موضوعات وبسایت : اجتماعی خانواده

خاطرات خنده دار شب اول عروسی

خاطرات خنده دار شب اول عروسی

نویسنده : سمیرا | زمان انتشار : 19 بهمن 1400 ساعت 07:30

blank-loading.png?width=80&height=85&crop&bgcolor=white sayeh

عضویت: 1395/12/24

تعداد پست: 683

چقدر بامزه بود خاطره هاتون کلی خندیدم

blank-loading.png?width=80&height=85&crop&bgcolor=white sayeh

عضویت: 1395/12/24

تعداد پست: 683

واین هم سوتی های عروسی من :

موقع ورود به تالار خانواده شوهرم از همون دم در شروع کردن رقصیدن و منو و داماد رو هم آوردن وسط

بعد کلی رقصیدن فیلمبردار گفت پس خوش آمد گویی به مهمانها چی شد؟؟؟!!!

هیچی دیگه مجبور شدیم بریم بیرون دوباره بیاییم تو و بریم با مهمونها خوش آمد گویی کنیم

این وسط خدمه تالار خوش به حالشون شد دوبار اسفند آوردن و از داماد هدیه گرفتن

یه خاطره دیگه هم اینکه پسر خواهر شوهرم برف شادی رو مستقیم زد تو چشمای من !!!!!!!! 

منم اصلا نمیدونستم الان چیکار کنم فقط ناراحت شدم و شروع کردم پاک کردن صورتم

جالبه که همشون خندیدن و به اون پسره هم هیچی نگفتن فقط الکی جلوی مهمونا گفتن عه چرا اینکارو کردی

و باز بعد چند دقیقه اومد همونکارو تکرار کرد ایندفه خیلی کفری شدم و قیافم رفت توهم شوهرم گفت بخند زشته جلو مردم بچس دیگه!!!!!!!!!!!!!

بعدن فهمیدم اون بچه اون روز سر چند نفر دیگه هم همین بلا رو آورده و الان این موضوع شده سوژه خندشون!!!

blank-loading.png?width=80&height=85&crop&bgcolor=white مامان_رهام8

عضویت: 1395/11/27

تعداد پست: 1134

منم آخر شب عروسیم مختلط بود خواننده میگفت عروس دوماد رو ببوس همه میگفتن یالا بعد منو بابام همو میبوسیدیم ۳بار گفت منووبابام اصلا حواسمون نبود همش همدیگه میبوسیدیم ومیرقصیدم یهویی داداشم اومد سرمو کوبند تو سرشوهرم گفت حواست کجاست اینو باید ببوسی تو فیلم هست هم هوووووو کردن

آنان که به سرمستی ما طعنه زنانند بگذاربمانندبه خماری که زما هیچ ندانند.....

blank-loading.png?width=80&height=85&crop&bgcolor=white مامان_رهام8

عضویت: 1395/11/27

تعداد پست: 1134

یه خاطره دیگه ام اینه که بابام پول میریخت سرمون یهو حمله کردن به پولها من افتادم زیر شوهرمم افتاد روم چند نفرم آوارشدن رومون 

آنان که به سرمستی ما طعنه زنانند بگذاربمانندبه خماری که زما هیچ ندانند.....

blank-loading.png?width=80&height=85&crop&bgcolor=white هلی

عضویت: 1396/02/15

تعداد پست: 7

من از آرایشگاه تا اومدم بیرون تا نشستم تو ماشین زیپ لباسم تا پایین در رفت یهو به شوهرم گفتم وای از پشتم سوز سرما میادتو اول نفهمید چی میگم ولی یهو اونم مثل من وا رفت زیپشم درست نشد تو همه عکسای آتلیه و باغ زیپش در رفتس تا مامانم سوزن نخ اورد تو اتاق عقد لباسمو دوخت. پشتی گوشوارمم تو اتلیه گم کردم کلی غصه خوردم بعد از عقد قبل اینکه وارد تالار بشیم رفتم دستشویی وقتی اومدم بیرونم دامن لباسمو ول کردم از لباسم قل خورد افتاد کف زمین مثل اینکه رفته بوده تو لباسم.

blank-loading.png?width=80&height=85&crop&bgcolor=white ماهک17

عضویت: 1395/06/18

تعداد پست: 656

من شوهرم یه مادربزرگ خیلی پیری داره که شب عروسیمون بلندشدباهامون رقصیداخرش میخاست باهامون روبوسی کنه چون قدمن بلنده سرموخم کردم ببوسمش اونم چشماش ضعیفه موهاموگرفت کشیدشنیون موهاموخراب کردمنم عصبانی شدم همون لحظه لپموکه بوسیده بودحسابی پاک کردم صورتمم کجوکوله شده بودازناراحتی

blank-loading.png?width=80&height=85&crop&bgcolor=white ماهک17

عضویت: 1395/06/18

تعداد پست: 656

حالاازشانس بدم این صحنه توفیلم :-):-

blank-loading.png?width=80&height=85&crop&bgcolor=white ah

عضویت: 1396/02/26

تعداد پست: 29

من تو مراسم عقد وقتی فیلمبردار گفت شمع روشن کنید ناخن مصنوعی شصتم اتیش گرفت من بالا پایین میپریدم خاموش کنم شوهرم انقدردتو نقشش فرو رفته بود اصلا نفهمید و همچنان به کارش ادامه میداد  

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟




ارسال نظر

نام


ایمیل


نظر