تیک
tik.fileon.ir

جملات اوج دلتنگی

نویسنده : علی بجنوردی | زمان انتشار : 11 شهریور 1398 ساعت 15:27

سلام وبلاگ قشنگم 

میدونم خیلی وقته بهت سرنزدم از شهریور 92 تا الان که مرداد94

تقریبا دوسالی میشه که خودمو گم کردم 

از وقتی که سعی کردم خودمو واسه خاطر کسی که فک میکردم دوسم داره عوض کنم 

تا الان ....

اما همه چی تموم شد و من بازنده بازی شدم 

اره درسته من همه چی رو باختم 

حالا میخوام با دست خالی از اول شروع کنم 

هیچوقت نباید اجازه داد که ناامیدی زندگیتو پر کنه 

من .... دوباره .....شروع .....میکنم 

این بار قوی تر از گذشته.....

قرارنیست دیگه شکست بخورم .

+

نوشته شده در دوشنبه دوازدهم مرداد ۱۳۹۴ ساعت 2:4 توسط maihan  | 

+

نوشته شده در جمعه پانزدهم شهریور ۱۳۹۲ ساعت 19:52 توسط maihan  | 

+

نوشته شده در جمعه پانزدهم شهریور ۱۳۹۲ ساعت 19:51 توسط maihan  | 

مرهم زخم های کهنه ام

کنج لبان توست...!

بوسه نمی خواهم 

چیزی بگو...

دلـــَم گرفتــﮧ...

از همــﮧ ی بــی تفآوتــی هآ...

از همــﮧ فــَرآموشی هآ... 

از هَمﮧ بــی اعتمــآدی هآ...

کــآش معلــمی بود و انشـ ـ ـــآیی مــی خوآســت...

"روزگــآر خوב رآ چگونــه مــی گــُذرآنید؟؟؟

گاهی شعر سراغم را میگیرد ؛

گاهـــــی ... 

هوای تو ! 

فرقی نمیکند . . . . 

هر دو 

ختم میشوند به 

دلتنگی من !!!

غیــــــرت دارمــــــــ

 روی خــــــــــــــاطراتمانـ !!!

بـــرای هـــر كســــی تعــــــریفشان نمــــیكنمـــــ...

 تــــــــــــو فقـــــط مــــــــرد بــــــاش

 و

 انـــــــكارشـــــان نكـــــــن...

+

نوشته شده در جمعه پانزدهم شهریور ۱۳۹۲ ساعت 19:49 توسط maihan  | 

کاش می شد..

یک لحظه جایمان را با هم عوض کنیم..

شاید تو می فهمیدی چقدر بی انصافی

و من می فهمیدم چرا؟

دلــَم یک اتِّفاق می خـواهـَد !

یکـــ تـلفن نا آشنا

با بـی مـِـ ـیلی تـمام جواب دَهَم و…

صـِـــــــــــدای تــو …

+

نوشته شده در شنبه نهم شهریور ۱۳۹۲ ساعت 2:0 توسط maihan  | 

اینجا که من رسیده ام …

ته دنیای بدون تو بودن است!!

همانجایی که شاید فکرش را هم نمی کردی دوام بیاورم!

ولی من ایستاده به اینجا رسیده ام!

خوب تماشا کن…

دلم هم تنگ نشده!

یعنی دلم را همانجا پیش خودت گذاشتم …

تو باش و دل من و همه فریادهایی دل من …

تلخ است

همه فکر کنند سرت شلوغ است

و تنها خودت بدانی چقدر

تنهایی ...

این روز ها که تـو نیستی ،

من به عکسهایت می نگرم . . .

این همان تنفس ِ مصنـوعی است !!!

+

نوشته شده در شنبه نهم شهریور ۱۳۹۲ ساعت 1:44 توسط maihan  | 

سلام روزگار ... 

چه میکنی با نامردی مردمان ...

من هم ... 

اگر بگذارند ... 

دارم خرده های دلم را ... 

چسب میزنم ... 

راستی این دل ... 

دل می شود ؟

و چه بي رحمانه رها كردي
اما هنوز عطر تو اينجاست
هنوز در آغوش من ...
عطر تو انگار هرگز از اين آغوش رها نخواهد شد

زن فالگیر
اشتباه می کرد
پیشانی بلند من
نشان از بختِ بلند من نداش
موهایم ریزش داشت!

رفتنت
گذشته را که هیچ
تقویم سالهای نیامده را نیز
پرپر کرد

+

نوشته شده در شنبه نهم شهریور ۱۳۹۲ ساعت 1:39 توسط maihan  | 

اگر لاک‌پشت بودم،

چقدر خوشبخت میشدم 

میتوانستم 

به آرامی،

 از تو دور شوم.

