موضوعات وبسایت : اجتماعی خانواده

شعر حافظ در مورد توکل به خدا

نویسنده : علیرضا | زمان انتشار : 05 تیر 1398 ساعت 12:46

توکل، ثمره معرفت

معرفت پروردگار، چراغی است که چون در قلبی فروزان شد، با آثار و نشانه هایی همراه خواهد بود. توکل بر خداوند یکی از آنهاست. آن گاه که بنده در شناخت خداوند بدانجا می رسد که جریان هستی را مقهور اراده او می بیند و حتی جریان سیل ها و جوی ها و افتادن برگ ها را نیز مشروط به اذن حق تعالی می داند، بی درنگ دست از اعتماد و توکل بر اسباب دنیوی می کشد و با تمام وجود به سوی پروردگارش روی می آورد و او را علت اصلی برآوردن حاجت ها و آرزوهای خویش می داند.

مولانای بلخی در بیان قدرت و اراده نافذ و بی رقیب خداوند در جهان هستی می گوید:

سیل و جوها بر مراد او روند اختران زان سان که خواهد آن شوند
زندگی و مرگ، سرهنگان او بر مراد او روانه کوبه کو
هیچ دندانی نخندد در جهان بی رضا و امر آن فرمان روان
هیچ برگی درنیفتد از درخت بی قضا و حکم آن سلطان بخت
در زمین و آسمان ها ذره ای پر نجنباند نگردد پره ای

مولوی پس از ذکر این بیت ها که حاکی از معرفت والای او به پروردگار است، در مقام گذر از عالم اسباب و توجه به مسبب الاسباب و توکل بر او چنین می سراید:

آن خبیری که نشد غافل زکار آن گرامی پادشاه و کردگار
گر بسوزد باغت، انگورت دهد در میان ماتمی، سورت دهد
آن شل بی دست را دستی دهد کان غم ها را دل مستی دهد
چون که بی آتش مرا گرمی رسد راضی ام گر آتش ما را کشد

و سرانجام چنین می گوید:

آن که بیند او مسبب را عیان کی نهد دل بر سبب های جهان
از مسبب هر که نابینا بود بسته اسباب این دنیا بود

خواجه نصیرالدین طوسی رحمه الله نیز در این زمینه سخن شیوایی دارد که نقل آن خالی از لطف نیست. وی در ذیل بحث توکل و اینکه «توکل، واگذاشتن امور به خداوند و خرسند بودن از تقدیرات اوست»، خرسندی و توکل را ثمره شناخت پروردگار می داند و می گوید:

خرسندی بنده به آنچه خدا کند و سازد، به آن حاصل شود که تأمل کند در حال گذشته خود که اول، بی خبر او را در وجود آورد و چندین حکمت در آفرینش او پیدا کرد که به همه عمر خود، هزار یکِ آن را نتواند شناخت و او را بپرورانید و از اندرون و بیرون و کارهایی که بدان توانست بودن و به آن، از نقصان به کمال توانست رسیدن، بی التماس و مصلحت دید او بساخت. تا بداند آنچه در آینده خواهد بود، هم خواهد ساخت و از تقدیرات و ارادات او بیرون نخواهد بود. پس، بر او تعالی اعتماد کند و اضطراب در باقی نکند و او را یقین حاصل شود که آنچه باید ساخت، خدای تعالی سازد؛ چه: هرکه از غیر خداوند، انقطاع حاصل کند، خداوند تمام مخارج و امور زندگی او را کفایت کرده و از راهی که به گمانش نمی رسد، رزق او را تأمین خواهد کرد.

پیام متن:

1. اراده نافذ خداوند، در سراسر جهان هستی؛

2. توکل بر خدا، از ثمره های شناخت خداوند.

راز اعتماد نکردن کامل به اسباب دنیوی

بی گمان، برای رسیدن به هدف ها و مقصدها، باید از راه های خاص آن وارد شد، یعنی از وسایل و اسباب دنیوی مدد جست که در روایتی از امام صادق علیه السلام چنین آمده است:

خداوند ابا دارد از اینکه امور را جز از طریق اسباب آن فراهم آورد. از این رو، برای هر چیزی، سببی و برای هر سببی، گشایشی قرار داده است.

