موضوعات وبسایت : اجتماعی خانواده

نقطه ضعف افراد خودشیفته

نویسنده : علی بجنوردی | زمان انتشار : 23 آذر 1400 ساعت 03:31

ppdf.gif    pprev.giftoc.gifpnext.gif  

رابطه با فرد خودشيفته، ممنوعمصاحبه با مهسا مرعي نوتاش، كارشناس ارشد روانشناسي تربيتينويسنده: فرزانه نيكروح متين


    اينكه انسان خودش را دوست بدارد و به خود و ارزش هايش احترام بگذارد، بسيار خوب است اما زماني كه دوست داشتن از حد افراط بگذرد و بيش از حد تعادل به خود دوستي بپردازد آن زمان است كه فرد دچار اختلال ذهني، خود بزرگ بيني يا به عبارتي خودشيفتگي مي شود. خودشيفتگي عبارت است از اينكه فرد بيش از اندازه با خوددر صلح است و درك غيرواقع بينانه و كاذبي از اهميت به خود دارد. واژه خودشيفتگي يا نارسيسيم (narcissim) برگرفته از يك افسانه يوناني قديم است كه گفته مي شود نارسيوس «پسر خداي رودخانه» زيبايي خيره كننده اي داشته و هركس كه او را مي ديده، عاشقش مي شد و نصيحتش مي كردند كه هرگز به چهره خود در آب نگاه نكند، اما اين شخص سرانجام تصوير خود را در بركه مي بيند و عاشق انعكاس تصوير خود در آب مي شود بدون آنكه بداند تصويري كه در آب مي بيند خود اوست. در فرصتي به تصوير خود در آب بركه آنقدر نزديك مي شود كه در آب مي افتد و غرق مي شود و در محل دفن او گل نرگس مي رويد و به همين دليل مي گويند گل نرگس سرش پايين است، گويي كه به تصوير خود در آب مي نگرد.
    افراد خودشيفته داراي تيپ هاي شخصيتي گوناگوني هستند:
    1- افراد خودشيفته نخبه گرا: اين عده افراد احساس افتخار و قدرت مي كنند و تمايل دارند مقام و موفقيت هاي خود را به رخ ديگران بكشند. اين نوع افراد مي كوشند از هر فرصتي براي مشهور شدن استفاده كنند.
    2- افراد خودشيفته عاشق پيشه: اين دسته افراد تمايل دارند كه اغواگر باشند اما خارج از حالت صميمي كه به طور موقت از ديگران بهره كشي كنند. 3- افراد خودشيفته غيراخلاقي: اين دسته اشخاص عموما بي وجدان، فريبكار، خودخواه و استثمارگرند؛ اكثرا به محيط پيرامون خود بي اعتنا هستند و به گونه اي عمل مي كنند كه انگار قرباني را بايد به خاطر توجه نداشتن به آنچه روي داده است، سرزنش كرد. 4- افراد خودشيفته جبراني: اين گروه افراد منفي گرا و لجبازند و احساسات عميق حقارت شان را خنثي مي كنند، در نتيجه مي كوشند خود را برتر و استثنايي جلوه دهند.
    
