?عشق چیست؟
✍عشق بعنوان یکی از جذاب ترین پدیده ها برای بسیاری از انسانها است و از همین رو اکثراندیشمندان در این باب سخن گفته اند. کتاب های متعدد ، داستان ها و رمان و ادبیات سراسر از موضوعات عاشقانه و یا پرسش در مورد چیستی این پدیده بوده است.اما به طور کلی سه دیدگاه پیرامون عشق همواره تا امروز مطرح است.
نگاه اول عشق را به منزله ی پدیده ای فرا مادی و روحانی،که در روح انسان شکوفا میشود. نگاه دوم عشق را پدیده ای وابسته و محدود به رابطه جنسی و نیازهای جنسی و نگاه سوم عشق را ترکیبی از نیاز های روحی روانی، احساسی و جنسی میداند.
تعبیر عشق در میان نویسندگان و فلاسفه
همانطور که گفتیم اکثر اندیشمندان ،نویسندگان و دانشمندان کم و بیش به این پدیده پرداخته اند. در میان نظرات و سخنان آنها نقاط اشتراک و اختلاف نیز وجود دارد.افلاطون در ضیافت از زبان یکی از حضار میگوید ابتدا انسانها جفت جفت به هم وصل بودند، یعنی چهارپا و چهار دست و چهار چشم و دو سر و…داشتند و سپس از هم جدا شدند.آنهایی که عاشق میشوند همان جفت های گذشته هستند که یکدیگر را پیدا کرده اند.البته مشخصا افلاطون این تمثیل را بعنوان یک داستان جذاب از زبان یک شخصیت داستان عنوان میکند و به نظر نمیرسد به چنین داستان تخیلی باور داشته باشد.به هر حال این داستان یکی از داستان های ماندگار تخیلی در باب عشق بوده است.
برخی از آنها معتقدند عشق پدیده ای ارادی است و شخص در عاشق شدن نقش دارد؛ اریک امانوئل اشمیت میگوید: به جایی که از عشق توقع داری تا بهت ثابت کنه وجود داره، تو باید به عشق ثابت کنی وجود داره. یا ویکتور هوگو که می گفت:به کسی عشق بورز که لایق آن باشد و آنتوان چخوف که رفتار ما با دیگری را نشان دهنده عشق می دانست، نه احساس ما و..از طرفی در نقطه مقابل آن تعداد زیادی معتقد بوده و هستند که عشق غیر ارادی به سراغمان می آید، چنانچه ژان لوک گدار میگفت:عشق چیزی نیست که دنبالش بگردیم و چیزیست که اتفاق می افتد یا ژان پل سارتر که معتقد بود عشق یک نوع جنون است مثل جنون ثروت و مقام و… و نگاه نیچه که همینطور بود و عشق را دیوانگی کوتاه مدت قبل از ازدواج میدانست (البته جایی هم میگوید بدون دیوانگی نتوان زیست) همچنین به نقد ازدواج هم پرداخت و فیلسوفان بزرگی که ازدواج نکرده اند را مثال می زند.
یا کافکا که با ذوق نا امید خود میگفت عشق مثل چاقویی است که عاشق در زخم های خود میچرخاند.یعنی اراده ندارد تا این درد و رنج و آسیب را به خود نرساند و البته برخی معتقد بوده و هستند که عشق آفریننده درد و رنج است ؛برای مثال هربر لوپوریه عشق را نقطه ضعف انسان که دردساز است معرفی میکند،چنانکه شب پره ها علاقه به آتش داشته یا مگس ها به ماده چسبناک.یا اروین یالوم که معتقد بود در جدال با عشق شما پیروز میدان نخواهید بود رومن گاری نوشته است: می گفتند تنها چیزی که همه ی درد ها را دوا میکند عشق است ، پیدا بود که هنوزمبتلا نشده بودند..برخی نیز در نقطه مقابل این دیدگاه عشق را لذتبخش تعبیر کرده اند.
اما از نقاط اشتراکی که در گفته های نویسندگان و فلاسفه می توان اشاره کرد ، قدرت حیرت انگیز عشق است.قدرتی که توان هر کاری را به عاشق یا علیه او می دهد.
