تیک
tik.fileon.ir

کتک کاری با خانواده شوهر

نویسنده : سمیرا | زمان انتشار : 24 خرداد 1400 ساعت 07:32

648

zaribano69

مدیر استارتر

عضویت: 1397/01/20

تعداد پست: 424

کیا بامادر شوهرشون کتک کاری کردن؟؟من‌ دوماه بود ازدواج کرده بودم شوهرم تک پسره.خواستیم بریم‌ماه عسل مادر شوهرم پاشو کرد تو یه کفش کت باید من ودخترم رو هم ببرید.به هیچ صراطی هم مستقیم‌نبود.حتس دوبار هم خواستیم‌راه بیفتیم بریم از نصفه راه‌مارو برگردوند وهمش گریه میکرد.ولی خب بحث رو کم‌کنی بود منم کوتاه نمیومدم.خلاصه ماراه افتادیم رفتیم قبلشم از دلش دراوردیم که ناراحت نباشه.وقتی برگشتم رفتم سوغاتی هاشونو دادم .ووقتی رفتم طبقه بالا دیدم همه و اورد گذاشت روی پله.مامان وخاله ام و دختراش اومدن منو ببین وزیارت قبول بگن وقتی داشتن میرفتن اومد جلو باخاله ومامانم اینا دعوا کرد حتی داشت مامانمو هول میداد از پله بیفته.منم سریع رفتم از خونشون‌ زنگ بزنم شوهرم‌ بیاد حمله کرد به من.وکتک کاری کردیم خیلی زدمش خیلی دلم ازش پر بود.دق مرگم کرد تو اون دوسه ماه زندگی .جوری زدمش دندونش شکست واز هوش رفت تا یه ماهم خونریزی داشت.اونم کلی موهامو کشید وانگشتمو جوری گاز گرفت که بخیه‌ کردم.ولی خب دیگه آدم شد وفهمید که دیگه نمیتونه با من در بیفته.فکر میکرد ساکتم وجوابشو نمیدم لالم ?الان همچین زهرا جون صدام میکنه که بماااااند

من حال کسی رو که ناخواسته باردار شده و کلی غصه میخوره نمیفهمم همونطور که اون حال من برای به آغوش کشیدن بچه ای که نمیخوادش دارم رو نمیفهمه....اون غصه میخوره چون برای لحظه های نبود بچه دنیایی ساخته همونطور که من برای بودن بچه دنیاهامو می سازم...یه روز دیر شدن موعد پریودی برای اونا معنی گرفتاری و اضطرابه اما برای من پر از تخیل و رویاست...اون با دیدن اولین قطره خون خوشحال میشه و من کاخ آرزوهام نابود میشه...دلم میخواست برای بچه ام یه مادر جوون باشم اما دست تقدیر قوی تر از آرزوهای منه...قدرت جنگیدن با تقدیر رو ندارم...تسلیمم...مجبورم که تسلیم باشم...?برای آروم کردنم نگو خوشحال باش که بچه نداری و راحتی...آروم نمیشم عذاب میکشم، اگه نبود این نعمت راحتی داشت پس چرا دل من  آشوبه؟؟؟ دلم میخاد بوی تن بچه امو استشمام کنم،دلم میخاد بغلش کنم و لبهامو ساعتها روی گونه ی نرمش بذارم،  واسه اولین روز مدرسه اش، واسه قد کشیدنش، واسه کت و شلوار دامادیش و لباس سفید عروسیش، من هر روز با دنیایی که تو در واقعیت داری در رویاهام زندگی میکنم، ...لحظه هایی که برای تو گذراست برای من آرزوست...

گومبولی

عضویت: 1396/10/16

تعداد پست: 31263

??????

انقدر دلم ازین چوب های جادو گری می خواد? ... بزنم ب خونه ، خونه بررررق  بیوفته ... بزنم ب ظرفها ، ظرفها شسته شه ... بزنم ب لباسها ، لباسها اتو شه ...  بزنم ب کتابها ، خونده شه و داخل مغزم جا گیر  بشه !!!?  عین تو کارتون ها ، یه صدای جیلینگ جیلینگی هم بده ، ذوق کنم ?

آوا_بانو1

عضویت: 1396/03/22

تعداد پست: 3441

یا ابوالفضل.??