...به

 آرامی...! 

+

نوشته شده در سه شنبه پنجم شهریور ۱۳۹۲ ساعت 22:27 توسط maihan  | 

برای من پیش اومده شما چطور...؟!

شب تو اتاق تو تاریکی منتظر روشن شدن چراغ گوشیت باشی ...

یهو چراغش روشن شه ... قلبت بتپه ....

تاپ ...

تاپ ...

تاپ...

میری برش میداری ...

یعنی اونه ؟؟

رو صفحه میبینی ...

قلبت میشکنه ...

Battery Low ...

وقتی کسی نباشه قلبت رو شارژ کنه ...

چه فرقی میکنه ...

گوشیت خاموش میشه ...

آروم رو تختت کز میکنی ...

وتا خود صبح به خودتو بدبختیهات بد بیراه میگی ...!!!

آره اینجوریه!!!!!!!!! 

+

نوشته شده در سه شنبه پنجم شهریور ۱۳۹۲ ساعت 3:15 توسط maihan  | 

+

نوشته شده در سه شنبه پنجم شهریور ۱۳۹۲ ساعت 2:55 توسط maihan  | 

گاهی از انسان بودنــــــــم شرم میکنم …
گاهی می خواهم انســــــــــان نباشم

گوسفندی باشم ، پا روی یونجه هـــــــا بگذارم …
اما دلــــــــــی را دفن نکنم … !

گرگی باشم ، گوسفند هـــــــا را بِدَرم
اما بدانم ، کــــــــارم از روی ذات است نه از روی هوس … !

خفاشی باشم که شبها گـــــــــردش کنم
با چشمهـــــــــای کور ، اما خوابی را پرپر نکنم … !

کلاغی باشم که قار قار کنم
پرهــــــــایم را رنگ نکنم و دلــــــــی را با دروغ بدست نیاورم … !

+

نوشته شده در یکشنبه سوم شهریور ۱۳۹۲ ساعت 2:27 توسط maihan  | 

من زخم های بی نظیری به تن دارم
اما تو مهربان ترینشان بودی

عمیق ترینشانعزیز ترینشانبعد از تو آدم ها…تنها خراشی بودندبر من که هیچ کدامشان به پای تو نرسیدندعشق من…خنجرت کولاک کرد…

ﺧــﺪﺍﯾــــــﺎ

ﺑﻪ ” جهنمت"ﺩﯾﮕﺮ ﻧﯿﺎﺯﯼ ﻧﯿﺴﺖﻣﺎ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺑﻬﺘﺮ” ﻣﯿﺴﻮﺯﺍﻧﯿﻢ “ 

یـه جـایی هـم هسـت تـو زنـدگی
بعـد از کلــی دویــدن

یهـو مـی ایستــی !!سـرتـو مینــدازی پـائیـن و آروم میگـی :خدایــا …دیگــه زورم نمیــرسـه !!

دیگراز این شهــر

میخــواهم سفــر کنــم…چمــدانم را بسته ام…اگر خـــدا بخواهــد امــروز میـــروم…نشسته ام منتظــر قطـــار…اما نه در ایستـــگاه…روی ریــل قطــار …

خدایا… میخواهم اعتراف کنم

دیگرنمیتوانم ، خسته اممن امانت دارخوبی نیستم“مراازمن بگیر”مال خودتمن نمیتوانم نگهش دارم….

پنجره را باز کن و از هوای مطبوع بارانی لذت ببر
خدا را شکر باران ارث پدر هیچکس نیست

دست هایم بیمارند/ این روزها کارهای نامتعارف می کنند، همدیگر را دیوانه وار لمس می کنند
باید بدانی چرا ؟؟!!

تلاشم برای دست نداشتن هم نتیجه ای نداشت / دست چپم، دست راستم را محکم بغل کرده بود
انگار زار زار گریه می کردند / خیس خیس شده بودند….دیروز که خواستم به کسی دست بدهم

خَستــــه ام….!
. . امــــا تَحمـُـــل مـی کُنــم… خُــــدایـــا روزِگـــارت با من و احساسم بـَــد تـــا کـــرد…!

هنوز برایت مینویسم . . .

درست شبیه کودکی نابینا . . .که هر روز برای ماهی ِ قرمز ِ مُرده اش غذا میریزد . . .

دودی که از دهانم بیرون میاد ، دود سیگار نیست !
قلبم سوخته

تنهایی ؛ یعنی این همه آغوش واسه تو بازه
امـــّــــــا تو همونیو میخوای که بهت پشت کرده

ادعای عشق می کنیم و فراموش کرده ایم رنگ چشم های مادرمان را….
…..

چه انرژی عظیمی می خواهد کنترل اولین قطره اشک برای نچکیدن !!!

