موضوعات وبسایت : اجتماعی خانواده

شعر های کلاسیک عاشقانه

شعر های کلاسیک عاشقانه

نویسنده : نادر | زمان انتشار : 05 تیر 1398 ساعت 12:46

شعر فارسی بیش از هر مضمون دیگر حدیث عاشقی است. ادبیات غنایی مملو از عاشقانه‌هایی است که روزی قلب شاعر را به تپش واداشته و در شکل زیباترین واژه‌ها جاری شده است. گلچینی از زیباترین اشعار عاشقانه را در ستاره برای شما فراهم کرده ایم.

ستاره | سرویس سرگرمی - شعر عاشقانه زیبا حاصل لحظات عاشقانه زندگی شاعر است که در آن لحظات احساس عشق او را به سخن آورده است. گروه فرهنگ و هنر ستاره مجموعه غزل عاشقانه پارسی را پیش از این منتشر کرده است و هم‌اینک شعرهای کهن، غزل معاصر، شعر نو و سپید، شعر کوتاه و شعر شاعران جهان درباره عشق را در مطلب پیش رو به شما تقدیم می‌کند.

112683_894.jpg


شعر عاشقانه زیبا در ادبیات کهن


بار فراق دوستان بس که نشست بر دلم
می‌روم و نمی‌رود ناقه به زیر محملم

بار بیفکند شتر چون برسد به منزلی


بار دلست همچنان ور به هزار منزلم

ای که مهار می‌کشی صبر کن و سبک مرو


کز طرفی تو می‌کشی وز طرفی سلاسلم

بارکشیده جفا پرده دریده هوا


راه ز پیش و دل ز پس واقعه‌ایست مشکلم

معرفت قدیم را بعد حجاب کی شود


گر چه به شخص غایبی در نظری مقابلم

آخر قصد من تویی غایت جهد و آرزو


تا نرسم ز دامنت دست امید نگسلم

ذکر تو از زبان من فکر تو از جنان من


چون برود که رفته‌ای در رگ و در مفاصلم

مشتغل توام چنان کز همه چیز غایبم


مفتکر توام چنان کز همه خلق غافلم

گر نظری کنی کند کشته صبر من ورق


ور نکنی چه بر دهد بیخ امید باطلم

سنت عشق سعدیا ترک نمی‌دهی بلی


کی ز دلم به دررود خوی سرشته در گلم

داروی درد شوق را با همه علم عاجزم


چاره کار عشق را با همه عقل جاهلم

سعدی❤❤❤❤❤

جانا به غریبستان چندین به چه می‌مانی


بازآ تو از این غربت تا چند پریشانی

صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم


یا راه نمی‌دانی یا نامه نمی‌خوانی

گر نامه نمی‌خوانی خود نامه تو را خواند


ور راه نمی‌دانی در پنجه ره دانی

بازآ که در آن محبس قدر تو نداند کس


با سنگ دلان منشین چون گوهر این کانی

ای از دل و جان رسته دست از دل و جان شسته


از دام جهان جسته بازآ که ز بازانی

هم آبی و هم جویی هم آب همی‌جویی


هم شیر و هم آهویی هم بهتر از ایشانی

چند است ز تو تا جان تو طرفه تری یا جان


آمیخته‌ای با جان یا پرتو جانانی

نور قمری در شب قند و شکری در لب


یا رب چه کسی یا رب اعجوبه ربانی

هر دم ز تو زیب و فر از ما دل و جان و سر


بازار چنین خوش‌تر خوش بدهی و بستانی

از عشق تو جان بردن وز ما چو شکر مردن


زهر از کف تو خوردن سرچشمه حیوانی

مولانا❤❤❤❤❤

عشق رخ تو بابت هر مختصری نیست
وصل لب تو در خور هر بی خبری نیست

هر چند نگه می‌کنم از روی حقیقت


یک لحظه تو را سوی دل ما نظری نیست

تا پای تو از دایره عهد برون شد


در هستی خویشم به سر تو که سری نیست

بر تو بدلی نارم و دیگر نکنم یاد


