کنید و به گذشته برید که آیا به نظر خود شما آیا اون خانم اصلا میخواست با شما ازدواج کنه یا نه؟ یه کم بیشتر توضیح بدم ؛ آیا فکر نمیکنی تو این 1 سالی که گفتی باهاش ارتباطی داشتی شرطهاش به نظرتون بی معنا نبود .یعنی برای از سر باز کردن شما از خودش نبود؟ به نظرمن اون خانم هنوز منتظرعشق اولش مونده و هنوز امیدواره که برگرده! یعنی به هر دلیلی که قطع ارتباط کردن هنوز نتونسته با خودش کناربیادو امید داره که اون بیاد(مثل خیلی از دوستان) و فکر وذهنش همش عشقشه نه کس دیگه!. بیشتر دراین مواقع افراد سه دسته میشن ؛ یک دسته افرادی که وقتی به هر دلیلی با عشقشون قطع ارتباط میکنن دیگه نمیتونن با کس دیگه ارتباط داشته باشن و با هیچکس ارتباطی برقرارنمیکنن! و دسته دوم کسانی هستن که بعد قطع ارتباط (خصوصا وقتی ازطرف مقابل باشه)با یکی ارتباط برقرار میکنن که عشقشون بفهمه و پا پیش بگذاره و دوباره برگرده(یعنی یا برای ناراحت کردن یا حرص دادن او ویا اینکه عشقش فکر کنه که خواستگار داره و او را فراموش کرده و میخواد ازدواج کنه)ودسته سوم کسانی هستن که بعد یه مدت برای فرار ازناراحتی و فکرو... با یکی دیگه ارتباط برقرار میکنن (وبعضی هم ازدواج)که شاید بتونن فراموش کنن و فرد مورد نظر بتونه جای او را بگیره ولی فکروذهنشون فقط عشق اولشونه و همین مقایسه ها دلیلش همینه !!  ولی وقتی میبینن با کسی که ارتباط برقرار کردن حالشون خوب نمیشه و نمیتونه جای اولی را بگیره بعد یه مدت به بهانه های مختلف میخوان رابطه را به هم بزنن شرطهائی میگذارن که طرف قبول نکنه ووقتی میبینه همه شرطها را داره قبول میکنه میره سراغ شرطهای عجیب غریب(همین شرطهای به قول خودتون بیخود) آخه نمیشه بعد از مدتی همینطوری بیخود بدون دلیل رابطه را قطع کنن پس کاری میکنن که طرف خودش کنار بکشه !حال به احتمال خیلی خیلی زیاد اتفاقی که برای شما افتاده هم اینطور بوده . و طرف مقابل شما هنوزامیدواره ویا امید داره که عشق قبلیش بازم بیاد سراغش و رابطشون ادامه دار بشه ! و شما مطمعن باشید که اگه این اتفاق بیفته زیر10درصد ازشرطهای معقولش که برای شما گذاشته برای او نخواهد گذاشت . و شما این وسط فقط یه بازیچه ای بودید"برای مدتی برای او(هرکدام دسته هم باشه بازم برای شما فرق نداره)و اینم بگم که طرف شما از هر کدام دسته ها هم که باشه بازنده خواهد بود . چون عشقش بفهمه که باکسی ارتباط داشته مطمعن باشید سراغ او دیگه نخواهد آمد.(یعنی با او هیچ موقع ازدواج نخواهد کرد هرچقدرهم که عاشقش باشه) فقط در یه صورته که این رفتار او به ضرر خودش تمام نمیشه اونم اینه که فقط وفقط بفهمه که خواستگار داره نه چیز دیگه (مثل رابطه وارتباط و...)که اگه عاشقش باشه برمیگرده سراغش و این هم احتمالش خیلی خیلی خیلی کمه ! و شما مطمعن باشید این رفتار او از چشم عشق قبلیش پنهان نخواهد ماند(خودتون میدونید که حتی اگه ارتباطی نباشه و برای 1 بارهم برای خواستگاری یک نفر رفته باشید وقسمت نشده باشه همیشه میخواهید بدونید که او باکی آخرش ازدواج کرد چه برسه به ارتباط داشتن وعاشق هم بودن) پس در نتیجه شما راه درست را انتخاب کردید و کنار کشیدید(هرچند اگه شرطهای کمتری میگذاشت وازدواج شماصورت میگرفت شما ضرر میکردید) و درمورد طرف شما هم بگم که او خیلی خیلی بیشتر از اینها ضرر خواهد کرد(منظورم از ضرر آیندشه)بلاخره اگه در آینده هم بتونید اورا ببینید یا خبرهاش بتون برسه اینارا خواهید فهمید! (خصوصا اگه با هرکس دیگه ازدواج کنه بعد از 1 سال از زندگیش خبری بگیرید ببینید درسته یا نه"البته انشاالله خوشبخت بشه") با سپاس %

guest.png?1

####

  • آدرس نظر
  • جمعه ۱۹ مرداد ۹۷
  • ۲۰:۴۷

آقای ررر . نظرهای دیگتون در مورد موضوعات دیگه به کنار (عالی)ولی در مورد این موضوع  واقعا شما با چند نفر دوست بودید ؟ چند بار ازدواج کردید؟ یا چند نفر را طلاق دادید ؟؟ یا چند مورد از این موارد در اطرافتون بوده و...؟ شما در مورد هر مسئله ای که سوال میشه یا خودتون نظری میدید انگار ...(همینهائی که گفتم :چند بار وچندتاو...) شما خود موضوعید وتمام اتفاقات برای خودتون افتاده . دقیقا ریز و جزئیات را هم میگید وحتی حال وآینده اش را!! شایدبعضی درست متوجه نشن شماچی میگید ولی من که رفتم و تحقیق کردم درمورد موضوع خودم میفهمم عین حقیقته . دوستان پست قبلی را دقیق بخونید متوجه میشید که چی میگم.و وای به حال پسر یا دختر شما!! اگه پسر دارید چطور میتونه به قول معروف بدون نفهمیدن شما پاش را کج بگذاره و درمورددختر هم همینطور ! چطوراونها میتونن ازتون موضوعاتشونا مخفی کنن؟ کاش میدونستم کی هستید ومیشد تو تمام خاستگاریهای اقوام چه از طرف دختر چه پسر ازتون خواهش میکردم بیاین وفقط بنشینید و در آخر که همه رفتن فقط نظرتون را بگید و فکر کنم با بودن شما اصلا نیازی به تحقیق درمورد طرفین نباشه"در مورد خواستگار من که راهنمائی کردید ندیده ونشناخته 100% حرفهاتون درست دراومد (منظورم آقای حمییییییده)وای اگه خودتون باشید چه حالی میده وقتی نظرتونا بگبد.فکر کنم دهن بقیه باز بمونه. ما سرسری پستها را میخونیم ولی وقتی شما درمورد پستی صحبتی میکنید وروش فکر میکنم میبینیم واقعا عین واقعیت میشه فقط خود ما دقت نکردیم . و اینم بگم که میدونم کی هستید با این اسم مستعارجدید . چرا با اسم خودتون پست نمیگذارید مگه مشکلی هست؟ ولی پستهاتون تابلوه . یعنی کتابی پست مینویسید مثل پستهای اولتون که بعد سعی کردید تغییر بدبد ومعمولی بنویسید ولی آخرش انگار دوباره یادتون رفت انگارشده براتون عادت و دوباره کتابی نوشتید. فقط پستهای اولتون یادمه همیشه با سلام شروع میکردیدو فقط سلام را نمینویسید.و خیلی جزئی تغییر. البته حق هم دارید چون همش با متنهای کتابی واداری سروکار داریدو میخواستم خواهش کنم لطفا پست بگذارید و دوباره اگه میشه از خودتون بگید که دیگه حالتون خوب شده ؟دیگه دارو میخورید؟خبری از عشق اولتون داریدو...!. ناراحت نشید گفتم شما کی هستید چون فکر کنم هم خودتون هم دوستان میدونن که اینطور پستها مال کیه. حالا با گفتن حرفهای من تورا خدا نرید دیگه پیداتون نشه .نمیدونم چرا دوست دارم از شما بگم شایدهوش واستعدادتون روم اثر گذاشته.چند دوست دیگم قبلنا بهدون گفتن .واقعا آقای انشانویس که نمیدونم کجاست وپیداش نیست هم حق داشت عاشقتون بشه. منم بعنوان خواهر عاشقتونم . اگه ناراحت شدید پیشاپیش ازتون عذر میخوام . پست یادتون نررررررررررررره.#

guest.png?1

a92 به ررر

  • آدرس نظر
  • شنبه ۲۰ مرداد ۹۷
  • ۰۸:۲۰

guest.png?1

ررر

  • آدرس نظر
  • شنبه ۲۰ مرداد ۹۷
  • ۱۲:۰۰

خواهر گرامی ؛من هم جای برادر شما!!! من اونی که فکر میکنید نیستم ! و اصلا میگید اونم ! باشه همونم!!! لطفا خرابش نکنید (مثل قبل، وهمون دوستمون انشا نویس) به خدا قسم بهترین راهنما همون پدر ومادرتونه ! چرا شما  میگید من هستم! شما همین اطلاعاتی را که تو پست نوشتید را هم اگه به پدر ومادرتون میدادید مطمعن باشید اونها هم نظر من را داشتن وخیلی بهتر از من راهنمائیتون میکردن(اگه راهنمائیم به نظرتون درست بود) . اونها از دوستی شما که خبر نداشتن و موضوعات دیگه ، که بخوان نظر دیگه ای بدن . دیدن پسر خوبی اومده خواستگاری اونها هم نظرشون مثبت بوده واگرنه اگه میگفتید باکسی دوست بودید و امکانش خیلی خیلی زیاده که خواستگارتون درآینده بفهمه زیاده ، مطمعنا اونها هم نظرشون منفی بود . و موضوع دیگه اینه که ما به گفته های پدرمادهامون توجه کمتر میکنیم چون از بچگی بزرگمون کردن وبهمون گفتن این کار را بکن اینکار را نکن و این برای ما شده عادت و همین باعث شده زیاد حرفهاشونا جدی نمیگیریم . ولی وقتی غریبه ای بهمون میگه (همون حرفهارا) بهتر و راحتتر قبول میکنیم . پس همونطور که عرض کردم بهترین راهنما پدرومادرتونه ، نه من! و لطفا به حرفهای اونها بیشتر گوش بدید. خودتون فکر کنید ببینید من بیشتر خیر وصلاح شما را میخوام یا پدرمادرتون؟شما به حرفهاشون گوش بدید اگه ضرر کردید تا آخر عمر من را لعنت کنید!!! و آقای a92 شما هم انشاالله موفق باشید و من هم از شما ممنونم بابت اینکه به خانواده اهمیت زیادی میدید . به قول خودتون یک سال دوسال (حتی تا آخر عمر مجرد بمونید) بهتره از اونطور زندگی کردنه!! مؤید باشید%

guest.png?1

محمد

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۲۱ مرداد ۹۷
  • ۰۱:۰۲

هیچکس نمیتونه هیچ کسی رو درک کنه از پست های ایوب خوشم اومد .دوست دارم حضوری ببینمت ایوب . خیلی وقته به اینجا سر میزنم ولی این اولین پستمه_تمام پس ها رو خوندم فقط ایوب بود که اینجا ناله میکرد تا آروم بشه .چندین بار رفت و دوبارزه برگشت و پست گذاشت. ی زکانی با همه دعوا داشت و کسانی که باهاش بحث میکنن الان خبری ازشون نیست

guest.png?1

به همه دوستان

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۲۱ مرداد ۹۷
  • ۱۲:۴۹

guest.png?1

به همه دوستان

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۲۱ مرداد ۹۷
  • ۲۳:۰۶

guest.png?1

.

