مولانا زبان مشترک گفتگوهای بین المللی است. زبان مشترک فرهنگهای مختلف است. حلقۀ اتصال شرق و غرب است و حلقۀ پیوند ادیان مختلف است و دلیل آن این است که رویِ جان دین، که همان رسیدن به اخلاق نیک و بندگی خالص خداست تکیه دارد. از نظر مولانا این اسمها و عنوانها همه ظاهری هستند.
اِخْتِلافِ خَلْق از نام اوفْتاد
چون به مَعْنی رفت، آرام اوفْتاد
مولانا میگوید وقتی آدم به سوی خورشید حقیقت گام میسپارد دیگر تعیّنات ظاهری برچیده میشود. در این بیت چه زیبا میگوید که:
سویِ مشرق نرویم و سویِ مغرب نرویم
تا اَبَد گام زَنانْ جانبِ خورشیدِ اَزَل
بر اساس همین نگاه است که در سرتاسر مثنوی روحِ مُدارا و همگرایی دمیده شده و خبری از تَعَرُّض، تَعارُض و جنگهای فرقهای نیست. البته این هم گرایی با شعار و نصیحتهای کلیشهای هم صورت نمیگیرد. باید پشتوانۀ فکری داشته باشد. داستان فیل در تاریکی مثنوی همین را میگوید که شناخت آدم که از حقیقت مطلق، جزئی و نسبی است، وقتی آدم به این نسبیت فکری برسد دیگر خودش را نقطۀ پرگار وجود نمیبیند و نمیگوید همین است که من میگویم. در این جا دوستان سوالی را به کرات و دفعات مطرح کرده اند که بعضیها رابطۀ شمس و مولانا را بر اساس مسائل جنسی و هم جنسگرایی میدانند. گفتند که نظر شما چیست. بنده عرض میکنم که این حرفها و این قبیل دعاوی هم، از سوی غربیها به ما یاد داده شده. تا قبل از این شصت-هفتاد سال هیچکس چنین ادعایی نکرده و یادمان هم باشد که نظریه های فرویدی، در خلق این ادعا خیلی اثر گذار بوده است. حتی در عهد مولانا که مخالفانش چهارچشمی آن را میپاییدند، شمس را میپاییدند که بهانهای بدست بیاورند، قیل و قال راه بیاندازند و به قولی از کاه، کوه بسازند آنها هم باز چنین ادعایی نکردند. میدانید که قونیۀ آن عصر، (۸۰۰ سال پیش) خیلی محدود بوده و از حیث جغرافیایی و وسعت، آدمها در امور یکدیگر کاملا سرکشی میکردند و از هم با خبر بودند. این جور چیزها و این قبیل مسائل که خیلی هم حساس است، قابل پوشاندن نیست. با اینحال هیچکس از مخالفان مولانا هم این اتهام را به رابطۀ شمس و مولانا هم نزد. اگر چنین بود، آنهایی که در زمان مولانا بودند که بهتر میفهمیدند این رابطه را، نه اینکه هشتصد سال بگذرد تازه یک عده تازه از خواب بیدار بشوند که بله، رابطه جنسی بوده. با این حال هیچ یک از آن مخالفها چنین اتهامی نزد. چون رابطۀ ایمانی و اخوانی میان دو مرد یا دو زن که این رابطه بر مبنای ایمان و عرفان باشد، برای اهل ایمان و اهل سلوک چنین رابطۀ نزدیکی کاملا شناخته شده است. ولی ممکن است کسانی که از این قبیل مسائل سر در نمیآورند، حمل کنند بر همین مسائلی که امروز شنیدید. گفتیم که این دعاوی متعلق به همین چند دهۀ اخیر است و قبل از آن خبری از این حرفها نبوده. حتی ودیّه نویسان بر تصوّف مولانا که انواع نقدها یا حملات یا هجمهها را صورت دادند، حتی یک کلمه از این گونه اتهامها یاد نکردند. چون به هر حال درست است که اختلاف فکری با مولانا داشتند ولی عالمانی بودند که مقیّد به اخلاق بودند. مقیّد به تقوی بودند و در عین اختلاف فکری با مولانا روا نمیدیدند که برای از میدان به در کردن حریف از دایرۀ اخلاق خارج شوند. مرحوم علامه مجلسی صاحب بحار الانوار کتابی دارد بنام عین الحیات. در این کتاب به مولانا انتقاد میکند به لحاظ فکری و عقیدتی اما هرگز در اظهار این مخالفت از حربۀ این نوع اتهامها استفاده نمیکند. یا مرحوم میرزای قمی، صاحب کتاب قوانین الاوصول که کتاب معروفی است، رسالهای دارد در نقد تصوّف از جمله مولانا. ولی او هم هرگز کلمهای از این دعاوی و اتهامات بر زبان جاری نکرده است. برای ۲۰۰ سال پیش حدودا همینطور آقا محمد علی کرمانشاهی پسر علامه وحید بهبهانی کتابی دارد به نام خیراتیه که نقدهایی خیلی تند و تیزی به راه انداخته است علیه تصوّف و از جمله مولانا ولی باز او هم چنین اتهامی را طرح نکرده است. شمس و مولانا از جمله کسانی بودند که با این مفاسد اینطوری مخالفت میکردند. شما مقالات شمس را بخوانید مقابلهاش با این کسانی که در این ردیف بودند را متوجه میشوید. شمس الدین افلاکی که نویسندۀ کتاب مناقب العارفین است و این تقریبا هفتاد-هشتاد سال بعد از مولانا نگارشش آغاز شد و تقریبا ۷۰-۶۰ درصد روایاتش هم بی اساس و جعلی است. افلاکی حکایتی آورده که شمس به مولانا میگوید پسرت را برایم