۲۷-شهريور-۱۳۹۱, ۰۳:۲۷ عصر |
RE: دخالت ها و فضولی های خانواده همسر عروسی اردیبهشت 93  تالار: عالیییییییییییییییییییییییییی اتليه خیلی عاللللللللللللیییییییییییی ارايشگاه لی لی سعادت آباد خیلی خیلی عاللللللللللللیییییی و واقعا راضی بودم لباس عروس خوب (زیپ لباس پاره شد و مجبور شدم بدوزمش) |
۶-مهر-۱۳۹۱, ۰۲:۲۹ صبح |
RE: دخالت ها و فضولی های خانواده همسر مادرشوهر منم اوایل خیلی فضول بود اما انقدر در حقش مهربونی کردم انقققد صبوووووووری کردم تا بعد یه سال الان از دخترش براش عزیز تر شدم.اخه میدونین بنده خدا ذاتا ادم بدی نبود چون من با پسرش دوس بودم فک میکرد ازون سلیطه هام که به زور خودمو انداختم.اما الان انقد احتراممو داره که خدا میدونه.خدارووو ششکر
|
۲۲-مهر-۱۳۹۱, ۱۱:۱۳ صبح (آخرین تغییر در این ارسال: ۲۲-مهر-۱۳۹۱ ۱۱:۱۳ صبح توسط سوگلی.) |
RE: دخالت ها و فضولی های خانواده همسر
بچه ها من هنوز سره زندگیه خودم نرفتم اما یه مدته حس میکنم برادر شوهر مجردم که 2 سالم از منو شوشو بزرگتره داره تو زندگیمون دخالت میکنه نا محسوسه اما حس میکنم :
هــــــــی تــــــــــــو ! |
۲۳-مهر-۱۳۹۱, ۰۴:۵۰ عصر (آخرین تغییر در این ارسال: ۲۳-مهر-۱۳۹۱ ۰۶:۳۵ عصر توسط ariii.) |
RE: دخالت ها و فضولی های خانواده همسر آخی سوگلی مهربونه برادر شوهرت،خودتو بذار جای جاریت،چه قدر خوشحال میشه،اون خواسته کمک کنه بهتون،اشکال نداره،دیدتو عوض کن و مثبت نگاه کن به قضیه،خانواده ها با هم فرق دارن،شاید تو خانواده اونا مرسومه این قضیه،من عقدم تو محضر بود،جشنی نداشتیم،برادر شوهر مجرد من که از شوهرم بزرگتر بود یه نیم سکه بهمون کادو داد،الانم مطمینم واسه عروسی یه کادو خوب میده،همه خانواده ها مثل هم نیستند |
۲۴-مهر-۱۳۹۱, ۱۲:۱۹ عصر (آخرین تغییر در این ارسال: ۲۴-مهر-۱۳۹۱ ۱۲:۲۰ عصر توسط سوگلی.) |
RE: دخالت ها و فضولی های خانواده همسر (۲۳-مهر-۱۳۹۱ ۰۴:۵۰ عصر)ariii نوشته است: آخی سوگلی مهربونه برادر شوهرت،خودتو بذار جای جاریت،چه قدر خوشحال میشه،اون خواسته کمک کنه بهتون،اشکال نداره،دیدتو عوض کن و مثبت نگاه کن به قضیه،خانواده ها با هم فرق دارن،شاید تو خانواده اونا مرسومه این قضیه،من عقدم تو محضر بود،جشنی نداشتیم،برادر شوهر مجرد من که از شوهرم بزرگتر بود یه نیم سکه بهمون کادو داد،الانم مطمینم واسه عروسی یه کادو خوب میده،همه خانواده ها مثل هم نیستند خیلی مهربونه و احساسه مسئولیتش بالاست-فوق العاده هم خوش سلیقه است- همسرمم که بیکار بود واسم هفته ای به شارژ میفرستاد ازدواج نکردنشم به خاطره احساسه مسئولیت زیادشه که از پدر مادر پیرش مراقبت کنه-آشپزیم خودش میکنه دفعه اولم که رفتم خونشون خودش رفته بود واسم یه گردنبنده خیلیییی خوشگل خریده بود مام عقده مون محضری بود خانواده همسرمم اصلا نبودند چون مسیرشون دور بود قرار شد واسه عقد قبله عروسی بیان برادر شوهرم خیلی در تلاشه یه عروسیم واسم تو شهره خودشون با خرجه خودش بگیره هفته بعد از عقدمون 2 تا کارتون بزرگ بلور طرح کریستال خریده بود میوه خوری پارچو لیوانو...... اولش عصبانی شدم چون میخواستم همه چیم با سلیقه خودم باشه اما بازشون که کردم خیلی خوشگل بودند از این کارش یه ذره ناراحت شده بودم-ولی راست میگی اگر مثبت نگاه کنم خیلیم مشگله بزرگی نیست ممنون دوستم  مشگلاته بچه هارو هم که خوندم دیدم واقعا مشگله خودم در برابر اونا هیچی نیست
هــــــــی تــــــــــــو ! |
۲۴-مهر-۱۳۹۱, ۰۱:۲۲ عصر |
RE: دخالت ها و فضولی های خانواده همسر این اصلا مشکل نیست،برادر شوهرت مثل یه پدر دلسوز میمونه،قدرشو بدون و بهش احترام بذار |
۲۵-مهر-۱۳۹۱, ۰۹:۰۶ صبح (آخرین تغییر در این ارسال: ۲۵-مهر-۱۳۹۱ ۰۹:۲۱ صبح توسط goli topoli.) |
RE: دخالت ها و فضولی های خانواده همسر (۱۵-تير-۱۳۹۱ ۰۹:۰۳ عصر)آبشار نوشته است: کسی هست که با فامیلا مشکل داشته باشه؟ عزیزم منم شرایطم مثل شماست من با زن دایی همسری این مشکلو دارم تازه موقع اعلام شدن نتایج ارشد برادر شوهرمو شیر کرده بود با کپی شناسنامه ای که برای وام گرفتن به مادر شوهرم داده بودم رفته بودن تو سایت دیده بودن قبول نشدم به همه گفته بودن  آقا من اینقدر گریه کردم  ولی حالا میخوام به یه طریقی بهش بفهمونم که کار اشتباهی کرده و کپی شناسنامم ازشون پس بگیرم  دوس جونا چه طوری این کارو بکنم کمکم کنید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خدایا یه کار خوب برا همسرم از غیب بفرست زود زود |
۲۵-مهر-۱۳۹۱, ۱۰:۴۹ صبح |
RE: دخالت ها و فضولی های خانواده همسر بچه ها خواهرم میگه مادر شوهر بازی و خواهر شوهر بازی واسه بعده عروسیمه میگه الان پادشاهیته درسته؟ اخه من خیلی بی زبونم اصلا نمیتونم چیزی میگنو جواب بدم خدارو شکر تاحالا هم همو 2 بار بیشترم ندیدیم چیزیم نگفتن از الان غصه گرفتتم وای فکره عروسیمو که میکنم سکته میزنم شوهرم میگه مامانم اینا کجا برن بعده عروسی اخه ما 3 ساله عقدیم تا حالا نباید فکرشو میکردند فکر کن همون شب پاشن بیان خونه منه بیپچاره-تا حالا نه پسر داشتند نه داداش الان همه شدند فامیل گفتم ما خودمونم اون شب خونمون نمیریم یه هتلی چیزی میریم که میخوام استراحت کنم واسه پا تختیه فردا
هــــــــی تــــــــــــو ! |