شعر در مورد صبر و تحمل

شعر در مورد صبر و تحمل

نویسنده : مینا علی زاده | زمان انتشار : 06 بهمن 1400 ساعت 14:24

شعر در مورد صبر

صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم
همه دانند که در صحبت گل خاری هست

شعر راجع به صبوری

حتى شده تا آخرِ عمر هم صبر میکنم،
اما جورى عاشقى میکنم که ناب باشد!
که از این عشق هاى دمِ دستى نباشد!
که هر کس ما را از دور دید،
حسادت کند به دوست داشتنمان...
"عشق باید در زمانش اتفاق بیفتد"

بیشتر بخوانید :

۵۳ متن درباره صبر و تحمل | خدایا صبرم ده

متن شعر در مورد صبر کردن

من صبورم اما ...

به خدا دست خودم نیست اگرمی رنجم،
یا اگر شادی زیبای تو را
به غم غربت چشمان خودم می بندم ...

من صبورم اما ...

چه قدَر با همه ی عاشقی ام محزونم
و به یاد همه ی خاطره های گل سرخ
مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومم ...

من صبورم اما ...

بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم
بی دلیل از همه ی تیرگی رنگ غروب
و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند ...

من صبورم اما ...

آه، این بغض گران
صبر چه می داند چیست ...

شعر دوبیتی در مورد صبر

گفتیم عشق را،
به صبوری‌ دوا کنیم ...

هر روز عشق بیشتر و،
صبر کم ‌تر است ...

شعر کوتاه در مورد صبوری کردن

نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر، سحر نزدیک است

هر دم این بانگ، بر آرم از دل
وای! این شب چقدر تاریک است...

شعر عاشقانه در مورد صبر

یک روز می آیی که من،
دیگر دچارت نیستم
از صبر ویرانم ولی،
چشم انتظارت نیستم …

تک بیتی درباره صبوری

ساختم با آنکه عمری سوختم ؛
سوختم یک عمر و صبر آموختم ...

یک بیت شعر در مورد صبر

بی قرارت گشتم و
می خواهمت دیوانه وار
صبر را با آدم دیوانه
اصلا کار نیست

شعر در مورد صبر در راه عشق

بی تو بیزارم از این آدم بی صبر و قرار
باید از دست خودم
پا بگذارم به فرار...

شعر در مورد صبوری برای استوری اینستاگرام

گاهی نباید صبر کرد
باید رها کرد و‌ رفت...
تا بدانند که اگر ماندی،
رفتن را بلد بوده ای... .

شعر در مورد صبور بودن

چه خوش است در فراقی همه عمر صبر کردن...
به امید آن که روزی به کف افتد وصالی...

شعری درباره صبوری

من صبورم اما

بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم
بی دلیل از همه‌ی تیرگی رنگ غروب
و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند

من صبورم اما

آه، این بغض گران
صبر چه می داند چیست ...

شعری در مورد صبر از مولانا

بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد
ای زرد روی عاشق، تو صبر کن، وفا کن
دردی است غیر مردن، آن را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن؟
در خواب، دوش، پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
گر اژدهاست بر ره، عشق است چون زمرد
از برق این زمرد، هین، دفع اژدها کن

شعر در مورد لبریز شدن صبر

دردی است در این سینه که همزاد جهان است
از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند
یا رب چقدر فاصله ی دست و زبان است
خون می رود از دیده در این کنج صبوری
این صبر که من می کنم افشردن جان است
از راه مرو سایه که آن گوهر مقصود
گنجی است که اندر قدم راهروان است

شعری در مورد صبر دادن برای استاتوس واتساپ

نگفتم روزه بسیاری نپاید؟؟
ریاضت بگذرد سختی سراید...
پس از دشواری اسانی است ناچار
و لیکن ادمی را صبر باید...

شعر در مورد صبر و تلاش

من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و این‌ها به زکاتم دادند
هاتف آن روز به من مژده این دولت داد
که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
این همه شهد و شکر کز سخنم می‌ریزد
اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند

شعر عجب صبری خدا دارد

عجب صبری خدا دارد

اگر من جای او بودم

همان یک لحظه اول
که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان
جهان را با همه زیبایی وزشتی بروی یک دگر ویرانه می کردم

عجب صبری خدا دارد

اگر من جای او بودم

که در همسایه صدها گرسنه
چند بزمی گرم عیش ونوش میدیدم
نخستین نعره مستانه را خاموش اندم _ برلب پیمانه می کردم

عجب صبری خدا دارد

اگر من جای او بودم

که میدیدم یکی عریان ولرزان
دیگری پوشیده از صد جامه رنگین
زمین واسمان را
واژگون مستانه میکردم

عجب صبری خدا دارد

اگر من جای او بودم

برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان
هزاران لیلی ناز افرین را کو به کو
اواره و دیوانه میکردم

عجب صبری خدا دارد

اگر من جای او بودم

به عرش کبریایی با همه صبر خدایی
تا که میدیدم عزیز نابجایی
ناز بر یک نارو گردیده خواری میفروشد
گردش این چرخ را وارونه بیصبرانه میکردم

عجب صبری خدا دارد
چرا من جای او باشم
همان بهتر که او خود جای خود بنشسته
وتاب تماشای زشتکاریهای این مخلوق بی وجدان بیاورده
وگرنه من بجای او چو بودم
یک نفس کی عادلانه سازشی
با جاهل و فرزانه می کردم.

