پیام مغرور بودن

غرورم.....

منغرورم را به راحتی به دست نیاورده ام

که هر وقت دلت خواست خردش کنی…!!!

غرور من اگر بشکند…

با تیکه هایش شاهرگ زندگی تو را نیز خواهد زد.

+

نوشته شده در چهارشنبه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۲ ساعت 9:16 توسط شادی  | 

ماایرانیها

ﺣﺘﻤﺎ ﺑﺨﻮﻧﯿﺪ ﻭﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻧﯿﺴﺘﯿﻦ ﺍﮔﻪ ﮐﭙﯽ ﻧﮑﻨﯽ

ﯾﻪ ﻣﻮﺿﻮﻋﯽ ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺘﯿﻪ ﺫﻫﻨﻢ ﺭﻭ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺮﺩﻩ؛
ﺗﻮ ﮊﺍﭘﻦ ﻗﻮﺭﺑﺎﻏﻪ ﻭ ﻫﺸﺖ ﭘﺎ ﻭ ﺑﻌﻀﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﺁﺑﺰﯼ ﻫﺎ ﺭﻭ
ﺯﻧﺪﻩ ﺯﻧﺪﻩ ﺗﻮ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻧﻬﺎ ﭘﻮﺳﺖ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﻣﯿﺨﻮﺭﻥ،
ﺗﻮ ﭼﯿﻦ ﺳﮓ ﻭ ﮔﺮﺑﻪ ﻭ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﻫﺮ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﯼ
ﺭﻭ ﻣﯿﺨﻮﺭﻥ . ﻣﺎﻫﯽ ﺭﻭ ﺯﻧﺪﻩ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﯿﻨﺪﺍﺯﻥ ﺗﻮ ﺭﻭﻏﻦ ﺳﺮﺥ
ﻣﯿﮑﻨﻦ ﻭ ﻟﺬﺕ ﻣﯿﺒﺮﻥ .
2000 ﻧﻔﺮ ﺟﻤﻊ ﻣﯿﺸﻦ ﺗﻮ ﯾﮏ ﺳﺎﻟﻦ ﺩﺭ ﻋﯿﻦ ﺑﯽ ﺣﯿﺎﯾﯽ 2 ﺑﻪ
2 ﺳ ... ﺲ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﺑﺎﻫﻢ .
ﺗﻮ ﺟﻨﻮﺏ ﺷﺮﻕ ﺁﺳﯿﺎ ﺗﻮ ﺑﻌﻀﯽ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻫﺎ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﺭﻭ ﺯﻧﺪﻩ
ﺯﻧﺪﻩ ﻣﯿﺨﻮﺭﻥ ﻭ ﮐﻠﯽ ﻟﺬﺕ ﻣﯿﺒﺮﻥ .
ﺗﻮ ﻫﻨﺪ ﮔﺎﻭ ﺭﻭ ﻧﻤﯿﺨﻮﺭﻥ ﭼﻮﻥ ﻣﯿﮕﻦ ﻣﻘﺪﺳﻪ ﺑﻠﮑﻪ ﭘﻬﻦ ﮔﺎﻭ
ﺭﻭ ﻣﯿﺨﻮﺭﻥ .
ﮐﺮﻩ ﺍﯼ ﻫﺎ ﻣﯿﺎﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻓﻮﺗﺒﺎﻝ ﺑﺒﯿﻦ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻪ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﯿﺸﻪ ﺟﻠﻮ
ﺩﻭﺭﺑﯿﻦ ﺁﺷﻐﺎﻝ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺟﻤﻊ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﺑﮕﻦ ﻣﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ ﻓﺮﻫﻨﮕﯿﻢ
ﻭ ﻣﺎ ﻫﻢ ﻣﯿﺎﯾﻢ ﻫﯽ ﺗﻮ ﻓﯿﺴﺒﻮﮎ ﺷﯿﺮ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ
ﺍﻣﺎ ﺗﻮ ﮐﺸﻮﺭ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺒﺎﺯﻥ ﻭ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻦ ﻓﯿﻠﻢ ﺑﺎﺯﯼ
ﮐﻨﻦ ﺑﻄﺮﯼ ﻭ ﺁﺷﻐﺎﻝ ﺳﻤﺖ ﺗﯿﻢ ﻣﯿﻬﻤﺎﻥ ﭘﺮﺕ ﻣﯿﮑﻨﻦ
ﻭ ﮐﺴﯽ ﺍﯾﻨﺎ ﺭﻭ ﺗﻮ ﻓﯿﺴﺒﻮﮎ ﺷﯿﺮ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ .
ﺗﻮ ﺑﺮﺯﯾﻞ ﺳﺮ ﺩﺍﻭﺭ ﺭﻭ ﻭﺳﻂ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﯿﺒﺮﻥ .
