موضوعات وبسایت : اجتماعی خانواده

چگونه حرف دیگران برایمان مهم نباشد

چگونه حرف دیگران برایمان مهم نباشد

نویسنده : علی بجنوردی | زمان انتشار : 05 تیر 1398 ساعت 12:45

جهت درج تبلیغات با قیمت مناسب در این سایت میتوانید به آی دی تلگرام زیر پیام دهید

@AlirezaSepand



در این پست یک مطلب با عنوان چگونه حرف دیگران برایمان مهم نباشد را مطالعه خواهید کرد.

همه ما عیب و ایراد داریم. هر روز صبح با فکر به این‌که مردم چه فکری در مورد ما می‌کنند بیدار می‌شویم و هر شب هم با همین فکر به خواب می‌رویم. اما حالا دیگر از این وضع خسته شده‌ایم و می‌خواهیم اوضاع را تغییر بدهیم. برای خودمان زندگی کنیم و به حرف‌هایی که پشت سرمان زده می‌شوند محل سگ نگذاریم. چه کار کنیم تا بتوانیم آزادانه راه خودمان را برویم. با ما باشید تا به شما بگوییم چطور می‌توان در مقابل فشار منفی اجتماع جا خالی داد..

mvd5453a.jpg

ما وضع موجود را پذیرفتیم زیرا بقیه آدم‎های دور و برمان نیز همین کار را کرده‌اند. همیشه در زندگی آسه می‌ریم آسه می‌آیم که گربه شاخمون نزنه. بجای انجام دادن کار دلخواه‌مان، نگاه می‌کنیم ببینم چطور می‌توانیم بقیه را از خودمان راضی نگه داریم. آخرش این می‎شود که اعمال، رفتار و زندگی‌مان از حرف مردم قالب می‌گیرد. اگر شلوار می‌خریم بیشتر از این‌که جنس شلوار و میزان راحتی‌اش مد نظرمان باشد، به این توجه می‌کنیم که چه شلواری مُد است تا هنگامی که می‌پوشیمش در چشم باشیم. همکارتان نظرتان را در مورد فیلم جدایی نادر از سیمین جویا می‌شد و اگر نظر مخالفی در رابطه با این فیلم داشته باشید از ترس این‌که مردم فکر بدی در مورد شما بکنند، آن‌را مخفی می‌کنید. دو نفر سر کوچه ایستاده‌اند و دارند می‌خندند.. یک لحظه فکر می‌کنید که نکند دارند به شما می‌خندند. سریع خود را برانداز می‌کنید تا خدای نکرده زیپ شلوار‌تان باز نباشد.


مقالات مرتبط:
چطور قدرت ذهن خود را در تحمل مشکلات و چیره شدن برآن‌ها بهبود دهیم؟
۱۰ تکنیک کاهش استرس
چطور یک ورود مطمئن و با اعتماد به نفس داشته باشیم

زندگی کردن با معیارهای دیگران که اسمش زندگی نیست. این جور زندگی کردن هر چه زودتر متوقف شود بهتر است. اصلاً کجا نوشته که باید مثل یک آدم بی دست و پا آن وسط بایستیم تا برای دلخوشی این و آن زندگی کنیم. قرار نیست تا آخر عمر دنباله رو حرف این و آن باشیم. اگر به این ترتیب زندگی کنیم که هیچ هویت و شخصیت مستقلی از خودمان نخواهیم داشت. آیا فکر می‌کنید وقتی نیکولا تسلا در حال اختراع برق بود به این فکر می‌کرد که همسایه‌هایش درباره‌اش چه چیزی می‌گفتند؟