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۲۲ مرداد ۹۷
  • ۰۰:۴۰


من که هیچ وقت نتونستم عشقمو فراموش کنم.
عشق اولم در واقع عشق آخرمه.
هیچ وقت مرد دیگه‌ای رو نخواستم و نمیخوام و نخواهم خواست

guest.png?1

محمد به نرگس

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۲۲ مرداد ۹۷
  • ۰۸:۴۵

ایشون اگر تمایلی به گفتن داستان عشقشون داشته باشن تعریف میکن جریان اون خواب هم برای من جای سوال داره؟ خانم انتظار اسمشو گذاشته رویای صادقانه*شما هم اینقد کنجکاو نباشد چون منم دوس دارم داستانشو بگه البته در پستی گفتند دوس ندارند حرفی از عشقشون بزنن حتما دلایلی دارند 

guest.png?1

کیانا

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۲۲ مرداد ۹۷
  • ۱۳:۱۷

فک نمیکنم کسی اینجا منو یادش بیاد ، خیلی وقت پیش تو همین صفحه داستانم و گفتم ، من همونی ام ک با زور و اجبار نامزد کرده بود ولی هنوز پسر عموش و نتونست فراموش کنه ... الان عقد کردم ... چهار ماهه ولی تو تب عشق پسر عموم دارم میسوزم ... لحظه شماری میکنم برای دیدنش تو مهمونی و دلتنگشم ... وقتی میبینمش عشق و تو چشاش میخونم ... میدونم اونم هنوز من و میخواد ... من موندم و دو راهی ... لطفا کسی بخاطر خیانت به شوهرم سرزنشم نکنه که خودم هر شب بخاطر شوهر بیچارم غصه میخورم و میسوزم و میمیرم... تو فکر طلاقم ولی ... خیلی از خونوادم میترسم ... ممکنه نذارن ... آبروشون میره ... دلم برای شوهرم میسوزه ولی ... با خودم میگم تا دیر نشده و عروسی نکردم طلاق بگیرم ... شوهرم حقشه با کسی ازدواج کنه ک دوسش داره ... وای خدا دلم آتیش میگیره وقتی اون لحظه رو ک میگم بهش ازت طلاق میخوام تصور میکنم ، شوهرم خیلی دوسم داره ... یکی برای مرگم دعا کنه ... کاش جرئت خودکشی داشتم ولی خدا میدونه ندارم ... دلم میخواد بمیرم ... اینجوری دل شوهرم و نمیشکنم ... اینجوری دیگه با طلاقم آبروی خونوادم و نمیبرم ... اگه من بمیرم به نفع همس ... یکی یه حرفی بزنه آرومم کنه ... انگار تو برزخم ... از خودم متنفرم ... یکی یه چیزی بگه ... کاش بمیرم فقط همین ... بخدا قسم راضی ام ک بمیرم کاش خدا جونم و میگرفت ... 

guest.png?1

سورنا

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۲۲ مرداد ۹۷
  • ۱۷:۰۶

guest.png?1

محمد به به همه دوستان

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۲۳ مرداد ۹۷
  • ۱۴:۰۴

شما چرا با کنایه صحبت میکنی باز اومدی  داستان درست کنی_اون ی نفر چرا اسمشو نمیاری همه میدونن ایوب بوده.شما بیشتر از همه ا ذ ی ت ت ش کردی.خواهشن با کنایه صحبت نکن 

guest.png?1

ی زن

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۲۳ مرداد ۹۷
  • ۲۱:۱۹

 سلام.من و عشق اولم از بچگی دیوانه وار همدیگه رو دوست داشتیم تا زمانی که اومد خواستگاری ومن به خاطر خواهر بزرگترم و به خاطر غرورم روی خوش نشون ندادم الان شوهر خوبی دارم اما عشق اول یادم نمی ره تا اینکه دوباره دیدمش آتیش گرفتم اونم آتیش گرفت اما من شوهر دارم اونم زن و بچه داری.خدایا اگه قرار نیست به هم برسیم چرا عاشق شدیم،خدایا ی کار کن از یادم بره،الان مسبب این جدایی رو نمی بخشم که الان مادرخانم عشقم،مهدی جان میدونم جای من تو قلب تو و جای تو تو قلب من اما بهم نمی رسیم چون خدا نخواسته دعا کن بتونم فراموشت کنم

guest.png?1

نرگس به محمد

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۲۳ مرداد ۹۷
  • ۲۳:۲۱

منظورش آقای ایوب هست.قبلا بحث و جدلی با ایشون داشت

guest.png?1

####

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۲۴ مرداد ۹۷
  • ۱۵:۱۲

خودم تقریبا فهمیدم که منظورش همون آقاست برای اطمینان پرسیدم درست بخونید متوجه میشید جواب من را داده .اصلا حرفی از آقای ایوب نبود که یهو بخوان از ایوب بگن و ضمنا گفتن کسی که دوست نداره مطرح بشه بهتره اذیتش نکنیم تا بتونیم استفاده کنیم آخه مگه غیر اون آقا کسی راهنمایی یا نظر داده بودن ؟؟؟؟؟(اینارا بعدچندبار خوندن پست فهمیدم)و ضمنا همون آقا چندین بار گفتن در مورد من پست نگذارید و دوستان گوش ندادن و پست گذاشتن و باعث شد مدت زیادی دیگه نیان . و غیر این حرفها خود خواهرم به همه دوستان دارن میگن منظورم کیه و شما دارید به زور میگید نه منظور شما ایوب هستن !!خوب چرا ناراحتی باشه همون که شما میگید درسته ‌‌. آقای محمد اون کسی که گفت چرا پست من را درمورد آقای ایوب نگذاشتی اصلا خانم نبود آقا بود برید بخونیدهنوز هستش(علی_ پنج شنبه_ ۹ فروردین ۹۷)! و دو سه پست گذاشت و بعد مدیر حذف کردن و پست بعدی هم تایید نکردن گفتن دوست نداره براشون پست بگذارن و *3 شما هم میتونید محترمانه تر صحبت کنید راه دوری نمیره !! و تا اونجا که من پستها را خوندم حتی ۱ کلمه نامربوط از خواهرم ندیدم چه برسه به داستان درست کردن و... ! واصلا هم من وفکر کنم خواهرم به همه دوستان با خوندن این چند پست فهمیدیم جریان چیه . اسمهای مختلف ولی... !! واقعا مگه حسادتی در کارهست ؟؟چندوقت قبل هم ۲ پست گذاشته شد(به نام...) که گفتم به نام منه و اسممو عوض کردم و کپی کرده بودن و چند پست را یکی کرده بودن که گفتم سرکاریه. الان فهمیدم همچین بی منظور نبوده چون تو هردوشون قسمتهایی ازپستهای اون آقا هست (فکر کنم پست گذارش فهمید چی میگم )برش داده قسمتهایی را که به نظرش... ..وچندتا دیگم قاطی کرده که یعنی همینطوری گذاشته شده ! نه دوست عزیز!!! باورکن اون آقا اینطور از چشم نخوااد افتاد!!! اون آقا عالیییییییه و فقط من اینا نگفتم از پستهای خیلی قبل بخونید همه گفتن ولی مگه اون آقا چکار کرده که درموردش جبهه میگیرید(بگم میگیری صحیحتره) . با احترام میاد وبه همه احترام میگذاره و نظر یا پستی میگذاره و با احترام میره ! فکر کنم همش تقصیر منه چون من زیاد گفتم و اسم آوردم .آقای محترم ازتون عذر میخوام . و دلم نمیاد نگم یه نفرهست که خوب بود ولی الان با اسامی مختلف داره بدجور خودشو خراب میکنه و پستها واضحه.!!! محمد_نرگس_*3 و... ممنون پست گذاشتید(گذاشتی) وخواهرم به همه دوستان خیلی ممنون جوابمو دادی .فکر کنم از این به بعد پستها کم بشه واین انصاف نبود چون دوستان داشتن جمع میشدن.#

guest.png?1

3*

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۲۴ مرداد ۹۷
  • ۲۱:۵۳

چقد خنداره دار گفتی کی خودشو خراب میکنه بگو ماهم بدونیم

guest.png?1

####

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۲۴ مرداد ۹۷
  • ۲۳:۱۵

guest.png?1

####

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۲۵ مرداد ۹۷
  • ۱۷:۰۱

guest.png?1

کارو

  • آدرس نظر
  • شنبه ۲۷ مرداد ۹۷
  • ۰۱:۳۰

عشق  یعنی صداقت

guest.png?1

کاوه

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۳ آبان ۹۷
  • ۰۰:۲۱

عشق اولم منو نابود کردی 

guest.png?1

سمانه

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۳ آبان ۹۷
  • ۰۹:۳۶

ممنون ، خیلی خیلی خیلی ممنون از مدیر محترم سایت که دوباره این قسمت را فعال کردید . هر روز سر میزدم که ببینم از دوستان چه خبر ! ولی غیر فعال بود . تشکرررررررررررررررررکه فعالش کردید !!!!!! اصلا هرموقع کسی این موضوع را سرچ میکنه میاد همین صفحه اول و دوستان قبلی هم به امید اومدن تو این صفحه سایت وارد سایت میشدن (با توجه به حجم کامنتها میگم و این نظر شخصیم بود) انشاا... که دیگه از موضوع خارج نشیم و جروبحثی نباشه ونخوایم کسی را بکوبیم با بلا یا پائین ببریم . بازم ممنون .

guest.png?1

!!!!!

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۳ آبان ۹۷
  • ۰۹:۳۹

دوستان لطفا بیان و بگید این مدت چی بهتون گذشته ! خیلی دوست دارم از احوال دوستان باخبر بشم . خدا کنه که حال همه خوب باشه ....

guest.png?1

!!!!

  • آدرس نظر
  • جمعه ۴ آبان ۹۷
  • ۰۹:۴۱

guest.png?1

ایوان

  • آدرس نظر
  • شنبه ۵ آبان ۹۷
  • ۰۰:۳۹

سلام. دوستان منو راهنمایی کنید. خیلی دوست داشتم یه کسی و داشتم که راحت براش تعریف کنم و راهنماییم کنه ولی ندارم و میخوام اینجا از شما کمک بگیرم. من یک سال پیش با یه دختر اشنا شدم که تازه از عشقش جدا شده بود. بعد از سه سال باهم تموم کرده بودن و این دختر بعد از این ماجرا حتی دست به یک خودکشی نافرجام هم زده بود. خودش اینارو قبل از اینکه من عاشقش بشم برام تعریف کرده بود و من با گذشت زمان کوتاهی عاشقش شدمو بعد از یه مدت موضوع رو بهش گفتم . اوایل منو نه درست و حسابی قبولم میکرد و نه منو پس میزد. خلاصه من تو این مدت همش هواشو داشتم و سعی میکردم خوشحالش کنم تا کمکم بهم عادت کرد و رفت و آمدامون شروع شد ولی هربار پیش من یه اهنگ غمگین گوش میکرد میرفت تو فکر منم بدتر از اون حالم خراب میشد و میرفتم تو فکر چون حس میکردم یاد نفر قبلی افتاده.خلاصه به مرور هی حالش بهتر شده و الان بعد از یک سال میگه منو دوست داره و میگه عاشق منه و هیچ مشکلی باهم نداشتیم تا چند روز پیش که لپتاپشو آورد من براش نرم افزار نصب کنم به طور اتفاقی یه عکس دونفری از اون آدم قبلی تولپتاپش دیدم. حالم خیلی بد شد. فرداش که بهش موضوع رو گفتم قسم خورد که همه عکسارو پاک کرده بوده و اون عکسو اتفاقی ندیده یا فراموش کرده پاکش کنه. من نمیدونم بلا تکلیفم نمیدونم هنوز داره به اون فکر میکنه؟؟ اونو دوستش داره؟؟؟ اگه منو دوست نداره پس چرا واسه موندن من تلاش میکنه و نمیخواد برم از زندگیش؟؟ اگه منو دوست داره پس اون عکسا چیه تو لپتاپش؟؟ منو راهنمایی کنید راستش الان میخواستم بهش پیام بدم و رابطه رو تموم کنم ولی خواستم اول با شما درمیون بزارم و منو راهنمایی کنید. ممنون از لطف شما.

