شمس تبریزی | |
---|---|
زادروز |
۵۸۲ هجری قمری تبریز |
درگذشت | ۶۴۵ هجری قمری |
محل زندگی | تبریز-خوی |
ملیت | ایرانی |
تأثیرپذیرفتگان | مولوی |
دین | اسلام ، عرفان، |
مکتب | مسلمان. عرفان |
آثار | مقالات شمس |
شمس تبریزی در یکی از مینیاتورهای ایرانی
محمد بن علی بن ملکداد تبریزی ملقب به شمسالدین یا شمس تبریزی (زاده ۵۸۲ - درگذشته ۶۴۵ هجری قمری)[۱] از صوفیان ایرانی[۲][۳][۴][۵] مسلمان[۶] مشهور سدهٔ هفتم هجری است. سخنان وی را که در مجالس مختلف بر زبان آورده، مریدان گردآوری کردهاند که به نام «مقالات شمس تبریزی» معروف است.
پیشینه[ویرایش]
از زندگی شمس تبریزی و احوال شخصی او تا آنگاه که مقالات شمس کشف شد خبر مهمی در دست نبود. قدیمیترین مدارک دربارهٔ شمس تبریزی، ابتدانامه سلطان ولد و رساله سپهسالار است که گفته «هیچ آفریدهای را بر حال شمس اطلاعی نبوده چون شهرت خود را پنهان میداشت و خویش را در پرده اسرار فرو میپیچید».[۷] در کتاب مقالات اگر چه شمس تبریزی به شرح احوال و معرفی پیشینه خود نپرداختهاست اما میتوان او را از میان توصیفات و خاطرات بازشناخت، توصیفاتی که او به مناسبتهای گوناگون دربارهٔ افراد و اقوال مطرح میکند.
دربارهٔ پدر و مادر شمس تبریزی آن قدر میدانیم که او در مقالات آنها را به نازکدلی و مهربانی توصیف میکند و اینکه آنها شمس تبریزی را نازپرورده کرده بودند: «این عیب از پدر و مادر بود که مرا چنین به ناز برآوردند.» شمس تبریزی در جایی دربارهٔ پدر خود میگوید: «نیک مرد بود… الا عاشق نبود، مرد نیکو دیگر است و عاشق دیگر…»[۸] «پدر از من خبر نداشت. من در شهر خود غریب، پدر از من بیگانه، دلم از او میرمید. پنداشتمی که بر من خواهد افتاد. به لطف سخن میگفت، پنداشتم که مرا میزند، از خانه بیرون میکند»[۹]
شمس تبریزی در محضر استادانی چون شمس خونجی تحصیل میکردهاست. او سپس به سیر و سلوک پرداخت و در نزد پیران طریقت، بزرگانی چون پیر سلهباف و پیر سجاسی، به کسب معرفت پرداخت. شمس تبریزی چنانکه از مقالات او بر میآید از برخی از بزرگان زمان خود نیز تأثیر پذیرفته بود، و از آن میان نامهای شهاب هریوه (اندیشمند خردگرا)، فخر رازی، اوحدالدین کرمانی و محیالدین ابن عربی در مقالات شمس آمدهاست.[۱۰]
برخی سخنان شمس تبریزی[ویرایش]
شمس تبریزی با تاکید بر این نکته که ابن عربی متابعت از شریعت پیامبر اسلام نداشت، از او با عباراتی مانند “شگرف مرد”، “دارای فایده بسیار”، “نیکو همدرد” و “نیکو مونس” ستایش می کند و می گوید: «نیکو همدرد بود، نیکو مونس بود، شگرف مردی بود شیخ محمّد(ابن عربی)؛ اما در متابعت نبود. یکی گفت: عین متابعت خود آن بود. گفتم: نی متابعت نمیکرد»[۱۱]
یکی دیگر از مصاحبان شمس تبریزی که منکر قیامت بود و به قول شمس، ترک متابعت کرده بود، شهاب هریوه نام داشت و شمس، او را گبر خاندان پیامبر نامیده بود. شمس با حمایت تام از وی، شخصیت او را جمع کفر و صفا و روحانیت و سودمندی بسیار برای مردمان، در عین انکار قیامت و ترک متابعت می داند: «می آمدند به خدمت… شهاب [هریوه در دمشق] هزار معقول می شنیدند. فایده می گرفتند… قیامت را منکر بودی…»[۱۲]