a1cfef2d8d05d15d8653e6329d1228a3.jpg

داستان آن پدر و پسر که می‌خواستند الاغ‌شان را بفروشند خاطرتان هست؟ پدر و پسر عازم شهر دیگری بودند و افسار الاغ را در دست داشتند. یک نفر رسید گفت این دو چقدر دیوانه‌اند که هیچ‌کدامشان سوار خر نمی‌شوند. پدر، پسر را روی الاغ نشاند. دومی رسید و گفت چه پسر بی ادبی که در حضور پدر پیرش روی الاغ نشسته است. پسر پایین پرید و پدر نشست. سومی آمد و گفت عجب پدر ظالمی، بچه بیچاره را پیاده می‌آورد و خودش سواره است. جفتی سوار الاغ شدند تا حرف مردم بخوابد. شخص دیگری آمد و گفت نگاه‌ کن، عجب بی‌رحم‌هایی هستند. حیوان زبان بسته را از پا در آوردند. آخرش پدر و پسر الاغ را به یک تیر چوبی بستند و هر کدام‌شان یک سر چوب را گرفت و راه افتادند که مردم باز هم دنبال‌شان افتادند و گفتند این خُل و چِل‌ها را ببین چکار می‌کنند! نهایت الاغ از دستشان می‌افتد داخل رودخانه و غرق می‌شود و علی می‌ماند و حوضش.

maxresdefault1.jpg

پای حرف این و آن نشستن عاقبتش همین است. قربونش برم، در مملکت ما هم که از این جور اخلاق‌ها کم نیست. طرف سرمربی تیم ملی کشور است آن‌هم در‌حالی که چند سال پیش دستیار آلکس فرگوسن معروف در منچستر بوده و به‌عنوان سرمربی در رئال مادرید و تیم ملی پرتغال وظیفه‌ی هدایت بزرگترین ستارگان دنیای فوتبال را به‌عهده داشته است، اما از وقتی پایش به ایران باز شده کسانی می‌خواهند کارش را به او یادآوری کنند که نهایت افتخارشان در فوتبال در آوردن توپ پلاستیکی از زیر ماشین با آجر است. البته کافی است از تیم ملی ما برود یا این‌که خدای نکرده اتفاقی برایش بیفتد تا بعداً همه از او و خدمات مفیدش تعریف کنند.

carlos-queiroz-tecnico-do-ira-gesticula-durante-partida-contra-a-argentina-1403373291196_1920x1080.jpg

همین خود من را در نظر بگیرید. اگر به رویم بخندند می‌خواهم بنشینم به استیفن هاوکینگ فیزیک پیش دانشگاهی یاد بدهم. بنابراین فکر نکنید اگر دَک و پُزی به هم زدید مردم دست از دخالت کردن در زندگی شما برخواهند داشت و شما خلاص خواهید شد. همیشه‌ی خدا انقدر آدم فضول وجود دارد که به شما بگوید چه کار بکنید و چه کار نکنید.

اما امروز آخرین روزی خواهد بود که کسی سبک زندگی مورد علاقه خود را به ما دیکته می‌کند. امروز روزی است که ما به سایر مردم می‌گوییم آن‌جای لق خودتان و چیزی که می‌پسندید. اگر دوست دارید کاری را انجام دهید، خودتان آن‌را انجام دهید. از من نخواه به جای تو زندگی کنم. از امروز دیگر حرف این و آن برای من پشیزی اهمیت ندارد.

انقدر به چیزی که در سر مردم می‌گذرد فکر نکنید و به انتخاب خودتان احترام بگذارید. دنبال گرفتن تأییدیه از دوستان و خانواده و آشنایان نباشید. این زندگی از تولد تا کوبیده شدن میخ تابوت به پای شما نوشته می‌شود پس برای خودتان فکر کنید و بی خیال حرف مردم باشید چون این زندگی شماست.