هر چند که آرام تو جز باد گری نیست

در بند خسی وین عجبی نیست که امروز


اسبی که به کار آید بی داغ خری نیست

خصم به بدی گفتن من لب چه گشاید


من بنده مقرم که خود از من بتری نیست

بسیار جفا‌هات رسیدست به رویم


المنة الله که ترا دردسری نیست

بسیار سمرهاست در آفاق ولیکن


دلسوزتر از عشق من و تو سمری نیست

بسیار گذر کرد در آفاق سنایی


افتاد به دام تو و از تو گذری نیست

سنایی❤❤❤❤❤ای روی خوب تو سبب زندگانی‌ام


یک روزه وصل تو طرب جاودانی‌ام

جز با جمال تو نبود شادمانی‌ام


جز با وصال تو نبود کامرانی‌ام

بی‌یاد روی خوب تو ار یک نفس زنم


محسوب نیست آن نفس از زندگانی‌ام

دردی نهانیست مرا از فراق تو


ای شادی تو آفت درد نهانی‌ام

انوری❤❤❤❤❤

ندیده‌ام رخ خوب تو، روزکی چند است


بیا، که دیده به دیدارت آرزومند است

به یک نظاره به روی تو دیده خشنود است


به یک کرشمه دل از غمزه تو خرسند است

فتور غمزه تو خون من بخواهد ریخت


بدین صفت که در ابرو گره درافکند است

یکی گره بگشای از دو زلف و رخ بنمای


که صدهزار چو من دلشده در آن بند است

مبر ز من، که رگ جان من بریده شود


بیا، که با تو مرا صدهزار پیوند است

مرا چو از لب شیرین تو نصیبی نیست


از آن چه سود که لعل تو سر به سر قند است؟

کسی که همچو عراقی اسیر عشق تو نیست


شب فراق چه داند که تا سحر چند است؟

فخرالدین عراقی

112682_925.jpg


شعر عاشقانه زیبا معاصر در قالب غزل


تا کی در انتظار گذاری به زاری‌ام
باز آی بعد از این همه چشم انتظاری‌ام

دیشب به یاد زلف تو در پرده‌های ساز


جان سوز بود شرح سیه روزگاری‌ام

بس شکوه کردم از دل ناسازگار خود


دیشب که ساز داشت سرسازگاری‌ام

شمعم تمام گشت و چراغ ستاره مرد


چشمی نماند شاهد شب زنده داری‌ام

طبعم شکار آهوی سر در کمند نیست


ماند به شیر شیوه وحشی شکاری‌ام

شرمم کشد که بی‌تو نفس می‌کشم هنوز


تا زنده‌ام بس است همین شرمساری‌ام

محمدحسین شهریار❤❤❤❤❤گنجشک من! پر بزن درزمستانم لانه کن


با جیک جیک مستانت خانه را پر ترانه کن

چون مرغکان بازیگوش از شاخی به شاخی بپر


از این بازویم پر بزن بر این بازویم خانه کن

با نفست خوشبختی را به آشیانم بوزان


با نسیمت بهار را به سوی من روانه کن

اول این برف سنگین را از سرم پک کن سپس


موهای آشفته ام را با انگشتانت شانه کن

حتی اگر نمی‌ترسی از تاریکی و تنهایی


تا بگریزی به آغوشم ترسیدن را بهانه کن

با عشقت پیوندی بزن روح جوانی را به من


هر گره از روح مرا بدل به یک جوانه کن

چنان شو که هم پیراهن هم تن از میان برخیزد


بیش از اینها بیش از این‌ها خود را با من یگانه کن

زنده کن در غزل‌هایم حال و هوای پیشین را


شوری در من برانگیزد و شعرم را عاشقانه کن

حسین منزوی❤❤❤❤❤فضای خانه که از خنده‌های ما گرم است


چه عاشقانه نفس می‌کشم!، هوا گرم است

دوباره «دیده‌امت»، زُل بزن به چشمانی


که از حرارتِ «من دیده‌ام تو را» گرم است

بگو دو مرتبه این را که: «دوستت دارم»


