موضوعات وبسایت : اجتماعی خانواده

عشقم باهام سرد شده

نویسنده : علیرضا | زمان انتشار : 05 تیر 1398 ساعت 12:45

تالار همدردی نسبت به محتویات تبلیغات مسئولیتی ندارد.

  1. یکشنبه 26 آبان 92 18:50 #1

    کسی که دوسش دارم سرد شده.رهاش کنم یا بمونم؟

    سلام.<br>من 2سال و سه ماهه که با پسری دوستم.هیچ مشکل جدی ای تو رابطمون نبوده و نیست و هر دو از روی عقل و منطق همدیگه رو انتخاب کردیم و بعد عاشق شدیم<br>از همه ی زندگی هم خبر داریم و تو همه چی با هم مشورت می کنیم.برنامه داریم واسه ایندمون و الان تو مرحله ی معرفیش به پدرم هستیم.<br>ضمنا رابطه ی کامل داشتیم حدود 6 ماهه.بعد از اون من یه دوره ی سردی شدیدو گذروندم که می خواستم ترکش کنم ولی کم کم بهتر شدم و دوباره با هم خوشبخت بودیم.ولی حالا چند روزه که به شدت سرد شده.<br>مایل به اتمام رابطه نیست.نمی تونه تصور کنه که با افراد دیگه ای باشیم.میگه حوصله ی عشق و عاشقی نداره و ازم یکم فرصت خواسته و خواسته ازش فاصله بگیرم.<br>نگرانم.می گه هنوز دوسم داره و عاشقمه ولی مگه میشه؟خیلی حالم خرابه.با توجه به کم بودن سنمون.هردو 21 ساله ایم.و همسن بودنمون می ترسم پشیمون شده باشه از تعهدی که داده.<br>من می دونم اشکالم تو رابطه این بوده که زیادی محدودش کردم.انحصار طلبی وحشتناکی دارم.نمی تونم وقتی کنارم نیست از زندگیم لذت ببرم و این باعث شده اون از بودن با دوستاش و خوش گذروندن عذاب وجدان بگیره.خودم با خانوادم مسافرت نرفتم و همین توقع رو از اونم داشتم و امروز متوجه شدم چقدر اذیت شده از این موضوع.<br>حالا نمی دونم چکار کنم.اونم خیلی ایرادا تو رابطه داشته و من ناخوداگاه همیشه به خودم میگفتم اون این همه اشتباه کرده و من بخشیدم حق نداره واسه این چیزا ناراحت بشه ولی خب ادما اینجوری کار نمی کنن.<br>تموم کردن با این ادم برای من ینی گذشتن از تمام برنامه های مالی و کاریم.ینی دو سال زحمت برباد رفته.انقدر تو زندگی من بزرگه که حذفش احتمالا چند ماهی از زندگی عقبم میندازه و الان تو موقعیتی نیستم که بتونم عقب بیفتم.علاوه بر این ما 24/7 با هم بودیم و تمام روزای من خالی میشه یهو اگر بره.خیلی سردرگمم.<br>خواهش می کنم کمکم کنید


  2. یکشنبه 26 آبان 92 19:06 #2

    اینجا مشاوره دوستی نمی دیم.تنها توصیه ای که می تونم بکنم بیرون اومدن از این رابطه ست.

    که قصد اون پسر هم همینه ولی به مرور.قبل از اینکه کنار گذاشته بشی خودت کنار بکش.

    اگر چند ماه عقب بیوفتی بهتر از اینکه یک عمر با پشیمونی زندگی کنی.اون چند ماه هم تاوان

    اشتباهت می شه.سنی نداری اگر الآن تصمیم بگیری به راحتی می تونی جبران کنی.