+

نوشته شده در جمعه یکم شهریور ۱۳۹۲ ساعت 20:6 توسط maihan  | 

می گویم: فقط!
می پرسد: من؟
می گویم:تو!
می پرسد:تاهمیشه؟؟؟
می خندم…….
خودش معنی این خنده هایم را می داند اما در نگاهش یک دلخوری عظیم موج می زند…
نگاهش را دوس دارم!
وحتی صدای نفس کشیدن هایش را از دورترین فاصله ی ممکن می شنوم! عطر آهسته ی هوا به من می فهماند تازگی ها از کجا رد شده است.

می گویم:فقط!
می پرسد:من؟
می گویم:تو!
می پرسد: تاهمیشه؟؟؟
تماااااااااااام وجودم همیشه می شود!
و باز، می خندم.

این شوخی، حرف جدی همیشه یمان است. مهم نیست چه اندازه صبرم برای هر قهر زیاد باشد یا کم؟
مهم نیست نگاهش زاده ی علاقه باشد یا چیز دیگری!
برای من “همیشه “اش تشخص دارد. عاشقانه ای شیرین که دلم را نمیزند!
فقط ای کاش “زندگی” می فهمید…

+

نوشته شده در پنجشنبه سی و یکم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 19:37 توسط maihan  | 

می شنوی؟ دیگر صدای نفسم نمی آید....

به دار کشیده مرا،بغض نبودنت...

شب خوابیدی تو تختت ، هی قلت می خوری. . . !

بعد گوشیتو بر می داری می نویسی خوابم نمی بره. . .

سرد می شی ،  بغض می کنی!

می بینی هیچکس و نداری که اینو واسش بفرستی. . .

تنهایی سخته. . .

+

نوشته شده در پنجشنبه سی و یکم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 16:57 توسط maihan  | 

آهای ....!!! شما که جفتت رو پیدا کردی...

شما که همدم و همنفس داری....

شما که واسه درد دلت یه آغوش داری که توش آروم میشی....

شما که عشقت پیشته و بی نیازی....

آره با شمام....

یه لحظه رو واسه بوسیدنش از دست نده...

دقیقه های با هم بودن زود میگذره ....

قدرش رو بدون ...

که تنها ماندن سخت میگذره...

سطر به سطر جمله هایم ، پارادوکسی از توست !مدت هاست نبودنت عادت زندگی ام هست .نه تپشی از تو ،در من جریان دارد ...نه تپشی از من ،در تو !

+

نوشته شده در چهارشنبه سی ام مرداد ۱۳۹۲ ساعت 12:57 توسط maihan  | 

دختر کبریت فروش را یادت هست ؟


او کبریت را پشت به پشت روشن میکرد ، من اما سیگارم را …


من و او هر دو دنبال خاطره هاییم …


او از سردی هوا مرد اما من طولی نمیکشد … نگران نباش ؛ همه وجودم سردی

هوای توست !

+

نوشته شده در جمعه بیست و پنجم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 17:56 توسط maihan  | 

+

نوشته شده در جمعه بیست و پنجم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 1:49 توسط maihan  | 

حـوآست بـآشـد بـآنـو... !

اگر بـہ مـَردے بـيـش از حـَد بـَهـآ دَهـے...

ديگر بـرآے دآشتـنـت تـلآش نـمـے کنـد ...

نگـآهـش سَرد مـے شَود ...

کلآمـَش بـے روح ...

دستـآنَش يـخ زده ...

و حرف هـآيَش بـوے دل مُردگـے مـے گيـرد ...

درست مث مـَرد مـَن...:(

+

نوشته شده در سه شنبه بیست و دوم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 12:55 توسط maihan  | 

بـی تـابــم …..

دلـم تــاب میخــواهد و یــک هــل مـــحکم …

کـه دلـــم هُــری بریــزد پایــین ..

هرچــه را در خــودش تلنبــار کــرده .. !!

 دلم قصه اى عاشقانه میخواهد!


ک تا آخرش پاى هیچ نفرسومى به میان نیاید..!

+

نوشته شده در سه شنبه پانزدهم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 1:15 توسط maihan  | 

بــــاخـــتــم تـــا دلـــــــخــــوشـــت کـــنـــم !!!

بـــدان کـــه بـــرگ بـــــرنــــده ات ســـادگـــیـــم نــــــبـــود !

دلــــــــــــــــــــــــــــــم بــــــــــــــــــــود لعنتــــــــــــــــــــــــــــــــــی !!!

+

نوشته شده در یکشنبه سیزدهم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 20:26 توسط maihan  | 

تو که میتونستى این همــه بد باشى !


غلط کردی اوایل اون همه خوب بودى . . .

