موضوعات وبسایت : اجتماعی خانواده

نامه خیانت در عشق

نویسنده : سمیرا | زمان انتشار : 22 آبان 1399 ساعت 12:52

+

نوشته شده در ساعت توسط BEHNAM

تنهایی خودم...

از این به بعد تنها ادامه می دهم:در زیر باران!

حتی به درخواست چتر هم جواب رد میدهم!

می خواهم تنهاییم را به رخ این هوای ۲نفره بکشم!

باران نبار...

من نه چتر دارم و نه یار...

78316367543069201322.jpg

+

نوشته شده در ساعت توسط BEHNAM  | 

ای کاش...

کاش می فهمیدی قهر میکنم تا دستم را محکمتر بگیری و بلند بگویی:

بمان نه اینکه شانه بالا بندازی و آرام بگویی:

هر طور راحتی... 06.gif06.gif06.gif

59249893832078281120.gif

+

نوشته شده در ساعت توسط BEHNAM  | 

خیانت...

چرا فکر می کنی اون بهـت خیانت کـرده ؟!

این تویی کـه بـا انتخاب کـردن و دوست داشتن کسـی که لیاقـتتو نداره به خودت خـیانت کردی . . .
::
::

ترکت میکنم ، تا هر سه راحت شویم . . .
من ، تو و رقیبم !
من از قید تو ، او از قید من و تو از قید خیانت…

81678786981253180384.jpg

+

نوشته شده در ساعت توسط BEHNAM  | 

عشق من...


همیشه مهم توبودی اگه غروری بود برای تو بود......

اگه احساسی بود بازم برای تو بود....

ومن قانع به یه نگاهت بودم........نگاهی که همیشه یه چیزی شبیه غم غریب یا یه غروب پاییزی توش بود .........

یه حسی بهم میگفت باهات نمی مونه وحالا نمیدونم حرفات رو باور کنم یا کارات رو.......

دل به کلمات عاشقانت بسپارم یا از کارای نا مهربونت دلگیر بشم.......

می بینی هنوز هم برنده ی این بازی تویی و هنوزم دل من نمیخواد مرگ عاطفه هارو باور کنه.......

32871035039894659401.jpg

+

نوشته شده در ساعت توسط BEHNAM  | 

عشق دروغین...

آنکس که میگفت دوستم دارد عاشقی نبود که به شوق من آمده باشد

  رهگذری بود که روی برگ های پاییزی راه میرفت واین صدای:

               خش خش برگ ها..............................

  همان آوازی بود که من گمان میکردم میگوید:

              دوستت دارم.....................................

08729671690112417711.jpg

+

نوشته شده در ساعت توسط BEHNAM  | 

فراموشی...


یک روز احساس کردم اگر اورا با یک غریبه ببینم تمام شهر را به آتش خواهم کشید.........

 اما امروز حتی کبریتی هم روشن نمیکنم تاببینم او کجاست و با کیست.............

روزی که به دنیا آمدم در گوشم خواندند اگر می خواهی در دنیا خوشبخت شوی همه را دوست بدار.....

....حال که دیوانه وار دوستش دارم می گویند فراموش کن!!!!!!!

97623739829727604536.gif

+

نوشته شده در ساعت توسط BEHNAM  | 

تنهایی...

من در این دلواپسی ها نشسته ام تنها....

می خواهم با تو سخن بگویم....

می خواهم باز چهره ات را با همان لبخند کودکانه ببینم...

می خواهم هر چه انتهایش به اسم تو و یاد تو ختم می شود...

شعر هایم ناتمام ماندند...اسیر دلتنگی شدم من...

و خواب مرا به رویای با تو بودن می رساند...

کاش خیابان های شلوغ سهم ما نبود...

اما..غصه ای نخواهم خورد...اشکهایم را برای شانه های تو ذخیره خواهم کرد...

حرف های ناتمامم را به روی دیوار قلبم حک می کنم و با دیدنت همه را تکمیل می کنم...

پاییز از راه می رسد و ما دوباره به بودن و رسیدن به انتهای جاده ی سرنوشت می اندیشیم...

84261822023327338783.jpg

+

نوشته شده در ساعت توسط BEHNAM  | 

نامردی...

چرا دلت گرفته؟

او هم آدم است!

اگر دوستت دارم هایت را نشنیده گرفت!

غصه نخور

اگر رفت گریه نکن!

یک روز چشمای یک نفر عاشقش میکند!!

یک روزی معنای کم محلی را میفهمد

یک روز شکستن را درک میکند

آن روز میفهمد آه هایی که کشیدی از ته قلبت بوده!

می فهمد شکستن یک آدم تاوان سنگینی دارد...

+

نوشته شده در ساعت توسط BEHNAM  | 

دروغ...