اما ناگفته نماند معنای این سخن، چنین نیست که آدمی یک سره به اسباب این دنیا روی آورد و به آنها اعتماد کامل کند؛ زیرا بسیاری از مواقع، تأثیر سبب ها از میان می رود و آدمی را در راه رسیدن به مقصودش ناکام می گذارد. چه بسا از به کارگیری ابزارهای دنیوی نتیجه هایی به دست می آیند که هرگز با آن اسباب، تناسب و تشابهی ندارند. به تعبیر مولوی، «از اسباب کین، مهر می روید و در آتش، ابراهیم پرورش می یابد و آنچه موجب بیم است، سبب ایمنی روح می شود»:

آن گمان انگیز را سازد یقین مهرها رویاند از اسباب کین
پرورد در آتش ابراهیم را ایمنی روح سازد بیم را

آن گاه مولانا با اظهار حیرت از «سبب سوزی» و از کار افتادن سبب ها و در مقام بی اطلاعی محض از این گونه امور پیچیده در نظام هستی، همانند یک انسان سودا زده و نامتعادل و چون یک سوفسطایی، چنین می گوید:

از سبب سوزی اش من سودایی ام در خیالاتش چو سوفسطایی ام

باری، ما از بسیاری نیروهای مؤثر در این جهان غافلیم. همچنین بر همه هدف ها و تدبیرهای خداوند، آگاهی نداریم. هیچ فرد یا جمعی نمی تواند ثمربخشی تلاش های خود را تضمین کند و مطمئن باشد که با برنامه ریزی، به هدف های خود خواهد رسید. ای بسا در آینده ای نامعلوم، سیل رخ دادهای پیش بینی ناپذیر، بذر تلاش هایمان را بشوید و با خود ببرد.

شمس الدین مولانا، در مقام توجه به این نکته با چند مثال بیان می دارد که بسیاری وقت ها ممکن است سکنجبین که به اعتقاد پزشکان قدیم، موجب کاهش صفرا در بدن آدمی می شود، افزایش صفرا را در پی داشته باشد یا روغن بادام سبب خشکی شود یا هلیله که نام میوه ای است، خاصیت ملیّن بودن را از دست بدهد و آب، همانند نفت آتش به بار آورد. وی در این باره سروده است:

از قضا سرکنگبین، صفرا فزود روغن بادام، خشکی می نمود
از هلیله، قبض شد، اطلاق رفت آب آتش را مدد شد همچو نفت

حاصل سخن آنکه، اعتمادناپذیری سبب های دنیوی، جایگاه توکل به خداوند را عالی تر می کند و نقش آن را در زندگی آدمی، مهم تر و ارزشمندتر می نماید.

پیام متن:

1. اعتمادناپذیری اسباب دنیوی؛

2. منزلت عالی تر توکل، در سایه ناکارآمدی سبب های مادی در بسیاری از وقت ها.

توکل به غیر خداوند، عامل گرفتاری های آدمی

انسان ها برای دست یابی به هدف ها و آرزوهایشان، از یاری عوامل دنیوی ناگزیرند تا راه رسیدن به مقصود، برایشان هموار شود. از طرفی همه مخلوقات، به طور ذاتی فقیرند و از خود چیزی ندارند و تا خداوند نخواهد، هیچ اثری از آنها نمایان نخواهد شد.

