موضوعات وبسایت : اجتماعی خانواده

خیانت کردم

خیانت کردم

نویسنده : مینا علی زاده | زمان انتشار : 24 خرداد 1400 ساعت 07:32

می گید بی لیاقت. می گید خراب. هرزه. مهم نیست.

راستش هیچی مهم نیست. طرح زندگی من پر از خط خوردگی و اشتباه و پارگی و کثیفیه. پر از لکه های اشک.

وقتی ازش آویزون بودم و زار می زدیم چون می دونستیم هیچ راهی نداریم خیانت نبود.

وقتی به خودش فحش می داد و من التماسش می کردم تا خودشو ناراحت نکنه چون برای من هیچی مهم نیست، خیانت نبود.

وقتی تو دستشویی گریه می کردم و شیر آب رو باز گذاشته بودم تا صدام رو نشنوه و اون تو اتاق گریه می کرد و در رو بسته بود تا صداشو نشنوم خیانت نبود.

وقتی التماس می کردم فقط بذاره تنش رو بو کنم – بویی که یه سال و نیم دنبالش بودم... که وقتی کسی از کنارم رد می شد و این بو رو می داد دنبالش راه می افتادم و گریه می کردم – نه اون موقع خیانت نبود.

فقط یه سوگواری بزرگ بود. برای چیزی که از دست دادم و هرگز نمی تونم داشته باشم. یه مراسم محاکمه برای اون، که خودش رو گناه کار ترین می دونه و برای من هنوز همونه که بگم پاک ترینی، خوب ترینی، فرشته ترینی.

نگید عشق بچگانه، نگید هوس. که اگه بود، پنج سال و نیم آتیشش تو دلم نبود.

منی که درمان نشدم. خوب نشدم. آدم نشدم. بچه نمی خوام چون از اون نیست. بعد از اون خشکم، نباید ادامه داشته باشم. بعد از اون چیم؟ بدون دوست داشتنش چیم؟ مهرش برای این تو دلم نمی میره که بدون اون هیچم؟ جز اون کی رو دوست داشته باشم؟ چطوری دوست داشته باشم؟ بعد از اون هیچ محبتی از من واقعی نیست. وظیفه س. بی ریشه اس.

مویه است ولی شبیه مویه نیست. شبیه توجیهات و از سر باز کردنای یه خائنه. اما چرا حس گناه ندارم پس؟ چرا راحت برمی گردم به دنیایی که انگار بهش تعلق ندارم؟ که انگار خودم رو شکل گوشت قربونی در اختیارشون گذاشتم تا اونا به چیزی که خواستن برسن، چون من هیچ وقت نشد به چیزی که خواستم برسم.

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟




ارسال نظر

نام


ایمیل


نظر