تیک
tik.fileon.ir

خاطرات زیبای دوران عقد

نویسنده : علیرضا | زمان انتشار : 15 شهریور 1398 ساعت 22:35

ساناز_سرزمین_پارسی

عضویت: 1392/05/23

تعداد پست: 3708

منم دوران عقدبودیم رفتیم خونه مامان شوشو طبقه بالا داشتیم از اون کارها میکردیم.شوشو یادش رفته بود پشت درو قفل کنه.یکدفعی دیدیم دختر جاریم یهو اومدتو.شوشو سریع پاشد .ولی به هرحال دید.خیلی ضایع شدیم

باران1568

عضویت: 1390/08/11

تعداد پست: 5024

hameshe ghamgen

فریبا270

عضویت: 1390/01/28

تعداد پست: 1464

توو این سایتایی که میشه خونه و ویلا آنلاین رزرو کرد برای مسافرت دنبال یه جای خوب و تمیز بودم

خیلیها رو گشتم آخر از جاجیگا گرفتم

پشتیبانیش خوب بود و ضمانت تحویل هم دارن

از اینجا یه سر بهش بزنین اگه می خواین مسافرت برید

باران1568

عضویت: 1390/08/11

تعداد پست: 5024

helia9224006

عضویت: 1391/09/15

تعداد پست: 813

ما که عقد بودیم. رفته بودیم با هم شیراز . شب که خوابیدیم خلاصه کار داشت به جاهای باریک میکشید.،منم که فکر میکردم حالا زود حامله میشم. .چون وسیله ( ک ا ن د و م)نداشتیم یه پلاستیک پیچیدیم سرش و خوابیدیم. حالا که بهش فکر میکنم . اینقدر خندم میگیره

1348

فریبا270

عضویت: 1390/01/28

تعداد پست: 1464

حالا چرا بعد از پیچیدن خوابیدید؟

بانو_نگین_ا

عضویت: 1392/03/10

تعداد پست: 228

romaisa23989

عضویت: 1391/09/16

تعداد پست: 762

من ىه خاطره دارم که هر وقت یادم میاد ناراحت مىشم من دانشگاه اهواز درس مىخوندم بار اول که رفتم دو ماه طول کشىد روزى که برگشتم ساعت 4صبح رسىدم شوهرم قرار بود بیاد دنبالم ولى خونواده خودم هم منظرم بودن منم عین اسکلا یه راست رفتم خونه مادر وشو بابام زنگ زد گفت نرسىدى و من باشرمندگى گفتم خونه شوهرم هستم خواهرام خىل ناراحتشده بودن

ای کسی که هر که بر تو توکل کند کفایتش خواهی کرد

romaisa23989

عضویت: 1391/09/16

تعداد پست: 762

من اصلا شب خونه شوشو نمى موندم تو عقد چون برادر جوون داشت تو خونه ولى بعد از ظهر ها باهم بودىم ىه بار مجبور شدم برم حموم همه خواب بودن من رفتم و بعد حمام داشتم تو روشورشون لباس زىرم رو مىشستم ىهو پدر شوهرم اومد تو منو دىد جا خورد گفت دىدم صدا ابگرم کن مىاد گفتم ببىنم اب باز نمونده باشه بعدا فهمىدم به محض باز کردن ابگرکنشون ىه صداى خاص مىده

ای کسی که هر که بر تو توکل کند کفایتش خواهی کرد

مندیبل

عضویت: 1396/06/23

تعداد پست: 135

ما از شب اول با هم بودیم

جلو چش پدرزن

یه لیوان عشق ریخت رو لباسم لباسم عشقی سد ولی نمیدونستم قلبمم عشقی شده        

1307

فازین

عضویت: 1396/07/13

تعداد پست: 114

ما یک ماه از عقدمون گذشته بود که مامانم اینا میخواستن برن مسافرت.من باهاشون نرفتم قرار بود خونه مامان بزرگم بمونم.هرروز به بهونه دانشگاه از خونه مامان بزرگ میومدم و با شوهرم میرفتیم خونه خودمون و کلی شیطونی می کردیم.خیلی حال میداد.چون تازه عقد شده بودیم شوهم همون روز اول میخواست باهم بیم حموم...بهترین روزا بود

فقط 11 هفته و 1 روز به تولد باقی مونده !

تیکر تولد یک سالگی پسرم محمد

پرد

عضویت: 1397/01/22

تعداد پست: 7

خدا شفاتون بده که خصوصی ترین تجربیات زندگیتون رو در فضای عمومی به اشتراک میذارید 

banoo_maleka

عضویت: 1397/03/19

تعداد پست: 962

چه خاطرات باحالی داریدا ولی من هنوز شوشو ندالم که خاطره بگم