متن دوستم نداشت

دل...

بخدا دل الزایمر نمیگیرد...

بفهمید ادم ها...

+

نوشته شده در پنجشنبه شانزدهم آبان ۱۳۹۲ ساعت 18:11 توسط HaDiS  | 

!!!

جلوتر نیا...

خاکستر میشوی...

اینجا دلی را سوزانده اند...!! 

+

نوشته شده در پنجشنبه شانزدهم آبان ۱۳۹۲ ساعت 16:12 توسط HaDiS  | 

...

هی فلانی!!!

تمام لحظه هایی که سرگرمی ات بودم...

زندگی ام بودی...

+

نوشته شده در شنبه پانزدهم تیر ۱۳۹۲ ساعت 2:57 توسط HaDiS  | 

کاش...

کاش می فهمیدی...

که تو از دید من زیبا بودی...

دیگران حتی نگاهت هم نمیکردند...

و تو چه اشتباهی مغرور شدی...

+

نوشته شده در جمعه سیزدهم اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 12:42 توسط HaDiS  | 

هیس...

هییییییییییییییییییییییس...

ساکت دنیا...

عشقم تو بغل یکی دیگه خوابش برده...

+

نوشته شده در سه شنبه بیستم فروردین ۱۳۹۲ ساعت 23:53 توسط HaDiS  | 

چند سطر سکوت...

امل نیستم...

دل میخواستم از تو نه تن...

تن فروش در شهر زیاد است...

جایی خوانده ام فرق ندارد زن باشی یا مرد...

دل نداده تن بدی فاحشه ای...

+

نوشته شده در پنجشنبه هشتم فروردین ۱۳۹۲ ساعت 22:47 توسط HaDiS  | 

آرزو...

یادش بخیر...

من بودم و آرزوی تو...

و اویی وجود نداشت...

این روزها...

تویی و او...

و من ماندم و خدا...

+

نوشته شده در یکشنبه بیست و هفتم اسفند ۱۳۹۱ ساعت 23:9 توسط HaDiS  | 

سکوت محض...

این روزها زیادی ساکت شده ام...

نمیدانم چرا حرف هایم به جای گلو از چشمانم بیرون می اید...

+

نوشته شده در جمعه هجدهم اسفند ۱۳۹۱ ساعت 9:8 توسط HaDiS  | 

دلتنگ...

تو که نمی آیی...

تاج و تختی برای خودش به هم میزند...

دلتنگی...

+

نوشته شده در پنجشنبه دهم اسفند ۱۳۹۱ ساعت 19:53 توسط HaDiS  | 

غریبه...

ساده کنار میکشم...

هرچند پای من هیچوقت وسط نبود... 

+

نوشته شده در جمعه چهارم اسفند ۱۳۹۱ ساعت 15:58 توسط HaDiS  | 

خیال سرد...

قسم به ماهیان قرمزی که درغربت و تنهایی زندگی میکنند...

به گل های آفتابگردان که همیشه دلتنگ نورند...

دلم برای نگاه تو تنگ شده...

به کبوترانی که ناگهان در سینه آسمان گم میشوند...قسم...

دلم کودکانه برایت پر پر میزند...

+

نوشته شده در یکشنبه بیست و نهم بهمن ۱۳۹۱ ساعت 1:32 توسط HaDiS  | 

دلتنگم...

آب و هوای دلم آنقدر بارانیست...

که رخت های دلتنگیم را مجالی برای خشک شدن نیست... 

اینگونه است که...

دلم همیشه برایت تنگ است...

+

نوشته شده در یکشنبه بیست و نهم بهمن ۱۳۹۱ ساعت 1:9 توسط HaDiS  | 

خیال...

برای تو...

روزها در پی هم می آیند و می روند...

و من هنوزهم خاطرات عشق یکطرفه ام را مرور می کنم...

چه شد که من عاشقت شدم؟؟؟

کدام لبخند تو مرا رسوای عالم کرد؟؟؟

کدام نگاه گرمت به دلم چسبید؟؟؟

چه شد که حس خواستن تو در من زنده شد؟؟؟

چه شد که با خود فکر کردم به من نه نخواهی گفت؟؟؟

هرجا هستی باش...

روزگارت شاد شاد...

اما من عجیب دلتنگم...

باورم کن...

+

نوشته شده در یکشنبه بیست و دوم بهمن ۱۳۹۱ ساعت 23:39 توسط HaDiS  | 

تو...

برای دل من همیشه( تو) خواهی ماند...

حتی اگر...

مخاطب تمام این نوشته هایم (او )شوند...

+

نوشته شده در چهارشنبه هجدهم بهمن ۱۳۹۱ ساعت 23:31 توسط HaDiS  | 

تنهایی...

چه سخت است تشییع عشق بر روی شانه های فراموشی...

ودل سپردن به قبرستان جدایی...

وقتی که میدانی پنجشنبه ای نیست تا رهگذری بر بی کسی ات فاتحه ای بخواند...

+

نوشته شده در دوشنبه شانزدهم بهمن ۱۳۹۱ ساعت 10:13 توسط HaDiS  | 

...

شهامت میخواهد دوست داشتن کسی که میدانی هیچ زمانی سهم تو نخواهد شد...

+

نوشته شده در دوشنبه شانزدهم بهمن ۱۳۹۱ ساعت 10:6 توسط HaDiS  | 

همینم...

من همینم...

نه چشم های آبی دارم...

نه کفش های پاشنه بلند...

اسپرت میپوشم...

روی چمن ها غلت میزنم...

نگران پاک شدن رژ لبم نیستم...

خالصانه همینم...اما...

عاشقانه دوستت دارم...

+

نوشته شده در دوشنبه شانزدهم بهمن ۱۳۹۱ ساعت 9:42 توسط HaDiS  | 

...

رفت؟؟به سلامت...من خدا نیستم بگویم صدبار گر توبه شکستی باز آی...

آنکه رفت به حرمت آنچه برد حق بازگشتن ندارد...رفتنش مردانه نبود 

لا اقل مرد باشد بر نگردد...خط زدن بر من پایان من نیست...آغاز

بی لیاقتی اوست...

+

نوشته شده در جمعه بیست و ششم آبان ۱۳۹۱ ساعت 8:51 توسط HaDiS  |