موضوعات وبسایت : اجتماعی خانواده

شعر عیب دیگران

نویسنده : نادر | زمان انتشار : 10 آذر 1399 ساعت 13:01

عیب باشد کو نبیند جز که عیب

عیب کی بیند روان پاک غیب

(مولوی)

***

هر که سخن نشنود از عیب پوش

خود، شود اندر حق خود عیب کوش

(دهلوی)

***

کسی که عیب مرا می کند نهان از من

اگر چو چشم عزیز است دشمن است مرا

***

پرده مردم دریدن عیب خود بنمودن است

عیب خود می پوشد از چشم خلایق عیب پوش

(صائب تبریزی)

***

از دیدن عیب دیگران اعمی شو

در دیدن عیب خویشتن احول باش

(واعظ قزوینی)

***

چشم رضا بپوشد هر عیب را که دید

چشم حسد پدید کند عیب ناپدید

(دهخدا)

***

عیب خود گوییم، به عمرم من نکردم بندگی

این عبادتها بود سرمایه شرمندگی

(امام خمینی)

***

تو عیب کسان هیچگونه مجوی

که عیب آورد بر تو و عیب گوی

(فردوسی)

***

تو این آب روشن مگردان سیاه

که عیب آورد بر تو و عیب خواه

(فردوسی)

***

ره من همه زهر نوشیدن است

هنر جستن و عیب پوشیدن است

(نظامی)

***

بر من رسوا شده عیب کوش

عیب تو پوشی که تویی عیب پوش

(ناصر خسرو)

***

بگویش که عیب کسان را مجوی

جز آن گه که برتابی ازعیب روی

(فردوسی)

***

بیا تا دمی عیب شویی کنیم

درون فارغ از عیب جویی کنیم

(دهخدا)

***

فغان که نیست بجز عیب یکدگر جستن

نصیب مردم عالم زآشنایی هم

(صائب تبریزی)

***

پسند آمد از عیب جوی خودم

که معلوم من کرد خواهی بدم

(سعدی)

***

چو دشوار آید زدشمن سخن

نگر تا چه عیبت گرفت آن مکن

(سعدی)

***

به دنیا دو تن را اگر دیدمی

به گرد سرشان بگردیدمی

یکی آنکه گوید به من عیب من

دگر آنکه پرسد بد خویشتن

***

خویش و قومی نیست تا رسوا شویم

عیب ما را بی کسی پوشیده است

(دهخدا)

***

کسی که عیب تو را پیش چشم بنگارد

ببوس دیده او را، که بر تو حق دارد

(صائب تبریزی)

***

آن که خنده بگفتار و بکردار اوست

چه زند خنده بگفتار و بکردار کسی

دل هست آینه غیب خدا عیب بوَد

که شود آینه عیب کسی عار کسی

(محمد علی مصاحبی)

***

عیب مردم فاش کردن، بدترین عیبهاست

عیب گو، اول کند بی پرده عیب خویش را

(آزاد)

***

چون خدا خواهد که پوشد عیب کس

کم زند در عیب معیوبان نفس

آن کس که به عیب خلق پرداخته است

زان است که عیب خویش نشناخته است

(دهخدا)

***

عیب ندانند مگر اهل غیب

عیب نبینند بجز اهل عیب

(خواجوی کرمانی)

***

جاهلی کفر و عاقلی دین است

عیب جوی آن و عیب پوش این است

(سنایی)

***

عیب تن خویش ببایدت دید

تا نشود جانت گرفتار خویش

(ناصر خسرو)

***

گر به عیب خویشتن دانا شوی

کی به عیب دیگران بینا شوی

(عطار نیشابوری)

***

مده بر عیب کس نادیده اقرار

وگر بینی بپوشان بهتر ای یار

مکن مدح خود و عیب دگر کس

وگر گوید کسی، گو، زین سخن بس

(ناصر خسرو)

***

چشم فرو بسته ای از عیب خویش

عیب کسانت شده آیینه پیش

دیده ز عیب دگران کن فراز

صورت خود بین و درآن عیب ساز

در همه چیزی هنر و عیب هست

عیب مبین تا هنر آری بدست

عیب کسان منگر و احسان خویش

دیده فرو کن بگریبان خویش

(نظامی)

***

آنان که به نام نیک می خوانندم

احوال درون بد نمی دانندم

گر زان که درون برون بگردانندم

مستوجب آنم که بسوزانندم

(ابو سعید ابوالخیر)

***

تا توانی پرده کس را مدر

تا ندرّد پرده ات را پرده در

(ابو سعید الخیر)

***

چو خود همه عیبی چه کنی عیب کسان فاش

بر غیر، چه خندی که تو خود بدتر از آنی

بر عیب تو چون پرده بپوشید خداوند

ظلم است اگر پرده مردم بدرانی

(قاآنی)

***

خلّاق جهان ترا زصنع آرایی

داده است دوچشم از پی بینایی

تا آنکه یکی زعیب مردم بندی

و آن چشم دگر به عیب خود بگشایی

(تجلّی دزفولی)

***

دوش آیینه خویش به صیقل دادم

روشن کردم به پیش خود بنهادم

در آیینه عیب خویش چندان دیدم

عیب دیگران هیچ نیامد یادم

(بابا افضل کاشانی)

***

همه حمّال عیب خویشتنند

طعنه بر عیب دیگران چه زنند

(سعدی)

