موضوعات وبسایت : اجتماعی خانواده

پیامک شکست عشقی سنگین

نویسنده : سمیرا | زمان انتشار : 23 مرداد 1398 ساعت 18:45

162a7tk.jpg

خـســــــــتـه ام...

از کسی که مرا غرق خودش کرد...

امــــــــــا

نجاتـــم نداد...

+

نوشته شده در یکشنبه بیست و هفتم بهمن ۱۳۹۲ ساعت 15:31 توسط طنین  | 

wci78h.jpg

خــدا

قسمت داشتنت را از من گرفت...

گـــمـــــــانــــــــــم

کسی بیشتر از من دعا کرده بود...

+

نوشته شده در سه شنبه بیست و دوم بهمن ۱۳۹۲ ساعت 18:52 توسط طنین  | 

2v9azh0.jpg

آهـــای مَــــردُم....!!!

عــــآشِــقــــش نشویـــــد...

به اندازههمه تان عـــآشــــقی کردم

برایش

+

نوشته شده در سه شنبه بیست و ششم آذر ۱۳۹۲ ساعت 22:31 توسط طنین  | 

28co7lt.jpg

محال است ببخشم کسی را که...

وسط خنده هایم

وقتی به یادش می افتم...

گریه ام میگیرد...

+

نوشته شده در شنبه بیست و سوم آذر ۱۳۹۲ ساعت 15:45 توسط طنین  | 

این روزها

از سنگ شدنم حرف میزنند

سنگی که برای تو از هر خاکی

خاکی تر بود...

+

نوشته شده در دوشنبه چهارم آذر ۱۳۹۲ ساعت 0:29 توسط طنین  | 

بسیار بودند...

شکارچیانی ک کمانشان را به آهویم نشانه گرفتند

به چشمان آهویم قسم خوردم ک جانشان را باج بگیرم

اما حیف...

حیف ک آهویم خودش دوست داشت

که صید شود...

+

نوشته شده در دوشنبه چهارم آذر ۱۳۹۲ ساعت 0:18 توسط طنین  | 

گلویم توسط بره ای دریده شد که...

عمری گرگها...

تمام بدنم را بخاطر محافظت از او...

زخمی کرده  بودند...

+

نوشته شده در سه شنبه بیست و یکم آبان ۱۳۹۲ ساعت 11:51 توسط طنین  | 

بیخیال خیالت میشوم...

و میسپارمت به دست "او"...

اما چه کنم ک "او"

فقط یک ضمیر "سوم شخص غایب" نیست

"او" کسی است که...

تمام هستی این "اول شخص مخاطب"

حاضرت را...

به آتش کشیده است...

+

نوشته شده در سه شنبه بیست و یکم آبان ۱۳۹۲ ساعت 11:44 توسط طنین  | 

هر از گاهی زنگی بزن

سراغی بگیر

پیامی بده

احوالی بپرس

خیلی نگذشته استاز روزهایی ک نفست بودم!

گله ای نیست...

خودم آرزو کردم ک به هرچه دوست داری برسی!

"تو" هم به "او" رسیدی...

+

نوشته شده در سه شنبه بیست و یکم آبان ۱۳۹۲ ساعت 11:41 توسط طنین  | 

باور کن تا آخر "خط" میرفتم...

اگر

سر راهـــــم

"نقـــــطــــه"

نمیگذاشتی...

+

نوشته شده در دوشنبه بیست و نهم مهر ۱۳۹۲ ساعت 17:36 توسط طنین  | 

خدایا یادت هست...؟!

دستشو گرفتم آوردم پیشت

گفتم من فقط اینو میخوام

گفتی اینکه خیلی کمه!

بهتر از اینو برات گذاشتم کنار...

پامو کوبیدم زمین و گفتم من همینو میخوام

گفتی آخه نمیشه

قول اینو به کس دیگه ای دارم...