guest.png?1

عمو

  • آدرس نظر
  • شنبه ۵ آبان ۹۷
  • ۱۱:۳۹

دوست عزیز اینکه دیگه سوال نداره ! پستهای قبلی را بخون خودت همه چیز را متوجه میشی و میتونی تصمیم بگیری ! فقط اگه یک درصد احتمال میدی که با رفتن تو حالش بدتر میشه لطف کن فعلا باهاش بمون(گفتم لطف را درحقش بکن "متوجه باش چی میگم") . بگذار فراموش که نه، لااقل بتونه آرومتر باشه و با جدائی قبلیش بهتر کنار بیاد! او شما را میخواد جایگزین کنه اما نمیتونه و دست خودش هم نیست و مطمعن باش با رفتن تو حالش بدتر خواهد شد. چیز دیگه ای به نظر من نمیرسه . دوستان هم نظر بدن خوبه و میتونه کمک کنه !! اما سعی نکن تو رفتارو کارهاش  زیاد کنجکاو بشی چون فایده نداره و اینطوری خودت را عذاب میدی و مطمعن باش او هزاران خاطره و عکس و.. از گذشتش داره و تو نمیتونی اونها را از ذهنش پاک کنی و ازش بگیری (حتی خودش نمیتونه چه برسه به شما). چیزی میبینی(مثل همین عکس لب تاب) به روی خودت نیار. و اگه روزی خواستی رابطه ات را تموم کنی بگذار سر یه فرصت مناسب . مطمعنا اون فرصت را خودت میفهمی که چه موقع هستش . منظورم طوری باشه که جدائی تو ازش ضربه دوم را بهش نزنه که براش سنگین خواهد بود. حالا نگی پس من چی و... ! من گفتم نظرات قبل را بخونی خودت متوجه خواهی شد که آیا او فراموش کرده یا نکرده یا... " اما لطف تو مطمعن باش جای دوری نمیره و همونطور که گفتم طرف شما هم دست خودش نیست که بخواد ذهنش را ازگذشته پاک کنه ! و شایدهم کم کم به شما بیشتر عادت کرد و بیشتر عاشق شما شد و رابطه قبلیش براش کم رنگ تر شد(گفتم کم رنگ . چون معمعنا فراموشیش غیر ممکنه) و بازم میگم خواهشا حاش را بد نکن و باهاش سرد نشو . شاید هم انقدر عاشق شما بشه که ... ! و اگه الان که باهم هستید به هردو شما خوش میگذره و حالتون با دیدن و صحبت کردن با هم خوبه . به همین فعلا قانع باش تا ببینید آینده چه خواهد شد. و بازهم میگم زیاد کنجکاوی نکن چون هرچی بیشتر این کاررا بکنی مخفی کاری او بیشتر میشه وحال خودت هم بدتر! شاید اگه اینقدر وسواس از خودت نشون نمیدادی خودش برات بیشتر تعریف میکرد و حس وحالش را صادقانه بهت میگفت! و اینم در نظر بگیر که چه بسا کسانی هستن که نه با 1 نفر با چندین نفر قبلا بودن و کسی خبر نداره و انقدرهم خوب رفتار میکنن که طرف مقابلشون(مثلا یکی مثل شما) هیچ موقع متوجه چیزی نشه! ا پس عجولانه و با دیدن عکس وبه یاد گذشته افتاده یا نه و... ذهنت را درگیر نکن . آیا خودت انتظار داری بعد گذشت همین 1 سالی که گفتی وقتی از هم جدا شدید شما را کلا فراموش کنه و هیچ خاطره یا عکسی از شما نداشته باشه !! پس عاقل باش دوست عزیز . بازم شاید همین خانم بهترین یاو وغمخوار و دوست و... تو خواهد شد و بود! ین نظر شخصی من بود و از روی یک نظر تصمیم نگیر! اما پستهای قبل را حتما بخون بهت کمک خواهد کرد و شایدهم طرف شما خیلی خیلی بهتر و پاکتر از کسان دیگس .

guest.png?1

####

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۶ آبان ۹۷
  • ۱۰:۰۴

خیلی ممنون از آقای نجفی که این قسمت را دوباره فعال کردن ! من هم خیلی به این صفحه سرزدم و هرروز یه نگاه میکردم ببینم فعال هست و دوستان پستی گذاشتن و... " و میخواستم ازحال خواهرم "به همه دوستان " با خبر بشم . خواهر لطف  کن پست بگذارو ازحال و احوالت بگو(لطفا).#

guest.png?1

####

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۶ آبان ۹۷
  • ۱۴:۳۲

برادر گرامی ، به پست قبلی(عمو) توجه کن و حرفهاشونا خوب و درست بخون و روشون فکر کن مطمعن باش ضرر نمیکنی . راهنمائی از این بهتر میخواستی ؟ نظر منم همینه به نظر من هم حال اون بنده خدا را که دست خودش هم نیست بد نکن .. عاشقت که هست اما بگذار با خوبیهات بیشتر عاشقت بشه .. اگه عاشقشی کمک کن گذشتش را فراموش کنه نه اینکه با رفتنت دردی بهش اضافه کنی .عاشق از خیلی چیزها میگذره (و درضمن شما بودی که اول سراغ اون رفتی و اون نبوده که اول سراغ شما بیاد و به گفته خودت زود هم با شما ارتباط برقرارنکرده و از قبل عاشق شدنت هم گفتی که بهت گفته بود قبلا با کسی 3 سال ارتباط داشته و خودکشی هم کرده پس بعد از ارتباط با شما خیانتی بهت نکرده که بخوای راحت کنارش بگذاری و قطع ارتباط کنی . گذشته بدی داشته و الان فراموش کردن گذشتش سخته (برای همه سخته ) به قول عمو آیا خودت انتظار داری وقتی باهم قطع ارتباط کردین با گذشت 1 سال(نه3 سال)شما را کلا فراموش کنه و صحبتها و دردودلها و خوشگذشتن باهم بودن و... از ذهنش کلا بیرون بره /فقط فراموش کردن گذشتش مشکله که اونم به گفته همه کسانی که پست میگذارن اگه بخونی میبینی که همه گفتن دست خود آدم نیست ! .عمو درست گفتن دست خودش که نیست اگه دست خودش بود همون روز اول فراموش میکرد و عذاب نمیکشید از جدائی و حتی خودکشی بخوادبکنه"  چون دوست نداره شما را از دست بده اینها را گفتم . چون شما را واقعا میخواد ولی زمان میخواد تا از گذشته بیرون بیاد.و شما به نظر به جای کات کردن محبتت را بیشتر کن که هم بتونه فراموش کنه وهم بشه براد یه یار صمیمی .و به نظرم بهش بگو گذشته ها گذشته .بیا از این به بعدهیچ چیز را از هم مخفی نکنیم حتی اگه یاد گذشته افتادی . اینطوری دیگه دلیلی برای مخفی کاری نمیمونه . و چون نمیخواد شما را از دست بده عکس تو تبلتش را گفته شاید ندیدمش که پاکش کنم .و منم بگم که به قول عمو اگه تصمیم قطع ارتباط گرفتی(که اشتباهه) طوری این کار را بکن که ضربه نخوره .وبگذار جای بعضی محبتها که بهت کرده .مطمعنا اوهم برای شما فکر نکنم کم گذاشته باشه شما بهش محبت کردی اوم همینطور . چون او الان فقط شما را داره وبا ازدست دادن شما به نظرتون چه خواهد شد؟

guest.png?1

####

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۹ آبان ۹۷
  • ۰۹:۲۸

دوستان چرا پستی نمیگذارید؟فکر کنم خیلی از دوستان هنوز خبرندارن که این قسمت دباره فعال شده . من هرروز یه سر به این قسمت میزدم ودیگه ناامید شده بودم که فعال بشه . گفتم شاید کم کم این قسمت را بردارن . خداراشکر اینطور نشد .  برای من که فعلا مشکلی پیش اومده . انشااله که حال همتون خوب باشه .#

guest.png?1

به همه دوستان

  • آدرس نظر
  • جمعه ۱۱ آبان ۹۷
  • ۲۰:۴۲

guest.png?1

####

  • آدرس نظر
  • شنبه ۱۲ آبان ۹۷
  • ۰۹:۳۰

-UQSRq78hau4D2E3DdGAzflPoLc%3D

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۲۱ بهمن ۹۷
  • ۱۲:۰۵

guest.png?1

؟؟

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۲۱ بهمن ۹۷
  • ۱۴:۱۰

من اصلا جنسیت رودخیل تو این موضوع نمی‌دونم به نظرم بستگی به شرایط وروحیات اشخاص واین که اون شخص تا چه حدی براشون مهم بود داره من یک خانوم هستم هنوزم هم بعد گذشتن حدود هشت سال فراموش نکردم? اصلا مگه لباس و کفش که مردونه زنونه داشته باشه یک احساس عاطفی عمیق غیر قابل انکاره

guest.png?1

اناهیت

  • آدرس نظر
  • شنبه ۲۷ بهمن ۹۷
  • ۱۵:۵۴

با اسم واقعیم اومدم پست گذاشتم میخواستم بگم خدا لعنت کنه عشق را ،خدا لعنت کنه عاشقی را ، و سوختن را !!""و خصوصا کسانی را که چشم دیدن صداقت را ندارن ! بعد مدتها پستی را که انتظارش را نداشتم باشه دیدم وخوندم خوشحال شدم الان دیدم حذف شده دلیلش را فهمیدم ولی نمیتونم چیزی بگم چون مثل قبل بهم میگن دخالته و به من مربوط نمیشه ولی بگم هرجا هستی خدا حفظت کنه خیلی مردانگی داری حتی به دشمنت احترام میگذاری "به جای بدوبیراه گفتن پست خودت را حذف کردی "بی انصافی کردی حذف کردی خیلی کمکم بودی و کمکم کردی مطمعن باش یادم نمیره. کاش یکی مثل تو داشتم برادرم باشه و پشتم و راهنمام """.تو سایت یه همدرد و برادر و راهنما و. بهتره یا.... . گفتم اومده خوشحال شدم گفتم میتونم ازش چیزهائی را بپرسم ولی افسوس """فقط نمیدونم چرا ؟خدا ههمون را به راه راست هدایت کنه """

