موضوعات وبسایت : اجتماعی خانواده

مرگ در شعر خیام

نویسنده : محمد پارسایی | زمان انتشار : 05 تیر 1398 ساعت 12:46

مرگ و زندگی در دیگاه خیام

مرگ و زندگی در دیگاه خیام

خیام شاعر شور و سور و زندگی‌ست.به شخصه از خواندن اشعارش بسیار لذت می برم پس بیاییم تا نگاهی دیگر بیندازیم به ترانه‌های لب‌ریز از شور و زنده‌گی خیام. من ام‌روز خیام را از دری‌چه‌ای دیگر می‌خوانم و می‌خواهم شما را به این مه‌تابی بخوانم تا از آن به ترانه‌های بلورین و مرواریدهای غلتان خیام که چکیده‌های رخشان جان شاعرند، بنگریم.

خیام‌ از آن گروه از شاعران‌ ایرانی‌ست‌ كه‌ شیفته و شیدای زنده‌گی‌ست‌. خیام‌ به‌ مرگ‌ می‌اندیشد، اما ستایش‌گر فرهنگ مرگ و مویه نیست‌. در شعر خیام‌ با اندوه او از مرگ‌ و این كه‌ چرا جهان‌ فناپذیر است‌، روبه‌روییم‌ و این‌ اندوه از مرگ‌ و نیستی در همه‌ی ترانه‌های او به‌ چشم‌ می‌خورد. خیام‌ باور ندارد که زنده‌گی‌، شادی، عشق پوچ‌ است‌، بلكه‌ بر این باور است‌ اگر زنده‌گی تلخ‌ است‌، به خاطر كوتاه‌ بودن‌ آن‌ و پایانی‌ست‌ كه‌ به‌ مرگ‌ می‌انجامد، یعنی جدایی و رنجی كه‌ انسان‌ می‌برد، او را اندوه‌ناک می‌سازد، وگرنه‌ در تمامی رباعیات‌ او به روشنی و آشکارا بیان می‌شود که چون‌ دنیا فناپذیر است‌ و مرگ‌ در انتظار ماست‌، باید لذت‌ ببریم‌ و خوش‌ باشیم‌. شادی و شادمانی، روح و جان ترانه‌های خیام و گوهر تاب‌ناک آن است.

شادی به آن معنا که با خرد و مهر و مدارا، زنده‌گی و انسان و طبیعت را دوست بداریم و به آن عشق بورزیم. گوشه‌نشینی و مویه را کنار بگذاریم و با دلیری و سرفرازی، با خنده و خرد به سوی نور و روشنی گام برداریم. توجه‌ خیام‌ به‌ مرگ‌ و مرگ‌اندیشی‌، با شوق‌ و شور زنده‌گی هم‌راه‌ است‌. البته‌ این‌ شور و شوقی كه‌ او دارد، هم‌راه‌ با خشمی طنزآمیز‌ است‌ و این‌ آن‌ چیزی‌ست‌ كه‌ هدایت‌ در نگاه‌ خیام‌ و عیش‌ خیام‌ دیده‌ است‌.

هدایت‌ در درآمدی بر ترانه‌های خیام‌ می‌نویسد: "او به‌ گونه‌یی عیش‌ می‌كند كه‌ انگار دندان‌هایش‌ را به‌ هم‌ فشرده‌ و با غیظ‌ می‌گوید خوش‌ باشیم."

اما من بر این باورم که این خشم و طنزی که در این ترانه‌هاست، اندکی نیز از شادی و سرور خیام نمی‌کاهد. او چراغ زنده‌گی و شادی را برافروخته است. خیام شیفته و شوریده‌ی سبزه و گل، آب و سنگ، نور و شور و سور و زنده‌گی‌ست.

شاید به این سبب مردمان غرب او را بسیار دوست دارند که كه‌ نوعی هم‌آهنگی بین‌ تفكر او و تفكر مدرنیته در رابطه‌ با خواست‌ زنده‌گی وجود دارد. خیام خرد را پاس می‌دارد و با هیچ گونه‌ تحجر و تعصب و جهل و تقلید سازگاری ندارد و با هر چه‌ كه‌ بخواهد زنده‌گی را از پویایی و دلیری باز دارد و ایستا كند، می‌ستیزد. او شاعر، دانش‌مند و ریاضی‌دان‌ بود و هیچ گاه نمی‌توانست‌ خود را با ایستایی و نادانی سازگار كند.

خیام‌ از پرچم‌داران‌ مبارزه‌ با زاهدان ریایی و خشكی‌های زاهدانه‌ است‌. به همین سبب نیز حضرت حافظ هم بسیار تحت‌ تأثیر خیام‌ است‌ و بسیاری از شعرهای حافظ‌، به خصوص‌ در این‌ زمینه‌، رنگ و مایه‌های شعر خیام‌ را به‌ خود گرفته است‌. خیام‌ به‌ دلیل‌ دانش‌مند بودن‌، بسیار مورد اتهام‌ قشری‌گرایانی مثل‌ امام‌ محمد غزالی واقع‌ شد و از سوی ‌او مورد اتهام‌ و تكفیر قرار گرفت‌. بنگریم که چه‌گونه قدرت‌مداران ریاکار را به باد انتقاد می‌گیرد:

هر یک چندی یکی برآید که: من‌ام! / با نعمت و با سیم و زر آید که: من‌ام!

