موضوعات وبسایت : اجتماعی خانواده

شعر عشق در یک نگاه

نویسنده : محمد پارسایی | زمان انتشار : 05 تیر 1398 ساعت 12:45

سفره خالی...

یاد دارم در غروبی سرد      میگذشت از کوچه ما دوره گرد

داد میزد کهنه قالی میخرم       دست دوم جنس عالی میخرم

کاسه و ظرف سفالی میخرم     گر نداری کوزه خالی میخرم 

اشک در چشمان بابا حلقه بست     عاقبت آهی کشید بغضش شکست

اول ماه است و نان در سفره نیست     ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟

بوی نان تازه هوشش برده بود       اتفاقآ مادرم هم روزه بود

خواهرم با چادرش بیرون دوید        گفت آقا سفره خالی میخرید؟

+

نوشته شده در دوشنبه ۱۳۹۰/۰۴/۱۳ ساعت 20:58 توسط **نــا بخــشـــــــوده**  | 

...!!


معبودم سکوتم را از صداي تنهاييم بدان ..

نميخوانم و نميگويم چون درونم هيچ بوده و تو آمدي برايم قصه هايي از عشق سراييدي و به من قصه باران آموختي ميداني قصه باران قصه شستن غمهاست و درون انسانها پر از غم و تنهايي است ونگاهم به باران تو افتاد و ناگهان تمام تنهاييم را فراموش کردم و به تو و داشتن تو ميبالم تنهاتر از يک برگ با باد شاديها محجورم درآبهاي سرور آور تابستان آرام ميرانم

به او بگویید دوستش دارم، به او که گل همیشه بهارمن است، به او که قشنگترین بهانه برای بودن من است وبه او که عشق جاودانه من است

کاش زندگی شعر بود تا برایش یک دنیا شعر می سرودم تا با آهنگش در خلوت بی کسی هایش هیچوقت تنها نماند کاش زندگی قصه بود تا برایش یک دریا قصه می گفتم تا همسفر با ماهیهای آزاد همیشه اقیانوس خوشبختی را پیدا کند

یادگارهای سبز سالهای بهار افشان تیک تیک لحظه های دور از تو و عبور غریبانه ترین چکاوک های عاشق...

مسافر! انتقام غریبی است رفتنت!!

+

نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۹۰/۰۳/۲۶ ساعت 15:32 توسط **نــا بخــشـــــــوده**  | 

يادمان باشد...


يادمان باشد از امروز جفايي نکنيم ***


گر که در خويش شکستيم صدايي نکنيم ؛ خود بتازيم به هر درد که از دوست رسد *** بهرِ بهبود ولي فکر دوايي نکنيم ؛ جاي پرداخت به خود بر دگران انديشيم *** شِکوه از غير، خطا هست خطايي نکنيم ؛ ياور خويش بدانيم خداياران را *** جز به ياران ِ خدادوست وفايي نکنيم ؛ يادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند *** طلب عشق ز هر بي سر و پايي نکنيم ؛ گر که دلتنگ از اين فصل ِ غريبانه شديم *** تا بهاران نرسيده است هوايي نکنيم ؛ گِله هرگز نبُود شيوه ي دلسوختگان *** با غم خويش بسازيم و شفايي نکنيم ؛ يادمان باشد اگر شاخه گلي را چيديم *** وقت پرپر شدنش ساز و نوايي نکنيم ؛ پر پروانه شکستن هنر انسان نيست *** گر شکستيم ز غفلت من و مايي نکنيم ؛ و به هنگام نيايش سرسجاده ي عشق *** جز براي دل محبوب دعايي نکنيم ؛ مهرباني صفت بارز عشاق خداست *** يادمان باشد از اين کار اِبايي نکنيم ...

+

نوشته شده در سه شنبه ۱۳۹۰/۰۲/۲۷ ساعت 18:19 توسط **نــا بخــشـــــــوده**  | 

تقصیر از ما نیست...

             غریب است دوست داشتن. وعجیب تر از آن است دوست داشته شدن...

وقتی می‌دانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد ...

ونفس‌ها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده ؛ به بازیش می‌گیریم

هر چه او عاشق‌تر ، ما سرخوش‌تر،هر چه او دل نازک‌تر ، ما بی رحم ‌تر ...

تقصیر از ما نیست ؛ تمامی قصه های عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شده‌اند...

                                                                                 "دکتر شریعتی"

+

نوشته شده در سه شنبه ۱۳۹۰/۰۲/۲۷ ساعت 1:56 توسط **نــا بخــشـــــــوده**  | 

دیگر ملالی نیست..!!