در چنین احوالی، صواب آن است که توجه و توکل اصلی انسان به آفریننده اسباب باشد و در هیچ حال، حتی آن هنگام که از سبب کمک و عنایت می جوید، از خالق خویش غفلت نکند. مولانا می گوید:

با حضور آفتاب باکمال رهنمایی جستن از شمع و ذُبال

بی گمان، ترک ادب باشد زمکفر نعمت باشد و فعل هو

همچنین فراموش کردن پروردگار و روی آوردن به غیر او، نه تنها موجب می شود که آدمی، تهی دست و فقیر بازگردد، بلکه گرفتاری هایی نیز گریبان او را خواهد گرفت. از سروده های مولوی در این باره چنین است:

استعانت جستن از غیر خدا مرد را بی شک فزاید ابتلا
خواهش دل در طریق اولیاء کفر باشد جستن از غیر خدا

وی در دفتر ششم مثنوی، با اشاره به داستان حضرت یوسف علیه السلام و ماجرای زندانی شدن او، می گوید:

حتی پیامبری چون یوسف علیه السلام ، آن گاه که یک لحظه غفلت می کند و برای رهایی خویش، به هم سلولی خود متوسل می شود تا نزد عزیز مصر از او وساطت به عمل آورد، از طرف پروردگارش تنبیه می شود و چند سال دیگر در زندان باقی می ماند. همو می سراید:

پس جزای آن که دید او را معین ماند یوسف حبس در بضع سنین

زین گنه که آمد از آن نیکوخصالماند در زندان ز داور چند سال

که چه تقصیر آمد از خورشید دادتا تو چون خفاش رفتی در سواد

پس ادب کردش بدین جرم اوستادکه مساز از چوب پوسیده عماد

در روایتی از امام صادق علیه السلام می خوانیم که خدای تعالی فرمود:

به عزت و جلالم سوگند، آرزوی هرکس را که به غیر من امید بندد، به نومیدی قطع می کنم. او در گرفتاری ها به غیر من آرزو می بندد، در صورتی که رفع گرفتاری ها به دست من است و درِ خانه غیر مرا می کوبد، با آنکه کلیدهای همه درهای بسته نزد من است. کیست که در گرفتاری های خود، به من امید بندد و من امیدش را قطع کرده باشم؟ کیست که در کارهای بزرگش به من امیدوار گشته و من امیدش را از خود بریده باشم؟!

بیا بیا که نیابی چو ما دگر یاری چو ما به هر دو جهان خود کجاست دلداری
بیا بیا و به هر سوی روزگار مبر که نیست نقد تو را غیر من خریداری
به غیر خدمت من که مشارق شادی است ندید خلق و نبیند ز شادی آثاری
تو همچو وادی خشکی و من ابر بارانی تو همچو خرابی و من همچو معماری
به پای جانب آن کس برو که پایت داد بدو نگر به دو دیده که داد دیداری

پیام متن:

1. آن که به غیر خدا توکل کند، گرفتار خواهد شد؛

2. آن که بر خداوند توکل کرد، ناامید برنخواهد گشت.

منافات نداشتن توکل به خداوند با تلاش

توکل کردن به خداوند، آدمی را به قدرت و علم و حکمت بی انتهای پروردگار جهان پیوند می دهد و او را به مسیر امدادهای غیبی خداوند می کشاند که برای انسان، بهره های فراوان مادی و معنوی به دنبال خواهد داشت.

اصلی ترین پیام توکل این است که تکیه گاه اصلی و اعتماد کامل انسان، تنها باید به آفریدگارش باشد و در عین حال که از اسباب دنیوی مدد می گیرد، همه سبب های مادی را مقهور قدرت الهی بداند و بر این اصل آگاه باشد که آنها بنابر مشیت خداوند در خدمت آدمی اند. در این صورت توکل بر خداوند، دلیلی برای دست کشیدن از کار یا سستی و تنبلی نخواهد بود.

شهید مطهری رحمه الله در این باره می گوید:

اگر شما توکل را در قرآن مطالعه کنید، می فهمید که توکل در قرآن، یک مفهوم زنده و حماسی است. یعنی هرجا که قرآن می خواهد بشر را وادار به عمل کند و ترس ها و بیم ها را از انسان بگیرد، می گوید: نترس و بر خدا توکل کن، تکیه ات بر خدا باشد و جلو برو! ولی همین توکل را که در میان تفکر امروز مسلمین جست وجو می کنید، می بینید یک مفهوم مرده است. وقتی می خواهیم ساکن بشویم و جنبش نداشته باشیم، وقتی می خواهیم وظیفه را از خودمان دور کنیم، به توکل متوسل می شویم.