ﺗﻮ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﯾﺎﺭﻭ ﺍﺳﻠﺤﻪ ﺑﺮ ﻣﯿﺪﺍﺭﻩ 20 ﺗﺎ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺭﻭ
ﻣﯿﮑﺸﻪ .
ﺗﻮ ﺍﺭﻭﭘﺎ 2 ﺗﺎ ﻣﺮﺩ ﺧﯿﻠﯽ ﺭﺳﻤﯽ ﺑﺎﻫﻢ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﯿﮑﻨﻦ .
ﺗﻮ ﻋﺮﺑﺴﺘﺎﻥ ﺯﻧﻬﺎ ﺣﺘﯽ ﺣﻖ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺭﻥ !
ﻭ 1000 ﺑﯽ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﻭ ﮐﺎﺭ ﻋﺠﯿﺐ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺩﯾﮕﻪ ..
ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﺗﻮ ﮐﻞ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﯿﮕﻦ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﻬﺎ ﺑﯽ ﻓﺮﻫﻨﮕﻦ،
ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﻫﻢ ﺗﯿﺮﯾﭗ ﺭﻭﺷﻦ ﻓﮑﺮﯼ ﺑﺮ ﻣﯿﺪﺍﺭﯾﻢ ﻣﯿﮕﯿﻢ ﻣﺎ ﺑﯽ
ﻓﺮﻫﻨﮕﯿﻢ .
ﺧﺪﺍﯾﯿﺶ ﺍﮔﻪ ﺗﻮ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺩﺍﻭﺭ ﺭﻭ ﻣﯿﮑﺸﺘﻦ ﻫﻢ ﻣﺎﺭﻭ ﺍﺯ ﺟﺎﻡ
ﺟﻬﺎﻧﯽ ﻣﺤﺮﻭﻡ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ ﻫﻢ ﻓﻮﺗﺒﺎﻟﻤﻮﻥ ﺗﻌﻠﯿﻖ ﻣﯿﺸﺪ !!
ﺍﮔﻪ ﻣﺎﻫﯽ ﺭﻭ ﺯﻧﺪﻩ ﺯﻧﺪﻩ ﺗﻮ ﺭﻭﻏﻦ ﺳﺮﺥ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ ﺗﺤﺮﯾﻢ ﻫﺎ
ﺭﻭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ !!!!
ﻣﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ ﻓﺮﻫﻨﮕﯿﻢ ﺑﺨﺪﺍ، ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﻧﮕﺮﻡ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﯽ
ﻫﺴﺘﯿﻢ،
ﻣﺸﮑﻞ ﻣﺎ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﺑﯿﻦ ﺍﻟﻤﻠﻠﯽ ﮐﺸﻮﺭﻣﻮﻥ ﺧﯿﻠﯽ
ﺿﻌﯿﻔﻪ،
ﻣﺸﮑﻞ ﻣﺎ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﻧﮋﺍﺩﻣﻮﻥ ﺁﺭﯾﺎﯾﯿﻪ،
ﻣﺸﮑﻞ ﻣﺎ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﻓﺮﻫﻨﮓ 2500 ﺳﺎﻟﻪ ﺩﺍﺭﯾﻢ،
ﺁﺭﻩ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ، ﺍﻭﻧﺎ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻥ ﻭ ﻧﻤﯿﺬﺍﺭﻥ ﻣﺎ ﺗﻮ ﺩﻧﯿﺎ ﻫﻤﻮﻧﺠﻮﺭﯼ
ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﺑﺸﯿﻢ .
ﻣﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺑﺖ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺑﻮﺩﻥ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﺭﻭﺯﯼ 1000 ﺑﺎﺭ ﺧﺪﺍ ﺭﻭ
ﺷﮑﺮ ﮐﻨﯿﻢ .
ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ،
ﻛﭙﻲ ﻛﻨﻴﻦ !!!!
ﺍﻧﻘﺪﺭ ﮐﭙﯽ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﺑﯿﺎﻥ

