موضوعات وبسایت : اجتماعی خانواده

از زنم متنفر شدم

نویسنده : مینا علی زاده | زمان انتشار : 05 تیر 1398 ساعت 12:45

تالار همدردی نسبت به محتویات تبلیغات مسئولیتی ندارد.

  1. دوشنبه 21 اسفند 96 03:13 #1

    از زنم متنفرم...

    سلام.یکسالی هست از دست زنم کلافه شدم و با انواع ادمها مشاوره گرفتم...ولی نتیجه نگرفتم..الان چندماه که دیگه بریدم و تازگیا به خودش گفتم که خانم خوبی هستی ولی بخاطر مشکلاتمون ازت متنفرم و نمیتونم این زندگی رو ادامه بدم...اونوقت خانمم میگه اینکه میگی خانم خوبی هستم بهم انرژی میده و حتی نفرتت رو هم دوست دارم.....
    نمیدونم نمیتونه این موضوع رو هضم کنه و خودش رو داره به در و دیوار میزنه که زندگیمون رو نجات بده...از وقتی گفتم بهتره جدا بشیم جیک نمیزنه...پدرمو رو تو این چند سال گذشته دراورده بود...میگفتم خانم اب نه شربت بخوریم..میگفت دعوام کردی قیافه اویزون اصلا هرچی...الان بهش محل هم نمیذارم صداش در نمیاد...چه موجودی ایشون؟؟؟
    هر دفعه کارمون به اینجا میرسید از خر شیطون میومد پایین با هزار دلجویی میگفت اونی میشم که انتظار داری منم بعد یه مدت فراموش میکردم ولی الان عمیقا فکر میکنم سرکار بودم اصلا احساسی به همسرم نداشتم بهتر بود الان متنفرم....چی کنم دارم میترکم...خودش که درک نمیکنه...مشاوره میریم میگه اگه میخوای جدا بشی اینجا نیایین؟کلافه شدم


  2. دوشنبه 21 اسفند 96 11:54 #2

    سلام خدمت شما72.gif
    ابتدا به سؤالت بنده پاسخ بدین؛

    ۱. شما و همسرتون چند ساله هستین؟


    ۲ . شغل شما چیست ؟ و آیا همسرتون شاغلن؟
    ۳. فرزند دارین؟
    ۴. وضعیت همسر شما در دوران مجردی چگونه بوده؟ مثلا والدین بداخلاقی داشته و مورد تنبیه بوده یا نه بهش خیلی بها دادن و مغرور و متوقع بار اومده؟
    ۵. چند ساله ازدواج کردین؟
    ۶. آیا در اوایل ازدواج هم ایشون همینطور بودن؟
    ۷ . سر چه مسایلی مشکل دارین ؟
    ۸. رابطه شما با خانواده ی ایشون و بالعکس ایشون با خانواده ی شما چگونه هست؟
    ۹ . از نظر روابط جنسی در چه سطحی هستین؟
    ۱۰. معایب خودتون و همسرتون رو بنویسین.

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

    قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ

    مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ

    وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ

    وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ

    وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَد


    72.gif
  3. کاربر روبرو از پست مفید sahar.66 تشکرکرده است .

    سالم96 (پنجشنبه 24 اسفند 96)