  3. 2 کاربر از پست مفید فرهنگ 27 تشکرکرده اند .

    shabnam z (دوشنبه 27 آبان 92), سنجاب بازیگوش (یکشنبه 26 آبان 92)


  4. یکشنبه 26 آبان 92 19:18 #3

    ببخشید من متوجه نشدم مشاوره ی دوستی نمیدید معنیش چیه؟؟؟؟ینی باید توی تالار دیگه ای مطرح کنم؟یا کلا مشاوره دوستی نمی دین؟


  5. یکشنبه 26 آبان 92 19:28 #4

    سلام 72.gif

    خوش اومدید به همدردی 72.gif72.gif

    بله.حذف کسی که دو سال باهاش با احساسات سپری شده خیلی سخته و ایجاد یه خلاء بزرگ می کنه.در این مورد کاملا حق دارید.

    من می دونم اشکالم تو رابطه این بوده که زیادی محدودش کردم.انحصار طلبی وحشتناکی دارم

    با عرض پوزش این چه جور محدودیتیه که توش رابطه کامل برقرار میشه.ایا بیش از این هم می شد کاری کرد که نکردید؟

    به نظر بنده اشتباه اصلی شماموارد زیر بوده :

    1. شروع رابطه در سن 18 سالگی و متاسفانه بدون اطلاع خونواده ها(قبول کنید که معیارهاتون در اون سن با 5 یا 6 سال دیگه خیلی میتونه متفاوت بشه.لا اقل در مورد ما مردها که اینطوره)

    2. رابطه کامل قبل از اینکه هنوز چیزی بین شما جدی شده باشه.جز یه سری حرف هایی که اونم احتمالا در شرایط احساسی و هیجانی زده شده.

    3. چرا اینقدر دیر دارید ایشون رو به پدرتون معرفی می کنید ؟ ایا به این خاطر نبود که ایشون و حتی شما اونموقع کم سن و سال بودید؟ ایا این دلیلی نمیشه بر اینکه شروع رابطه در اون سن اشتباه بود.

    شما با ایجاد رابطه کامل با یه پسر در واقع یکی از بزرگترین ( شاید هم بزرگترین)دارایی ها و جذابیت هاتون رو به راحتی در دسترس ایشون قرار دادید.

    با تمام این تفاسیر حالا نمی گم رابطه رو بهم بزنید.فقط بهش بگید که دیگه وقتشه اقدام رسمی کنه.در غیر اینصورت گول حرفهایی مثل اینکه فعلا حوصله عشق و عاشقی ندارم و دوستت دارم ..... رو نخورید که جوونیتون به هدر میره.

    اینها تنها نظرات من بود .شاید درست شاید غلط.
    فقط خدا 72.gif72.gif72.gif


  6. 2 کاربر از پست مفید faghat-KHODA تشکرکرده اند .

    earth (پنجشنبه 07 آذر 92), maryami.m (یکشنبه 26 آبان 92)


  7. یکشنبه 26 آبان 92 19:45 #5


    ممنونم که وقت گذاشتید دوست عزیز
    منظور من از معرفی به پدر معرفی رسمی بوده.خانواده ی من از رابطه ی من با خبر بودن.
    از طرف ایشونم همه ی خانوادشون خبر دارن و من به خونشون دعوت میشم.اصلا یکی از دلایل انتخاب ایشون برای ازدواج هم همین خانواده ی بی نهایت محترم و گرمش بوده.
    محدودیت منظورم محدودیته رابطه ی شخصیمون نبوده.محدودیت در رابطش با دیگران.
    خیلی دوست داشتم حرفتون راجع به احساسی بودن حرفای زده شده مصداق داشته باشه در این رابطه ولی متاسفانه اینطور نبوده.ما 1.5 سال پیش تصمیم به ازدواج گرفتیم و برای هر روزمون برنامه ریختیم الان چندماهی هم جلوتر از برنامه ایم.حتی یکبارم وعده و وعید احساسی از طرف هیچکدوممون نبوده
    من صد در صد می پذیرم که شروع رابطه در اون سن اشتباه بوده.البته رابطه ی جدی.هم برای ایشون هم من.
    در باره ی رابطه ی جنسی هم واقعا اشتباه بود.اینم قبول دارم.ولی واقعا بحث برنامه ی زندگیم و وابستگی عاطفیم الان برام مهم تر از بکارتیه که از دست رفته.
    الان خودشم میگه نمی دونه چه اتفاقی براش افتاده.البته فشار روش زیاده و من درک می کنم.همزمان کار سنگین و تحصیل خستش کرده و تمام تابستون به خاطر من مسافرت نرفت و رابطش با دوستاشم تقریبا کات شده.من با علم به این که این رفتارم به رابطه اسیب می زنه ادامش دادم و فکر نمی کردم به این زودی نتیجشو ببینم.
    الان ازتون خواهش می کنم برای حل بحران این رابطه مشاوره بدید بهم.حفظ این رابطه برای هر دوی ما مهمه.مسلما به عنوان یه دختر برای من مهمتره.
    از طرفی واقعا با علم به همه ی خوبیها و بدیهاش دوسش دارم.لطفا بگید این فاصله ای که خواسته رو بگیرم یا دور نشم؟
    حتی وقتی گفتم قبوله فاصله میگیرم فقط بگو چقدر منتظر بمونم و بعد از چه مدتی برم سراغ زندگیم گفت نمی خوام فاصله بگیری.