اعتماد به سقفت تو حلقم!

tumblr_static_a121.jpg

چه بخواهید باور کنید و چه نه، اغلب ماها انقدر هم آدم‌های خاصی نیستیم که دیگران بخواهند شب و روز به حرکات و سکنات ما فکر کنند. البته که خود همان دیگران هم فکر می‌کنند که ما به کارهای آن‌ها فکر می‌کنیم. اما واقعاً در اوضاع و احوال کنونی که برای نان در آرودن، آدم باید هشتاد جور سگ دو بزند، چه کسی انقدر بی‌کار است که دائم درباره این و آن فکر کند؟ استثناء‌ها را کنار بگذارید، باقی مردم دائم درگیر بدبختی‌های خودشان هستند و برای فکر کردن به خودشان هم وقت ندارند چه برسد به شما.

نتایج تحقیقات علمی در آمریکا این‌طور عنوان می‎کند که هر فردی روزانه 50 هزار فکر به مغزش خطور می‌کند. این بدان معنی است که اگر کسی در طول روز 10 دفعه هم به ما فکر کند، این فقط چیزی حدود دو صدم درصد از کل فکرهای او را در بر می‌گیرد که رقم بسیار ناچیزی است. واقعیت این است که هر فردی بیشتر به خودش فکر می‌کند و در ذهنش واژه‌هایی مثل “من” و “مال من” دور می‌چرخند، مگر این‌که شما کاری کرده باشید که مستقیماً بر روی زندگی او تأثیری گذاشته باشد تا بخواهد به شما فکر کند؛ در غیر این‌صورت دلیلی برای فکر کردن به شما وجود ندارد.

نه، خداوکیلی…

MPDEAD.jpg

دقت کرده‌اید کنار خیابان کسی بساط راه می‌اندازد و دور او را 100 نفر احاطه کرده‌اند؟ از این 100 نفر فقط 10 نفرشان واقعاً به یک دلیل منطقی آن‌جا هستند. ما بقی صرفاً به خاطر این‌که شلوغ شده آن‌جا پِلاسند. اگر آن 10 نفر اولیه دور بساطی را نمی‌گرفتند آن‌های دیگر هم به راه خودشان ادامه می‌دادند. فکر کنم نمونه‌ی بارز این اخلاق در مراسم خاکسپاری مرتضی پاشایی به وضوح قابل مشاهده بود. در حالی که بعضی‌ها از ته دل خون گریه می‌کردند، عده‌‌ی بسیار زیادتری هم صرفاً برای این آمده بودند که باشند و همگی گوشی‌های‌شان را در آورده بودند تا فیلم بگیرند. چه بسا که خیلی از آن‌ها اصلاً یک آهنگ از آن مرحوم را هم تابحال گوش نکرده بودند.

این نشان می‌دهد که بسیاری از افراد، حتی اگر کاملاً در مورد چیزی قضاوت خاصی داشته باشند باز نگاه می‌کنند به بقیه مردم و می‌خواهند خودشان را همرنگ جماعت کنند. آن لحظه‌ای که آدم بفهمد همرنگ جماعت شدن مایه‌ افتخار نیست، قدم بزرگی به سوی آزادی ذهنی برداشته است.

در نفی مکتب بابانوئلیزم

pirate-santa-clause-wallpaper.jpg

فکر نکنم بحثی بر سر این قضیه داشته باشیم. محال است بتوانی همه را از خودت راضی نگه داری. فارغ از این‌که چه طور لباس بپوشیم و رفتار کنیم، همیشه افرادی هستند که راجع به ما تِز منفی بدهند. به قول معروف در دهن مردم را که نمی‌توان بست اما حداقل می‌توان خود را طوری آب بندی کرد که به حرف مردم وقعی ننهاد.