مولانا درباره منافات نداشتن توکل با تلاش آدمی، چنین سروده است:

عالم اسباب و چیزی بی سبب می نیاید پس مهم باشد طلب
گفت پیغمبر که بر رزق ای فتا در فرو بسته ست و بر در قفل ها
بی کلید، این در گشادن راه نیست بی طلب، نان سنت اللّه نیست

خواجه نصیرالدین طوسی آورده است:

باید بنده به همراه توکل، اهل سعی و تلاش نیز باشد. قدرت و عمل و اراده و اسباب دنیوی و مانند آنهارا برای رسیدن به هدف هایش اعمال کند؛ زیرا اراده خداوند بر این تعلق گرفت که او از این راه به مقصودش نایل آید. پس، او در واقع با این کار، در مسیر اراده و قدرت خدا قرار گرفته است.

در حکایتی آمده است که روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به گروهی برخورد که اهل کار و فعالیت نبودند، به آنان فرمود: شما چه گروهی هستید؟ گفتند: ما توکل کنندگان بر خدا هستیم. فرمود: نه، بلکه شما سربار دیگران هستید.

در حکایت دیگری نیز چنین نقل شده است که روزی مردی به همراه شترش، نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت: یا رسول اللّه ! می خواهم شترم را رها کنم و بر خدا توکل کنم که از آن محافظت کند تا برگردم. پیامبر فرمود: این سخنی است نادرست. تو باید، ابتدا شتر را ببندی و آن گاه بر خدا توکل کنی.

مولوی با در نظر داشتن پیام این حکایت، می گوید:

گفت پیغمبر به آواز بلند با توکل، زانوی اشتر ببند
رمز «الکاسب حبیب اللّه » شنو از توکل، در سبب کاهل مشو
پای داری، چون کنی خود را تو لنگ دست داری، چون کنی پنهان تو چنگ

حاصل کلام اینکه توکل کننده ای که اهل معرفت باشد، می داند انسان برای تأمین نیازها و خواسته هایش، باید از ابزار و اسباب این دنیا نیز بهره جوید؛ زیرا این اسباب و امکانات، از روی حکمت الهی در اختیار او هستند و بی توجهی به آنها، بی توجهی به علم و حکمت الهی است.

پیام متن:

1. منافات نداشتن توکل با کار و کوشش؛

2. استفاده از اسباب دنیوی، گامی در مسیر حکمت الهی.

توکل حضرت ابراهیم علیه السلام در بیان مولوی

پرداختن به حکایت هایی از زندگی پیامبران الهی، از موضوع هایی است که بخش مهمی از مثنوی معنوی را دربرگرفته است. از جمله آن حکایت ها، ماجرای توکل عمیق حضرت ابراهیم علیه السلام به پروردگار است. مولانا در این باره می گوید:

آن توکل کو خلیلانه تو را تا نبرّد تیغت اسماعیل را
وان کرامت چون کلیمت از کجا تا کنی شه راه قعر نیل را

بی شک، پیامبران الهی به ویژه اولوالعزم، چون به بالاترین درجه از معرفت پروردگارشان رسیدند، توفیق بیشترین توکل به خداوند را نصیب خویش کردند. از این رهگذر پیامبری چون ابراهیم خلیل الرحمن علیه السلام ، تا بدانجا از باده آسمانی توکل سرشار می شود که «هنگام پرتاب به سوی آتش، آن گاه که فرشته مقربی چون جبرئیل به کمک او می شتابد، به او می گوید: من هیچ حاجتی به تو ندارم، همین قدر که پروردگارم به حالم آگاه است، مرا بس است».

