موضوعات وبسایت : اجتماعی خانواده

وصیت نامه شکست عشقی

نویسنده : مینا علی زاده | زمان انتشار : 17 شهریور 1398 ساعت 22:37

خیلی سخته که بغض داشته باشی ، اما نخوای کسی بفهمه ...
خیلی سخته که عزیزترین کست ازت بخواد فراموشش کنی ..
. خیلی سخته که سالگرد آشنایی با عشقت رو
بدون حضور خودش جشن بگیری .
.. خیلی سخته که روز تولدت ، همه بهت تبریک بگن ،
جز اونی که فکر می کنی به خاطرش زنده ای ...
خیلی سخته که غرورت رو به خاطر یه نفر بشکنی ،
بعد بفهمی دوست نداره
... خیلی سخته که همه چیزت رو به خاطر یه
نفر از دست بدی ، اما اون بگه
: دیگه نمی خوامت...
قلبمو شکستی
كهنه فروش داد میزنه چراغ شکسته میخریم…..
کفشای پاره میخریم ….
اسباب کهنه میخریم …..
بی اختیار داد زد ووو : کهنه فروش قلب شکسته میخری!!؟
کاش وقتی چیزهای ارزشمند رو داریم
قدر بدانیم و فردا افسوس نخوریم
چقدر خوبه ادم یكی را دوست داشته باشه
نه به خاطر اینكه نیازش رو برطرف كنه
نه به خاطر اینكه كس دیگری رو نداره
نه به خاطر اینكه تنهاست
و نه از روی اجبار
بلكه به خاطراینكه اون شخص ارزش
دوست داشتن رو داره *******************************************
سلام منم دیگه میمونم واسه همیشه.! نگفتی تو هم دوست داری بمونم؟؟
سلامممممممممممممممممممممممممممممم
دوستای خوبه خوبم
امیدوارم که حالتون از اونی که خوبه یکمی خوبتر بشــــــــــــــــه
دوستای خوبم **********************
love is live
می رسد روزی كه بی من روزها رو سر كنی
می رسد روزی كه مرگ رو باور كنی
می رسد كه تنها در كنار قبر من شعر های كهنه ام رامو به مو از بر كنی

هیچکس نمی تونه به دلش یاد بده که نشکنه


ولی من حداقل می تونم بهش یاد بدم که
وقتی شکست با لبه های تیزش دست اونی که شکسته رو نبره...
احساساتت رو روم بنویس .عصبانیتهات رو روم خط خطی كن .
اشكاتو باهام پاك كن.حتی اگه سردت شد بسوزونم تا گرم
بشی .فقط دورم ننداز............
*****************************
عشق مثل آب میمونه.....که میتونی توی دستت قایمش کنی.
.آخرش یه روز دستت رو باز میکنی میبینی نیست... قطره
قطره
چکیده بی انکه بفهمی.. اما دستت پر از خاطره است
****************************
بدرقه
می دونی وقتی خدا داشت بدرقه ات می کرد بهت چی گفت ؟
گفت جائی که می ری مردمی داره می شکننت نکنه غصه بخوری !
من همه جا باهاتم و تنها نیستی
تو کوله بارت عشق می ریزم که بگذری
قلب می ذارم که جا بدی
اشک می ذارم که همراهیت کنه
و مرگ می ذارم که بدونی بر می گردی پیشم
********* با تیرکمان غرورت ************
سنگ می زنی بر شیشه های بی قراریم
زنگ خاطراتم را میزنی و فرار می کنی
فرصتی نیست، فرار نکن!
معنی این شیطنت ها را بگو
این بار اگر دلت در حیاط قلبم افتاد
سراغش را نگیر
پس نمی دهم
جریمه ی زنگ هایی که زدی و فرار کردی
*************یك شاخه گل رز *************
دختر کوچکی مقابل گلفروشی ایستاده بود و میخواست برای مادرش دسته گلی بخرد و سفارش دهد تا پست شود.
وقتی از گلفروشی بیرون آمد دختر کوچکی را دید که کنار خیابان نشسته و هق هق کنان گریه میکند.