guest.png?1

Rishi76

  • آدرس نظر
  • شنبه ۲۷ بهمن ۹۷
  • ۱۹:۲۳

guest.png?1

انتظار

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۲۸ بهمن ۹۷
  • ۱۰:۴۷

سلام دوستان/ مدتی بود تو این سایت نمی اومدم ولی چندبار سرزدم ولی پست نگذاشتم ولی چند روز پیش از مدیر محترم سایت خواهش کردم چندتا از پستهای من را حذف کنن و لطف کردن و این کار را کردن و ممنونم ازشون . ولی یکی از اونها حذف نشد چون پست با نام من نبود یعنی پست گذارش من نبودم  یعنی پست من را کپی کرده بودن و گذاشته بودن .و خواهشی از اقای ایوب داشتم که لطف کنن به مدیر محترم سایت بگن که اون پست و یکی قبل وبعدش را حذف کنن.آدرسشون:  انتظار به ایوب -شنبه 14 بهمن 96   و شنبه/ 21 بهمن 96   و انتظار به ایوب سه شنبه / 24 بهمن 96 .   و خواستم بگم که فکر کنم من بیشترین پستها را در ارتباط با ایوب داشتم و حتی دیدن خواب ایشون و.. ولی این کار درستی نیست که پست کسی را کپی کنید و تو پست خودتون بگذارید  شاید مشکلی پیش بیاد یا موردی بشه که پست گذار بخواد پستش حذف بشه ولی چون پست از کس دیگس نمیتونه پست طرف را حذف کنه .فقط پست خودشا میتونه حذف کنه . و اگه حتی با نام دیگه ای هم پست بگذاره اونجا(آقای نجفی) میفهمن که پست مال اون هست یا نه یا این خانم یا آقا همون هست یا نه . مثلا شما خودتون حتما امتحان کردید که در بعضی جاها که نظر سنجی هست یا مثبت یا منفی هست اگه یک بار مثب یا منفی را بزنی بار دوم اگه بزنی مینویسه که شما قبلا نظر دادید.پس نتیجه میگیریم که ایشون میدونن که پست مربوط به کی هستش و تکراریه و فقط اسمش عوض شده و با همون گوشی یا رایانه فرستاده شده . بگذریم از اینکه بعضی با اسم مستعار دیگه چند تا پست میگذاره ولی آقای نجفی اونها را تائید میکنه ولی این دلیل نمیشه که ایشون نمیفهمن این آقا یا خانم همونه . و تائید میکنن . و اینبارهم که آقای نجفی صراحتا گفتن که فقط مجاز است با یک اسم پست بگذاره و این خیلی خوبه! و خواستن یادآوری کنن که دوستان بدونن که میدونه شما مثلا همون آقا یاخانم هستی . و موضوع دیگه اینکه میخواستم بگم که  اولا با نظر آناهیت موافقم !! اگه آدمها زود قضاوت میکنن مگه خانم آناهیت اسم آورده بود که دوست گرامی خودش جواب خودش را دادو واضح با گذاشتن این پستش گفت منظورم چی بوده و کی بوده چرا گس دیگه ای چیزی نگفت . خانم آناهیت فقط گفته پست حذف شده و دلیلش را فهمیدم(البته به من اینها مربوط نمیشه ولی انصاف وعدالت باید باشه و بعضی مواقع چیزی نگفتن به نظرم درست نیست نه گفتن )و دومیش اینکه اون آنسان خوبی هستش و نظرم اینه که بیشتر دوستان هم فکر کنم باهام موافق باشن طبق پستهاشون میگم . و به نظرم میدونید چرا پستهای اون آقا به دل میشینه و دوستان وحتی خودمن دوست داریم پست بگذاره و نظرش را در رابطه با موضوعی بگه.به سوادش و موقعیت اجتماعیش و یا اینکه بزرگتر از خیلی ازماهاست و تجربه داره وبه قول دوستان که میگن میزنه وسط خال و... اینگونه چیزها فکر نمیکنم باشه. البته من منکر اینها نیستم ولی موضوع فکر کنم این باشه که این آقا با اینکه این مواردی را که گفتم داره و سنش هم بیشتر از ماهست وقتی کسی چیزی میپرسه یا هم فکری میخواد این آقا نمیاد بگه (رو حساب سن وسال) که دخترم یا خواهرم برادرم این کار درست نیست و اینگونه موارد کلیشه ای که فکر نکنم کسی الان به این حرفها گوش کنه . ایشون تو پستهاش خودشا هم سن وسال دوستان دیگه میکنه و هم ازشکست خودش میگه و هم میگه چکار کنی بهتره یا این کار به نظرم بکنی بهتره یا هر چیز دیگه و دلسوزانه هم میگه نه طوری که طرف فکر کنه داره نظرش را تحمیل میکنه یاداره شعار میده (همونطور که گفتم از شکست خودش هم گفته ) و مثل خیلیهاکه بزرگترن و در جوونی اینگونه موارد هم داشتن ولی حالا یهو میشن معصوم وازشون چیزی بپرسی میگن این کار درست نیست و..  و به نظرم اینگونه میشه که یه بزرگتر حرفهاش اینگونه به دل میشینه و دوستان بیشتر به حرفهاش گوش میکنن .البته هم طریقه صحبت هم دلسوزانه گفتن و هم درد کسی را فهمیدن و صحبت کردن در موردش خیلی مهمه که این آقا همشونا تو پستهاش رعایت میکنه و در پایان من هم مثل خانم اناهید ازشون ممنونم و هرجا هستن موفق باشن /. خدا حافظ همتون باشه.

guest.png?1

هاوژین

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۲۸ بهمن ۹۷
  • ۱۳:۳۷

guest.png?1

ا...

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۳۰ بهمن ۹۷
  • ۲۲:۲۶

خدایا تو را به تنهاییت قسم  مرگ مرا نزدیک کن.من یک فرد بیهوده و  ب درد نخور روی کره خاکیت هستم.عمرم را به ادم های خوبت بده.اول به مادرم آنقدر صبر بده که مرگ مرا تحمل کنه و بعد عزرائیل نیکو کار را برام بفرست که جانم را بگیرد.من نمیت.نم ادم خوبی باشم.عشق اوبم مرا به این روز انداخت.خدایا بهترین نعمت تو برای من مرگ است 

guest.png?1

به همه دوستان

  • آدرس نظر
  • جمعه ۳ اسفند ۹۷
  • ۱۵:۱۲

guest.png?1

.

  • آدرس نظر
  • شنبه ۴ اسفند ۹۷
  • ۱۲:۴۹

سلام . یه نفر به شما قول داد زندگی شما بهتر از بقیه دوستان خواهد شد در صورتی که مواردی را هم که گفت رعایت کنی (حجاب و آرایش و..)نمیگم رعایت نمیکنید فقط میخواستم یادتون بیارم و بگم که مطمعن باش بیراه نگفته . به نظرم شما تازه بعد سالها کلا تصمیم گرفتی که دیگه اصلا به او فکر نکنی (منظور از تازه" منظورم همین دیروز وامروز نیست یه خورده بیشتر از اینهاست) به خاطر این میگم که اگه به طرفت بعد از اون ماجرا محل نمیگذاشتی و کلا ازش بیزار میشدید او اینهمه دور و بر شما تاب نمیخورد و نمیخواست دوباره باهاتون ارتباط داشته باشه (بیزار بودید ولی عشق و احساس آدم که عقل و منطق و... سرش نمیشه!!) واگرنه .1 ماه 2 ماه 6 ماه 1 سال !! نه اینهمه سال پیگیر شما بشه!حتی عجیب ترینش اینه که شماره قبلیت را تا مدتی قبل که گفتید شکستیدش هنوز داشتید و این نشون میده ...(همونی که گفتم!!) یادته همون دوستمون تو یه پستش گفت شما یا طرفت یا از محل کار قبلیت  رد میشید یا یکی از شما سر راه طرف دیگه قرار میگیره به هر دلیلی ! حالا به هر بهانه ای یا... اونجا را هم دیدید درست بود و خودتون تو پستهای بعدی گفتید که میاد با طرفش تو راه می ایسته با طرفش به حرف زدن طوری که امکانش نیست از اونجا رد نشدو من مجبورم از اونجا ردبشم و با استرس ولی وانمود میکنم ندیدمش. نمیگم باهاش بعد از اون ماجرا ارتباط داشتی ولی کات کامل هم نکردی(یعنی یه طورهائی نه چراغ سبز نه قرمز" کمترین احتمالش این میتونه باشه که میدونسته پیامهاش را میخونید یا زنگ میزده با اینکه میدونستید خودشه ولی گوشی را وصل میکردید و شاید حرف نمیزدید واو حرف میزده و..!)و گفتی احساسی نخواهی داشت !! اگه منظورد درمورد طرف مقابلت هست که خیلی هم عالی ... ! ولی اگه درکل میگی هیچوقت احساسی نخواهی داشت ؛ مطمعن باش اینطور نخواهد بود مطمعن باش . شما این احساس را دارید چون طرفی نداری که باهاش باشی . اگه از اول با کسی نبودی این اتفاق نمی افتاد ولی چون مدتی با کسی بودی این امر طبیعیه . مدتی با کسی بودی - عاشقش بودی - رفت واومد کردی -بهت خوش گذشته - خاطره داری - آینده ات را بااو میدیدی و هزاران موارد دیگه ... ولی خودت هم خوب میدونی یهو اینهمه موارد را از کسی بگیرن و بهش خیانت بشه و راحت طرف از طرف دیگه بگذره و بره سراغ کس دیگه انتظار داری خوشحال هم باشه و این حس و حال سراغش نیاد !! (مگه ممکنه ؟؟؟!!!) و الان هم شکستت و هم نبود کسی باعث این احساس شده. و در کل بگم که میدونم سخت میگذره مطمعن باش میدونم ولی یه خورده شاد زندگی کن (سعی کن باشی ولی اگه نیستی لااقل اینگونه وانمود کن"منظورم با خانمهای دیگس") شاید هم اشتباهی کرده باشی و راز زندگیت را برای کسی یا کسانی گفته باشی که این خیلی خیلی بده (غیر اونهائی که همون موقع فهمیدن " هم ارتباطتون را هم بعد از اون را که به نظرم اونها هم تعدادشون یه کم بیشتر از حدی بوده که میشه انتظار داشت " مثل پدر و مادر و چند نفر دیگه" اینا از روی حساسیتتون روی اینکه موضوع را نگفتید یا به قول خودتوت مینویسید و پاک میکنید وارسال نمیکنید  تا نکنه خدای نکرده شناسائی نشید میگم!!) ولی میدونم که الان دیگه حرفی نمیزنی چون به قول معروف عاقلتر شدی و اون شور و اشتیاق و یا عصبانیت و عقده ای که بخوای بریزی بیرون برای کسی به خاطر خالی شدن یا...را نداری )اونموقع اگه کسی بهت حرفی میزد به احتمال خیلی زیادهم پای طرف می ایستادی هم فکر میکردی از حسادته و هم راه خودت را میرفتی و میگفتی هرکی هرچی میخواد بگه ما که میخوایم ازدواج کنیم و بعد از ازدواج این حرفها تموم میشه ولی فکر این مورد را اصلا نمی کردید که روزی این اتفاق بیفته!!!اینها را نگفتم که بگم من خیلی میفهمم و... خیلی وقت بود میخواستم بگم ولی دلایلی نمیگذاشت . !! و مورد آخری که من به ذهنم میرسه اینه که حقوقت را یه خورده بیشتر برای خودت خرج کن وازش لذت ببر(نه اینکه فقط کار باشه وکار) و ضمنا پس انداز کن (ضرر نمیکنی) اگه تو این وضع اقتصادی مجبوری کمک خانواده باشی این کار را بکن ولی مقداریش را بدون اینکه کسی بدونه پس انداز کن یه روزی به دردد میخوره و به یاد حرف من می افتی !!! بعد از حرفهای اون دوستمون که گفت سر کارگذاشتی و... !! شما هم جوابش را دادید من تازه متوجه خیلی از چیزهای دیگه شدم منظورم اینه که تازه موارد دیگه ای را فهمیدم (غیر اونهائی که قبلا گفتم) که ارتباطتون باطرف مقابلتون یه ارتباط ساده و تلفنی نبوده ومن هم خیلی حرفها دارم که بهدون بزنم ولی چه میشه کرد که نمیخوام بیشتر از این بازش کنم و مطمعنم که خود شما هم نمی خواهید (تا اینجا را هم که گفتم "اگه درست باشه" خیلی وقت پیش میخواستم بگم ولی هم فکر میکردم چون نمیگید دوست ندارید بحثش باز بشه و هم خبری از شما نبود.)!! پس تا همینجا کافیه و شایدم یه کم زیاد گفتم و اگه از دستم ناراحت شدید و حرفی زدم که با واقعیت جور نبود ببخشید ومطمعن باشید با اینکه برای من ناشناسید ولی برام در حد یه خواهر هستید و خودتونم میدونید که نه بدی شما را میخوام ونه منظوری از حرفهام دارم ! و هم اینکه خبر از خودم و زندگیم فکر میکنم داشته باشی (خودم وزن و بچه و...)خدا عاقبت همه را به خیر کنه و خصوصا دوستان را ."ولی تو اینهمه پست نمیدونم چرا خیلی دوست دارم یکبار وقتی این صفحه را باز میکنم شما خبر خوشی داده باشید که انشاالله اون روز نزدیک باشه !!!!! ونکته پایانی اینکه به خدا زندگیت را بکن و نگران هیچ چیزنباش دنیا اینقدر زیروبم داره که ما توش  گمیم و اصلا نمیتونیم فکرش را بکنیم 1 ساعت دیگه چی میشه و از فردای خودمون خبر نداریم (مثلا میتونه ازگذاشتن پستتون تا الان هزار اتفاق افتاده باشه)ولی من هم بگم که شما زندگی خوب و آرومی خواهی داشت اینو ازصمیم قلب میگم.(انگار بهم الهام شده یا یه حس قلبی از ته دل) وببخشید که دخالت کردم و همونی را که بهش قول دادید بازم بی خبر نگذارید و من هیچگونه اسمی تو این پست نیاوردم ولی اگه این کامنت را خوندید و یاد گذشته افتادید ببخشید و همونطور که گفتم خیلی وقت پیش میخواستم یه خورده این موضوع را باز کنم " حالا نمیدونم درست یا غلطش را " ولی فکر کنم باز کردنش بهتر بود و یه جور دردودل بود و یا چنین مواردی ...!! و اگه خواستید این پست نباشه بگید تا به مدیر محترم سایت بگم که حذفش کنه  /موفق باشی