دروغ میگفت .....

دیگری رو دوست می داشت..

بارها از او پرسیدم دوستم داری می گفت: آری

آخر از پای شکیبایی افتادم گفتم راستش رو بگو هر چند سخت هم باشد تو رو خواهم بخشید

آیا پای یکی دیگر در میان است

کمی چرب زبانی کرد و در آخر گفت:آری

گفتم تو سال ها به من دروغ گفتی این بار من به تو دروغ می گویم:

تو رو هیچ وقت نخواهم بخشید

67846878625224332764.jpg

+

نوشته شده در ساعت توسط BEHNAM  | 

چقدر خوبه.........

چقدر خوبه وقتی با عشقت قهر می کنی..

بر خلاف میلت میگی دیگه دوست ندارم نمی خوامت

این جمله رو بشنوی :

غلط کردی چه بخوای چه نخوای   

27219761496846889764.jpg 

مال منی!!

+

نوشته شده در ساعت توسط BEHNAM  | 

کمی زمان می خواهم...

بــاشـد هر چـه تو بگويـي ...!

کمـي زمان مي خـواهـم ...

هــر وقت تـوانسـتم نــفس کـشيـدن را فــراموش کنـم ...

تــو را هم از يــاد خـواهم بــرد !!!...

77589187885832159219.jpg

+

نوشته شده در ساعت توسط BEHNAM  | 

عشق...

در روزگارهای قدیم جزیره ای دور افتاده بود که همه احساسات در آن زندگی می کردند
شادی، غم، دانش عشق و باقی احساسات.
روزی به همه آنها اعلام شد که جزیره در حال غرق شدن است.
بنابراین هر یک شروع به تعمیر قایقهایشان کردند.
اما عشق تصمیم گرفت که تا لحظه آخر در جزیره بماند.


زمانیکه دیگر چیزی از جزیره روی آب نمانده بود عشق تصمیم گرفت تا برای نجات خود از دیگران کمک بخواهد.
در همین زمان او از ثروت با کشتی با شکوهش در حال گذشتن از آنجا بود کمک خواست.
“ثروت، مرا هم با خود می بری؟”
ثروت جواب داد:
“نه نمی توانم، مفدار زیادی طلا و نقره در این قایق هست، من هیچ جایی برای تو ندارم.”
عشق تصمیم گرفت از غرور که با قایقی زیبا در حال رد شدن از جزیره بود کمک بخواهد.
“غرور لطفاً به من کمک کن.”
“نمی توانم عشق. تو خیس شده ای و ممکن است قایقم را خراب کنی.”
پس عشق از غم که در همان نزدیکی بود درخواست کمک کرد.
“غم لطفاً مرا با خود ببر.”
“آه عشق. آن قدر ناراحتم که دلم می خواهد تنها باشم.”
شادی هم از کنار عشق گذشت اما آنچنان غرق در خوشحالی بود که اصلاً متوجه عشق نشد.
ناگهان صدایی شنید:
“بیا اینجا عشق. من تو را با خود می برم.”
صدای یک بزرگتر بود. عشق آن قدر خوشحال شد که حتی فراموش کرد اسم ناجی خود را بپرسد.
هنگامیکه به خشکی رسیدند، ناجی به راه خود رفت.
عشق که تازه متوجه شده بود که چقدر به ناجی خود مدیون است از دانش که او هم از عشق بزرگتر بود پرسید:
” چه کسی به من کمک کرد؟”
دانش جواب داد: “او زمان بود.”
“زمان؟! اما چرا به من کمک کرد؟”
دانش لبخندی زد و با دانایی جواب داد:
“چون تنها زمان بزرگی عشق را درک می کند.”!

+

نوشته شده در ساعت توسط BEHNAM  | 

دلتنگی یا عشق؟

نمی دانم از دلتنگی عاشقترم یا از عاشقی دلتنگ تر

فقط میدانم در آغوش منی ، بی آنکه باشی

و رفتی ، بی آنکه نباشی . . .

64022688097511268901.jpg

+

نوشته شده در ساعت توسط BEHNAM  | 

باورهای من...

خیلی وقته که دیگه نه از اومدن کسی ذوق زده میشم

نه کسی از کنارم بره حوصله دارم نازشو بخرم که برگرده

آدم بی احساسی هم نیستم

بی معرفت و نامرد هم نیستم

یه زمانی یه کسایی وارد زندگیم شدن

که یک سری از باورامو از بین بردن!! 

03523961277188238608.jpg

+

نوشته شده در ساعت توسط BEHNAM  | 

باهم بودن...

مـــن برای

تنهــــــــــــــــا نبـودن

آدمهای زیادی دور و برم دارم

آن چیزی که ندارم

کسی برای ” بـا هــــــــــــــــم بـودن ” است

01116960755528450857.jpg

+

نوشته شده در ساعت توسط BEHNAM  | 

جای خالی تو...