  4. دوشنبه 21 اسفند 96 12:11 #3

    سلام
    خب تنفر و عشق و ... احساساتی هستد که مقطعی هستند ممکنه یه روز دوباره عاشقش بشید بیشتر از روز اول و بگید خوب شد این زندگی رو حفظ کردم
    اینکه خانمتون می خواد زندگیتون رو حفظ کنه ویژگیه خیلی خوبیه که قابل تحسینه
    ایشون می تونه تموم کنه بره دنبال یک عشق جدید و یک زندگیه جدید اما پایبند به زنگی و تعهد و احساسات روزهای اول زندگیه شماست
    چیزی که شما شاید بخشهاییش رو فراموش کردی
    روزهای شیرینی که عاشق همسرتون شدید و علاقمند به اینکه بشه شریک زندگیتون
    ایکه ایراداتی داشته قبول اما شما هم ایراداتی داشتید که شاید خانمتون تحمل کرده باید پای صحبتهای ایشون هم نشست و نباید یکطرفه به قضاوت رفت
    اما ایشون به جای تنفر ، تعمیر رو انتخاب کرد و گفت میشم همونی که تو می خوای
    یعنی تو ذهنش سعی داشت مشکلات رو برطرف کنه و برگردید به روزهای خوب و شاد
    اما با شنیدن این جملات از شما شوکه شده و غرور و احساساتش خورد شده حالا نوبت شماست که برید جلو و درست کنید
    شما با هر شخص دیگه ای هم که زندگی کنید یه سری خصوصیات منفی هم داره که نمیشه بعد از چند سال از ایشون هم متنفر بشید پس سعی کنید همین زندگی رو درست کنید که بهترین کار همینه
    قدرش رو بدونید
    راستی http://www.hamdardi.net/eshterak.htm این لینک انجمن ازاد هست که اگه ثبت نام کنید اقای مدیر مشاوره میده
    بی نظیره و حتما ارزش امتحان کردن رو داره
    چون ما هیچ کدوم در حد ایشن اطلاعات و دانش تخصصی نداریم
    موفق باشید

    پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا, و در آن باغ کسی می خواند, که خدا هست، دگر غصه چرا ؟

    ویرایش توسط zendegiye movafagh : دوشنبه 21 اسفند 96 در ساعت 12:26


  5. 2 کاربر از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده اند .

    masamasa (پنجشنبه 24 اسفند 96), سالم96 (پنجشنبه 24 اسفند 96)


  6. سه شنبه 22 اسفند 96 04:15 #4

    ضمن تشکر از زندگی موفق . سحر66
    من 35 و همسرم 32 و 4سال ازدواج کردیم.بدون فرزند و کارمندم و همسرم خانه دار...
    از ابتدا مشکل داشتیم ولی چون عقد کرده بودیم ادامه دادم و اونموقع حس تعهد داشتم ولی متنفر نبودم....
    دو ماه هست رابطه جنسی نداریم...یعنی کلا نمیدونم من این شکلی هستم یا همه اینطورین...مواقعی که احساس خوبی دارم بهش احساس رابطه جنسی زیاد دارم..تو این چندماه که متنفر شدم اصلا حس جنسی ام تعطیل شده.
    زیاد از حس واقعی دوران مجردی اش صحبت نمیکنه ولی ازنظر شخصیتی خیلی نابود بود...از واقعه عقد تا خود عروسی هم با خانوادش درگیری داشتیم..البته خودش مثل سیب زمینی میمونه هیچ غکس العملی نداره نسبت به خانوادش..نه شاکی بشه چرا اینطوری میکنید نه ناراحت نشون بده خودشو...همه خونواده ها تلاش میکنن زندگی دخترشون خوب بشه و حاشیه وارد زندگی نکنند و مراعات کنند و راهنمایی کنند که دهن زوج جوان تلخ نشه...خانواده همسرم تلاش مبکنن هر هفته یه ناراحتی درست کنند.
    اشتباه من اینجا بود کهدیر متوجه شدم همسرم داره تمام روابط و رفتارهاش رو طوری تنظیم میکنه اونا رو از دست نده...و ناخوداگاه یا اگاهانه ناراحتی هاش رو به بهانه های مختلف به من و زندگیمون تزریق کرد...و در واقع ازنظر من ازدواج رو مهمونی فرض کرد و برای زندگیمون اصلا شخصیتی قادل نبود تا بقیه رو وادار بهاحترام به زندگیمون بکنه....شرایط طوری بود که سال اول زندگیمون هر روز ارزوی مرگ میکردم....الان خیلی بهتر شده ولی من الان ازش بخاطر زجرهایی که بمن داده متنفرم..و نمیتونم ببخشمش..واقعا ایندفعه نمیتونم....اگر طلاق بگیریم کلا از نظر اجتماعی و ازنظر کاری و همه چی داغون میشم و صد برابر بدبخت تر میشم ولی نمیتونم با کسی که متنفرم زندگی کنم...کم کم اونم به جایی میرسه کم من هستم ولی دوست داشتم حداقل کمی سلامتی داشته باشیم و مقداری هم احترام باقی مونده باشه تا از هم جدا بشیم..ولی اون هنوز قانع نشده...رفته پیش مشاور،مشاور این فکر رو انداخته تو ذهنش که احتمالا من با کسی دیگه رابطهدارم و میخوام با اون ازدواج کنم...این بدبختی ما از مشاور هم شانس نیاوردم...نمیدونه برای پیدا کردن خودش سه سال گشتم تا پیداش کنم و مورد مناسب تر از خودش نداشتم...اینو بهش گفتم بیشتر به زندگی علاقه مند شده تا به جدایی راضی بشه..اصلا همینطور میباره برام
    درسته که ادما در هر رابط ای با نقص خودشون رو در نظر بگیرندولی من نمیتونم اینطور زندگی کنم....