    در تاريخ جهان، ما با بسياري از افرادي كه از اختلال
    خود بزرگ بيني رنج مي بردند، آشنا شده ايم كه جزو رهبران و سياستمداران دنيا بوده اند؛ از نرون و فرعون گرفته تاهيتلر، موسوليني و استالين و حتي در دهه هاي اخير صدام حسين. آنها مردم را وادار مي كردند كه تصورات باطل شان را بپذيرند و احساس حقارت و كمبودهايي كه در گذشته داشته اند را سعي كردند در پرده اي از قدرت بپوشانند.
    واقعيت اين است كه افراد مبتلابه خودبزرگ بيني عزت نفس ضعيف و متزلزلي دارند كه با توسل به خودشيفتگي، سعي مي كنند اين كمبودها را جبران كنند.
    براي آشنايي با خصوصيات اين اختلال ذهني و تعامل و برخوردها با افراد خودشيفته مصاحبه اي با مهسا مرعي نوتاش، مدرس و كارشناس ارشد روانشناسي تربيتي انجام داده ايم كه مي خوانيد.
     تعريف شما به عنوان يك كارشناس از خودشيفتگي و خودبزرگ بيني چيست؟
    خودشيفتگي يا همان خودبيني اختلال شخصيتي است كه اغلب انسان ها كم و بيش به آن دچار مي شوند و از آنجايي خودبزرگ بيني آغاز مي شود كه فرد نسبت به موقعيت ها، موفقيت ها، شخصيت و خصوصيات خود واقع بيني اش را از دست مي دهد. در اين وضعيت تصوير و تصور از خود را چيزي فراتر از واقعيت وجودي اش مي بيند. امكان دارد هر يك از ما در مقاطعي از زندگي دچار اين اختلال شويم.
     خصوصيات اين دسته از افراد كه آنها را از ديگران متمايز مي كند، شامل چه مواردي است؟
    علايم و خصوصياتي كه افراد مبتلابه خودبيني دارند موارد بسياري را در برمي گيرد. اما از موارد مهمي كه مي توان به آن توجه كرد: 1- اين افراد تنها نقاط قوت و توانمندي خود را مي بينند و از ديدن نقاط ضعف خود عاجز هستند. 2- درخصوص پيشرفت و موفقيت هاي آينده روياپردازي مي كنند و قادر به ديدن محدوديت هاي موجود چه از سوي خود و چه از سوي موانع محيطي نيستند. 3- احساس مي كنند كه سايرين به آنها حسادت مي كنند. 4- نياز سيري ناپذيري به تاييد و تحسين قرار گرفتن دارند. 5- قادر به برقراري ارتباط اجتماعي و خانوادگي سالم نيستند و در روابط از سايرين براي رسيدن به اهداف شخصي شان استفاده مي كنند. 6- خوب بودن و برتر بودن خود را در گرو بي ارزش كردن ديگران مي بينند. 7- احساس تكبر دارند و داراي غرور كاذب هستند.
     اين خودشيفتگي بيشتر در چه زمينه هايي ديده مي شود؟
    مواردي مانند زيبايي ظاهري كه فرد بيمار خود را زيباترين شخص مي بيند يا درخصوص تيپ ظاهري اش خود را شيك پوش تر از بقيه مي بيند يا حتي درخصوص دستاوردهاي تحصيلي و موقعيت شغلي كه خود را برتر و بالاتر از سايرين مي پندارد. همچنين يك نوع ديگر از خودشيفتگي وجود دارد كه به نام خودشيفتگي گروهي معروف است؛ مثلامساله نژادپرستي كه در تفكرات نازي ها، صهيونيست ها و... ديده مي شود.
     علت اينكه فرد مبتلابه خودبزرگ بيني به هيچ وجه شريك مناسبي براي كار و زندگي نيست، چيست؟
    زماني كه افراد داراي اين اختلال هستند يا ما در ارتباطات روزانه با اين دسته از اشخاص تعامل داريم هيچ گاه رابطه سالمي شكل نمي گيرد چرا كه ارتباط سالم براساس نيازها و رفع نيازهاي ما شكل خواهد گرفت و بر بستري از واقع بيني طرفين صورت مي گيرد و زماني كه هر يك از طرفين رابطه دچار توهم خودبزرگ بيني هستند ارتباط به گونه اي ناسالمي پيش مي رود چرا كه فرد خودشيفته توقعات و انتظارات بيش از حدي در تعامل خود با ديگران دارد كه سايرين را در درازمدت خسته و عصبي مي كند. از طرفي از آنجايي كه اين افراد تنها نقاط قوت خود را مي بينند و نقاط ضعف شان را با مكانيسم فرافكني در ديگران مشاهده مي كنند و اغلب براي اثبات خوب بودن خود شروع به تخريب سايرين مي كنند برقراري و ادامه تعامل با آنها سخت و دشوار است. از طرفي اين افراد نياز سيري ناپذيري به تحسين، تمجيد و تاييد دارند و با توجه به تصوير غيرواقعي كه از خود دارند با شنيدن كوچك ترين انتقادي، عصبي و ناراحت مي شوند و عكس العمل هاي شديدي نشان مي دهند، بنابراين هرگونه رابطه اجتماعي، كاري، عاطفي و خانوادگي با آنها دشوار است.
