موضوعات وبسایت : اجتماعی خانواده

مشاوره مشکلات زناشویی

نویسنده : سمیرا | زمان انتشار : 29 بهمن 1398 ساعت 23:58

سلام علیکم مشاور عزیز امید دارم که دارای صحت کامل برخوردار باشید من دو سال میشه که ازدواج کردم و با فامیل شوهرم توی یه خانه زندگی میکردیم بعد ازدواج خیلی زود حامله شدم و روز های خیلی بدی را با خانواده شوهرم سپری کردم شوهرم مرا لت و کوب میکرد زمان بارداری و خشویم که عمه ام است هر باری که میدید شوهرم با من دعوا داره منو میگفت از خانه ام بیرون شو مه را تیله میکرد تمام کار خونه شون رو میکردم و بازم شوهرم میگفت تو چیزی نمیکنی می گفتم بار دار هستم و من کارمو میکنم خوب طفلک وقتی به دنیا آمد منو عملیات کردن که خیلی برام مشکل بود بعد از آن تا چند روز شیر داشتم وقتی پسرمو شیر میدادم میومدن طفلم را میگرفتن وقتی شیرم خشک شد شوهرم منو توهین میکرد که تو چی قسم زن هستی شیر نداری عملیات شدی دیگران خانم شان نرمال میباشد بعدا فهمیدیم که طفلم شنوایش مشکل داره ۵۰ در صد نمیتانه بشنوه خیلی قلبم شکست و شوهرم میگفت شکر بکش که من بالایت زن نگرفتم چون طفل کر دادی برایم طفلم ۱ ساله که شد بار دوم حامله شدم و ۳ ماه حامله هستم حالا من برای شوهرم گفتم که یه خونه از خود داشته باشیم چون یه اطاق داشتم و خیلی برام خورد بود خوب همه با من دعوا کردن شوهرم خیلی با من دعوا کرد تمام شان خوب به یه شکلی جدا شدیم روزی که کوچ کردم من تنها وسایل اطاقم را داشتم با یه فرش کوچک یه لحاف با دو بالشت خوب فردای روز کوچ کردن ما ننویم پسر ۱۰ ساله خود را فرستاد که آنجا بخاب چون میخاست با شوهر خود شب را تنها بگذرانه و طفل دیگه خود را خانه ایورم فرستاد خوب ۱۰ شب بود و برای شوهرم از دیگر گفته بودم که پسرم شیر نداره باید بیاری شوهرم خواهر زاده خود را گرفت و رفت براش بازار پسرم گریه میکرد و برایش آب میدادم و شوهرم رفته بود که برای خواهر زادش چیزای را ک ه خوش داره بگیره برای مادرش زنگ زد که من لحاف ندارم برای پسرت گفت منو غرض نیست پیدا کن خوب رفت خانه خسرم و براش لحاف آورد وقتی آمد براش گفتم که طفلم گریه داره چرا دیر کردی بازار زیر خانه است با من دعوا کرد که سمت شو من یه تار موی خواهر زاده ام را به ۱۰۰ دانه تو نمیدم و تا دیر شب نشست با پسر ۱۰ ساله گیم بازی میکرد من از سر ازدواج تا حالا خواب میبینم روزی را که شوهرم به من محبت و توجه بده خوب آن روز گذشت شنبه و ۱شنبه شد باز هم از ۳ طفل ننویم میگه شب خانه شما میباشیم شوهرم را گفتم من لحاف ندارم چی کنم حال قبلا من تکیه خود را به اون دادم و من حامله هستم به استراحت ضرورت دارم خوب شوهرم برد همه شون را به خانه شون هفته بعدی باز هم چنین شد خوب به یه شکلی تیر کردم خود را چون باید پاک کاری خون ام را میکردم من هنوزم با همون یه فرش ماندم چون هیچ چیز تا حالا نگرفتیم شوهرم پول نداره خوب خانم ایورم چنین حالت داره مگر وقتی اطفال میپرسند از خانم ایورم اون میگه از عموی تان بپرسید بعد عمویش میگه نه من نمیخوام شما خونه خود باشید بعد از من هیچ نمی پرسند و به شوهرم میگه میایم میگه خوب وقتی که میایند یه عالم گندگی میکنند و من با حاملگی خود و طفل ۱ ساله ام به پاک کاری مشغول میشوم و بعضی وقت برای شوهرم میگم که اگر ماه یک بار بخوابند اینجا از طرف شب من چیزی نمیگم ولی هر هفته نمیشه من میخوام با تو وقت بگذرانم و از خود وار دارم برام چیزی نگفت ولی روز بعدی که من کمپل خشویم را دوباره فرستاده بودم چون فکر کردم کار دارند شوهرم اند بهانه گیری کرد منو لت و کوب کرد و امروز که مادر آمد با پدری بالای من قهر شدند که چرا لحاف را فرستادی اطفال هر هفته میایند میخوابند اینجا خوب من چیزی نگفتم بعدا با شوهرم گفتم ببین خواهرت همه فامیل و اطفال هفته ۳ تا ۴ روز اینجا میایند و شب رخصتی هر هفته اطفال میایند گفتم لطفا تو با اطفال بگو که روزانه به فرقی نداره ولی شبانه هر هفته من چگونه نگهداری کنم از خود خانواده دارن بجای که با ما باشه به خانواده خود باشه چون طول هفته درس هستن باید با خانواده خود وقت بگذرونن شوهرم بالایم قهر شد میگه من با اونا مشکل ندارم حتا هر شب باشم تو مشکل داری برو پیش روی همگی برای شون بگو گفتم فامیل تو است اگه تو خوب بگویی درک میکنند اگر من بگذرم خفه میشن گفتم باز تو با اطفال سخن میزنی با بزرگا نی و با من دعوا کرد و حتی یه بار دیگه ای پسر انقدر غذا خورد که مریض شد ۳ شب من تا صبح براش نشستیم و دستمال روی پیشانیش میذاشتم شوهرم خوابشو کرد برای مادرش که زنگ زد میگه من خوابم خوب میشه خوب بچه ترش بسیار بالا بود من ترسیدم ولی مادرش در خونه خود بود و خونه اش یه بلاک پاینن است خوب من در این حالت چی کنم لطفا رهنمایم کنید مادر و پدرم با من نیست در دیگه کشور است من با وجود در یه کشور پیشرفته زندگی میکنم ولی ظلم را تحمل کردم شوهرم خیلی منو درد داده ولی من خیلی دوستش دارم من در کانادا زندگی میکنم ولی هنوزم با جنجال های روبرو هستم که در دهات کسی با اون روبرو نیست

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟




ارسال نظر

نام


ایمیل


نظر