مارک تواین میگفت از عشق بدم می آید چون یک بار عاشق شدم و باعث شد مادرم را فراموش کنم.
شوپنهاور نیز میگفت عشق همچون شعبده ایست بی مانند و عاشق برای بدست آوردن عشق خود می تواند تمام آنچه تاکنون بدست آورده را قربانی کند یا آگاتا کریستی که میگفت عشق میتواند یک آدم عوضی را به انسانی شریف تبدیل کند یا بلعکس و یکی از بهترین تعابیر که سوفوکلس در آنتیگونه از زبان شخصیت تیرسیاس مینویسد:عشق خطرناکه، چون نمیذاره از چیزهای خطرناک بترسی! آلبر کامو معتقد بود انسان فقط یکبار عاشق میشود، چون فقط یکبار نمیترسد تا همه چیز خود را از دست بدهد.
به هر حال از هر نویسنده و هنرمند و ادیبی گرفته تا فلاسفه ،همگی در باب عشق نظری داده اند. که ذکر و توضیح تمام آنها ،بخصوص فلاسفه در این مطلب مقدور نیست.و هر کدام نیازمند توضیح مجزا هستند.
اما از مهم ترین کسانی که به تفصیل و جامع در مورد عشق نوشته اند و به گمان من توضیح آنها لازم است،آلن دوباتن، زیگموند فروید و اریک فروم بودند.
آلن دو باتن میگوید عشق نوعی کمبود های درونی ما و جستجوی این کمبودها در دیگریست.و غالباً ما این به خطا در پی جبران این کمبودها در وجود معشوق هستیم. برای مثال عدم صداقت. ما سعی میکنیم حلقه صداقت را به گردن معشوق بیندازیم و عدم صداقت خود را با صداقت دیگری جبران کنیم.به عبارت دیگر این نیمه گمشده ما، همان خصوصیات نداشته و ضعف های ما هستند که تصور میکنیم در وجود دیگری بروز پیدا کرده است.
?زیگموند فروید
➖فروید عشق را پدیده ای منحصر و وابسته به رابطه جنسی می دانست.البته نظرات فروید بسیار مفصل و گسترده است و از جنبه های مختلف به آن پرداخت.از نظر فروید خرسندی جنسی نماد تمام کامرانی هاست.او حتی عشق های دیگر، ازعشق برادرانه و … را نیز مربوط به امیال جنسی منع شده می دانست. او نوعی خود فریبی را در تجربه های عاشقانه عرفانی میدید.
او به عشق انتقالی و عشق فرافکن اشاره می کند و سطوح مختلفی از عشق را مطرح میکند.در نظر فروید به طور کلی عشق پدیده ایست که با کوری همراه است.یعنی انکار واقعیت و همچنین فروید میگفت ابژه ی محبوب در بزرگسالی تمام و کمال به تحولات کودکی مرتبط است.در دیدگاه وی عشق به معنای رابطه اس ناآگاه نسبت به غیر است و آن را گاهی انتخاب مطلوب یا رانش ( اروس) و گاهی عشق جنسی (لیبیدو) مینامید.البته انتخاب مطلوب به معنای غیر جنسی بودن نبود.فروید عشق ناشی از لیبیدو را در رابطه با اروس قرار میداد .یعنی عشق پدیده ای دفع شده و دارای قدرت در ناخودآگاه است.سرانجام انتخاب فرد عاشق برمیگردد به اینکه معشوق چقدر با تخیلات عاشق از طریق عقده ادیپ هماهنگ است.به بیان ساده تر یعنی فرد از کودکی تخیلات مختلف را در ناخودآگاه خود پرورانده و در بزرگسالی بدنبال ارضای این تخیلات از طریق معشوق است.از طرفی فروید عشق را از مهر و محبت جدا نمیکرد (برخی این تصور اشتباه را در مورد نظرات فروید دارند) ، بلکه برانگیختگی مهر و محبت را نیز ناشی از این تحولات که ذکر شد می دانست.