فکر می‌کنید بدترین اتفاقی که ممکن است بر اثر حرف مردم به سرتان بیاید چیست؟ اگر یک بادکنک کنار گوش‌تان بترکد خطرش بیشتر از حرف مردم است. از حرف مردم رسماً هیچ بلایی به سرتان نازل نخواهد شد. پس چه دلیلی دارد که ذهن‌مان را مشغول چیزی کنیم که هیچ تهدیدی برای ما محسوب نمی‌شود؟

اگر به چیزی باور دارید، دلایل منطقی‌ای برای انجام دادنش دارید و یا می‌پسندیدش، به خاطر آن ایده از جای خود بلند شوید و حرف‌تان را بزنید. کسی شما را نخواهد خورد. (توجه داشته باشید که ما این حرف را به‌صورت کلی می‌گوییم و اگر شما در جایی مثل عربستان صعودی زندگی می‌کنید که مثلاً از آزادی‌های مدنی خبری نیست خودتان را به خطر نیندازید.) برای من تجربه شده است که رفتار صادقانه‌ای داشته باشم تا همان چند نفری که برای‌شان احترام قائلم دوستم داشته باشند… و این برای من با ارزش‌تر از آن است که بخواهم با چسبیدن به عقاید پوپولیستی خودم را محبوب همه کنم.

شخصیت شما میانگینی از شخصیت دوستان شماست

gangsupload-1-of-11.jpg

فکر کردن بیش از حد به این‌که مردم درباره آدم چه فکری می‌کنند، وسواسی را برای فرد به وجود می‌آورد با این مضمون که چطور رفتار کنم تا مردم خوششان بیاید. این آدم به‌جای این‌که بخواهد شخصیت مستقلی از خودش ارائه کند، دائم به فکر خوب نشان دادن خودش در بین مردم است. پدرِ یک بنده‌خدایی فوت کرده است و طرف فقط برای این‌که جلوی مردم بد جلوه نکند کم مانده کلیه خودش را بفروشد و آن‌را خرج مراسم پدرش ‌کند. در واقع این کار باعث می‌شود که مردم بیشتر آن فرد را مورد قضاوت قرار بدهند زیرا خودشان هم همین اخلاق را دارند.

می‌گویند هر کسی میانگین رفیق‌هایش است. این به این معنی است که مثلاً اگر شما 5 رفیق داشته باشید که دائم با آن‌ها سر و کله می‌زنید هر کدام‌تان تا حدودی نمایانگر خصوصیت‌های آن جمع هستید. امان از وقتی که چند نفر با هم بُر بخورند که نقطه ضعف‌های‌شان مثل هم باشد. این جور افراد معمولاً از نظر شخصیتی در جا می‌زنند زیرا هیچ کدام‌شان نمی‌تواند در آن زمینه بقیه را به چالش بکشاند. کار به جایی می‌رسد که همه‌ی اعضای این گروهِ دوستی فکر می‌کنند که نُرم همین است و دیگر دست از تلاش برای بهتر شدن بر می‌دارند. شما که نمی‌خواهید چنین سرنوشتی نصیب‌تان شود؟

Nelson_Mandela_1.jpg

نلسون ماندلا خدابیامرز در جایی گفته : از دوستانی خوشم می‌آید که ذهن مستقلی داشته باشند تا به من کمک کنند مسائل را از زوایای مختلف ببینم.

حالا اگر به این نتیجه رسیدید که برای حرف مردم نباید خیلی تره خرد نکنید ادامه مطلب را بخوانید.

5 راه برای پوست کلفت شدن در برابر حرف‌های مردم:

نیم کیلو باش ولی مرد باش

AEpFV6I.jpg

1- ارزش‌های خودتان را بشناسید

e2d05b_3608705.jpg

اولین کاری که باید بکنید این است که بدانید در زندگی چه چیزی برای شما واقعاً ارزش دارد، یا در واقع هدف نهایی زندگی‌تان چیست. به محض این‌که فهمیدید از خودتان چه چیزی می‌خواهید و چه چیزهایی برای‌تان اهمیت دارد، حرف مردم برای‌تان کم اهمیت‌تر از قبل می‌شود. وقتی بدانید چه چیزهایی برای‌تان ارزش است برای اعاده‌ی آن‌ها از جای‌تان بلند می‌شوید. یک آدم عاقل که اسمش را یادم رفته می‌گوید: “اگر عقیده‌تان ارزش ابراز کردن ندارد از آن دست بکشید”. انقدر بله تحویل مردم ندهید و بی خودی سرتان را به نشانه‌ی تأیید تکان ندهید. یاد بگیرید که هر جا صداقت حکم می‌کرد بگویید نه و از حرف کسی هم هراسی نداشته باشید. قرار نیست هر کاری بقیه کردند را شما هم انجام بدهید. شما خودتان هستید و بقیه هم خودشان.