  7. سه شنبه 22 اسفند 96 08:26 #5

    سلام به شما، خواهش میکنم
    من بیشتر دنبال این هستم این مشکلات چه مشکلاتی هستن که شما رو تحت فشار قرار دادن و در برهه ای آرزوی مرگ داشتین؟
    تا جایی که متوجه شدم نقش خانوادشون در بروز این ناراحتی ها بیشتر از خودشون بوده. خانوادشون در چه زمینه هایی دخالت میکنن و چه مسایلی پیش میارن؟

    فکر میکنم خانومتون داره روی خودش کار میکنه و متوجه شده یکسری اشتباهات بوده و واقعا خطر جدی هست.. برای همینم خیلی بهتر شده. اما صورت مسئله که دخالت های دیگران و ... هست هنوز پابرجاست و ایشون نتونسته بپذیره و قبولش کنه.


    همزمان با کم شدن رابطه ی جنسی و مخصوصا قطع شدن آن که اشاره کردین اولین فکری که به ذهن برخی میرسه این هست که احتمالا همسرم میل و کشش به دیگری پیدا کرده! (در حالی که از گناهان و اشتباهاتشون غافل هستن)
    من فکر نمیکنم مشاوره بدون ریشه یابی به کسی بگه همسرت از کسی دیگر خوشش اومده و میخواد ازدواج کنه!
    این حرف دهان مردم عادی هست .. البته احتمال میدم.
    همسرتون رابطش با فضای مجازی چطوره؟ سایت خاصی رو میرن، کانال خاصی ...؟؟؟
    لطفا با دقت به همه موارد پاسخ بدین.72.gif

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

    قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ

    مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ

    وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ

    وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ

    وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَد


    72.gif
  8. 3 کاربر از پست مفید sahar.66 تشکرکرده اند .

    mercedes62 (سه شنبه 22 اسفند 96), سالم96 (پنجشنبه 24 اسفند 96), صلحیه (پنجشنبه 24 اسفند 96)


  9. سه شنبه 22 اسفند 96 09:16 #6

    بهتره اذیتهایی که در گذشته شدید را فراموش کنید این رو هم در نظر بگیرید که ایشون نمی تونه خانوادش رو بندازه دور یا جلوی شما تحقیرشون کنه احتمالا جاهایی مجبوربه سکوت میشده که احتمالا بهش می گید سیب زمینی
    هر زندگی یه سری مسائل و مشکلات داره حالا که بهتر شده و حتی مشاوره هم میره شما هم بهش فرصت بدید به اون به زندگیتون
    حیفه واقعا
    یه مدت به خودتون استراحت بدین به چیزی فکر نکنید که بخواهید درست کنید یا خراب فقط استراحت
    درست میشه

    پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا, و در آن باغ کسی می خواند, که خدا هست، دگر غصه چرا ؟


  10. 3 کاربر از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده اند .

    masamasa (پنجشنبه 24 اسفند 96), سالم96 (پنجشنبه 24 اسفند 96), صلحیه (پنجشنبه 24 اسفند 96)


