عضویت: 1391/05/10
تعداد پست: 364
7 سال
5 ماهه می گه کمرم درد می گیره
همسر عزیزم.بدون گذرنامه از خیالم عبور خواهی کرد،مهربانیت را مرزی نیست …********
دختر و پسر گلم شما بزرگترین هدیه خداوند به زندگیمان بودید.خدایا شکرت.
عضویت: 1391/01/29
تعداد پست: 710
عزیزم ما زنیم باید بپذیریم که ما جنس لطیف تریم، ما اونقدر باید لطافت به خرج بدیم تا زمختی و خشنی اونا رو تعدیل کنیم، چاره ای نیست، باور کن من هر شب به زور هم که شده خودم رو تو بغل شوهرم جا میکنم و تو بغلش میخوابم ، من ١٠ شب میرم تو بغلش دیگه شب یازدهم نمیرم و بهش میگم بغلم نمیکنی تا آقا به خودش زحمت میده یه بغل و ماچ ما رو بکنه بس که مغرور و غده، اما من کوتاه نمیام و بازهم همین کارها رو تکرار میکنم چون اگه منم قرار باشه کم بیارم چیزی از زندگی زناشویی نمیمونه و فقط هم خونه میشیم
عضویت: 1390/06/25
تعداد پست: 4078
به نظر من همین که از هم جدا میخوابین خودش باعث سردی بینتون میشه
عضویت: 1391/05/13
تعداد پست: 1024
شادی جان توام زمین بخواب
به کوچه ای رسیدم که پیرمردی از آن خارج می شد؛
به من گفت: نرو که بن بسته! گوش نکردم، رفتم.
وقتی برگشتم و به سر کوچه رسیدم؛ پیر شده بودم!!!
عضویت: 1391/05/13
تعداد پست: 1024
منم شوهرم رو تخت نمیخوابه میگه تلویزیون میخوابیدم اما این باعث سردیمون شد
به کوچه ای رسیدم که پیرمردی از آن خارج می شد؛
به من گفت: نرو که بن بسته! گوش نکردم، رفتم.
وقتی برگشتم و به سر کوچه رسیدم؛ پیر شده بودم!!!
969
عضویت: 1391/01/29
تعداد پست: 710
شادی جان به نظر من که تخت رو ول کن و یه مدت برو پیشش رو زمین بخواب، من خیلی بدم میاد زن و شوهر پیش هم نخوابن اصلا دق میکنم شوهرم پیشم نخوابه واسه همین شده رو سنگ سرد هم بخوابم پیش شوهرم میخوابم، هرچند که الان آقا برای ادب کردن من بیرون اتاق خوابیده و من شادم چون با پسرم راحت رو تخت میخوابیم
عضویت: 1391/05/13
تعداد پست: 1024
تازه یه اختلاف شدیدی که باهم داریم اون کاملان گرمایی ومن کاملا سرمایی خیلی مشکل شده برامون
به کوچه ای رسیدم که پیرمردی از آن خارج می شد؛
به من گفت: نرو که بن بسته! گوش نکردم، رفتم.
وقتی برگشتم و به سر کوچه رسیدم؛ پیر شده بودم!!!
عضویت: 1391/05/10
تعداد پست: 364
یکی دوبار بغلش کردم اما زود می گه چقدر بدنت داغه و من می فهمم نباید این کار را بکنم
شایدم چون 14 سال اختلاف سنی داریم این جوریه
نمی دونم
همسر عزیزم.بدون گذرنامه از خیالم عبور خواهی کرد،مهربانیت را مرزی نیست …********
دختر و پسر گلم شما بزرگترین هدیه خداوند به زندگیمان بودید.خدایا شکرت.
عضویت: 1391/05/13
تعداد پست: 1024
شادی
به کوچه ای رسیدم که پیرمردی از آن خارج می شد؛
به من گفت: نرو که بن بسته! گوش نکردم، رفتم.
وقتی برگشتم و به سر کوچه رسیدم؛ پیر شده بودم!!!
