موضوعات وبسایت : اجتماعی خانواده

متن دل شکسته کوتاه

نویسنده : علی بجنوردی | زمان انتشار : 14 شهریور 1400 ساعت 18:30

متنهاي كوتاه

عاشقی با قلب من بیگانه شد
خنده از لب رفت و یک افسانه شد
حس و حالی بعد عشق آمد پدید
بعد آن شب زندگی غمخانه شد

 ....................................

لعنت به همه قانون های دنیا که در آن شکستنِ دل پیگرد قانونی ندارد !


....................................

دنیا اونقد کوچیکه که آدمایی رو که ازشون متنفری هر روز میبینی
ولی اونقدر بزرگه که اونی که دلت می خواد رو هیچوقت نمیبینی …

....................................

به من گفت برو گورِت رو گم کن …
و حالا هر روز با گریه به دنبال قبر من می گردد !
کاش آرام پیش خودت و زیر زبانی می گفتی :
“زبانم لال !”

....................................

شاید چشم های ما نیاز داشته باشند که گاهی با اشک های مان شسته شوند
تا بار دیگر زندگی را با نگاه شفاف تری ببینیم…

....................................


از دیگران بریدم تا مهربان بمانی
نامهربان تو رفتی با دیگران بمانی؟
 

....................................


گهگاهی سفری کن به حوالی دلت
شاید از جانب ما خاطره ای منتظر لمس نگاهت باشد

....................................

جان غمگین ، تن سوزان ، دل شیدا دارم / آنچه شایسته عشق است ، مهیا دارم
سوز دل ، خون جگر ، آتش غم ، درد فراق / چه بلاها که ز عشقت من تنها دارم

....................................

من که به هیچ دردی نمیخورم …
این دردها هستند که چپ و راست به من میخورند …

....................................

دیار عاشقی هم شهر هرت داره !
خیلی راحت دل می دزدن ، دل می برن ، دل می شکنن …

....................................

چه حرف بی ربطیست که مرد گریه نمی کند
گاهی آنقدر بغض داری که فقط باید مرد باشی تا بتوانی گریه کنی…

....................................

دردلم آرزوی آمدنت می میرد
رفته ای اینک، اما آیا
باز برمیگردی؟
چه تمنای محالی دارم
خنده ام می گیرد


....................................

در هوایم هوسی نیست بجز دیدن تو ، تو گل یاسی و من تشنه بوییدن تو .

....................................

بوی رخسار تو را نیمه شب آورد نسیم ، تازه شد در دل من یاد رفیقان قدیم.

....................................

<?xml:namespace prefix = o ns = "urn:schemas-microsoft-com:office:office" /?>

گفته بودی گنج در ویرانه هاست / راست گفتی ، چون وجودت در دل ویران ماست .


....................................

کوله بارم بر دوش ، سفری تا ته تنهایی محض ، سازکم با من گفت : هرکجا لرزیدی ، از سفر ترسیدی ، تو بگو از ته دل ، من خدا را دارم .

....................................

گفتی فراموش کردن کار ساده یست ، تو فراموش کن ، من این ساده ها را بلد نیستم

....................................

در ثانیه های بودنت می مانم / در فصل شکست خوردنت می مانم / یک سال نه ده سال چه فرقی دارد ؟ / تا لحظه ی دل سپردنت می مانم .

....................................

هرجا دلت شکست ، قبل رفتن خودت جاروش کن ! تا هر ناکسی منت دستای زخمیشو رو سرت نذاره .

....................................

بگذار کسی نداند که چگونه من به جایِ نوازش شدن،
بوسیده شدن،
گزیده شده‌ام!

+

نوشته شده در دوشنبه ششم آذر ۱۳۹۱ ساعت 9:38 توسط MAHAYA  | 

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟




ارسال نظر

نام


ایمیل


نظر