  11. پنجشنبه 24 اسفند 96 03:23 #7

    خیلی ممنون از بازخورد بزرگواران...برای من که نمیتونم برای مسائل زندگیم حتی با خانواده پدری خودم درددل کنم و دوستانم هم ظرفیت محدودی دارند و راجع به روابط خانوادگی نمیشه ریسک کرد....جوابها و راهنمایی بمنزله این هست که حرفهای من شنیده میشه و وقتی پاسخ میدن یعنی بن بستی بدون راه حل پیش رو ندارم و این ارومم میکنه.سپاس72.gif
    اما فرصت دادن به زندگی: ترسی که از رفتارهای موقتی همسرم دارم...نگرانم میکنه که مثل قبل قراره دوباره خام بشم و یک زندگی ای که اینده ای نداره رو ادامه بدم و چندسال دیگه از زندگیمون بیهوده بگذره و از همه بدتر اینکه تا قبل از سه ماه پیش من تحمل میکردم و طوری رفتار میکردم که همسرم اسیب نبینه...ولی وقتی دیدم ازخودگذشتگی هام(کلا توقعات و انتظارات از زندگیم رو فراموش کرد و موقتا بیخیال بودم به امید یک گشایشی)در برابر وابستگی عاطفی همسرم به کسانی که در کار نمک به زخم زندگی پاشیدن فعال هستن، نمیتونه کارگشا باشه و همچنان نمیتونه اونطور که بمن ارامش میده از خانوادمون دفاع کنه احساس عدم امنیت کردم و تو خودم فرو رفتم و خانمم زیاد پیله کرد تا زیر زبونم رو بکشه و من با ناراحتی مسائلی مطرح کردم از جمله اینکه چرا وقتی به خانواده اش ازنظر عاطفی وابستگی داره انکار میکنه و توقعات عاطفی اش رو صادقانه بیان نکرد تا من تکلیفم رو بدونم و این چندسال سرکارم گذاشته.رفتیم پیش مشاور و متاسفانه کار ازینجا به بعد بدتر شد....مشاور حرفها و ناراحتیهای ما رو بهم انتقال داد و این بیشتر ازردم میکنه..خانمم موقعی که میخوام موضوع ناراحتی رو مطرح کنم یک فرار رو به جلو رو با انکار موضوع اتفاق افتاده شروع میکنه و بعد با فرافکنی یه سوتفاهم ساختگی مطرح میکنه که دیگه بحث از ناراحتی من منحرف میشه و حالا من باید اول موضوع مطرح شده خودم رو اثبات کنم و بعد موضوع فرافکنی شده همسرم رو رفع رجوع کنم و در کل بعد چندساعت که میبینه تو خودم هستم میاد و معذرت خواهی میکنه و جمله کلیشه ای رو مطرح میکنه و ..باقی ماجرا بدون اینکه مسئله ما حل بشه که اصلا راجع به چی صحبت میکردیم...بعبارت ساده کلا سرکارم گذاشته..بهمین خاطر یکسالی که من نظرم رو میگفتم کلا زندگی رو تعطیل کرده بود....یک شب در میون بخاطر رفتار نامناسب خانواده خودش و اطرافیان و حتی اتفاقات ساده ساعتها گریه میکرد(بعد دو سال از زندگی اعتراف کرد که فلان کسش گفته هرچی شد تو زندگی بزن زیر گریه حل میشه...خدا ازش نگذره).(مهمونهای خانواده من رو پذیرایی نمیکرد و خودم میکرد غذاهای نافرم برای مهمونها میپخت و وقتی میپرسیدم میگفت من غذا رو مزه نمیکنم و میارم سر سفره،وسایل میموند تو یخچال کپک میزد از میوه تا خیلی چیزای دیگه و وقتی یخچال رو تمیز میکردم ناراحت میشد..اگه من مریض میشدم بجای رسیدگی بمن خودشم میخوابید..و اگر مسافرت میرفتیم فقط قیافه ناراحت میگرفت و مدام بهونه...موقعی که مهمون میومد اخم میکرد و با مهمونا حرف نمیزد....و موقعی که مهمونی هم میرفتیم تا خونه بودیم خندون بود همینکه میرسدیم اونجا 180 درجه عوض میشد برج زهرمار میگفتم خانم نکن اینکاررا رو اخه چرا ای میکنی میگفت دست خودم نیس!)....و خیلی اتفاقات ناراحت کننده در ادامه که بیانش دوباره دلم رو داغ میکنه....تصمیم گرفتم برای اینکه بسازمش من همونی که میخواد رو بگم...وقتی نظراتم رو میگفتم بهم میگفت اینو نباید بگی تو باید بگی فلان و بهمان.و اینطوری کمکشکردم تا اعتماد بنفسش رو پیدا کنه و اینطور هم شد و الان تا حدود زیادی در اداره زندگی موفق شده.