☑اریک فروم
➗فروم عشق را به پنج قسم تقسیم می کرد: ۱-عشق برادرانه ۲-عشق مادرانه ۳- عشق جنسی ۴- عشق به خود ۵-عشق به خدا
از نظر فروم عشق فعال بودن است نه فعل پذیر بودن. به طور کلی خصیصه ی فعال بودن عشق را میتوان گفت که عشق در درجه اول نثار کردن است و نه دریافت کردن.جدا از عنصر نثار کردن ، خصیصه ی فعال عشق متضمن عناصر اساسی دیگری است که همه در جلوه های گوناگون عشق مشترک اند. که عبارت است از : ترحم، احساس مسئولیت ، احترام و دانایی.
از نظر وی عشق در وهله نخست وابسته به یک شخص خاص نیست، بلکه بیشتر نوعی رویه و جهت گیری منش آدم است که او را به تمامی جهان ،نه به یک معشوق خاص پیوند می زند.اگر انسان فقط یکی را دوست داشته باشد و به دیگران بی اعتنا باشد ،چیوند او عشق نیست بلکه یک ناع وابستگی و خودخواهی گسترش یافته است.
از همین رو فروم معتقد بود راز سعادت بشر در عشق است.او میگوید:عشق یک استعداد درونی است ،با وجود اینکه اکثر مردم فکر می کنند علت عشق وجود معشوق است.در حقیقت آنها فکر می کنند چون هیچکس دیگری را جز معشوق دوست ندارند این خود دلیلی بر شدت عشقشان است.این دقیقا همان اشتباهیست که قبلا اشاره شد.چون مردم نمی توانند درک کنند عشق نوعی فعالیت و نوعی توانایی روحی روانی است ، فکر می کنند تنها چیز لازم چیدا کردن یک معشوق است.
?عشق از نظر علمی/ مغز
?نقاط بسیاری در مغز، بویژه آن نقاطی که با پاداش و انگیزه در ارتباط هستند، با حضور و یا فکر کردن به معشوق فعال میشوند. این نواحی شامل هیپو کمپوس، هیپو تالاموس و قشر کمربندی جلوی مغز میشود. فعالیت این نقاط احتمالا باعث رفتار تدافعی می شود، اضطراب را کاهش میدهد و در طرف مقابل ایجاد اعتماد میکند. به علاوه، نواحیای مثل آمیگدال و لوب پیشانی در واکنش به عشق، غیر فعال میشوند: فرآیندی که وظیفهی آن کاهش کلی احساسات منفی یا قضاوت معشوق است.از همین رو فعالیت مغز در واکنش به شریک عشقی هم پاداش کنش متقابل اجتماعی دارد و هم مانع از واکنشهای منفی میشود. مرزی که مشخص میکند آیا مغز در دوران اولیهی عاشقی فعال شده است به نظر میرسد هم رفاه ما را تحت تاثیر قرار میدهد و هم مرز بین اینکه یک رابطه موفق بوده است یا نه را مشخص میکند. برای مثال، خوشحالی و تعهد به شریکتان و رضایتمندی از رابطهتان، هر کدام به شدت فعالیت مغزی وابستهاند.
اثرات هورمون
اکسی توسین و وازوپرسین هورمونهایی هستند که بیشترین ارتباط را با عشق دارند. آنها توسط هیپوکمپوس تولید میشوند و توسط غدهی هیپوفیز آزاد میشوند. با این حال که هم مردان و هم زنان تحت تاثیر اکسی توسین و وازوپرسین قرار دارند ولی زنها بیشتر به اکسی توسین و مردها بیشتر به وازوپرسین حساس هستند. اشباع دو هورمون اکسی توسین و وازوپرسین در مرحلههای شدید دوران عاشقی افزایش پیدا میکنند.این هورمونها بر روی سیستمهای زیادی در مغز تاثیر میگذارند و گیرندههای حاضر در تعدادی از نواحی مغز با عشق مرتبط هستند. بخصوص، اکسی توسین و وازوپرسین با سیستم پاداش دوپامینرژیک برهم کنش دارند و میتوانند دوپامین آزاد شده توسط هیپوکمپوس را تحریک کنند. فعال شدن مسیرهای دوپامینرژیک در طی یک دورهی عاشقی، احساسی لذتبخش از پاداش، درست میکند. همچنین این مسیرها با رفتارهای اعتیادآور و با رفتارهای وسواسی پایدار و وابستگی احساسی که اغلب در مراحل اولیهی عشق دیده میشود، در ارتباط است.