guest.png?1

رضا دوست زاده

  • آدرس نظر
  • شنبه ۴ اسفند ۹۷
  • ۱۴:۲۴

بعد از 3 سال اولین پستم را میذارم امیدوارم که خصومت ها و دشمنی ها پایان یافته باشد.آقای ایوب انگار خبری ازش نیست.باعث شدن این پست بسته بشه و همه ازش ناراحتن.خودشون در اولین پستشون به یکی از دوستان توهین کردن...یا حق

guest.png?1

رضا دوست زاده

  • آدرس نظر
  • شنبه ۴ اسفند ۹۷
  • ۱۵:۴۰

اینو یادم رفت بگم ایشون باعت کم رنگ شدن این پست شدن و به اون دوستمون گفتن کم انشا بنویس.ماجرا از اینجا شروغ شد.و الانم پست میگذارن و حذف میکنن و با اسم های دیگری هم پست گذاشتن و از دوستان عزیرخواهش دارم پست  بذارید و از مدیر محترم تقاضا دارم نظرات ایشون رو تایید نکنن

guest.png?1

اناهیت

  • آدرس نظر
  • شنبه ۴ اسفند ۹۷
  • ۲۰:۴۱

خواهر به همه دوستان خوشحال شدم پست گذاشتید خیلی دلم میخواست از حالتون باخبر بشم و خوشحال شدم و پستتونا خوندم " و میخواستم دیگه پست نگذارم و فقط می اومدم میخوندم و صفحه را می بستم ودر مورد این دوست گرامی :هرچند میدونم که شما اسم واقعیتون نیست و شاید یکی از همین دوستان هستید ولی نظر من هم همین بود چون دهها بار پستهای اسم مستعار ایشون را با پستهای دیگش تطبیق دادم و صد درصد مطمعن شدم که ایشون با پستهای مستعار پست میگذاره (گذشته از توهینهائی که قبلا میکرد) و جالب اینجاست که خودش هم بعد که کسی چیزی میگه میاد و با اسم واقعیش مثلا میگه از موضوع خارج نشید ویا چه راحت قضاوت میکنن و... ! ولی نمیدونم آخه چرا ؟؟؟؟ خصوصا در خصوص اون آقا """ مگه اون آقا چه کاری در حقش کرده بود و حتی تو اینهمه مدت 1 پست بینشون ردوبدل نشده بود ولی به نظرم یه احساس حسادت بود که دوستان دائم تقاضا از اون آقا میکردن که پست بگذاره و اون مدت کسی به یاد ایشون نبود و ایشون با اسمهای مستعار خودشونا دعوت میکردن . اون آقا واقعا آقاست هرکی منکره میتونه بیاد ونظرش را بگه و مطمعنااگه ازدوستان باشه و با چند اسم بیاد پست بگذاره و منفی بگه  آقای نجفی لطف کنن وبدون رودرواسی بگن که این اسم تکراریه . حتی دوستان اگه متوجه شده باشن فهمیدن و اگه نشده باشن میتونن پستها را بخونن(هرچندخیلی حذف شده ولی فکر کنم همون حذف شده ها را هم دوستان یادشونه) و با دقت هم بخونن و ببینن که همون آقا با اینکه برای ایشون هیچ پستی نگذاشت ولی همون رفتار و صحبتهاش باعث شد که اخلاق همین آقا 180 درجه فرق کنه و ببینید که دیگه نه توهین میکنه و حتی به جای خاموش باش و سرت تو لاک خودت باشه و...میان و نظر میدن (راهنمائی میکنن) و با احترام با بقیه صحبت میکنن ولی افسوس که همیشه اینطورنیست (یعنی با اسم مستعارهاش خراب میکنه ) یه بار گفتن که دوستان عقب افتاده نیستن و وقتی کسی پستی میگذاره (با اسم مستعار) تا تهش میخونن که این پست مال کیه و دلیل نوشتنش چیه و ... !! اما اون آقا واقعا وقتی پست میگذاره آدم دلش میخواد چندین بار بخوندش ! هرچند الان با اسمهای مستعار مختلف  پست میگذاره و حق هم داره . در پستی که چند وقت پیش بود (بعد باز شدن این قسمت) اومد یه پست گذاشت و جویای حال دوستی شد ولی پشت سرش اومدن گفتن پست نگذاشتن پست بهتر ازخودت را بزرگ کردنه . و اون آقا هم بدون کوچکترین بی احترامی پستش را حذف کرد. آخه چرا کسی که اصلا باهات یک پست نداشته شدی دشمنش ؟ چون دوستان دوست دارن پست بگذاره / چون خوب توضیح میده / چون هروقت پست میگذاره همه تشکر میکنن / چون پستهاش واقعا گیراست / چون وقتی پست میگذاشت دهها پست پشت سرش می اومد /و چون چون چون .... عرضه داری مثل او صحبت کن / راهنمائی کن / دلداری بده  و نداری حرف خودت را بزن و کاری به کسی نداشته باش . ضمنا دلخواه اسم طرفین را نیاوردم چون گفتم کسی ناراحت نشه . و منم خواهش دارم از مدیر سایت که پستهای اون آقایی که دوستمون گفتن تائید نشه و بگذارن دوستان بیان و دور هم جمعه بشن و با هم همدردی کنن خصوصا از اون آقای محترم استفاده کنن اون آقا هم سواد درست حسابی داره هم میتونه ازش چطور استفاده کنه و هم به قول دوستمون با اینکه سنش از ما بیشتره خودشا میکنه هم سن من و دوستان و هم درد دوستان را میفهمه (قبلا تعریف کرده بود که تو جوونیش چه اتفاقی افتاده و هنوز دردش براش مونده) و هم رئیس یک ادارس و میاد اینجا همپای من و دوستان حرف میزنه و اگه من بودم شاید میگفتم دارم خودما کوچیک میکنم ولی این آقا فقط نیتش کمکه و من اینا هزاران بار گفتم و دوستان هم پستهاش را خوندن . آقای نجفی میدونن یه سر به پستهابزنن ببینن که هر دوستی که اومد حرفی زد آخرش وسط صحبتهاش رسید به حرف از این آقا و یا تشکر از این آقا. ولی یکی همینطوری بشه دشمن و حتی انقدر اذیت بکنه که باعث بشه این قسمت سایت 2 بار بسته بشه . لطفا آقای نجفی عزیز وقتی میبینید کسی داره اعصاب دوستان را بهم میریزه اونم با چندین اسم لطفا تائید نکنید. با تشکر

guest.png?1

.

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۵ اسفند ۹۷
  • ۱۲:۵۳

ادامه پست قبلم :( اشتباها به جای زدن روی برو بالا زدم  روی ارسال)  داشتم میگفتم کادر دومی که بالاش نوشته جدید ترینها و جذاب ترینها و...(مثل نوار ابزار) و داخل کادرش بگردی یه سوال هستش که دوستانی هم جواب  و نظر دادن به نام :  چرا نمیتونم این پسر هرزه را فراموش کنم ؟ بخونیدش و نظر کاربران هم بخونید بازم میگم ربطی به موضوع نداره ولی همونطور که گفتم فکر میکنم جالب باشه (برای من جالب بود ) . و شما را به خدا میسپارم و ضمنا اگه ازم دلگیر شدید لطفا بگید هم بدونم و یا خواستید بگید پستم را حذف کنم (مطمعن باشید ظرفیتم بالاست ) !! به امید روزی که گفتم !!!

guest.png?1

آنا هید

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۵ اسفند ۹۷
  • ۱۷:۱۶

واقعا تحت تاثیر حرفهاتون قرار گرفتم هم اول صحبتهاتون خوب وجالب بود(در پست آخر) و خیلی پخته تر از سنی که گفتید حرف میزنید و خدا کنه که دیگه این موارد پیش نیاد(منظورم چند اسم مختلف)هم بقیش که درمورد کس دیگه بود و اون سوال (پسره هرزه ) را هم خوندم . به نظرم خوب آدرسی دادید برای خوندن مطلب . چون روی خود خواننده اش هم اثر میگذاره و فکر نکنم فقط برای جالب بودنش گفتید اونرا بخون چون خیلی معنی و مفهوم توش هست هم سوالش هم جواب و پستهای کاربران . آدم یه جورائی آروم میگیره ولی نمیدونم چرا ؟به نظرم درست گفتید جالب بود. جالب بود چون وقتی میگن عشق آدمو کور میکنه بی راه نگفتن . اون خانم الان عاشق اون اقاست ولی اگه باش ازدواجم بکنه  بعد ازدواج یعنی بعد از مدتی که  از ازدواج بگذره حتی اگه پسره توبه کنه بازم به نظرم باهاش زندگی نمیتونه بکنه . مگه اینکه چون مذهبی هستن و طلاق تو اینطور خانوادها خیلی جنبه منفی داره شاید فقط بسوزه و بسازه ولی زندگی هرگز. یه جائی هم خوندم و جمله معروفی هست که میگن فاصله عشق  و تنفر به اندازه تار مویی است . و اون خانم با ازدواجش خیلی کمتر از چند ماه پسره براش میشه متنفر ترین . چون اونموقس که به خودش اومده و تازه میفهمه چکار کرده ! هرچند فکر نمیکنم اصلا پسره دختره را برای ازدواج بخواد واصلا فکر نمیکنم قصد ازدواجی داشته باشه چه با این خانم چه با کس دیگه . با تشکر از شما برادر گرامی . کاش یکی مثل شما داشتم یا از نزدیکانمون بود منظورم انقدر نزدیک که بتونم هرچی تو دلمه راحت بهش بگم و او برام بگه که به نظرش چی بهتره . منظورم موضوع خاصی نیست هم در این موارد هم درموارد دیگه . و میشه خواهش کنه که نگران من هم باشید نگید حسادت میکنم اون خانم هم عین خواهر خودمه ولی میخوام بعضی وقتا برای من هم پست بگذارید. چون غیر موارد دیگه و تجربتون (مثلا همین اول پست آخری چقدر خوب توضیح دادید در مورد شرایط .و آدم پشیمون میشه از حرفهاش)و حستون در موردبقیه و درک کردن آدم و از پست میفهمید طرف چکارس و چکار کرده یا نکرده واخلاقش چگونس وحستون یه جورائی خیلی قویه (میگن حس ششم ولی فراتر از اینهاست) خدا به هرکس یه نعمتی داده و اینقدر شما راحت و صادقانه میگید در مورد ... که منتظر  اتفاق خوبی هستید و منتظرش هستید که من واقعا قبول میکنم (دور و زود این اتفاق بیفته را نمیگم کلش را میگم)  و صادقانه حرف میزنید انگار الهام شده بهتون . متشکر ازتون و لطفا اگه ممکنه  از خودتونم بگید موضوعدون چی شد / خودتون باهاش کنار اومدید یا نه / میدونید که چی را میگم . خیلی دوست داشتم پستهاتون حذف نمیشد  و همین حس را دارید که بقیه را میفهمید و همدردی میکنیدو درد بقیه را میفهمید و خونسردیتونم جالبه یعنی تو اینهمه پست کسی نتونست شما را وادار یا عصبانی کنه که یک کلمه حرف بد بزنیدو به قول خودتون حرفهای بقیه روتون اثر نمیگذاره . برای یکی ده تا پست میگذارید از طرفی برای یکی دیگه اصلا درموردش 1 کلمه حرف نمیزنید .به نظرم جز روانشناسیتون و اون حسی که گفتم مختص خودتونم هست  انسان شناسیتون هم عالیه . یعنی همینه که یکی اینهمه پست میگذاره برای شاید حرف کشیدن ازتون یا عصبانیتتون ولی انگار نه انگار که طرف پستی گذاشته . من بی طرف داشتم جلز و ولز میکردم ولی شما بی خیال حرفهاش . شما منطقی برخورد میکنید ولی من از روی احساسات وهمینطوری . پس بازم بگم برای من هم پست بگذارید . یعنی من اینهمه طرفداریتونا کردم و پست گذاشتم اهمیت نداره . ببخشید شوخی کردم . من وجدان را زیر پا نگذاشتم و حقیقت را گفتم . خدا نگهدار برای من هم پست بگذارید.

guest.png?1

.