  8. کاربر روبرو از پست مفید maryami.m تشکرکرده است .

    faghat-KHODA (یکشنبه 26 آبان 92)


  9. یکشنبه 26 آبان 92 19:59 #6

    سلام مجدد 72.gif

    به هرحال اینجا با خوندن چند خط در مورد هم نظر میدیم.قطعا اشتباهاتی هم می کنیم.اگه جایی خلاف واقع مطلبی گفتم پوزش میخوام.

    هدف اصلیم از گذاشتن این پست فقط یه چیز بود.واقعیتی از زندگی خودم.

    یه روز دختری که بهم علاقه داشت (من هم به ایشون پیشنهاد ازدواج داده بودم) بهم گفت یه مدت بهم فرصت بده!!! میخوام تنها باشم!!! میخوام به هیچ کس و هیچ چیزی فکر نکنم!!! منم گفتم : مثلا چقدر؟

    گفت 3 ماه.گفت حتی یه اس هم نده.حتی یه تک هم نزن.منم گفتم به روی چشم.با تمام سختی هاش پذیرفتم و سراغش رو نگرفتم.

    میدونید چی شد.ایشون تو تمام این مدت داشت چی کار میکرد.داشت منو فراموش میکرد......... .به همین راحتی

    حالا دلایل خودش رو داشت.که نیاز به گفتن نیست.شاید در مورد شما موضوع جور دیگری باشه.

    اما واقعیتی هست که : " از دل برود هر انکه از دیده برفت ".

    موفق باشید دوست عزیز 72.gif72.gif

    فقط خدا72.gif72.gif72.gif


  10. 3 کاربر از پست مفید faghat-KHODA تشکرکرده اند .

    earth (پنجشنبه 07 آذر 92), maryami.m (یکشنبه 26 آبان 92), سنجاب بازیگوش (یکشنبه 26 آبان 92)


  11. یکشنبه 26 آبان 92 20:14 #7

    پس به نظر شما این دوری رو نپذیرم؟راستش منم قبلا که تو شرایط روحی بدی بودم همچین چیزی ازش خواستم و خودم بیشتر از دوروز طاقت نیاوردم.ولی نمی تونم مطمئن باشم برای ایشونم اینجوری باشه.الان ازم خواست که فردا بریم ی جایی بشینیم و با هم جدیتر صحبت کنیم.میگه تصوری از اینده ی بدون من نداره.ولی من فکر می کنم بیشتر از احساس اینجا این مطرحه که من براش همراه ایده الی هستم.با روحیاتش اشنام و بودن با من باعث پیشرفتش شده.
    من دختر مذهبی ای نیستم ایشونم نیست.ولی برای ارامش روحی هم خیلی چیزا رو رعایت کردیم.من چادر سر می کنم چون از نگاه مردای دیگه عصبی می شه.جلوی پسرای فامیل که قبلا راحت بودیم کاملا پوشیده و با روسریم.ایشونم متقابلا رعایت می کنن.از اینجور رفتارای متقابل تو رابطمون زیاد بوده.و حالا اگر جدا شیم من دقیقا نمی دونم چکار کنم!چجوری بعد از یک سال دوباره تغییر کنم؟
    نمی خوام ضعف نشون بدم.در حدی که امروز خودم بهش گفتم تمومش میکنیم و خلاص ولی واقعیت اینه که دارم داغون میشم.