شمس با بیان اینکه شهاب هریوه کفر می گفت و منکر قیامت بود، او را صافی و روحانی می داند: «آن شهاب اگر چه کفر می گفت اما صافی و روحانی بود»[۱۳]
شمس همچنین درباره شهاب هریوه می گوید که وی جبرئیل را باعث زحمت خود می دانسته: «مشام شهاب هریوه، در دمشق، سخت گداخته بود از ریاضت … و این شهاب، کسی را به خود در خلوت راه ندادی! می گفت که: – جبرئیل مرا زحمت است! دَمی گفت که: – وجود [خود] من هم، مرا زحمت است! با این همه ملُولی مرا می گفت که: -تو بیا که مرا آرام دل است! …»[۱]
با تمام این اوصاف (انکار قیامت، ترک شریعت، زحمت دانستن ملائکه مقرب الهی و کفر گویی)، شمس در جای دیگر با عبارتی به ظاهر متناقض، قائلان به کفر وی را سگ خطاب می کند و شهاب را فردی نورانی معرفی می کند! [۱۴]
بی نیازی شمس از پیامبر اسلام[ویرایش]
شمس تبریزی در عبارتی دیگر، خود را بی نیاز از پیامبر اسلام معرفی می کند و می گوید که اگر ایشان را تعظیم کنم از روی برادری است نه از روی حاجت و نیاز[۱۵]
او در جای دیگر با نخوت و تکبری عجیب، رابطه خودش با پیامبر اسلام را به نحوی ترسیم می کند که گویی شمس، در مقام و منزلتی برابر با ایشان قرار دارد: «ما را مهاری است که هیچ کس را زهره نباشد که آن مهار من بگیرد. الا محمد رسول الله. او نیز مهار من به حساب گیرد، آن وقت که تند باشم که نخوت درویشی در سرم آید مهارم را هرگز نگیرد.»[۱۶]
خواندن قرآن مرا تاریک می کند[ویرایش]
شمس در عبارت کلیدی دیگر تاکید می کند که قرآن هیچ سود و فایده ای برای وی ندارد و تلاوت آیات قرآن او را تاریکتر می کند:
«مرا رساله ی محمدرسول الله سود ندارد. مرا رساله ی خود باید. اگر هزار رساله [غیر] بخوانم تاریکتر شوم.»[۱۷]
تفسیر شمس[ویرایش]
اما شمس به تکبر در مقابل پیامبر اسلام بسنده نمی کند و از این نیز پا را فراتر می گذارد و با خداوند متعال نیز با نخوت و تکبر درویشی معامله می کند و می گوید: «گفتند: ما را تفسیر قرآن بساز. گفتم: تفسیر ما چنان است که میدانید. نی از محمد! و نی از خدا» [۱۸]
شمس تبریزی و مولوی[ویرایش]
شمس تبریزی عاشق سفر بود و عمر را به سیر و سیاحت میگذرانید و در یک جا قرار نمیگرفت، آنچنان که به روایت افلاکی «جماعت مسافران صاحبدل او را پرنده گفتندی جهت طی زمینی که داشتهاست.»[۱۹] شمس تبریزی در ۲۶ جمادیالثانی ۶۴۲ (معادل ۶ دسامبر ۱۲۴۴ میلادی و ۱۶ آذر ۶۲۳ هجری خورشیدی) به قونیه رسید. با مولوی ملاقات کرد و با شخصیت نیرومند و نفس گرمی که داشت مولانا را دگرگون کرد. تا پیش از دیدار شمس تبریزی، مولوی از عالمان و فقیهان و اهل مدرسه بود. در آن زمان به تدریس علوم دینی مشغول بود، و در چهار مدرسهٔ معتبر تدریس میکرد و اکابر علما در رکابش پیاده میرفتند.[۲۰]
با دیدار شمس تبریزی، مولوی لباس عوض کرد، درس و وعظ را یکسو نهاد و اهل وجد و سماع و شاعری شد. برای مردم قونیه مخصوصاً پیروان مولانا تغییر احوال او و رابطهٔ میان او و شمس تبریزی تحمل ناکردنی بود. عوام و خواص به خشم آمدند، مریدان شوریدند، و همگان کمر به کین او بستند. شمس تبریزی بعد از شانزده ماه در ۲۱ شوال ۶۴۳ بیخبر قونیه را ترک کرد. اندوه و ملال مولوی در آن ایام بیکرانه بود.