+

نوشته شده در دوشنبه بیست و دوم مهر ۱۳۹۲ ساعت 22:47 توسط طنین  | 

نیمه گمشده ام نبود که با نیمه ی دیگر به دنبالش بیافتم....
تمام گمشده ام بود....
وقتی پیدایش کردم....
نگاه هم نکرد....
و تمام من را با رفتنش کشت....

+

نوشته شده در جمعه پنجم مهر ۱۳۹۲ ساعت 16:4 توسط طنین  | 

هی غریبـــه...

شب عروسی کت و شلوار سیاهش را به او بپوشان...

رنگ سیاه به مرد من خیلـــــی می آیـــــد...

بند کرواتش را خودت سفت کن...

این کار را دوست دارد...

وقتی دستانت را میگیرد...

خودت را در آغوش او بینداز...

با این کار احساس آرامش میکند...

زحمت تاج عروس را نکش...

سلیقه اش را خوب میدانم،برایت گرفته است...

خلــــــاصه کنم غریــــــــبـــــــه...

جان تو و جـــان مرد من...

+

نوشته شده در پنجشنبه چهارم مهر ۱۳۹۲ ساعت 23:13 توسط طنین  | 

بعد از رفتنش موهایم را از ته زدم...خاطره ی دستانش دیوانه ام میکرد...

+

نوشته شده در پنجشنبه بیست و هشتم شهریور ۱۳۹۲ ساعت 9:32 توسط طنین  | 

می گویند:
خوش به حالت!
از وقتی که رفته حتی خم به ابرو نیاوردی…!
نمی دانند بعضی دردها
کمر خم می کنند، نه ابرو…

+

نوشته شده در پنجشنبه چهاردهم شهریور ۱۳۹۲ ساعت 19:26 توسط طنین  | 

آכم بعضـﮯ وقتا بایـכ بــﮧ خوכش یه سیلـﮯ بزنــﮧ و بگــﮧ:

احمق نمیخواכت

انقـכ خوכتو ڪوچیڪ نـڪטּ...!

+

نوشته شده در پنجشنبه هفتم شهریور ۱۳۹۲ ساعت 11:3 توسط طنین  | 

96615615637886965012.jpg

اعتراف تلخیست .... اما ..

عشقم و آن غریبه ... چقد به هم می آیند!!

+

نوشته شده در چهارشنبه ششم شهریور ۱۳۹۲ ساعت 20:45 توسط طنین  | 

پسرک

ارضا نشد با او

بیرون کشید از رابطه و رفت

دخترک اما باردار شده بود از خاطره ها


+

نوشته شده در چهارشنبه ششم شهریور ۱۳۹۲ ساعت 10:55 توسط طنین  | 

ﯾﻪ ﻭﻗﺘﺎﯾﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻓﺖ...!


ﺍﻭﻧﻢ ﺑﺎ ﭘﺎﯼ ﺧﻮﺩﺕ ...!

ﺑﺎﯾﺪ ﺟﺎﺕُ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻨﯽ... !

ﺩﺭﺳﺘﻪ ﺗﻮ ﺷﻠﻮﻏﯿﺎﺷﻮﻥ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﻤﯿﺸﻦ ﭼﯽ ﻣﯿﺸﻪ !

ﻭﻟﯽ ﺑﺪﻭﻥ ....

ﯾﻪ ﺭﻭﺯﯼ ...

ﯾﻪ ﺟﺎﯾﯽ ....

ﺑﺪ ﺟﻮﺭﯼ ﯾﺎﺩﺕ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻦ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﯾﺮ ﺷﺪﻩ!

خیلی دیر...هه

+

نوشته شده در پنجشنبه بیست و چهارم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 11:24 توسط طنین  | 

گفتم بیا … گفت پاهایم یخ زده !
و من به پایش سوختم !!!
گرم شد …
رفت به سوی دیگری !

+

نوشته شده در یکشنبه بیستم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 19:48 توسط طنین  | 

می شَود کَمی به یآدَم بآشی?!
می دانَم..!
کآردآری..
سَرَت شُلوغ اَست!
هَمین که فَقَط لَحظِه ای به ذِهنَت خُطور کُنَد:
یک جآیی..
کَسی….