+

نوشته شده در یکشنبه بیستم بهمن ۱۳۹۲ ساعت 23:44 توسط شادی  | 

خستم

يكي ميگـــــف رو قلبــــت بايد مترسـك بســـــــازي...

اما نه امــــــــــروزيا از رو نميـــــــرن...

.من رو قلبــــــم سگ بستــم ،  ســــــــگ...

اونم از نوع وحشــــــــيش...!!!

ســــــــگه نميــ فهمـــــــه كه ميـــــــدره.....

 یک روز من سکوت خواهم کرد !

تو آن روز ، برای اولین بار ،مفهوم "دیر شدن " را خواهی فهمید ...

ایـن کـه من میکشم، درد ِ بی تو بودن نیست!تاوان ِ با تو بودن است!بـرای دوباره آمدنم دعـا نـکن..شـاید وقـتی آمدم..هـمانی نباشم که رفته بودم...مـیدانی؟تقـصیر ِ تو نـیست!بـنده ای بیش نبودی..من خدایت کردم..!

+

نوشته شده در چهارشنبه دوم بهمن ۱۳۹۲ ساعت 3:39 توسط شادی  | 

فراموشی

هـــــى رفیـــق ... زیـــــاد خـــوبــــــى نكــــــــن ! انســــان استـــــــــــــ ، فـــرامــوشكـار استــــــــــــــ ! از تنهایــــــى اش كــه در بیــایــــــد ، تنهــــایـــى اتــــــ را دور مـــــی زنــــد ! پشتــــــــ مــــى كنـــــد بــه تـــو ، بـــه گـــذشتـــه اش ! حتّــــى روزى مـــــی رســـــد كـــه به تـــو مــــی گـــویـــــد : شمــــا...؟

+

نوشته شده در پنجشنبه نوزدهم دی ۱۳۹۲ ساعت 1:41 توسط شادی  | 

وسعت

نمـــــیـدانــــی،

چه دردی دارد !وقـــتـی ..حــــالـم ..در واژه هــا هــم نــمی گنــــجــد

بزرگــــــ که می شوی

غصه هایت زودتر از خودت قد می کشنددردهایت نیزغافل از آنکه لبخندهایت رادر آلبوم کودکیت جا گذاشته ای

+

نوشته شده در سه شنبه دهم دی ۱۳۹۲ ساعت 8:18 توسط شادی  | 

حواست باشه

حواست باشد بانواگر به مردی بیش از حد بها دهیدیگر برای داشتنت تلاش نمی ڪند نگاهش سرد می شودڪلامش بی روحدستانش یخ زدهحرف هایش بوی دل مردگی می گیردو آغوشش بوی هوس.......

خدا...!

هنوز خیلی چیزا واسم زوده...

گریه...

غم...

افسردگی...

بغض...

نا امیدی...

!...یه فکری به حالم بکن

+اعتماد مانند يك كاغذ است

وقتي مچاله شد ديگر

نمي تواند به حالت

اولش برگردد

+زتوبگذشتم وبگذاشتمت با دگران رفتم از کوی تو ولیک عقب سر نگران
ماگذشتیم وگذشت آنچه تو باما کردی توبمان ودگران وای به حال دگران

+

نوشته شده در چهارشنبه چهارم دی ۱۳۹۲ ساعت 4:52 توسط شادی  | 

یلدا

شب شما به شیرینی هندوانه
خندتون مثل پسته
و عمرتون به بلندی یلدا
شب یلدا مبارک

+امشب تولد بابامه ، بابایی خودم الهی هرسال شب یلدا ب سال های زندگیت اضامه شه وکنارمون جشن تولدتو بگیریم باهم

ایشالا هزارساله بشی

+

نوشته شده در شنبه سی ام آذر ۱۳۹۲ ساعت 0:23 توسط شادی  | 

بودن ها

وقتی بودن ها طعم نیاز دارند ...