سرانجام نامهای از شمس تبریزی رسید و معلوم گشت که او در شام است. مولوی فرزند خود سلطان ولد را با بیست تن از یاران برای بازآوردن او فرستاد. شمس تبریزی در ۶۴۴ با استقبال باشکوه به قونیه بازگشت. محفل مولوی غرق شور و شادی و وجد و سماع شد.
اما شادمانیها دیری نپایید. باز آتش کینه و تعصب بالا گرفت و رنجها و آزارها به شمس تبریزی رسید. او دلتنگ شمس بودند که با دشمن های اشکاری که داشت در پرده بسی مرید و دلتنگ نیز داشت.ه را پر زر کردندی با دوستی تو غالب بود… سفر دشوار میآید، اما اگر این بار رفته شود چنان مکن که آن بار کردی»[۲۱] به سلطان ولد فردها میگفت:
خواهم این بار آنچنان رفتن | که نداند کسی کجایم من | |
همه گردند در طلب عاجز | ندهد کس نشان ز من هرگز | |
سالها بگذرد چنین بسیار | کس نیابد ز گرد من آثار |
شمس و زبان پارسی[ویرایش]
شمس در مقالاتش میگوید:زبان پارسی را چه شدهاست؟ بدین لطیفی و خوبی، که آن معانی و لطافت که در زبان پارسی آمدهاست و در تازی نیامده است.[۲۲]
مزار شمس تبریزی[ویرایش]
دربارهٔ مقصد واپسین سفر شمس تبریزی از قونیه، در منابع چیزی نیامده است، اما از اینکه در منابع قدیمی مزار او را در شهر خوی، نشان دادهاند معلوم میشود کهومستقدند پس او میدانست که مرگش کجاست و کی به سراغش خواهد امد بدین روست که میگوییم او بار دیگر قونیه را ترک نگفت بلکه شبی با نقشه ای تعیین شده توسط اعلاالدین و دوستانش و همچنین قاتلی مشهور بر سر چاهی که پیشتر دیده بود به قتل رسید و به اسمان ها رفت. شمس همیشه در میان ماست و در قلب های عاشق جای دارد.
یماً یا بهطور غیر مستقیم به خوی رفتهاست. قدیمترین جایی که از وجود مدفن شمس تبریزی در خوی ذکری رفته در مجمل فصیحی (تألیف شده در ۸۴۵) است که در حوادث سال ۶۷۲ مینویسد: «وفات مولانا شمسالدین تبریزی مدفوناً به خوی.» اما گزارش معتبر دیگر در اینباره، در منشآتالسلاطین فریدون بیک است که در گزارش لشکرکشی سلیمان اول سلطان عثمانی به ایران در بازگشت او از تبریز به دیار روم آوردهاست که در سه روزی که در تابستان ۹۴۲ در خوی گذرانیده سلطان عثمانی «با حضرت سرعسکر سوار شدند و به زیارت مزار شریف حضرت شمس تبریزی مشرف گردیدند.».[۲۳] با گذشت قرنها آرامگاه شمس تبریزی ویران گردید و از آن منار آجری به نام شمس تبریز بر جای مانده بود.
