من هیچکس نیستم
اول
براي تو مينويسم، براي تو كه بر خلاف بعضيها(!) خوب ميشناسمت. براي تويي كه در
خنكاي سايهبان محبت اين روزهايت، قليان بي حوصلهگيهايم را با تنباكوي بوسههايت
چاق ميكني و چاي قند پهلوهايت را در كمرباريكترين استكان وجودت تعارف ميزني! براي
تو مينويسم، براي تويي كه تلخي چاي عصرانه را با نبات انگشتانت شيرين ميكنم و به
جاي قصه گفتن به خيرهگيهاي تو خيره ميشوم تا شايد خيره سريام را ناديده بگيري!
و بگذري از من كه انقدر براي تو كمم!هميشه
پيرهن مثنوي به تن داريبه
لطف قافيه هايي كه در بدن داريبه
وزن ساده پيراهنات قسم كه منمهمان...
تاریخ 25 اسفند 1399