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۶ اسفند ۹۷
  • ۱۱:۲۲

guest.png?1

آناهیت

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۶ اسفند ۹۷
  • ۱۶:۲۸

سلام  مگه من آدم نیستم ؟مگه من نیاز به هم فکری و راهنمائی ندارم .اصلا از کجا گفتید که نه درس دارم نه سر کار میرم و پیاده روی کردنم. واقعا بگید از کجا گفتید . میخوام بدونم . چون من اصلااصلا در مورد این چیزها حرفی تا حالا نزدم پس لطفا بگید . البته بگم درست گفتید ولی از کجا گفتید خیلی دلم میخواد بدونم . پستهامم یه بار دیگه چک کردم اصلا حرفی دراین موارد نزدم و نه اصلا حرفی در این موارد پیش نیومد که بخوام چیزی بگم. پس خواهشا بگید . و موردی هم بگم که یه خورده تحت تاثیر قرار گرفتم به خاطر همون صحبتهاتون که گفتم اول اون پست گذاشتیدوهم به خاطر چند پست دیگه(که تازه گذاشته شده) ولی از خودتون یاد گرفتم که احساسات را دخیل نکنم تو تصمیمها و زندگیم . نمونش همونطوری که یک جا که صحبت با یکی از دوستان بودو شما بین صحبتها تون گفتید که: اینم بگم که با این صحبتها که کردم بازم بگم احساسی برخورد نکنی(درمورد پست خودم) چون گفتم فکر دذهنم شده بود نکنه اشتباهی کنید. روتون تاثیر نگذاره که اگه نظرتون درموردم منفیه بشه مثبت!!!!نظرتون همون که قبلا بوده درسته !!! این عین عبارت خودتونه که کپی کردم و آوردمش اینجا . پس هم یه خورده متاثر شدم و هم احساسی برخورد نمیکنم و موضوع هم تموم شده دیگه  و بابت تمام چیز هائی که ازتون یاد گرفتم ازتون تشکر میکنم و واقعا هم بعضی وقتا چیزی پیش می اومد ویاد بعضی حرفهاتون می افتادم و تصمیمم عوض میشد چون یکیش همین احساساته که به قول شما خانمها خیلی وقتا بابتش تاوان سختی میدن . و بگم که یه موضوعی بود که آقائی 6 سال با دانشجوئی دوست بودن و شما آخرش اومدید و براش پست گذاشتید و واقعا سنگ تمام گذاشتید و یه جائی بهش گفتید من اصلا پستهاتون را نخوندم و فقط تا اونجا خوندم که گفتید به س ک س آلوده نشد و ادامش را دیگه نخوندم و بعد هم گفتین اون دانشجو مال شهر خودتون نبود به این دلیل و... میخواستم بگم اونجا هم خیلی به دلم نشست چون گفتید نخوندید صادقانه گفتید چون من خوندم و اون تو پستهاش گفته بود که مال یه شهر دیگه بود . الان کاری به اون حرفها ندارم منظورم صداقتتون بود که گفتید نخوندید یعنی نخوندید . و جوابم یادتون نره انشااله پستم گذاشته بشه و شما هم بخونید و جواب بدید و به فردا که گفتید میرید سر کار نرسه چون اونوقت میدونم چی میشه . من بدو وآهو بدو . به قول همون کاظم یا اصغر  خیلی حساس شدم بدونم  . خدانگهدار

guest.png?1

انتظار

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۷ اسفند ۹۷
  • ۱۱:۰۹

سلام خدمت برادر گرامی : من پستها را بیشتر وقتها میخونم خصوصا پستها مربوط به شما را "! به نظرم اون دوست عزیز حق داشت که بپرسه از کجا این موردهایی را که گفت را چطور فهمیدید  من اتفاقا وقتی وارد سایت شدم که اوپست گذاشته بود و پست شما هنو نبود و امروزپستتون را دیدم  و من هم خواستم روش فکر کنم که چطور میشه فهمید ولی باور کنید به جائی نرسیدم  احتمال بعضی چیزها را میدادم بعد دوباره با فکر در موردش میدیدم اشتباه میکنم . به نظرم این برای شما خیلی ساده و پیش پا افتاده بود واگرنه فکر نمیکنم همچین ساده هم بودکه شما گفتید . کسی پست میگذاره و حرف میزنه از پستش درست یا غلطش را میگید واز پست دیگه مخالف اون پست  حرفی نمیزنه بازم شما میگید و و این به نظرم طبیعی نیس! شما خواهشن به یه پزشک مراجعه کن و سطح آی کیوتو ببین چنده ! واقعا میگم . اینطوری میفهمی که یکی مثل همون دوست عزیز بچه خانم نیست  تفاوت شما یه خورده به نظرم زیاده ! اصلا آدم نمیتونه اینجا چی بگه . شما باور کن اگه شما خدای نکرده خدای نکرده  تو راه خلاف میرفتید به نظرم پرچمدار این قشر میشدید.ولی چقدر خوب که تو راه صحیح استفاده میکنید . جای تقدیر و تشکر داره "! و چقدر خوبه که با وجود تفاوت سنی و بقیه موارد با یه پست گذار راحت صحبت میکنید و باعث میشه که طرف اصلا یادش بره خیلی از تفاوتها را و خیلی راحت باهاتون صحبت کنه و باعث میشه خیلی راحت هم حرفهاتونا بپذیره و نصیحت یا هر چیز دیگه از این قبیل را ازتون قبول کنه . و از اون اول تا بحال هم فکر کنم فقط حرفتون یک کلام بوده ارتباط با جنس مخالف ممنوع . واگرنه ضررش را خانمها میکنن .خصوصا سوئ استفاده از احساسات خانمها. و این خیلی درسته . اگه فضای مجازی نبود و میشد اینجا کسی کسی را بشناسه به نظرم درست نبود ولی چون ناشناس هس و کسی طرف را نمیدونه کیه این راحت حرف زدن خیلی خوبه چون باعث میشه اگه خواست راهی بره یا کسی سر راهش سبز شده مشورتی بکنه و شاید اونی که بخواد پیش بیاد و بشه عمری حسرت و غصه و ناراحتی همون اول جلوش گرفته میشه . و من هم به سهم خودم ازتون تشکر میکنم خدا حفظتون کنه ./ و یه سوالی هم برام پیش اومده که این سایتها که انواع واقسام روشهای فراموش کردن عشق اول را نوشتن  به نظرتون فایده داره ؟ اگه اینچنین بود که دیگه از دانشمندان بزرگ دیگه که بیشتر نمیفهمیم . بطور مثال : جادوی عشق اول فراتر ازدانائی ماست که فکر کنیم یه روزی تمام خواهد شد (بنجامین) ." یا نه این حقه جواب نخواهد داد که چطور روی کره زمین میتوانید به کمک علم فیزیک وشیمی چنین پدیده بیولوژیکی به نام عشق اول را توضیح دهید (انیشتن) و موارد زیاد دیگه ! یعنی حرفهای این دانشمندان بیخودی و از روی بیکاریه ! خدا نگهدار و همیشه موفق باشید. و بازم با تشکر ازتون

guest.png?1

هجران

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۷ اسفند ۹۷
  • ۱۵:۳۴

guest.png?1

به همه دوستان

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۷ اسفند ۹۷
  • ۱۵:۴۸

guest.png?1

آناهیت

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۷ اسفند ۹۷
  • ۱۶:۳۴

سلام من نمیدونم چی بگم فقط اینو میدونم بچه خانم نیستم بعد از پست شما تو خونه خودمون از یکی دو نفر پرسیدم البته بگم نگفتم تو این سایت  گفتم تلگرام و یه دوست جدید بهمون اضافه شده و اینطو به من گفت و گفتن که یا خودت گفتی یادت نیست یا یکی دوستات گفته ولی نمیگه . بازم صبح از دوستام بیرون بودیم پرسیدم و گفتن که حتما میشناسدت یا کسی گفته ولی یکی نگفت چون من نگفتم شما فهمیدید . پس اگه من بچه خانمم بقیه هم باید مثل من باشن و همین پست قبلی هم نمونش . و سوال دیگه ای ازتون دارم که آیا شما فقط تو این موارد مثل شناخت و بقیه مسایلی که قبلا گفته شده خیلی ریزبین یا استعدادتون زیاده یا موارد دیگه هم هست به جز اینها که استعدادتون خوب باشه ؟البته میشه حدث زد چون هرکسی نمیتونه 2 مدرک بگیره و مهمترش اینکه هرکسی به ریاست نمیرسه اونم تو این سن .44 سال که باشید اگه 4 سالم ریاست داشته باشید یعنی در سن 40 سال که الان یه آدم 40 ساله خیلی جوونتر از این حرفهاست تا قدیم . یکی 30سال کار میکنه و آخرهم بازنشسته میشه و فقط طی این سی سال اتاق عوض میکنه  و بگم که به هرحال عالی بود از روی نگفتن بدونی یکی اینکارها را نمیکنه  لطفا هر وقت وقت کردید جواب بدید . و بازم بگم که کاش پستهای قبلیتون حذف نمیشد چون خیلی دلم میخواست الان که بیشتر فهمیدم که پستها را چطور بخونم به قول شما نه سرسرس . و اون دردودلهای اولیتونا میخوندم . چقدر دلچسب بود منظورم اتفاقش نیست منظورم پستهاتون بود. یه بار یکی گفت دقیقا نمیدونم کی بود ولی تو ذهنم هست که شاید اون طرف با گفتن اینکه زنگ نزن دیگه ولش کردید فکر کرده اگه میخواست با یک کلمه گفتن زنگ نزن ولش نمیکردید ولی الان میفهمم که آدم داریم تا آدم  شما انقدر میفهمیدید که اون گفتنش چه معنی میده آیا همینطوری بود یا واقعی بود و الان میشه فهمید که کار بی حساب نکردید . به نظرم او بعد مدتی کسی که براش سنگ تمام میگذاشت زجر و عذاب به سراغش رفته واقعا مگه میشه همچین کسی را به راحتی فراموش کرد من مدت کوتاهی شمارا اونم ناشناس میشناسم و تواینمدت چه چیزها که یاد نگرفتم وچه چیزهاکه ازتون ندیدم . وای به حال او که چند سال باهات بوده و حضوری هم بوده و این به نظرتون فراموش شدنیه . با کسی باشی چند سال ولی دستت به دستش نخوره.یعنی اینها را بعدا هم نفهمیده وقتی کسی باهشی ودستت به دستش نمیخوره چه مفهومی داره / نمیدونم شما الان چه حالی هستید(آخه دیونم کردیدحرف نمیزنید که ) منظورم بهترید یا فقط اینجا روی خود نمیارید ولی میدونم درک کنم که اون بعد از شما چی کشیده و شایدم داره میکشه .با وجود اینکه خودش هم باعث شده دیگه وای ... کی را دیگه میتونسته عین شما پیدا کنه . منم یه نظریه بدم شاید انقدر خوب بودید و خوب درکش میکردید که او دیگه توان موندن نداشته . شایدم برعکس اینکه انشا نویس میگفت شما از خودتون گذشتید نه از او  برعکس باشه یعنی اون ازخودش گذشته نه از شما یاشایدم هردو باهم از هم بدون اینکه از دل همدیگه باخبر باشید ازهمدیگه به خاطر طرف مقابل گذشتید. چون اینهمه راه را تو سرما میرفتید برای دیدن کوتاه ترین مدت برای دیدن چند لحظه او  ممکن نخواسته باشه اینهمه اذیت شید ولی بازموقعی فکر میکنم میگم خب اونموقع میگیم اینطور بوده چرابعد ازگذشت 2-3-4 سال پیگیرتون نشده اونموقع که دیگه شرایط قبل را نداشتید و او هم همینطور و میتونست خبری ازتون بگیره وای نمیدونم چی بگم فقط میدونم بگم که اون اوایل چقدر دوستان جذب پیامهاتون شده بودن و راهنمائی میکردن وراه حل میگفتن وخانمی هم مشاوره میداد اونم برای یه نابغه/و حالا میفهمم وقتی مشاوره بهدون میداد ودوستان مخالف حرفهای اون خانم بودن چرا اینقدر اصرار میکردید برای من پست نگذارید من خودم هم عاقل هستم هم بالغ و بگذارید خودم از حرفهای او نتیجه بگیرم درست و غلطش را بگذاری به عهده خودم ولی کی میدونست چه خبره .اینقدر پستهاتون دلنشین بود که خیلی از پستهاتون را اصلا حفظم ولی اگه بودن و میخوندم یه چیز دیگه بود. دیگه نمیدونم چی بگم . فقط هر وقت وقت کردید جواب من و جواب پست قبلی را بدید چون منم دوست دارم بدونم که این راه حلهای فراموش کردن یعنی چه و سخن دانشمندان یعنی چه   یعنی درست گفتن اصلا باهم جور نیست .خدانگهدار

guest.png?1

طناز(T)