دلم هنوز به این جمله شما گرم است

بیا گناه کنیم عشق را... نترس خدا


هزار مشغله دارد، سرِ خدا گرم است

من و تو اهل بهشتیم اگرچه می‌گویند


جهنم از هیجانات ما دو تا گرم است

به من نگاه کنی، شعرِ تازه می‌گویم


که در نگاه تو بازارِ شعرها گرم است

نجمه زارع❤❤❤❤❤هر تار مویت یک غزل یا یک ترانه


یک جاده صعب العبور بی کرانه

وقتی نگاهت می‌کنم هر بار، در من


شعری قیام می‌کند با این بهانه

خورشید را دیدم پریشان در خیابان


دنبال تو می‌گشت هر خانه به خانه

دیشب غزل خواندی، رباعی گفت ای کاش


من هم غزل بودم، از اول، عاشقانه

شب، کوچه باغ خلوت و باران،دوتایی


دنبالْ بازی، خاطرات کودکانه

جِر می‌زنی و بیشتر دل می‌بری با


انجام این رفتار‌های بچه‌گانه

آیا اجازه می‌دهی مانند کوهی


باشم برایت تا ابد یک پشتوانه؟

آیا اجازه می‌دهی در قلب پاکت


مانند گنجشکی بسازم آشیانه؟

یک لحظه بنشین تا که این شاعر بگیرد


الهامی از این چشم‌های شاعرانه

ساده بگویم دوستت دارم عزیزم


بی شیله پیله، از ته دل، صادقانه

فرزاد نظافتی

230258_162.jpg

❤❤❤❤❤بیا مرا ببر ای عشق با خودت به سفر


مرا ز خویش بگیر و مرا ز خویش ببر

مرا به حیطه محض حریق دعوت کن


به لحظه لحظه پیش از شروع خاکستر

به آستانه برخورد ناگهان دو چشم


به لحظه‌های پس از صاعقه، پس از تندر

به شب‌نشینی شبنم، به جشنواره اشک


به میهمانی پر چشم و گونه تر

به نبض آبی تبدار در شبی بی تاب


به چشم روشن و بیدار خسته از بستر

من از تو بالی بالا بلند می‌خواهم


من از تو تنها بالی بلند و بالا پر

من از تو یال سمندی، سهند مانندی


بلند یالی از آشفتگی پریشان‌تر

دلم ز دست زمین و زمان به تنگ آمد


مرا ببر به زمین و زمانه‌ای دیگر

قیصر امین‌پور❤❤❤❤❤

دوباره سیب و غزل، من گناه می‌خواهم


دلی دچار تو و سر به راه می‌خواهم

دوباه اینکه تو حوا شوی و من آدم


و باز لذت یک اشتباه می‌خواهم

همیشه چشم تو را شاعرانه می‌نوشم


که با تو من غزلی رو به راه می‌خواهم

پناه خستگی من! بمان و با من باش


میان این همه طوفان، پناه می‌خواهم

تو عاشقانه‌ترین رکعت غزل هستی


برای خواندن تو قبله گاه می‌خواهم

دوباره وسوسه ناز چشم تو بر پاست


دوباره سیب و غزل، من گناه می‌خواهم

رضا قریشی‌نژاد❤❤❤❤❤این‌روزها سخاوتِ باد صبا کم است


یعنی خبر ز سوی تو، این‌روزها کم است

اینجا کنار پنجره، تنها نشسته‌ام


در کوچه‌ای که عابر دردآشنا کم است

من دفتری پر از غزل‌ام نابِ نابِ ناب


چشمی که عاشقانه بخواند مرا کم است

بازآ ببین که بی‌تو در این شهر پرملال


احساس، عشق، عاطفه، یا نیست یا کم است

اقرار می‌کنم که در اینجا بدون تو


حتی برای آه‌کشیدن هوا کم است

دل در جواب زمزمه‌های «بمان» من


می‌گفت می‌روم که در این سینه جا کم است

غیر از خدا که‌را بپرستم؟ تو را، تو را


حس می‌کنم برای دل‌ام یک خدا کم است

محمد سلمانی❤❤❤❤❤با من بگو که همره من بدپیر می‌شوی


یا آنکه بین راه، ز من سیر می‌شوی؟

ای ماه دوردست من، ای ماهی گریز!