وقتی تنهاییها بی هیچ یادی از یار... با هر کسی پر می شوند

وقتی نگاه ها... هرزه به هر سو روانه می شود

وقتی غریزه ... احساس را پوشش می دهد

وقتی انسان بودن ... آرزویی دست نیافتنی می شود

دیگر نمی خواهمت ... نه تو را و نه هیچ کس دیگری را......!!!

روزی میرسد...

که دلت برای هیچکس "هـیچکـس"!!!

به انداره ی من تنگ نخواهد شد.

برای:

نگـاه کردنـم...
بـوسـیدنــم...
خـنــدیـدنـم...
اذیت کردنم...
مـــهربـونیم...
صـداقتـــــم...برای تمام لحظاتی که در کنارم داشتی...

روزی خواهد رسید که در حسرت تکرار دوباره ی من خواهی ماند.

میدانم...!!

آن روز که نباشم "هیچکس" تکرار  "مــن" نخواهد شــد...

تـلــخ است

فرداهایی را می گویـم

که قرار است

از تـو که تمام دنیـای منــــے

برای دلـــــم

یک انـسـان مـعـمـولـی بسـازم

+یک سال دیرتر و زودتر مهم نیست. متمایز بودن مهمه

+یادتون باشه
"فقط" تا یه جایی صبور دیده می شین
و از اونجا به بعد...احمــــــــــق

+حداقل 14 حقیقت رو راجع به شما میدونم:1.الان توی اینترنتی
2. الان توی وبلاگمي
3. یک انسان هستی
4.الان داری پست منو میخونی
5.تو نمیتونی با زبون بیرون بگی ژ
7.الان داری امتحان میکنی
8.الان خنده ات گرفت
9.اصلا ندیدی که عدد 6 رو جا انداخته ام
10. الان چک کردی ببینی واقعا جا انداختم عدد 6 رو یا نه
11. الان باز خندیدی
12. نمیدونی که من یه عدد رو هم چند بار نوشتم
13. الان چک کردی ببینی کدومه
14. پیداش نکردی و داری فحشم میدی....>کار بدیه

+

نوشته شده در یکشنبه بیست و چهارم آذر ۱۳۹۲ ساعت 12:14 توسط شادی  | 

شرمنده

خدایا،مرا ببخش.......

به خاطر تمام درهایی که کوبیدم وآن خانه ی تو نبود.

+

نوشته شده در پنجشنبه بیست و یکم آذر ۱۳۹۲ ساعت 2:13 توسط شادی  | 

متفاوت

شعر جالب یک بچه آفریقایی با استدلال شگفت انگیز:

وقتی به دنیا میام، سیاهم، وقتی بزرگ میشم، سیاهم
وقتی میرم زیر آفتاب، سیاهم، وقتی می ترسم، سیاهم
وقتی مریض میشم، سیاهم، وقتی می میرم، هنوزم سیاهم
و تو، آدم سفید
وقتی به دنیا میای، صورتی ای، وقتی بزرگ میشی، سفیدی
وقتی میری زیر آفتاب، قرمزی، وقتی سردت میشه، آبی ای
وقتی می ترسی، زردی، وقتی مریض میشی، سبزی
و وقتی می میری، خاکستری ای
و تو به من میگی رنگین پوست؟؟؟

+مرا دختر خانوم می‌نامند مضمونی که جذابیتش نفس‌گیر است…
دنیای دخترانه من نه با شمع و عروسک معنا پیدا می‌کند و نه با اشک و افسون. اما تمام این‌ها را هم در برمی‌گیرد…

من نه ضعیفم و نه ناتوان، چرا که خداوند مرا بدون خشونت و زورِ بازو می‌پسندد. اشک ریختن قدرت من نیست، قدرت روح من است… اشک نمی‌ریزم تا توجهی را به خواسته‌ام جلب کنم با اشکم روحم را می‌شویم.

خانه بی‌ من سرد و ساکت است چرا که شور و هیجان زندگی با صدای بلند حرف زدن، و موسیقی گوش دادن، نیست… زندگی ترنم لالاییِ آرامش بخشی را می‌طلبد که خدا در جادوی صدای من نهفته است.

