خیلی آدم باید نامرد باشه
که ندونه یه دوست قدیمی
به کجا رسیده.
طوری نیست فقط یه خبر میخوام
همین برام کافیه.
امیدوارم همیشه خوش وخرم باشی
+ دوشنبه چهاردهم خرداد ۱۳۹۷ ساعت19:55 مهدی| |
بسمه تعالی
سلام
خوبی.امیدوارم که خوب باشی وبهترین آرزوها رابراتدارم
تنها چیزی که میتونم بگم بابت همه چیز ازت عذر میخوام.
تنها چیزی که هنوز ناراحتم میکنه اشک هایی که تو خاقانی
تو چشمات حلقه بسته بود فراموش نمیکنم.
دوستی خوبی بود ولی من خرابش کردم.
ولی اینا بدون من مثل خیلی پسرهای عوضی نبودم که
اذیتت کنم یابخوام سواستفاده کنم ولی اشتباه کردم
هر ادمی اشتباه میکنه حتما باید دارش زد.
امیدوارم بخونی حتی اگه یه ذزه برات ارزش دارم یه
کامنت بزار.
بای
+ شنبه پنجم خرداد ۱۳۹۷ ساعت17:20 مهدی| |
دوست داشتن؟؟؟!!!!!!!
ههمطمینی دوست داشتنه؟؟؟2تا اسی که آخر کار بم دادی رو هیچوقت یادم نمیره و مطمین باش همیشه نگهش میدارم!کار تو هم یه نوع بازی کردن بود.بازی کردن با دل من.تویی که از خاقانی منتظر این بودی که بگم میرم چرا اصلا قبول کردی که برگردم که الان نه حال من اینجوری باشه نه حال تو؟؟؟آخرین روز دلیل سرد بونتو بم گفتی!کاش از اول میفهمیدم.اون موقع دیگه حتی 1ثانیه هم نمیموندم.کاش بعضی حرفارو همون اول میزدی.سعی کن فراموش کنی.میدونم نمیشه به طور کامل فراموش کرد.اما سعی کن کمرنگ شم تو زندگیت.موفق باشی!!!
+ یکشنبه بیست و یکم خرداد ۱۳۹۶ ساعت18:17 مهدی| |
سلام میخوام از سرنوشت براتون بگم از گذشته ای که زندگی منا متحول کرد....!
خیلی وقت ها وقتی میخوام کاری کنم به یاد کسی میفتم که وقتی پیشش بودم خوش بودم...!
ولی الان که تنهام خوشی نداشتم حوصله هیچ کاریم ندارم انگار بازنشست شدم...!
دست اون دختری درد نکنه که باعث شد من از این باتلاق در بیام درسته الان تنهام ولی یادو خاطراتش همیشه هست.
نمیدونم چرا زود از یه چیزی خسته میشم مغازه داریا دوست ندارم امروز آزادم چون مغازه را جمع کردم....!
شروع کردم برم باشگاه که بعد ماه روزه برا عروسی خواهرم بترکونم...!!
میدونم الان عشقم روزست ولباش خشکه خیلی حسودیم میشه بهش...!
میدونی چرا؟؟؟؟
چون خیلی دوستش دارم.
+ شنبه بیست و دوم خرداد ۱۳۹۵ ساعت0:41 مهدی| |
میدونی چه حسی الان دارم حس پوچ بودن حس تنهایی
تنهایی سخته؟ولی چه تنهایی؟چه مدلش؟
وقتی به یکی فکر میکنی وبه یاد لبخنداش میفتی
یه کم دردات کم میشه..!
کجاست که حالما ببینه....
+ سه شنبه چهارم اسفند ۱۳۹۴ ساعت10:9 مهدی| |
عشق من . . .
سادگیم را . . .
یکرنگی ام را . . .
به پای حماقتم نگذار . . .
خودم انتخاب کردم که ساده باشم و دیگران را دور نزنم . . .
وگرنه بد بودن و فریب دادن دیگران آسانترین کار دنیاست . . .
بلد بودن نمیخواهد . . .
+ چهارشنبه بیست و یکم بهمن ۱۳۹۴ ساعت21:54 مهدی| |
قبل از این که بخواهی در مورد من و زندگی من قضاوت کنی
کفشهای من را بپوش و در راه من قدم بزن .
از خیابانها، کوهها و دشت هایی گذر کن که من گذر کردم
اشکهایی را بریز که من ریختم
دردها و خوشیهای من را تجربه کن
سالهایی را بگذران که من گذراندم…
روی سنگهایی بلغز که من لغزیدم
دوباره و دوباره برپاخیز و مجدداً در همان راه سخت قدم بزن
همانطور که من انجام دادم …
بعد ، آن زمان می توانی در مورد من قضاوت کنی….