کی در میان برکه به زنجیر می‌شوی؟

چون چکه‌ای ز نور، در آیینه می‌چکی


آن‌گاه مثل آینه تکثیر می‌شوی

رویای صادقی که سرانجام می‌رسی


یک خواب عاشقانه که تعبیر می‌شوی

چین می‌خورد نگاه غم‌انگیز آینه


وقتی ز دست آینه دلگیر می‌شوی

می‌روید از کویر گلویم، گُلی کبود


وقتی شبیه بغض، گلوگیر می‌شوی

دست از فریب و فاصله بردار، خوبِ من


داری برای خوب شدن دیر می‌شوی

یدالله گودرزی❤❤❤❤❤تمام دل خوشی‌ام شور عاشقانه توست


دو چشم منتظرم تا همیشه خانه توست

تو صبر گفتی و من خسته از شکیبایی


تمام زندگی‌ام غرق در بهانه توست

بهانه همه شعرهای من، برگرد


بیا که خانه قلبم پر از ترانه توست

دل گرفته من همچو مرغ در قفسی


تمام هوش و حواسش به آشیانه توست

به کنج خلوت خود، همچو ابر می‌بارم


سرم درون خیالم به روی شانه توست

تو رفته‌ای و من اینجا میان خاطره‌ها


به هر طرف که نظر می‌کنم نشانه توست

دل شکسته من از تو عشق می‌گیرد


کبوترم که امیدم به آب و دانه توست

 فاطمه طاهریان❤❤❤❤❤فکر کن! پشت هم دعا بکنی


تا سرت روی شانه‌اش باشد

می‌رود تا تمام خاطره‌ات


دو، سه خط، عاشقانه‌اش باشد

فکر کن! آخرین نفس‌هایت


زیر باران شبی رقم بخورد

عشق یعنی که رفته باشد و بعد


حالت از زندگی به هم بخورد

فکر کن! در شلوغی تهران


عصر پاییز در به در باشی

شهر را با خودت قدم بزنی


غرقِ رویای یک نفر باشی

پویا جمشیدی

112684_347.jpg


تک‌بیت‌های عاشقانه زیبا


هر آن که با تو وصالش دمی میسر شد
میّسرش نشود بعد از آن شکیبایی

سعدی❤❤❤❤❤غافلی از حال دل ترسم که این ویرانه را


دیگران  بی صاحب انگارند و تعمیرش کنند

صائب تبریزی❤❤❤❤❤گر نباشد هر دو عالم گو مباش


تو تمامی با توام تنها خوش است

 عطار❤❤❤❤❤چون خیالت دم بدم در اضطراب آرد مرا


پس وصالت تا چه خواهد کرد با روز و شبم

فیض کاشانی❤❤❤❤❤نه به خانه دل قرار و نه به کوی یار گیرد


به کجا روم، ندانم که دلم قرار گیرد

عاشق اصفهانی❤❤❤❤❤چه پریشانم از این فکر پریشان شب و روز


که شب و روز کجایی و کجایِ تو کجاست

❤دل خراب من دگر خراب‌تر نمی‌شود


که خنجر غمت ازین خراب‌تر نمی‌زند

هوشنگ ابتهاج❤❤❤❤❤بگذار سر به سینه من تا كه بشنوی


آهنگ اشتیاق دلی دردمند را

فریدون مشیری❤❤❤❤❤بگذار راز دلم را بدانی: تو را دوست دارم


ای با من از رازهایم صمیمی‌تر و بی ریاتر

حسین منزوی

230259_365.jpg

❤❤❤❤❤تاوان عشق را دل ما هرچه بود داد


چشم انتظار باش در این ماجرا تو هم

فاضل نظری❤❤❤❤❤ای عشق بیا آدمی از نو بتراشیم


خوشبخت‌تر و خوب‌تر و شادتر از من

غلامرضا طریقی

❤❤❤❤❤اصلا مرا برای همین آفریده است


تا عاشق تو باشم و دیوانگی کنم

❤آرامش آغوش تو از چشم من انداخت


امنیتی که بیمه‌های معتبر دارند

امید صباغ نو❤❤❤❤❤مثل خاراندن یک زخم پس از خوب شدن