اکثر محققان تاثیر اکسی توسین و وازوپرسین را در حیوانهایی مثل موشهای کوهی و چمنزار را جستجو کرده اند. مدارک معتبری وجود دارد که نشان میدهد موشهای چمنزار (که تکهمسری دارند) در مقایسه با با موشهای کوهی که قاعدهای در امور جنسی ندارند،بخصوص در سیستم پاداش دوپامین، تراکم بیشتری از گیرنده های اکسی توسین و وازوپرسین دارند. به علاوه در موشهای چمنزار، هنگامی که از آزادسازی اکسی توسین و وازوپرسین جلوگیری بعمل آمده بود، در امور جنسی خود بیقاعده شده بودند. در کل، این یافتهها تایید میکند فعالیت کدام هورمون تشکیل یک رابطهی نزدیک را آسان یا سخت میکند.
عشق و جدایی
عشق کارآیی فرگشتی بسیار مهمی را نشان میدهد. برای مثال با افزایش سطح پشتیبانی در دسترس برای کودکان در آینده. معمولا ما وارد یک سری روابط رومانتیک میشویم و در جستجوی ما برای نیمهی گمشدهمان از دست دادن عشق امری شایع است. چه در طی به هم زدن یک رابطه باشد و یا از دست دادن کسی از طریق مرگ. در حالیکه این امر بسیار افسرده کننده است، اما اکثر آدمها بر آن فائق میایند و به زندگی خود ادامه میدهند.اکثریت آدمها مرگ عزیزان را تجربه کردهاند. این امر اندوه پیچیدهای را ایجاد میکند که توسط بازگشت احساسات دردناک و علاقه به شریک از دست رفته توصیف میشود. تمامی آدمهای داغدیده درد را در واکنش به تحریکات مربوط به فرد از دست رفته تجربه میکنند. اینطور استدلال میشود که برای کسانی که این غمهای پیچیده را تجربه کردهاند، این تحریکات مراکز پاداش مغز را هم فعال میکند و نوعی از اشتیاق یا اعتیاد را تولید میکند که این امر قابلیت آنها را در بهبود غم از دست رفته کاهش میدهد.
عشق مادرانه
مطابقتهایی بین واکنشهای روانی به عشقهای رومانتیک و عشق مادرانه وجود دارد. برای مثال نواحیای از مغز که توسط عشق مادرانه فعال میشود با نواحیای که با عشق رومانتیک فعال میشود تطابقهایی دارد؛ به ویژه نواحی پاداش مغز که حاوی تراکم بالایی از اکسی توسین و وازوپرسین فعال شده است. در حالیکه نواحی غیرفعال شده در طی عشق رومانتیک (که شامل آنهایی میشود که با احساسات منفی و قضاوتی مربوط است) در طی عشق مادرانه هم غیر فعال هستند.بعلاوه تراکم افزوده و کم شدهی اکسی توسین، نسبت عشق مادرانه را بالا و پایین میبرد اما تفاوتهایی هم بین واکنشهای عشق مادرانه و رومانتیک رخ میدهد.
به عنوان مثال عشق مادرانه نواحیای از مغز را فعال میکند (مثل مادهی خاکستری اطراف مجرا) که در طی عشق رومانتیک فعال نمیشود که این مسئله طبیعت منحصر به فرد پیوند مادرانه را نشان میدهد.
چیزهای بسیار کمی مثل مراحل اولیهی عشق واقعی یا عشقی که یک مادر نسبت به فرزند خود احساس میکند بدون تلاش است ولی واقعیت بسیار پیچیدهتر است.
فرگشت/چه زمان عشق متولد شد ؟ و چرا به عشق نیاز داریم؟
پروفسور هلن فیشر مردم شناس معتقد است ماجرای عشق از زمانی اتفاق افتاد که روی دوپا راہ رفتن اجداد بشر شروع شد. ازوقتی که موجود مادہ نتوانست نوزادش را بر روی پشتش حمل کند و مجبور شد نوزاد را در اغوش بگیرد. از آن پس فقط مادر و فرزندانی که حمایت زوج مذکر را داشتند شانس بیشتری برای زنده ماندن پیدا می کردند. از ان موقع برای حفظ بقا در شرائط جدید سیستم های عصبی این شاخه از پستانداران به گونه ای شکل گرفت که احساس ماندن با جفت در مغزشان ماندگار شود و عشق متولد شد.