محمدعلی موحد مدفون بودن شمس در خوی را به دلیل وجود مقبرهای با یک مناره در خارج از شهر خوی که از آغاز سدهٔ پانزدهم میلادی به «منارهٔ شمس تبریزی» معروف بوده، معتبر میداند. بر اساس سفرنامههای سیاحان اروپایی که از آذربایجان دیدن کردهاند، مقبره پیشتر دو مناره داشته که همین اواخر یکی از آن دو بر اثر عوامل طبیعی فرو ریختهاست.[۲۴]محمد امین ریاحی هم در کتابش دربارهٔ تاریخ شهر خوی به شرح دیدار سلطان سلیمان قانونی و وزیر اعظمش از خوی و زیارت مقبرهٔ شمس میپردازد و میگوید که عثمانیان به روایت افلاکی در مناقبالعارفین مبنی بر دفن شمس در قونیه اعتقاد نداشتهاند هرچند امروزه صنعت گردشگری جمهوری ترکیه قویاً از موضع افلاکی دفاع میکند.[۲۵]
از میان محققان ایرانی، بدیعالزمان فروزانفر و محمدعلی تربیت منکر دفن شمس در خویاند.[۲۶]
فرانکلین لوئیس با توجه به کثرت روایات متضاد و متناقض، شناسایی مدفن شمس به گونهای مطمئن و دقیق را بعید میداند. به گفتهٔ او اگرچه مدرکی قانعکننده دال بر صحت دفن شمس در خوی وجود ندارد، اما مدرکی هم در رد آن موجود نیست. او با توجه به قدیمی بودن منار مقبرهٔ شمس در خوی که سابقهٔ آن حداقل به سال ۱۴۰۰ میلادی بر میگردد و با نظر به عدم وجود هرگونه مدرک ناقض آن، خوی را آخرین اقامتگاه شمس در نظر میگیرد.[۲۷]
علیرضا مقدم، عضو هیئت علمی گروه عرفان دانشنامهٔ اسلام، به دستنوشتهای از کتابخانهٔ حسن پاشا در چوروم ترکیه برخورده که «گمان میبرد یکی از کهنترین نشانههای حضور شمس تبریزی در خوی و بلکه کهنترین آنها باشد». در این نسخهٔ خطی آمده که خواجه علاءالدین علی، از مشایخ طریقت صفوی، چون مرگ خود را نزدیک دید خواست خلیفهای برگزیند و ابوحامد حمیدالدین آقسرایی، معروف به سومونجو بابا، را مناسب یافت. پس حلقهٔ مریدان و درویشانش را به «مکانی که در قصبه خوی به مقام شمس تبریزی معروف و زیارتگاه و تفرجگاه آنان بود» برد و پس از سه روز ذکر، ابوحامد را به عنوان خلیفهٔ خود روانهٔ روم ساخت. علیرضا مقدم نتیجه میگیرد که حدود ۱۰۰ سال پس از غیبت شمس در خوی مکانی وجود داشته که محل تجمع و رقص و سماع صوفیان بوده و به نام مقام شمس تبریزی معروف بودهاست.[۲۸]
مزار شمس تبریزی در خوی در دهههای اخیر مورد توجه قرار گرفت و برای بازسازی آن اقدام شد.[۲۹]
سنگ مزار شمس تبریزی
تنها منار باستانی باقیمانده از آرامگاه قدیمی شمس تبریزی در خوی
مراسم سالانه یادبود شمس تبریزی بر سر مزارش در خوی
مناره شمس تبريزى
جستارهای وابسته[ویرایش]
مجموعهای از گفتاوردهای مربوط به شمس تبریزی در ویکیگفتاورد موجود است. |
- جلالالدین محمد بلخی
- مقالات شمس تبریزی
- خط سوم
پانویس[ویرایش]
- ↑ لغتنامهٔ دهخدا
- ↑ Manouchehr Mortazavi. Zaban-e-Dirin Azerbaijan (On the Old language of Azerbaijan). Bonyat Moqoofaat Dr. Afshar. 2005(1384). منوچهر مرتضوی، زبان دیرین آذربایجان، بنیاد موقوفات دکتر افشار، 1384. pg 49, see comments on the old language of Tabriz as well as زبان آذری
- ↑ Claude Cahen, "Pre-Ottoman Turkey: a general survey of the material and spiritual culture and history, c. 1071-1330", Sidgwick & Jackson, 1968. pg 258: "He may also have met the great Persian mysitic Shams al-Din Tabrizi there, but it was only later that the full influence of this latter was to be exerted on him."
