خاطرات عشق بازی دوران نامزدی
نویسنده : سمیرا | زمان انتشار : 09 اسفند 1400 ساعت 08:49
عضویت: 1396/09/02
تعداد پست: 16207
نه چون مجردم?
آرامش الانمو مدیون همسرم هستم که وجودنداره،مرسی که نیستی،فدااات،ستاره بچینی،خونه ننت بمونی،بوس بوس???
عضویت: 1396/09/20
تعداد پست: 2631
عضویت: 1395/08/22
تعداد پست: 8548
مرده شور ببره اين دورانو خاطرش كجا بود?
فقط 9 هفته و 1 روز به تولد باقی مونده !
ندارم هيچ اميدي به اين دنياي تبعيدي... كه من از بد بياباني گرفتم راه دريا را..
عضویت: 1396/08/29
تعداد پست: 1273
اباربانامزدم رفتیم مسافرت بااتوبوس توراه موقع برگشتن ازبس هله هوله خوردم وحشتناک دستشویی ام گرفته بودفک کنین چه اوضاعی داشت میریخت نامزدم کلافه شده بودالان هروقت یادمون میادکلی میخندیم
هرکه بامرغ هوادوست شود خوابش آرامترین خواب جهان خواهدبود
1058
عضویت: 1396/06/23
تعداد پست: 3922
خاطرات ما نصفش ریل قطاره،از بس در رفت و امدیم بین دو شهر،البته بیشتر اون میاد
خشم بیش از حد گرفتن وحشت آرد و لطف بیوقت هیبت ببرد ،نه چندان درشتی کن که از تو سیر گردند و نه چندان نرمی که بر تو دلیر شوند...
عضویت: 1396/09/27
تعداد پست: 477
والا ۹ماهه نامزدم هیچ خاطره ای نداریم
عضویت: 1396/08/18
تعداد پست: 7984
عقد بودیم من پری بودم خوابیده بودم شوهرم از مسافرت برگشته بود نگفته بود بعد با گل اومد خونمون نشست رو تخت بیدارم کرد گلو داد بهم من بین خوابو بیداری گلو گرفتم تشکرکردم باز خوابیدم???? بعداز نیم ساعت تازه به خودم اومدم انقدر خجالت کشیدم??
ادمک اخردنیاست بخند،ادمک مرگ همینجاست بخند،دستخطی که تورا عاشق کرد،شوخیه کاغذیه ماست بخند،ادمک خرنشوی گریه کنی،کل دنیا سراب است بخند،آن خدایی که بزرگش خواندی،بخدا مثل تو تنهاست بخند:-)
عضویت: 1396/08/08
تعداد پست: 670
ما اوایل نامزدیمون رفتیم بیرون شهر نزدیک یه روستا ماشینو پارک کردیم رفتیم دورتر زیر یه درخت نشستیم گرم صحبت بودیم یهو نامزدم یه بوس از لپم کرد منم دعواش کردم گفتم زشته کسی میبینه اون هی سربه سرم میذاشت برا اینکه لجم دربیاد بازم بوسید من حرص میخوردم اون میخندید یهو دیدم دوتا پیرمرد رفتن طرف ماشین ک شماره پلاکو بردارن زنگ بزنن به پلیس .اخه دسته گلی ک ما به آب دادیمو دیده بودن وااای رفتیم طرفشون منکه مردم از خجالت .نامزدمم رفت باهاشون حرف زد کلی زبون بازی کرد ک زنگ نزنن به پلیس بعدم سوارشدیم از صحنه متواری شدیم
مدیر استارتر
عضویت: 1396/09/07
تعداد پست: 795
خنده دار ترین خاطره نامزدی من اینه..نامزدم تازه سیستم بسته بود رو ماشینش من تو اتوبان صداشو زیاد کردم دست در دست هم عشقولانه میومدیم از اتوبان پیچیدیم تو یه خیابون پشت چراغ قرمز بودیم زمستون بود شیشه ها هم کشیده بود موسیقی هم خییییلی زیاد صداش بلند نبود بخدا فک نکنم از شیشه بسته ماشین بیرون میرفته..خلاصه دست در دست هم بودیم که گشت موتوری که یه سربازم پشتش بود گف بزن کنار یارو خیلیم عصبانی بود گف چه نسبتی باهم دارین؟
نامزدم گف زن و شوهریم..خب از اوضاعمون هم معلوم بود یارو واسه اینکه کم نیاره گف صدای ضبط بلنده آلودگی صوتی ایجاد کردین سربازشو سوار کرد ماشین ما گف بیاین کلانتری..حالا خر بیار باقالی بار کن خخخخ بقیشوهم بگم
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ.
