موضوعات وبسایت : اجتماعی خانواده

شعر در مورد پایان سختی

شعر در مورد پایان سختی

نویسنده : نادر | زمان انتشار : 05 تیر 1398 ساعت 12:46

20-28-36.jpg

اشاره: در سه قسمت پیشین این مقاله، نویسنده محقق و پ‍ژوهشگر،به بررسی جلوه ها و جنبه هایی از رویّه و رویکرد مدارا و تساهل در اشعار حضرت لسان الغیب پرداخت. اینک ادامه این مبحث در این مجال، پی گرفته می شود.

***

ب- تحمل

ترسم کزین چمن نبری آستین گِل

کز گلشنش تحملِ خاری نمی‌کنی

(غزل۴۷۳،ص۹۶۲)

تحمل، بارزترین مصداق مدارا و محور و پیام اصلی آن است تا آنجا که می‌توان گفت تمام مظاهر و جوانب مختلف مدارا، ناگزیر، به گونه‌ای بدان باز می‌گردد.

طبعاً تحمل هم، به نوبه خود، دارای جلوه‌های متفاوتی است و به صورت‌های گوناگونی ظاهر می‌شود. از این رو، جا دارد که نظر خواجه شیراز در این‌باره به تفصیل و تحت عناوینی جداگانه بررسی شود:

۱٫ بردباری در برابر ناروایی

وفا کنیم و ملامت کنیم و خوش باشیم

که در طریقتِ ما کافریست رنجیدن

(غزل۳۸۵،ص۷۸۶)

در سراسر دیوان حافظ، بارها، به اختیار صبر و بردباری در برابر رفتارهای ناشایست دیگران توصیه و از بی‌قراری و زود‌رنجی آدمیان در قبال آنها انتقاد شده است که در اینجا شواهد مهم آن ارائه می‌شود:

اگر دشنام فرمایی و گرنفرین دعا گویم

جواب تلخ می‌زیبد لب لعل شکرخا را

غزل۳(نسخه مصحح علامه قزوینی و…، ص۱۹۶)

حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج

فکر معقول بفرما، گل‌بی‌خار کجاست؟

(غزل۲۷،ص۷۰)

در این چمن گل بی‌خار کس نچید آری(۵۶)

چراغ مصطفوی با شرار بولهبیست

(غزل۶۵،ص۱۴۶)

در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست

بر صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست

(غزل۷۲،ص۱۶۰)

عشقبازی را تحمل باید ای دل پای‌دار

گرملالی بود بود و گر خطایی رفت، رفت

در طریقت رنجش خاطر نباشد مِی‌بیار

هر کدورت را که بینی چون صفایی رفت، رفت

(غزل۸۳،ص۱۸۲)

نه هر درخت تحمل کند جفای خزان

غلام همت سروم که این قدم۴۰ دارد

(غزل۱۱۴،ص۲۴۴)

چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است

که بر صحیفة هستی رقم نخواهد ماند

(غزل۱۷۶،ص۳۶۸)

هاتف آن روز به من مژده این دولت داد

که بر آن جور و جفا صبر و ثباتم دادند

(غزل۱۷۸،ص۳۷۲)

دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نبود

دائما یکسان نباشد کار دوران غم مخور

در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم

سرزنش‌ها گر کند خار مغیلان غم مخور

گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید

هیچ راهی نیست کانرا نیست پایان غم مخور

(غزل۲۵۰،ص۵۱۶)

به این سپاس۴۱ که مجلس منور است(۵۸) به تو

گرت چو شمع جفایی رسد بسوز و بساز

(غزل۲۵۳،ص۵۲۲)

اندر این دایره می‌باش چو دف حلقه به گوش

ور قفایی خوری از دایرة جمع مرو

(نقل از حافظ تشریح(۵۹))

باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش

برجفای خار هجران صبر بلبل بایدش

ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال

مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش

(غزل۲۷۱،ص۵۵۸)

خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد

بگذر ز عهدسست و سخن‌های سخت خویش

(غزل۲۸۶،ص۵۸۸)

بر دلم گرد ستم‌هاست خدایا مپسند

که مکدر شود آیینة مهر آیینم

(غزل۳۴۷،ص۵۴۸)

ملول از همرهان بودن طریق کاروانی نیست

بکش دشواری منزل به یاد عهد آسانی

(غزل۴۶۵،ص۹۴۶)

۲٫ احترام به آراء و معتقدات دیگران

یکی از عقل می‌لافد یکی طامات۴۲ می‌بافد

بیا کین داوری‌ها را به پیش داور اندازیم

(غزل۳۶۷،ص۷۵۰)

بارزترین مظهر و نشانة برخورداری از روحیة مدارا و تساهل محترم شمردن اندیشه‌ها و باورهای دیگران- به ویژه در زمینة معتقدات دینی- است خوشبختانه در این زمینه نیز خواجه شیراز را کارنامه‌ای بس مثبت و قابل تحسین است که در تأیید آن شواهد متعددی در دست است:

