موضوعات وبسایت : اجتماعی خانواده

شعر امان از حرف مردم

نویسنده : مینا علی زاده | زمان انتشار : 05 تیر 1398 ساعت 12:46

نمی دانم چرا مردم چنینند

و یا که بر کدام دین و یقینند

نمی دانم چرا از خود بگویند؟

کلامی که درستش را ندانند

چه آسان گویند از خود حرف لق را

ز آن کس که نمی داند خود آن را

چه آسوده بریزند آبرو را

خرابش خوانند آن زن ماهرو را

ز بی کاری و بی عاری بسیار

به هر جنبنده ای دارند سر و کار

دمی گویند چرا یارو فلان است؟

و یا یک دم بگویند او چنان است

دمی او را چنان بالا برندش

که انس را حکم یزدانی دهندش

ویا یک دم چنان پایین بیارند

که او از عرش به روی فرش کشانند

گهی او را یکی علّامه دانند

یکی ملّای بی عمّامه دانند

و گه او را یکی نادان دانند

سرش را خالی و کاهدان دانند

به یک دم گویند او قارون سال است

به یک دم گویند او محتاج مال است

گهی از رنج تو خوشحال باشند

گهی از شادیت بد حال باشند

گهی بشکن زنند از بد بیاریت

گهی هم کِل کشند از بی نوایییت

عجب دارم از این مردان بی عار

از این بیهوده حرّافان بی کار

قدیمی ها بخوردند نان گندم

درست گفتند امان از حرف مردم

+

نوشته شده در شنبه بیست و پنجم شهریور ۱۳۹۶ ساعت 1:54 توسط abolfazl sarlak  | 

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟




ارسال نظر

نام


ایمیل


نظر