مطالعات نشان داده مدت زمان این حس عاشقی معمولا بین ھجدہ ماہ تا سه سال بودہ است یعنی زمانی که بین تولد تا راه رفتن نوزاد لازم است. مشاهده شده زنان قبیله ای در جنوب آفریقا هر چهار سال یک بار و هر بار از پدری جدید باردار می شده اند. امارهای جامعه مدرن نشان می دهد که نیمی جدایی های زوج ها در چهار سال اول زندگی مشترک اتفاق می افتد. یعنی به طور غریزی شور عشق حدود 3 سال بیشتر نمی ماند.
نتیجه گیری و نظر شخصی:
با توجه به توضیحاتی که داده شد میتوان نتیجه گیری کرد عشق و وابستگی انواع و اقسام مختلفی دارد. عشق به مادر و برادر، به دوستان و عشق رومانتیک(عشق به جنس مخالف و همسر و..) و عشق های مختلف دیگر مثل عشق به یک اسطوره و یا شخصیت تاریخی و…
در این صورت واژه عشق برای بکارگیری در مورد تمام این پدیده ها خیلی دقیق نیست. فقط می توان گفت وجه اشتراک در این موارد علاقه شدید است.اما از نظر نواع و کیفیت، تمام موارد متفاوت هستند.
از سویی دیدگاه فروم این است که راه حل تمام مشکلات بشر عشق است.البته نه عشق به یک شخص بلکه عشق به همه . در بین عارفان نیز چنین دیدگاهی وجود داشته است و حتی آلبر کامو چنین باوزی داشت، جایی خواندم که کامو میگفت اگر قرار باشد کتابی درباره اخلاق بنویسم، کتاب صد صفحه ای خواهد بود که نود و نه صفحه را خالی خواهم گذاشت و در صفحه آخر مینویسم هیچ تعهدی به جز دوست داشتن ندارم. اما در سایر نظرات اختلاف داشته اند. اما به هر ترتیب دیدگاهی که عشق را راه حل مشکلات بشر می داند، درست است.اما راه حل به نظر نمیرسد.چرا که مستلزم عاشق بودن تمام یا اکثر بشریت است.آن هم به نوعی از عشق که عشق به همه است.
پ.ن:در اینجا تمام نظرات و نقل قول هایی که در مورد عشق وجود دارد مطرح نشده است. بلکه فقط قسمتی از آنها که مورد مطالعه شخصی من بوده و تصور کرده ام نقل آنها لازم است ، نوشته شده .برخی از آنها فقط جنبه ادبی و هنری داشتند و برخی دیگر نیز مفصل بوده و نیازمند توضیحات مجزا.به همین جهت نقل نشده اند .
همچنین در دیدگاه علمی که مطرح شد، برخی از نظرات فروید را تایید میکرد نه تمام آنها . نکته آخر اینکه دیدگاه های ذکر شده هیچکدام بهیچوجه جامع و کامل نیست و بدیهیست برای شناخت کامل و جامع آرای آنها باید به آثارشان (به طور کامل) رجوع کنید.
#arian_x ✍
?منابع:
?خرده جنایت های زناشویی–اریک امانوئل اشمیت
?مذکر،مونث–ژان لوک گدار
?تبارشناسی اخلاق–فردریش نیچه
?جهان و تعاملات فیلسوف–آرتور شوپنهاور
?خزه–هربر لوپوریه
?هنر درمان–اروین یالوم
?خداحافظ گری کوپر–رومن گاری
?سوتفاهم –آلبرکامو
?سرو غمگین–آگاتا کریستی
?جستارهایی در باب عشق–آلن دوباتن
?واژگان فروید–پل لوان (و دیگر آثار فروید از جمله ماتم و مالیخولیا)
?هنر عشق ورزیدن–اریک فروم
?علمی:
http://www.iflscience.com/brain/what-love-here-s-science/
?کتاب :Anatomy of love/helen fisher نوشته هلن فیشر