- ↑ Everett Jenkins, "Volume 1 of The Muslim Diaspora The Muslim Diaspora: A Comprehensive Reference to the Spread of Islam in Asia, Africa, Europe, and the Americas, Everett Jenkins", McFarland, 1999. pg 212: "The Persian mystic Shams al-Din Tabrizi arrived in Konya (Asia Minor)". ISBN 0-7864-0431-0, 9780786404315
↑ Siavash Lornejad, Ali Doostzadeh "On the Modern Politicization of the Persian Poet Nezami Ganjavi", Edited by Victoria Arakelova, YEREVAN SERIES FOR ORIENTAL STUDIES (Editor of the Series Garnik Asatrian), Caucasian Centre for Iranian Studies, Yerevan, 2012. pg 162: "In a poem from Rumi, the word buri is mentioned from the mouth of Shams Tabrizi by Rumi. Rumi translates the word in standard Persian as biyā (the imperative “come”). This word is also a native word of the Tabrizi Iranian dialect which is mentioned by Persian Sufi, Hafez Karbalaie in his work Rawdat al-Jenān. In the poem of Baba Taher, the word has come down as bura (come) and in the NW Iranian Tati dialects (also called Azari but should not be confused with the Turkish language of the same name) of Azerbaijan, in Harzandi Tati it is biri and in Karingani Tati it is bura (Kiya 1976). It should be noted that Shams Tabrizi was an Iranian Shafi‖ite Muslim like the b"
pg 167: The Shafi‖ite mazhab was followed by such Iranians as Shams Tabrizi, Shaykh Mahmud Shabistari, Shāhab al-Din Suhrawardi, Bābā Faraj Tabrizi, Hafez Hossein Karbalai and most of the notable Muslims figures in Iranian Azerbaijan and adjacent areas before the Safavids. It should be noted that historically(and even today), Turks overwhelmingly follow the Hanafite mazhab. Western Iranians mainly followed the Shafi‖ite mazhab, while the Hanafi doctorine was followed by the majority of Iranian in Khurasan as well as some of them in the Caucasus. The Shārvanshahs and parts of Shārvan were possibly Hanafis: e.g. , Nezami mentions that wine is legal for the king of Shārvan.
- ↑ Ibrahim Gamard, Rumi and Islam: Selections from his stories and poems, Pg Introduction xix
- ↑ محمدعلی موحد، شمس تبریزی، تهران ۱۳۷۵
- ↑ مقالات، ۱۱۹
- ↑ مقالات، ۷۴۰
- ↑ شمس تبریزی، محمدعلی موحد، ص ۸۳–۱۰۵
- ↑ admin (۲۰۱۹-۰۲-۱۹). «شریعت گریزی صوفیه – بخش اول (شمس و مولوی)؛ جدایی طریق صوفیه از مسیر اسلام». پژوهشی درباره محیی الدین ابن عربی، عرفان و تصوف. دریافتشده در ۲۰۱۹-۰۵-۱۰.