عضویت: 1391/05/13
تعداد پست: 1024
14 سال ؟زیاد نیست
به کوچه ای رسیدم که پیرمردی از آن خارج می شد؛
به من گفت: نرو که بن بسته! گوش نکردم، رفتم.
وقتی برگشتم و به سر کوچه رسیدم؛ پیر شده بودم!!!
978
عضویت: 1391/05/10
تعداد پست: 364
بجه ها من خیلی عاطفیم
دارم دیونه می شم
زندگیم داره تباه می شه
پس کی خوش باشم
مگه من چقدر دیگه زنده ام
خیلی تو فکر طلاقم
نمیدونم چکار کنم
همسر عزیزم.بدون گذرنامه از خیالم عبور خواهی کرد،مهربانیت را مرزی نیست …********
دختر و پسر گلم شما بزرگترین هدیه خداوند به زندگیمان بودید.خدایا شکرت.
عضویت: 1391/05/10
تعداد پست: 364
می دونم زیاده
هیچکس از خانوادم با ازدواج ما موافق نبودند.خودم کردم که لعنت بر خودم باد
همسر عزیزم.بدون گذرنامه از خیالم عبور خواهی کرد،مهربانیت را مرزی نیست …********
دختر و پسر گلم شما بزرگترین هدیه خداوند به زندگیمان بودید.خدایا شکرت.
عضویت: 1391/01/29
تعداد پست: 710
نمیدونم والا شادی جان اما کوتاه نیا اونقدر محبت کن تا بالاخره یه عکس العملی نشون بده، منم بعضی وقتها که شوهرم رو بغل میکردم بهم میگفت چقدر پاهات داغه منم پاهام رو ازش فاصله میدادم یا مثلا میگفت چقدر داغی منم میگفتم ااااااا واقعا داغم؟ بعد یه ماچش میکردم و از بغلش میومدم بیرون و میخوابیدم، اما الان دیگه خیلی وقته نمیگه یا من سرد شدم یا بالاخره اونو از رو بردم
عضویت: 1392/02/08
تعداد پست: 2068
خدارو شکر شوشو من خیلیییییییی دوسم داره تا خودمو لوس میکنم دورم میگرده مثل پروانه البته اولا اینجوری نبود خودم اینجوریش کردم
عضویت: 1392/02/25
تعداد پست: 6176
منم قبلا همسرم نمیومد تواتاق همش جلو تلویزیون بود اما انقد نق زدم اومد تواتاق
959
عضویت: 1392/02/08
تعداد پست: 2068
من شوشوم میگه یلی داغی منم میگم مردم ارزوی زن hot دارن
عضویت: 1391/05/13
تعداد پست: 1024
شادی جان میتونم بپرسم چرا انتخاب کردی همسرتو دوست بودید؟
به کوچه ای رسیدم که پیرمردی از آن خارج می شد؛
به من گفت: نرو که بن بسته! گوش نکردم، رفتم.
وقتی برگشتم و به سر کوچه رسیدم؛ پیر شده بودم!!!
عضویت: 1391/05/13
تعداد پست: 1024
من یخم
دست میزنم شوشو دو متر میپره هوا
به کوچه ای رسیدم که پیرمردی از آن خارج می شد؛
به من گفت: نرو که بن بسته! گوش نکردم، رفتم.
وقتی برگشتم و به سر کوچه رسیدم؛ پیر شده بودم!!!
عضویت: 1392/02/25
تعداد پست: 6176
شادی جون شما بزرگتری یا همسرت؟البته اگه دوست داری جواب بده جواب ندی ناراحت نمیشم
عضویت: 1391/01/29
تعداد پست: 710
میدونم سخته میدونم به غرور آدم بر میخوره وقتی تو ذوق آدم میزنن اما تو به این فکر کن که برای استحکام زندگیت برای خودت داری این کارها رو میکنی، من شوهرم کوه غروره اما من واقعا غرورم رو گذاشتم کنار هرچند که خارج از زندگیه زناشویی واقعا آدم مغروری هستم
974