موضوعات وبسایت : اجتماعی خانواده

معنی میراث

نویسنده : نادر | زمان انتشار : 09 آذر 1399 ساعت 23:38

میراث . (ع اِ) (از «ورث ») مالی که از مرده به کسی رسد. (منتهی الارب ). آنچه که شخصی برای وارث خود می گذارد پس از مرگ . ج ، مواریث . (از ناظم الاطباء). ترکه ٔ مرده . مالی که از مرده رسد. (آنندراج ). آنچه به مرگ از کسی بازماند. (دهار). مرده ریگ و ترکه و گاوزاد ومالی که از مرده به کسی رسد و پس افکند. (ناظم الاطباء). مال و وجهی که از میت برای ورثه بازماند. (یادداشت مؤلف ). تُراث . (ترجمان القرآن ). ترکه . (منتهی الارب ). ارث . ماترک . بازمانده . وامانده . مرده ریگ . مرده ری . ترکه ٔ میت . (یادداشت مؤلف ). استحقاق انسان است به واسطه ٔ مرگ دیگری به نسب یا سبب مالی را بالاصالة. موجبات ارث دو امر است نسب و سبب ؛ نسب عبارت از اتصال به ولادت است مانند «اب » و «ابن » و سبب ، اتصال به وصلت است مانند زن و شوهر. (از فرهنگ علوم تألیف سیدجعفر سجادی ) : وﷲ میراث السموات و الارض واﷲ بما تعملون خبیر. (قرآن 180/3)؛ و مر خدای راست آنچه میراث آسمانها و زمین است و خدای به آنچه می کنید شما آگاه است . (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 3 ص 58). این انگشتری مرا از پدر میراث رسیده است . (تاریخ برامکه ).
رد میراث سخت تر بودی
وارثان را ز مرگ خویشاوند.

سعدی (گلستان ).

-

مال میراث

؛ مالی که به ارث از مرده برای کسی ماند

:

زندگانی چو مال میراث است

که نبینی بقاش جز به زکات .


خاقانی .

تا ز خامان خام طبع کنند

مال میراث یافته تبذیر.


خاقانی (دیوان چ سجادی ص 888).

-

میراث ماندن

؛ یا به میراث ماندن ؛ به ارث ماندن . بازماندن مال و ملک و جز آن به سبب مرگ کسی به کس یا کسانی

:

ز اسب و سلیح وز بیش وز کم

که میراث ماند از نیا زادشم .


فردوسی

نگویند کاین خانه بد مر فلان را

به میراث ماند از فلان یا فلانه .


ناصرخسرو.

-

امثال

:


اول برادریت را ثابت کن سپس ادعای میراث کن

. (امثال و حکم دهخدا).


میراث خرس به کفتار (یا) گرگ می رسد

. (جامعالتمثیل ).


میراث گرگ مرده به کفتار می رسد

. (از مجموعه ٔ امثال چ هند).

|| منصب یا عمل و مقامی یا فضیلتی که پس از مرگ کسی فرزند یا وارث او از آن بهره برد

:

آن اعمال به میراث به فرزندان آن عامل باز دهند. (حدود العالم ).

ز میراث بیزارم و تاج و تخت

وزان پس نشینیم با شور بخت .


فردوسی .

همین پادشاهی که میراث تست

پدر بر پدرکرد شاید درست .


فردوسی .

که میراث بود از شه کیقباد

درستی بدان بد کیان را نژاد.


فردوسی .

ز میراث دشنام یابی تو بهر

همه زهر شد پاسخ پای زهر.


فردوسی .

کار دولت ناصری و یمینی ... که ... سلطان معظم ابوشجاع ... آن را میراث دارد میراثی حلال که بر این جمله رفته است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص

92

).

میراث رسول است به فرزندش از او علم

زین قول که او گفت شما جمله کجائید.


ناصرخسرو.

وز علت میراث و تفاوت که در او هست

چون برد برادر یکی و نیمی خواهر.


ناصرخسرو.

آنها که مر ایشان را ما جمله عبیدیم

میراث نیائیم که میراث نیااند.


ناصرخسرو.

این میراثی است که از وی بازمانده . (کشف الاسرار ج

2

ص

548

).

مرگ هرچند بد نکوست ترا

مال و میراث جمله زوست ترا.


سنائی .

فعل و رسم تو ز میراث حسین و حسنند

علم و عدل تو ز آثار علی و عمرند.


ادیب صابر.

میراث پدر خواهی علم پدر آموز

کاین مال پدر خرج توان کرد به ده روز.

سعدی .

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟




ارسال نظر

نام


ایمیل


نظر