+

نوشته شده در چهارشنبه نهم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 11:19 توسط طنین  | 

123wsp4.jpg

دلم برای یک درد تنګ شده..
درد فشرده شدن میان آغوش معشوقه أم
خودمانیم..
چه درد شیرینی بود..

+

نوشته شده در چهارشنبه نهم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 11:15 توسط طنین  | 

چشـــم گذاشتم و رفتيــــ ـ ـ

امــــــــا...

تا هميـــشه شمردن شرط بازي نبود...

+

نوشته شده در دوشنبه هفتم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 20:5 توسط طنین  | 

برای خودم مردی شده ام

این روزها در سکوت سرسخت

بی صدا گریه می کنم

ولی.....

دنیا مواظبم باش

قلبم هنوز زنانه می زند...

+

نوشته شده در شنبه پنجم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 19:32 توسط طنین  | 

قهوه چي!

قهوه بيــــاور...تلـــخ تلـــخ...

دروغهايش آنقدر شيـــــــــــرين بود

كه دلم را زد...

+

نوشته شده در چهارشنبه دوم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 10:46 توسط طنین  | 

سردش بود!

دلم را برایش سوزاندم...

گرمش که شد...

با خاکسترش نوشت:

"خــــدا حــــافظ"

+

نوشته شده در دوشنبه سی و یکم تیر ۱۳۹۲ ساعت 11:13 توسط طنین  | 

آهنگ ها، بی رحم ترین صداهای جهان اند !!
بی آنکه بخواهی
تو را به قعـــر خاطراتی میبرند، که برای فراموشی آنها
از غرورت مایه گذاشته بودی...

+

نوشته شده در شنبه بیست و نهم تیر ۱۳۹۲ ساعت 10:47 توسط طنین  | 

بعد تو ﻳﮧ صداﮮ مزاﺣﻣﮯ هیچ وقت ولمــ نکرد

ﻳﮧ صداﮮ مبهمی ڪـﮧ هر دمــ تو گوشم ﻣﮯگفت : … باﺧﺗﮯ

+

نوشته شده در چهارشنبه بیست و ششم تیر ۱۳۹۲ ساعت 19:49 توسط طنین  | 

پاره تنم ب تن دیگری رفتی؟

عادتم را که میدانی چندشم میشود

لباسی ک برتن دیگری بوده بپوشم

+

نوشته شده در چهارشنبه بیست و ششم تیر ۱۳۹۲ ساعت 19:25 توسط طنین  | 

دلـــــت ﮐـــــﻪ ﭘـﻴـــــﺶ ﻣـــــﻦ ﺑﺎﺷـــــﺪ ...

ﻭ تنــــــﺖ ﺩﺭ ﺁﻏـــــﻮﺵ ﺩﻳﮕــــــﺮﻱ ...ﻫـــــﺰﺍﺭ ﺧﻄﺒـــــﻪ ﺍﻡ ﮐــــــﻪ ﺑﺨﻮﺍﻧﻨـــــﺪ ...ﺑـــــﺎﺯ ﻫــــــﻢ ﻫﺮﺯﮔﻴﺴـــــﺖ ...................!

+

نوشته شده در یکشنبه بیست و سوم تیر ۱۳۹۲ ساعت 10:36 توسط طنین  | 

با هر نفس بغضی را فرو میدهم ، این روزها گلو دردی گرفته ام که یادگاری توست …

+

نوشته شده در دوشنبه هفدهم تیر ۱۳۹۲ ساعت 18:36 توسط طنین  | 

تركت كرده؟؟؟

شبـــها به يادش گريه ميكني؟!

ناراحت نباش....

يه روز تو تنها آرزوي زندگيش ميشي!!

اين بدترين انتقامـــة...

+

نوشته شده در پنجشنبه سیزدهم تیر ۱۳۹۲ ساعت 18:19 توسط طنین  | 

تنها بودم

كه يكي تنهاترم گذاشت و

رفت...