چون کارک او نظام گیرد چندی / ناگه اجل از کمین درآید که: من‌ام!

و از سوی دیگر روی‌کردی چنین طنزگونه به زنده‌گی دارد:

گویند که فردوس برین خواهد بود / آن‌جا می ناب و انگبین خواهد بود

گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک! / چون عاقبت کار چنین خواهد بود

شادی و زنده‌گی در شعرش‌ موج‌ می‌زند. مرگ و مویه و گوشه‌نشینی را نمی‌پذیرد. او بر دلیری و خرد و خودشناسی آفرین می‌گوید.

خیام‌ اگر هم‌ مرگ‌ را مطرح‌ می‌كند، به خاطر توجه‌ به‌ زنده‌گی‌ست‌، نه‌ مرگ‌ و زنده‌گی پس‌ از آن‌. همان‌طور كه‌ هر چیزی با ضد خودش‌ شناخته‌ می‌شود، نگاه‌ خیام‌ به‌ مرگ‌ هم‌ به‌ دلیل‌ توجه‌ او به‌ زنده‌گی‌ست‌. خیام‌ از مرگ‌ اندوه‌گین است‌ به خاطر این كه‌ به‌ زنده‌گی می‌اندیشد، او چو ن زنده‌گی را اصل‌ می‌داند، می‌خواهد مرگ‌ را نفی كند، اما می‌بیند مرگ را چاره‌ای نیست و از این‌ ناراحت‌ می‌شود كه‌ چرا زنده‌گی كه‌ این چنین زیباست‌، باید از بین‌ برود. او با ابوالعلاء معری نیز، كه‌ او را در میان‌ شاعران‌ عرب‌ به‌ خیام‌ نزدیك‌تر می‌دانند، متفاوت‌ است‌، چراكه‌ در شعر ابوالعلاء معری یأس‌ حاكم‌ است‌. بدبینى میان حكماى ایرانی نیز رواج داشته است. محمد زكریاى رازى هم پیش از خیام نگران شقاوت و بدبختى انسان بوده است.

سالیان بسیاری‌ست که چهره‌ی دیگری از بزرگان اندیشه و هنر ایران را به ما نشان داده‌اند. بر ماست که برخیزیم و غبار از چهره‌ی این نازنینان برگیریم و از اندیشه و هنر آنان در راه رستاخیز فرهنگی و اجتماعی خویش بهره بگیریم. انسان در آستانه‌ی یک رستاخیز اجتماعی و فرهنگی ایستاده است. باید جست‌وجو کنیم، کشف کنیم، در یابیم و بیافرینیم. راه انسان آینده از گذرگاه خرد و مهر می‌گذرد. خورشید فردا بر بام خرد و مهر می‌تابد.

چند ترانه از عمر خیام بخوانیم و به دریای خوش‌رنگ و آرام اندیشه‌هاش دل بسپاریم. ترانه‌هایی در ستایش زنده‌گی و شادی و خرد:

روزی که گذشت هیچ از او یاد مکن / فردا که نیامده است فریاد مکن

بر نامده و گذشته بنیاد مکن / حالی خوش باش و عمر بر باد مکن

آمد سحری ندا ز می‌خانه‌ی ما / كای رند خراباتی دیوانه‌ی ما

برخیز كه پر كنیم پیمانه ز می / زان پیش كه پر كنند پیمانه‌ی ما

امروز تو را دست‌رس فردا نیست / و اندیشه‌ی فردات به‌جز سودا نیست

ضایع مكن این دم ار دل‌ات شیدا نیست / كاین باقی عمر را بها پیدا نیست

برخیز بتا بیا ز بهر دل ما / حل كن به جمال خویشتن مشكل ما

یك كوزه شراب تا به هم نوش كنیم / زان پیش كه كوزه‌ها كنند از گل ما

ای آمده از عالم روحانی تفت / حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت

می خور چو ندانی از كجا آمده‌ای / خوش باش ندانی به كجا خواهی رفت

ای چرخ فلك خرابی از كینه‌ی تو است / بیدادگری شیوه‌ی دیرینه‌ی تو است

ای خاك اگر سینه‌ی تو بشكافند / بس گوهر قیمتی كه در سینه‌ی تو است

ای دل چو زمانه می‌كند غم‌ناك‌ات / ناگه برود ز تن روان پاك‌ات

بر سبزه نشین و خوش بزی روزی چند / زان پیش كه سبزه بر دمد از خاك‌ات

چون عهده نمی‌شود كسی فردا را / حالی خوش دار این دل پر سودا را

می نوش به ماه تاب ای ماه كه ماه / بسیار بتابد و نیابد ما را

چون در گذرم به باده شویید مرا / تلقین ز شراب ناب گویید مرا

خواهید به روز حشر یابید مرا / از خاك در می‌كده جویید مرا

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟




ارسال نظر

نام


ایمیل


نظر