خاطرات خاک بر سری دوران عقد
نویسنده : علی بجنوردی | زمان انتشار : 28 اسفند 1400 ساعت 20:02
عضویت: 1386/02/26
تعداد پست: 7015
هییییی یاش بخیر
مدیر استارتر
عضویت: 1393/04/26
تعداد پست: 1329
من خودم 4 روز بود نامزد کرده بودم خونه خواهر شوهرم بودم تا رفتم و اتاق همسری اومد دنبالم درو بست بغلم کرد از پشت میخاست بغلم کنه هر چی بهش میگفتم در در ولم نمیکرد تا هلش دادم آخه درو صاف نبسته بود پشت سرش باز شده بود همه مهمونا که تو پذیرایی بودن داشتن نگامون میکردن
عضویت: 1386/02/26
تعداد پست: 7015
بلدی عشقتو دیوونه ی خودت کنی؟
برای اینکه یادبگیری چجوری دلبری کنی و حال رابطتو خوب کنی توی "تست عشق" شرکت کن.
راستی اگه به مرحله ی آخر برسی، میتونی" 2 شب اقامت رایگان" با عشقت در جزیره ی کیش" برنده" بشی
عضویت: 1386/02/26
تعداد پست: 7015
منم یه بار خونه مادر شوهرم بودیم من و شوهرم و پدر شوهرم بودیم پدر شوهرم حواسش نبود هی شوهرم می خواست منو بوس کنه که منم به فرار داشتم که یه دفه دیدم پدر شوهرم داره نگا می کنه فرار را بر قرار ترجیح دادم !
1291
مدیر استارتر
عضویت: 1393/04/26
تعداد پست: 1329
باز عقد بودم 1 هفته خوابگاه بودم اومدم اهواز همسری اومد دنبالم بردم خونشون بعد از ناار رفت خوابید منم یکم پیشه مادر شوهرم بودم رفتم تو اتاق بخوابم تا دراز کشیدم همسری پرید روم شروع کرد بوسیدنم یهو دیدم مادر شوهرم صدام کرد و اومد تو اتاق بنده خدا فکر کرده بود همسریم تو این نیم ساعت خوابیده اومده بود ازم 1 سوال بپرسه نمیدونست کمین کرده تا منوخفت گیر کنه هیچی دیگه مادر شوهرم عقب عقب برگشت عصرش ما رومون نمیشد از اتاق بزنیم بیرون
عضویت: 1392/10/22
تعداد پست: 3791
خدایا نازدونه من و سالم نگه دار
مدیر استارتر
عضویت: 1393/04/26
تعداد پست: 1329
همه سوتیاشون لو رفتن بوس بوده
عضویت: 1393/02/23
تعداد پست: 2573
کاش میشدسرنوشت را ،از سر نوشت....
عضویت: 1386/02/26
تعداد پست: 7015
1323
عضویت: 1392/09/30
تعداد پست: 1136
یه شب قرار شدنامزدم خونه ما بخوابه مامانم اینا خواب بودن منو همسری ام در حال دل و قلوه دادن و گرفتن و لب و ماچ و از این حرکات خاک بر]سری که مامانم میاد بره دستشویی مارو میبینه هنوزم از فکرش یه جوری میشم
رادین مامان , نون خامه ایی مامان , انقدر شیطونی نکن میخورمتا ... http://www.5040.ir/radini
مدیر استارتر
عضویت: 1393/04/26
تعداد پست: 1329
1 بارم نصفه شب سره منو همسری چنان خورد تو هم که رعد و برق زد سرمون بخدا دروغ نمیگم هیچی دیگه بابام اینا از صداش اومدن ببینن چی بود
عضویت: 1393/02/23
تعداد پست: 2573
تازه عقدکرده بودیم با فامیلاشوهرم رفتیم مسافرت ،شوهرم نصف شب اومد تو اتاق که من خوابیده بودم فکرمیکردخیلی زرنگه هیچ کس ندیدش صبح سر سفره همشون برامون دست گرفته بودند
کاش میشدسرنوشت را ،از سر نوشت....
عضویت: 1386/02/26
تعداد پست: 7015
عضویت: 1391/10/28
تعداد پست: 876
ما سوتی ندادیم
خدایا هزاران هزار بار شکرت خدایا کنجد من و همه نی نی ها رو حفظ کن
1226
عضویت: 1393/02/23
تعداد پست: 2573
عقد بودم واسم شب یلدا ،طبق رسم ورسوم چیز میز اوردن اومدم بگم دست گلتون درد نکنه گفتم دست ک ی ر ت ون درد نکنه ،خدا شاهده تا وقتی رفتن از خجالت تو چشم هیچکدومشون نگاه نکردم
کاش میشدسرنوشت را ،از سر نوشت....
عضویت: 1389/10/11
تعداد پست: 6389
یکبار من و شوشو تو دوران عقد می خواستیم بریم بیرون طبق معمول مادرشوهرم سیریش شده بود اومدن دنبال من، منم دلم نیومد چیزی بگم با خوشرویی رفتیم که شام بخوریم مادرشوهرم یک کبابی که لاتها بیشتر میرفتن را پیشنهاد داد شوهرم بنده خدا تا اومدبگه محیطش مناسب نیست مادرشوهرم سیماش اتصالی کرد شروع کرد ترکی فحش دادن به من من ترک نیستم ولی خب اون فحشارو می دونستم چی میگه شام که کوفت شد اومد منو گذاشت خونه و مادرشو برد خون روز بعد من به همسری گفتم دیشب مامانت اینو به من گفت قیافه مادرشوهرم واقعا دیدنی بود ولی بازم غز رو نرفت
Nobody loves you!????my name is nobody?????
مدیر استارتر
عضویت: 1393/04/26
تعداد پست: 1329
واقعا آدم شرمنده میشه جلو بقیه
عضویت: 1393/02/23
تعداد پست: 2573
دوران عقد من همش با سوت گذشت
کاش میشدسرنوشت را ،از سر نوشت....
عضویت: 1392/09/30
تعداد پست: 1136
یه بارم رفته بودیم مسافرت با خانوادش تو اتاق من خواب بودم شوهرم اومد پیشم و شروع کرد شیطونی و ور رفتن با من از پشت بغلم کرده بود من بیدار شده بودم که یهو مادرشوهرم که فکر میکرد من خوابمو تنهام اومد تو اتاق منو شوهرم همونجوری تو اون حالت موندیم تکون نمیخوردیم از خجالت
رادین مامان , نون خامه ایی مامان , انقدر شیطونی نکن میخورمتا ... http://www.5040.ir/radini
1290