    من به همسرم نمیتونم اعتماد کنم.وقتی رفته بودم خواستگاری با صدای اروم حرف میزد و من هرچی میگفتم و نظرش رو میپرسیدم تایید یا موافقش رو میگفت..وقتی خواستگاری رسمی رفتیم سینه سپر کرده بود با اعضای خانوادم چطوری رفتار میخوای بکنی و فارغ التحصیل شده بود ولیازم خواست وام دانشگاهش رو باید تسویه میکردم. وقتی عقد کردم با اخم باهام حرف میزد...وقت روز عروسی یک کلمه باهام حرف نزد حتی نگام نمیکرد....با تکبری بود که انگار من غلامم! نصف خونه رو که بنامش کردم سرکشی ها شروع شد..مخالفتها و جر و بحث میکرد....واویلایی بود بنظرم فقط میخواست بار هزینه خودش رو از رو دوش خانوادش سبک کنه...یعنی اونموقع مطرح میکردم رفتارش تنظیم نیست از مشاور تا نزدیکترین دوستاش و خانوادم میگفتن اولش بعذا درست میشه...سراسر زندگیمون انتقام ناراحتی خانوادش از رو ازم گرفت...من نمیتونم بهش اعتماد کنم اون وابستگی رو داره و وا داده و الان که سکوت کرده ..بعدا با وجود بچه چی میخواد تربیت کنه..میتونه بگه این خانواده من پدرمون رو در میارن؟بچه با خودش هزارتا حاشیه وارد زندگیمون میکنه..حداقل جدابشیم با اموالی که ازمن بعنوان مهریه مگیره خواستگار خوب پیدا میکنه و دامادی نصیب خانوادشونمیشه میتونه طعم زندگی رو بچشه و از من انتظار نداشته باشه ذلیل انتظارات و رفتارهای خانوادش باشیم.ممنون از راهنمایی هاتون....مشاور میگه من باید بعنوان مقصر رفتارهای خانمم همکاری کنم...میخوام ببینم ایا همسر من میتونه به مشاور بگه کدوم کمبودهاش بخاطر خانوادش بوده؟!چرا حالا که من شاکیم همه رو با وجود من داره رو دوش من سوار میکنه که زبونم رو کوتاه کنه؟!میدونم این زندگی چیه اخرش ولی واقعا قانع کردن خانمم سخته....خیلی لحظه ی تلخی بود برام...من زمان مجردی یه مشاور داشتم که رفتیم پیشش ..دیدم چون مراجع قبلیش بودم داره خیلی تندمیتازه به خانمم و من روشنگری کردم و دیگه پیش اون نبردمش..یه مشاور خوب دیگه پیدا کردم اونم همینکارو کرد و باز چون منصف نبود رفتیم پیش یه خانم که خودش پیدا کرده بود ولی خانمم اصلا در برابر یکه تازیهای اون و برداشت های غلطش ازمن موضعی نگرفت و گفتم من نمیام پیش این کس دیگه پیدا کن... دفعه بعد که تنها رفت قیافه اش برزخ شده بود و از چشاش اتیش میبارید محبتش رنگ باخته ....میگه پیش اون نریم راجع به شما منصف نیست...در همه مواضع زندگیمون اینطوری بوده تا جایی که من رفتار خانواده و اطرافیانش رو تحمل میکنم لام تا کام واکنش نشون نمیده....رفتیم خونه خواهرش بچه اش رو ببینیم موقع که بچه بما رسید تا بچه رو بغل کنیم و دعا کنیم دوربینشون رو خاموش کردن..مادر خودش متوجه شدو اعتراض کرد ولی خودش همینطوری نشسته بود...من کوچکترین رفتار مادرم رو مدیریت میکنم مثلا وقتی ظرف غذای منو پرملات میریزه بطور اشکار ظرفامون رو عوض میکنم و راجع به علت کارش همونجا توضیح میخوام...و انتظار دارم همسرم سیب زمینی نباشه....چون قبل ازدواج که رفت و امد داشتیم همچین شخصیتی رو بروز میداد و راجع به رفتارها نابجا خانوادش همونجا پیش ما اظهارنظر میکرد....از بدبختی من فیلمش بوده برای جلب نظر من....ولی الان چه فایده ای داره دیگه...چطور روی همسری حساب باز کنم که حس عاطفی خانوادش و گفتارهای نغز و توصیه های خانوادگیش درست و غلط رو تحت تاثیر قرار میده .کافیه راجع به یک موضوعی مادرش ازش گلایه کنه بلافاصله همون کار رو میکنه درست و غلط هم نداریم.چطور نگران رفتارهای اینده اش نباشم...چرا زندگی رو اداممه بدیم که همش قرار مشاجره وناراحتی باشه و فرزندی داشته باشیم با وابسته های درجه یک اسیب دیده و همچین متوجه مشکل رابطه منو و مادرش بشه و دچار اسیب بشه...شما منو نمیشناسید دلیلی نداره بخوام دروغ بگم من تا الان زن دیگه ای رو زیرنظر نگرفتم که بدونم با اون خوشبخت میشم که دلیل بشه من ترک زندگی کنم...واعا از روی اینده نگری میگم.ببخشید خواننده گرامی طولانی شد همینجا قطعش میکنم