دیگر ملالی نیست

جز نداشتنت.نخواستنت.راندنت.باختنت.رفتنت.نماندنت

با او و هزاران اوی دیگر بودنت

بدون مکث پاسخ منفی دادنت

و عشقی نیست جز عشق به چشمان ناز تا ابد روشنت

این را برایت نوشته بودم باز هم مینویسم:

هر ستاره شبی است که از تو دورم.آسمان چه پر ستاره است...!!

+

نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۸۹/۱۱/۰۷ ساعت 17:27 توسط **نــا بخــشـــــــوده**  | 

زندگی بافتن یک قالیست...!!!

زندگی بافتن یک قالیست


نه همان نقش و نگاری که خودت میخواهی

نقشه را اوست که تعیین کرده

تو در این بین فقط میبافی

نقشه را خوب ببین

نکند اخر کار.

قالی زندگی ات را نخرند...!!

+

نوشته شده در سه شنبه ۱۳۸۹/۰۶/۱۶ ساعت 2:10 توسط **نــا بخــشـــــــوده**  | 

عاشقی هم دردی هست!!!

سال ها می گذرد

و من از پنجره بیداری

کوچه یاد تو را می نگرم

می پویم

و چنان آرامم

که کسی فکر نکرد

زیر خاکستر آرامش من

چه هیاهویی هست...

عاشقی هم دردی هست!!!

و من از لحظه دیدار تو می دانستم

که به این درد

شبی

خواهم مرد...

+

نوشته شده در شنبه ۱۳۸۹/۰۵/۰۹ ساعت 20:39 توسط **نــا بخــشـــــــوده**  | 

باغچه کوچک ما ..!!

*تو به من خنديدي و نمي دانستي

من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم

باغبان از پي من تند دويد

سيب را دست تو ديد

غضب آلود به من كرد نگاه

سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك

و تو رفتي و هنوز،

سالهاست كه در گوش من آرام آرام

خش خش گام های تو تكرار كنان مي دهد آزارم

و من انديشه كنان غرق در اين پندارم

كه چرا باغچه كوچك ما سيب نداشت

 .  .  .  .  .  .  .  .  .  .

من به تو خنديدم

چون كه مي دانستم

تو به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدي

پدرم از پي تو تند دويد

و نمي دانستي باغبان باغچه همسايه

پدر پير من است

من به تو خنديدم

تا كه با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم

بغض چشمان تو ليك لرزه انداخت به دستان من و

سيب دندان زده از دست من افتاد به خاك

دل من گفت: برو

چون نمي خواست به خاطر بسپارد گريه تلخ تو را ...

و من رفتم و هنوز سالهاست كه در ذهن من آرام آرام

حيرت و بغض تو تكرار كنان

مي دهد آزارم

و من انديشه كنان غرق در اين پندارم

كه چه مي شد اگر باغچه خانه ما سيب نداشت...!!!

+

نوشته شده در جمعه ۱۳۸۹/۰۳/۰۷ ساعت 22:30 توسط **نــا بخــشـــــــوده**  | 

برای کسی مینویسم که هنوز صدایش برایم ترانه ای نا آشناست...!!

دلم برای کسی تنگ می شود که دست هایم هنوز گرمی دستانش را در نیافته است

قلبم برای کسی می تپد که چشم هایم هنوز راز چشمانش را ندانسته است

خاطراتم به یاد کسی محو می شود که هنوز نگاهم برق امیدم را بر نینگیخته است

خلوتم به یاد کسی پر می شود که هنوز نامش بر زبان صمیمی نیامده است

سکوتم به یاد کسی شکسته است که هنوز صدایش برایم ترانه ای نا آشناست...!!

+

نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۸۹/۰۱/۱۸ ساعت 0:5 توسط **نــا بخــشـــــــوده**  | 

ناز دانۀ من!

در حجم خالی حضورت،

تمام لحظه ها را آجری

و از هر آجری ديواری ساختم.

هوايی برای نفس کشيدن نيست

و گامهای زيادی تا فاصله ...

ناز دانۀ من!

اگر حجم ثانيه‌ها امانت دادند، بدان:

به اندازه تمام انتظارها، بی قرارت بوده‌ام ...!!!

+

نوشته شده در یکشنبه ۱۳۸۸/۱۱/۱۱ ساعت 23:6 توسط **نــا بخــشـــــــوده**  | 

حلالم کن...!!!

حلالم کن اگر دوری اگر دورم..

اگر با گریه میخندم ..

حلالم کن که مجبورم ..

بگو عادت کنم بی توکه میدونی ، نمیتونم..

که میدونی نفس هامو به دیدار تو مدیونم...!!!

+

نوشته شده در جمعه ۱۳۸۸/۰۹/۲۰ ساعت 2:1 توسط **نــا بخــشـــــــوده**  | 

بگذار پیش از این ها بمیرم. . . !!!