2- از سوراخ موش خود بیرون بیایید

nature-landscape-outstanding-cat-staring-at-rat-pc-background-high-quality-resolutions-nature-landscape.jpg

اگر خودتان را شناختید که چه چیزهایی برای‌تان ارزش است آن‌گاه وقت آن رسیده که خودتان را برای دوستان‌تان ابراز کنید. اگر از کشتن حیوانات بیزارید آن را در صفحه‌ی فیس‌بوک خود بنویسید، اگر عاشق ریش و سبیل هستید عکس‌های ریشوی خودتان را در اینستاگرام آپلود کنید، اگر فکر می‌کنید که پزشکی مدرن از پزشکی سنتی خیلی بهتر است در هنگامی که دوستتان از دکتر علفی خود تعریف می‌کند سکوت اختیار نکنید و با او بحث کنید و در نهایت اگر نیسان آبی داشتید حتماً پشت گلگیر آن بنویسید همه دنبال یارن من دنبال بارم. خودتان را بریزید بیرون و صداقت داشته باشید. آدم ترسو به هیچ جا نمی‌رسد.

3- با آدم‌هایی بگردید که سرشان به تنشان می‌ارزد

527599-youth_gangs.jpg

سعی کنید با کسانی دمخور باشید که در زندگی اصولی داشته باشند و به این اصول پایبند باشند نه با آدم‌های هردمبیل که تکلیف خودشان را نمی‌دانند. آدم‌های درست حسابی خیلی زود جای خود را در دل شما باز می‎کنند. این جور آدم‌ها دارای ذهنی نقادانه هستند و هر چیزی که بهشان بگویی را قبل از پذیرفتن از فیلتر مغزشان عبور می‌دهند. اگر در مورد موضوعات اختلافی بحث کنند خیلی صادقانه حرف‌شان را رک و پوست کنده به شما می‌‎‌گویند. این حرف‌ها در ذهن همه مردم وجود دارد اما فقط این‌جور افراد هستند که شجاعت بیانش را دارند. جالب این‌جاست که عمده‌ی مردم ریاکار از این‌جور افراد به نیکی یاد می‌کنند و صراحت لهجه‌شان را می‌ستایند. این جور آدم‌ها حرف مفت در کتشان فرو نمی‌رود و برای حرف‌های خاله زنکی مردم هم یک ثانیه از وقت‌شان را تلف نمی‎کنند.