آرام آرام پیش برو...این سوی سن و سال خبری نیست جانِ مادر.

zaribano69

مدیر استارتر

عضویت: 1397/01/20

تعداد پست: 424

بخدا عکسای عروسیمو گرفتم اصلا نگاه نکرد .همسرم واسم دستبند خرید دعوا انداخت زندگیم .روپله ها خودشو میزد.الان خودش پشیمونه که بامن این رفتارا رو کرده ولی دیگه چه فایده داره بهترین روزای زندیگم قهر بودم‌خونه مامانم

من حال کسی رو که ناخواسته باردار شده و کلی غصه میخوره نمیفهمم همونطور که اون حال من برای به آغوش کشیدن بچه ای که نمیخوادش دارم رو نمیفهمه....اون غصه میخوره چون برای لحظه های نبود بچه دنیایی ساخته همونطور که من برای بودن بچه دنیاهامو می سازم...یه روز دیر شدن موعد پریودی برای اونا معنی گرفتاری و اضطرابه اما برای من پر از تخیل و رویاست...اون با دیدن اولین قطره خون خوشحال میشه و من کاخ آرزوهام نابود میشه...دلم میخواست برای بچه ام یه مادر جوون باشم اما دست تقدیر قوی تر از آرزوهای منه...قدرت جنگیدن با تقدیر رو ندارم...تسلیمم...مجبورم که تسلیم باشم...?برای آروم کردنم نگو خوشحال باش که بچه نداری و راحتی...آروم نمیشم عذاب میکشم، اگه نبود این نعمت راحتی داشت پس چرا دل من  آشوبه؟؟؟ دلم میخاد بوی تن بچه امو استشمام کنم،دلم میخاد بغلش کنم و لبهامو ساعتها روی گونه ی نرمش بذارم،  واسه اولین روز مدرسه اش، واسه قد کشیدنش، واسه کت و شلوار دامادیش و لباس سفید عروسیش، من هر روز با دنیایی که تو در واقعیت داری در رویاهام زندگی میکنم، ...لحظه هایی که برای تو گذراست برای من آرزوست...

بچه ها یه خبر خوب

نی نی لازم از الان تا عید هروز تخفیف های استثنایی میذاره

من که هر روز چک میکنم منتظر تخفیف صندلی ماشینم

ما رو دنبال کنید

seni_kimler_opuyor

عضویت: 1396/10/08

تعداد پست: 5758

واکنش شوهرت چی بود بعد از اون جنگ جهانی؟!

این روزها باید مثل کلاغ باشی! باید عادت کنی بدون اینکه دوستت داشته باشن زندگی کنی...                           

1156

نرگسِ_او

عضویت: 1396/10/11

تعداد پست: 17372

??

همه اینا به کنار خداوکیلی ماه عسلتون بهتون خوش گذشت الله وکیلی بگو؟ شوهرت هیچی نمیگفت؟

? عشق من و تو بعد از ازدواج شروع شد...هنگامی که از هم دور میشدیم اشک و نگرانی را در چشمانت خوب دیدم...تو که رفتی بالشتت را در آغوش کشیدم ...چند تاره موی مشکی که روی آن بود را برداشتم و نوازش کردم و بعد در اتاق را محکم بستم تا عطر تو فرار نکند...من تو را دوست نداشتم و تو عاشق من نبودی اما تا یواشکی از پشت پرده دیدمت عاشقت شدم و تو بدون اینکه از قبل مرا ببینی به ناگاه مجنون شدی..●♪♫●♪♫●♪♫●♪♫●♪♫

آیدا۷۰

عضویت: 1397/01/07

تعداد پست: 1762

منم_منم_مادرتون

عضویت: 1397/01/23

تعداد پست: 3032

تنهایی این همه کارو کردی???

خواهش میکنم منو لایک نکنین?? (بجز مواقعی ک خودم میگم?)

ریحون3

عضویت: 1395/11/12

تعداد پست: 780

وووویی دختر موهای تنم سیخ شد از تصور کردن دعواتون

اگر فریاد بزنی به صدایت گوش میدهند و اگر ارام بگویی به حرفت گوش میدهند پس قدرت کلماتت را بالا ببر نه صدایت را

ترنم_خانم_1397

عضویت: 1397/02/20

تعداد پست: 743

این واقعی بود ؟ یا فیلم ترسناک بود ؟ 

جهانی دروغ و یه دنیا فریب و ........ 

1037

zaraaaaaaa

عضویت: 1397/02/12

تعداد پست: 5713

خوب با اون اتفاقها هنوزم باهم در رفت وامدید?????? 

کینه ای نبودم ،تا آن روزِ لعنتی که ماهیِ هفت رنگِ عیدمان ،وقتی خواستم آبش را عوض کنم دستم را گاز گرفت ...من ماهی ها را بی آزار و معصوم دیده بودم ،اصلا توقِع چنین برخوردی را نداشتم ...از آن روز ، من از ماهیِ کوچکِ تویِ تنگ ، بیزار شدم و هر ثانیه آرزویِ مرگش را داشتم ،،،آبش را عوض نمی کردم ،غذایش را نمی دادم ،هربار که نگاهم به نگاهِ متظاهرِ مظلوم نمایش می افتاد ، اخم هایم را تویِ هم می کشیدم ، زیر لب لعنتش می کردم و سرم را می چرخاندم ...به قدری از گازِ ناغافلش کینه به دل گرفته بودم که بعضی شب ها دلم میخواست ، او را بیندازم توی آبِ جوش تا شاید دلم خنک شود ...این حجم رذالت و سنگ دلی از من بعید بود !شاید هم بچه بودم و کمی در تصوراتم اغراق می کردم ...فقط خواستم بگویم ؛هیچ خیانتی نابخشودنی تر از خیانت در اوجِ اعتماد نیست !!!