+

نوشته شده در پنجشنبه سیزدهم تیر ۱۳۹۲ ساعت 18:16 توسط طنین  | 

دَســــتــــ هــــایــَـــم خــالـــی اَنـــد …
جـایِ خــالــی دَســــتـِـــ تــو را هــــیـــــچ کــَــســ
بــَــرایــَــم پــُــرنــمـــی کــــنــد …
راســــتــــ مــــی گـــُـفــتــــ شـــــامــــلو:
” دَســـــتـــِـــ خـالـی را بـایــَـــد بــَـــر ســَـر کــــوبــیـــد ”

+

نوشته شده در پنجشنبه سیزدهم تیر ۱۳۹۲ ساعت 10:7 توسط طنین  | 

آهای غریبه..
کنارش مینشینی وفقط با چند آیه قرآن محرمش میشوی..
اما من آشنا با یک دنیا عشق وحسرت و خاطره و اشک و وفاداری به او نامحرمم؟

+

نوشته شده در پنجشنبه سیزدهم تیر ۱۳۹۲ ساعت 10:7 توسط طنین  | 

می گویند لیاقتت را نداشت ولی نمی دانند که تو فقط دوستم نداشتی ، همین !

+

نوشته شده در دوشنبه دهم تیر ۱۳۹۲ ساعت 18:50 توسط طنین  | 

گاهی وقتا خودم رو بغل می کنم و میگم : یادته آغوشش چقدر گرم بود ؟

+

نوشته شده در دوشنبه دهم تیر ۱۳۹۲ ساعت 18:49 توسط طنین  | 

به سادگی رفت …
به سادگی بخشیدم …
حالا مانده ام چگونه بدون او به سادگی زندگی کنم …

+

نوشته شده در شنبه هشتم تیر ۱۳۹۲ ساعت 11:17 توسط طنین  | 

گفتند محبت کن ، از محبت خارها گل میشود …
محبت کردم اما هیچکس گل نشد ؛ فقط خارم کردند !

+

نوشته شده در شنبه هشتم تیر ۱۳۹۲ ساعت 11:15 توسط طنین  | 

شما که غریبه نیستید ؛ برای او غریبه شدم …

+

نوشته شده در شنبه هشتم تیر ۱۳۹۲ ساعت 11:15 توسط طنین  | 

هی لعنتی ، میخواهم توصیفت کنم :
خیاط نبودی اما خوب وصله های جور واجور به من زدی !
آشپز نبودی اما چه آش چربی برایم پختی !
کفاش نبودی اما چه به اندازه ، کفش رفتنم را دوختی !
و من دیوانه نبودم . . .

+

نوشته شده در چهارشنبه پنجم تیر ۱۳۹۲ ساعت 19:10 توسط طنین  | 

کابوس امشبم شده ای تو ؛
دوم شخص مفردی که زمزمه ی دوستت دارم را در گوشم نجوا میکرد
و حال میگوید برو …
تک فعلی که هیچگاه انتظار شنیدن صیغه ی امرش را نداشتم !

+

نوشته شده در چهارشنبه پنجم تیر ۱۳۹۲ ساعت 19:5 توسط طنین  | 

چِهــ تَلخــــــ اَستـــــــ…

یآد آوَری ...

سَــــرآغـــآز عشقـــــــی کهـــ

گمـــــآن مــــــی رَفتــــــــ ،

جـــــآودآنهـــ بآشَـــــــــــد…

+

نوشته شده در چهارشنبه پنجم تیر ۱۳۹۲ ساعت 18:50 توسط طنین  | 

نـمـک بــر زَخمـم نَپـاش !
یادَت باشَـــــــــد این نَـمـک هــارا از سـَــرِ سُــفره ی دِلِ مَـــن بَـــرداشتی . . .

+

نوشته شده در چهارشنبه پنجم تیر ۱۳۹۲ ساعت 11:20 توسط طنین  | 

شبهایم درد دارد …

وقتی ندانم

چراغ اتاقـت را کدامین دست خامـوش میکند …!