     بروز اختلال خودشيفتگي از اوان كودكي به عنوان ويژگي شخصي فرد همراه بوده يا اينكه اجتماع و جامعه اين بستر را براي فرد مبتلابه وجود آورده است؟
    براي اين سوال نمي توان پاسخ قاطعي داد چراكه درخصوص شكل گيري اين اختلال و زمان بروز آن نظريات بسياري ارايه شده است كه مي توان عمده ترين دليل آن را در تربيت دوران كودكي يافت؛ زماني كه والدين بيش از اندازه و در موارد نابجا كودك را تشويق مي كنند يا از كودك به صورت اغراق شده و غيرواقعي در مقايسه با سايرين تعريف و تمجيد مي كنند يا اينكه كودك را در مقابل افراد تحقير مي كنند و از خشونت هاي فيزيكي استفاده مي كنند اين حالت اتفاق مي افتد، البته اجتماع هم در مقاطع بعدي زندگي نيز مي تواند در شكل گيري اين اختلال تاثيرگذار باشد.
    مثلامصرف مواد روان گردان كه امروزه در ميان نوجوانان و جوانان بسيار شايع شده است، مخصوصا مصرف شيشه كه به فرد توهم خودبزرگ بيني مي دهد در واقع يك نوع خودشيفتگي ديوانگي به وي دست مي دهد.
     بسياري از افراد، خوددوستي را با خودشيفتگي اشتباه مي گيرند، وجه تمايز اين دو از هم چيست؟
    نكته بسيار مهم و حايز اهميت اين است كه نبايد خوددوستي را با خودبزرگ بيني اشتباه بگيريم. همه ما انسان ها ارزشمند هستيم چرا كه خداوند از روح خود در ما دميده (نفخت فيه من روحي). خوددوستي لازمه ارتباط است چراكه تا وقتي خودمان را دوست نداشته باشيم قادر نيستيم ديگران را دوست داشته باشيم اما افراد خودشيفته به اشتباه با تخريب ديگران خود را دوست دارند.
    خوددوستي به معناي ديدن واقع بينانه وجود ارزشمند ما و اعتماد داشتن به خود و توانمندي هاي ماست. همه انسان ها داراي نقاط ضعف و قوت هستند و راه رشد در درجه اول ديدن نقاط ضعف در كنار نقاط قوت و سپس برطرف كردن كمبودها و تبديل آنها به توانمندي هاست.
     طبق آمارهاي ارايه داده شده. اين اختلال ذهني در مردان بيش از زنان شايع است، شما به عنوان كارشناس امور تربيتي، علت آن را در چه مي دانيد؟
    مي توان دليل را در بافت مردسالارانه سنتي و پسر دوست بودن برخي جوامع از جمله جامعه خودمان دانست كه به جنس مذكر صرفا به دليل جنسيت شان بها و ارزش بيشتري داده مي شود و آنها خود را برتر و بهتر مي بينند بدون آنكه موفقيت يا دستاورد خاصي داشته باشند.
     با توجه به اينكه اكثر بيماران خودشيفته، خود را بيمار نمي دانند و به ندرت به مراجعه به پزشكان و روان شناسان تن مي دهند، اعضاي خانواده، دوستان و آشنايان چه كمكي مي توانند به شخص كنند؟
    به عنوان والدين، دوست و اطرافيان وقتي با فرد خودبزرگ بين روبه رو مي شويم بايد به تدريج و گام به گام، واقع بيني را به فرد تفهيم و وي را با نقاط ضعف خود آشنا كنيم. در اين راستا به موفقيت و نقاط مثبت شان به اندازه واقعي ارزش بدهيم و تحسين كنيم و به آنها بگوييم به خودي خود دوست داشتني هستند و نويد بهتر شدن روابط و حال خوب حقيقي را بعد از درمان به آنها بدهيم كه البته در سنين مختلف بايد به شيوه هاي مختلف رفتار كرد. كودك و نوجواني كه دچار اين توهم شده است درمانش نسبت به جوانان يا افراد ميانسال آسان تر است چرا كه به راحتي قبول مي كنند تحت روان درماني قرار بگيرد، اما متاسفانه گروه سني بالاتر به سختي قبول مي كنند كه دچار اين توهم رفتاري هستند و سوق دادن آنها به سمت درمان بسيار دشوار است.
    به هر حال بايد تا جايي كه امكان دارد فرد تحت مشاوره و روانكاوي قرار گيريد و در آخرين مرحله كه فرد دچار توهم شديد باعث آزار رساندن به اطرافيانش مي شود تحت دارودرماني قرار گيرد.
    اما بايد توجه داشت كه بيشترين كمك را خود شخص مي تواند به خودش كند چرا كه «خواستن توانستن است.»
    رابطه با فرد خودشيفته، ممنوع / مصاحبه با مهسا مرعي نوتاش، كارشناس ارشد روانشناسي تربيتي
    

 روزنامه شرق، شماره 1238 به تاريخ 14/2/90، صفحه 10 (زندگي)

لينک کوتاه به اين مطلب:   
 

    دفعات مطالعه اين مطلب: 692 بار




ارسال نظر

نام


ایمیل


نظر