+ چهارشنبه بیست و یکم بهمن ۱۳۹۴ ساعت21:51 مهدی| |
بــــــاور نمی کنم
اینجوری عاشقـانهدر مـن ، حبس شده باشی!!بگو با چه جادوئیمنو اینجوری نا عادلانه وقف خودت کردی؟
+ چهارشنبه بیست و یکم بهمن ۱۳۹۴ ساعت21:46 مهدی| |
دلـم گـرفته …
نه اینـکه کسی کاری کرده باشه نه …
من اونقدر آدم گریز شده م که کسی کارش به اطراف من هم نمی رسه..
دلم گرفتـه که هر چی هستم رو نمی فهمن …
و هر چی هستند رو میپذیرم …
و دنیـا هم به روش نمیاره این تنـاقض رو…
+ چهارشنبه بیست و یکم بهمن ۱۳۹۴ ساعت21:42 مهدی| |
به چی میخندی تـــــــــو؟
به مفهوم غم انگیز جدایــــــــــی؟
به چه چیـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــز؟
به شکست دل من یا پیروزی خودت؟
به چه میخنـــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــدی؟
به نگام که چه مستانه تو را باور کــــــــــــــــــــــــ ـــــــــرد ؟
یا به افسونگری حرفهات که منو سوخت و خاکستر کــــــــــــــــــــــرد ؟
به دل سادهی من میخندی که دیگه تا ابد هم به فکر خودش نیســــــــــــــــــــت ؟
خنده داره بخنــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــد .…
+ چهارشنبه بیست و یکم بهمن ۱۳۹۴ ساعت21:33 مهدی| |
اینم صبح کاری من که حالم خوش نیست! کی تموم میشه این سختی ها؟
همش سختی اخه چه قدر؟؟؟؟
خدایا همیشه پشت وپناهم بودی پس الانم دستما بگیر وتنهام نذار
+ شنبه هفدهم بهمن ۱۳۹۴ ساعت10:35 مهدی| |
خوابم نمیبره!نمیدونم چرا؟ هم خوب وهم بد....
خوبیش به اینه که میدونی دوسش دای...!
بدیشم اینه که وقتی خوابتم ببره به جا رویا
کابوس ببینی...!!!!!
تعجب نکن.مگه میشه خاطرات خوبا پاک کرد..
+ پنجشنبه هفدهم دی ۱۳۹۴ ساعت0:42 مهدی| |
بعضی وقتا که دل کسیو یهویی می شکنمممممم
از خودم بدم میاد بغض میگیرتم
که چرا باعث شکسته شدن دلش شدم
ای کاش بونه که دلم راضی به شکستن دش نیست
الانم حالم بده: دل یکیو شکستم
اونم ازم ناراحته
کاش.......
+ شنبه پنجم دی ۱۳۹۴ ساعت23:2 مهدی| |
عاشقی خیلی سخته،دلم به حال خودم میسوزه.
اینهمه تردیددد.خدایم کمکم کن.من میخوامش اما تو رویا و خیال.
ای کاش زنده نباشم ای کاش اون دنیا با اون باشم.یه جور خاص دوسش دارم.
ناخودآگاه چشام پر اشک میشه ازش خوشم میاد اما چه فایده.
نمیتونم داشته باشمش.ای کاش همیشه شاد باشه و سرزنده خدایم خوشبختش کن.
حداقل با یکی که تو میدونی خوشبختش میکنه.به امید روزای بهترم براش.
به منم کمک کن با این درد کنارربیام.عشق حتی دربند یودنشم قشنگه...
یعنی من روزی دوباره عاشق میشم؟؟؟بعید میدونم.فک نکنم دیگه برام خوشایند باشه.
خدایم پناهمون تویی
+ شنبه پنجم دی ۱۳۹۴ ساعت22:51 مهدی| |
یادش بخیر گذشته ها!اصلا حالم خوش نیست!
هرچی بزرگتر میشم ارزوهام بزرگ تر میشه
ونمیتونم چه طوری این مسیر سختا رد کنم
کی میسرسه خوشی ها؟کی میرسه واقعا؟
+ جمعه چهارم دی ۱۳۹۴ ساعت22:47 مهدی| |
در هم گره مـے خورند, مـے پیچند
میبینـے
وقتـے نیستـے
حتـے موهایم هم بـے تابـے مـے ڪـنند
+ سه شنبه دوازدهم شهریور ۱۳۹۲ ساعت12:4 مهدی| |
چهزیبامی بافی
دار من را
تو،
باتارهای گیسویت
+ سه شنبه دوازدهم شهریور ۱۳۹۲ ساعت12:4 مهدی| |
عشق تو !