  12. پنجشنبه 24 اسفند 96 06:43 #8

    باسلام
    اقای محترم اولا لطفا عنوان تاپیکتون رو عوض کنید چون خیلی بی ادبانه است.
    دوما ازتمام کل مطالبتون این برداشت رو میشه کرد که خودتون رو کامل و بی نقص میدونید و همسرتون رو بدترین انسان روی زمین و پر از عیب و کاستی .
    همسرتون هر چی باشه حق ندارید بهش بگید سیب زمینی
    هستن اقایونی که مشکلات بدتری با همسرشون دارن و یا حتی زنه بهش خیانت کرده اما نمیان اینجا با چنین لحن بی ادبانه ای راجع به همسرشون صحبت کنن.
    سهم خودتون رو توی رفتارهای خانمتون چقدر میبینید؟ مثلا وقتی قیافه ناراحت میگیره دلیلش چی بوده،؟خود بخود اینطور میشه یا رفتاری از شما میبینه که میدونید دوست نداره
    ایا وقتی راجع به ناراحتیاش یا احساسش باشما حرف میزنه درکش میکنید دراغوشش میگیرین و ارومش میکنید یا سریع گارد میگیرید و حالت حق به جانب به خودتون میگیرین که همین باعث شده باشه دیگه نتونه حرف دلشو درست انتقال بده و عوضش با رفتار نشون بده؟
    اینکه میگید وابستگی عاطفی داره به خانوادش، فکر نمیکنم هیچ انسانی روی این کره خاکی وجود داشته باشه که به خانوادش وابستگی عاطفی نداشته باشه حتی حیوونا هم دارن.


  13. پنجشنبه 24 اسفند 96 09:11 #9

    سلام خدمت شما برادر گرامی72.gif
    (من راه مذاکره یا انجام بعضی رفتار ها رو‌ توصیه نمیکنم چون در طول زمان بدلیل برخورد با خانواده همسرتون باز به روال قبل بر میگردین)
    اونطور که من دقت کردم نقش خانواده ی همسرتون پر رنگ هست و یکسری رفتارها، گفتارها شما رو آزار میده و همین روی همسرتون تأثیر میگذاره حتی اگر خودش قلبا نخواد.
    ایشون هم دوست داره شما رو حفظ کنه و هم خانوادش رو و این کار در یک صورت میسر هست.
    اگر میتونین علی رغم سختی هاش لطفا تغییر مکان بدین.

