/'eqfAl/
مترادف اغفال
: غافل کردن، فریفتن، اغوا، فریب، گول
برابر پارسی
: فریب، فریفتن، گول زدن
معنی اغفال در لغت نامه دهخدا
اغفال. [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غُفل ،یعنی آنکه از خیر و شر او امید و بیم نباشد و بی علامت و نشان و شتر ماده ٔ بی شیر. و منه حدیث : طهفة النهدی لنا نعم اغفال ما تبض ببلال ؛ ای ما تقطر ضروعها بلبن. (منتهی الارب ). ج ِ غفل. (ناظم الاطباء) (دهار). و در تاج العروس حدیث مذکور بدینسان آمده : و منه حدیث :طهفه و لنا نعم همل اغفال ؛ ای لاسمات علیها. (از تاج العروس ). || مردان ناآزموده کار. (منتهی الارب ). و بمجاز بی خبران و گمراهان : سلطان را رغبت افتاد که انفال آن اغفال در وجه برّی وافی و حسنه ای باقی صرف کند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 420).
اغفال. [ اِ ] (ع مص ) غافل یافتن کسی را و غافل خواندن. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). بی خبر یافتن کسی را.غافل نامیدن کسی را. غافل گردانیدن او را: اغفل فلاناً؛ اصابه غافلاً. سماه غافلاً. جعله غافلاً. (از متن اللغة). غافل نامیدن کسی را: اغفل فلاناً؛ سمیته غافلاً.(از اقرب الموارد). غافل کردن و غافل یافتن. (از تاج المصادر بیهقی ). غافل گردانیدن. (مؤید). غافل کردن. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). || گذاشتن چیزی را. فراموش کردن. فراموش کنانیدن. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فروگذاشتن. (از منتخب بنقل غیاث اللغات ). بغفلت واگذاشتن چیزی را. فراموش کردن آن را: اغفل الشی ٔ؛ ترکه غفلاً، سها عنه. (متن اللغة). || بی خبر گردانیدن کسی را از چیزی : اغفله عن الشی ٔ؛ جعله یغفل عنه. (از متن اللغة). بیادداشت ماندن چیزی را: «اغفلت الشی ٔ اذا ترکته علی ذکر منک ». (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بی نشان کردن. (از ترجمان القرآن عادل بن علی ) (از تاج المصادر بیهقی ). بی نشان کردن ستور: اغفل الدابة لم یسمها. (از اقرب الموارد). بی نشان رها کردن ستور: اغفل الدابة؛ ترکها بلاسمة علیها. (از متن اللغة). || سؤال کردن بهنگام اشتغال و منتظر فراغ نشدن : اغفله ؛ سأله وقت شغله و لم ینتظر وقت فراغه. (از متن اللغة). || بی اعراب و نقطه گذاشتن کتاب را: اغفل الکتاب ؛ ترکه غیرمعجم. (از اقرب الموارد). || (حامص ) بی خبری. (از منتخب بنقل غیاث اللغات ). مأخوذ از تازی. غافل شدگی. غفلت کردگی و بغفلت گذرانی. فراموش کردگی. (ناظم الاطباء).
معنی اغفال به فارسی
اغفال
غافل کردن، به غفلت انداختن، غافل خواندن کسی را، گول زدن
( مصدر ) غافل کردن گول زدن .
جمع غفل یعنی آنکه از خیر و شر او امید و بیم نباشد .
( مصدر ) گول خوردن .
( مصدر ) کسی را گول زدن .
معنی اغفال در فرهنگ معین
اغفال
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) غافل کردن ، گول زدن .
معنی اغفال در فرهنگ فارسی عمید
اغفال
۱. غافل کردن، به غفلت انداختن.
۲. گول زدن.
* اغفال شدن: (مصدر لازم)
۱. غافل شدن.
۲. گول خوردن.
* اغفال کردن: (مصدر متعدی)
۱. غافل کردن.
۲. گول زدن.
اغفال در جدول کلمات
اغفال کردن
سر کسی شیره مالیدن
گول زدن و اغفال کردن
سر کسی شیره مالیدن
معنی اغفال به انگلیسی
confusion (اسم)
ژولیدگی ، سرافکندگی ، پریشانی ، گیجی ، اغتشاش ، دست پاچگی ، درهم و برهمی ، اغفال ، اشتباهی گرفتن ، اسیمگی
deception (اسم)
فریب ، فریب خوردگی ، نیرنگ ، تزویر ، گول ، فریبکاری ، اغفال ، حیله ، شیادی ، تقلب
delusion (اسم)
غلط ، فریب ، اغفال ، وهم ، پندار بیهوده
elusion (اسم)
گریز ، اجتناب ، طفره ، طفره روی ، اغفال
hallucination (اسم)
خیال ، تجسم ، اغفال ، وهم ، خطای حس ، تو هم
معنی کلمه اغفال به عربی
اغفال
تلميح , هلوسة
اخدع , ستارة
خذلان