4- ریاضت بکشید

h01_RTR2NIJI.jpg

از چیزهایی که شما را می‌ترسانند و دچار تزلزل می‌کنندتان لیستی تهیه کنید و با آن‎ها شاخ به شاخ روبرو شوید. به این ترتیب اراده خود را تقویت می‌کنید و با حذف عوامل آزاردهنده به آرامش روانی بیشتری دست پیدا می‌کنید. خودم را مثال می‌زنم. شنا کردن را از بچگی یاد گرفتم اما همیشه از شیرجه رفتن با سر به خصوص از روی تخته‌ی دایو 3 متری می‌ترسیدم تا این‌که چند سال پیش به خودم گفتم گور باباش امروز هر جوری شده می‌پرم. به هر مصیبتی بود ترسان و لرزان رفتم روی تخته دایو و پایین را نگاه کردم. ارتفاع طوری ترسناک بود که انگار قرار است از روی برج میلاد بپرم داخل یک لیوان. اشهد خودم را خواندم و بعد از چند لحظه لفت دادن با سر پریدم پایین. به محض این‌که پایم از روی تخته جدا شد و در هوا سر و ته شدم توی دلم خالی شد و شروع کردم به خودم فحش بدهم که آخه مرتیکه‌ی احمق این چه کاری بود کردی. می‌مردی همان کنار استخر می‌‎تمرگیدی؟ به ثانیه نکشید که با سر در آب فرو رفتم و بعد از چند لحظه دوباره برگشتم روی سطح آب. به حدی از این کار کیف کرده بودم که تا آخر سانس 10 بار دیگر نیز شیرجه زدم تا بالاخره ترسم کاملاً ریخت. شما هم اگر از چنین مشکلاتی رنج می‌برید باید زودتر دست به کار شوید. این ماجرای من که هیچ، اگر تمام کتاب‌های دنیا که در مورد موضوع مبارزه با ترس و کسب اعتماد به نفس از زمان عصر برنز به این‌طرف نوشته شده است را بخوانید باز هم باید در میدان عمل با ترس‌ خود سرشاخ شوید.

5- من مرد تنهای شبم …

cowboy-on-horseback.jpg

اگر می‌خواهید موارد 1 تا 4 را با هم به سیخ بکشید، تنهایی سفر کنید.. درست مثل یک کابوی تنها. سفر کردن با دوستان خیلی فاز می‌دهد اما در این صورت فرصتش را نخواهید داشت تا آستانه‌ی آسایش خود را بالا ببرید. با مسافرت کردن تجربیاتی کسب می‌کنید که هیچ‌وقت در محله‌ی کوچک خودتان امکان مشاهده‌شان را نداشتید. به این ترتیب بعضی چیزهایی که برای‌تان تبدیل به وحی مُنزَل، شده بود از هم فرو می‌پاشد و ذهن‌تان بازتر شده و متوجه می‌شوید زندگی همه‌ی آن چیزی نیست که در محله‌ی کوچک‌تان اتفاق می‌افتد. برای این‌کار یک کوله پشتی بردارید و فقط ضروریات‌تان را در آن بچپانید. یک بلیط یک طرفه هواپیما به مقصدی که تا بحال به آن‌جا نرفته‌اید بگیرید و بدون هیچ گونه برنامه ریزی به آن‌جا پرواز کنید و یکی دو روز آن‌جا بمانید. در طی اقامت سعی کنید مشکلاتی که در آن‌جا پیش می‌آید را فی‌البداهه حل کنید. نترسید. بلایی سرتان نمی‌آید. البته اولش بهتان خیلی سخت خواهد گذشت اما نا امید نشوید. گذراندن شرایط سخت به شما کمک می‌کند میزان تطبیق پذیری‌تان با محیط اطراف را بالا ببرید. برای تفریحش هم که شده حداقل یک‌بار این کار را بکنید.

rtfy.jpg

 غرض از نگاشتن این مطلب این بود که به شما بگوییم دنیا همین الانش هم پر از آدم‌هایی است که به خاطر همرنگ شدن با بقیه، بر خلاف سلیقه و طرز تفکر خود رفتار می‌کنند. این آدم‌ها انقدر جمع‌شان جور هست که نیازی به شما یک نفر نداشته باشند. از آن طرف یک سری آدم دیگر هستند که عین خیالشان نیست بقیه مردم دنیا چه کار می‌کنند و پشت سر این‌ها چه چیزی می‌‎گویند. زندگی خودشان را می‌کنند. سعی کنید از دار و دسته‌ی دومی‌ها باشید. آن‌طور که دوست دارید زندگی کنید و مثل زمان بچگی‌تان جسور باشید. مسائل‌تان را با منطق ارزیابی کنید و پای حرف حق بایستید. بالاخره که یکی باید بایستد.

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟




ارسال نظر

نام


ایمیل


نظر