برف_شادی73

عضویت: 1396/12/10

تعداد پست: 1202

اوفففف????

همسرم و دخترم زندگیمن  خدایا مرسی از لطفت  

pesteh_2

عضویت: 1396/07/22

تعداد پست: 15659

???

پسره نوشته نمیدونم چرا با هر دختری دوس میشم هفته دیگه تولدشه?? دختره اومده نوشته منم نمیدونم چرا با هر پسری دوس میشم هفته بعدش پدر و مادرش میرن مسافرت???

زهرخانم

عضویت: 1397/02/24

تعداد پست: 1584

بانوالانور

عضویت: 1397/02/23

تعداد پست: 1836

شوخى كردى يا واقعى بود 

انگشت را گاز و بخيه تا اين حد ???

فقط 5 هفته و 2 روز به تولد باقی مونده !

كوچلوهاى من?مثل باران?بهاری?که نمیگوید چه زمانى?مى بارد؟يك روزى از اين روزها❤️بیخبر در زندگى ما ببار?

584

آناهیتا۱۳۷۱

عضویت: 1396/04/11

تعداد پست: 1946

یا خدا

ترسیدم ازت

شادی نکن 

هیچ چیز نمیتونه زدن پیر زنو توجیه کنه

نمیدونم اگه به همسرم این رازو بگم ناراحت میشه یا خوشحال؟! ولی تازه وقتی عاشقش شدم که فهمیدم پدر بچم شده،الهی فدای جفتتون بشم فرشته های بی بال من

فاطی۱۳۷۰

عضویت: 1396/12/29

تعداد پست: 126

وااای خاک ب سرم چ چیزایی ادم میشنوه

مژگان۴۴۴

عضویت: 1397/01/14

تعداد پست: 228

الکی میگی(بالهجه پنجعلی)?

لیلی ترین لیلای این شهرم/مجنونترین مرد جهانم باش/ گفتی که من ماه تو هستم نه؟/ پس بیش از این ها آسمانم باش....

zaribano69

مدیر استارتر

عضویت: 1397/01/20

تعداد پست: 424

واکنش شوهرت چی بود بعد از اون جنگ جهانی؟!

شوهرش پسرش دختراش همه طرف من‌بودن .دیدن چطوری مامانشون‌هااار شده بود.دیگه پدر شوهرم بعد دوسال مارو از خونشون بیرون کرد گفت برید مستقل بشید ما بخاطر شما زندگی‌ نداریم .این انگار هووی شماس

من حال کسی رو که ناخواسته باردار شده و کلی غصه میخوره نمیفهمم همونطور که اون حال من برای به آغوش کشیدن بچه ای که نمیخوادش دارم رو نمیفهمه....اون غصه میخوره چون برای لحظه های نبود بچه دنیایی ساخته همونطور که من برای بودن بچه دنیاهامو می سازم...یه روز دیر شدن موعد پریودی برای اونا معنی گرفتاری و اضطرابه اما برای من پر از تخیل و رویاست...اون با دیدن اولین قطره خون خوشحال میشه و من کاخ آرزوهام نابود میشه...دلم میخواست برای بچه ام یه مادر جوون باشم اما دست تقدیر قوی تر از آرزوهای منه...قدرت جنگیدن با تقدیر رو ندارم...تسلیمم...مجبورم که تسلیم باشم...?برای آروم کردنم نگو خوشحال باش که بچه نداری و راحتی...آروم نمیشم عذاب میکشم، اگه نبود این نعمت راحتی داشت پس چرا دل من  آشوبه؟؟؟ دلم میخاد بوی تن بچه امو استشمام کنم،دلم میخاد بغلش کنم و لبهامو ساعتها روی گونه ی نرمش بذارم،  واسه اولین روز مدرسه اش، واسه قد کشیدنش، واسه کت و شلوار دامادیش و لباس سفید عروسیش، من هر روز با دنیایی که تو در واقعیت داری در رویاهام زندگی میکنم، ...لحظه هایی که برای تو گذراست برای من آرزوست...

snzhtmi

عضویت: 1396/10/07

تعداد پست: 2660

دستت درد نکنه 

میشه یه دستی هم به مادر شوهر من بزنی?

خاله های عزیز میشه واسه دوقلو باردار شدنم یه صلوات بفرستید ??

1151

ارسال نظر شما

این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

در حال شمارش افراد آنلاین