بگذار بمیرم...!!!

بگذار بمیرم، پیش از اینکه نگاه هایمان با هم غریبه شوند!

پیش از این که دست هایمان از گرمای عشق بگریزند!

پیش از این که دل هایمان از تپیدن بماند!

پیش از این که چشم هایمان مانده ی جاده های انتظار شوند!

پیش از اینکه در بی تو بودن لحظه هایم نیست شوم!

بگذار پیش از این ها بمیرم. . . !!!

+

نوشته شده در شنبه ۱۳۸۸/۰۶/۱۴ ساعت 22:35 توسط **نــا بخــشـــــــوده**  | 

براي همه‌ي آنهايي كه بي تقصيرند...

 براي همه‌ي آنهايي كه بي تقصيرند...

                    تقديم به چشمهايي كه در راه ماندند و دلهايي كه آنها را راندند..

                   تقديم به اشكهايي كه غرورشان شكست وعهدهايي كه كسي آنهارا نبست.

    زندگي شيبي‌ ست، عشق سيبي ‌ست، و واي بر حال آنكه در عشق پايبند نظم و ترتيبي‌ ست.

                                                                    و اما تو

                                         اگر اتفاقي که نبايد بيفتد افتاد تنها برايت مي نويسم

                                                 خودت خواستي ، تقصير من نبود...!!!

+

نوشته شده در دوشنبه ۱۳۸۸/۰۶/۰۲ ساعت 0:11 توسط **نــا بخــشـــــــوده**  | 

خاك را تجربه كردن زیباست..!!!

خاك را تجربه كردن زیباست...

زندگی را، مرگ را، هذیان را...

و در اندیشه رخوتناكی كه ازل را به ابد،

كه جهان را به عدم، و من سیر شده از خود را به تو پیوند میداد،

غوطه خوردن زیباست...

شاید اینجا .....

آنجا..

درپناه دودی كه مه آلودترین روز جهان در پس اوست...

بتوان مرگی دید...

كه شقایق ها هم ، گلها هم، زندگی هم......

محو زیبایی بی حد و حسابش باشند.

و من آن روز چنین مرگی را به صد آغازو به صد زیبایی و به هر آنچه

كه دوستش دارم......

نتوانم بخشید ...!!!


+

نوشته شده در یکشنبه ۱۳۸۸/۰۳/۱۰ ساعت 16:3 توسط **نــا بخــشـــــــوده**  | 

خدا رو ميخوام...!!!

خدا رو ميخوام نه واسه اينکه ازش چيزي بخوام

 خدا رو ميخوام نه واسه مشکل و حل غصّه هام

خدا رو دوس دارم نه واسه جهنّم و بهشت    

 خدا رو دوس دارم ولي نه واسه زيبا و زشت

خدا رو ميخوام نه واسه خودم که باشم يا برم    

خدا رو ميخوام نه واسه روزاي تلخ آخرم

خدا رو ميخوام نه واسه سکّه و سکو يا مقام  

خدا رو ميخوام که فقط تورو نگهداره برام


خدا رو دوس دارم واسه اينکه تورو بهم داده  

خدا رو دوس دارم چون عاشق بودنو يادم داده

خدا رو دوس دارم چون عاشقا رو خيلي دوس داره   

 خدا رو دوس دارم چون عاشقو تنها نميزاره


خدا رو دوس دارم واسه اينکه حواسش با منه 

خدا رو دوس دارم آخه هميشه لبخند ميزنه

خدا رو دوس دارم واسه اينکه منو تو با هميم

خدا رو دوس دارم که ميدونه ما عاشقه هميم...!!!

+

نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۸۸/۰۲/۲۳ ساعت 1:3 توسط **نــا بخــشـــــــوده**  | 

باران...!!!

وای باران

باران

شیشه پنجره را باران شست

از دل من اما

-چه کسی نقش تورا خواهد شست؟

آسمان سربی رنگ

من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ

می پرد مرغ نگاهم تا دور

وای باران

باران

پر مرغان نگاهم را شست!

خواب رویای فراموشیهاست

خواب را دریابم

که در آن دولت خاموشیهاست

من شکوفایی گلهای امیدم را در رویاها می بینم

و ندایی که به من می گوید

گرچه شب تاریک است

دل قوی دار

سحر نزدیک است..!

دل من در دل شب

خواب پروانه شدن می بیند

مهر در صبحدمان داس به دست

خرمن خواب مرا می چیند

آسمان ها آبی

-پر مرغان صداقت آبیست-

دیده در آینه صبح تو را می بیند

از گریبان تو صبح صادق

می گشاید پر و بال

تو گل سرخ منی

تو گل یاسمنی

تو چنان شبنم پاک سحری؟

-نه

از آن پاکتری

تو بهاری؟

-نه

-بهاران از توست

از تو می گیرد وام

هر بهار این همه زیبایی را

هوس باغ و بهارانم نیست

ای بهین باغ و بهارانم تو!