- ↑ admin (۲۰۱۹-۰۲-۱۹). «شریعت گریزی صوفیه – بخش اول (شمس و مولوی)؛ جدایی طریق صوفیه از مسیر اسلام». پژوهشی درباره محیی الدین ابن عربی، عرفان و تصوف. دریافتشده در ۲۰۱۹-۰۵-۱۰.
- ↑ admin (۲۰۱۹-۰۲-۱۹). «شریعت گریزی صوفیه – بخش اول (شمس و مولوی)؛ جدایی طریق صوفیه از مسیر اسلام». پژوهشی درباره محیی الدین ابن عربی، عرفان و تصوف. دریافتشده در ۲۰۱۹-۰۵-۱۰.
- ↑ admin (۲۰۱۹-۰۲-۱۹). «شریعت گریزی صوفیه – بخش اول (شمس و مولوی)؛ جدایی طریق صوفیه از مسیر اسلام». پژوهشی درباره محیی الدین ابن عربی، عرفان و تصوف. دریافتشده در ۲۰۱۹-۰۵-۱۰.
- ↑ admin (۲۰۱۱-۰۸-۰۱). «اظهار بی نیازی شمس تبریزی از وجود مقدس پیامبر اکرم علیه السلام». پژوهشی درباره محیی الدین ابن عربی، عرفان و تصوف. دریافتشده در ۲۰۱۹-۰۵-۱۰.
- ↑ admin (۲۰۱۹-۰۲-۱۹). «شریعت گریزی صوفیه – بخش اول (شمس و مولوی)؛ جدایی طریق صوفیه از مسیر اسلام». پژوهشی درباره محیی الدین ابن عربی، عرفان و تصوف. دریافتشده در ۲۰۱۹-۰۵-۱۰.
- ↑ admin (۲۰۱۶-۰۷-۱۷). «جسارت شمس تبریزی به ساحت قرآن و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله». پژوهشی درباره محیی الدین ابن عربی، عرفان و تصوف. دریافتشده در ۲۰۱۹-۰۵-۱۰.
- ↑ admin (۲۰۱۹-۰۲-۱۹). «شریعت گریزی صوفیه – بخش اول (شمس و مولوی)؛ جدایی طریق صوفیه از مسیر اسلام». پژوهشی درباره محیی الدین ابن عربی، عرفان و تصوف. دریافتشده در ۲۰۱۹-۰۵-۱۰.
- ↑ مناقبالعارفین، ج ۲، ص ۶۱۵
- ↑ مناقبالعارفین، ج ۲، ص ۶۱۸
- ↑ مقالات شمس، ج ۲ ص ۲۶۷
- ↑ مقالات شمس تبریزی. به تصحیح محمدعلی موحد، انتشارات خوارزمی، تهران ۱۳۶۹ خورشیدی
- ↑ محمدامین ریاحی، تربت شمس تبریز کجاست؟، چهل گفتار در ادب و تاریخ و فرهنگ ایران، ص ۲۷۶
- ↑ لوئیس، مولوی، ۲۷۴.
- ↑ لوئیس، مولوی، ۵–۲۷۴.
- ↑ لوئیس، مولوی، ۲۷۵.
- ↑ لوئیس، مولوی، ۲۷۵.
- ↑ «نگاهی به قدیمیترین سند دربارهٔ وجود مقبرهٔ شمس در خوی». خویآنلاین. ۲۹ آبان ۱۳۸۹.
- ↑ مجموعه فرهنگی شمس تبریز در خوی نویسنده: دکتر محمدامین ریاحی
منابع[ویرایش]
- لوئیس، فرانکلین (۱۳۸۳). مولوی: دیروز و امروز، شرق و غرب. ترجمهٔ فرهاد فرهمندفر. تهران: نشر ثالث. شابک ۹۶۴-۳۸۰-۰۶۶-۰.