  12. یکشنبه 26 آبان 92 20:32 #8

    سلام سه باره.نگید چرا من همش سلام می کنم.واسه ثوابشه.311.gif

    نمیدونم در مورد شما چی پیش بیاد.

    میگه تصوری از اینده ی بدون من نداره

    خب به حرف که نیست.باید یه تضمینی بده که بعد چند سال دیگه خدای نکرده شما رو بذاره بره.منظورم از تضمین یه چیزیه مثل اقدام رسمی.

    نمی خوام ضعف نشون بدم.در حدی که امروز خودم بهش گفتم تمومش میکنیم و خلاص ولی واقعیت اینه که دارم داغون میشم.

    طبیعیه.اما تا روابط شما اینگونه دوستانه رقم میخوره شما این مسائل هست.البته موافق این هم نیستم که ایشون رو مجبور به اقدام رسمی کنید.ولی سعی کنید در جلسه فرداتون مزه دهنش رو کاملا بفهمید.

    قطعا دختر منطقی هستید.یکی از نشونه هاشم همینه که الان اینجا هستید واسه مشورت گرفتن.نترسید از اینکه یک سال باید عذاب بکشید.من خودم الان نزدیک دو ماهه بهم زدم(یعنی بهم زد).میدونم چقدر سخته.اما مهمتر اینه که ببینیم کدوم راه اینده بهتری پیش روی ما میذاره.موندن یا رفتن.فردا برید باهاش صحبت کنید.اگه همونطوری که میگید باید خیلی خوب همدیگر رو بشناسید.پس میتونید تشخیص بدید که داره بهونه میاره یا هر چیز دیگه ای.

    فقط خدا72.gif72.gif72.gif


  13. 2 کاربر از پست مفید faghat-KHODA تشکرکرده اند .

    earth (پنجشنبه 07 آذر 92), maryami.m (یکشنبه 26 آبان 92)


  14. یکشنبه 26 آبان 92 20:49 #9

    ممنونم دوست عزیز
    همین الان با مادرمم موضوعو مطرح کردم و دیدم حمایتشونو کامل دارم همین خیلی ارومترم کرد.این موضوعو بهش گفتم و مطمئنا ناراحتش می کنه چون همیشه داره تلاش می کنه که اعتماد خانوادمو جلب کنه.
    هیچ اجباری برای اقدام رسمی ایشون نیست و خودشم می دونه خوشبختانه.حتی پیشنهادشم که زودتر با پدرم مطرح کنم برای اینکه بیاد و ببینشون از خودش بود و من فقط خواستشو اجرا کردم.
    بازم از راهنماییتون ممنونم و امیدوارم شما هم از این شرایط با موفقیت بیرون بیاید.می تونم حس کنم چقدر اسیب دیدید.


  15. کاربر روبرو از پست مفید maryami.m تشکرکرده است .

    faghat-KHODA (جمعه 01 آذر 92)



اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها:

    36

    آخرين نوشته: سه شنبه 20 تیر 96, 23:46

  2. پاسخ ها:

    2

    آخرين نوشته: سه شنبه 10 شهریور 94, 14:00

  3. پاسخ ها:

    8

    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 شهریور 87, 22:06

  4. پاسخ ها:

    11

    آخرين نوشته: شنبه 31 فروردین 87, 10:08

  5. پاسخ ها:

    3

    آخرين نوشته: سه شنبه 02 بهمن 86, 15:25

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟




ارسال نظر

نام


ایمیل


نظر