من تنها با ازدواج کردن و مادر شدن نیست که معنا می‌گیرم من به تنهایی معنا دارم، معنای عمیقی در واژه دختر بودن است.

اگر فرهنگ غلط و کوتاه نظری مرا ضعیفه بخواند باز هم قوی‌تر از قبل از پشت همین واژه سربلند می‌کنم و لبخند می‌زنم…

                        چرا که خداوند مرا دختر آفریده است و همین برای من کافی است…

+آدمها بازی کردن و دوست دارند . . .

این تو هستی که انتخاب میکنی . . .

هم بازیشون بشی . . .

یا . . .

اسباب بازیشون . . .

                            +دختري با ظاهري ساده از ایستگاه مترویی در تهران مي گذشت

كه پسري در پله برقی به او گفت:
«چطوري سیبیلو ؟»
دختر خونسرد، تبسمي كرد و جواب داد:
وقتي تو ابرو بر مي داري ، مو رنگ مي كني و گوشواره ميندازي، من سبيل مي ذارم تا جامعه ، احساس كمبود مرد نداشته باشه

+ميخواهم عوض شوم … چرا بايد دلتنگ باشم ؟

تو بايد دلتنگ شوي … مي خواهم آن سيب قرمز بالاي درخت باشم ، در دورترين نقطه … دقت کن رسيدن به من

آسان نيست !

اگر همتش را نداري آسيب به درخت نرسان ، به همان سيب هاي کرم خورده روي زمين قانع باش

+این روزا حالم خیلی خوبه.

یه بیخیالیه خاصی تو وجودمه

مثه شادیه دوسال پیشس

میخام خواستمو بازم مثه خواسته های دیگم ک به دست اوردم،به دست بیارم

من میتونم

+

نوشته شده در چهارشنبه سیزدهم آذر ۱۳۹۲ ساعت 11:22 توسط شادی  | 

لعنت

لعنت به اون کســــی که ….
وقتـــــی بهــــش محبـــت می کنــــی ...
خیــــال می کنــــه بهـــش احتیـــاج داری

+صبــــــــور باش
بغضت را پنهان کن...
رنجـــت را پنهان تر...

+به بعضیا باید گفت :
ﻛــﺎﺷــﻜـی ﺷـُـﻌـﻮﺭﺗﻢ،
ﻣـِﺜـﻞ ﻟـﻴـﺴـﺖ ﺩﻭﺳــﺘـﺎﺕ ﻫــﺮ ﺭﻭﺯ ﺑـﻪ ﺗــﻌـﺪﺍﺩﺵ ﺍﺿــﺎﻓـﻪ ﻣــﻴـﺸُـﺪ

+

نوشته شده در پنجشنبه هفتم آذر ۱۳۹۲ ساعت 10:34 توسط شادی  | 

دم بچه های فوتبال ساحلی گرم

واقعا خیلی کیف کردم بازیشون بیست بود به این میگن بازی

لیاقت همه چی رو دارن

دماغ روسیه رو سوزوندن

ایول بچه های تیم ملی فوتبال ساحلی ایرن

+واز همه مهم تر تیم ملی والیبال که دمشون خیلی خیلی گرم

+دعاکین موسوی وغفور خوب بشن ومشکل جدینداشته باشن...خدایا......

+منم فردا مسابقه والیبال دارم

+

نوشته شده در شنبه دوم آذر ۱۳۹۲ ساعت 12:31 توسط شادی  | 

مغرور بودن یک نعمت است......

باران که میبارد همه پرندها به دنبال سر پناهند

اماعقاب برای اجتناب از خیس شدن بالاتراز ابرهاپرواز میکند!این دیدگاه است که تفاوت را خلق میکند…

مــــن یــــــک دخترم

نگـــــــــــاه بـــه صـــــــدا و بــــدن ِ ظریفــــــم نکـــــــن

اگـــــــــر بخواهـــــَــــــــــم

تمـــــامـ هویــت مردانــــه ات را بــه آتـش خواهــم کشیـــد.....

نمی خواهم آرامم کنی

فقط آرامشم را به هم نــــــــــــزن.. .

