دختر زیبا
جهت سنگ قبر فرزند دختر
مزار دختری زیباست اینجا
گلی خوشبوتر از گلهاست اینجا
بنال ای مادرم، بر تربت من
که شبها کودکت تنهاست اینجا
نوشته شده در چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶ ساعت 16:36 توسط مستوفی |
خاموش کن
در سوک پسر:
ای پسر من پدر پیر توام
پدر پیر و زمینگیر توام
سخنی گوی و دلم را خوش کن
تو که آتش زدهای، خاموش کن
نوشته شده در یکشنبه ۷ شهریور ۱۳۹۵ ساعت 16:1 توسط مستوفی |
دست و پای تو
در سوک جوان و فرزند و سنگ فبر:
بود که بار دگر بشنوم صدای تو را؟
ببینم آن رخ زیبای دلگشای تو را
کیام مجال کنار تو دست خواهد داد
که غرق بوسه کنم، باز دست و پای تو را
دل گرفته من کی چو غنچه باز شود؟
مگر صبا برساند به من هوای تو را
نوشته شده در چهارشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۵ ساعت 16:48 توسط مستوفی |
ناکام
در سوک فرزند:
ای وای که آن تازه گل زیبا رفت
ناکام عزیز ما، از این دنیا رفت
از سنگ جدایی، گُهر ما بشکست
از دست «عقیق» پر بهای ما رفت
در اطلاعیه دوشیزهای به نام عقیق این شعر را دیدم.
نوشته شده در چهارشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۵ ساعت 16:38 توسط مستوفی |
زیبا پسر
در سوک فرزند:
از داغ جگرسوز تو زیبا پسر من
آمد به سر من، آنچه نباید به سر من
تا جان بود اندر تنم، ای غنچه خندان
هرگز نرود روی خوشت از نظر من
نوشته شده در یکشنبه ۸ آذر ۱۳۹۴ ساعت 9:41 توسط مستوفی |
بار غمت
در سوک و سنگ قبر فرزند:
نو گلم رفته و داغش به دل مادر ماند
حسرت دیدن رویش به دل خواهر ماند
تو که تنها پسر و یاور مادر بودی
از چه رو بار غمت بر کمر همسر ماند
نقل از: homasang.blogfa.com
بیت دوم به این صورت هم نقل شده:
تو که تنها پسر و یاور بابا بودی
پس چرا رفتی و داغت به دل عالم ماند
نوشته شده در دوشنبه ۴ آبان ۱۳۹۴ ساعت 16:24 توسط مستوفی |
چراغ محفل
سنگ قبر دختر:
عزیز خفته در خاکم، گل باغ دلم بودی
درخشان گوهر پاکم، چراغ محفلم بودی
کجا یابم دگر چون تو، اگر گِرد جهان گردم
تو را ای نازنین دختر، که یار و همدمم بودی
نقل از: homasang.blogfa.com
نوشته شده در دوشنبه ۴ آبان ۱۳۹۴ ساعت 16:21 توسط مستوفی |
کجایی؟
جهت سوک فرزند دختر:
کجایی دختر غم پرور من؟
عزیز خوب و از گل بهتر من
هنوز هم با چنین ماتم نشینی
نمیشه مُردن تو باور من
نوشته شده در دوشنبه ۴ آبان ۱۳۹۴ ساعت 10:42 توسط مستوفی |
جگر کباب
در سوک فرزند:
شد فصل بهار و شدم از غصه هلاک
دارم جگری کباب و چشمی نمناک
گلها همه سر ز خاک بیرون کردند
الا گل من که سر فرو برده به خاک
نقل از: http://www.asremardom.com
نوشته شده در پنجشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۴ ساعت 11:2 توسط مستوفی |
ناله
در سوک فرزند:
بیابان تا بیابان، ناله دارم
در این دنیا، گلی گم کرده، دارم
اگر جویم گلم در این بیابان
به مثل بلبلی من ناله دارم
نوشته شده در پنجشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۴ ساعت 11:0 توسط مستوفی |
گلها
در سوک فرزند یا سنگ قبر:
گلها همه سر ز خاک بیرون آرند
الا گل من که سر فرو برده به خاک
* آقای علی شعر کامل را به صورت زیر در نظرات آوردند:
شد فصل بهار و شدم از غصه هلاک
دارم جگری کباب و چشمی نمناک
گلها همه سر ز خاک بیرون کردند
