کار سختی است که بر گردن من نهاده شده؛ آمدهام اينجا ـ خانه خوابگرد ـ تا خبر بدی بدهم.
مادر خوب رضای عزيز فوت کرد.امروز ظهر خبر رسيد و ساعتی قبل خوابگرد برای آخرين خداحافظی با مادر مهربانش از تهران رفت.
از درگاه حق، طلب آمرزش برای مادر، و صبر برای فرزند دارم.
ـ دامون
۰۰:۲۸
۱۳۸۳/۰۱/۳۰
از ملک جهان جمله خوبان همه رفتند....
اگر مرگ یک عدالت ( ظلم ) به سویه نبود.، کشیدن بار ان غیر ممکن بود....
همه رهرو این راهیم ....زود یا دیر....خوشا به انکه از آغوش پر مهر
فرزندان و عزیزان به سوی جاودانگی پرواز می کند...
سید رضای عزیز ، عمق غمزدگیت را می فهمیم....برای آن عزیز رفته
آمرزش و برای تو شکیبائی مسئلت داریم.......یاران تو در گذ رگاه
۰۱:۳۳
۱۳۸۳/۰۱/۳۰
گريهم گرفت.. خيلی متاسفم.. وقتی صفحه خوابگرد رو باز میکردم انتظار اين نوشته رو نداشتم:(
مگه کمی زمان بگذره که تحملش کمی آسونبشه.. نداشتن مادر خيلی سخته:(( تنها کسی که آدم رو با همه بديهاش دوست داره مادره...مادر!!!
تسليت میگم خوابگرد جان!
۰۸:۵۰ ۱۳۸۳/۰۱/۳۰
همواره اينجا را می خواندم و بدون گذاشتن نظری لذت می بردم و می رفتم اما امروز ... امروز روزی ديگر است.
باغبان گر چند روزی صحبت گل بايدش
بر جفای خار هجران صبر بلبل بايدش
پاينده باشی.
۱۰:۱۷ ۱۳۸۳/۰۱/۳۰
سلام آقای شکراللهی
من صميمانه با شما همدردی می کنم...
واقعا متاثر شدم..
۱۰:۳۹ ۱۳۸۳/۰۱/۳۰
ای کاش یکی از آرزوهای ما این باشه:
<انا لنا و انا الیه راجعون>
آقای شکر اللهی صمصیمانه فوت مادر گرامیتان را به شما و خانواده محترمتان تسلیت عرض میکنم.
۱۴:۴۶ ۱۳۸۳/۰۱/۳۰
کامم از تلخی غم چون زهر گشت ؛ آقای شکراللهی
صميمانه تسليت ميگو يم . بعد از خواندن متنی که دامون نگاشته بود اين چند بيت از حافظ را زير لب زمزمه کردم: حيفست طا يری چو ن تو در خاکدان غم
ز اينجا به آشيان وفا مي فرستمت در راه عشق مرحله قرب و بعد نيست ميبنمت عيان و دعا می فرستمت هر صبح و شام قافله ای از دعا خير
در صحبت شمال و صبا ميفرستمت ای غايب از نظر
که شدی همنشين دل ميگو يمت و دعا و ثنا
مي فرستمت ساقی بيا که هاتف غيبم به مژده گفت
با درد صبر کن که دوا ميفرستمت
۲۰:۱۸
۱۳۸۳/۰۱/۳۰
چه فايده ای دارد که يک نفر بيشتر حرف های تکراري را تکرار کند؟
چه فايده ای دارد که در کار خدا دخالت کنيم یا به همدیگر دروغ تحویل بدهیم؟
چه فایده ای دارد که سرنوشت را به رخ هم بکشیم یا برای هم دعا کنیم؟
آقای شکراللهی چه فایده ای دارد به شما تسلیت بگویم
۰۳:۲۸ ۱۳۸۳/۰۱/۳۱
مادر قشنگ ترین کلمه است و عزیز ترین کس.