+

نوشته شده در جمعه یکم آذر ۱۳۹۲ ساعت 12:9 توسط شادی  | 

طنز

یه روز یه زن و مرد ماشینشون تصادف ناجوری میکنه و هر

  دو ماشینبه شدت داغون میشه، ولی هر دو نفر سالم میمونن. 

و- ببین چیکار کردی خانم! ماشینم داغون شده!

 – آه چه جالب، شما یه مرد هستید! مرد با تعجب میگه:  – بله، چطور مگه؟  – چقدر عجیب! همه چیز داغون شده ولی ما دو نفر کاملاً  سالم هستیم! – منظورتون چیه؟ – این باید نشونه ای از طرف خدا باشه که اینجوری با هم  ملاقات کنیم و آشنا بشیم! مرد با هیجان زیادی میگه:  – اوه بله، کاملاً موافقم! این حتماً نشونه خوبیه! زن دوباره نگاهی به ماشین میکنه و میگه: – یه معجزه دیگه! ماشین من کاملاً داغون شده ولی این بطری  مشروب کاملاً سالمه! این یعنی باید این آشنایی رو جشن بگیریم! – بله بله، حتماً همینطوره! کاملاً موافقم! زن در بطری رو باز میکنه و به طرف مرد تعارف میکنه، مرد هم بطری  رو تا نصف سر میکشه و برمیگردونه به زن. ولی زن در بطری رو میبنده و دوباره برمیگردونه به مرد! مرد  با تعجب میگه: – مگه شما نمینوشین؟ زن با شیطنت خاصی میگه: – نه عزیزم، فکر کنم الان بهتره منتظر پلیس باشیم !!!!

+خیلی خندیدم..ایول داره زنه..بامرد جماعت باید اینجوری حرف زد

+ﻭﻗـﺘـﮯ ﺷﻴــﺮﻫــﺎ ﭘـﺎﮐـﺘـﮯ ﺍﻧـﺪ
ﻭﻗـﺘـﮯ ﭘـﻠﻨـﮕﻬــﺎ ﺻـﻮﺭﺗـﮯ ﺍﻧـﺪ
.
.
... .
.
.
.
.ﺍﻳـــــــﺮﺍﺩ ﻧـﮕﻴـــــﺮ
ﻋـﺸـﻖ ﻫــﺎ ﻫـﻢ ﺳــﺎﻋﺘـﮯ

+

نوشته شده در سه شنبه بیست و هشتم آبان ۱۳۹۲ ساعت 2:33 توسط شادی  | 

+

نوشته شده در یکشنبه بیست و ششم آبان ۱۳۹۲ ساعت 10:28 توسط شادی  | 

انسان.....

آدم است دیگر
عادت می کند به خوبی ها...
به بودن ها...
به آرامشِ نهفته در پژواک صدای یک نفر...
به صدای قدم هایی
که هر روز نزدیک تر می شوند...
عادت می کند
و این عادت ها رخنه می کنند
در تمام زندگی اش...
عجین می شوند با تپش لحظه هایش...
و آنقدر در روزهایش حل می شوند که فراموش می کند عادت کرده است...
زندگی می کند...
زنده می شود...
و ناگهان یک روز که زمان عجیب از لحظه ها عبور می کند...
یک روز که بی قراری وجودش را به تلاطم می کشد...
یک روز که دیگر نامش را نمی شنود...
همان روزی که قدم ها دورتر و دورتر می شوند...
می فهمد که فاجعه بار باخته است...
همان روزی که تمام واژه ها رو به غایت اند
و تمام صدا ها شکسته در خود...
همان روزی که ساعت سکوت ناشناخته ای را
تکرار می کند و
انسان
در ناباوری محض به باور عادت هایی می اندیشد
که اوج احساسش را ساخته اند...
همان روزی که زمان در عمق چشمانی می ایستد
و لحظه ها در اندوه نگاهی حل می شوند...

+

نوشته شده در یکشنبه بیست و ششم آبان ۱۳۹۲ ساعت 10:27 توسط شادی  | 

بازگشت

" دلگیـــر " نبــاش!

دلـــت کــه " گیـــــر " بــاشـد؛

رهـــا نمـی شــوی...!