+

نوشته شده در یکشنبه دوم تیر ۱۳۹۲ ساعت 18:26 توسط طنین  | 

وقـتــی بـهـ نبودنت فـکـر مـیـکـنـمـــ …
بی اخـتـیـآر لـبـخـنـد مـیـزنـمــ
نـمـیـدآنــی کـهـ ایـن لـبخـنـد ؛
تـلـخ تـریـن لـحـظـهـ ـی ِ زنـدگــی امــ رآ بـهـ تـصـویـر مـیـکـشـد !

+

نوشته شده در پنجشنبه سی ام خرداد ۱۳۹۲ ساعت 11:3 توسط طنین  | 

”سنگ شدن‏”‏ دلم ، آخرین سین امسال بود ‏!‏

دیگر دلم با هیچ نگاهی نمی لرزد ...


+

نوشته شده در چهارشنبه بیست و نهم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 17:51 توسط طنین  | 

به هزار وعـده تـو
مـن فقـــط
یـــک دل دادم …
و تمام …!!!

+

نوشته شده در شنبه بیست و پنجم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 18:24 توسط طنین  | 

به اندازه ی تمام سه نقطه های دنیا با تو حرف داشتم
اما
نقطه.

+

نوشته شده در شنبه بیست و پنجم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 18:17 توسط طنین  | 

برای آن روزهایی که هیچوقت برنمیگردد کلمه ی یادش ب خیر کافیست...

برو...!جوابت راهمان دنیایی بدهد ک خوب میداند چ دنیایی ب تو بدهد...

برو...!

جوابت راهمان خدایی بدهد ک ریتماشک هایم راحفظ است...

برو اگــــر وجدانـــت گذاشـــت خوشبخت باش

+

نوشته شده در دوشنبه بیستم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 11:3 توسط طنین  | 

کسی که خنجررابه پشتم فروکرد

بوی تنش آشنا بود...

راستی...

اینعطر راخودم برایش خریده بودم...

+

نوشته شده در دوشنبه بیستم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 10:57 توسط طنین  | 

لــُطفـأ،یـڪ בَقــیقــہ ســُڪوتـــ ...

به احـترام مرگــِ احساساتــِ پاڪ و صــاבقانـہ ام ...

ڪـہ چــہ بـے پروا

براے " تـو " فـבایــشاטּ ڪـَرבَم (!)

+

نوشته شده در دوشنبه بیستم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 10:50 توسط طنین  | 

هر چیزی زیادیش دل رو میزنه...

زیــــــاد دوستت داشتم...

هروقت حرف"دلمو" زدم...

"دلتو" زدم...

+

نوشته شده در دوشنبه بیستم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 1:29 توسط طنین  | 

از همه غم انگیزتر وقتیـــــه که،

کسیکه دوسش داری هیچ تلاشی واسه نگه داشتنت نمیکنه...

+

نوشته شده در دوشنبه بیستم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 0:49 توسط طنین  | 

2rfvuk0.jpg

حالا فهمیدم چرا ترکم کرد و رفت...

من میخواستم مالک دلش باشم...

امـــا او...

فقط یک مستاجر میخواست...!!

+

نوشته شده در دوشنبه بیستم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 0:46 توسط طنین  | 

سالها بعد....یاد تو از خاطرم خواهد گذشت..

و نخواهم دانست کجایی اما...

آرزوی من برای خوشبختی تو...تو را در بر خواهد گرفت...

و احساس خواهی کرد ...

اندکی شادتر و اندکی خوشبخت تری...

و نخواهی دانست چرا....

+

نوشته شده در دوشنبه بیستم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 0:34 توسط طنین  | 

nxnhae.jpg

قرعه کشی تمام شد...

تو به اسم دیگری در آمدی...

تقدیر جای خود...

اما لااقل اسم من را هم در کیسه می انداختی...

+

نوشته شده در دوشنبه بیستم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 0:29 توسط طنین  | 

2prya09.jpg 

سختــــ ـ ـ میگذرد این روزهــــــا...

قــــــرار است از او برای دلـــــم...