شعر در مورد صبر عشق

عشق، یعنی که تکان خورده و سرپا بشویم
زورکی هم که شده در دل هم جا بشویم
آنقَدَر صبر که شاید علفی سبز شود
پای هم پیر شویم و متوفّی بشویم !

شعر در رابطه با صبر

چو بستی در بروی من، بکوی صبر رو کردم
چو درمانم نبخشیدی، به درد خویش خو کردم

شعر با موضوع صبر در زندگی

این جور که می‌ بریم تا کی؟ وین صبر که می‌کنیم تا چند؟
چون مرغ به طمع دانه در دام _ چون گرگ به بوی دنبه در بند
افتادم و مصلحت چنین بود _ بی بند نگیرد آدمی پند
مستوجب این و بیش از اینم _ باشد که چو مردم خردمند
بنشینم و صبر پیش گیرم _ دنبالهٔ کار خویش گیرم
فکرم به همه جهان بگردید _ وز گوشهٔ صبر بهترم نیست
با بخت جدل نمی‌توان کرد _ اکنون که طریق دیگرم نیست
بنشینم و صبر پیش گیرم _ دنبالهٔ کار خویش گیرم

شعر نو با مضمون صبر

دلم سنگ نبود
اما تیشه ی روزگار
به جانش افتاد
برای ساختن تندیس صبر...

اشعار بزرگان در مورد صبر

باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش
بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش
ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال
مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش
رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار
کار ملک است آنچه تدبیر و تأمل بایدش
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش

شعر درباره صبر کن

صبر کن ای دل که صبر سیرت اهل صفاست
چاره عشق احتمال شرط محبت وفاست
مالک رد و قبول هر چه کند پادشاست
گر بزند حاکمست ور بنوازد رواست

شعر در مورد بردباری

دیگر در این جهنم جز با جَزَع نگَردم
تاوان خلد خرّم صبر است و من نکردم

شورش کنم به آزت کز تیغ جان گدازت
یا سر رسد به جایی یا خون خورَد به دردم

شعرهایی در مورد صبر

ﺧﺪﺍ ﮔﺮ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺮ ﺩﺍﺭﺩ ﺯ ﺭﻭی ﻛﺎﺭ آﺩﻣﻬﺎ!
ﭼﻪ ﺷﺎﺩﻳﻬﺎ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﺮﻫﻢ...
ﭼﻪ ﺑﺎﺯﻳﻬﺎ ﺷﻮﺩ ﺭﺳﻮﺍ...
یکی ﺧﻨﺪﺩ ﺯ آﺑﺎﺩی...
یکی ﮔﺮﻳﺪ ﺯ ﺑﺮﺑﺎﺩی...
یکی ﺍﺯ ﺟﺎﻥ ﻛﻨﺪ ﺷﺎﺩی...
یکی ﺍﺯ ﺩﻝ ﻛﻨﺪ ﻏﻮﻏﺎ...
ﭼﻪ ﻛﺎﺫﺏ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺻﺎﺩﻕ...
ﭼﻪ ﺻﺎﺩﻕ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﻛﺎﺫﺏ...
ﭼﻪ ﻋﺎﺑﺪ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﻓﺎﺳﻖ...
ﭼﻪ ﻓﺎﺳﻖ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﻋﺎﺑﺪ...
ﭼﻪ ﺯﺷﺘی ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺭﻧﮕﻴﻦ...
ﭼﻪ ﺗﻠخی ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺷﻴﺮﻳﻦ...
ﭼﻪ ﺑﺎﻻﻫﺎ ﺭﻭﺩ پایین...

ﻋﺠﺐ ﺻﺒﺮی ﺧﺪﺍ ﺩﺍﺭﺩ ﻛﻪ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺮ نمیدارد

شعری در وصف صبور بودن

گاهی جواب بنده ی خود دیر می­دهد
بخت جوان به غوزِ کج پیر می­دهد

گاهی بدون هیچ دلیل مشخصی
دایم به بندگان خودش گیر می­دهد

یک عده را به حسرت یک لقمه نان اسیر
یک عده را شکم به شکم سیر می­دهد

با این همه، اگر که صبوری کنیم ما
روزی جواب این همه تأخیر می­دهد

بعضی علف شدند و به روزی رسیده­ اند
اما درخت، بارِ خودش دیر می­دهد

شعر شهریار درباره ی صبر

او صبر خواهد از من _ بختی که من ندارم

من وصل خواهم از وی _ قصدی که او ندارد

شعر در مورد صبر از سهراب سپهری

نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر، سحر نزدیک است
هر دم این بانگ برآرم از دل:
وای، این شب چقدر تاریک است!