یــادت بــاشد :

"خــداونـــد" ، بنــدگان خـود را

بـــا آنچــه بـــدان " دل بستـه " انــد مـــی آزمـــاید...

یہ وقتآیے،
یہ حرفآیے،...
چنان آتیشت میزنہ
کہ دوست دارے فریاد بزنے،
ولــے نمیتونــے!

دوست دارےاشک بریزے،

ولی نمیتونے!
حتے دیگہ نفس کشیدنم برات سخت میشہ!
تمام وجودت میشہ بغضے کہ نمیترکه..
بہ این میگن
"درد بے درمون"

+شدم شبیه مرده ها حالوحوصله ی هیچکسو ندارم

+خیلی خستم..فقط والیبالم بهم آرامش میده...

+کلاسایه پیام نورمو نمیرم..حوصلشو ندارم

+

نوشته شده در یکشنبه بیست و ششم آبان ۱۳۹۲ ساعت 10:23 توسط شادی  | 

8

در حد چی بگم آخه  عصبانیم

اول که نت لعنتیم اذیت میکنه خراب میشه

حالا کامپیوتر لعنتیم

همه از اذیت کردن من لذت میبرن

حتی این کامپیوتر عوضی

روزگار ما داریم

+دوس دارم از دست همه فرار کنم...حتی خودم

+خسته شدم...

+کاش.........

+

نوشته شده در یکشنبه بیست و هفتم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 8:22 توسط شادی  | 

7

دلم میگیره از همه آدما حتی از تو

از تو که منو دوسم داری  اما دوسم نداری...من خیلی حساس وزودرنجم اما مغرورم دوس ندارم کسی ببینه شکستم ؛کسی ببینه دارم گریه میکنم حتی تو...توکه واسه من تمام دنیامی اما بعید میبینم من همه دنیات باشم

دلم واست پرمی کشه اما دل تو چی؟؟؟کم کم دارم خسته میشم...سکوت شدم..نفهمیدی؟؟؟؟

نه اعتراض میکنم

نه  گلایه می کنم

ونه غر میزنم

دارم یاد میگیرم  سایلنت بودنو

خسته شدم از ترسیدن..نگران بودن

دلتنگم واسه گذشته ای شبا راحت سرمو رو بالشتم میذاشتم مجبور نبودم هفته ای یبار روبالشتمو بشورم تا کسی نفهمه گریه کردم

عصابم داغونه همیشه...خنده هام آبکیه...دنیام رو تار مو قرار گرفته

وتو ...تو دلیل تمام دلشوره های منی

من دارم خسته میشم اینو بفهم...دارم خسته میشم

تنهام....مغرورم....اگه از دوریت بمیرم التماست نمیکنم

نگران

منتظر

تنها

عصبانی

بهانه گیر

همه ی اینها من هستم

کمی آرامم کن

فقط کمی...

لطفا

گآهیــ اَز دوستــ ـدآشتَنــ هآیَمـ اِحسآسـ ِ پَروآز میکُنمـ …
گآهیــ اَز دلتَنگیهآیمـ احسآس ِ مــُچالِگیـــ …
گآهیــ اَز اِنسـآنــ بـودَنمـ اِحسـآس ِ خَستِگیــــ …
ـهَر لَحظهـ احسآسیـــ …

وَ حتیــ گآهیـــ پارادوکس ِ اینها با یکدیگر

یِکـ لَحظـهـ خَندهـ

یِکـ لَحظهـ اَشکـــ
یِکــ لَحظِهـ حِسـ ِ تَنهــآییــ مَحضـــــ
چِقَـــدر سَختــ اَستـــ اِنســآنـ بودنــ

+مخاطب خاص داره

+نذار خسته بشم...من خودمو میشناسم بد میشم

+

نوشته شده در پنجشنبه بیست و چهارم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 12:23 توسط شادی  | 

مسافرت

داریم میریم شمال با خانوده

بدی خوبی دیدین حلال کنین

+دلم واسه دریا لک زده،واسه صدای دریا..بوی دریا.صدای موجاش..آبی بودنش..وحشی بودنش

+اما ازشم دورم سه روز یکم ناراحتم

+خدا همه آرزوهارو زود برآورده کنه

+

نوشته شده در شنبه نوزدهم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 15:28 توسط شادی  |