یکـــــ انسان معمولی بسازم...

+

نوشته شده در یکشنبه نوزدهم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 21:37 توسط طنین  | 

2v0mree.jpg

این بی تفاوتی ها...این بی خبری ها...

گاهی دیدار از سر اجبار...نبودن ها...ندیدن ها

...یعنی برو...گاهی چقدر خنگ میشویم.

+

نوشته شده در شنبه هجدهم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 17:21 توسط طنین  | 

 

2zzuv6t.jpg

راه ميروم مدام برميگردم پشت سرم را نگاه ميكنم!!!

 ديوانه نيستم...

فقط خنجر از پشت خورده ام...

+

نوشته شده در شنبه هجدهم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 16:59 توسط طنین  | 

از من نرنــــــــــج…

نه مغــــــرورم نه بی احســـــاس…

فقط خســــته ام…

خســـــــــته از اعتــــــمادی بیــــجا!

برای هـــــــــمین قفــــــــــــلی محــــــــــــــکم بر دل زده ام!


+

نوشته شده در پنجشنبه شانزدهم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 14:52 توسط طنین  | 

                                     2s64hnp.jpg

                                            درد میکند هنوز جای دوست داشتنت...

+

نوشته شده در سه شنبه چهاردهم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 16:19 توسط طنین  | 

تــلخــتــریــن جــمــلــه ای کــه مــن شــنــیــدم!
و مــمـکــن اســت از زبــان مــعــشـوقــت بــشــنــوی:
مــا مــی تــونــیــم دوســتـــای خــوبــی بــرای هــم بــاشــیــم

+

نوشته شده در سه شنبه چهاردهم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 16:6 توسط طنین  | 

 aoxjyt.jpg

درد دارد !
وقتـــی مـی رود …
و همــه مــی گــویند : دوستتــــــ نداشتـــــ …
و تـــو نمــی تـــوانـی بــه همــه ثـــابتــــ کنـــی
کــه هـــر شبـــــــ
بــا عـــاشقـــانه هــایـش خـــوابتـــــ مــی کــرد !!

+

نوشته شده در سه شنبه چهاردهم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 16:3 توسط طنین  | 

5lxld1.jpg

خــــــــــــدایـــــــــــا...!!

چگـــونه میتوانند خیـــانت کنند...؟؟

چگـــونه میتوانند با دیـــگری بخــوابنـــد...؟؟

من

بالـــــشم را هم که عوض میکنم،خوابم نمیبرد...

+

نوشته شده در دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 23:1 توسط طنین  | 

246uann.jpg

او راحــتـــ از من گذشـتـــــ...

اگر خدا هم راحتـــــ از او بگذرد...

قیامت را من به پـــا میکنم...

+

نوشته شده در دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 16:8 توسط طنین  | 

همیشه از این می ترسم که نکند،
جفت من با دیگری جفت شود،
و سهم من فقط جفتک باشد !

+

نوشته شده در دوشنبه سیزدهم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 14:57 توسط طنین  | 

درد میکـــشم...درد!

هم تلخ است هم ارزان!

هم گیـــراییش بالاست!!

هم اینکه تابلو نمیشوم!!

و رفیقی که مرا به درد معتــــاد کرد

ناباب نبــــــود

اتفاقا بـــاب بـــاب بود

فقط نگفته بود که ماندنی نیست

همین...!!!

+

نوشته شده در شنبه یازدهم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 21:57 توسط طنین  | 

آرامتر تکانش دهید

مَرگ مَغزی شُده...

بایـــد زودتر دفن شود...

چیزی برای اهـــدا هم نـــدارد...

اِحســــاسم اَســـتــــ...!

تا همیـــن دیروز زنده بود

...

خودم دیـــــدم،

کسی لــــهش کرد و رفتــــــ...

+

نوشته شده در شنبه یازدهم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 21:43 توسط طنین  | 

whzgp4.jpg

نهان می کنم اندوه نبودنت را

زیر یک پتوی ساده ....ولینبودنتچه سخت، از گوشه ی چشمانمسرریز می شود ....! 