عبور ماه است از خیابان
در شب حکومت نظامی
+ سه شنبه دوازدهم شهریور ۱۳۹۲ ساعت12:3 مهدی| |
چقـــدر زیـــادی !
آنقــــدر ..
که نمـــیتوان ..
تمــــام ِ تـــو را “خیـــال” کــــرد !
+ سه شنبه دوازدهم شهریور ۱۳۹۲ ساعت12:3 مهدی| |
زیبایی ات
دیکتاتوری است
که کلمات را در من به گلوله می بندد
هر لحظه
شعری در من شهید می شود
+ سه شنبه دوازدهم شهریور ۱۳۹۲ ساعت12:3 مهدی| |
اگــــــــــــر با منراه می آمــــــــــــدی
تمــــــــــــام شهر را جــــــــــــادهمیكردم
+ سه شنبه دوازدهم شهریور ۱۳۹۲ ساعت12:2 مهدی| |
بـا هیچ مزه ای عوض نمی کنم
نمکـ ِ چهره ات را
امـامتعجبم از شیـــریـنــــیلَبـانـتـ در ایننمکـ زار ...
+ سه شنبه دوازدهم شهریور ۱۳۹۲ ساعت12:2 مهدی| |
برای مَن
همین از تو گفتن !
“زندگیست”
+ سه شنبه دوازدهم شهریور ۱۳۹۲ ساعت12:2 مهدی| |
کاش می شد که کسی می آمد
باور تیره ی ما را می شست
و به ما می فهماند
دل ما منزل تاریکی نیست
اخم بر چهره بسی نازیباست
بهترین واژه ،همان لبخند است
که ز لبهای همه دور شده ست
کاش می شد که به انگشت نخی می بستیم
تا فراموش نگردد که هنوز انسانیم
+ سه شنبه دوازدهم شهریور ۱۳۹۲ ساعت12:1 مهدی| |
بـیــا
ایـن هــوا، هـوای خوبـی اسـت
بـرای دلــتـنـگ بـودن ...
مـن بـغـض هایـم را
بـا روح زخمـیـم می آورم ،
تـو آغـوشـت را، بـا بـوسـه هایـت ...
بـگـذار دسـت کشیـدن از تــو
هـمچنـان غیـر مـمکـن بـاشـد!
بـیــــــــا ...
+ سه شنبه دوازدهم شهریور ۱۳۹۲ ساعت12:1 مهدی| |
چه خوب است که هستى …
وقتى که هستى ورود هر غریبه اى به این سراى پر از تو ممنوع میشود …
و این براى بیتابى من تاب است
+ سه شنبه دوازدهم شهریور ۱۳۹۲ ساعت12:1 مهدی| |
تو
نه مهتاب
و
نه خورشیدی
و
نه دریائی
تو همان ناب ترین جاذبه ی دنیایی...
+ سه شنبه دوازدهم شهریور ۱۳۹۲ ساعت12:0 مهدی| |
سلام فدات شم
توزندگی تورادارم وهیچ وقت فراموشت نمیکنم
الانم باهزاردردسرتونستم بیاتواینترنت
هیچ وقت نمیتونم ازیادت بزنم حتی اگه بمیرم
پس فکرنکن فراموشت کردم چون همیشه باتصوروخیالت زندگی کردم
درنهایت من باید روزی بهت برسم
دوست دارم برای رسیدن به تو دارم ازروی پل چوبی قدیمی میگذرم
که هرلحظه امکان داره زیرپام خالی شه
نه باشگاه رفتم ونه کلاس های درسی
خودم تنها زدم تواین کار
ودچارمشکل هایی شدم که همشون دست به دست هم دادند که مناازپادربیارند
ولی به توفکرمیکنم وگام برمیدارم
دوست دارم بای
+ شنبه یکم تیر ۱۳۹۲ ساعت13:25 مهدی| |
اشک هایم چه بچه شده اند .. !
گونه هایم را با سُرسُره اشتباه گرفته اند .. !
هی با یاد تو ، از گوشه ی چشمانم
سُر می خورند ...
+ جمعه بیست و سوم فروردین ۱۳۹۲ ساعت21:5 مهدی| |