یاد یک عشق عذابیست که لذت دارد

مقداد ایثاری❤❤❤❤❤بیا سر به سرم بگذار مهتابی‌ترین بانو


میان گیسوانت دستهایم گم شدن دارد

سیدمرتضی سجادی❤❤❤❤❤من از چشمان خیست در شبی تاریک فهمیدم


که باران نیمه‌های شب تماشایی‌تر از روز است

معصومه ناصری❤❤❤❤❤با مرور دوستی‌هایم به من اثبات شد


هر که جز تو دوستم شد،دوستدار کوچکی‌ست

کاظم بهمنی❤❤❤❤❤به خدا هیچ کسی در نظرم غیر تو نیست


لا شریک لک لبیک... خیالت راحت

محمدمهدی درویش‌زاده❤❤❤❤❤از جمع دوری می‌کنم تا با تو باشم


در خلوتم هستی و تنها نیستم من

زهرا کوشک احمدی❤❤❤❤❤دستت به گیسوان رهایش نمی‌رسد


از دوردست‌ها به نگاهی بسنده کن

سجاد سامانی❤❤❤❤❤تو در کنار خودت نیستی نمی‌دانی


که در کنار تو بودن چه عالمی دارد

فرامرز عرب عامری❤❤❤❤❤ماه من ! امشب نیا بالای آبادی ما


خوش ندارم چشم هر نامحرمی روشن شود

عاطفه پژمان

112685_676.jpg


شعر عاشقانه زیبا در قالب نو و سپید


گاه یک ستاره
یک ستاره گاهی
می‌تواند حتی در کفِ یک پیاله آب
خوابِ هزار آسمانِ آسوده ببیند!
آن وقت تو می‌گویی چه ...؟ 
می‌گویی یک آینه برای انعکاسِ علاقه 
کافی نیست!؟

 سیدعلی صالحی❤❤❤❤❤کافی‌ست تورا به نام بخوانم


تا ببینی لکنت، عاشقانه‌ترینِ لهجه‌هاست
و چگونه لرزش لب‌های من دنیا را به حاشیه می‌بَرد

دوستت دارم


با تمام واژه‌هایی‌که در گلویم گیرکرده‌اند
و تمام هجاهای غمگینی‌که به‌خاطر تو شعر می‌شوند

دوستت دارم با صدای بلند


دوستت دارم با صدای آهسته

دوستت دارم


و خواستن تو جنینی‌ست در من
که نه سقط می‌شود،
نه به دنیا می‌آید

لیلا کردبچه❤❤❤❤❤محبوب من از دوست داشتنم می‌ترسد


از داشتنم می‌ترسد
از نداشتنم هم می‌ترسد
با این همه اما مبادا گمان کنید مرد شجاعی نیست
وطنش بودم اگر بخاطر من می‌جنگید
و مادرش اگر
به خاطر من جان...
من اما
هیچ‌کسش نیستم
من
هیچ‌کسش هستم

رویا شاه‌حسین‌زاده❤❤❤❤❤چقدر قلبم برای تو تند می‌زند


و من
هیچ وقت نتوانستم طپش‌هایم را
با نبض احساس تو تنظیم کنم
چقدر ما از هم دوریم
و عشق فقط گریبان مرا گرفت

سارا قبادی❤❤❤❤❤گرمای مردادی تن تو


نفس هر کسی را می‌گیرد
و من
چه عاشقانه
گرم می‌شوم
می‌سوزم
و دوباره
هر مرداد
عاشقت می‌شوم انگار

علیرضا اسفندیاری❤❤❤❤❤دیر آمده‌ای


محبوب من
آنقدر دیر
که به پنج زبان زنده دنیا هم
دوستم بداری
هیچ اتفاق عاشقانه‌ای
سکوت بارانی این دیدار را نخواهد شکست

گل سرخ‌ت را


بر سر این شعر پرپر کن
ردیف و قطعه را هم به خاطر بسپار
تاوان دیر رسیدن گاهی
تنها
با یک عمر گریه پرداخت می‌شود

بهرام محمودی❤❤❤❤❤تو عاشقانه‌ترین نام


و جاودانه‌ترین یادی
تو از تبار بهاری تو باز می‌گردی
تو آن یگانه‌ترین رازی ای یگانه‌ترین
تو جاودانه‌ترینی
برای آنکه نمی‌داند
برای آنکه نمی‌خواهد
برای آنکه نمی‌داند و نمی‌خواهد
تو بی‌نشانه‌ترین باش
ای یگانه‌ترین