مولوی با درک مفهوم این حکایت، چنین می سراید:

من خلیل وقتم و او جبرئیل من نخواهم در بلا او را دلیل
او ادب ناموخت از جبریل راد که بپرسید از خلیل حق مراد
که مرادت هست تا یاری کنم؟ ورنه بگریزم، سبکباری کنم
گفت ابراهیم: نِی، رو از میان واسطه زحمت بود بعد العیان

مولانا در دفتر سوم مثنوی هم با اشاره به حکایت حضرت ابراهیم علیه السلام ، درباره این موضوع چنین می گوید:

گر شدیت اندر نصیحت جبرئیل می نخواهد غَوْث در آتش خلیل

جبرئیلا رو که من افروختهبهترم چون عود و عنبر سوخته

جبرئیلا گرچه یاری می کنیچون برادر پاس داری می کنی

ای برادر من بر آذر چابکممن نه آن جانم که گردم بیش و کم

به راستی که خداوند، چه پاداش های در خور و نیکی در همین دنیا به توکل کنندگان می بخشد؟! آنها را از آتش حادثه ها نجات می دهد و قلب شان را از بیم و نگرانی می زداید و سرشار از آرامش و اطمینان می سازد. یکی از نویسندگان، چه نیکو در این باره گفته است:

من پیچک ناتوانی هستم که از خود ریشه ای ندارم و نمی توانم برویم و بشکفم، مگر با تکیه بر درختی که مرا در آغوش گیرد. ای خدای من! چنین است حال من با تو که بر درخت هستی لایزالت پیچیده ام. از این رو، تا هنگامی که به دور تو حلقه زده ام، مرا جای بیم و هراس نیست.

پیام متن:

پیامبران، عالی ترین مصداق توکل بر خداوند.

توکل بر خداوند؛ نه بر کردار نیک

قرآن کریم، موفقیت انسان ها در تزکیه نفس و انجام دادن اعمال نیک را در گرو توفیق الهی می داند و به روشنی بیان می کند:

وَ لَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَکی مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَ لکِنَّ اللّهَ یُزَکّی مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ. (نور: 21)

و اگر فضل و عنایت الهی نصیبتان نمی شد، احدی از شما به موهبت تزکیه نفس دست نمی یافت، ولی این خداست که هر که را خواهد، توفیق تهذیب نفس می دهد و مهذبش می سازد و خداوند، شنوا و داناست.

و به گفته سعدی شیرازی:

جهان آفرین گر نه یاری کند کجا بنده پرهیزکاری کند

بر این اساس، همان گونه که توفیق عمل به کارهای نیک از ناحیه خداوند است، پذیرش اعمال نیز تنها به سبب توجه حکیمانه اوست و تأثیر اعمال شایسته آدمی در رهیابی بهشت نیز بسته به اجازه و مشیت پروردگار جهان خواهد بود. پس در واقع، باید توکل اصلی بنده و امید او تنها به خدای خویش باشد، نه به عمل نیکوی خود؛ چون با توجه به تعبیر حافظ شیرازی با این مضمون که اگر «باده» نیکوکاری، «غم دل، زیاد» ببرد، از آن طرف با «نهیب حادثه» تأیید نشدن و شمول نیافتن رحمت، چه باید کرد:

اگر نه باده غم دل ز یاد ما ببرد نهیب حادثه بنیاد ما ز جا ببرد

در روایتی از نبی اکرم صلی الله علیه و آله نقل است:

قسم به آن که جانم در دست اوست، هیچ کس از مردم به وسیله عملشان داخل بهشت نمی شوند. عرض کردند: یا رسول اللّه ، شما هم به وسیله اعمالتان وارد بهشت نمی شوید؟ فرمود: من هم با اعمال خود داخل بهشت نمی شوم، مگر اینکه خداوند، مرا در رحمت و فضل خود غرق سازد و به فضل و رحمت خود، اعمال مرا بپذیرد.

