عضویت: 1397/01/22
تعداد پست: 2010
عضویت: 1396/11/07
تعداد پست: 1705
عضویت: 1396/12/18
تعداد پست: 3322
عضویت: 1396/07/25
تعداد پست: 904
خب
کاشکی منم بارداربشم شاید بایه آمین شماهمه چیزدرست شد??
836
عضویت: 1396/11/13
تعداد پست: 6226
عضویت: 1396/12/05
تعداد پست: 2072
خــــــــــــب
?میشه برای حل مشکلم یه صلوات بفرستین?
عضویت: 1396/12/22
تعداد پست: 5380
لابد فكر كرد برا خودت كيك ميخواي !!!
اي كاش ميشد سرنوشت خويش را از سرنوشت/اي كاش ميشد اندكي تاريخ رو بهتر نوشت/اي كاش ميشد پشت پازد بر تمام زندگي/داستان عمر خودرا گونه اي ديگر نوشت?
عضویت: 1396/12/25
تعداد پست: 3745
دوباره این خب خبیا اومدن?????
فقط 9 هفته به تولد باقی مونده !
خداجونی مچکرم که یه نی نی گذاشتی تودلم خودت هواشو داشته باش???
عضویت: 1396/10/08
تعداد پست: 1297
خُب
فقط 18 هفته و 4 روز به تولد باقی مونده !
صدایت برایم از عاشق بودنت می گوید نگاهت برایم از محبت و دوست داشتن می گوید اما بودنت گویا بهشت ماست
892
عضویت: 1397/01/21
تعداد پست: 6757
نصفه شبه رعایت کن ،همه رو ب خب خب ننداز?
من فقط نظرمو میگم، اگه مخالفی ریپلای نکن، جواب نمیدم ضایع میشی?سوال شخصی ممنوع?
عضویت: 1396/12/25
تعداد پست: 265
عضویت: 1396/11/07
تعداد پست: 1705
عضویت: 1396/11/27
تعداد پست: 3238
تاپیک را ترک می نماییم
گلوله نمی دانست...تفنگ نمی دانست...شکارچی نمیدانست...پرنده داشت برای جوجه هایش غذا می برد...خدا که می دانست....نمی دانست؟?
عضویت: 1396/11/18
تعداد پست: 229
حتما داره تایپ میکنه ادامه رو
918
عضویت: 1388/07/16
تعداد پست: 2883
خوابيد
هر زن يك سرزمين است .اداب و رسوم خودش را دارد...
عضویت: 1396/06/09
تعداد پست: 11969
کیک میخام?
(برایش نجنگیدم این واژه را به گذشته سپردم)میخام زندگی جدیدیو شروع کنم و برای تقدیری که خدا همراه همسرم برام رقم زده بجنگم همسرم شرمنده ام ?من حتما میتونم که فراموشش کنم
عضویت: 1396/10/08
تعداد پست: 1297
خُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُب
وای یچیز جدید یاد گرفتم
فقط 18 هفته و 4 روز به تولد باقی مونده !
صدایت برایم از عاشق بودنت می گوید نگاهت برایم از محبت و دوست داشتن می گوید اما بودنت گویا بهشت ماست
مدیر استارتر
عضویت: 1396/09/19
تعداد پست: 15945
اونم گفت اره و يه كيك بسته اي داد بهم من هميشه تاريخ همچيرو ميبينم ولي امشب داشتيم حرف ميزديميه لحظه حواسم پرت شد وتاريخشو نديدم و دادم بچم خورد يذره اخرش كه مونده بود يهو ديد روكيك پر كپك حتي داخلش اصلا ديگه نفهميدم چي شد بچمو سريع بغل گرفتم بردم تو دستشويي و انگشت زدم كه بالا بياره هركاري مردم بالا نياورد به حدي ترسيده بودم از شوك و ترس زياد اومدم از دستشويي بيرون به شوهرم گفتم بدو بچروببريم دكتر الان حالش بد ميشه شوهرمم خييييلي رياكس رو ميل ولو شده بود و گفت باشه حالا مگهچي شده يهو من اصلا نفهميدم چي شد يهو داد زدم گفتم بهت يگم بچه كلي كپك خورده حالش بد ميشه اينوبا داد گفتم يهو همه بلند شدن و و هول شدن مادر شوهرم بچرو برد دم سينك ولچه چون معدش تحريك شده بود يهو بالا اورد ن له حدي ترسيدم داشتم ميلرزيدم و گريه ميكردم حالم واقعا بد شد از ترس بعد ديگه بالا كه اورد كم كم اروم تر شدم و بعدشم ديدم دخترم حالش خوبه بهتر شدم
عضویت: 1396/12/16
تعداد پست: 1271
خُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُب وای یچیز جدید یاد گرفتم
835