بچه ها مادرشوهر من یک آدم روانیه...نمیدونم کدوماتون دیدین اینجور آدما رو که توهم میزنه همش ک مریضن..من حاضرم دست رو قران بذارم ک هیچیش نیست....فقط چون خیلیییی چاقه ۱۳۰ کیلو هست با قد ۱۵۵
پاهاش درد میکنه....
خودشو میزنه به غش به ضعف ک همه دورش جمع بشن...
هرروز ک شوهرم خونست زنگ ک میزنه حالشو بپرسه خودشو مریض میگیره و میگه رفتم اورژانس و صد تا دروغ!!!
اینم برمیداره مارو میبره ۴۰ کیلومتر اونورتر!!!!
ک مامانم مریضه...یعنی هفته ایی ۳ روزاین وضع منه..
حالا رفتن بدرک...
اونجا بریم کلا میشینه دیگه و غش میکنه و ادا در میاره
شوهرمم هی میگه پاشو کارای مامانو بکن میبینی نمیتونه تکون بخوره!!!!
باید بشورم و بپزم و....
بخدااینقد خسته میشم.
دفعه آخری ک رفتیم خواهرشوهر بیشعورمم بود تکون نخورد از سر جاش
مادرشوهرم فقط بمن دستور میداد ک آبجی این کارو بکن و اون کارو بکن....
دخترشو صدا زد سبزی پاک کنه،ی مشت سبزی پاک کرد و رفت رو مبل نشست ک شهرزاد ببینه تو گوشیش!!!!
مادرشوهرمم نگاهش کرد و یک نگاه بمن کرد و سرشو انداخت پایین!!
حالا وقته تعریف باشه همش میگه دخترام دور و برمن و جمعم میکنن!!!
یک بار نمیگه دست عروسم درد نکنه!!
من اعصابم از دست شوهرم خرده!
صد بار گفتم نگو ک بلندشو کمک کن
بازم میگه ! کلا مادرش اولویته!
نمیدونم چکار کنم بخدا!
یکم راهنماییم کنین