+

نوشته شده در یکشنبه سیزدهم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 17:27 توسط maihan  | 

دلم که میگیردبغض میکند

میشود وبال گردنم

دردهایم خیلی نیستند توهستی و فراموش کردنتلعنتی دردم می اید وقتی بادردها یت کلنجارمی روم!!!

آخه خدا جون! قربون بزرگیت، وفای سگ به چه کارمون میاد؟!


یه فکری به حال آدمات میکردی!

+

نوشته شده در جمعه یازدهم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 20:26 توسط maihan  | 

آدم ها هرچــقدر که کسی رو بیشتر دوست داشته باشند زودتـــر از دستش ناراحـت میشند این

 حساسیت زیاد فقط از روی عشقه پس به جای بحث کردن درکشون کنیم.

عشق اون نیست که در اوج رابطه ، پاک بمونی ، عشق اونه که در اوج اختلاف ، خیانت نکنی . .

سوت پایان را بزن

من حریف هرزگی تو

و احمق بودن خودم نمی شوم…!

نه


تو دروغگو نیستی

من حواسم پرت است!

گفته بودی دوستم داری بی اندازه

خوب که فکر می کنم


تازه می فهمم که

بی اندازه” یعنی چه!

مهلت بده میروم…… فقط پایت را بلند کن…… غرورم را جمع کنم……

سخت است

میان هق هق شبانه ات…

نفس کم بیاوری…

و او به عشق جدیدش بگوید…

نفس!

+

نوشته شده در پنجشنبه دهم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 17:57 توسط maihan  | 

لغت نامه هاى دنیا را باید آتش زد !

جلوى واژه ى نبـــــ ــــودن نوشته اند :

“عــــ ــــدم حضور شخصى یا چیزى”

؛ همین !


چقدر نبودن تـــ ـــــــ ــو را ســـ ــــ ـــــاده فرض مى کنند

  

+

نوشته شده در چهارشنبه نهم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 14:17 توسط maihan  | 

در آغـــوش خودم هستـــم!

مـــن خودم را در آغوش گرفتـــه ام…!

نه چنـــدان با لطافتــــ

نه چنـــدان با محبتــــ…

امـــا 

وفـــادار….وفـــادار….

تو را

نه عاشقانه

و نه عاقلانه

و نه حتی عاجزانه

که تو را عادلانه

در آغوش میکشم

عدل

مگر آن نیست که هر چیزی

سر جای خودش باشد؟

آدم هـــــــا فـرامـوش نـــمی‌کــــنند...!!

فــــــــقط....

دیـــگر ســـــــــــــــــــــاکت می‌شـوند....

هـمین!!

وقتی یه دختر به خاطر یه پسر اشک میریزه ، یعنی واقعن عاشقشه ، اما . . .

وقتی یه پسر به خاطر یه دختر اشک بریزه ؛ یعنی هیچ وقت دیگه نمیتونه دختر دیگه ای رو مثل اون

دوست داشته باشه . . .

عاشـــــــق اونیـــــــــــم کـــــــــــه:

می تونـــــــه منــــــــــو بخــــــــــــندونه

وقتـــــی 

نمـــــی خـــوام

حتـــــــی

لبخـــــــند بزنـــــم!!!

+

نوشته شده در شنبه پنجم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 20:34 توسط maihan  | 

زمــــــــــــــــین...

خـمیازه ای بکش به زیر پــای من ... !!!

فـــــــــــــــــــــــــــــــقط هـــــــــــــــــــــــــــــمین ...

+

نوشته شده در سه شنبه یکم مرداد ۱۳۹۲ ساعت 4:15 توسط maihan  | 

نگاهم به تلفن دوخته می شود

امـــــا دریغ از

چند ثانیه ی کوتاه صحبت

فقط

حجم خاک نشسته روی گوشی رانظاره می کنم !


+

نوشته شده در دوشنبه سی و یکم تیر ۱۳۹۲ ساعت 2:6 توسط maihan  | 

دوست داشتن یعنی

حتی وقتی مثل سگ و گربه به جون هم افتادیم.

شب پیام بده: آشتی نکردیما..من بدون تو خوابم نمی بره..!

+

نوشته شده در شنبه بیست و نهم تیر ۱۳۹۲ ساعت 0:39 توسط maihan  | 

+

نوشته شده در شنبه بیست و نهم تیر ۱۳۹۲ ساعت 0:32 توسط maihan  | 

آدم ها عوض شدن ،زندگی عوض شده .امروز با یکی دست میدی بعد باید ۵ تا 

انگشتت رو بشمری ببینی هنوز سر جاش هست یا نه.

+

نوشته شده در جمعه بیست و هشتم تیر ۱۳۹۲ ساعت 3:2 توسط maihan  | 

مطالب قدیمی‌تر