***

مکن عیب خلق ای خردمند فاش

به عیب خود از خلق، مشغول باش

منه عیب خلق ای فرومایه پیش

که چشمت فرو دوزد از آن خویش

گرفتم که خود هستی از عیب پاک

تعنّت مکن بر من عیب ناک

***

کمال صدق و محبّت ببین نه نقص گناه         

که هر که بی هنر افتد نظر به عیب کند

(حافظ)

***

یاد دارم زپیر دانشمند

تو هم از من بیاد دار این پند

هر چه را نفس خویش، نپسندی

نیز بر نفس دیگران مپسند

مرا عیب دگر افزاید عیب کسان گفتن

چسان با عیب خود جویای عیب این و آن باشم

(قطب الدین)

***

عیب خود در پس آیینه نگه داشته ای

تو که آیینه به عیب دیگران داشته ای

***

آن سخن های چو مار و کژدمت

مار و کژدم گردد و گیرد دُمت

چون ز دستت زخم بر مظلوم رست

آن درختی گشت از آن زقوّم رست

چون ز خشم، آتش تو در دل ها زدی

مایه نار جهنم آمدی

آتشت اینجا چو آدم سوز بود

آنچه از وی زاد مرد افروز بود

(مولوی)

***

سیه چرده ای [1] را کسی زشت خواند

جوابی به گفتش که عاجز بماند

نه من صورت خویش خود کرده ام

که عیبم شماری که بدکرده ام

ترا با من ار، زشت رویم چه کار

نه آخر نِیمْ زشت و زیبانگار

کسی پیش من در جهان عاقل است

که مشغول خود از جهان غافل است

(سعدی)

***

چو بد ناپسندآیدت خود مکن

پس آن گه به همسایه گو بد مکن

گر از زشتی خود، خبر داشتی

همه خلق را نیک پنداشتی

(سعدی)

***

تو خود را چو کودک ادب کن به چوب             

به گرز گران، مغز مردم مکوب

مکن عیب خلق ای خردمند فاش

به عیب خود از خلق مشغول باش

***

خواهی که شود دل تو چون آیینه

ده چیز برون کن زمیان سینه

حرص و دَغَل و بخل و حرام و غیبت               

بغض و حسد و کبر و ریا و کینه

***

مرد دانا به هر چه در نگرد

عیب بگذارد و هنر نگرد

هست در عیب ها هنر بینی

از میان صدف گهر چینی

بر هنر هر که عیب بگزیند

از میان گهر صدف چیند

(جامی)

***

ز دشمنان شنو ای دوست تا چه می گویند

که عیب در نظر دوستان هنر باشد

(سعدی)

***

ای خُنُک جانی که عیب خویش دید

هر که عیبی گفت آن بر خود خرید

***

عیب کنی مرد هنر کیش را

تا بنمایی هنر خویش را

(وحشی بافقی)

***

با وجود صد هنر بر عیب خود دارم نظر

بال طاووس نمی گرداند از پا، فارغم

(صائب)

***

حرص نابیناست و بیند مو به مو

عیب خلقان و بگوید کو به کو

عیب خود یک ذره چشم کور او

می نبیند گر چه هست او عیب جو

(مولوی)

***

پرده از عیب کسان برداشتن نبود هنر           

گر نیاری پاک شستن عیبشان باری بپوش

***

چو عیب تن خویش داند کسی

ز عیب کسان بر نگوید بسی

(فردوسی)

***

عیب مردم فاش کردن بدترین عیبهاست

عیب گو اول کند بی پرده عیب خویش را

***

لَا تَشْتَغِل بِالْعَیبِ یوماً لِلردی

فَیضیعَ وَقَتَک والزمان قصیر

خود را به عیب جویی از افراد پست مشغول مدار که وقت خود را ضایع می کنی و عمر کوتاه است.

لَا تَهْتِکنَّ مَساوی النَّاس مَا سَتَروا

فَیهْتِک اللَّهُ سَتْراً مِنْ مَساویکا

وَاذْکر مَحاسِنَ مَا فِیهِمْ اذا ذُکروا

ولا تَغِبْ احَداً مِنْهُمْ بِمَا فِیکا

لغزش های پنهانی مردم را افشا مکن که خداوند لغزشهایت را افشا می کند اگر به یاد افرادی می افتید نیکی های آنها را ذکر نمایید و غیبت احدی را ننمایید. لغزش های پنهانی مردم را افشا مکن که خداوند افشا می کند لغزش هایت را اگر به یاد افرادی می افتید نیکی های آنها را ذکر نمایید و غیبت احدی را ننمایید.

یا خَبیراً عَلَی الْاسْرارِ مُطَّلِعاً

اصْمُتْ فَفِی الصُمْتِ مَنْجَاةٌ مِنَ الزَّلَلِ

ای کسی که آگاه بر اسرار دیگران هستی سکوت نما که در سکوت نجات از لغزش هاست.

(طغرائی اصفهانی)

***

کن فِی الانامِ بِلاعَینٍ ولا اذنْ

اولا فَعِشْ ابَدَ الایام مصدوداً

فَلَمْ یرفی عیوب الناس شی ءٌ

کنَقْصِ الْقادرینَ عَلی التَّمام

در میان مردم بدون چشم و گوش باش (یعنی عیب های مردم را ندیده و نشنیده گیر) و یا این که همه روز خارج از محیط مردم زندگی کن.[2] از عیوب مردم مانند این عیب دیده نمی شود درحالی که توانایی بر کمال دارند همچنان ناقصند. (منسوب به امام رضا علیه السلام)

پی نوشت ها

[1] . سياه پوست.

[2] . ستارگان درخشان، ج 10، ص 39.

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟




ارسال نظر

نام


ایمیل


نظر