محمود مشرف آزادتهرانی112687_306.jpg

شعر کوتاه عاشقانه زیبا


گفته بودی با قطار این بار خواهم رفت و من
مانده‌ام باید چطور این چرخ را پنچر کنم

احسان پرسا❤❤❤❤❤نیستی


و حالم به آهویی می‌ماند
كه جنگل از آن
فرار كرده باشد

مهدی اشرفی❤❤❤❤❤برگشتنت


همان قدر محال است
که خیال می‌کردم
رفتنت

سارا شاهدی❤❤❤❤❤همین که تو


هر صبح در خیالِ منی
حالِ هر روزِ من
خوب است

لیلا مقربی❤❤❤❤❤حرف برای گفتن زیاد بود


وقت کم
بوسیدمت

سمانه سوادی❤❤❤❤❤مردم دوست دارند شعر بخوانند


اما عاشقانه، کوتاه، ساده
پس بی مقدمه سرت را روی سینه ام بگذار

مردم عجله دارند


باید خیلی زود بگویم
چقدر دوستت دارم

فلورا تاجیکی❤❤❤❤❤صبح‌ها


بیشتر از نور
تُو  را
می‌خواهم

معصومه صابر

112686_164.jpg


شعرهای عاشقانه زیبای جهان


تو از من می‌خواهی عاشق باشم
من از تو می‌خواهم دوستم داشته باشی
تو می‌خواهی مرا در قفس کنی
من می‌خواهم با تو پرواز کنم
این تفاوت عشق و دوست داشتن است

ایوان تورگنیف❤❤❤❤❤

آنچه را عاشقانه دوست می‌داری بیاب


و بگذار تو را بکشد
بگذار غرقت کند
در آن چه که هستی
بگذار بر شانه‌هایت بچسبد
سنگینت کند
تو را به سمت پوچی ببرد
بگذار تو را بکشد و تمامت را ببلعد
زیرا هر چیزی تو را خواهد کشت
دیر یا زود
اما چه بهتر
آنچه دوستش می‌داری  بکشدت

چارلز بوکوفسکی❤❤❤❤❤راضی‌ام اگر عاشقانه بمیرم


راضی ام که من با عشق زاده می‌شوم
و با عشق می‌میرم
به آن پناه می‌برم
و جز آن راهی برای رهانیدن نمی‌شناسم
راضی ام که عاشقانه مردن
تولدی دگر است
عاشقانه مردن تولدی دگر است

ندی انسی الحاجمترجم: محبوبه افشاری❤❤❤❤❤نه در نگاه اول


بلکه عشق در آخرین نگاه است
زمانی که می‌خواهد از تو جدا شود
آن گونه که به تو می‌نگرد
به همان اندازه دوستت داشته است

ناظم حکمتمترجم: سینا عباسی

230260_958.jpg

❤❤❤❤❤دیگر همانند گذشته دلتنگ‌ات نمی‌شوم!


حتی دیگر گاه به گاه گریه هم نمی‌کنم،
در تمام جملاتی که نام تو در آنها جاری‌ست،
چشمانم پُر نمی‌شود
تقویم روزهایِ نیامدنت را هم دور انداخته‌ام

کمی خسته‌ام، کمی شکسته


کمی هم نبودنت، مَرا تیره کرده است
اینکه چطور دوباره خوب خواهم شد را هنوز یاد نگرفته‌ام،
و اگر کسی حالم را بپرسد، تنها می‌گویم خوبم!
اما مضطربم

فراموش کردن تو علیرغم اینکه میلیون‌ها بار به حافظه‌ام سَر می‌زنم


و نمی‌توانم چهره‌ات را به خاطر بیاورم، من را می‌ترساند!

دیگر آمدنت را انتظار نمی‌کشم


حتی دیگر از خواسته‌ام برای آمدنت گذشته‌ام،
اینکه از حال و رُوزت باخبر باشم، دیگر برایم مهم نیست

بعضی وقت‌ها به یادت می‌افتم


با خود می‌گویم: به من چه؟ درد من برای من کافی‌ست
آیا به نبودنت عادت کرده‌ام؟
از خیالِ بودنت گذشته‌ام؟

مضطربم


اگر عاشق کسی دیگر شوم
باور کن آن روز، تا عمر دارم
تو را نخواهم بخشید!

ازدمیر آصف

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟




ارسال نظر

نام


ایمیل


نظر