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۹ اسفند ۹۷
  • ۱۶:۲۵

سلام من بعد یکسال امدم اقای ایوب چی شده از شما خبری نیستش

guest.png?1

آناهیت

  • آدرس نظر
  • جمعه ۱۰ اسفند ۹۷
  • ۱۰:۵۲

سلام  جواب سوالهام را گرفتم ولی آخرش دوباره به خاطر پایان  پستتون برام سوال شد ولی خودم فکر میکنم و ممنونم . حتما به گفته هاتون عمل میکنم مطمعن باشید. دیروز میخواستم اتفاقاپست بگذارم ولی نگذاشتم و امروز اومدم گذاشتم و واقعا درست بود اگه دیروز پست میگذاشتم خیلی چیزها میگفتم چون چندپست بود که حذف شد با تعدادی از پستهای من نمیدونم خوندیدشون یانه ولی به من هم حرف زده بودن با طعنه و یه جور مسخره کردن و جواب اون پستم دادم ولی با همون پستها حذف شد یا خود مدیر سایت حذف کردن یا کسی گفته ولی  چه بهتر که حذف شدن چون خودمم ازشون راضی نبودم و گفتم دیروز میخواستم پست بگذارم ولی نگذاشتم و دیشب تو ذهنم همشا حذف کردم .دیگه حرفی نمیزنم وانشاله کسی هم دیگه حرفی نزنه و هممون دوستانه پست بگذاریم  راه حل گینسی را هم که گفتید و لو دادید شاید خودم قبل شما برم ثبتش کنم و حقیقتش را بگم فقط نمیدونستم همون چرخ روی موس را میشه پائین نگه داشت و با حرکت موس به سمت جلو وعقب صفحه بالا و پائین بره  ممنونم ارتون خدا نگهدار

guest.png?1

...

  • آدرس نظر
  • جمعه ۱۰ اسفند ۹۷
  • ۱۶:۲۲

یه پیشنهاد : به ... شما آهنگ راجبش نگید را اگه داری که هیچ و اگه ندارید دانلود کنید و گوش کنید (تو تنهائی ویا ماشین یا با هندرزفری) فکر کنم مال علی یاسینی باشه .آهنگ خوبیه برای گوش دادن و خصوصا برای فکر کردن درمورد چیزهائی که میگه (منظورم متن آهنگ هستش ).

guest.png?1

انتظار

  • آدرس نظر
  • شنبه ۱۱ اسفند ۹۷
  • ۱۱:۰۴

با سلام به دوستان . این آهنگی که گفتید عالی بود واقعا هم متنش حرف دل من بود و هم شاید حرف دل خیلی از دوستاان دیگه "شایدم خود نویسنده پست" منم از اون آقا متشکرم / چون منم هم قانع شدم در مورد سوالی که کرده بودم درمورد نابغه ودانشمندان و مخالف اون راهکارها / و راهنمائیهاتونم خیلی خوب بود و با بیان ساده و خصوصا در مورد موارد مثال هم میزنید و اگه کسی نفهمید منظور را با مثال کاملا متوجه میشه  / و به قول خودتون میشه پستی را که دوست ندارید نخونید یا همونموقع پست نگذارید که حرف ناخواسته بزنید و اینطوری حرف و بحثی هم نمیشه و بازم ممنون درمورد همه چیز . / دوست گرامی... شما هم پست بگذارید و خداحافظی دردی را دوا نمیکنه و بازم به قول اون اقا با بقیه دوست بشید و مثل او جواب بدید و درمورد پستها نظر بدید و یا چیزی به فکرتون میرسه که کمکی هست بگید و لجبازی هم بگذارید کنار بچه که نیستید که به خاطر پستی خداحافظی کنید و این نظر من بود و ناراحت نشید و منم اشتباه کردم تو پستی گفتم پست... را حذف کنید و... باید صبورانه تر حرف میزدم . خدا نگهدار دوستان

guest.png?1

98

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۲ اسفند ۹۷
  • ۲۲:۴۷

عشق جز دروغ نیس خدا نکند کسی عشق در وجودش بمیرد منظور تمام عشق هاست 

guest.png?1

آناهیت

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۱۳ اسفند ۹۷
  • ۰۹:۴۱

سلام  خیلی کار خوبی کردید اومدید من بابت حرفهای قبلم ازتون عذر میخوام . به گفته همون آقا نباید همونموقع که پست را میخونم پست بگذارم و صبورانه تر پست بگذارم نه عجولانه . و اون آقا هم یکباره پستهاش را حذف کرد دلیلش را خودش بهتر میدونه ولی بعضی پستهاشون به نظرم باقی میموند خوب بود . به هرحال هرکس صلاح کار خودش را بهتر میدونه . خدا نگهدار

guest.png?1

انتظار

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۱۳ اسفند ۹۷
  • ۱۲:۵۳

guest.png?1

.

  • آدرس نظر
  • چهارشنبه ۱۵ اسفند ۹۷
  • ۲۱:۱۴

با سلام ؛ چند پستی که گذاشته شده بود را دیدم و خیلی خوشحال شدم !! و از برادرمون هم ممنونم !!!! ببینید اینجا تمام دوستان (و خودمن) آدمهای بدی نیستن که بخوایم زود قضاوت کنیم . فقط نیاز به یه تلنگر بود که درمورد چیزی که میگن یه خورده فکر کنن و شرایط پست گذار را موقع گذاشتن پستش درک کنن ، همین !!!! یه بار هم قبلا پیش اومده بود که دوستان خیلی اعصابشون بهم ریخته بود و هرکسی به طرف  مقابل چیزی میگفت و یکی میگفت اینها تقصیر اون آقاست که اعصاب همه به هم ریخته که رفته با دانشجو دوست شده و یکی میگفت باعثش بد صحبت کردن اون یکیه و... !! ولی اونموقع آقای نجفی یه پست گذاشت و دیدیم که یهو تمام جروبحثها خاتمه پیدا کرد!!! و به خواهر گرامی هم بگم که ، من پستهام را حذف نکردم وشاید کسی درخواست حذف پستها را داده (چون مثلا درموردش صحبت کردم ) یا مدیر سایت اینطور صلاح دونسته و...!! و به نظرم اصلا باید حذف میشدن ، چون هم خارج از موضوع بودن وهم مطلبی داخلشون نبود که بخواد به دردکسی بخوره (به دردکسی هم میخورد تو اونمدت خونده بود) و از همه مهمتر اینکه دوتا از دوستان پستهاشون را حذف کردن و پستهای من همه افتادن پشت سرهم !! یعنی وقتی نگاه میکردی فقط پستهای من بود!! به هرحال به هر دلیلی که حذف شدن از مدیر محترم تشکر میکنم !! و امروز اومدم فقط بابت تشکر از دوستان و صحبت خاص دیگه ای ندارم به جز اینکه پست آخر نوشته زنها موجودات حساسی هستن و.... ." درست،  ولی کاش یه خورده ازمردها هم میگفتید !! منظورم اینه فقط زنها حساسن و نیاز به درک و واحترام دارن و مردها باید فقط زنها که خیلی هم حساسن را درک کنن (و بقیه صحبتهاشون )؟؟؟!!! نیاز به جواب برای من نیست ، چون نمیخونم !!! گفتم نمیخونم هم واقعا نمیخونم (چون دلایل خودم را دارم) فقط خواستم یادآوری کنم سنجیده تر صحبت کنن!!! و یک چیز از همسرشون خواستن میشه 1- درک 2- محبت 3- احترام 4 - برآورده کردن نیاز جنسی 5 - روحی 6- عاطفی و... " و اگه کوچکترین مورد از همسرش ببینه ........ ! و مردها هم حتما آفریده شدن برای فراهم کردن این نیازهای زنها و خودشون هم اتفاقی براشون بیفته ، خب بیفته ، چون فقط اینجا زنها مهم واصل قضیه هستن !!! ناراحت نشید چون همونطور که گفتم منظورم سنجیده تر صحبت کردن بود اونم نه جوون، یکی که ازدواج کرده پس انتظار بیشتری ازش میره (مثلا دوطرف را میگفتید نه فقط زنها اینگونه ان و مردها بادمجان دور قاب) جواب بدید راهم گفتم نمیخونم چون جوابتونا پیشاپیش میدونم و نیاز نمیبینم که بخوام بخونم ولی دوستان خودشون میدونن . (گفتم مختص من جواب ندید) و تعجب هم نکنید از اینگونه صحبت کردنم چون غیر ناپختگی که گفتم ، دردآور حرف زدن.چون زن هست که مرد را روانی میکنه و همچنین بلعکس . ولی ایشون فقط هم وغمشون خانم هست و بس که درک بشه. دقیقا دست روی نقطه ای گذاشتن که انحراف داخلش زیاده . و اینجا بیشتر جوون هستن و ازدواج نکردن و نباید راحت بیان و از س ک س صحبت کنن . موفق باشید

guest.png?1

.

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۱۶ اسفند ۹۷
  • ۱۲:۳۶

guest.png?1

انتظار

  • آدرس نظر
  • پنجشنبه ۱۶ اسفند ۹۷
  • ۱۶:۲۲

سلام . به نظرم خوب پستی بود و خوب جواب داده شد. چون حرف دل خیلی از خانمها اینجا گفته شد و خیلی هم ساده و روان گفتن و این یکی از مسائلی بود که حتی خودم باهاش درگیر فکری داشتم . و بعضی مواقع بهش فکر میکردم و وقتی پست برادرمون را خوندم میخواستم من هم چیزهائی بگم ولی گذاشتم برای بعد یعنی نتونستم که چطور وچگونه بیان کنم ولی الان دیدم که  این آقا اومده جارو کرده و رفته . یعنی حتی چیزی هم که من بعضی وقتا بهش فکر میکردم را هم گفته "منظورم اگه ازدواج نکنم آخرش چی میشه " یعنی دقیقا مسئله همین بود البته اینم از نظر من . الان سن ازدواج مردها شده حدود 40 .45 و خانمها هم که 30.35 واز اونموقع به بعد فکر کنم خواستگار برای خاانمها کمتر میشه والبته خیلیها هم که داریم میبینیم از خانمها که بالای 40هستن و ازدواج میکنن ولی به هرحال جواب کاملی از برادرمون بود و خوب هم گفتن . چون خانمها بی وفا و فراموش کردن عشقشون و اینها نیست شرایطشون نمیگذاره بخوان تو خونه بمونن در حد آقایان و خانواده هم تا حدی اجازه میده که خواستگار ها رو رد کرد ولی به سنی که رسید دیگه فکر نکنم دختر زورش به خانواده اش برسه و البته منم دارم کلی میگم و خیلی ها را داریم که با وجود خواستگار زیاد ازدواج نمیکنن و شاید دلیلش همین عشق قدیمی به کسی باشه و اینم بگم سن ازدواج تو شهرها و روستاهای مختلف باهم فرق میکنه ونظرم کلی  بود که گفتم . و سوالی هم داشتم که اگه دوست داشتن برادرمون جواب بدن . سوالم اینه که آیا شما از کسی مشاوره میگیرید درمورد خانمها. با توجه به همین پست و پستهای قبلتون میگم . آخه اطلاعاتتون خیلی خوبه .  و مورد دیگه شما فکر کنم کلا در مورد س کلا خیلی حساسید .یکی اونموقع که اون آقا با دانشجو دوست بود و اسم س آورد گفتید پستشونا نخوندید و الان هم پست یکی دیگه . و به نظرم این خیلی خوبه که اینطور هستید و با توجه به این دورو زمونه خیلی رعایت میکنید و براتون عادی نیست و از کلمه اش هم متنفرید. و میشه فهمید که وقتی میگفتید دستم به دستش نمیخورد غلو نبود . بازم ممنون ازتون و خدا نگهدار دوستان باشه