+

نوشته شده در پنجشنبه نهم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 22:47 توسط طنین  | 

33v2lpz.jpg

هـِی پــــسر!

مـَ ن زنــمامـــآ زخـمی کـ ه بـ ه دلـَمـ گــذآشتی...خــیلی عمیق تـــر از پــُک هـــــآیِ مـردآنه ای سـتکــ ه تو هـــرروز بـ ه سـیگـآرت می زنـی

+

نوشته شده در چهارشنبه هشتم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 23:5 توسط طنین  | 

اگــــــرمـیـخـواهــــــی بــــــه مــــــن تـکـیــــــه کـنــــــی ,

تـکـیــــــه کــــــن ...فـقـــــط بــــــدان کــــــه مــــــن ,دیــــــواری تــــــرک خــــــورده ام ...!!تـحـمـــــل تـکـیـــــه دارم امــــــا ضــربـــــه را نـــــــه ......!

+

نوشته شده در چهارشنبه هشتم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 22:43 توسط طنین  | 

fxav0j.jpg

میـدونـــی بن بست ِ زنـدگی کـجـاستـــــــــــ ؟


جــایــی کـه ...نـه حــــــــــق ِ خــواسـتن داری !

نـه تــوانــایـی ِ فــــــــــرامــوش کـــردن

+

نوشته شده در چهارشنبه هشتم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 22:40 توسط طنین  | 

باز هم دیدمش

نه اینکه بغض کنم،نه!فقط از دورهزار سال"پیر "شدم!

+

نوشته شده در چهارشنبه هشتم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 22:33 توسط طنین  | 

مــن خوبـم

خسـته نیســتم

فـقط گـاهـی

دســتم بـه ایـن زندگـی نمــی رود !!

+

نوشته شده در دوشنبه ششم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 23:4 توسط طنین  | 

                                                            اشـتباه من بود

کسی را پاشویه می کردم که

در ” تـب ” دیگری می سوخــت…!

+

نوشته شده در دوشنبه ششم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 23:2 توسط طنین  | 

آنــقــدر زیبـــا عاشق او شده ای

کـــه آدم لـــذت مــــی بــرد از ایـــن هـــمــه خــیـــانــت !

روزی هــم اینگــونــــه عـــاشـــق من بــودی . . .

یـــادت هــســت لــعــنــتــی ؟؟؟

+

نوشته شده در دوشنبه ششم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 23:0 توسط طنین  | 

در خود شـــکسـتـم....

و تــو صــداي قــهـقـهـه هـايـــت دنـــيا را لـــرزاند!

قـانـون طبـيـعـت اســت

موج وقتـي ســـــــــرش به سنـــــــــگ مي خــــورد

در خــــــــود مي شـکنـد

وساحل کف مي زنـــــــــد

+

نوشته شده در دوشنبه ششم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 22:37 توسط طنین  | 

پـــایـــان حکایت دلم شیـــرین نیست...

من عاشق اوبودم و او عاشق "او"...

+

نوشته شده در یکشنبه پنجم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 22:44 توسط طنین  | 

2rxfqr8.jpg

                                     او رفت و بزرگترین یادگارش زخم های قلب من شد …

+

نوشته شده در چهارشنبه یکم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 11:42 توسط طنین  | 

هر وقت یاد این جمله می افتم خنده ام میگیره ، خنده ای تلخ ...

همیشه میگفت : یه تار موتو با دنیا عوض نمیکنم ...


+

نوشته شده در سه شنبه سی و یکم اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 20:50 توسط طنین  | 

و من شده ام این روزها به تسبیح آمدنش ...
لحظه به لحظه استخاره اش میکنم ...
می آید
نمی آید
می آید
نمی آید !
آه که باز هم نیامدی !

+

نوشته شده در سه شنبه سی و یکم اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 20:49 توسط طنین  | 

تمـام لبـاس عـروس هـای دنیـا را هـم که بیـاورند

برای مـن چـون لبـاس عزاسـت وقتی عروسـت دیــگـریسـت…!