شعر درباره صبر داشتن

گفتی که تو را شوم مدار اندیشه
دل خوش کن و بر صبر گمار اندیشه
کو صبر و چه دل، کنچه دلش می‌خوانند
یک قطره‌ی خون است و هزار اندیشه

اشعاری درباره صبر

گر بخون دل میسر آب و نانی شد مرا
در مقام صبر این هم امتحانی شد مرا
عمر از پنجه گذشت و پنجه غم بر گلو
صبر را نازم شه صاحب قرانی شد مرا

شعر درباره شکیبایی

مرا ای بخت یاری کن چو یار از دست بیرون شد

بده صبری درین کارم که کار از دست بیرون شد

شعر در مورد صبر و حوصله

عشقت چو درآمد ز دلم صبر بدر شد

احوال دلم باز دگر باره دگر شد

شعر در مورد صبر عاشق

گر چه می‌دانم که دشوار است صبر از روی دوست

چند روزی صبر خواهم کرد گو دشوار باش

شعر درباره پایان صبر

دردم فزود و دست به درمان نمی‌رسد

صبرم رسید و هجر به پایان نمی‌رسد

شعر در مورد صبر زیاد

ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا

به وصل خود دوایی کن دل دیوانهٔ ما را

شعر در مورد صبر و تحمل

کسی که روی تو دیده‌ست حال من داند

که هر که دل به تو پرداخت صبر نتواند

شعر در مورد تمام شدن صبر

است گفتی که فرج یابی اگر صبر کنی

صبر نیکست کسی را که توانایی هست

شعر در مورد صبر بی فایده

چون بخت به تدبیر نکو نتوان کرد
بیفایده سعی و گفت و گو نتوان کرد
گفتم بروم صبر کنم یک چندی
هم صبر برو که صبر ازاو نتوان کرد

شعر درباره صبر در برابر مشکلات

گر صبر دل از تو هست و گر نیست
هم صبر که چاره دگر نیست
ای خواجه به کوی دلستانان
زنهار مرو که ره به در نیست

شعر در مورد صبر در مصیبت

روی تو نه روییست کز او صبر توان کرد

لیکن چه کنم گر نکنم صبر ضروری

شعر درباره صبر از سعدی

سعدی چو صبر از اوت میسر نمی شود

اولیتر آن که صبر کنی بر گزند او

ابیاتی در مورد صبر

شرب گل از ابر بود شرب دل از صبر بود

ابر حریف گیاه صبر حریف صبا

اشعاری در مورد صبوری

این گردش را ز جان خود دزدیدم

پیش از قالب به جان چنین گردیدم

گویند مرا صبر و سکون اولیتر

این صبر و سکون را به شما بخشیدم

شعر در مورد ارزش صبر

گوهر چه بود به بحر او جز سنگی

گردون چه بود بر در او سرهنگی

از دولت دوست هیچ چیزم کم نیست

جز صبر که از صبر ندارم رنگی

شعر شاملو در مورد صبر

با سکوتی، لب من
بسته پیمان صبور
زیر خورشید نگاهی که ازاو می سوزم
و به نفرت بسته ست
شعله در شعله من،
زیر این ابر فریب
که بدو دوخته چشم
عطش خاطر این سوخته تن،
زیر این خنده پاک
ورود جادوگر کین
که به پای گذرم بسته رسن . . .

شعر در مورد صبوری کن

غم جمله نصیب چرخ خم بایستی
یا با غم من صبر بهم بایستی
یا مایه غم چو عمر کم بایستی
یا عمر به اندازه غم بایستی

شعر نو درباره صبر

ای غم که حجاب صبر بشکافته ای

بی تابی من دیده و برتافته ای

شب تیره و یار دور و کس مونس نه ای

هجر بکش که بی کسم یافته ای

شعر در مورد نتیجه صبر

ای آنکه سپهر را پر از ابر کنی

وز لطف نظر به سوی هر گبر کنی

کردند تمام خانه های تو خراب

ای خانه خراب تا به کی صبر کنی

شعر در مورد صبر نداشتن

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر

آری شود ولیک به خون جگر شود

شعر در مورد صبر ایوب

گر چشم دلم به صبر بودی

جز عشق ندیدمی مهمات

اشعار حافظ در مورد صبر

صبر کن حافظ به سختی روز و شب

عاقبت روزی بیابی کام را

شعر در مورد کاسه صبر

شاید آن روزی بیاید، من و تو "ما" بشویم

پر شده کاسه صبر من از این شایدها

کلیپ در مورد صبوری


آیا این مطلب برای شما مفید بود؟




ارسال نظر

نام


ایمیل


نظر


  • آخرین مطالب
  • گوناگون