guest.png?1

؟؟؟؟؟

  • آدرس نظر
  • جمعه ۱۷ اسفند ۹۷
  • ۰۰:۴۴

guest.png?1

انتظار

  • آدرس نظر
  • جمعه ۱۷ اسفند ۹۷
  • ۰۹:۴۸

سلام . شما اصلا کجائید . فکر کنم تو هوا صحبت میکنید . کدوم مشاوره کدوم آقایون و اصلان من این وسط کجای کارم ؟ اصلا کی من صحبت کردم . آقایون دیگه کدومن بگید من هم ببینمشون . یک آقائی فقط در این مورد صحبت کردن و اگه با دقت بیشتری بخونید هم میبینید که اصلا مشاوره ای درکار نبوده و مشاوره ندادن پستشون انتقادی بوده نه مشاوره ای . از گذاشتن چنین پستی انتقاد کرده و تا بحال که چیری نگفتم ولی الان میگم که با قسمت آخر پستشون کاملا موافقم " منظورم همون س هستش" و شما باید محترمانه تر صحبت کنید شما اینجا درمورد اون یک نفر صحبت نمیکنید طوریدارید صحبت میکنید که مخاطب شما اینجا کل دوستان اینجاس . و ضمنا بگم که .. اصلا ولش کن فکر نکنم بتونم با شما صحبت کنم شما درست میگید اما دقیقتر پستها را بخون که همه را قاطی نکنید خدا نگهدار 

guest.png?1

آناهیت

  • آدرس نظر
  • جمعه ۱۷ اسفند ۹۷
  • ۱۶:۱۷

سلام من هم موافقم اصلا جای این پست اینجا نیست اینجا افراد بیشتر مجردن و نه اینکه بخوان بدونن چه موقع نیاز ج ن س ی و روحی و عاطفی زن از همسرش کی برآورده میشه ویا دل همسرش باهاشه یا نه . و یا در حین س چه اتفاقی می افته یا نمی افته / قسمتهائی از این سایت هست برای گفتن این مطالب به اونجا رجوع کنید و مطلبتونا بگذارید الان تو تمام این پستها این پست واقعا تکه و مشابهی نداره .اگه مشابه داره تاریخ وساعتش را بگید تا من هم بخونم . این سایت که شامل فقط این قسمت نمیشه که شما مطلبتونا آوردید اینجا / فکر نکنم فهمیدنش اینقدرها هم سخت باشه . و در پست دومتون چرا به قول اون خواهرمون بقیه را قاطی ماجرا کردید هیچ کس به جز اون آقا ازاین پست شما انتقاد نکرد و یک کلمه هم حرف نزد و انتقاد اون آقا هم به نظرم به جا بود. ولی شما همه را جمع بستید آقایان و خانمها و خانم .../ لطفا پارازیت وسط پستها نندازید تازه از بگو مگو بیرون اومدیم .

guest.png?1

؟؟؟؟؟

  • آدرس نظر
  • شنبه ۱۸ اسفند ۹۷
  • ۰۷:۲۶

guest.png?1

یه نصیحت

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۱۹ اسفند ۹۷
  • ۱۱:۱۹

هیچ وقت نباید فراموش کرد که ازدواج و این دنیا فقط یه امتحانه اینکه بعدا هر اتفاقی بیفته خواست خداست اگر تو نیت ازدواج گناه نکیم با احساسات کسی بازی نکنیم وارد زندگی کسی نشیم که بعدا البته به ناحق نه به حق خیانت نکیم یا پسش نزنیم خدا کسی رو میزاره که مگه خدا عشق محبت .... نیافریده پس خدا حتما هگه مه راست باشیم والدین ما راست باشن نون حلال باشه هیچ وقت ازدواجمان بی عشق نخواهد بود مثلا پسری یه دختری رو میخواد پدر ومادر به ناحق ناحق نمی زارن واین گناه قریبان ازدواج اون پسر میگیره یا اگه دختر داشته باشن دخترش سرنوشتش مثل اون دختری میشه که قبلا پدر ومادرش همون کار رو باهاش کردن هیچ چیزی بی علت نیست راز اصلی خیلی اتفاقها به اعمال خود ما برمی گرده مگر نه این یه چیز طبیعیه که پدران مادران ما قبلا قبل از ازدواج .... و فراموش هم کردن

guest.png?1

انتظار

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۲۱ اسفند ۹۷
  • ۰۸:۵۸

سلام . پیشاپیش عید نوروز را به تمامی دوستان و مدیر محترم سایت تبریک میگم انشاله سال خوبی برای تمامی عزیزان باشه . پست یکی از دوستان را خوندم "پست یه نصیحت" اماهیچی ازش نفهمیدم خصوصا 3.4 خط اولش را . خواهشا طوری بنویسید که بقیه هم بفهمن . باتشکر ازتون . ودرمورد آقای ایوب بگم برادرعزیز پستهاتون خیلی منفیه . و واقعا آدم دلش میگیره خودتون هم میدونید که هم من و هم دوستان دیگه به اندازه کافی زندگیمون جهنم هست وبا پستهای شما آدم خیلی بدتر میشه . باز نمیخوام مثال بزنم ولی فکر کنم لازم باشه که بگم . خودتون دیدید و از اول هم در جریان اون آقا بودید ولی واقعا خودتون قضاوت کنید پست میگذاره منفی نمیده حتی به قول خودش دردش بیشتر ازمن و شماست و کسی از دلش خبر نداره ولی اینجا صحبت میکنه وحتی شوخی هم میکنه . البته نظر شما محترمه و اینی که میگید را درک میکنم ولی منظورم بقیه هم واقعا "یکیش خودمن  " دلشون بیشتر میگیره .و اینم میدونم که درد دلتونا میگید و حالتون بد هستش  نظرمن این بود  و دیگه هم که فکر نمیکنم لازم باشه بگم از صحبتهام برداشت بد نکنید و یا روی منظور حرفی نزدم و.. چون این مدت خودتون دیدید که همه شما را دوست دارن وخصوصا بتونیم از تجربه و صحبتهاتون استفاده کنیم. انشاله که بهتر بیشید و خدا به همه دوستان آرامش بده . خدا نگهدار دوستان باشه

guest.png?1

کارو

  • آدرس نظر
  • شنبه ۲۵ اسفند ۹۷
  • ۱۰:۱۶

این صفحه شده انتقادات و پیشنهادات

guest.png?1

!!!!!!!

  • آدرس نظر
  • شنبه ۲۵ اسفند ۹۷
  • ۱۷:۲۴

دوست گرامی فکر نکنم بد باشه دوستان هم از حال هم باخبر باشن و هم کمی دردو دل کنن و در مورد موضوع اصلی هم درست میگید پست بگذارن خوبه ولی فکر نمیکنید اگه پستها مشکل داشت مدیر سایت یا تائید نمیکردن یا تذکر میدادن " نمیگم از موضوع خارج بشیم ولی چند پست هم لابلای پستها فکر نکنم به جائی بخوره و اگه کسی هم در مورد موضوع اصلی نظر یا سوال یا هرچیز دیگه داره خب میاد میگه و پست میگذاره ولی نمیدونم شمااز کی اینجا اومدید اما دوستان بیشتر همدیگه را میشناسنو واقعا وقتی که صفحه بسته شده بود همه دوست داشتن از احوالات دیگردوستان باخبر بشن و مدیر سایت هم لطف کردن و خودتونم میبینیدکه پستهائی که از موضوع خارج هستن خودبخود بعد مدتی حذف میشن "مدیرحذف میکنه" وقتی این قسمت بسته شده بود من خودم روزی چند باربه این قسمت سر میزدم و دوستان دیگم را اگه پستهاشونا خونده باشید همه همین کار را بارها کردن . حالا مدیر سایت برای دلخوشی ما این قسمت را باز گذاشته شما لطفا و خواهشا به خودت نگیر و اگه درمورد موضوع اصلی حرف داری خوب بزن ما هم سروپا گوشیم و خیلی هم خوشحال میشیم . اما کاش به جای گفتن صفحه انتقادات و پیشنهادات میگفتید صفحه دردودل ویا دوستانی که واقعا نگران همدیگه میشن و اینو واقعا دارم میگم که نگران همدیگه میشن و با آه هرکدامشون بقیه دوستان براش کامنت میگذارن فقط الان یه خورده کمتر شده چون مبنا را براین قرار دادن که تو کار هم دخالت نکنن ولی همدیگه را دوست دارن.

guest.png?1

.

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۲۶ اسفند ۹۷
  • ۱۲:۵۴

باسلام ،  میخواستم به دوستان بگم قرار چند روز دیگه برم پابوس امام رضا(ع) و این پست را هم چند روز جلو تر گذاشتم که بعضی از دوستان که دیرتر به سایت سر میزنن بتونن پست را ببینن !! اگه قسمت شد و به سلامت رسیدم و هواپیما به کوهی چیزی برخورد نکرد،(جدی نگفتم !! خدا کنه اگه اتفاقی هم برای کسی بخواد بیفته تو این راهها باشه) از طرف دوستان  نایب الزیاره میشم و برای هرکدام ازشما دوستان ، خصوصا کسانی که باهاشون در پستها در ارتباط بودم (طبق همون نامهای اصلی و مستعارتون"خصوصا ..   ...   ......) وآقای نجفی ، دو رکعت نماز میخونم(این دو رکعت نماز که گفتم "برای هر کدام جداگانه "گردن من!!) برای هرچی که میخواهید دعا کنید و نیت کنیدو من هم دو رکعت نماز را میخونم (همراه دعا) !! انشاالله که همه حاجتشونا بگیرن!! ضمنا هر موقع دیدید حالتون خوبه و با روز دیگه فرق میکنه ، مطمعن باشید همون موقع هست که تو حرم اسمتون اومده و کسی یادتون کرده !!! پیشاپیش سال نو را به همگی تبریک میگم . موفق باشید

guest.png?1

کارو

  • آدرس نظر
  • يكشنبه ۲۶ اسفند ۹۷
  • ۱۲:۵۹

شما اول بیا با اسم خودت پست بذار بعد انتقاد کن

guest.png?1

به همه دوستان

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۲۷ اسفند ۹۷
  • ۰۲:۰۳

guest.png?1

به همه دوستان به مدیر محترم

  • آدرس نظر
  • دوشنبه ۲۷ اسفند ۹۷
  • ۱۹:۴۵

-UQSRq78hau4D2E3DdGAzflPoLc%3D

guest.png?1

انتظار

  • آدرس نظر
  • سه شنبه ۲۸ اسفند ۹۷
  • ۱۰:۳۰

سلام  خواهر به همه دوستان " یعنی این پست آخر دوشنبه 27 اسفند را شما ننوشتید ؟ آخه یه پست هم قبلا گفته بودید شما ننوشتید " پست 11 آبان 97 را میگم !

نظر شما تائید خواهد شد اگر عاری از توهین، تحقیر، تهمت، تمسخر، شایعه پراکنی و نظرات گمراه کننده باشد . لطفا در مورد موضوع اصلی پست نظر دهید و برای بحث های جدید ، سوال یا مطلب جداگانه ارسال بفرمائید، برای مطالعه سایر شرایط تائید نظر، از صفحه "قوانین تائید نظرات کاربران در خانواده برتر" بازدید بفرمائید .
نظراتی که خصوصی ارسال میشوند قابلیت نمایش عمومی (در این صفحه) را ندارند

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟




ارسال نظر

نام


ایمیل


نظر