موضوعات وبسایت : اجتماعی خانواده

بیا درد دل کنیم

نویسنده : محمد پارسایی | زمان انتشار : 02 دی 1400 ساعت 21:32

این پست رو اگه بخونین ممکنه خیلی دلتون واسم بسوزه...تو رو جون اون کسی که دوستش داری تا آخرش بخون...

الان ساعت ۰۰:۵۱ شبه...

وقتی داشت کامپیوتر بالا میومد دو تا دستام روی میز کامپیوتر بود و سرم رو گذاشته بودم رو ساعد دستم..

امشب رابطه ی من با کسی که چندین سال بود و خاطره هایی باهم داشتیم که فکر نمیکنم جز تو فیلما دیده باشین تموم شد...

کسی که همه چیزم رو پاش گذاشتم...الان که دارم اینها رو مینویسم بغض گلومو گرفته و اشک تو چشمام جمع شده...

من آدم ضعیفی نبودم..یا خیلی احساساتی....ولی یه دختر چند سال پیش بدجوری دل بستم....و بی رو در واسی بگم....دیوونش شدم..

ولی حالا همه چی تموم شد....دیگه اون موقعی که دیوونم بود و واسم همه کاری میکرد گذشت....اون موقع که خیلی دوستم داشت گذشت...

الان یه هندس فری تو گوشمه و دارم آهنگهای غمگین گوش میدم...

فکر نکنین همه چی یه دفعه تموم شد....بیشتره دو هفته بود که دیگه براش مهم نبودم...دیگه به زور گوشیمو جواب میداد...معلوم بود علاقش خیلی کم شده...

خیلی تا حالا تموم کردیم منتها جفتمون نتونستیم تحمل کنیم و باز به هم برگشتیم...منتها ایندفعه دیگه...اون از من زده شد و من اینو با چشم خودم دیدم...یه هفتس که با هم حرف نزدیم...ولی اون حتی ناراحتم نیست...قبلا اگه ۱ساعت باهام حرف نمیزد دیوونه میشد....

تا ۱ساعت پیش بیرون بودم...هر دختری از کنارم رد میشد بهم نگاه میکرد ولی من اصلا برام مهم نبود...از چند سال پیش تاحالا همینطور بودم...قبل از بیرون رفتنم زنگ زدم بهش گفتم دیگه زنگم نزنه و دیگه نمیتونیم باهم باشیم...چون دیگه منو نمیخواد و بهم هیچ علاقه ای نداره....

من تا الان به خاطر اون از وقتی باهاش بودم حتی با یه دختر حرفم نزدم...چقدر سخته آدم عشقشو فراموش کنه...

امروز که بیرون بودم دلم یه دفعه خیلی حواشو کرد...از آخرین باری که دیدمش چند هفته میگذره....الان گرفیم گرفته...دارم گریه میکنم....بدبختم نه؟

خیلی بده که یه پسر گریه کنه...دلم شکسته.....کاش اولین تجربم بود که میگفتم حتما این اینطوریه.....یا مثلا کسی هم هست که بشه

دیگه دور شدیم از هم فاضله هامون زیاد شده...زدی و شکستی رفتی دلی که عاشقت شده...

خیلی بد کردی با من ... دلت از سنگ و آهن...رفتی و چشم به راهم

مگه نگفتی بهت عادت کردم؟....منه ساده رو بگو باور کردم...واسه خاطر تو از همه چی گذشتم..تنهام گذاشتی با خاطراتم...

آخه چشم به راتم برگردی...فکر نمیکردم که برنگردی.......

جای تو خالیه...بیا پیشم....اگه نباشی دیوونه میشم...خبر نداری...از حال و روز من...بی تو میمیرم برگرد پیشم..........

الان این شعر بود...یه بار وقتی تموم کردیم این آهنگ اشک جفتمون رو در میورد..

خیلی دلم براش تنگ شده...بیرون سعی کردم با یکی از دوستام خوش بگذرونم و بخندم..و خندیدم......تو ماشین یکم تو هم رفتم...

تا رسیدم خونه و رسیدم تو اتاق اشکم در اومد.....بخاری رو زیاد کردم...هندس فری رو گذاشتم تو گوشم...رو تخت دراز کشیدم و دستامو بردم زیره سرم...

آهنگهایی مثله هیشکی نمیتونه بفهمه ی محسن یگانه..نبش قلبه مازیار فلاحی..ابرای پاییزی و رفیق خوب محسن چاوشی...خاطره ی ماهان بهرام خان...تو قلب منی مسعود سعیدی و چند تا آهنگ خالیه غمگین رو مارک کردم...

یه چند دقیقه ای گریه کردم بعد رفتم بقل بخاری به تختم تکیه دادم و زانوهام رو بغل کردم...نمیدونم چرا ولی وقتی به شعله های بخاری نگاه میکردم گریم میگرفت..

۱ماه پیش یکی از درایو های کامپیوترم که همه ی عکساش توش بود پاک شد...الان که فکر میکنم آتیش میگیرم....حتی هیچ عکسی ازش ندارم که ببینمش......اما چهره ی خندونش با اون لبخندش همش میاد جلو چشم....

خیلی داغونم...............خیلی...........

 atrnk5.jpg

+

نوشته شده در سه شنبه هفدهم آذر ۱۳۸۸ ساعت 21:43 توسط ناشناس  | 

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟




ارسال نظر

نام


ایمیل


نظر