موضوعات وبسایت : اجتماعی خانواده

نامزدم زد تو گوشم

نامزدم زد تو گوشم

نویسنده : علیرضا | زمان انتشار : 14 اسفند 1400 ساعت 00:40

تو خونه حوصلم سر رفته بود، بچه برادرم هم هی بهونه میگرفت میخواست بره خونشون به شوهرم گفتم بریم بچه برادرمو برسونیم خونشون یه تابی هم بخوریم دلم خیلی گرفته.بعد از اینکه دختر برادرمو رسوندیم با شوهرم رفتیم یه پارک قدم بزنیم دخترم هم یکم بازی کنه.

یکم تو پارک قدم زدیم بعد دخترم رفت توی پارک بازی کنه منو شوهرم هم نشستیم روی نیمکت داشتیم باهم حرف میزدیم دخترم اومد گفت که سردمه منم فراموش کرده بود کاپشن دخترمو از ماشین بیارم به شوهرم گفتم سویچ بده برم بیارم گفت نه تو بشین من میارم. دخترم هم همیشه دنبال باباشه دوید رفت با باباش. من تنها روی نیمکت نشستن بودم چنتا پسر هم سن و سال خودم شاید یکم بزرگ تر اومدن از روبروم رد شدن یکیشون یه چیزی گفت.

من بدون منظوری،اینو واقعا میگم بدون منظور یه نیم نگاه انداختم دوباره با گوشیم کار کردم. 

یکی از پسرا برگشت گفت که چرا تنها نشستی من جواب ندادم. اومد نزدیک ایستاد گفت که میشه باهم آشنا بشیم

من فقط گفتم که اقا بفرمایید لطفا مزاحم نشید 

اما پسره ول کن نبود. از این پسر سیریشا بود. هنوز داشت حرف میزد اومد بشینه کنارم روی نیمکت من بلند شدم که برم دیدم شوهرم دست دخترمو که گرفته بود ول کرد اومد سمت این پسره. شروع کرد داد و بیداد و کتک کاری. وقتی هم سعی کردم جداش کنم هولم داد محکم خوردم زمین. منم بغضم گرفته بود زدم زیر گریه یه خانومه اومد آرومم کنه اما من خیلی ترسیده بودم. بعدشم به زور سلام و صلوات جداشون کردن. دخترمو گرفت منو هم پشت سرش کشید برد سوار ماشین کرد. دخترم همش گریه میکرد اما جرئت نداشتم حرفی بزنم یا بغلش کنم. برگشت سمتم محکم زد تو گوشیم بهم گفت تو شبیه خرابا شدی به همه نخ میدی،اگه نخ نمیدادی اینجوری پاپیچت نمیشد که بیاد کنارت هم بشینه 

منم بغض داشتم نتونستم چیزی بگم شروع کردم دوباره گریه کردن. اونم جای اینکه آرومم کنه بهم گفت خفه شو صداتو نشنوم وگرنه میزنمت که خون بالا بیاری.

منم بدتر گریه ام گرفته بود.

بعدشم جلوی در خونه پیادم کرد و رفت تا همین یک ساعت پیش هم برنگشت. مامانم متوجه شد اما به روم نیاورد. شوهرم هم تا اومد به زور مامان برای ابرو داری یه چیزی خورد خوابید.نه باهام حرف زد نه چیزی گفت.

خیلی دلم گرفته از حرفش و رفتارش. بیشتر از توگوشی که بهم زد حرفاش دلمو سوزوند.

من نمیخوام باهاش حرفی بزنم چیکار کنم بفهمه چقد کارش بد بوده؟

در شب کوچک من، افسوسباد با برگ درختان میعادی دارددر شب کوچک من دلهره یِ ویرانیست

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟




ارسال نظر

نام


ایمیل


نظر