غیر از گل ما که سر فرو برده به خاک
نوشته شده در چهارشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۴ ساعت 20:1 توسط مستوفی |
پَرم
در سوک فرزند:
یاران مددی پرم به خاک افتاده است
قلبم، جگرم، سرم، به خاک افتاده است
سرتاسر روزگار من پاییز است
تا سرو صنوبرم به خاک افتاده است
نقل از: شرارههای آفتاب http://soroodehdoshmanziari.blogfa.com
نوشته شده در چهارشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۴ ساعت 19:55 توسط مستوفی |
غمناک رفتی
در سوک فرزند:
جوان نازنین، در خاک رفتی
از این دنیای غم، غمناک رفتی
زدی آتش به جان دوستداران
چو گل پاک آمدی و پاک رفتی
به جای جوان نازنین میتوان (خواهرم/ دخترم/ مادرم / پدرم/ ای نازنین) استفاده کرد
نوشته شده در چهارشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۴ ساعت 19:53 توسط مستوفی |
لالا
جهت سنگ قبر و سوگ فرزند:
لالایی کن بخواب، خوابت قشنگه
گل مهتاب شبا، هزار تا رنگه
یه وقت بیدار نشی از خواب قصه
یه وقت جا نمونی تو شهر غصه
نقل از: http://afardipour.blogfa.com
نوشته شده در پنجشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۲ ساعت 5:21 توسط مستوفی |
شیرین زبانی
در سوک فرزند:
به صداقت صدای قشنگت،
به لطافت عاطفهات،
به محبت و مهربانیات،
به زیبایی چهره معصوم و قشنگت،
تنها با یاد شیرین زبانیهایت دلخوشیم
نقل از: http://afardipour.blogfa.com
نوشته شده در پنجشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۲ ساعت 5:18 توسط مستوفی |
تار مو
در سوک فرزند:
بوسه بر عکست زنم ترسم که قابش بشکند
قاب عکس توست اما شیشهی عمر من است
بوسه بر مویت زنم ترسم که تارش بشکند
تار موی توست اما ریشهی عمر من است
از: http://afardipour.blogfa.com
نوشته شده در چهارشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۲ ساعت 5:28 توسط مستوفی |
خندیدنت
در سوگ فرزند:
مرغ دلم پر میکشد اندر هوای دیدنت
آرام جان باز آ، که من مشتاق آن خدیدنت
به ماتم ماندهام با صد هزاران آرزو
آغوش بازم، مضطرب در حسرت بوییدنت
نوشته شده در سه شنبه ۲۴ دی ۱۳۹۲ ساعت 5:28 توسط مستوفی |
سرخ گل
در سوگ فرزند:
ای سرخ گل، که باد ربودت ز باغ من
گفتی به باد خیره، چه بر باغبان گذشت؟
ارسال شده توسط: خدیجه
نوشته شده در پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۲ ساعت 19:59 توسط مستوفی |
دهن خندان
در سوگ فرزند:
جای گریه است بر این عمر که چون غنچه گل
پنج روز است بقای دهن خندانش
نوشته شده در دوشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۲ ساعت 21:14 توسط مستوفی |
قامت رعنا
در سوگ فرزند:
ای جگر گوشه، که دیدهی من جای تو بود
دلم آشفته آن قامت رعنای تو بود
کی خبر داشتم از کینه این چرخ کبود
که چو صیاد کمین کرده، جویای تو بود
نوشته شده در سه شنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۲ ساعت 14:14 توسط مستوفی |
جوان
در سوگ فرزند:
گلی بودم نه وقت چیدنم بود
جوان بودم نه وقت مردنم بود
گلی بودم میان شاخه گلها
نه وقت زیر خاک خوابیدنم بود
نوشته شده در سه شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۲ ساعت 16:9 توسط مستوفی |
مرگ جوان
در سوگ فرزند:
نگویم که مُردن روا نیست یا رب
ولی کاش مرگ جوانان نبودی!