بیاور، اگر مطیع من هستی همسرت را برام بیاور، شراب برام بیاور از فلان محله. خُب افلاکی در بیان اینکه مولانا مطیع شمس بوده این افسانه رو ساخته تا درجۀ اطاعت مولانا از شمس را به اینصورت نشان بدهد. کما اینکه در بیان نخستین برخورد شمس و مولانا هم انواع روایاتها که همهاش دروغین است را بر ساختند و جعل کردند. ما با پدیدۀ جعل آشنا هستیم و بیگانه نیستیم. در روایات دینی ما چقدر جعل هست! چقدر احادیث مجعول به پیامبر صلوات الله و ائمه معصومین نسبت داده شده؟! الی ما شاء ا… حالا چه مانعی داره که یه شخصی به نام افلاکی پیدا بشه که اصلا مولانا رو ندیده و عصرش رو درک نکرده، بنشیند و از این افسانهها پشت سر هم ببافد. درسته که ما گفتیم عدهای از متشرعان عالِم و غیر عالِم روحیات مولانا و اندیشههای مولانا را بر نمیتافتند، نقد میکردند ولی همه شان هم اینطوری نبودند. در مقابل بسیاری از فقها و عالمان طراز اول شیعه و غیر شیعه از مثنوی مولانا و خود مولانا به احترام و اعزاز فراوان یاد کردند. مرحوم ملا احمد نراقی صاحب کتاب اخلاقی معراج السعاده از ابیات مثنوی فراوان در این کتاب مفید اخلاقی استفاده کرده است و حتی کتابی دارد ملا احمدنراقی به نام مثنوی طاقدیس که عینا به تقلید از مثنوی مولانا سروده و درجۀ علاقهاش رو نسبت به مولانا در این کتاب نشان میدهد. همینطور قاضی نورا… شوشتری که شهید راه عقایدش شد. در تشیّع از عالمان بزرگ شیعه قرن یازدهم هجری کتابی دارد بنام مجالس المومنین. ببینید در آن کتاب با چه القاب بلندی از مولانا به احترام یاد میکند. الشیخ العارف، الموید بالفیض القیّومین، یعنی کسی که از سوی فیوضات حقانی و الهی مورد تایید واقع شده است. حکیم ملاصدرا پرچمدار حکمت متعالیه که امروزه هم در واقع محل توجه و استناد بسیاری از علما و محققان هست در آثارش از مولانا به احترام یاد میکند از جمله در رساله اجوبه المسائل الکاشانیة او را مولانای معنوی خطاب میکنند. در اصفار الربعهاش از ابیات مثنوی استفاده میکند و او را عارف القیّومین توصیف میکند. همینطور مرحوم محمد تقی مجلسی از فقهای نامدار شیعه که پدر همین علامه مجلسی صاحب بحار هست، کتابی دارد بنام روضه المتّقین در آنجا مولانا را میگوید العارف رومی، العارف ربانی. باز مرحوم ملا محسن فیض کاشانی است که از فقها و علمای کم نظیر شیعه است، صاحب ۲۰۰ عنوان کتاب، کتابهایی تحقیقی که فقط یکی از آنها کتاب عظیم الوافی است که در شرح احادیث کتب اربعۀ شیعه نوشته است، مثل اصول کافی و الاستبصار و تهذیب و لا یحضره، این عالم بزرگ دوستدار مولاناست و دیوان غزلیاتی به جهت علاقهای که به مولانا دارد، به سبک مولانا عارفانه و عاشقانه سروده است. حتی به استقبال بعضی از غزلیات مولانا هم رفته. مولانا غزلی دارد که با این بیت شروع میشود:
آمدهام که سَر نَهَم، عشقِ تو را به سَر بَرَم
وَرْ تو بگوییام که نی، نی شِکَنَم شِکَر بَرَم
در استقبال از این غزل میگوید:
آمدهام بدین جهان تا که ز نی شکر برم
نامدهام که از شکر قصه برم خبر برم
این غزلم جواب آن که عارف روم گفته (فیض)
“آمدهام که سر نهم عشق تو را به سر برم”
خیلی فراوان است اگر بخواهیم بگوییم و نمونه بیاوریم، خیلی از فرصتها را میگیرد. حکیم ملاهادی سبزواری با آن مقام بلند علمی در حکمت و مقام اخلاقی، در تقوا و ورع خاصش، شرحی مستقل دارد بر مثنوی مولانا، به نام شرح اسرار و چقدر هم از مولانا در آنجا تمجید میکند. در زمان ما هم کم نیستند عالمان بزرگی که به مثنوی پرداختند و به مولانا علاقمند هستند. مرحوم مطهری از مولانا خیلی استفاده کرده است. در کمتر کتابی هست که نمونههایی از ابیات مثنوی و به نام عارف رومی یا ملای رومی نیاورده باشد. همینطور علامه حسن زاده عاملی در آثار خودشان از مولانا به نام عارف رومی یاد میکنند. مرحوم علامه جعفری، شرح ۱۵ جلدی بر مثنوی نوشت و چقدر هم اظهار ارادت و علاقه به مولانا میکرد. البته نقدهایی هم داشت به هر حال. ادعای همجنس بازی شمس و مولانا از اختراعات غربی ها است که سوغاتش به بعضی از ماها هم رسیده است و هیچ سندیتی ندارد و بهتر است که ما به جای حرفهای بی سند و بی مدرک مقداری محققانه به منابع نگاه کنیم.
سخنرانی استاد کریم زمانی
بارگذاری توسط سایت شمس و مولانا
دوشنبه ۲۸/۰۱/۱۳۹۶
http://shamsrumi.com/wp-content/uploads/2018/05/تحليلى-از-پيوند-مولانا-و-شمس-.m4a