+

نوشته شده در شنبه ۱۳۸۸/۰۱/۲۹ ساعت 18:13 توسط **نــا بخــشـــــــوده**  | 

چقدر سخته...


چقدر سخته که عشقت روبروت باشه نتوني هم صداش باشي

چقدر سخته که يک دنيا بها باشي نتوني که رها باشي

چقدر سخته...

چقدر سخته که باروني بشي هر شب نتوني اسمون باشي

چقدر سخته که زندوني بموني بي درو ديوار نتوني همزبون باشي

چقدر سخته...

چه بد بخته قنا ري که بخونه امّا روياش حس بيرونه

چه بد بخته گلي که مونده تو  گلدون غمش يک قطره بارونه

چه بد بخته قنا ري که بخونه امّا روياش حس بيرونه

چقدر سخته که چشمات رنگه غم باشه ولي ظاهر پر از خنده

چقدر سخته که عشقت اسمون باشه ولي آسون بگن چنده

چقدر سخته کلامت ساده پر پر شه نتوني ناجيِِــش باشي

چقدرسخته که رفتن راه آخر شه نتوني راهيــش باشي

چقدر سخته تو خونت عين مهمون شي بپوسي دست ويرون شي

چقد سخته دلت پر باشه ساکت شي ولي تو سينه داغون شي

چقد سخته که يک دنيا صدا باشي ولي از صحنه خوندن جدا باشي

چقد سخته که نزديک خدا باشي ولي غرق ادا باشي

چه بد بخته قنا ري که بخونه امّا روياش حس بيرونه

چه بد بخته گلي که مونده تو  گلدون غمش يک قطره بارونه

چه بد بخته قنا ري که بخونه امّا روياش حس بيرونه

+

نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۸۸/۰۱/۲۷ ساعت 23:47 توسط **نــا بخــشـــــــوده**  | 

ستاره هم از پیشمون رفت...!!!

دفتر خاطراتمو   هر شب ورق ميزنم...

اسم تو تو هر صفحشه   مي خونم و ميشکنم...

خالکوبي کردم اسمتو   روي تمام بدنم...

تا باورت شه اونيکه   هر لحظه يادته منم...


هر کي مي پرسه حالمو   ميگم همه چيز عاليه   هيچکي نميدونه چقدر جاي تو اينجا خاليه...!!!

حالا ميفهمم خالي يعني چه حس و حالي...


خالي يعني بي تو   بي تو يعني خالي...!!!

فکر ميکنم نبودنت عادي ميشه   فردا برام فردا مياد   باز ميبينم هيچي بجز تو نمي خوام...

با هيچکي حرف نميزنم هيچ جکي خنده دار نيست  بعد هر زمستوني معلومه که بهار نيست...!!!

هر کي مي پرسه حالمو   ميگم همه چيز عاليه   هيچکي نميدونه چقدر جاي تو اينجا خاليه...!!!

حالا ميفهمم خالي يعني چه حس و حالي...


خالي يعني بي تو   بي تو يعني خالي...!!!

«بخواب ستاره آرومه آروم دیگه صدای هیشکی اذیتت نمیکنه»

+

نوشته شده در یکشنبه ۱۳۸۸/۰۱/۲۳ ساعت 16:59 توسط **نــا بخــشـــــــوده**  | 

براي تو مي نويسم ...

براي تو مي نويسم براي مهرباني چشمانت

  براي صميميتي که در کلامت موج مي زند

  براي تو مي نويسم

  براي لبخند شيريني که روي لبانت نقش مي بندد

  و براي نهال مهري که در سينه پرمهرت مي رويد

  فقط براي تو مي نويسم

  که صدايت زيباترين ترانه هستي است

  و براي نامت که پراز رازورمز زيبايي است

  فقط براي تو مي نويسم ...

+

نوشته شده در سه شنبه ۱۳۸۷/۱۲/۲۰ ساعت 19:40 توسط **نــا بخــشـــــــوده**  | 

به تو نزدیکترم...!!!

" به تو نزدیکترم

می دانم یکی دو روز دیگر باز سوی تو می آیم

و هنوز

بسیار از ذره ای

دوستت دارم

گوش کن

گریه های من برای عشق

نیست

بــــــــرای رفتنست

اینک این من

صدای مــردن ستاره هاست

و این صدای رفتن تو

تنهاترم می کند .

+

نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۸۷/۱۲/۰۷ ساعت 17:3 توسط **نــا بخــشـــــــوده**  | 

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟




ارسال نظر

نام


ایمیل


نظر