کس را به خیر و طاعت خویش اعتماد نیست آن بی بصر بود که کند تکیه بر عصا
گر خلق تکیه بر عمل خویش کرده اند ما را بس است رحمت و فضل تو متکا

همچنین از پروردگار در حدیث قدسی آمده است:

آنهایی که برای ثواب من عمل می کنند، نباید به اعمالی که انجام می دهند تکیه کنند؛ زیرا ایشان اگر در تمام عمر خویش کوشش کنند و در راه عبادتم خود را به زحمت اندازند، باز مقصر باشند و در عبادت به کنه بندگی من نرسند، نسبت به آنچه از من طلب می کنند؛ که کرامت و نعمت در بهشت و رفعت به درجات عالی در جوارم باشد. ولی تنها به رحمتم باید اعتماد کنند و به فضلم امیدوارباشند. آن گاه است که رحمتم ایشان را دریابد و رضوانم به آنها برسد و آمرزشم بر آنها لباس گذشت بپوشاند؛ زیرا من خدای رحمان و رحیم می باشم و بدین نام نامیده شده ام.

باری:

تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش

حافظ

مولانا درباره اعتمادنکردن به کمال و دانش و خوبی های خویش و تنها توکل داشتن بر خداوند بسیار زیبا سروده است:

تو اعتماد مکن بر کمال و دانش خویش که کوه قاف شوی، زود در هوات کنند

پیام متن:

1. باید توکل اصلی ما در رهیابی به سعادت، بر خدا باشد، نه بر اعمال نیک مان؛

2. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز به فضل و رحمت خداوند امید داشت، نه به اعمال خویش.

توکل و زیبایی توکل کننده

از نظر زیبایی شناسان، یکی از برترین جلوه های زیبایی در جهان هستی، آن گاه نمایان است که حد و اندازه هر چیز نگاه داشته شود و موجودات، بنا بر نیاز و موقعیت خویش رفتار کنند. به عنوان مثال، مولانا در دفتر اول مثنوی معنوی اش می گوید: «آن که می خواهد رفتاری از سر ناز در پیش گیرد، لازم است حداقل از جمالی چون گل بهره مند باشد تا ناز برازنده اش شود». آن گاه می افزاید: «ناز نمودن آن که نازیباست، امری ناپسند است.» وی در این باره این چنین می سراید:

ناز را رویی بباید همچو وَرْد چون نداری، گرد بد خویی مگرد

زشت باشد روی نازیبا و نازسخت باشد چشم نابینا و درد

بر این اساس، مقام عاشقی و معشوقی و عنوان عبودیت و ربوبیت، هر کدام شرایط و جایگاه خاص خویش را خواهد داشت. از معشوق، همه ناز است و از عاشق، همه نیاز.

و به گفته حافظ شیرازی:

میان عاشق و معشوق، فرق بسیار است چو یار ناز نماید، شما نیاز کنید

اگر بر اندام ربوبیت، ردای بی نیازی، مالکیت، عظمت و کبریایی، برازنده و زیباست، در مقابل، بر اندام بنده، جامه عبودیت، نیازمندی و فروتنی، پسندیده و نیکوست. در این صورت، هر کدام بنا بر اقتضای ذاتی خویش، خود را به نمایش گذاشته اند.

از این رهگذر، توکل بنده بر پروردگارش، نوعی تجلی زیبایی از سوی بنده خواهد بود؛ زیرا آدمی این گونه حدود خود را نگاه می دارد و بر اساس ذات عبودیت و عاشقی خویش رفتار می کند که همان اظهار وابستگی به معشوق و تمنای عنایت از اوست.

و چه زیبا مولانای بلخی سروده است که:

پیش یوسف نازش و خوبی مکن جز نیاز و آه یعقوبی مکن

و در جایی دیگر می گوید:

گر تو طعنه می زنی بر بندگان مر تو را آن می رسد، ای کامران
ور تو شمس و ماه را گویی جُفا ور تو قد سرو را گویی دو تا
ور تو عرش و چرخ را خوانی حقیر ور تو کان و بحر را گویی فقیر
آن به نسبت با کمال تو رواست ملک اکمال فناها مر توراست

پیام متن:

1. توکل بر خداوند، زیبایی بنده را در پی خواهد داشت؛

2. از خداوند،ناز است و بی نیازی و از ما نیاز است و نیازمندی.

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟




ارسال نظر

نام


ایمیل


نظر