مرد از او پرسید: دختر کوچولو چرا گریه میکنی؟

کودک گفت میخواستم برای مادرم یک شاخه گل رز بخرم اما فقط 12 سنت پول دارم

گل رز 1 دلار است.

مرد لبخندی زد و گفت با من بیا، من برای تو یک شاخه گل رز میخرم تا به مادرت هدیه دهی.

...مادرت کجاست؟؟؟

دختر دست مرد را گرفت و گفت آنجا، آن قبرستان!

مرد به همراه دختر و یک شاخه گل رز به قبرستان رفتند، کنار یک قبر تازه...

مرد دلش گرفت به گلفروشی باز گشت و گفت دسته گلم را پست نمیکنم خودم میبرم...

و 300 مایل رانندگی کرد تا به مادرش برسد...

این هم هدیه من به تمامی مادران زنده ای که فرزندانشان از انان بی اطلاع اند


 *****زندگی******************
زندگی چه بازیهایی كه واسه آدم رقم نمی زنه.
عجب روزگار بی رحمی شده.هر كی تو فكر
خودشه.همه می خوان اهداف خودشون رو پیش ببرن.
هیچكی تو فكر دیگری نیست.این وسط آدمایی می مونن كه بازیچه طرز فكرای غلط شدن
.و این سرنوشت تلخ ما آدماست و زندگی یعنی همین...
**************************
شب امتحان
شب امتحان آسمانی
شب ها ی امتحان زمینی ام ، تا صبح بیدارم برای اینکه شاید درسی را که در طول یک ترم نخوانده ام پاس کنم ، اما کاش می دانستم عمری را که می گذرانم برایم به مثابه شب امتحانی است که استادش پروردگارم است و نمره ی قبولی در این درس را نمیتوانم با یک شب تلاش به دست آورم .

درس : زندگی

تعداد واحد : به میزان ثانیه های زنده ماندن

استاد : خداوند

تاریخ امتحان : تمام لحظات

اعلام نتایج : قیامت .


.....................
چقدرعجیبه که تا مریض نشی کسی برات گل نمی یاره تا گریه نکنی کسی نوازشت نمی کنه تا فریاد نکشی کسی به طرفت برنمی گرده تا قصد رفتن نکنی کسی به دیدنت نمی یاد و تا وقتی نمیری کسی تورو نمی بخ**********************
پند و اندرز**********                                                                                                     جوان ثروتمندی نزد یك انسانی وارسته رفت و از او اندرزی برای زندگی نیك خواست.
مرد او را به كنار پنجره برد و پرسید:
-"پشت پنجره چه می بینی؟"
-"آدمهایی كه میآیند و میروند و گدای كوری كه در خیابان صدقه میگیرد."
بعد آینه ی بزرگی به او نشان داد و باز پرسید:
-"در این آینه نگاه كن و بعد بگو چه میبینی."
-"خودم را میبینم."
-"دیگر دیگران را نمیبینی!آینه و پنجره هر دو از یك ماده ی اولیه ساخته شده اند، شیشه.
اما در آینه لایه ی نازكی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته و در آن چیزی جز شخص خودت را
نمیبینی.این دو شیئ شیشه ای را با هم مقایسه كن.وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را می بیند و به آنها احساس محبت میكند.اما وقتی از نقره (یعنی ثروت)پوشیده میشود، تنها خودش را می بیند.
تنها وقتی ارزش داری كه شجاع باشی و آن پوشش نقرهای را از جلو چشمهایت برداری تا بار دیگر
بتوانی دیگران را ببینی و دوستشان بداری.                                 ******************************
فقط یه شوخی بود
روز اول گل سرخی برام اوردی گفتی برای همیشه دوستت دارم روز دوم گل زردی برایم اوردی گفتی دوستت ندارم روز سوم گل سفیدی برایم اوردی و سر قبرم گذاشتی و گفتی منو ببخش فقط یه شوخی بود
*********************************

+

نوشته شده در دوشنبه ۸ آذر ۱۳۸۹ ساعت 10:31 توسط مسلم و تنهاییش  | 

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟




ارسال نظر

نام


ایمیل


نظر