تسلیت من را پذیرا باشید.
علی ن
۱۱:۳۹ ۱۳۸۳/۰۱/۳۱
رضای عزيز!
از صميم قلب تسليت میگوييم.
بیشک او زنی خوشبخت بوده است... داشتن فرزندی چون تو موهبت کمی نيست!
۲۳:۳۶ ۱۳۸۳/۰۱/۳۱
انا لله و انا اليه راجعون
آقا رضا تسليت عرض مي كنم و لي ما در برگرداندن امانت زمين و خداوند تسليم هستيم .
انشا الله به حق امام رضا سر سفره بي بي دو عالم ميهمان باشند و رحمت الهي شامل حال مادرتان.
۰۰:۰۹ ۱۳۸۳/۰۲/۰۲
دوست عزيز جناب آقاي شکر اللهي!
ما هم در غمت شريکيم.
براي شما و خانواده محترم ، شکيبايي آرزو ميکنم.
روحش شاد و يادش گرامي
۲۳:۲۶
۱۳۸۳/۰۲/۰۲
در آخرين ديدارمان از رنجی که مادر عزيزتان برای غلبه بر بيماری خود ميکشد با اندوه و آه بسيار گفتی.
اشک و آهت می داد از هجر مادر آگهی
می گداخت سینه ات را داغ آن سرو سهی
خدايش بيامرزاد.
۰۱:۳۵ ۱۳۸۳/۰۲/۰۳
آقای شکرالهی عزیز.
بعد از اين در عمق نگاه تو هم می توان آن غم سنگین را ديد.
ما را در غم خود شريک بدان.
۱۰:۴۷
۱۳۸۳/۰۲/۰۳
دوست عزيز
انسان آفريده شدتا روزی مرگ را پذيرا باشد
همچنان که نور تاريکی را و روز شب را
زندگی را گزيری و مرگ را گريزی نيست
غمتان را بزرگ ميدارم
و زمستان آن را آرزو دارم
۰۵:۵۷
۱۳۸۳/۰۲/۰۴
سلام!
زندگی صحنه يکتايی هنرمندی ماست. هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود. صحنه پايسته بجاست. خرم آن نغمه که مردم بسپارند به ياد. تسليت ميگم.
موفق باشی.
۱۱:۴۷ ۱۳۸۳/۰۲/۰۵
همیشه کابوس زندگی من از دست دادن مادرم است .
میدانم هیچ تسلیتی تسلی خاطر شما نخواهد بود
بنابراین روح آن مرحوم شاد و خاطرات با او بودن برای شما هیشه زنده .
۰۲:۳۴ ۱۳۸۳/۰۲/۰۶
دوست خوبم:
سيد رضا شکراللهی عزيز..
اميدوارم که من و دوستانم را هم در غم خودت شريک بدانی. نمی دانم چرا از وقتی که مادرت را به تهران آوردی فکر می کردم که چنين روزی هم برسد به هر حال برای آمرزش روحش دعا می کنم و از حضرت دوست برای تو طلب صبر می کنم ....
۰۲:۱۱ ۱۳۸۳/۰۲/۰۷
رضا جان سلام...
کاش همدردی، دردی دوا می کرد...می دانم نمی کند...
تسليت. روحش شاد و قرين رحمت
با مهر
نيما
۱۴:۵۴ ۱۳۸۳/۰۲/۰۷
اقای شکرالهی برای ان مادر عزيز طلب رحمت و برای شما صبر و بردباری از خدا خواستارم .
اميدوارم که در ادامه زندگی هميشه شادو پيروز باشيد
ما را در غم خود شريک بدانيد
۲۱:۳۴ ۱۳۸۳/۰۲/۰۷
رضا جان سلام
خدا مادرت و همه ما را غرق رحمت کنه
ميبخشی که اين قدر دير با خبر شدم
صفحهی قبل | صفحهی بعد