موضوعات وبسایت : اجتماعی خانواده

انشا تصویر نویسی هشتم صفحه 23

نویسنده : سمیرا | زمان انتشار : 25 آبان 1400 ساعت 21:18

img24383_lc_13950812_181601_.png

خب این از دومین انشا ی من( صفحه ی 23) کتاب نگارش که من تصویر اولی رو انتخاب و در موردش یه داستان نوشتم: 

    پاییز بود. درختان پر شده بودند از برگ های رنگارنگ. روستا هوای دلگیری داشت. همه ی خانه ها همرنگ و تقریبا هم شکل بودند. هیچ هیجانی د روستا وجود نداشت. اما نیلوفر دختری هیجان طلب و مخالف کسل کنندگی بود. او چندین بار به مردم روستا گفته بود که بیایید تنوعی در روستا به وجود بیاوریم؛ اما هیچ کس حرف یک دختر 14 یاله را گوش نمی کرد. او بار ها سعی کرد تا این علاقه را در دل مردم بکارد اما نشذ که نشد.

    یک روز در حیاط نشسته بود و در این مورد فکر می کرد که ناگهان در ذهنش جرقه ای پدیدار شد. او با خود گفت: چرا تغییر را از خودم شروع نکنم؟ پس با اجازه ی پدر و مادرش شروع به رنگ آمیزی دیوار ها و در خانه کرد. او ابتدا در و پنجره های خانه شان را آبی خوش رنگی زد و سپس شروع به رنگ کردن دیوار  ها با رنگ آبی آسمانی کرد.

نتیجه عالی شد. خانه شان بسیار زیبا و متفاوت شده بود. مردم روستا پس از دیدن خانه ی نیلوفر و دیدن خانه خودشان، به این فکر افتادند که بیایید ما هم همین کار را انجام دهیم.  آنها شروع به رنگ آمیزی کردند، آبی، زرد، سفید و  قرمز تا این که کارشان تمام شد. حالا روستا از بالا منظره ی دیگری داشت...

( خب اینم از دومی. من خودم از شیوه ی پایان داستانم خوشم اومد. نظر شما چیه؟)11.gif

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟




ارسال نظر

نام


ایمیل


نظر