1078
عضویت: 1396/05/22
تعداد پست: 2813
رفتیم خون بگیریم من دستشوییم نمیومد شش بار رفتم ب زور تونستم ازمایش ادرار بودم اونم همش نگام میکرد انقد خجالت کشیدم،ی ب بار دیگه هم نامزد بودیم میخواست روسریمو در بیاره همچین با خشم نگاش کردم پشیمون شد من نمیزاشتم بهم دست بزنه اخرم ی بار ب زور بهم دست درازی(?)کرد هنوزم بهش میگم من راضی نبودم ی جور ت.ج.ا.و.ز حساب میشه??
عضویت: 1395/12/11
تعداد پست: 1291
اوف نگم براتون
شب اول عقد اونجا خوابيد مامانم يادش رفته بود لباس براش بزاره اونم رفته بود لباسشو عوض كرده بود ركابي زير لباسشو در اورده بود
بعد موقع خواب گفت نميدونم چيكار كنم
منم گفتم ?من رومو ميكنم اونور شما در بيارين بخوابين
الانشم گاهي ياد اون حرفم ميكنيم كلي ميخنديم
و الان اعتراف كرده كه اونروز عمدا ركابي نپوشيده بوده
پسر عزيزم خوش اومدي ??٩٧/٤/٢٩??
مدیر استارتر
عضویت: 1396/09/07
تعداد پست: 795
خلاصه رفتیم کلانتری فرستادنمون بالا رفتم گفتم آقا این سرگرده سربازه سروانه چیه این سوتفاهم براش پیش اومد فک کرد نامحرمیم نگهمون داشت وقتی فهمید محرمیم الکی بخاطر آلودگی صوتیگرفتتمون گف مدرک دارین گفتم من کارت بانکیم همراهمه شوهرمم شناسنامش خخخخ گف باشه برین بگین فلانی گف مشکلی نیست..بعد اومدیم پایین گفتیم یارو گف نخیر ولتون میکنم دردسر میوفتم تو دوربین دیدن آوردمتون باید گزارش بگیرم و اینا خلاصه سربازای اونجا گفتن بیخیال بابا براش گزارش فاقد مدارک رانندگی بنویس ولشون کن برن جریمه آلودگی صوتی زیاده و اینا خلاصه بعد دو ساعت معطلی گزارش نوشتن بیست و پنج تومنم جریمه نوشتن اومدیم..خخخخ
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ.
عضویت: 1396/09/14
تعداد پست: 263
ما تو نامزدی رفته بودیم یه گوشه ای یکم عشق بازی کنیم چیز خاصی نبود مشغول بودیم یهو متوجه شدیم.ماشین پلیس کنارمون وایساده و داره نگا میکنه یهو همسرم.متوجه شد حالا هر کاری میکرد شلوارشو درحالت نشسته بکشه بالا هی نمیشد پلیسم داشت به تقلای اون برای اینکار نگاه میکرد آخرشم گفتیم زنو شوهریم ولمون کردن تا خونه همش داشتیم میخندیدم خخخخخخخخ
مدیر استارتر
عضویت: 1396/09/07
تعداد پست: 795
وقتی اونجا بودیم فهمیدم سر یکی از گزارشها دعواش شده بوده ازش شکایت کرده بودن خخخخ حرصشو سرما خالی کرد بیشعور خخخخ اتفاقا یه بارم از پارک میمودیم دیدیم همون سروانه سرگرده چیه داره رد میشه دستمو دور بازوی نامزدم حلقه کردم خخخخخ خجالت نمیکشیدم زبونمو درمیاوردم براش خخخخ
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ.
1091
مدیر استارتر
عضویت: 1396/09/07
تعداد پست: 795
چه خاطرات جالبی خیلی خندیدم خخخخ
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ.
مدیر استارتر
عضویت: 1396/09/07
تعداد پست: 795
نامزدی و نبود مکان خاطرات خییییلی خنده داری واسه آدم ایجاد میکنه
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ.
مدیر استارتر
عضویت: 1396/09/07
تعداد پست: 795
خاطرات روز آزمایش هم جالبه تعریف کنیم خخخخ
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ.
مدیر استارتر
عضویت: 1396/09/07
تعداد پست: 795
من شوهری قبلا دوست بودیم واسه همین راحت بودم باهاش ولی با مامانش رودروایستی داشتم..حالا صبح با مامانش اومدن دنبالم برا آزمایش منم تنها بودم خخخخ سوار ماشین شدم سلام دادم نشستم خخخ من آدم پر حرفییم وقتییم حرف نزنم صدام میگیره خخخخ حالا تا آزمایشگاه و تا وقتی نوبتمون نشده بود حرف نزده بودم نوبتمون که شد ازم سوال پرسیدم اومدم حرف بزنم صدام درنیومد خخخخخخ
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ.
مدیر استارتر
عضویت: 1396/09/07
تعداد پست: 795
حیف که استقبال نکردین وگرنه خاطرات دیگه ای هم تعریف میکردم..
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ.
1021