    نظر من تغییر مکان و جابه جایی هست . شما بارها راههای مختلف رو پیگیری کردین که موفقیت ها یی هم در بر داشته اینبار با تغییر محل زندگی و دور شدن از خانواده ی همسرتون میتونین رابطه ی آسیب دیده خودتون رو ترمیم کنین.

    این کار سه مزیت داره؛

    ۱. شما بمراتب نسبت به گذشته خیلی کمتر شاهد دخالت های خانواده ی همسرتون در زندگی شخصیتون هستین و همسرتون نسبت به قبل خیلی کمتر تأثیر میگیره.


    ۲. با دور شدن کم کم حساسیت های خودتونو از دست میدین و آرامش به قلب خانه باز خواهد گشت.
    ۳. همسرتون فرصت بیشتری داره فکر کنه و زندگیش رو حفظ کنه.

    در پایان پیشنهادی هم برای همسرتون دارم؛


    ایشون رو سرگرم هنر کنین. هنر باید وقتش رو بگیره و ذهنش رو آروم کنه.
    وقتی دور و تنها باشین تنفر کم کم از بین میره و تازه یادتون میاد که بدون هم زندگی مزه ای نداره. من احساس میکنم ایشونم دلش میخواد زندگیشو حفظ کنه چون هیچ وقت احتمال نمیداده به این نقطه برسه. .

    - - - Updated - - - quote_icon.png

    نوشته اصلی توسط

    masamasaviewpost-left.png

    باسلام
    اقای محترم اولا لطفا عنوان تاپیکتون رو عوض کنید چون خیلی بی ادبانه است.
    .

    دوست گرامی سلام72.gif

    ما اینجا هستیم تا افراد راحت حرف هاشونو بزنن.


    بتونن بغض ها، سکوت ها رو بیانش کنن... آرام یا تند...
    اگر اینجا نتونن راحت افکارشونو بیان کنن، در جامعه هم نمیتونن ...

    ما اینجا نیستیم ببینیم کی تند مینویسه.. کی بی ادبه .. کی فلانه... اینجا هستیم وقتی اون شخص حرفاش رو نوشت ما هم معایب و کاستی ها رو محترمانه گوشزد کنیم و اونو کمک کنیم تا به روال عادی برگرده.

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

    قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ

    مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ

    وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ

    وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ

    وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَد


    72.gif
  14. کاربر روبرو از پست مفید sahar.66 تشکرکرده است .

    mercedes62 (شنبه 26 اسفند 96)


  15. پنجشنبه 24 اسفند 96 10:53 #10

    سلام خدمت کاربران محترم
    خواستم عرض کنم اولا با نظر خانم sahar.66 در خصوص مطالب خانم masamasa موافقم.
    و ثانیا در همین راستا اضافه کنم ، کاربر گرامی masamasa "با عرض سلام واحترام به شما" ، اما خود شما هم که در خصوص نوشته های طرح کننده ی تاپیک یک طرفه نظر دادید من در جملات انتقادی شما هم هیچ جمله ای از این قبیل که ... ( "بله من شمارو درک میکنم اما خونسرد باشید" ، " بله من دلایل ناراحتی های شمارو شنیدم ایا بهتر نیست قدری هم از نگاه همسرتون برای ما بنویسید" و امثالهم .... ) ندیدم.
    و بله صددد البته من کاملا درک میکنم شما سعی دارین طرح کننده مسئله رو به رفتار خودشون بیشتر متوجه کنید تا بیشتر از نگاه همسرشون ببینند و بنویسند.
    جناب سالم 96 انشالله شما هم با نظرات دوستان بتوانید زندگیتان را برای خودتان وهمسرتان توام با رضایتمندی بیشتری کنید.
    موفق باشید.



اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟




ارسال نظر

نام


ایمیل


نظر