نوشته شده در شنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۲ ساعت 16:18 توسط مستوفی |
نونهال برومند
در سوگ فرزند:
دریغا دریغا از این زندگانی
از این زندگانیّ و این دار فانی
نپاید در آن کس به ناز و به نعمت
نماند کسی اندر آن جاودانی
دریغا از آن نونهال برومند
از آن عقل و آگاهی و پاک جانی
دریغا از آن روی و آن خلق نیکو
و از آن درفشانی و شیرین زبانی
سرا پا وقار و کمال و شرافت
همه لطف بود و همه مهربانی
به نور ولایت دلی داشت روشن
گلی بود در بوستان معانی
مرا مجتبی روح و نور بصر بود
بود سخت بی او به من زندگانی
برفت از برم سوی گلزار جنت
به فصل بهار و بهار جوانی
مرا آرزو بود بعد از وفاتم
بخواند به روحم ز سبع المثانی
ایا سرو قد گلستان عمرم
ز حال پدر بعد رفتن چه دانی؟
پسر بود و نخل امید پدر بود
مَثَل بود در فهم و در کاردانی
ز عاشوریان و ز خیل حسینی
جوانان بیدار صاحب زمانی
بماندم من و فتنه و رنج دوران
گرفتی تو در کوی حق آشیانی
غم هجرت ای نور چشم رشیدم
غمی هست جانکاه اما نهانی
امیدم که از بحر غفران و رحمت
دهندت ز الطاف حق مژدگانی
از: آیت الله لطفعلی صافی گلپایگانی در رثای فرزندشان
نقل از: http://saafi.org/fa/node/1953
نوشته شده در چهارشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۱ ساعت 16:22 توسط مستوفی |
جوان ناکام
در سوگ فرزند:
فلک تو خون به دل پیر و هم جوان کردی
گل همیشه بهار مرا خزان کردی
گل مرا بربودی به پیش چشمانم
به زیر خاک سیه بردی و نهان کردی
نقل از کتاب گلهای محبت (سید مهدی بامشکی)
نوشته شده در یکشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۱ ساعت 15:9 توسط مستوفی |
زیبا
در سوگ فرزند:
افسوس که زیبا پسرم، تاج سرم رفت
امید و چراغ دل و نور بصرم رفت
زد آتش سوزان اجل، بر گل عمرم
ناگاه از این باغ، گل نو ثمرم رفت
نوشته شده در چهارشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۱ ساعت 13:10 توسط مستوفی |
رخت دامادی
در سوگ فرزند:
حجلهام شد قبر و مادر رخت دامادی کفن
غم مخور ای جان مادر این بدی تقدیر من
آرزویت بود و مادر بهر من بندی حنا
مادرم زحمت نکش با خون خود بستم حنا
از: فرشاد خضری
نوشته شده در پنجشنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۱ ساعت 17:58 توسط مستوفی |
بدون لالایی
در سوگ فرزند:
خوابیدی بدون لالایی و قصه
حالا آسوده بخواب بی درد و غصه
دیگه کابوس زمستون نمیبینی
توی خواب گلای حسرت نمیچینی
دیگه خورشید چهرتو نمیسوزونه
جای سیلیهای باد روش نمیمونه
دیگه بیدار نمیشی با نگرونی
یا با تردید که بری یا که بمونی
نوشته شده در چهارشنبه ۵ مهر ۱۳۹۱ ساعت 21:8 توسط مستوفی |
پژمان
در سوک فرزند:
ای گل نشکفتهام بابا چرا پژمان شدی؟
میوه قلبم چرا از دیدهام پنهان شدی؟
از برم رفتی، نگفتی بار دیگر یک سخن
همچو شمع از درد و غم سوزان شدی
نوشته شده در چهارشنبه ۵ مهر ۱۳۹۱ ساعت 21:4 توسط مستوفی |
جوان
در سوگ فرزند:
شاعران در وصف جوان بس سخنها گفتهاند
من زبانم الکن از توصیف این رنج گران<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" /?>
مهربانیهای تو آتش به جان ما فکند
وه چه جانسوز است، داغ فرزند جوان
نوشته شده در یکشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۱ ساعت 21:2 توسط مستوفی |
داماد
در سوگ پسر جوان:
ببوسم دستت ای بابا که پروردی مرا آزاد
بیا مادر تماشا کن که فرزندت شده داماد
به حجله میروم شادان و زخمی در (بر) بدن دارم
به جای رخت دامادی کفن خونین به تن دارم
یا
به حجله میروم شادان ولی زخمی به تن دارم
نوشته شده در یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۱ ساعت 14:5 توسط مستوفی |