همه چیز رو فروختم جز آن صندلی که جای خالی تو بود

شاید آن روز که خسته باشی برگشتی!

نگاه کن که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب می شود

چگونه سایه سیاه سرکشم اسیر دست آفتاب می شود 

نگاه کن تمام هستیم خراب می شود

27623739481968098522.jpg

+

نوشته شده در ساعت توسط BEHNAM  | 

تمنای دل تنـــــــهام......

وقتی بغض داری.

آروم نیستی .

دلت براش تنگ شده.

حوصله ی هیچکس رو نداری.

یاد اون لحظه ای بیفت که همه بیقراری های تو رو.

دید...

اما چشماشو بست و رفت...!

zbucuxkso7176v0edq2.jpg

+

نوشته شده در ساعت توسط BEHNAM  | 

گریه کردم...

بی تو تنها گریه کردم تو شبای بی ستاره
انتظار تو کشیدم تا که برگردی دوباره
در غروب رفتنت ، لحظه هایم را شکستم
زیر بارون جدایی با خیال تو نشستم
پشت شیشه روز و شب ، دل به بارون می سپارم
من برای گریه هام ، چشمه ها رو کم می یارم
انتظار با تو بودن منو از پا درمیاره
ترس از این دارم که بی تو ، تا ابد چشام بباره

+

نوشته شده در ساعت توسط BEHNAM  | 

بی یاد تو...

امروز می چیدم پازلهای دلم را ،

دیدم کامل نمی شود ،

بی یاد تو

m9stp4l94rcyf1jvyiof.jpg

+

نوشته شده در ساعت توسط BEHNAM  | 

برگرد..........

برگرد..........

می خواهم عمرم را


با دست های مهربان تو اندازه بگیرم

برگرد!


می خواهم عمرم را

با دست های مهربان تو اندازه بگیرم

برگرد!

 1f71l33u9pilj6ctjj6.jpg

ادامه نوشته

+

نوشته شده در ساعت توسط BEHNAM  | 

از چه بنویسم؟

از چه بنویسم؟؟

از آسمانی که همیشه در حال عبور است؟

یا از دلی که سوتو کور است؟

از زمین بنویسم یا از زمان یا از یک نگاه مهربان؟

از خاطراتی که با تو در باران خیس شد؟

یا از غزلهایی که هیچ وقت سروده نشد؟

از چه بنویسم ؟؟

از نامه هایی که هیچوقت بسویت نفرستادم ؟

یا از ترانه هایی که هرگز برایت نخواندم؟

از چتری که هرگز زیر آن نایستادیم؟

یا از بدرودی که هرگز بر زبان نیاوردیم؟

من عاشق بیابانی هستم که هرگز قسمت نشد با هم در آن قدم بزنیم…

من دل بسته درختی هستم که فرصت نشد اسممان را رویش حک کنیم…..

من منتظر پنجرهایی هستم که عطر تو را دوباره به من نشان دهد….

+

نوشته شده در ساعت توسط BEHNAM  | 

مرده ام...

خیلی وقت است مرده ام...
دلــــــم می خواهد ببارم،کسی نپرسد
چرا؟. . .   توچه میفهمی. . .
این روزها ادای زنده ها را در میاورم. . .
تظاهر به شادی می کنم ، حرف میزنم مثل همه . . . 
امـــــــــــــــــــــــــــا. . .
بساط کرده ام و تمام نداشته هایم را به حراج گذاشته ام
بی انصـــــــــــــــــاف...
 چانه نزن ... حسرت هایم به قیمت عمرم تمام شده. . .

yr4v43e24qblwepqujtz.jpg

+

نوشته شده در ساعت توسط BEHNAM  | 

همه می گویند…

به ستایش روی آوردم …… گفتند خلاف است  !!

به عشق روی آوردم ………. گفتند گناه است  !!

خندیدم ……………….. گفتند کودکانه است !!

گریستم ………………… گفتند دیوانه است   !!

و حال که در عزای عشق نشسته ام و هیچ نمی گویم

همه گویند که ….. هی !! فلانی عاشق است ؟؟؟ !!!

+

نوشته شده در ساعت توسط BEHNAM  | 

حتما بخون . . .

شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه :

سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم. دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟! نقشه های آیندمون، یادته؟! علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش. یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری. یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه! می گفتی که من بخندم. علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ. پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین جا تمومش می کنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر. منم باهات میام ….

پدر مریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه. سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر علی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود. پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده. حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند.

+

نوشته شده در ساعت توسط BEHNAM  | 

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟




ارسال نظر

نام


ایمیل


نظر