موضوعات وبسایت : اجتماعی خانواده

معنی شعر قضا زنده ای را رگ جان برید

نویسنده : سمیرا | زمان انتشار : 26 بهمن 1400 ساعت 23:33

بخش ۶ - حکایت

saadi.gif

قضا زنده‌ای را رگ جان برید

دگر کس به مرگش گریبان درید

چنین گفت بیننده‌ای تیز هوش

چو فریاد و زاری رسیدش به گوش

ز دست شما مرده بر خویشتن

گرش دست بودی دریدی کفن

که چندین ز تیمار و دردم مپیچ

که روزی دو پیش از تو کردم بسیچ

فراموش کردی مگر مرگ خویش

که مرگ منت ناتوان کرد و ریش

محقق که بر مرده ریزد گلش

نه بر وی که بر خود بسوزد دلش

ز هجران طفلی که در خاک رفت

چه نالی؟ که پاک آمد و پاک رفت

تو پاک آمدی بر حذر باش و پاک

که ننگ است ناپاک رفتن به خاک

کنون باید این مرغ را پای بست

نه آنگه که سررشته بردت ز دست

نشستی به جای دگر کس بسی

نشیند به جای تو دیگر کسی

اگر پهلوانی و گر تیغزن

نخواهی به در بردن الا کفن

خر وحش اگر بگسلاند کمند

چو در ریگ ماند شود پای بند

تو را نیز چندان بود دست زور

که پایت نرفته‌ست در ریگ گور

منه دل بر این سالخورده مکان

که گنبد نپاید بر او گردکان

چو دی رفت و فردا نیامد به دست

حساب از همین یک نفس کن که هست

نیاز به بروزآوری

جهت خوانش شعر شما یا باید از مرورگر جدیدی همچون

فایرفاکس

استفاده کنید یا افزونه

فلش

مرورگرتان را بروزآوری کنید.



sugtool.jpg

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟




ارسال نظر

نام


ایمیل


نظر