گر پیر مغان مرشد من شد چه تفاوت

در هیچ سَری نیست که سِرّی زخدا نیست

(غزل۷۰،ص۱۵۶)

چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدی است

آن بِهْ که کار خود به عنایت‌ رها کنند

(غزل۱۹۱،ص۳۹۸)

به باغ تازه کن آیین دین زردشتی

کنون که لاله بر افروخت آتش نمرود

(غزل۱۹۸،ص۴۱۲)

صالح و طالح متاع خویش نمودند

تا که قبول افتد و چه در نظر آید

(غزل۲۲۸،ص۴۷۲)

بیا ساقی آن آتش تابناک۴۳

که زردشت می‌جویدش زیر خاک

به من ده که در کیش رندان مست

چه آتش پرست و چه دنیا پرست

(مثنوی «ساقی نامه»،ص۱۰۵۳)

۳٫ احتراز از ستیزه جویی و مجادله

حافظ ار خصم خطا گفت، نگیریم بر او ۴۴

ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم

(غزل۳۷۱،ص۷۵۸)

آشتی جویی و اجتناب از مواجهة سخت و خشونت آمیز با مخالفان و دشمنان، از شاخص‌ترین نشانه‌های مدارا و تساهل و از والاترین مظاهر کرامت انسانی است که تجلی آن در بسیاری از اشعار خواجه- به ویژه در ابیات زیر- آشکار است:

به خُلق و لطف توان کرد صید اهل نظر

به بند و دام نگیرند مرغ دانا را

(غزل۴،ص۲۴)

بیا که نوبت صلح است و دوستی و وفاق

که با تو نیست مرا جنگ و ماجرا حافظ

(غزل۲۷، ص۱۰۱۸)

حافظ تو ختم کن که هنر خود عیان شود

با مدعی نزاع و مُحاکا۴۵ چه حاجت است؟

(غزل۳۴،ص۸۶)

عدو چو تیغ کشد من سپر بیندازم

که تیر ما به جز از ناله‌ای و آهی نیست

(غزل۷۶، ص۱۶۸)

بر آستانه تسلیم سربنه حافظ

که گر ستیزه کنی روزگار بستیزد

(غزل۱۵۱،ص۳۱۸)

گرچه حافظ درِ رنجش زد و پیمان بشکست

لطف او بین که به صلح از درِ ما باز آمد

(غزل۱۷۰،ص۳۵۶)

نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر

نزاع بر سر دنیای دون مکن درویش

(غزل۲۸۵،ص۵۸۶)

حکایت شبِ هجران فرو گذاشته۴۶ به

به شُکرِ آنکه برافکند پرده روزِ وصال

…چو یار بر سَرِ صلح است و عذر می‌طلبد

توان گذشت از جورِ رقیب در همه حال

(غزل۲۹۷،ص۶۱۰)

شیخم به طُیره ۴۷ گفت که: « رو ترکِ عشق کن»

«محتاج جنگ نیست برادر نمی‌کنم»

(غزل۳۴۵،ص۷۰۶)

یک حرفِ صوفیانه بگویم: «اجازت است؟

این نوردیده صلح به از جنگ و داوری»

(غزل۴۴۲،ص۹۰۰)

نزاع بر سر دنیایِ دون کسی نکند

به آشتی ببر ای نور دیده گویِ فلاح

(نقل از حافظ تشریح) (۶۱)

هاتفی از گوشه این کهنه دیر

ولوله انداخت که الصلحُ خَیر (۶۲)

(نقل از حافظ تشریح)

در حلقة رندانِ خرابات میا

تا صلح به هفتاد و دو ملت نکنی

(نقل از حافظ تشریح)(۶۳)

۴٫ انتقاد پذیری

گفت از حافظ ما بوی ریا می‌آید

آفرین بر نفست باد که خوش بردی بوی

(غزل۳۵۱، ص۲۴۱)

آمادگی آدمی برای پذیرش انتقادها و ایرادهای دیگران و شــکل متعالی‌تر آن، یعنی مهیا بودن وی برای «انتقاد از خود(۶۴) » از جمله عوامل موثری است که موجب توسعه و تعمیق خودشناسی در انسان و به تبع آن فراهم آوردن زمینه برای مدارا و تساهل بیشتر می‌شود: زیرا وقتی آدمی بر اثر انتقادات دیگران- به عیوب و نواقص خود وقوف یافت قهراً از توانایی و سعه صدر بیشتری برای تحمل تقصیرها و یا رفتارهای ناروای دیگران برخوردار خواهد شد. در این زمینه، شواهد مثال متعددی در دیوان خواجه می‌توان یافت:

گناه گرچه نبود اختیار ما حافظ

تو در طریق ادب باش و گو گناه من است

(غزل۵۴،ص۱۲۴)

زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست

در حقِ ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست

… هرچه هست از قامت ناساز بی‌اندام۴۸ ماست

ورنه تشریف ۴۹ تو بر بالای کس کوتاه نیست

(غزل۷۲، ص۱۶۰)

زجیب۵۰ خرقه حافظ چه طرف بتوان بست؟

که ما صمد طلبیدیم و او صنم دارد

(غزل۱۱۴،ص۲۲۴)

چندان که زدم لاف کرامات و مقامات

هیچم خبر از هیچ مقامی نفرستاد

(غزل۱۰۵،ص۲۲۶)

گفت وخوش گفت: «برو خرقه بسوزان حافظ»

یارب این قلب شناسی ز که آموخته بود؟

(غزل۲۰۵،ص۴۲۶)

سیاه‌نامه تر از خود کسی نمی‌بینم

چگونه چون قلمم دودِ دل به سر نرود؟

(غزل۲۱۹،ص۴۵۴)

شرمم از خرقه آلوده خود می‌آید

که بر او پاره به صد شعبده پیراسته‌ام

(غزل۳۰۵،ص۶۲۶)

ز باده خوردنِ پنهان ملول شد حافظ

به بانگ بربط و نی رازش آشکاره کنم

(غزل۳۴۲،ص۷۰۰)

بس که در خرقه آلوده زدم لاف صلاح

شرمسار رخ ساقی و می‌رنگینم

جام می‌گیرم و از اهل ریا دور شوم

یعنی از خلق جهان پاکدلی بگزینم

… من اگر رند خراباتم وگر حافظ شهر

این متاعم که تو می‌بینی و کمتر زینم

(غزل۳۴۷،ص۷۱۰)

صلاح و توبه و تقوی ز ما مجو حافظ

ز رند عاشق و مجنون کسی نیافت صلاح

(ملحقات، غزل ۱۱، ص ۱۰۰۸)

پا‌نوشت‏ها:

۴۰٫ همت

۴۱٫ به پاس اینکه، به تفضل اینکه

۴۲٫ حادثه‌های عظیم، بلاهای سخت، اقوال پراکنده، معارفی که صوفیان بر زبان رانند و در ظاهر گزافه به نظر آید. (فرهنگ فارسی، دکتر معین)

۴۳٫ کنایه از باده (مصفا، ۱۳۶۹، ص۱۲)

۴۴٫ از او نکته‌گیری نمی‌کنیم.

۴۵٫ حکایت کردن با یکدیگر، عین قول کسی را بازگو کردن، گفت‌وگو (فرهنگ فارسی، دکتر معین) در اینجا ظاهراً به معنای بگومگو آمده است.

۴۶٫ ناگفته، مسکوت مانده

۴۷٫ تندی، خشم

۴۸٫ نامتناسب، بی‌قواره

۴۹٫ جامه‌ای که از جانب بزرگی به عنوان عطا به کسی که خدمت شایسته‌ای کرده باشد، داده می‌شود (دیوان حافظ، مصحح دکتر خانلری، بعضی از لغات و تغییرات، ص۱۱۶۸)

۵۰٫ گریبان و نیز «کیسه مانندی که به جامه و دامن دوزند و در آن چیز نهند» (فرهنگ فارسی، دکتر معین)

پی‌نوشت‏ها:

۵۶) این معنی در ابیات دیگری از دیوان حافظ هم آمده است:

خار از چه جان بکاهد، گل عذر آن بخواهد

سهل است تلخی می، در جنب ذوق مستی

(غزل ۴۲۶، ص۸۶۸)

ـ بس گل شگفته می‌شود این باغ را ولی

کس بی بلای خار نچیده است از او گلی

(غزل ۴۵۶، ص۹۲۸)

بی خار گل نباشد و بی‌‌نیش نوش هم

تدبیر چیست؟ وضع جهان این چنین فتاد

(نقل از کتاب آب طربناک(۵۷))

۵۷) نه در نسخة علامة قزوینی و دکتر غنی ضبط شده است و نه در نسخة مصحح دکتر خانلری.

۵۸) در نسخة مصحح علامة قزوینی و دکتر غنی مصراع اول بدین صورت ضبط شده است. «بدین سپاس که مجلس منور است به دوست»

۵۹) نه در نسخة مصحح علامة قزوینی و دکتر غنی ضبط شده است و نه در نسخة مصحح

دکتر خانلری.

۶۰) چرا که ما جز ناله و آه اسلحه‌ای در اختیار نداریم.

۶۱) نه در نسخة مصحح علامة قزوینی و دکتر غنی وجود دارد و نه در نسخة مصحح دکتر خانلری.

۶۲ و ۶۳) نه در نسخه مصحح علامة قزوینی و دکتر غنی ضبط شده است و نه در نسخة مصحح

دکتر خانلری.

۶۴) به توضیح مندرج در صفحه …….. رجوع شود.

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟




ارسال نظر

نام


ایمیل


نظر