+

نوشته شده در سه شنبه سی و یکم اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 20:39 توسط طنین  | 

سخت است در خوش گذرانی هایت هم افکارت آزارت دهند و طعم زهر مار به خود بگیرد

                                               لحظات شادت . . .

+

نوشته شده در سه شنبه سی و یکم اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 20:38 توسط طنین  | 

دلم می خــواست می توانــستم “هــمه” ام را بــدهم “هــمه” اش بــاشم !

+

نوشته شده در سه شنبه سی و یکم اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 20:23 توسط طنین  | 

        aagift.jpg

                                                   من هیچ چیز از تو نمی خواهم
               فقط به کسی که عاشقانه دوستت دارد بگو حلالم کند اگر هنوز شب ها با یاد تو می خوابم

+

نوشته شده در سه شنبه سی و یکم اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 20:14 توسط طنین  | 

یکی از سخت ترین کارها

پاک کردن مسیج هاییه که...

یه روزی برات یه دنیا معنی داشت...

+

نوشته شده در دوشنبه سی ام اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 19:21 توسط طنین  | 

                   33udi7m.jpg

                                                       بی حس شده ام از درد !

                                                                  از بغــض !

                                                               فقط گاهـی …

                                                 خـط ِ اشکی …میسـوزانـد صـورتـم را.

+

نوشته شده در دوشنبه سی ام اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 18:54 توسط طنین  | 

هی باران …

ببار …

من سفر کرده ای دارم که پشت پایش آب نریختم …!

+

نوشته شده در دوشنبه سی ام اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 18:46 توسط طنین  | 

دست سرنوشت را …

بـایـــــــد قطــــــــع ڪـــــــرد …

او دزد ” آرزوهـــــــاے ” مـن اســــــت …

+

نوشته شده در دوشنبه سی ام اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 18:45 توسط طنین  | 

چه دمدمی مزاج شده ام….

گاهی آرام…گاهی بارانی…

چه بی ثباتم بی تو…….!!!!!!!!!


+

نوشته شده در یکشنبه بیست و نهم اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 14:59 توسط طنین  | 

وقــتی دست فــشردیــم
و قـــول دادیـــم …
فقــــط ،دست ِ تــو مـردانـه بــود!
و … قـــــول ِ من !!

+

نوشته شده در یکشنبه بیست و نهم اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 14:57 توسط طنین  | 

یه نفر ازم پرسید:میشناسیـــش؟

هزارتا خاطره اومد جلوی چشمم...

اما...فقط یه لبخند زدم و گفتم:میشناختمش...

+

نوشته شده در شنبه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 22:43 توسط طنین  | 

درددارد!
کسی تنهایت بگذاردکه به جرم بااوبودن…همه تنهایت گذاشتند!

+

نوشته شده در شنبه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 22:2 توسط طنین  | 

دستهای اورا که گرفتی دیگربه من نگاه نکن!نگاه تو بیشتراز دیدن دستانتان آتشم میزند..


+

نوشته شده در شنبه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 21:51 توسط طنین  | 

لا لایی هایش رامن گفتم…
رفت آغوش دیگری خوابید...

+

نوشته شده در شنبه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 21:29 توسط طنین  | 

یـادش همـاننـد قصہ ے سیگـارم اسـت کہ سـالہـاست مےگویـم ایـن نـخ آخـر اسـت؛ ولـے . . .


+

نوشته شده در شنبه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 21:27 توسط طنین  | 

اگه افتخارت دل شکستن است..

ب عزیزانت بگو اسپند دود کنند

این بار افتخار ک نه!

حماسه آفریدی..


+

نوشته شده در شنبه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 21:11 توسط طنین  | 

ســر سوزنـــــی اگــر مـــرا

مـــیخواست …..

زمــــین و زمـان را بــه هم میـــــــدوخــــتم !

+

نوشته شده در شنبه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 21:9 توسط طنین  | 

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟




ارسال نظر

نام


ایمیل


نظر